پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)
باید اعتراف کنم از یک استاتوس که دوستی در فیسبوکش نوشته بود، شروع شد. قبل از آن، لینک مجلهی اقلیت را در یکی دو وبلاگ دیده بودم و پراکنده مطالبش را خوانده بودم. بعد ترغیب شدم تا تمام شمارهها را بخوانم. موضوع دادن اعتبار نیست، چه دستاندرکاران این مجله توانستند بعد از مدتها که مطالبی خواندنی و قابل تامل در جایی چاپ نمیشد، کاری بزرگ و در خور تمجید انجام دهند. به هرحال سعیام بر این بود بعد از خواندن و مرور مطالب (البته نه همهی مقالات و نوشتهها) همراهی باشم برای دوستانی که با تلاش فراوان و خطر کردن در شرایط حال، به فکر هم گرایشها و دوستانشان هستند. مطلبی که در زیر میخوانید در مورد فضای کلی این شماره است. وقتی یکی از دوستان در مجلهی اقلیت موضوع را اطلاع داد، تصمیم گرفتم تا سهمی هرچند کوچک در این شماره داشته باشم. قبلا باید خاطرنشان کنم که این نوشتار نه براساس تئوریهای روانشناختی نوشتهشده و نه براساس قواعد علمی.
واراند
خودکشی! شاید کلمهای ترسناک به نظر بیاید. کلمهای که بارها نویسندهها و شعرا آن را توصیف کردهاند و در موردش نوشته و سرودهاند. خیلی از مردمی که روی کرهی خاکی زندگی میکنند بارها و بارها به آن فکر کردهاند و عدهای نیز آن را تجربه و عدهای نیز آن را به سرانجام رساندهاند! میان عدهای که بارها شاید خودکشی را تجربه کردهاند اقلیتهای جنسی، شاید درصد عمدهای را نسبت به درصد جمعیتشان به جمعیت کل، تشکیل میدهند.
شاید باشند کسانی که رسالهای در این باره نوشته باشند یا تحقیقی انجام داده باشند و یا در میان گزارشهای علمی و دانشگاهیشان، کوتاه جملهای نیز در مورد خودکشی اقلیتهای جنسی نوشته باشند و اشارهای کرده باشند، اما به طور علمی به این مورد بخصوص پرداخته شده است؟
در دنیای غرب، در دو دههی گذشته شاهد پیشرفتهای زیادی در خصوص اقلیتهای جنسی بودهایم، از به اجرا گذاشتن حقوق مدنی و برابر با دگرجنسگرایان گرفته تا ایجاد گروههای کمک به اقلیتهای جنسی برای ساختن آیندهای بهتر و زندگیای موفقتر و حتی گروههایی مذهبی که به اقلیتهای جنسی پیرو مذهب برای ایجاد تعادل میان گرایش جنسی و تعلقات مذهبی فعالیت میکند و یکی از کارهای عمدهاش ایجاد بستری فکری و روانی مناسب برای جلوگیری از خودکشی اقلیتهای جنسی است، اما با وجود جامعهی مذهبی و متعصبی که در ایران وجود دارد چطور میتوان پی برد چند درصد از اقلیتهای جنسی ممکن است در طول زندگیشان، اگر آن را از دست نداده باشند با اولین خودکشی فرجام یافتهشان، دست به خودکشی نافرجام زدهاند؟
این روزها با وجود راههای ارتباط جمعی مثل اینترنت که به حق در حداقل ده سال اخیر کمک بزرگی به اقلیتهای جنسی ایرانی کرده برای شناخت بهتر خودشان، شاید کمتر به همجنسگرا و یا تراجنسی ایرانی که در میان مرزهای ایران زندگی میکند بربخورید که اطلاعی از هویت و گرایش جنسیاش نداشته باشد، اما آیا همین کافی ست تا یک فرد که جزئی از اقلیتهای جنسی است بتواند میان فشارهای جامعه، خانواده و حتی دوستان دگرجنسگرایش با هویت و گرایش جنسیاش کنار آمده و خود را از خطراتی که در تمام دوران زندگی تهدیدش میکند، مثل طرد شدن از خانواده، دوری گزیدن دوستانش، تهمتها و تهدیدهای جانی، عدم یافتن شغلی مناسب، شرایط بد اقتصادی، تنهایی و در نهایت اقدام به خودکشی برهاند؟
مطمئنا خیر! متاسفانه با وجود تلاشهایی که خیلی از افراد همجنسگرا (بخصوص) انجام دادهاند تا جامعهی ایرانی پیرامون خود را با موضوع اقلیتهای جنسی آشنا کنند تا این مهم کمی در جامعه مورد قبول واقع شود، تنها قشری خاص از مردم توانستهاند با این موضوع به دیدهی امری طبیعی بنگرند و اکثریت قریب به اتفاق گرایشهای جنسی غیر از دگرجنسگرایی را امری غیر طبیعی و فرد همجنسگرا، دوجنسگرا یا تراجنسی را فردی بیمار و خطرناک برای جامعه تلقی میکنند.
فکر میکنید در چنین جامعهای چطور میتوان فشارها و تهدیدها را بر انسانی که خود را متفاوت از دیگران در عشقورزی و گرایش جنسی میبیند تعدیل کرد؟
با دانستن موضوع این شمارهی مجله اقلیت فیلمی که بارها و بارها تماشایش کردهام را دوباره تماشا کردم. «Prayers for Bobby» فیلمی که ماجرایش در اوایل دههی هشتاد میلادی میگذرد وقتی که هنوز همجنسگراها در آمریکا آنقدر که امروز نمود دارند، از پیلهی خود در نیامده بودند و سخت بود که هم همجنسگرا باشی و هم بخواهی در جامعهی هموفوب آن روزها به کار و تحصیل و زندگی بپردازی. ماجرایی که امروز در ایران اتفاق میافتد. قهرمان فیلم آنقدر مورد عتاب و سرزنشهای مادرش و بیمهریهای گاه و بیگاه معشوقش قرار گرفت تا راهی جز از میان بردن خود پیدا نکرد. حال اگر به زمان داستان این فیلم دقت کنیم متوجه میشویم که در اوایل دههی هشتاد میلادی حتی جامعهی غرب آنطور که باید نتوانسته بود این موضوع را درک کند و خود را با شرایط انسانهای بسیاری که بدون اینکه خواسته باشند جزو اقلیتهای جنسی هستند، تطبیق دهد، اما بازهم گروههایی بودهاند که سعی در انجام کارهای بزرگ داشتند مانند کلیسایی که به اقلیتهای جنسی کمک میکرد تا راهکاری برای ارتباط تمایلاتشان با مذهب پیدا کنند. جالب است که بعد از گذشت بیشتر از سی سال، جامعهی ایرانی هنوز اندر خم یک کوچه است و راهی که جامعهی غرب به سرعت پیمود را هنوز حتی شروع نکرده و البته جای تعجب نیست چرا که این جامعه با آموزههای دینی و مذهبی خاص خود و فرهنگ بستهای که دارد تنها توانسته در اجتماعهای کوچک و بسته این موضوع را بیان کرده و یا مورد تایید قرار دهد.
گرچه فیلم با نمایش دردناک خودکشی نوجوانی که نتوانسته با گرایشش و فشارهای اطرافش تعادلی ایجاد کند به نیمه میرسد اما با تغییر جهت خانواده و حمایت مادر او و تبدیل شدنش به یکی از فعالین حقوق همجنسگرایان تمام میشود و این نقطهی عطفی است در کمرنگ کردن تاثیر غمناکی فیلم در خودکشی بابی؛ اما این حقیقت نیز کتمان نمیشود که همجنسگرایان و اقلیتهای جنسی خصوصا در نوجوانی با چه بحرانهایی روبرو هستند.
این که چه چیز باعث میشود تا یک انسان از تمام لذائذ و موهبتهای زندگی چشم پوشیده و تصمیمی بزرگ مانند به انتها رسانیدن زندگیاش بگیرد، به خیلی عوامل بستگی دارد. مسایل اقتصادی، خانوادگی، فشارهای عصبی که از محیط پیرامون بر آدمی وارد میشود و خیلی دلایل دیگر میتواند باشد؛ اما هیچ کس در جامعهی ما به خصوص به این که چرا یک همجنسگرا ممکن است به خودکشی فکر کند و یا حتی آن را انجام دهد فکر میکند؟
حال اگر بخواهیم به دنبال علتهای خودکشی میان اقلیتهای جنسی بگردیم شاید بتوان دلایل خودکشی اقلیتهای جنسی در ایران و جهان را به چند دسته تقسیم کرد:
- اعتقاد مذهبی و تناقضهایی که در آموزههای دینی با احساسات و تمایلات درونی وجود دارد.
- فشارهای خانواده برای تغییر رفتارهای ظاهری و انتظارات بیش از حد از یک نوجوان به خصوص.
- فشارهای جامعه و دوستان بیرون از خانواده
- شکستهای عشقی و سرکوب کردن تمایلات همجنسگرایانه و تراجنسی.
البته دلایل دیگری نیز وجود دارند اما براساس مشاهدات عینی و تجربیات افرادی که بازگو کردهاند دلایل خودکشیهای نافرجامشان اینطور به نظر میرسد که اعتقادات مذهبی و عدم توانایی در انطباق تمایلات و گرایش جنسی با آن و فشارهای خانواده از بزرگترین دلایل این عمل هستند.
همانطور که در ابتدای این نوشتار هم آمده این مقاله در حد یک مقاله روانشناختی و علمی نیست و تنها به دنبال دلیل و یا راهکارهاییست که بتوان این ناهنجاری اجتماعی که نه تنها در جامعهی اقلیت جنسی به وفور یافت میشود که یک معضل اجتماعی گسترده نیز است، تعدیل نمود.
به راستی چطور میتوان در جامعهی ایرانی راهکاری برای از خطر جستن اقلیتهای جنسی به خاطر فشارهای روانی و اجتماعی جُست؟ چطور میتوان قبل از وقوع حادثهای مثل خودکشی فردی که همجنسگرا یا تراجنسی است پیشگیری کرد؟
تنها با اطلاعرسانی دقیق و همکاری خود همجنسگرایان و دیگر اقلیتهای جنسی این امر ممکن میشود.
خودکشی موضوعی بسیار پیچیده و مهم در رفتارهای اجتماعی است که در تاریکترین لحظات زندگی هر کس ممکن است بدان فکر کند و دست به آن بزند؛ اما در چنین شرایطی تنها امید به روزهای بهتر و روشن میتواند فردی که دست به این کار زده است را منصرف کند و به همان اندازه تا امیدی از آیندهای بهتر باعث به سرانجام رسانیدن آن میشود. حتی موفقترین انسانهای امروز هم ممکن است روزی دست به خودکشی زده باشند اما مهم این است که آن فرد به درجهای از شهامت و خودباوری برسد که بتواند دیگر به آن فکر نکند و خود را از این تصمیم متاثرکننده برهاند.
اینکه افرادی که دست به خودکشی در طول زندگیشان زدهاند بتوانند تجربیاتشان را باهم در میان گذارند، میتواند کمک بزرگتری باشد به کسانی که چنین تصمیمی در زندگی گرفته یا دایم به آن فکر میکنند و در انتها باید گفت، هیچ شرمی برای کسی که در تنهاترین روزهای زندگیاش به خودکشی فکر کرده وجود ندارد و بیان آن نمیتواند و نباید خدشهای به شخصیت و نگاه دیگران به او وارد کند. باید این ناهنجاری اجتماعی را بهتر شناخت و بیشتر در موردش تامل کرد و کسانی باشند تا در مورد آن و وقوعش در میان اقلیتهای جنسی تحقیق علمی و عملی انجام دهند. به امید آن روز.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر