آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۳ مرداد ۳, جمعه

اقلیت دوازدهم منتشر شد

شماره دوازدهم (خرداد و تیر 93) از دوماهنامه اقلیت منتشر شد.


در این شماره می‌خوانید:

سرمقاله:
سخن اول: سومین سال اقلیت
سخن دوم: مجله هومان

بازتاب: بازتاب نظرات، انتقادات و پیشنهادهای شما

دگرباش ترکیه زنده است
پرونده‌ای در رابطه با حضور و فعالیت اقلیت‌های جنسی در ترکیه
همراه با گفتگویی از رامتین شهرزاد با حیریه کارا (یکی از فعالین سازمان کائوس گِله)

ذهن اقلیت
پرونده‌ای درباره روحیات اقلیت‌های جنسی ایرانی همراه با مقالاتی در این زمینه:
  • ذهن و رفتار اقلیت
  • اقلیت جنسی و دستاوردهای بزرگ علمی و هنری
  • هتروسکسیسم

پرونده ویژه: تراجنسیتی‌ستیزی
همراه با مقالات و گفتگوهایی خواندنی از ترنس‌های ایرانی
با همکاری آرشِ سعدی، هوداد، صدرا اعتمادی، رامیار، منصور و بیتا اردلان

به همراه
فرهنگسرای اقلیت
باشگاه نویسندگان

دفتر مقالات 
مجمع نویسندگان اقلیت

و دفتر ترجمه
مجمع مترجمان اقلیت

Mediafire 4.59MB

۱۳۹۳ مرداد ۱, چهارشنبه

بیست و چهار: تاخیر در انتشار شماره دوازدهم

به دلیل برخی مسائل فنی، شماره دوازدهم از اقلیت با چند روز تاخیر، منتشر خواهد شد. اقلیت پیشاپیش بابت این تاخیر از خوانندگان خود عذرخواهی می‌کند.


۱۳۹۳ تیر ۲۹, یکشنبه

هک؛ ویژه دگرباشان جنسی و کاربران اینترنتی

زندگی اقلیتی: هک (شماره هشتم، آبان و آذر 92)



مقدمه
در این مقاله روش‌های هک شدن و راه‌های پیش‌گیری از آن گفته خواهد شد فقط برای اینکه بدانید چقدر راحت می‌توانید هک شوید و پیام‌ها و ایمیل‌هایی که برای شما می‌آید و سایت‌هایی که در آن عضو می‌شوید دقت بیشتر داشته باشید و به هر کسی اجازه ندهید که پشت کامپیوتر شما بنشیند چون بیشتر مطالب گفته شده مربوط به هک حضوری (نشتن پست سیستم قربانی) می‌باشد.

هک چیست؟ 
هک  در دنیای فناوری از چند معنی مختلف برخوردار است که البته این معانی با یکدیگر در ارتباط هستند. معنای مشهورتر این اصطلاح ایجاد تغییر و تحول در یک برنامه یا یک وسیله به گونه‌ای است که افراد بتوانند به امکانات و قابلیت‌هایی که به طور عادی در دسترس‌شان نیست، دسترسی پیدا کنند. 
به عنوان مثال برخی هکرها با سرقت اطلاعات شخصی کاربران سرویس‌های بانکداری آنلاین موفق به انتقال مخفیانه وجه نقد از حسابی به حساب دیگر می‌شوند. از این روش در فضای مجازی برای دسترسی مخفیانه به رایانه‌های شخصی و سرقت اطلاعات آنها و حتی سوءاستفاده از دستگاه‌های تحت نفوذ برای حمله به دیگر رایانه‌ها استفاده می‌شود. 
باید توجه داشت که گستره استفاده از واژه هک منحصر به دنیای کامپیوتر نمی‌باشد و توسط افراد با تخصص‌های گوناگون در زمینه‌هایی از قبیل موسیقی و نقاشی نیز به کار می‌رود که به معنی دگرگونی‌های هوشمندانه و خلاقانه فرد در آن زمینه است. 

هکر‌ها به چند گروه تقسیم می‌شوند:
۱- گروه نفوذگران کلاه‌سفید (White Hat Hacker Group)
این گروه از هکرها در واقع همان دانشجویان و اساتید هستند که هدفشان نشان دادن ضعف سیستم‌های امنیتی شبکه‌های کامپیوتری می‌باشد .‌این گروه به نام هکرهای خوب معروف هستند. این دسته نه تنها مضر نیستند بلکه در تحکیم دیواره حفاظتی شبکه‌ها نقش اساسی دارند کلاه‌سفید‌ها دارای خلاقیت عجیبی هستند معمولا هر بار با روش جدیدی از دیواره امنیتی عبور می‌کنند.
۲- گروه نفوذگران کلاه‌سیاه (Black Hat Hacker Group)
نام دیگر این گروه Cracker است. کراکرها خرابکارترین نوع هکرها هستند. این گروه به طور کاملا پنهانی دست به عملیات خراب‌کارانه می‌زنند. کلاه‌سیاه‌ها اولین چیزی که به فکرشان می رسد نفوذ به سیستم قربانی است کلاه‌سیاه‌ها همه ویروس‌نویسند و با ارسال ویروس نوشته شده خود بر روی سیستم قربانی به آن سیستم نفوذ پیدا می‌کنند. در واقع یک جاسوس بر روی سیستم قربانی می‌فرستند. همیشه هویت اصلی این گروه پنهان است.
۳- گروه نفوذگران کلاه‌خاکستری (Gray Hat Hacker Group)
نام دیگر این گروه Whacker می‌باشد. هدف اصلی واکر استفاده از اطلاعات سایر کامپیوترها به مقصود مختلف می‌باشد و صدمه‌ای به کامپیوترها وارد نمی‌کنند. این گروه کدهای ورود به سیستم‌های امنیتی را پیدا کرده و به داخل آن نفوذ می‌کنند اما سرقت و خراب‌کاری جز کارهای کلاه‌خاکستری‌ها نیست. بلکه اطلاعات را در اختیار عموم مردم قرار می‌دهند. در سال ۱۹۹۴ یک هکر ژاپنی به سایت NASA آمریکا نفوذ پیدا کرد و تمامی اسناد محرمانـه متعلق به این سازمان را ربود و به طور رایگان بر روی اینترنت در اختیار عموم قرار داد.
۴- گروه نفوذگران کلاه‌صورتی (Pink Hat Hacker Group)
نام دیگر این گروه Booter می‌باشد. بوترها افرادی هستند که فقط قادرند در سیستم‌ها اخلال به وجود آورند و یا مزاحم سایر کاربران در اتاق‌های چت شوند. کلاه‌صورتی‌ها اغلب جوانان عصبانی و جسوری هستند که از نرم‌افزارهای دیگران استفاده می‌کنند و خود سواد برنامه‌نویسی ندارند. ولی در بعضی مواقع همین هکرهای کم‌سواد می توانند خطرهای جدی برای امنیت باشند.

بخش اول
هک شدن وبلاگ، E_mail، Gmail
ممکن است در جاهایی بخوانید که چگونه می‌توان وبلاگ یا ایمیل دیگری را هک کرد. فریب این حرف‌ها را نخورید چرا که این روش‌ها همه حقه می‌باشند و هرجا به چنین مسایلی برخورد کردید بیشتر به این شک کنید که خودتان هک خواهید شد تا اینکه دیگران را هک کنید زیرا این یکی از حقه‌هایی است که خودتان ایمیل و پسوردتان را برای شخص مورد نظر ارسال می‌کنید. در اینجا برای معرفی و آشنا شدن، یکی از این روش‌ها را می‌خوانید. (هرگز امتحان نکنید.)
«در این روش سیستم امنیتی از کار می‌افتد یعنی همان‌جایی که ما برای گرفتن گذرواژه فراموش‌شده‌مان اقدام می‌کنیم. (منظور همان forgot password است)
برای این کار ابتدا وارد ایمیل خودتان شوید و سپس مراحل زیر را به طور کامل انجام دهید:
۱-به Compose بروید همان جایی که ایمیل می‌فرستید و در قسمت to بزنید ....@yahoo.com
۲- در قسمت Subject (وبلاگ، E_mail، (Gmail فرد مورد نظر را وارد کنید.
۳- و در قسمت سوم همان‌جایی که ایمیل می‌زنید باید این را وارد کنید تا بلاگفا هنگ کند:
k1s%%@^@#LDMCA-23a_112~!!233#()$392(@)#)$(%s
###your weblog###!*&#^$@
###Your password###@@#!
*!&#%$%!@_)!#&$%@$@_#) “““
::her or his weblog:: 
به جای your weblog وبلاگ خود و به جای Your password پسورد خود و به جای Her or his weblog وبلاگ کسی را که می‌خواهید هک شود بنویسید. بعد از انجام درست مراحل بالا پسورد وبلاگ کسی که می‌خواستید هکش کنید برای شما ایمیل می‌شود.»
هرچند که پیداست در این روش شما تنها اطلاعات شخصی خود را در اختیار افراد سودجو قرار خواهید داد.

بخش دوم
هک شدن وب‌سایت، آموزش جلوگیری از هک
قصد داریم راه‌های مختلف هک شدن سایت و راه‌های جلوگیری از آن را بررسی کنیم. قبل از اینکه بدانیم چگونه باید امنیت سایت را برای مقابله با هک شدن بالا ببریم باید بیاموزیم چگونه  یک وب‌سایت  هک می‌شود، پس باید بدانیم آیا یک وب‌سایت قابل هک شدن هست یا نه! سایتی هک می‌شود که باگ امنیتی داشته باشد. باگ در لغت به معنای حفره و در اصطلاح هکرها یعنی راه نفوذ به وب‌سایت و هک کردن آن.

انواع هک
هک شدن انواع مختلف دارد اما می‌توانیم به دو دسته کلی هک سمت سرور (Server Side) و هک سمت کاربر (Client Side) تقسیم کنیم.
«هک سمت کاربر» یعنی از خود کاربر برای هک کردن او استفاده شود؛ مثلا هنگامی که می‌خواهد وارد ایمیلش شود پسوردش دزدیده می‌شود یا هنگامی که می‌خواهد اطلاعات بانکی‌اش را برای خرید اینترنتی وارد کند اطلاعاتش  ذخیره شود؛ اما چگونه؟! رایج‌ترین این نوع هک تروجان می‌باشد. تروجان یعنی ساختن یک صفحه کاملا شبیه صفحه ورود به ایمیل یا بانک و... و کشاندن کاربر با ترفندهای خاص به آن صفحه. کاربر که نمی‌داند آن صفحه، صفحه شخصی هکر است، اطلاعاتش را به راحتی وارد پایگاه داده هکر می‌کند و در اختیار او قرار می‌دهد.
راه جلوگیری: شما به عنوان یک کاربر باید هوشمند باشید و موقع وارد کردن اطلاعات شخصی مثلا ایمیل و پسورد حتما داخل آدرس بار را چک کنید که سایت مورد نظر دقیقا همان است که شما داخلش هستید؟ مثلا:
http://mail.google.com
https://mail-google.com
https://mail.googel.com
این سه آدرس می تواند اطلاعات ایمیل و پسورد ایمیل شما را به راحتی از شما بدزدد!! چون این سایت‌ها هیچ ربطی به گوگل ندارند و سایت‌های شخصی هستند که می‌خواهند اطلاعات شما را بگیرند. آدرس درست این می باشد:
https://mail.google.com
«هک سمت سرور» که بسیار رایج‌تر می‌باشد و انعطاف بیشتری دارد. این هک خود انواع مختلف دارد که مهمترین‌شان:
Xss
استفاده از شل
sql Injection
Lfi
Rfi

Xss
این باگ که یکی از فراوان‌ترین باگ‌های موجود می‌باشد که بیشی از نیمی از وبسایت‌‌ها این باگ را دارند. از نظر امنیتی باگ مهمی به حساب نمی‌آید با استفاده از این باگ می‌شود روی سیستم قربانی انواع اقسام نفوذ را انجام داد. (در قسمتی از سایت که باگ دارد هکر قادر به اجرا کردن کدهای JavaScript است که با استفاده از کدهای جاوا اسکریپ کارهای زیادی می‌شود انجام داد!) 

استفاده از شل
شل یک فایل حاوی کد‌های اسکریپت مخرب است که هکر آن را در سایت شما آپلود می‌کند و سپس در سرور شما اجرا می‌کند! آپلود کردن فایل شل از راه‌های مختلف امکان‌پذیر است؛ مثلا از قسمت browse که شما در سایت خود قرار داده‌اید تا کاربران فایل‌ها یا عکس‌های خود را آپلود کنند.
راه جلوگیری: یکی از کارهایی که می‌توانید جهت جلوگیری انجام دهید این است که فایل‌هایی را که آپلود می‌شود چک کنید؛ مثلا برای عکس فقط اجازه فایل‌های png ,jpg ,bmp ,gif را بدهید.
راه دیگر آپلود فایل شل به این صورت است: هکر به این صورت کار خود را آغاز می‌کند که با یک جستجوی ساده نام میزبان شما را د می‌آورد. مثلا میزبان شما شرکت X است. بعد چک می‌کند و می‌بیند که میزبان شما علاوه بر سایت شما 100 سایت دیگر را هم میزبانی می‌کند. شروع می‌کند به جستجو و با کمی جستجو آن 100 سایت را پیدا می‌کند. حالا نوبت به هک کردن می‌رسد. منتهی این بار نه سایت شما، بلکه سایت همسایه‌ی شما. آن سایت که احتمالا ادمینش یادش رفته اصلا حتی پسورد بیشتر از 6 کاراکتر بگذارد به راحتی هک می‌شود. خلاصه بعد از هک سایت همسایه‌ی شما، با یک شل مخصوص که هکر آن را دی‌کد کرده (ناخوانا توسط آنتی‌ویروس) از سرور شما دسترسی روت می‌گیرد (به تمام فایل‌های موجود در کامپیوتر سرور که میزبانی سایت شما و آن 100 سایت دیگر را بر عهده دارد دسترسی پیدا می‌کند) و سایت شما را هک می‌کند.
راه جلوگیری: از سرور اختصاصی استفاده کنید که هزینه زیادی برایتان ایجاد می‌کند.

 Sql Injection
این نوع هک اکثرا از آدرس‌بار، جایی که آدرس سایت را می‌نویسید در بالای مرورگر انجام می‌شود. هک کردن با این روش از رایج‌ترین و قدیمی‌ترین روش‌هاست که با چند دستور ساده می‌توانید تمام اطلاعات پایگاه داده را بیرون بکشید.
هکر‌ها برای این کار از تزریق کد‌های sql وارد عمل می‌شوند. این نوع هک از صفحاتی از سایت که دارای query string می‌باشد انجام می‌شود. امروزه وب‌مسترها به این نوع هک آگاهی کامل دارند و معمولا جلوی این راه های نفوذ را می‌گیرند؛ اما هنوز هم وب‌سایت‌های فراوانی یافت می‌شوند که این حفره بزرگ را دارند.
راه جلوگیری: استفاده از stored procedure و یا داده‌های پارامتری در دیتابیس و یا چک کردن query string با استفاده از الگوریتم برنامه‌نویسی و تشخیص اینکه تزریق انجام شده یا نه!

Lfi و Rfi
این باگ با بی‌احتیاطی برنامه‌نویس در استفاده از توابع Include و... به وجود می‌آید. در اصل این توابع (include, require ...) فایل یا صفحه‌ای را فراخوانی می‌کنند که اگر روی این درخواست کنترلی نباشد می‌تواند منجر به باگ Rfi یا حتی Lfi شود. هک Lfi یا Local File Inclusion یک نوع دسترسی لوکال به هکر برای مشاهده‌ی فایل‌های سرور مورد نظر ایجاد می‌کند (به همه چیز روی سایت شما و «نه سرور» دسترسی پیدا می‌کند!) که همانطور که ذکر شد باگ Lfi بیشتر در اشتباهات برنامه‌نویس در استفاده از توابعی مثل Include,require() و غیره رخ میدهد.
با استفاده از این باگ سوءاستفاده‌های زیادی  انجام می‌شود از جمله: تبدیل آن به اجرای دستورات از راه دور با استفاده از لوگ‌های Apache، خواندن فایل‌های مهم سیستمی با فایل‌های config و ...
منبع: http://wideweb.ir/

بخش سوم: چگونه یک اکانت ایمیل هک می‏شود
کلید لاگینگ (Keylogging)
کلید لاگینگ، آسان‏ترین راه برای هک کردن ای‏میل است. در این فرایند، هر کلیکی که کاربران بر روی صفحه کلید یک رایانه خاص می‏کنند، ثبت می‏شود. این ثبت اطلاعات با نرم‏افزار کوچکی به نام keylogger که همچنین با عنوان «نرم‏افزار جاسوسی» نیز شناخته می‏شود، امکان‏پذیر است.
به محض این‏که این برنامه بر روی رایانه هدف نصب شود، این نرم‏افزار به طور خودکار فعال شده و هر نوع کلیک و یا ضربه‏ای را که بر روی صفحه کلید انجام می‏شود ثبت می‏کند. از آن‏جا که این ضربه‏ها شامل نوشتن رمز عبور و نام کاربری نیز می‏شود، بنابراین با این نرم‏افزار، هکر می‏تواند به راحتی این اطلاعات را سرقت کند.
برای استفاده از این نرم‏افزار به دانش هکری بالایی نیاز نیست. هر کسی با یک آگاهی نسبی از رایانه قادر خواهد بود این نرم‏افزار را نصب و از آن استفاده کند. بنابراین، احتمال این‏که با استفاده از این برنامه، اطلاعات شما از سوی افراد آشنا سرقت شود، بسیار بالاست.

کمین‏گر جاسوسی (SniperSpy)
این نرم‏افزار به استفاده‏کننده اجازه می‏دهد که از راه دور رایانه شخصی شما را تحت کنترل بگیرد و تمام کارهایی را که بر روی رایانه خود انجام می‏دهید، به صورت زنده و هم‏زمان بر روی نمایشگر رایانه خود مشاهده کند.
این نرم‏افزار کاملا با هر نوع دیوار آتش (firewall)  ویندوز «ایکس‌پی»، ویستا، ویندوز 7، ویندوز 2000 و سیستم عامل‏های «مک» سازگاری دارد. این برنامه، فعالیت‏های کاربر را ثبت می‏کند و اطلاعات جمع‏آوری شده را به اکانت آن‏لاین هکر ارسال می‏کند.
با این برنامه، کاربر می‏تواند به تمام رمزهای عبور شامل رمز عبور شبکه‏های اجتماعی و اکانت‏های ای‏میل دسترسی پیدا کند و بدون دسترسی فیزیکی، به صورت از راه دور و مجازی به رایانه هدف وارد شود. هکر در این صورت می‏تواند برای مثال از جریان مکالمات روی چت و یا اطلاعات شخصی کاربر مطلع شود، وارد پست الکترونیک کاربر شده و ای‏میل‏های جعلی ارسال کند.
کلید لاگینگ، آسان‏ترین راه برای هک کردن ای‏میل است. در این فرایند، هر کلیکی که کاربران بر روی صفحه کلید یک رایانه خاص می‏کنند، ثبت می‏شود

فیشینگ Fishing 
در مفهوم انفورماتیکی، این اصطلاح که هم تلفظ واژه fishing به معنی «ماهی‏گیری» است، فعالیتی غیر قانونی است که با استفاده از یک تکنیک مهندسی اجتماعی می‏تواند به اطلاعات شخصی کاربر دسترسی پیدا کند. به خصوص هویت کاربران را در ارتباطات الکترونیکی به ویژه پیام‏های پست الکترونیک، سرویس‏های چت و حتی تماس‏های تلفنی سرقت کند.
در حملات فیشینگ، هکر پیام‏هایی را از سوی سایت‏های جعلی که از گرافیک و لوگوی سایت‏های رسمی تقلید کرده است، برای آدرس ای‏میل کاربر ارسال می‏کند. به این ترتیب، کاربر فریب می‏خورد و اطلاعات شخصی به ویژه شماره حساب جاری، شماره کارت اعتباری، کدهای شناسایی و... را وارد این سایت‏ها می‏کند.
به این ترتیب، تمام این اطلاعات از طریق سایت جعلی به یک در پشتی (back door) وارد می‏شود و برای مصارف جنایت‏کاری انفورماتیکی به ویژه جعل هویت و دسترسی به موجودی حساب‏های بانکی، در اختیار هکر قرار می‏گیرد.

فرایند استاندارد حملات فیشینگ در پنج مرحله
1. فیشر (هکر فیشینگ) یک پیام ایمیل را برای کاربر قربانی ارسال می‏کند. گرافیک و محتوای این پیام شبیه به پیام‏هایی است که معمولاً از سوی بانک و یا سایت معتبر خریدهای آن‏لاینی که کاربر در آن ثبت‏نام کرده است، برای قربانی ارسال می‏شود. به این ترتیب کاربر بدون آن‏که متوجه جعلی بودن پیام شود، آن را باز می‏کند.
2. این ایمیل تقریباً همیشه مربوط به موقعیت‏های ویژه و یا بررسی رفع مشکلات ساده بر روی حساب جاری/ اکانت کاربر (مثل تمدید تاریخ کارت اعتباری) است و یا به کاربر پیشنهاد وسوسه‏کننده عرضه پول (مثل برنده شدن حساب بانکی و یا یک جایزه) را می‏دهد.
3. ایمیل که به مقصد ارسال شده، محتوی یک لینک است. متن این ایمیل برای گیرنده توضیح می‏دهد که برای حل مشکل خود با سازمان و یا شرکتی که گرافیک و لوگوی سایت آن جعل شده، بر روی این لینک کلیک کند (Fake login). 
4. لینک ارائه شده کاربر را به سایت رسمی آن سازمان هدایت نمی‏کند؛ بلکه با یک پوشش ظاهری که از سایت اصلی کپی شده است، کاربر را به سروری که توسط «فیشر» کنترل می‏شود، می‏رساند و از قربانی می‏خواهد که برای «تائید» بار دیگر اطلاعات اولیه‏ای چون نام، نام کاربری، رمزعبور، آدرس، شماره حساب، شماره کارت اعتباری و... را وارد کند. به این ترتیب تمام این اطلاعات در دستان فیشر قرار خواهد گرفت.
5.» فیشر» از این اطلاعات برای خرید کالا، انتقال وجه و یا حتی به عنوان پلی برای انجام حملات بیشتر به افراد دیگر استفاده می‏کند.

دفاع در برابر این حملات
پیشگیری همیشه بهتر از علاج است. بنابراین بهترین توصیه این است که در بازدید سایت‏های غیر معتبر نهایت دقت را بکنید.
در مواردی که سایت از کاربر اطلاعات شخصی، شماره حساب، رمز عبور و یا شماره کارت اعتباری را خواست، پیش از وارد کردن این اطلاعات، یک کپی از آدرس سایت را برای مقامات ذی‏صلاح (بخش انفورماتیک بانک و یا سایت حراج‏های آن‏لاینی که عضو هستید) ارسال کنید تا از صحت آنها مطمئن شوید.
کاربر می‏تواند گردش مالی حساب خود را از طریق عابربانک و یا بر روی پروفایل حساب آن‏لاین خود مشاهده کند.بسیاری از بانک‏ها یک سرویس «اس‏ام‏اس» نیز در اختیار مشتریان خود می‏گذارند. از طریق این سرویس که SMS alert نام دارد، بانک تمام گردش‏های مالی حساب مشتری را برای وی ارسال می‏کند. به این ترتیب، در صورتی که سارقان انفورماتیکی به موجودی حساب کاربر دسترسی پیدا کرده باشند، مشتری متوجه خواهد شد.

رمز عبور ساده استفاده نکنید
یکی دیگر از روش‏های دسترسی هکرها به رمز عبور کاربران، استفاده از رمزهای عبور ساده است. انتخاب رمزهای نامناسب موجب می‏شود که هکرها با انجام گزینه‏های آزمون و خطا پس از چند بار امتحان کردن، به رمز عبور کاربر دسترسی پیدا کنند.
در سال 2009 مؤسسه «ایمپروا» متخصص در بخش امنیت در شبکه در تحقیقات خود نشان داد که میلیون‏ها کاربر اینترنت از یک رمز عبور استفاده می‏کنند!
نتایج این بررسی‏ها حاکی از آن بود که کاراکترهای کلیدی مثل 123456، 0، password  و abc123 رایج‏ترین کلماتی هستند که توسط تعداد بسیار زیادی کاربر به عنوان رمز عبور اطلاعات محرمانه استفاده می‏شوند.
به گفته این محققان، استفاده از کلمات و یا اعدادی که به آسانی قابل شناسایی هستند، یک خطر جدی برای کاربران به شمار می‏روند و هکرها به راحتی می‏توانند آنها را شناسایی کرده، وارد اکانت‏های کاربران شده و اطلاعات شخصی آنها را سرقت کنند و یا به نام آنها ای‏میل ارسال کنند.
خطر بزرگتر زمانی رخ می‏دهد که این رمزهای عبور رایج برای حساب‏های جاری و یا کارت‏های اعتباری مورد استفاده قرار گرفته باشند. برخی از سایت‏ها برای حمایت از کاربران خود و جلوگیری از حمله هکرها، بلافاصله پس از چند نوبت مشخص که رمز عبور اشتباه وارد شد، اکانت را مسدود می‏کنند. سایت‏های دیگر نیز به کاربران خود توصیه می‏کنند که رمزعبور خود را ترکیبی از اعداد و حروف مختلف انتخاب کنند. «جف ماس» هکر سابق که اکنون با این شرکت امنیت انفورماتیکی همکاری می‏کند، توصیه کرده است که کاربران حداقل باید از دوازده کاراکتر به جای شش حرفی که به طور نرمال به کار می‏رود، استفاده کنند. به این ترتیب کشف این کلمات کلیدی برای هکرها دشوار می‌شود.
همچنین شرکت مایکروسافت نیز اعلام کرده است که قصد دارد استفاده از رمز عبور «???????» و «ilovecats» را که به راحتی قابل شناسایی و نفوذ هستند، ممنوع کرده و به این شکل امکان نفوذ هکرها و استفاده از تکنیک آزمون و خطا برای ورود به اکانت کاربران سرویس Hotmail را کاهش دهد.
رمزهای عبور قوی، رمزهای طولانی و ترکیبی از حروف بزرگ و کوچک، اعداد و دیگر نشانه‏ها هستند. این رمزها نباید بر اساس واژه‏های لغتنامه‏ای و یا اطلاعات شخصی از قبیل تاریخ تولد باشند.
در هر صورت بهترین کار بعد از هک شدن، تغییر سیستم عامل و ساده‏ترین کار، تغییر رمز عبور است.
منبع: tebyan.net

بخش چهارم
هک شدن فیس‌بوک
امروزه استفاده زیاد از فیس‌بوک و گسترش روابط مجازی باعث شده علاقه‌مندان زیادی به دنبال راهکارهایی برای هک اکانت فیس‌بوک دوستانشان باشند. با توجه به اینکه فیس‌بوک یک سایت بسیار قدرتمند و برنامه‌ریزی شده است حفره امنیتی (باگ) در آن وجود ندارد که بتوان به صورت مستقیم سایت فیس‌بوک را هک کرد. ولی راه‌هایی وجود دارد که می‌توان به صورت غیر مستقیم پسورد افراد را در فیس‌بوک پیدا کرد.
 1- اولین راه و ساده‌ترین راه برای هک فیسبوک فیشر بودن(Phisher) است  
در این روش هکر یک ایمیل حاوی یک اخطار برای طعمه می‌فرستد و  می‌گوید پسورد شما در خطر است و شما را به سایت خود می‌کشاند و اطلاعات پسوردتان را جهت بازنشانی پسورد جدید از شما می‌خواهید که در سایت خودش وارد کند. هنر اینکار اینست که طعمه فکر کند سایت شما وابسته به فیس‌بوک می‌باشد و نفهمد که شما یک هکر هستید؛ مثلا برای آدرس سایت خود از آدرس‌هایی شبیه زیر استفاده می‌کند:
www.recovery-facebook.com 
 2- استفاده از برنامه‌های keylogging برای هک فیس‌بوک
در این روش هکر به راحتی می‌تواند پسورد فیس‌بوک شخص را بدست آورد به شرطی که این برنامه را به نحوی در سیستم طرف نصب کند؛ مثلا اگر طرف آشنایتان است به بهانه گوش دادن آهنگ پشت سیستم شما بنشیند و برنامه keylogger که حجم کمی هم دارد در سیستم‌تان نصب کند. روش کار این برنامه‌ها به این صورت است که بعد از نصب آن برنامه تمامی کلیدهای کیبوردی را که قربانی تایپ می‌کند در یک فایل ذخیره و با هر بار وصل شدن به اینترنت آنها را برای هکر ارسال می‌کند.
 3- استفاده از پسورد فرد در سایت‌های دیگر
هکر می‌بیند طعمه در چه سایت‌هایی عضو است و به سراغ آن سایت‌ها می‌رود و آنها را اگر می‌تواند هک می‌کند. معمولا افراد از یک پسورد در سایت‌های مختلف استفاده می‌کنند. پس پسورد شما در سایت دیگر می‌تواند پسوردتان در سایت فیس‌بوک باشد.
 4- هک FaceBook با Social emgineering
هکر اگر فرد باهوشی باشد می‌تواند به سوالات امنیتی فیس‌بوک راجع به علایق فرد مورد نظر جواب دهد این روش بسیار کارآمد و مناسب است.
 5- استفاده از ایمیل قربانی
اگر ایمیل‌های یاهو یا گوگل شما در دسترس افراد هکر باشد با گزینه Forgot password می‌توانند پسورد شما را ریست کنند.
 6- استفاده از کوکی در هک فیس‌بوک
این روش سخت‌ترین روش می‌باشد و در عین حال هم حرفه‌ای، طی آن هکر باید با علم خود به کوکی‌های قربانی دسترسی پیدا کند و آنها را بر روی کامپیوتر خود ذخیره کند، این کوکی‌ها فایل‌هایی هستند که با هر بار وارد شدن به سایت به صورت اتوماتیک پسورد و آیدی شما را به فرم می‌دهد و دیگر نیازی به ثایپ مجدد پسورد نیست، تمامی اطلاعات در شناسایی کاربر در فایلی به نام Datr ثبت می‌شود که به صورت ذیل می‌باشد:
Cookie: datr=1276721606-b7f94f977295759399293c5b0767618dc02111ede159a827030fc;
منبع: http://wideweb.ir/

بخش پنجم
ساده ترین راه برای جلوگیری از هک شدن
امروز، هر وب سایتی که به خوبی طراحی شده باشد و هر برنامه تحت وبی دارای نشانگر امنیت رمز عبور وارد شده توسط کاربر در موقع ثبت نام برای یک حساب کاربری جدید است. این ابزار در واقع اسکریپت‌ها و پلاگین‌هایی هستند که از قوانین اساسی ایجاد رمزهای عبور قوی پیروی می‌کنند. سپس دوباره، اگر شما واقعا دوست دارید کلمه عبور خود را در برابر کلاه‌سیاه و سفید‌ها نفوذناپذیر کنید، در این مقاله به شما پنج ابزار معرفی خواهیم کرد که رمز عبور شما را آزموده و به شما اعلام می‌کنند که رمز عبور شما به اندازه کافی قوی است یا خیر.
How Secure Is My Password
http://howsecureismypassword.net/
ابزار های تست ایمنی رمز عبور بسیار کمی وجود دارد که واقعا جذاب و سرگرم‌کننده باشد و این یکی از آنها است. این ابزار قادر است میزان ایمنی کلمه عبورتان را نشان دهد، اما فراتر از آن نیز حرف هایی برای گفتن دارد. به عنوان مثال، بنا بر اعلام این سایت، یک کلمه معمول مانند «enter» در میان ۵۰۰ کلمه عبور بیشتر مورد استفاده در بین کاربران است. یا مثلا برای هک کردن رمز عبور ایمیل من (که آن را به شما نخواهم گفت!) با یک کامپیوتر رومیزی معمولی به ۲ میلیارد سال زمان نیاز دارد! اگرچه این ارقام ممکن است همیشه درست نباشد، اما می توانید امتحانش کنید. ضرری ندارد) ! دایرکتوری mention  را ببینید)
The Password Meter
http://www.passwordmeter.com/
این ابزار سنجش قدرت رمز عبور یکی از محبوب‌ترین ابزارهای موجود است. این ابزار قادر است به شما، تجزیه و تحلیل دقیقی در مورد رمز عبور خود داده و رمز عبور شما را در مقیاس اندازه‌گیری سفارشی خود قرار می‌دهد. هر عنصر از رشته رمز ورود‌تان یک امتیاز می‌گیرد و مجموع امتیازات در کل امتیاز رمز عبور را تشکیل می‌دهد. شما می‌توانید از سیستم نمره‌دهی برای ساخت رمزهای عبور بسیار قوی استفاده کنید که نتیجه‌اش ایجاد رمز عبور تقریبا غیر قابل نفوذ است. (دایرکتوری mention  را ببینید)
Test Your Password
http://www.testyourpassword.com/
این یک ابزار دو منظوره است؛ یعنی، اگر کاراکترهایی را به برنامه بدهید، به شما برای تولید رمزهای عبور تصادفی کمک می‌کند و سپس شما می‌توانید رمز عبور ایجاد شده را از نظر میزان ایمنی به کمک برنامه بسنجید. سپس می‌توانید کاراکترهای اضافی را به پسورد خود اضافه کنید. چه طور است آن را امتحان کنید تا بفهمید چرا کلمه عبور هشت کاراکتری همیشه به کلمات عبور با طول کاراکتر کمتر توصیه می‌شود. (برای مثال موقع ثبت نام در سایت ها اعلام می شود: «یک کلمه عبور با طول حداقل ۸ کاراکتر وارد کنید»)
Strength Test
http://rumkin.com/tools/password/passchk.php
این ابزار سنجش رمز عبور تحت وب احتمال نزدیکی حروف رمز عبور به یکدیگر را جهت رتبه‌بندی کلمه عبور بر اساس قوی یا ضعیف در نظر می‌گیرد. در حالت ایده‌آل، کلمات عبور باید تصادفی باشند. وسیله سنجش، این را با استفاده از یک واژه به نام «آنتروپی» نشان می‌دهد، تخمینی بر اساس ترکیب حروف کوچک و بزرگ در زبان انگلیسی.
Microsoft Safety And Security Center
https://www.microsoft.com/security/pc-security/password-checker.aspx
مایکروسافت نیز ابزار چک کردن رمز عبور مخصوص به خود را دارد که در سایت این شرکت تعبیه شده است. این ویژگی که فراتر از یک ابزار صرف است، در عمل یک زیرسایت است که منبع مهمی برای یادگیری همه نکات ضروری در مورد قواعد امنیتی است. ابزار سنجش قدرت رمز تقریبا از نظر استفاده از سنجش میزان ایمنی با رنگ‌‌ها شبیه به دیگر ابزارهاست.
منبع: makeuseof

نتیجه‌گیری:
در ابتدا باید بدانیم که چگونه به سادگی هک نشویم که یکی دیگر از ساده‌ترین روش‌ها، روش زیر می‌باشد:
اگر شما هنوز هم از ویندوز xp استفاده می‌کنید می‌توانید از فایروال (دیوار آتش یا آنتی‌هک) خود ویندوز استفاده کنید. به کنترل پنل رفته و وارد Networking Connection شوید. در انجا روی آیکون dial up که ساخته‌اید راست کلیک کنید و properties را انتخاب کنید سپس تب Advanced را انتخاب کنید و تیک مخصوص فعال کردن فایروال را فعال کنید. تجربه نشان داده که ویندوزهای ۹۸ و me به راحتی هک می‌شوند لذا بهتر است از ویندوز ۲۰۰۰، xp و  seven استفاده کنید. 
اگر در یاهو ایمیل دارید و چنانچه فایلی برای شما فرستاده شد می‌توانید از طریق خود آنتی ویروس نورتون سایت یاهو چک کنید. چنانچه در چت کسی به شما پیشنهاد دادن عکس یا فایل داد بدون رودرواسی درخواست کنید به آدرس ایمیل شما بفرستد. از ورود به سایت‌های شخصی که به شما پیشنهاد می‌شود خودداری کنید مخصوصا اگر آدرس به صورت چند عدد که مثل یک آدرس IP می‌باشد. یاهو مسنجر خود دارای یک فایروال می‌باشد. می‌توانید از منوی Login گزینه Privacy Setting را انتخاب کنید و در داخل تنظیمات Connection فایروال را انتخاب کنید. برنامه‌های آنتی‌ویروس و آنتی هک هم انواع زیادی دارند.

بخش اول: به روش‌هایی که در وبلاگ‌ها آموزش می‌دهند اطمینان نکنیم مخصوصا وقتی ایمیل و پسورد ما را بخواهند.
بخش دوم: به این نتیجه می‌رسیم که تروجان‌ها را دست کم نگیریم و در وارد کردن اطلاعات دقت بیشتری داشته باشیم و همه اینها نشانگر اهمیت خود ما در هک شدن خودمان هست و اگر خودمان سایتی داریم درباره شرکتی که Host & Domain (فضای مربوط به وب‌سایت ما در اینترنت) را خریداری می‌کنیم تحقیق ویژه ای انجام دهیم چون خود آن شرکت می‌تواند بهترین راه برای جلوگیری از هک شدن باشد و در طراحی وب‌سایت نیز از متخصص این امر کمک بگیریم تا از برنامه و کدهای بهتری استفاده کند زیرا تاثیر زیادی در پیشگیری از هک شدن سایت دارد.
بخش سوم: اطمینان کردن به هر سایتی بزرگترین اشتباه محسوب می‌شود بهتر است ما قبل از وارد کردن اطلاعات شخصی خود از سایت مورد نظر اطلاعات لازم را بدست بیاوریم بعد عضو شویم.
بخش چهارم: تا جایی که امکان دارد پسورد خود را ذخیره نکنیم و هر چند وقت یکبار حافظه مرورگر خود را پاک کنیم تا از قسمت History و کوکی‌های ما سوءاستفاده نگردد.
بخش پنجم: انتخاب پسورد مناسب از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، اهمیت این قسمت به اندازه‌ای بالا می‌باشد که چندین سایت برای تست پسورد وجود دارد و سایت‌های معتبر از جمله یاهو و گوگل خودشان امنیت پسورد شما را مورد بررسی قرار می‌دهند.
هدف ما بدبین کردن شما نسبت به فضای مجازی نبود بلکه صرفا جهت پیشگیری از بروز مشکلات و هک شدن شما این مطالب را به شما گفتیم و مطمئنا شما با دانستن این مطالب یک هکر نخواهید شد چون به مسائل جانبی دیگری نیاز می‌باشد.

بِلَک

۱۳۹۳ تیر ۲۸, شنبه

من، مادرم و خواهرم، هر سه خودکشی کردیم

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


باید از همین اول بگویم که خوشحالم هر سه زنده‌ایم و زندگی می‌کنیم و نوشتن این متن، به منظور برانگیختن احساسات خواننده یا دردِ دل کردن منِ نویسنده نیست؛ بلکه تنها هدفم ثبت کردن مشکلاتی است که یک جوان همجنس‌گرا مثل من با آنها در زندگی خود دست و پنجه نرم کرده است.
ما این را از گذشته به ارث می‌بریم که در مقابل چیرگی دشواری‌ها، در یک آن دست به خودکشی می‌زنیم. من در مقام یک کودک وقتی صحنه خودکشی مادرم را دیدم وقتی که تیغ را به گردن خود می‌کشید و می‌گریست، لعن و آهی کودکانه را به دنیا و به افکار زن‌ستیزانه اطرافیانم روانه می‌کردم. عضلات ضعیف دستانم، توان مقاومت در برابر این بی عدالتی را نداشت. مشکلاتی که یک زن و شوهر در زندگی خود دارند ممکن است نه تنها خودشان که همه اعضای خانواده را به هلاکت برساند. داشتن پدر و مادری قوی‌بنیه و مهارت‌دیده، موهبتی است که انسان‌های زیادی از آن بی‌بهره‌اند. توفیقی که یا به اجبار زمان و مکان تولد هست، یا اصلا نیست. برای یک مادر لابد خیلی شرایط، دشوار است که قید حیات خود و ندیدن فرزندانش را می‌زند. اما من پیش از آنکه به او به چشم مادر نگاه کنم، او را یک انسان می‌بینم که از تبعیض و خشونت خسته شده است، از ندیدن آرامش و راحتی خسته شده، از هر روز غم و زاری خسته شده است. فشار را روی سرش حس می‌کند و همه سلول‌های حیاتی بدنش پر شده از درد و جایی برای تفکر باقی نمانده است. او حق داشت که خود را از جهنمِ زندگی خود برهاند و هرگز به خاطر این کارش سرزنشش نکردم. حالا مانده و یک انسان قدرتمند شده که زور را نمی‌پذیرد و تبعیض را برنمی‌تابد. او حالا یک الگو برای من و آشنایانش است.  یک الگوی مثال زدنی از زنی مبارز که در عین حال یک فرد روشن‌فکر هم نیست.  لابد اگر از او حالا بپرسم که خودِ گذشته‌اش را چه می‌بیند، لبخندی بزند و از کنار ماجرا بگذرد.
زندگی را دشوار می‌دیدیم، برای من و خواهرم راه‌های زیادی برای غلبه بر دشواری‌ها وجود نداشت، ما آموزش ندیده بودیم که چگونه در برابر ناملایمتی‌ها کمر خم نکنیم. ما نوجوان بودیم و اندازه یک انسان بزرگسال مشکل داشتیم. زندگی را صحنه‌ای سیاسی می‌دیدیم که اطرافیان در حال فشار بر ما بودند. بر فرزندانی که والدینی درست و حسابی نداشتند، هر روز می‌تاختند. ما بارها قربانی خشونت خانوادگی شدیم. ما بارها گرسنه خوابیدیم. ما هر روز آرزوی مرگ می‌کریم تا اینکه من و خواهرم تصمیم گرفتیم هر دو با هم خودکشی کنیم، روش آن ساده بود، تنها باید هرچه قرص در یخچال بود می‌خوردیم تا از شکنجه‌های اطرافیانمان راحت شویم. آنها که با قرص خودکشی کردند می‌دانند آدم چه حالی دارد، اول حالمان بد شد شیمیایِ مزه‌ی قرص‌ها زبان صورتی‌مان را به تلاطم گرفته بود و سیبک گلویمان را چون قرقره‌ای بالا و پایین می‌کشید تا همه یک جا پایین روند و گیر نکنند. خوردیم و مست شدیم و گیج از اثر دارو و هر دو خوابیدیم و در تخت بیمارستان بیدار شدیم.
اما از آن دلخوشی‌ها که از مرگ داشتیم، امان از آن دلخوشی‌ها که به ما دادند در بیمارستان، بعد از رهایی از گیجیِ خودکشی، وقتی به خانه برگشتیم، تازه فهمیدیم جهنم یعنی چه. ما هر دو عهد بستیم دنیا را به کام شکنجه‌گرانمان سیاه کنیم، آنقدر سیاه که هیچ روزنی از مهر و ترحم در آن نفوذ نکند. به هر حال چند سالی را سپری کردیم تا به بلوغ رسیدیم و از هم جدا شدیم.
من ماندم و پدری که آرامش فرزندش را به اعتیاد و به رفقای دزدش می‌فروشد. خوشحال بودم که خواهرم نیست و این وضع را نمی‌بیند. خوشحال بودم که مادرم نیست و حال و روز مرا نمی‌بیند. بلوغ من اما بر خلاف آنها بود، من همجنس‌گرا بودم. من دلم عشق پسران را می‌خواست.
دیگر از سد مشکلات خانوادگی عبور کرده بودم، با بی‌خیالی، با فکر نکردن. اما حالا یک همجنس‌گرا بودم که باید زندگی می‌کردم، حالا باید خودِ ناآشنای همجنسگرایم را به خودِ مذهب‌زده‌ی مورد خشونت واقع شده‌ام می‌پذیراندم. باید کاری می‌کردم که راحت شوم از تفاوت، راحت شوم از پرده‌ها و طناب‌هایی که هرچه دست و پا می‌زدم بیشتر گره می‌خوردم. من خودم را به خاطر حماقتم و ناآگاهی‌ام دوباره کُشتم.
هنوز جای تیغ بر مچ دستم باقی است. برای اینکه مطمئن شوم دست از نوشتن کشیدم و به مچ دستم نگاه کردم، آری هنوز باقی است. شاید اگر زنده می‌ماندم و خودکشی نمی‌کردم، الان دیوانه‌ای بودم که از فرط فشار و استرس و اضطرابی که به او وارد می‌آمد، تشنج کرده و معلول حرکتی می‌بودم. گاهی فشار می‌رسد به بالاترین حد ممکن. هیچ نمی‌بینی، هیچ نمی‌شنوی. گاهی هیچ وقت مثل آن لحظه نیست. من می‌فهمم حس کسی که می‌خواهد خودش را از زندگی رها کند.
با این حال هر سه زنده‌ایم و مشغول جنگیدن با مشکلات زندگانی.

۱۳۹۳ تیر ۲۷, جمعه

لیوان بعدی، قرص‌های حل شده در سم

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


فکر رهایی از این تن خسته، گاهی بهترین فکری‌ست که در میان این همه افکار ناخوشایند بهم ریخته، پیدا می‌کنم. چه می‌شود وقتی که ما فکری شیرین‌تر از مرگ در ذهن نداریم؟ در دوران تحصیل، قرار بود هر کدام، نظرمان را بگوییم در مورد «خودکشی» و من مثل همیشه متفاوت از همه گفتم: «خیلی جسارت می‌خواهد». همه خندیدند. من هم که عادت داشتم، با آنها به خنده‌هایشان خندیدم. 
خیلی وقت است به این فکر می‌کنم که نسل دگرباشان جنسی مثل من که خوب به «بی‌فردایی» خو گرفته‌اند، دیگر برای خودکشی حتی جسارت هم نمی‌خواهند. حالا من مقابلت نشسته‌ام و در نگاهت همه سال‌های رفته را مرور می‌کنم. شاهین نجفی می‌خواند و من به این جمله ژان پل سارتر می‌اندیشم: «هنگامی که امید می‌میرد، هنگامی که می‌بینی کمترین امکان امیدوار بودن را از دست داده‌ای، فضای خالی را با رویا، اندیشه‌های کوچک و بچه‌گانه و داستان‌ها پر می‌کنی تا بتوانی به زندگی ادامه دهی.»
هرچه کلنجار می‌روم نمی‌فهمم! وقتی اندیشه‌های کوچک بچگانه‌ام پر از ترس هستند. وقتی رویاهایم را یک عمر به تمسخر گرفته‌اند. وقتی قدم کوتاه است از قامت رویاها، این فضای خالی مانند «غول مرحله آخر» دست به کمر، مقابلم می‌ایستد و من هراسان فقط می‌توانم روی برگردانم و تو همچنان نمی‌بینی و نمی‌خوانی.
می‌گویند: «کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد، خطرناک است». نسل گم شده من چه برای از دست دادن دارد؟ خنده‌دار است که ما رنگین‌کمانی‌ها، ما اقلیتی‌ها همیشه «خطر» تصور شده‌ایم ولی خطرناک نبوده‌ایم. لااقل جز برای خودمان. ثانیه‌هایی که به آتش کشیده شده است حتی نمی‌توانند لحظه‌ای از سرمای درونم بکاهد. می‌ترسم از این سرما بنویسم. می‌ترسم کنکاش کنم. می‌ترسم! شاهین می خواند: «سیگار با مشروب با طعم هم‌آغوشی/ یعنی فراموشی فراموشی فراموشی»
شاید تنها لحظه رهایی من همان لحظه معلق بین زمین و هوای ساختمان بلند شهرمان باشد. شاید آنجا، آن لحظه بتوانم «خودم» باشم و خوب است که باز هم تو نیستی که ببینی. خوب است و حالا من این پایین، آخرین کورسوهای امید به فردا را با رفتنم به چالش می‌کشم. قدم از قامت رویاها کوتاه‌تر از همیشه است و شاهین همچنان می‌خواند:
«لیوان بعدی قرص‌های حل شده در سم
باور بکن از هیچ چیز دیگر نمی‌ترسم
پشت سیاهی‌های دنیامان سیاهی بود
معشوقه‌ام بودی، هستی، نخواهی بود»

امید پارسا

۱۳۹۳ تیر ۲۶, پنجشنبه

آخرین انتخاب

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


ماجرای اون شب رو مدت‌هاست که به فراموشی سپردم؛ خوب می‌دونم چیزی نیست که بشه فراموشش کرد اما همیشه خودم رو فریب می‌دم و یادآور می‌شم که باید فراموش کنم... مرور یه اتفاق تلخ می‌تونه تلخ‌تر از لحظه‌ی رخ دادن اون اتفاق باشه! ازم خواسته شده تا دوباره مرور کنم تا دوباره به یاد بیارم، یقینا سخت هست این مرور اما فکر می‌کنم ارزشش رو داره؛ آره می‌تونه ارزشش رو داشته باشه حداقل برای تویی که از جنس خودمی.
با اینکه هیچ وقت خودم رو سرزنش نکردم برای تصمیمی که گرفتم اما هرچقدر که زمان بیشتری می‌گذره از اون ماجرا راه‌حل‌های مناسب‌تری به ذهنم می‌رسه... اما خب اون لحظه تنها راه حل برای من مرگ بود. وقتی قرار هست قاتل باشی اون هم قاتل خودت دیگه نمی‌تونی انتظار دل‌رحم بودن رو داشته باشی چون به جایی از زندگی رسیدی که فقط قراره انتقام بگیری، این بار نه از بقیه بلکه از خودت؛ اما از اونجایی که آدمی از همون ابتدای پیدایش بسیار جون‌دوست بوده و طاقت درد کشیدن رو نداشته همیشه به دنبال راحت‌ترین و بی‌دردترین راه بوده؛ منم رو همین حساب ساده‌ترین راه رو در نظرم انتخاب کردم، هرچند اون قدری هم که تصور می‌کردم ساده نبود و هنوز وقتی به یاد میارم حالت تهوع شدیدی بهم دست میده؛ خوردن چند مشت قرص رنگ و وارنگ می‌تونه کاملا حالت رو بهم بزنه! اما نکته‌ی جالبش اینجاس که کم‌کم از خود بی‌خود میشی و دیگه چیزی نمی‌فهمی... نه دردی، نه غمی، نه فکری و نه خاطره‌ی تلخ تجاوزی...
هنوز هم وقتی تیترِ حوادث روزنامه رو می‌خونم که با فونت درشت «خیلی درشت» کلمه‌ی احمقانه‌ی «تجاوز» رو نوشته عرق سردی تمام وجودم رو دربرمی‌گیره! شاید برای تویی که داری می‌خونی این اتفاق افتاده باشه، شاید مورد تجاوز قرار گرفته باشی اما هیچ وقت به خودکشی فکر نکرده باشی اما اما برای من یه فاجعه بود یه کابوس که به حقیقت پیوسته بود، توی اوج تنهایی‌هات که فقط و فقط دلت رو بستی به خدایی که می‌گن بالای سرته، یه شب تاریک دو نفر مثل یه کابوس تموم نشدنی و طولانی مثل گرگای گرسنه دورت کردن و چنگال‌هاشونو فرو کردن تو گلوت؛ هنوزم سردی اون چاقوی تیز رو زیر گلوم خوب می‌تونم حس کنم.
وقتی به هوش اومدم 3 روز گذشته بود از اون حادثه شوم، چیزی رو به یاد نداشتم و خوشحال از این فراموشی، اما زندگی دوباره تنها چیزی بود که اصلا انتظارش رو نداشتم چون تمام اقدامات لازم رو خیلی دقیق و حساب شده انجام داده بودم برای به نتیجه رسیدن این قتل!
نمی‌دونم اگه الان این اتفاق برام می‌افتاد هنوزم دلِ خودکشی رو داشتم یا نه اما خوب می‌دونم که هیچ نمی‌ارزید به پنج سال مداوم افسردگی، پنج سالی که هر شبش به اشک و ناله گذشت، پنج سالی که وعده‌های غذایی من مشت پر از قرصی بود برای رهایی از کابوس...
شاید اگه گوش شنوایی برای شنیدن دردهام بود هیچ وقت این تصمیم رو نمی‌گرفتم. شاید اگه رهگذری اون شب به گریه‌های بی‌امونه من اعتنایی می‌کرد خودکشی آخرین انتخابم نمی‌شد.

محمد آسمانی

۱۳۹۳ تیر ۲۵, چهارشنبه

جسمم را شاید اما خودم را نمى‌کشم

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


برداشتمش. نوک انگشتمو کشیدم روش که مطمئن شم به اندازه کافى تیزه. تیز بود. همه جا آروم بود. سیگارو روشن کردم و تند و تند پوک‌هاى عمیق زدم. از ظهر گذشته بود. پرده‌هاى ضخیم اتاقو کشیدم که هیچ نورى نباشه. هنوز مزه‌ى خونو رو زبونم حس مى‌کردم. اونقدر محکم لبشو گاز گرفته بودم که اگه می‌خواست هم دیگه نمى‌تونست منو ببوسه. حتى صداى بهم فشردن دندونام رو وقتى دستامو محکم گرفته بود هنوز مى‌شنیدم. تصویر یه مرد با تیک‌هاى عصبى و رگ‌هاى بیرون زده از جلوى چشمم دور نمى‌شد. صداى خودم که داد می‌زدم «وِلَم کن» تو گوشم مى‌پیچید.
اخه احمق! چرا باور کردى وقتى گفت یه دور همىِ ساده و دانشجوییه؟ همون اول که وارد خونه شدى و هیچ کس رو ندیدى باید مى‌فهمیدى یه جاى کار ایراد داره. تو دیگه چرا؟ از خودم بدم می‌اومد. از سادگى خودم. از اینکه اینقدر آسون اعتماد کردم. از اعتمادهاى بیش از حد خودم بدم می‌اومد. مى‌گفت منو دوست داره. شاید هم راست مى‌گفت. مى‌دونست فقط برام یه دوسته اما نمى‌دونست چرا بیشتر نیست. خیلى تلاش کرد قانعم کنه یه بار باهاش باشم. منم خیلى تلاش کردم منطقى منصرفش کنم؛ اما اصرارش فقط عصبیم می‌کرد و انکار من هم اون رو عصبى‌تر. اگر من لزبین نبودم اون اتفاق مى‌تونست یه عشق‌بازى ساده باشه و یا شاید لذتبخش. اگر من لزبین نبودم تنها گناه اون می‌شد دروغى که باهاش منو کشونده بود اونجا.
هر چه بیشتر تلاش مى کردم به مامان فکر نکنم بیشتر می‌اومد تو ذهنم. برو کنار مامان. پشیمونم مى‌کنى. برو کنار. برو کنار. برو کنار...
دستم گرم شد. سوخت. لرزید. لرزید. لرزید. سرد شد. تو ذهنم مامانو دیدم. خواهرمو دیدم. بابا رو دیدم و دیگه هیچى ندیدم. هیچى نشنیدم. نمى دونم چقدر طول کشید تا به زور چشمامو باز کردم. مامان؟ اشک... اشک... اشک... چرا دخترم؟ ما کم گذاشتیم؟ افسرده‌اى؟ می‌خواى با یه روانکاو حرف بزنى؟ موضوع عشقیه؟ به من بگو عزیزم.
توجه‌ها بعد از اون بهم حس ترحم می‌داد. حس مسئولیت. حس گناه. با اینکه هیچ وقت هیچ کس نفهمید چرا ولى تلاش بیش از حد دیگران براى درک من استرسم رو بیشتر می‌کرد و هنوز که هنوزه مامان استرس از دست دادن من رو داره و حتى یک لحظه دیدن ناراحتى من باعث نگرانى و ترسش می‌شه.
اون پسر، اون اتفاق از ذهنم نرفت اما دیگه فهمیده بودم ارزش خودکشى نداشت. با این حال بعدها باز هم به خودکشى فکر کردم. هر بار به یک دلیل که روانکاوم میگه ریشه‌اش از نبودن اعتماد به نفس کافیه. البته من حرفشو قبول ندارم. به نظر من دلیلش اینه که من تو جامعه‌اى زندگى می‌کنم که توش خودم نیستم و هر روز تظاهر مى‌کنم به دیگرى بودن.
و حال هر روز من رو حسین پناهى خوب وصف میکنه: «هر روز فکر می‌کنم و روش‌های جدیدی برای خودکشی پیدا می‌کنم وقت عمل که می‌رسد به نتیجه‌اش فکر می‌کنم می‌بینم اصلا ارزش اشک «مادرم»را ندارد بی‌خیالش می‌شوم و مثل دیروز سیگار می‌کشم»

خانم شین


داستانی که خواندید، واقعیتی رفته بر زندگی زنی همجنس‌گراست که زندگی‌اش تحت تاثیر مردسالاری و زیاده‌خواهی مردی دیگر، دستخوش تغییر و نهایتا تصمیم بر ختم این زندگی قرار گرفت. بعد از شنیدن ماجرا خودکشی و دلیل خانم شین برای این کار، تصمیم گرفتم برای روشن‌تر شدن ماجرا، با او گفتگویی در این زمینه داشته باشم. در ادامه گفتگوی من و خانم شین را می‌خوانید.

یاسِ آسمون

لطفا خودت رو معرفی کن تا خواننده‌های مجله بیشتر باهات آشنا بشن.
معرفى؟ از آنجا که دوست دارم همه چیز را مختصر و مفید بگویم اسمم را گذاشتم شین. از سر و ته سنم نمى‌زنم. سى سالم است و یک همجنسگرا. نوشتن را دوست دارم. پاستا هم همین‌طور.

لطفا در مورد خودکشی (خودکشی‌ها) خودت بگو، اینکه چند سال داشتی که اقدام به خودکشی کردی؟
تقریباً ٢٣ سالم بود. تو سنى بودم که داشتم تلاش مى‌کردم بین همجنس‌گرا بودنم و جامعه‌ى فرارى از من و امثال من تعادل ایجاد کنم. زندگى‌ام را کنم مثل بقیه.

آیا هرگز به راه حل دیگری هم فکر کرده بودی یا اینکه ناگهانی تصمیم به خودکشی گرفتی؟
راستش را بخواهى عادت بدى دارم. صبرم کم نیست. اما وقتى طاقتم طاق مى‌شود دیگر مى‌کـَـنم از همه چیز و به خودم مجال فکر کردن نمى‌دهم. مى‌بُرم

کمی از دلیل اصلی خودکشی‌ات برامون بگو؟ آیا به خاطر گرایش جنسی‌ات بود؟
همیشه میانه‌ام با پسرهاى دانشگاه خوب بود. نه اینکه با دخترها بد باشم. دخترها را بیشتر هم دوست داشتم اما سعى مى‌کردم خیر سرم جنسیت ملاک دوستى‌هایم نباشد. برایشان از دوست‌های پسرشان دوست‌تر بودم. مَخلصِ کلام لوتى و بامعرفت. همین لوتى‌گرى و دل‌گُندگى با کمى چاشنى حماقت شد بلاى جانم. دعوت یکى از هم دانشگاهى‌ها را به مناسبت یک دور همى ساده قبول کردم. وقتى رسیدم دیدم خبرى از مهمانى نیست و من عملاً دعوت شدم به تخت‌خواب. خلاصه که از او اصرار و از ما انکار. درگیر شدیم و تمام تلاشش را کرد که ناکام نماند. شیرین‌کام نشد اما کام من یکى زهر شد از این روزگار بى‌مرام و سیر شدم از هر چه استقامت بود. شک کردم به همه‌ى لوتى‌گرى‌ها و دست به تیغم کرد.

زن‌های استریت زیادی بعد از حادثه‌ی بدی که برای تو اتفاق افتاد هم ممکن بود خودکشی کنند اما می‌خوام بدونم خودت چی؟ فکر می‌کنی اگر استریت بودی با توجه به شخصیت خودت هضم ماجرا برات راحت‌تر بود یا نه فرقی نمی‌کرد؟
مى‌دانى؟ آن لحظه با خودم فکر مى‌کردم ذات آن مرد که نه ذات آن جنس نر این بود که نر بودنش را این‌گونه نشان دهد. براى همین دلم از او آن‌قدر پُر نبود که از این روزگار ناسازگار. از روزگارى که در آن انسانیت رنگى ندارد. تجاوز به جسمم نه که برایم مهم نبود اما به اندازه‌ى تجاوز به افکار و انسانیتم زخمى‌ام نکرد. ترسم از آبروى خودم نبود. چون مى‌دانستم از دستش نداده‌ام. ترسم از ادامه دادن زندگى در کنار آدم‌هاى بى‌آبرو بود. همجنس‌گرا بودنم از آن جهت شدت فاجعه را برایم بیشتر مى‌کرد که من قبل از آن هم ذهنم پُر بود از فشارهایى که جامعه‌ى مردسالار بى‌در و پیکر به من و امثال من وارد مى‌کرد. فشارهاى روحى ناشى از همجنس‌باز یا فاحشه خوانده شدن

بعد از اینکه متوجه شدی نجات پیدا کردی چه حسی داشتی؟
بعد از نجات فقط خوشحال بودم که دوباره مادرم را مى‌بینم. همین

بعدا باز هم اقدام به خودکشی کردی؟
تا پایش رفتم اما نتوانستم. دلیل براى ماندن بیشتر داشتم. با خودم مى‌گفتم من در برابر این جماعت کم نمی‌آرم.

فکر میکنی این خودکشی چه اثری رو زندگی‌ات گذاشت؟ 
مثبتش این بود که قدر ماندن را بیشتر دانستم. قدر کسانى که دوستم داشتند. قدر خودم را حتى. تلاش کردم خودم را بیشتر بشناسم. هویتم را. گرایشم را. ضعف‌هایم را. توانایى‌هایم را. منفى‌اش این که از اینکه ضعف نشان دادم در برابر مشکل از خودم بدم مى‌آمد.

برخورد اطرافیان بعد از حادثه چطور بود؟
اطرافیان؟ خوب اولش حسشان ترحم بود که به مرور حل شد. بعد کنجکاوى که براى آنها حل نشد کاملاً چون من توضیح واضحى ندادم. بعد شد نگرانى و هنوز هم نگرانى، نگرانى. طورى که همه مى‌ترسند من در حالت عصبانیت یا ناراحتى تنها در خانه بمانم که این براى منى که تنهایى را در این شرایط ترجیح مى‌دهد آزاردهنده است.

آیا خانواده‌ات سعی در مخفی کردن خودکشی تو از اطرافیان داشتند؟
بله. خودم هم همین را مى‌خواستم.

آیا بعد از خودکشی مشاوره هم دریافت کردی؟
بله. هنوز هم ادامه دارد و واقعاً برایم مفید بود. خدا خیرش بدهد این روانکاو ما را. هر چند بابایش درآمد تا روان در هم بر هم من را بکاود.

الان چند سال گذشته، بعد از این‌همه مدت، به شخصی که اون موقع بودی که خودکشی کردی، چه نگاه و دیدی داری؟
7 سال گذشته. به خودم در آن سال‌ها حق نمى‌دهم ولى درکش مى‌کنم. دلم برایش کباب مى‌شود؛ اما از ضعفى که نشان داد از اینکه خودش را باخت بدم مى‌آید

الان خودکشی رو چه جوری می‌بینی؟ اصلا بهش فکر می‌کنی هنوز؟
دروغ چرا؟ هنوز هم گاهى به سرم مى‌زند اما سرم را نمى‌زنم! شده از حرص آنهایى که دوست دارند ضعفم را ببینند قوى‌تر مى‌شوم و اینکه دیگر طاقت دیدن اشک‌هاى مادرم را ندارم. هنوز یادآورى آن اشک‌ها جگرم را مى‌سوزاند.

۱۳۹۳ تیر ۲۴, سه‌شنبه

بازگشت از مرگ، فرصتی دوباره

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


خسته بودم، بدنم درد می‌کرد، احساس تنفر تمام وجودم رو فرا گرفته بود، از خودم بدم می‌ومد، سرکوفت‌های اطرافیان توانم را از بین برده بود، نمی‌دونستم باید چکار کنم. به پشت بام رفتم فریاد می‌زدم و گریه میکردم دیگه نمیتونستم فکر کنم دنبال یه راهی بودم که بتونم به این زندگی ننگ‌آور پایان بدم به لبه پشت بام رفتم و خواستم خودم رو به پایین بندازم ولی ترسیدم از این که بعد از افتادن زنده بمونم به سرعت به پایین برگشتم و نمی‌دونستم چه راهی بهتره که بازگشتی نداشته باشه نفسم بند آمده بود. فقط به مرگ فکر می‌کردم چون بهترین راه برای راحت شدن از تمام مشکلات بود. یاد این افتادم که تو کشوی میز مادرم یک بسته قرص والیوم هست، به سرعت رفتم و جعبه را برداشتم. دیگه گریه نمی‌کردم چون راهش را پیدا کردم. در جعبه را باز کردم و 10 تا قرص برداشتم. خواستم بخورم که فکر کردم اگه کم باشه چی؟ شروع کردم به شمردن قرص‌ها، دیدم 60 تا هست. یادم اومد که مادرم هر وقت بدخواب میشد یک چهارم قرص رو می‌خورد، مطمئن شدم کافیه. قرص‌ها رو خوردم و فکر کردم که به زودی راحت می‌شم تو اتاقم نشسته بودم و به حال خودم گریه می‌کردم. چشم‌هام داشت سنگین میشد احساس کردم که دارم به خواسته‌ام می‌رسم و راحت میشم دیگه سرکوفت‌ها و مشکلات تموم میشه و این بهترین راه هست که خوابم برد. وقتی بیدار شدم رو تخت بیمارستان بودم فکر کردم دارم خواب می‌بینم چند دکتر و پرستار بالای سرم بودن و داشتن یه لوله از دهانم بیرون می‌آوردن. نمی‌تونستم تکان بخورم، سرم گیج می‌رفت یکی داشت به صورتم سیلی می‌زد که نخوابم. تازه فهمیدم چه بلایی سرم آمده، نمرده بودم. گریه می‌کردم و ناسزا می‌گفتم، که چرا زنده موندم، دستام رو به تخت بسته بودن که دوباره خوابیدم.

25 سال بعد...
به غروب افتاب خیره شدم و با خودم خاطرات گذشته را مرور می‌کنم. از خودم خجالت می‌کشم که 25 سال پیش اینقدر ضعیف بودم که خودکشی کردم. با خودم فکر می‌کنم آیا واقعا بهترین راه بود؟ الان می‌فهمم که چه اشتباهی رو مرتکب شدم. یعنی می‌خواستم از دیدن این همه زیبایی و تجربیاتی که کسب کردم خودم رو محروم کنم و به جای جنگیدن با مشکلات بدترین راه رو انتخاب کردم. امروز به ضعف خودم می‌خندم و خوشحالم که زنده هستم با وجود تمام مشکلاتی که در حال حاضر دارم. غیر ممکن هست که دوباره فکر خودکشی به سرم بزنه چون می‌دونم که به جای فرار از مشکلات و تمام مسایل بدی که برام اتفاق می‌افته باید بایستم و مبارزه کنم، باید بجنگم برای زندگی و هر چقدر هم سخت و آزاردهنده باشه نباید زندگی رو رها کنم و از خودم ضعف نشون بدم. قرار نیست همیشه زندگی روی خوش به من نشون بده ولی من می‌تونم خودم خوش باشم و سعی کنم مشکلات رو به زانو در بیارم. آره شکست‌شون می‌دم و ثابت می‌کنم که اون آدم ضعیف که در گذشته بودم نیستم چون می‌خوام زندگی کنم به همه کمک کنم چون در اصل به خودم کمک می‌کنم که احساس بیهودگی نداشته باشم. زندگی با تمام مشکلاتش زیباست چون اگر این سختی‌ها نباشن یکنواخت میشه پس لذت می‌برم و به راه خودم ادامه می‌دم.

۱۳۹۳ تیر ۲۳, دوشنبه

خودکشی، جنون آنی

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


از طرف مجله و گروه سردبیری از من خواسته شده نوشتهای در مورد خودکشی تهیه کنم. حقیقتا تا حالا به طور رسمی سعی نکردم بنویسم و به نظرم کار سختیه پس مجبورم کتابی ننویسم و راحت بنویسم، انگار که دارم با کسی صحبت میکنم. سعیام بر اینه که بتونم از خودم سوال کنم و جواب بدم و حالت پرسش و پاسخ به متن بدم و خیلی طولانی نباشه. متشکرم که وقت میگذارید و میخونید.

دلایل خودکشی چیه؟
اول باید بگم از نظر من، ما دو جور خودکشی داریم: 1) خودکشی الکی. 2) خودکشی راستکی؛ اما دلایلش خیلی چیزا میتونه باشه. در احمقانهترین و مسخرهترین حالت، جلب توجه. چیزی که خیلی باب شده مخصوصا بین ما. دلایل این کار هم زیاده مثلا: خونواده فرد رو قبول نمیکنن به عنوان یک همجنسگرا، فرد با دوستپسرش/دوستدخترش به مشکل رسیده، برات ماشین نمیخرن، امسال نتونستی از ایران بری، دانشگاه قبول نشدی، مامانت گفته دیگه دوست ندارم و چیزای دیگه. البته این چیزایی که گفتم، واقعا دیدم بین اطرافیان خودم. اینا دلایلیه که من فکر میکنم باعث خودکشی الکی میشه و عموما ناموفقن و انجامدهنده هم خودش میخواد که ناموفق باشه و تنها چیزی که حاصل میشه اینه که ممکنه به خاطر ترسوندن دیگران، فرد از این کار به بعضی خواستههاش برسه. (از حق نگذریم هم ممکنه گاهی جواب بده). این در مورد خودکشی الکی.
اما خودکشی راستکی که متاسفانه کم هم نیست. دلایل محکمی هست که دیدم بعضی از دوستان به خاطرش خودکشی میکنن و عموما موفقم میشن و هدفی جز راحت شدن از زندگی ندارن مثل: از دست دادن عزیزی، طرد شدن، افسردگی حاد، از دست دادن چیزای خیلی بزرگ و مهمتر از همه فقر و خیلی چیزای دیگه که حتی شکست عشقی در مقابلش عددی نیست.
چرا (احتمالا) خودکشی بین همجنسگراها بیشتر از دگرجنسگراهاس؟
ما اقلیتیم. جامعه ما رو نمیپذیره و خیلی از ما که چشمشون به دهن مردمه همجنسگرایی رو ننگ میدونن. از اینکه دیگران بفهمن چی هستن وحشت دارن. معمولا دوستی ندارن. خود من اگه کسی از همجنسگرا بودن خودش خجالت بکشه و پنهان کنه یا بد بدونه طرفش نمیرم. چونکه منم مثل خودش یه موجود ناقص و غیر طبیعی میدونه. اینجور افراد به مرور زمان دچار مشکل شخصیتی میشن و ثبات خودشونو از دست میدن. چرا؟ به این دلیل که پیش منِ همجنسگرا میخواد خودش باشه و عقدههای روحی و روانیش رو خالی کنه و پیش اون دگرجنسگرا خودش نیست و احساس حقارت میکنه و سعی میکنه مثل اون رفتار کنه. بعد از یه مدتم میاد میگه من همجنسگرا نیستم و دیگه نمیخوام باشم که کلا جملهی درستی نیست و تصمیم به گول زدن خودش میگیره اما بازم نمیتونه. پس افسرده میشه و به مرور زمان میخواد از شر خودش خلاص شه.
چیز دیگه اینه که معمولا (و نه همه) ما همجنسگراها دنبال قهرمان یا الگو هستیم به خاطر یه سری مشکلات، روحیات لطیف و عدم اعتماد به نفس و... حتما دیدید آدمایی که ادا اصول زیاد دارن و خودشون رو میگیرن، اونا دارن ادای الگوهاشون رو در میارن. (ما باید در انتخاب الگو برای خودمون بیشتر دقت کنیم) این جور افراد احتمالا پیرو الگویی (از نظر خودشون) بودن که خودکشی کرده پس به تبعیت از اون خودشونو میکشن.

چرا خودکشی کار افراد ضعیفه؟
به نظرم این جمله چرت و پرت محضه. سری دوم، کسایی که واقعا از ناچاری خودکشی میکن شاید آدمای خودخواهی باشن اما بعید میدونم ضعیف باشن. خودکشی جسارت میخواد و شجاعت که هر کسی نداره. ما جای مردم زندگی نکردیم و نمی تونیم همچین نظرایی بدیم.

خودکشی خوبه یا بد؟
همونطور که گفتم، اگه الکی باشه واقعا یه وقتایی به درد میخوره هر چند از مد افتاده و کار آدمای سودجوست. (افراد برای جلب توجه گزینههای بهتری غیر از خودکشی دارند) اما اگه روی گروه دوم بخوایم صحبت کنیم باید بگم واقعا نمیدونم. حتی اگه واقعا از هر نظر داغونین بیشتر فکر کنین. شاید خودکشی تنها راه نباشه. هر چند به نظرم خودکشی ممکنه یه جنون آنی باشه اما قبلش یکم فکر کنید.
نهایت سعی و تلاشمو کردم که بتونم مسئولیتمو انجام بدم، امیدوارم با همین چند خطی که نوشتم بتونم نظرمو کامل گفته باشم و کاری کرده باشم.

بازیار

۱۳۹۳ تیر ۲۲, یکشنبه

اتانازی

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


قراره تو این شماره درمورد خودکشی بین اقلیت LGBT صحبت کنیم، اما چیزی به این کلیت نمی‌شه درمورد این اقلیت پیدا کرد.
چند سال پیش بود که فیلمی دیدم با عنوان «euthanasia» و این فیلم بود که منو با این موضوع آشنا کرد؛ اتانازی در واقع خواسته‌ی خودِ فرد برای کشته شدن توسط پزشک معالجشه، خواسته‌ای که تو خیلی از کشورها و فرهنگ‌های غالب با مخالفت همراه می‌شه، ولی چند سالیه که تو کشور سوییس رسمی شده، در واقع اتانازی همون خودکشیه ولی به دست یکی دیگه، کسی که قابلیتش رو داره و حتی مدرکش رو گرفته و می‌تونه فرد رو بی هیچ راه بازگشتی به قتل برسونه، کسی که بتونه به راحتی فرد رو با اون نقطه‌ی سفید و نورانیِ تهِ یه تونلٍ تاریک روبه‌رو کنه و البته فشارش بده که خیلی زودتر بفهمه که اون نقطه واقعا چی هست!
ولی می‌دونید، من فکر می‌کنم که از خیلی قبل‌تر از اون، با مطرح شدن مبحث اقلیت‌های جنسی در بین جامعه‌ی کلی و بزرگ‌تر، کشور یا حتی جهانِ پیرامون، خودکشیٍ خودخواسته، یا به زعم من، خودکشیٍ متناقض بین این جامعه‌ی کوچیک جا افتاده بوده. هرچند در اون زمان تعداد کم‌تری داشت، شاید؛ اما امروزه کشورهای اروپایی و فرهنگ‌های غربی و اصطلاحا سکولار با به رسمیت شناختن ازدواج این اقلیت‌ها باعث گسترش و نگاهی دوباره به اتانازی اقلیت جنسی شده‌اند. البته منظور من مخالفت با ازدواج یا رابطه‌ی بین افراد اقلیت جنسی نیست، در این مورد قبلا و تو همین مجله بحث شده، بگذریم، حرف من اینه که ما خودمون کاملا خودخواسته، هرچند ناآگاهانه به خودکشی‌ای دست می‌زنیم که برخلاف ذات انسانی به نظر میاد! افراط تو سکس، افراط تو بروز احساسات و خشک کردن احساسات همه‌شون منجر به موضوعی شده به نام افسردگی که شاهدش بوده‌ایم و این افسردگی باعث خیلی از خودکشی‌های بین افراد این اقلیت شده. داشتن ارتباط به هر نحوی که باشه نه به ذات خودش خوبه و نه بد، هرکسی می‌تونه هرجور که می‌خواد راجع بهش فکر کنه، بهتره وارد این موضوع نشم! ولی به هر حال نوع ارتباط ما با بقیه روی اونها تاثیر می‌زاره، ممکنه خوشحالشون کنه یا ناراحت، بخندوندشون یا به گریه بندازه؛ برای من و تو شاید مهم نباشه که داریم چه می‌کنیم و چه تغییری تو فرد مقابلمون می‌دیم، ولی به هر حال اون تاثیر می‌پذیره، حتی اگه برای خودش هم مهم نباشه که البته به نظر می‌آد برای خیلی‌ها مهم نیست! اما تاثیرگذاره، رو من، رو تو.
هرچند شاید خود این افراد (من، تو) نه افراطی کرده باشن و نه تفریطی، اما اونقدر این موضوع شایع هست که نمی‌شه از این مبحث جدا موند. به نظرم ماها دچار اتانازی یا خودکشی‌ای متناقض شده‌یم که سخت ما رو نامربوط جلوه می‌ده. بگذریم از نگاهی که جامعه‌ی غیر LGBT به ما می‌کنه، مخصوصا تو فرهنگی مذهبی و خدادوست، به زعم خودشون ما رو دشمن خدا می‌دونن و بگذریم از استفاده‌ی تبلیغاتی‌ای که از ماها می‌شه برای پُز روشنفکری‌شون (هیچ وقت این جمله رو یادم نمی‌ره: yes, GAY is commercial, specially NOW)، اما در هر صورت ماها هم به یه وسواس دچار شدیم، به وسواسی که در آخر به نظر من به همون اتانازیه منجر می‌شه. فکر کنید یه پارچه‌ی تمیز رو هر روز و بی هیچ دلیلی بردارید بشورید، هر روز، خب یه ماه نشده اون پارچه پوسیده و دیگه نمی‌شه ازش استفاده کرد، شاید حتی دیگه به درد دستمال گردگیری هم نخوره، حالا هی ماها تو ارتباطاتمون افراط کنیم، چیز جدیدی توی سکس هست؟ توی بدن‌های شبیه به هم چطور؟ آره، هرکسی با بقیه فرق داره، ولی فکر می‌کنم این تفاوت اصلا توی مغز و نوع تفکر باشه تا توی شکل ظاهری اندام!
نه من مخالف سکس نیستم، نه من مخالف آزادی تو سکس هم نیستم، فقط به این معتقدم که هر ارتباطی بخشی از آدم رو جدا می‌کنه و با خودش می‌بَره و باید از اون زمانی ترسید که دیگه هیچ بخشی از وجودمون باقی نمونده باشه و افسردگی‌ای که بعد از این برخورد با حقیقت بهمون دست می‌ده. شاید نشه دیگه این پازل رو جور کرد و اون وقت ناخواسته ما به اتانازی دست می‌زنیم ولی به هر حال خودکشی کرده‌ایم و شما کسی رو می‌شناسید که بعد از مرگش دوباره به این زندگی برگشته باشه؟ من که همچین فردی رو نمی‌شناسم.

پرسئوس

۱۳۹۳ تیر ۲۱, شنبه

هر ثانیه‌ای که خودم رو انکار کرده‌ام، در واقع خودکشی کرده‌ام

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


سه تایی نشسته بودیم و فیلم The house boy رو نگاه می‌کردیم. سکانسی که شب کریسمس پسره میخواست خودکشی کنه. به اینجاش که رسیده بود همه‌مون غم داشتیم. اینجا به هیچ وجه صحبتی از ضعیف یا قوی بودن فیلم نیست. صرف هم‌ذات‌پنداری باعث می‌شد تو اون لحظه دلمون از فضایی که پسر رو به سمت تموم کردن زندگیش می‌کشوند، برنجه. دوستم که بیست و شش، هفت سالی داشت به ما گفت که یه بار یه عالمه قرص خورده و می‌خواست خودش رو بکشه. البته زمانی که کم سن و سال‌تر بود و هنوز با خودش مشکل داشت. الان خانواده‌ش از گرایشش اطلاع دارن و مشکلی از این بابت نداره. میگفت که حال و اوضاعِ بدی هست. هیچ وقت این کار رو نکنین. راست می‌گفت. شایدم نه!
خودکشی از وقتی شروع نمی‌شه که شیر گاز رو باز می‌کنی تا کل فضای اتاقت رو پر کنه. یا قرصی روی زبونت بذاری یا از وقتی که تیزی چاقوی تو دستت، گرمی رگ‌هات رو نشونه می‌ره. تو از خیلی وقت‌ها پیش‌تر خودکشی کردی که حالا به اینجا رسیدی. بارها و بارها روح و روانت زخم خورده. سنگینی بار انکار، نقاب‌ها و نقش‌هایی که یک عمر بازی کردی، طعنه‌ها و تهدید جامعه و قانون، خشونت کلامی و جنسی و حتی تعرض جنسی، بارها احساسِ تو رو پای چوبه‌ی دار برده. تو انکار شدی و این انکار از خودت شروع می‌شه و تا خانواده، جامعه و رئیس جمهور پیشین کشورت ادامه پیدا می‌کنه. باید اعتراف کنم، هر ثانیه‌ای که خودم رو انکار کرده‌ام در واقع خودکشی کرده‌ام.
فرد دگرباش جنسی‌ای که تصمیم می‌گیره خودش رو بکشه، پیشتر دچار خودکشی احساسی شده یا اصلن به قتل رسیده! احساس و عواطفش رو کشتن. تبدیل شده به مرده‌ای که نفس می‌کشه. افسرده و ناامید. گوشه‌گیر و منزوی و در شرایطی حتی گرفتار اعتیاد به مواد مخدر و قرص‌های روان‌گردان.
فکر می‌کنم همه‌مون با داستان بابی توی فیلم «Prayers for bobby»  آشنا باشیم. من خودم در تمام لحظه‌ها با بابی هم‌ذات‌پنداری می‌کردم. با همه‌ی عشق‌ها و غم‌ها و ترس‌هاش. تو هر جمعی که این فیلم رو گذاشتم یا که به دوست کوییری دادم ببینه، نشده اشک بچه‌های کوییر درنیاد. انگار داستان، داستان خودِ ماهاست. ماهایی که اولین وحشت زندگیمون، گرایش جنسی متفاوت با اطرافیانمون بود، وحشت بعدی ترس آشکار شدنش واسه خانواده و دوستان و همکلاسی‌ها، ترس تنهایی و منزوی شدن. ترس نداشتن‌هایی که قانون‌گذاران کشور و جامعه‌ی هموفوب مسببش بوده و هستن.
وقتی مدام خودت رو انکار کرده باشی و تمام مدت فقط از خودِ واقعیت دور شده باشی؛ وقتی مدام واسه گرایش طبیعی خودت که نقشی هم درش نداشتی، خودت رو مقصر بدونی و احساس شرمندگی کنی، احساس اینکه مایع سرافکندگی خانوادتی، در واقع داری آروم آروم خودت رو به کشتن می‌دی. ذره ذره با یه سوهان توی دستت، روحت رو می‌سایی. اونجاست که دیگه مرز خیال و واقعیت گم می‌شه و مرز زندگی کردن و مردن بی‌مفهوم. پس در بهترین حالتش دست به قمار زندگی می‌زنی!
احساس از خودبیزاری تمام وجودم رو گرفته. نوزده؛ بیست سالمه ولی دچار اختلال خوابم. مامان می‌گه از اعصابته. می‌گه همش افتادی تو اتاقت و داری هر روز آب می‌ری. دکتر تغذیه‌ام گفته بهم بگو از چی ناراحتی؟ از چی می‌ترسی؟ گفتم هیچی و سریع از مطب زدم بیرون. از ترس اینکه نکنه رازم رو بفهمه. من حوصله جمع‌های شلوغ رو ندارم. من بعضی وقتا حتی بی‌هیچ دلیلی ماه‌ها افسرده می‌شم. من احساس می‌کنم کسی دوستم نداره. از ظاهرم متنفرم. دوست استریتم احساسم به خودش رو درک نمی‌کنه. از جمع گی‌ها می‌ترسم. از گی‌ها می‌ترسم. من گی نیستم؛ یعنی ای کاش گی نبودم!
تمام این احساس‌های منفی باعث می‌شد که من دچار بی‌انگیزگی و بی‌هدفی در زندگیم بشم. زندگی مدام بی‌معنا‌تر می‌شد و من هم بیشتر به بازی می‌گرفتمش! یادمه یه روز از روزای افسردگیم وقتی با دوستم سر کلاس معارف نشسته بودیم، سیم لختی که واسه پریز برق دیوار کناریم بود چشمم رو می‌گیره. به دوستم می‌گم که کدومشون فازه و اونم به شوخی می‌گه می‌تونی امتحانش کنی. منم به صورت احمقانه‌ای انگشت‌هامو بینشون تکون می‌دم و یکی رو محکم می‌گیرم. در واقع فکر می‌کردم اگه با این کار برق بگیرم، چیز خاصی رو از دست ندادم. هیچ چیزی عوض نمی‌شه بعده اینکه بی‌افتم و بمیرم! دوستم با تعجب به من خیره شد. با نیشخندی می‌گم، پس اون یکی فازه! سیم رو ول می‌کنم و یه لحظه بعد جرقه و صدای اتصالشون فضای کوچیک اتاق رو پر می‌کنه. استاد مات و مبهوت بهم نگاه می‌کنه و دانشجوهای دیگه خیره شدن به ما دو تا. به دوستم نگاهی می‌کنم و می‌فهمم دقیقن داره به چی فکر می‌کنه! یا هزار و یک خل بازیه دیگه‌ای که الان دلیلشون رو بی‌اهمیت و بی‌ارزش دونستن خودم می‌دونم. من روزاها و ماه‌هایی بوده که واقعن نسبت به خودم و سلامتیم بی‌اهمیت بودم. خیلی به خودکشی فکر می‌کردم و خیلی خودم رو آزار دادم. 
الان که به رفتارهای گذشته‌م نگاه می‌کنم حماقت محض رو توشون می‌بینم. من فقط داشتم از خودم متنفر می‌شدم. خودم رو بی‌اهمیت فرض می‌کردم و زندگیم رو بی‌فایده. ولی واقعن حقیقت این نبود. فقط باید دیدم رو عوض می‌کردم. همین.
کافی بود چشم‌هامو یه لحظه ببندم و بعد به این فکر کنم که همین حوالی آدم‌هایی هستن که من رو همین‌جور که هستم دوست دارن؛ که همین حوالی آدمایی هستن که هم احساس منن؛ که همه‌ی کوییرها اونجوری که تو ذهنمون کردن دنیاهاشون فرسنگ‌ها با من فاصله نداره و هر جایی و در هر جمعی افکار و عقاید مختلف وجود داره. من نباید فقط تا نوک دماغم رو می‌دیدم. وقتش بود که خودم باشم؛ که نترسم از خودم و زندگی رو زیاد سخت نگیرم.
اولین برون‌آیی‌ام وقتی بود که توی آینه به خودم خیره شدم و پذیرفتم که همجنس‌گرا هستم و آروم آروم خیره به خودم، تُن صدام رو بالا بردم. «من... یه همجنس‌گرام... من یه همجنس‌گرام... من...» بعد شروع به نوشتن کردم. اول فقط برای خودم می‌نوشتم ولی بعدتر شروع به وبلاگ‌نویسی کردم که برای من فضای خیلی خوبی بوده و هست. دومین برون‌آیی که حالم رو کلی خوب کرد برای دوست استریتم بود و واقعن کیفیت رابطه‌مون رو بهتر کرد. پیدا کردن بچه‌های کوییری که به واقع دوستی با تعدادیشون یکی از شانس‌های زندگیم بود و البته بعضی‌هاشون هم بزرگترین اشتباه! ولی مهم این بودش که من دیگه اون پسر بی‌انگیزه نبودم که از خودش خسته هست. شروع کردم به تعمیر کردن خودم و هنوزم که هنوزه مشغوله کارم!
بیست و دو ساله‌ش هست. داریم درباره تجربه‌ی تلخ اولین آشنایی‌هامون حرف می‌زنیم. از هجده نوزده سالگیش می‌گه. وقتی با یکی صدها کیلومتر دورتر از خودش آشنا می‌شه و بعد چند ماه می‌بینتش. از تحقیر شدن و پس زدن شدن‌هاش می‌گه. از اینکه افسردگی می‌گیره و همه‌ش گریه می‌کنه. هنوزم می‌تونم بعدِ این سال‌ها بغض رو توی صداش حس کنم. ازش می‌پرسم که اون موقع فکر خودکشی رو هم می‌کردی؟ میگه نه بصورت جدی. ولی به هر حال توی اون دوره‌ی تنهایی همه‌ی این فکرها از ذهن آدم رد می‌شه. می‌گه که با آدمای جدید آشنا می‌شه و منم به خوبی می‌دونم که این موضوع چقدر می‌تونه روحیه آدم رو عوض کنه. اینکه پیله‌ی تنهایی‌ات رو بشکنی و از ناشناخته‌ها نترسی. اینکه بفهمی اون بیرون خیلی‌ها هستن که حس‌ات رو می‌فهمن. خیلی‌ها هستن که همین مسیر سختِ تو رو طی کردن و حالا محکم سر جاشون ایستادن. باید خودت بلند بشی، به خودت تکیه کنی و سیاهی ذهنت رو پس بزنی. همه چیز آروم آروم روبه‌راه می‌شه.
تو وب‌گردی‌هام داشتم می‌دیدم که اغلب در رسانه‌های محافظه‌کار می‌گن که یکی از دلایل غیر طبیعی بودن گرایش همجنس‌خواهانه، میزان بالای خودکشی و مصرف مواد مخدر توسط همجنس‌گرایان هست. اینجا واقعن انگار جای علت و معلول عوض شده. به عنوان مثال من می‌تونم بگم علت افزایش خودسوزی در زنان، زن بودنشان هست! واقعن همچین طرز فکری احمقانه هست. ما می‌دونیم گروه‌های آسیب‌پذیر در هر جامعه‌ای بیشتر از دیگران دچار افسردگی می‌شن. به عنوان مثال زنی که در افغانستان با هزار و یک جور محدودیت اجتماعی و مشکلات اقتصادی و فرهنگی و خشونت خانگی دست و پنجه نرم می‌کنه بیشتر از زنی که مثلن در سوئد زندگی می‌کنه دچار افسردگی و متمایل به خودکشی می‌شه. ال‌جی‌بی‌تی‌ها هم از این مسئله مستثنی نیستن. در جوامعی که بیشتر کوییرها رو محدود و منزوی می‌کنن، بیشتر اونها رو به حاشیه می‌رونن و حقوق اجتماعی و قانونی اون‌ها رو نقض می‌کنن میزان تمایل به خودکشی هم افزایش پیدا می‌کنه. متاسفانه این موضوعی هست که بیشتر دگرجنس‌گراهای هموفوب بهش استناد می‌کنن و نشون می‌ده جایی که تعصب وارد بشه، می‌تونه آدم رو از درک ساده‌ترین مسئله و روابط علت و معلولی عاجز کنه.
چند ماه پیش هم خبری اومد که ونت‌ورث میلر بازیگر نقش اول سریال فرار از زندان کامینگ‌اوت کرده و گفته اولین باری که خودکشی کرده پونزده سالش بوده و یه بطری قرص رو خورده. اینکه باید تمام رفتارهاش رو بر اساس نُرم جامعه تنظیم می‌کرد و از طرز صحبت کردن تا حرکت دادن مچ دستش مثل دیگران می‌شد. بعد می‌گه که چند وقت بعد از این ماجرا وقتی سوار اتوبوس می‌شه که بره مدرسه طوری تظاهر می‌کرده که انگار اتفاق خاصی نیافتاده. همون کاری که خیلی از ماها می‌کنیم. تظاهر می‌کنیم که چیزی نشده. تظاهر می‌کنیم که مشکلی نداریم. تظاهر می‌کنیم که همه چی آرومه! با این همه خوشحالم که خودکشی میلر ناموفق بود و باعث شد من بازی‌های خوبی رو ازش ببینیم. مطمئنا اون موقع فکر نمی‌کرد که می‌تونه انقدر اثرگذار و با اهمیت باشه. فکری که خیلی از دگرباش‌ها نمی‌کنن اینکه می‌تونن با حضورشون تاثیرات خوب، هر چند کوچیک بر روی دوستان و جامعه‌شون بذارن. اینکه می‌تونن زندگی بهتری رو واسه خودشون درست کنن و من فکر می‌کنم که هنوز خیلی کارها هست که انجامشون ندادم. خیلی کتاب و فیلم هست که ندیدم. آدمای زیادی که باهاشون آشنا نشدم که هنوز خیلی‌ها هستن که شاید با بودن من خوشحال می‌شن! من هنوز تصمیمی واسه مردن ندارم. می‌خوام زنده، زندگی کنم!

محمد

۱۳۹۳ تیر ۲۰, جمعه

می‌خواهم خودکشی نکرده، خودم را بکشم

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


به نظرم اونایی که خودکشی می‌کنن آدمای ضعیفی نیستن،
فقط از بین دو تا جهنم، جهنم اون‌طرفی رو انتخاب کردن.
آل پاچینو 

اینک که شروع به نوشتن می‌کنم هدفم نه تحلیل علمی بر پدیده خودکشی است و نه صحه گذاشتن بر خوبی یا بدی آن. گفتم خوبی یا بدی در حالی که معتقدم این دو (خوبی و بدی) یک پدیده نسبی هستند و بسته به محیط، افراد و زمان سنجیده می‌شود! هیچ‌گاه یادم نمی‌رود، چندین سال قبل وقتی به کوچکترین بن‌بست در زندگی می‌رسیدم یا دچار کمترین افسردگی می‌شدم، اولین و کارآمدترین راه حلی که به ذهنم می‌رسید اقدام به خودکشی بود، اتفاقی که همیشه خودم را در حال انجام آن تصور می‌کردم و در عین حال نیز هیچ‌گاه حاضر به امتحان آن نشدم، چرا که نه جرأتش را داشتم و نه هدف آن را!
بعضاً به این می‌اندیشیدم که شاید با مرگ من افراد مورد نظر من برایم دلسوزی، گریه و زاری کنند و سر قبرم درک کنند آنچه را که بوده‌ام، آنچه را که کرده‌ام و به عبارتی آنچه را که از دست داده‌اند. شاید این تفکر من از فرهنگ جامعه و عادت به گرامی‌داشت مردگان نشأت می‌گرفت! و شاید هم اطراف من پر شده بود از کسانی که فکر می‌کردم آرزوی زنده بودنم را ندارند و این تفکر من ناشی از نوعی گوشه‌گیری بود. در دیگر موارد انگیزه‌ی تحریک‌کننده من تفکر قرار گرفتن در بن‌بست و حادترین بحران زندگی بود که دیگر خبری از بدتر در آن نیست و بدون شک می‌توانم بگویم این تفکر ناشی از عدم داشتن هدفی محرک در زندگی بود که گاهی شکست عشقی، کاری و درسی و به طور کل ضربات روحی و مشکلات موجود می‌توانست دلیل آن باشد.
به هر حال هر چه بود و هر فکری که می‌کردم هیچ‌کدام از آنها باعث نشدند تا من نسبت به خودکشی اقدام کنم. نمی‌دانم شاید جسارت و بزرگی لازم برای خودکشی را نداشتم و شاید هم هدف خاصی برای آن؛ اما مسأله ای که ذهنم را مدتی مشغول کرده بود این بود: 
آیا می شود در زندگی رضایت شغلی، آرامش معنوی، پول، عشق و... داشت و باز هم تفکر خودکشی در ذهن پرورش پیدا کند؟
در برهه‌ای از زندگی‌ام به این فکر می‌کردم چرا باید صادق هدایت دست به خودکشی بزند؟ چرا باید بعضی از افراد بزرگ رگ‌هایشان را بشکافند، دیگر متفکران چرا باید تصمیم بگیرند به زندگی خود پایان دهند؟ سوالاتی که بعضاً اینگونه پاسخ داده می‌شد:
آن‌ها از شدت افسردگی دست به این کار می‌زدند.
آن‌ها در زندگی خود فقدان خدا داشته‌اند و نهایتاً به پوچی می‌رسیدند.
اما مگر نه این است که نهایت شناخت انسان از خودش به افسردگی خواهد انجامید؟ شاید اینها تنها نظر من باشد اما انسانی که به خوبی خود را می‌شناسد در نهایت درمی‌یابد در این زندگی که در اختیار اوست هیچ‌گونه یار و یاوری ندارد. تنها اوست در میان انسان‌هایی که هر لحظه تنهایی او را بیشتر می‌کنند و در آخر جدایی از آنان را برمی‌گزیند و شاید هم در میانشان باشد اما با آنها خو نمی‌گیرد و مسلماً افسرده خطاب می‌شود.
از طرفی از نظر من، نهایت شناخت از زندگی به نوعی پوچی می‌رسد، جهانی که ته آن نیستی است؛ اما نه این تصور و نه افسرده بودن هیچ کدام نه تنها رکود‌آور نیست بلکه بعضاً محرک نیز هست. با تصور پوچی زندگی کردن زیباترین زندگی را به من ارزانی داشته است و به نظرم دیگرانی که موافق نیستند تنها باید تجربه کنند. اگر قرار بود هر موجود پوچ‌گرا و افسرده‌ای خودکشی کند دیگر نباید در جهان موجودی افسرده و یا به پوچی رسیده‌ای داشته باشیم. جواب‌ها هر چه که بود جواب قانع‌کننده‌ای برای سوال من نبوده و نیست.
بنظر من کسانی که با موقعیت‌های خوب اجتماعی دست به خودکشی می‌زنند در واقع مرگ خود را انتخاب کرده‌اند. آری انتخاب مرگ، انسانی که برای شروع زندگی انتخابی نداشته، مرگ خویش را انتخاب می‌کند و چه پُرمعنی‌ست از نظر من انتخاب مرگ با شیوه‌ای که تو را ارضا کند، یکی با محبوس کردن خویش در اتاق گاز، یکی شکافتن رگ با تیغ صورت‌تراشی و دیگری اوردوز مواد یا مشروب، شاید هم سقوط از ارتفاع و این‌گونه هر یک انتخاب می‌کنند مرگ خویش را، مرگی که عوام را به لعن گفتن و اندیشمند را به تفکر وامی‌دارد. پایانی زیبا بر یک شروع ناخواسته.
در انتها لازم است این را نیز ذکر کنم که از نظر من مرگ آدمی باید در اوج اتفاق افتد نه در قعر و از روی ناچاری. این‌ها نظر من است، خوب یا بد آن را به کسی تحمیل نخواهم کرد، از امروز باید تلاش کرد، زندگی را باید تغییر داد، در زندگی تفکر باید و سرانجام در اوج خویشتن اگر مرگ انتخاب بود می‌شود بخشی از زندگی تو و بی‌شک انتخابی‌ست فاقد هرگونه اجباری. 
نمی خواهم قلم به درازا برود ولی این را بدان زمانی که بدانجا رسیدی به سراغم بیا، لازم است تا بر سر چگونگی مرگ به تبادل نظر بپردازیم!
خودکشی زیباست اگر انتخابی آزادانه باشد، زندگی ما همیشه اجبار است.

فرهود سلطانی