آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۳ تیر ۱۷, سه‌شنبه

بودن یا نبودن، آرامش در کدام یکی است؟

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


گفتگو با میکائیل یک مستعد خودکشی
شایان.میم

در تایم‌لاینِ یکی از شبکه‌های اجتماعی با تصویری از مچ بریده شده روبرو شدم که زیر آن این شعر نوشته شده بود:
خودکشی، مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دستِ کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بیگاه پُر از پنجره‌های خطرم
به سَرم می‌زند این مرتبه حتما بپرم

وقتی با میکائیل 27 ساله وارد گفتگو شدم، او روحیه بسیار بدی داشت. از 17-18 سالگی به دنبال کشف احساسات جنسی‌اش جستجو خود را آغاز کرده اما تا امروز بین همجنسگرایی و دوجنسگونه بودنش شک دارد. هنوز نمی‌داند هویت جنسی‌اش را دوست دارد یا نه؟ به من می گوید قرار است به زودی در یک کلینیک به او کمک شود تا احساسات جنسی خودش را بهتر بشناسد.
میکائیل مهندسی نرام‌افزار خوانده و امسال سربازی خود را تمام کرده. او هم اکنون در یک شرکت خصوصی کامپیوتری فعالیت می‌کند. هرگز رابطه عاطفی نداشته و به نظر می‌رسد تا پیش از این مصاحبه برای خودکشی جدی بوده است. در این گفتگو سعی کردم تا با روحیات و دیدگاه یک فرد مستعد خودکشی بیشتر آشنا شویم.

سوال اول من درباره پست فیسبوک توست. چرا و با چه هدفی اون پست رو گذاشتی؟
دقیقا با همین مطلبی که عنوان شد توش، برای خودکشی. تا چند وقت پیش ترسشو داشتم ولی الان اون ترس برام کمتر شده. مثل قبل ازش نمی‌ترسم.

از چه‌چیزی می‌ترسیدی و ترسی که قبل از خودکشی داشتی از کجا می‌اومد؟
راستش نمی‌دونم از چی می‌ترسیدم. خیلی ترسم بیشتر از الان بود. خودم هم فکر می‌کنم نمی‌دونم از چی ولی می‌دونم که خودکشی هم ترس داره. شاید از درد و زجری که موقع خودکشی می‌تونه رنجم بده می‌ترسم.

حالا چرا فکر می‌کنی نسبت به انجام دادنش شجاعت بیشتری پیدا کردی؟
چون توی تصمیمم مصمم‌تر شدم. وقتی کفه ترازو به این طرف سنگینی کنه، اونطرف کمتر مورد اهمیت قرار می‌گیره.

لطفا کمی بیشتر توضیح بده، چه انگیزه‌ای باعث شده مصمم‌تر بشی؟ چه عواملی در مصمم کردن تو نقش داشته؟
خب عواملی که بود برام پررنگ‌تر شد. وقتی که می‌بینی همش باید مرد باشی و می‌بینی که نمی‌تونی اون چیزی که اطرافیان می‌خوان را برآورده کنی، وقتی که مثلا خانواده برای ازدواج فشار میارند و تو نمی‌تونی کاری بکنی، وقتی که همجنس‌های خودت رو می‌بینی که چقدر از تو قوی‌تر هستند، حالا چه کسایی که ازدواج کردن چه کسایی که مجردند، همه‌ی این چیزا و مسائل زیاد دیگه تو رو متقاعد می‌کنه که بودن و نبودنت اصلا مهم نیست. خیلی راحت می‌تونه تو رو به چنین تصمیمی برسونه. یا حتی از مسائل ساده‌تر می‌بینی از هم‌ردیف‌هات کمتری و تو هم تلاش می‌کنی ولی بازم نمی‌تونی بهشون برسی، خب این هیچ راهی برات نمی‌زاره دیگه.

چقدر با افراد هم حس خودت ارتباط داری؟ آیا افرادی رو می‌شناسی که مشکلات اونها شبیه تو باشه؟
خب کم و بیش باهاشون در ارتباط هستم. البته به صورت حضوری خیلی کمتر ولی تقریبا می‌تونم بگم بیش از نیمی از وقتی که صرف نت می‌کنم (به غیر از کار) صرف صحبت و مسائل خودمونی می‌شه. ولی خب در هر صورت ماها چه بخواهیم و چه نخواهیم محکوم به سکوتیم.
تقریبا همه‌ی کسایی که من باهاشون در ارتباط‌ام مشکلاتشون کمتر یا بیشتر در همین حدود هست. البته می‌دونی که یه سری مشکلات کلی هستش یه سری مخصوص فرد، مثلا خجالتی بودن من مختص به منه و شاید تعداد کمتری خجالتی باشند. خجالت را به عنوان یک صفت گفتم که می‌تونه برای هر کسی صفت دیگه‌ای باشه.

آیا اونها هم به فکر خودکشی هستند؟
خیلی کم، 2-3 نفر، البته اونا ترنس بودن. تو ذهنم نمیاد که همجنسگرا قصد خودکشی داشته.

به نظر تو چرا افرادی که مشکلات مشابه‌ای با تو دارند کمتر به فکر خودکشی می‌افتند؟ چه تفاوتی بین شما و اون افراد وجود داره؟
خب راستش سخته نمی‌دونم چرا، خب شاید برای اونا شرایط راحت‌تر هست. من هیچ‌وقت ازشون نپرسیدم اونا هم خودشون نگفتند.

اما من می‌دونم افرادی هستند که شرایط تو رو دارند و به خودکشی حداقل خیلی جدی فکر نمی‌کنند. فکر می‌کنی دلیل این تفاوت از کجا میاد؟
شاید امید به زندگی دارن شاید هدفی واسه زندگی دارن. ببینید یه نمونه‌اش همین 2-3 روز اخیر پدرم بعد از خدمت اصرار داره برای ازدواج کردنم. من هم از مدت‌ها پیش کلا سر ناسازگاری براش زدم. حتی چندین بار هم با خانواده‌ی طرف قرار گذاشتند ولی چون من نرفتم کنسل شده تا اینکه چهارشنبه هفته‌ی پیش پدرم بهم گفت که اگه نیام از من راضی نیست. خب من چیکار می‌تونم بکنم؟ مجبور شدم و رفتم. حتی بهشون هم گفتم که به هیچ وجه ازم نخواهید که برم با دختر مردم حرف بزنم ولی علی‌رغم خواسته‌ام این‌کارو کردن. می‌خواستم اونجا به طرف بگم که من چیم و چجوریم ولی نتونستم. اینکه نتونستم اونجا حرفی بزنم هم یکی از همون دلایل خودکشیم هست. چرا که نه فقط در این مورد بلکه هیچوقت نتونستم خواستمو بیان کنم، هیچوقت.

می‌تونم این نتیجه‌گیری رو بکنم چون نمی‌تونی برای حل این مشکل و خروجت از این بحران راه حلی پیدا کنی، ترجیح می‌دی بمیری و به طور کلی مشکلات رو برطرف کنی؟ نظرت در مورد این نتیجه‌گیری‌ام چیه؟
می‌تونه درست باشه درمورد خروج از بحران شاید، ولی می‌دونم که اگه نباشم دیگه مشکلی هم نخواهم داشت.

اما تو به خاطر رضایت پدرت به خواستگاری رفتی. به نظرت پدرت حاضره تو خودت رو بکشی اگر ازدواج نکنی؟ تصور حال خانواده‌ات رو کردی در صورتی که خودکشی کنی؟
می‌دونم قطعا حال و روز خوبی نخواهند داشت ولی می‌گن خاک سرد می‌کنه. نهایت تا چهلم اذیت می‌شن ولی بعدش...، این نه فقط در مورد من بلکه در مورد همه اینطوریه. ضمن اینکه مگه قرار چقدر عمر کنیم؟ اصلا بذا ریشه‌ای‌تر بگم بود یا نبود من چه فرقی می‌کنه؟ اگر من به دنیا نمی‌اومدم با الان چه فرقی داشت؟ بارها با خودم فکر کردم که فرض کنیم من همجنس‌گرا نبودم و این مسائل و مشکلات را نداشتم، زندگی فرد سالم و عادی، چه هدفی می‌تونم برای ازدواج داشته باشم؟ ازدواج کنم به فردی وابسته بشم، فردی رو به خودم وابسته کنم، دیر یا زود یکی از ما خواهیم مُرد اون‌وقت طرف مقابل اذیت نخواهد شد؟

میکائیل حالا ازت می‌خوام خودت رو در این موقعیت تصور کنی. دوست یا برادرات به تو می‌گه به دلیل مشکلاتی که بیان کردی قصد خودکشی داره، تو بهش چی می‌گی؟ آیا پیشنهاد می‌کنی این کار رو انجام بده؟
اتفاقا دو مورد رو توی چند وقت اخیر داشتم. یکی از اون دوست‌هام که ترنس بودش و پیگیر کاراش هستم تصمیم به خودکشی داشت. شدیدا منعش کردم، ازش خیلی ناراحت شدم. به این دلیل که اون یک ترنس هستش و یه جورائی خیلی برام مهمه که ترنس‌ها به خواستشون برسن توی راهی که می‌رن موفق بشن و مخصوصا اینکه اون دوستم رو خیلی دوستش داشتم. خیلی ازش ناراحت شدم.
مورد دوم یکی از دوستان دگرجنس‌گرام بود که اون بخاطر مشکلات خانوادگی و کاری و از این قبیل موارد تصمیم به این کار گرفته بود. من بابت تصمیمش بهش تبریک گفتم و گفتم خوش به حالت که چنین جراتی داری، کاش من جای تو بودم. اون منتظر هر حرفی بود به جز این ولی من تشویقش کردم. هنوز اقدامی نکرده ولی اگر باز هم بهم بگه بازم حرف قبلمو می‌زنم.

تا حالا به روان‌پزشک یا راون‌شناس مراجعه کردی؟
نه ولی دقیقا همین هفته برای اختلال جنسیتیم وقت گرفتم. اگر در مورد مشکل دیگه‌ای منظورت باشه، نه نرفتم. این که تا الان هم نرفتم چون فکر می‌کردم رفتنم تاثیری نمی‌زاره.

به این فکر کردی خانواده تو رو به عنوان چیزی که هستی بپذیرند؟ در این صورت مشکل ازدواج حل میشه و یا اگر از یک نفر خوشت بیاد تا بتونی با هم تشکیل زندگی بدید، در این صورت به نظرت باز هم به خودکشی فکر می‌کنی؟
دقیقا یکی از مسائلی که نمی‌رفتم دکتر یا روانشناس همین بود. دکتر 3 جواب به من می‌ده. اول من سالمم و مشکلی ندارم. دوم من همجنس‌گرا هستم. سوم من ترنس هستم. اگه حالت اول باشه خب خیلی مسخره و مزخرفه چون من می‌دونم که یه فرد معمولی نیستم و با بقیه فرق دارم. در حالت دوم که کلا هیچی، دین و شرع و عرف و... کلا همه و همه مخالف‌اند. در حالت سوم که اگه من ترنس باشم هم فرق چندانی با حالت دوم نداره تنها تفاوتش در مذهب هست که طبق فتواها برای تغییر مشکلی نیست.
ولی باز هم خانواده، حرف مردم و همه‌ی مخالفت‌ها هستش. همون‌طوری که برای همه‌ی دوستام هست. می‌بینی در هر صورت من هیچ راهی برای زندگیِ متعادل ندارم. بله می‌تونم با شخصی ازدواج کنم صاحب زندگی بشم، بچه‌دار بشم ولی در اون صورت هیچ‌وقت از زندگی لذت نمی‌برم. البته یه خصوصیت که دارم و نمی‌دونم که خوبه یا بد اینه که خیلی راحت می‌تونم به کسی که بهم محبت می‌کنه و عشق می‌ورزه وابسته بشم و محبت کنم.

بزار سوالم رو طور دیگه‌ای بپرسم. تصور کن شرایطی فراهم بشه که از زندگی لذت ببری، آیا باز هم به فکر خودکشی می‌افتی؟
قطعا اگه همه چیز فراهم بشه برای چی بخام خودکشی کنم؟ ولی فکر می‌کنی می‌شه فکر کن شرایط محیطی و بیرونی رو درست کردیم شرایط روحیم رو چی؟ چیزی که با اون 27 سال زندگی کردم و ممکنه اکتسابی و یا ذاتی بدست آوردم، میشه اون رو تغییر داد و من بتونم از زندگی لذت ببرم؟

پاسخ پرسش‌ات رو به مخاطب‌های مجله اقلیت واگذار می‌کنم. در پایان اگر حرفی داری می‌شنویم؟
نمی‌دونم مخاطب‌ها از این مصاحبه چه نتیجه‌ای می‌گیرن ولی امیدوارم که براشون مفید باشه و بتونن تصمیم‌گیریِ خوبی داشته باشند. حالا هر چی که هست چه درمورد خودکشی کردن یا نکردن و چه در مورد هویت جنسی. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر