تک نگاری (شماره یکم، شهریور و مهر91)
پیش گفتار
زمانی که درمورد همجنسگرایی و مسائل مبتلابه آن صحبت میکنیم، پیش از هر چیز باید به نظریات و مسائل فمینیسم توجه داشت. درواقع آنها همان راهی را پیموده اند که ما امروزه در آن قرار داریم و تقریبا همان آرمانهایی را دارند که ما نیز خواهان آنیم. هرچند که زنان جزو اقلیت محسوب نمی شوند و به نظر میآید جمعیت بیشتری هم از مردان داشته باشند، اما به خاطر دید مردسالارانه ای که نه تنها مردان، بلکه بسیاری از زنان نیز تابع آن هستند، جزو اقلیت محسوب میشوند؛ اقلیتی که از اکثریت بیشتر است. اما زنان تنها اقلیت مطرح در بحثهای جامعهشناسی و به تبع آن مطالعات فرهنگی نیستند، امروزه به خاطر تِمِ غربی اینگونه بحثها، سیاهان، همجنسگراها/تراجنسیتیها و دگرمذهبها (به ویژه غیر مسیحیان در جهان غرب مانند یهودیان) هم جزو لاینفک آن به حساب میآیند. پس قبل از هرگونه بحث جامعه شناسانه بر سر همجنسگرایی باید نگاه ِاختصاصی این علم را در مورد جنسیت دانست.
جامعه شناسی جنسیت شاخه برجسته ای از جامعه شناسی عمومی است. از سال ۱۹۵۰ میلادی بخشی از ادبیات دانشگاهی و گفتمان عمومی با استفاده از جنسیت برای درک و پیش بینی (و خودشناسایی) مردانگی یا زنانگی یک فرد مطرح شد. این اصطلاح مشخصا در نوشتههای مانی(1) و در ۱۹۵۵ بیان شده:
«اصطلاح نقش جنسیتی به معنی تمام آن چیزهایی است که یک شخص از خود بروز میدهد و یا خودش را به ترتیب به عنوان پسر/مرد، و یا دختر/زن میشناسد. این موضوع شامل جنسیت و یا حس تمایلات جنسی است، اما تنها به آن محدود نمیشود.»
جنسیت فردی بسیار پیچیده است، در واقع شامل ویژگیهای بیشماری از قبیل ظاهر، گفتار، حرکت و عوامل دیگری است که صرفا به جنسیت بیولوژیکی محدود نمیشود.
جوامع همواره تمایل داشتهاند که جنسیت هر کسی را به عنوان مرد/زن و درواقع در سیستمی دودویی مطرح کنند. البته برخی از جوامع نقش جنسیتی سومی نیز دارند، به عنوان مثال، سرخپوستان آمریکایی مردم «دو-روحی» و در هند هیجراها(2) را بیان میکنند.
به بیان دیگر «جامعهشناسی جنسیت» بحث بر سر آن دارد که جنسیت تا چه حد یک ساخت اجتماعی و یا ساختار بیولوژیکی است.
نظریه فمینیستی(3)
در طول دهه ۱۹۷۰، هیچ اجماع نظری بر سر چگونگی به کارگیری اینگونه اصطلاحات وجود نداشت. در کتاب «مردانه/زنانه یا انسان»(4) ویرایش سال ۱۹۷۴ از اصطلاحات «جنسیت ذاتی»(5) و «نقش جنسی را آموخته»(6) استفاده شد، اما در نسخه ۱۹۷۸ اصطلاحات «جنس»(7) و «جنسیت»(8) جایگزین شد. در سال ۱۹۸۰، بیشتر نوشتههای فمینیستی در استفاده از «جنسیت» تنها برای صفات اقتباسی جامعهفرهنگی توافق داشتند.
فمینیسم طرفدار برابری اجتماعی زنان و مردان و مخالف مردسالاری و تبعیض جنسی است.
فمینیسم لیبرال بر این اعتقاد است که افراد در توسعه استعدادها و جمع منافع خود باید آزاد باشند. در این صورت افراد به دنبال گسترش برابری با از بین بردن موانع در جامعهی خود هستند. فمینیسم سوسیالیستی به این اندیشه میپردازد که سرمایهداری به تقویت مردسالاری و تمرکز ثروت و قدرت در دست عده کمی منجر شده است. در این صورت باید ساختار خانواده سنتی را با یک انقلاب جمعی جایگزین کرد. در فمینیسم رادیکال، آنها بر این باورند که پدرسالاری به قدری در جامعه ریشه کرده است که حتی یک انقلاب جامعهشناختی هم نمیتواند به آن پایان دهد؛ در نتیجه جامعه باید جنسیت خود را از بین ببرد.
زبانهای غیر از انگلیسی
در زبان انگلیسی (و البته فرانسوی) هر دو لغت «جنس-sex» و «جنسیت-gender» در مواردی که نمیتوانند جایگزین شوند، استفاده میشوند (مانند آمیزش جنسی، رابطهی مقعدی، روابط جنسی ایمن، کارگر جنسی، بردهداری جنسی) که البته مربوط به وامگیری بسیار وسیعی است از اصطلاحات زبان لاتین که در این زبانها صورت گرفته. در زبانهای دیگر، برای مثال آلمانی که خودم به آن آشنایی دارم، کلمه Geschlecht برای اشاره به هر دوی این مفاهیم (جنس دستوری و جنس بیولوژیکی) استفاده میشود که ایجاد تمایز بین جنس و جنسیت را به ویژه در مفاهیم انسانشناسی/جامعهشناسی دشوار میکند. در برخی از زمینهها، آلمانی، همچون زبان فارسی از انگلیسی وامواژهی gender را اتخاذ کرده است تا این تمایز را نشان دهد. گاهی اوقات هم کلمهی Geschlechtsidentitaet به عنوان جنسیت استفاده میشود (اگرچه آن را به معنای واقعی کلمه به معنی «هویت جنسیتی» میدانند) و Geschlecht هم «جنس» را بیان میکند. همین مشکل، و شاید بیشتر از آن را هم در زبانفارسی داریم. کلمهی «جنس»، برای مفاهیم بسیار نزدیکی استفاده میشود و حتی «جنسیت» هم تقریبا همان مفهوم را دربرمیگیرد! همانگونه که در آلمانی بیشتر رایج است که از این اصطلاحات دوگانه استفاده شود: biologisches Geschlecht برای جنس، Geschlechtsidentität برای هویت جنسی و Geschlechterrolle برای نقشهای جنسیتی و غیره.
رسانههای ایالات متحده
هجمهی تبلیغاتی و رسانهای امریکا امروزه چیزیست که انتقاد بسیاری را، حتی از دیگر رسانهها در برداشته است. رسانههای امریکایی بازتابی از نابرابری جنسیتی در جامعه را از طریق چاپ، تبلیغات، تلویزیون و موسیقی ارائه میدهند. میتوان گفت تمامی رسانهها تحت تاثیر ایده «اسطوره زیبایی»(9) قرار گرفته و البته آن را تقویت کردهاند. «اسطوره زیبایی» بحثی است که در کتاب نائومی وُلف(10) بیان شده، اینکه چگونه تصاویر زیبایی علیه زنان استفاده میشوند، که در واقع اشاره دارد به استانداردهایی غیر واقعی برای زیبایی زنان. رسانهها از طریق به تصویر کشیدن مردان به عنوان جنسیتی غالب به استمرار این ایده کمک کردهاند. در واقع مردان و زنان توسط رسانهای که اُبژهگر مردانگی است و سرکوبگر زنانگی تحت تاثیر قرار دارند، و البته مردانی که به رده دگرجنسهنجاری(11) نیافتادهاند.
ستم و فشار
مردان و زنان، هر دو در رسانهها مورد ستم هستند. زنان از طریق موسیقیای که در مورد خشونت، بیاعتمادی، و حقارت کلی نسبت به آنهاست، تحت ستماند. همچنین به مردان از طریق رسانهها فوقالعاده بودن مردانگی، حساس بودن نسبت به آن، جنسیت خشن، و دارا بودن جسمی قوی آموزش داده میشود. فرمهای دیگر رسانهای اغلب با به تصویر کشیدن شکلی فوقالعاده مردانه در تبلیغات، خصوصا تبلیغات آبجو است. این اَشکال مردان را تشویق میکند به ظلم و ستم بر دیگریای که از آرمانهای دگرجنسمردانگی(12) تبعیت نمیکند.
اُبژه پردازی زنان
زنان معمولا ابژکتیویزه و به عنوان شی به تصویر کشیده شدهاند. از طریق تبلیغات و رسانه زنان تبدیل به اُبژه و مانند این نشان داده میشوند، که عواقب بسیاری برایشان دارد. عزت نفس پایین، اختلالات خودویرانگری و این ایده که زنان وابسته به مردان هستند
به این معنا است که زنان را تشویق به یکبارمصرفبودگی و قابل کنترلشدگی میکند.
جنسیت در محل کار
زنان و مردان دچار انواع متفاوتی از تحرکات در محیط کار هستند. زنان در محیط کاریشان معمولا تمایل دارند یک سقف شیشهای(13) را تجربه کنند. مردان هم به طور سنتی از مشاغلی مانند پرستاری، آموزش در مدارس ابتدایی، و کارهای اجتماعی به واسطهی حضور زنان دور نگه داشته میشوند، چرا که مایل به تجربهی «پله برقی شیشه¬ای»(14) هستند! همچنین شکاف دستمزد جنسیتی بین زنان و مردان وجود دارد؛ زنان به میزان ۲۳درصد حقوق پایینتری نسبت به مردان دریافت میکنند.
یکی از دلایل این شکاف جنسیتی دستمزد ممکن است به دلیل تبعیض نژادی شغلی باشد، چرا که جنسیت مردان و زنان را به فرمهای استخدام متفاوتی هل میدهد، که به تبعیض پرداخت منجر میشود. یکی دیگر از دلایل آن، این است که زنان به انجام بسیاری از کارها، بدون دریافت مزد میپردازند و به آن عادت کردهاند، مراقبت از کودکان و خانواده و کار در خانه با وجودی که برای این کارها پولی دریافت نمیکنند. سومین علت تبعیض جنسیتی شغلی است؛ که بخشی از آن به خاطر این پیشفرض سنتی است که مردان نانآوران اصلی خانه هستند. برای مثال در سال ۲۰۰۱ و طی دعوایی دادگاهی، مشخص و فاش شد که مدیریت فروشگاههای زنجیرهای والمارت(15) عمیقا به این مسئله اعتقاد دارد و به تبعیض جنسیتی شغلی میپردازد.
مسئله مهم دیگر در محل کار مرخصی والدین است. ایالات متحده در حال حاضر یکی از تنها چهار کشوری است که مرخصی برای بچهدار شدن در آن اجباری نیست! با این حال، در میان کشورهایی هم که پیشنهاد پرداخت مرخصی والدین در آنها اجباری ست، تقریبا همه آنها منافع چند برابری را برای پدران ارائه میکنند. علاوه بر این، ظهور افراد تراجنسی در محل کار، با ایجاد یک هویت جنسیتی، ترکیبی اختلالگونه در شیوهی تفکر دودویی جنس نر/ماده را آغاز کرده است. جامعه تراجنسیتی نشان میدهد که مفاهیم در حال حرکت به سوی پساجنسیتگرایی هستند.
میانیبودگی(16)
میانیبودگی پیشنهاد میدهد که امتیازهای نابرابر، ظلم و ستم جنسیتی توسط محورهای به هم پیوسته از هویت شکل گرفته است، که به طور متقابل بر اثر فعل و انفعالات اجتماعی و ساختارهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، مانند سرمایهداری، مردسالاری، و دگرجنسهنجاری نهادینه و تقویت میشوند. میانیبودگی تاکید میکند که نژاد، طبقه، جنسیت، و نشانگرهای دیگر از هویت ساخت و سازهای اجتماعی هستند. این نظریه برای جدا کردن این پیشفرض است که افراد مسئول شخصیت و تلاش خود در نگهداری نظام روابط بههنجار و قدرت هستند. وِست(17) و فِنشترماکر(18) در سال ۱۹۹۵ در مقالهی خود «متفاوت انجام دادن» مدلهایی پیشنهاد دادند که تصورات جنس، نژاد و طبقه به عنوان محور مجزا، درک ما از تجربه تمام و یا هویت یک فرد را به شدت محدود میکنند. جامعهشناسان دیگری نیز در مورد میانیبودگی طبقه، نژاد و جنسیت نوشتهاند. جوآن آکر(19) به تشریح چهار فرآیند جنسیتی میانیبودگی پرداخته است. نخست شامل روشی با ایجاد سلسله مراتب بر اساس جنسیت و نژاد و دیگری فرآیندی است که در آن تصاویر اجتماعی به ایدههای چشمپوشی از نهادهای جنسیتی میپردازد، سوم فرآیند تعامل بین افراد و گروههایی که از طریق ارتباطات، جنسیت ایجاد میکنند و در آخر برچسب درونی خود و دیگران به یک جنسیت است. اِوِلین ناکانو گلن(20) به نقد مدلهای پدرسالاریِ جنسیت، که تفاوتهای نژادی در میان زنان مظلوم را نادیده میگیرد و استعمار درونی، که بر اقلیت در اجتماع زوم میکند و تفاوتهای جنسیتی را به طور کلی نادیده میگیرد، پرداخت.
خانواده
تجسم
منظور از تجسم، تعریف آرمانهای فرهنگی جنسیتی در یک جامعه است که در آن انتظاراتی از فرم بدن، ما را تحت تاثیر قرار میدهد. یک رابطه دو طرفه بین زیستشناسی و فرهنگ وجود دارد؛ جامعه تعیین نقش جنسیت را با تقویت آرمانهای فرهنگی و به طور همزمان، شکل بدن ما، به طور موقت و به طور دائم را با استمرار ایدهآل فرهنگی به دست میگیرد. در حالی که در واقع تنوع بیشتری در بدن دو جنس نر و ماده و بین دو جنس وجود دارد. تجسم، بزرگنمایی درک تفاوتهای بدنی بین مقولههای جنسیتی است. تجسم اجتماعی، هم در مردان و هم در زنان، در سراسر فرهنگها و در طول زمان متغیر بوده است. نمونههایی از زنان که متضمن هنجارهای جنسیتی بودهاند در سراسر فرهنگها مشاهده میشود، مانند شیوههای تغییر شکل کف پا در فرهنگ چین، حلقهی گردن در فرهنگهای آفریقایی و آسیایی، و کُرسِتها (کمربندهایی برای نازک کردن کمر) در فرهنگ غربی است. یکی دیگر از این پدیده جالب توجه، تغییر مُد پوشیدن کفش پاشنه بلند، از مد مردانه در قرون وسطی به مدی زنانه در حال حاضر است. در ایالات متحده، تصویر بدن ایدهآل برای زنان و مردان، تغییر شکل تدریجی به بدنی باریک برای زنان و بدنی بزرگتر و هیکلیتر برای مردان داشته است. این تفاوت در تجسم اسباب بازیهای کودکان آشکار است؛ عروسکهای ج.ای.جو(21) برای ایدهآلهای فیزیکی پسران و عروسک باربی برای تجسم دختری ایدهآل. اسطوره زیبایی، همانطور که در کتاب «اسطوره زیبایی» نائومی ولف بحث شد: چگونه تصاویر زیبایی علیه زنان استفاده میشوند، اشاره به استاندارد دست نیافتنی زیبایی برای زنان، که در واقع حفظ فرهنگ مصرف کننده است را دارد. در مقابل، بدن مردان نیز دیکتهی آرمانهای فرهنگی جنسیتی است، به عنوان مثال آشکارا آگهیهای بازرگانی آبجوی این فرهنگ مصرفکننده است که در آن مردان را خارج از منزل، محکم، قوی، و «مردانه» به تصویر کشیده است.
تمایلات جنسی
تمایلات جنسی به عواملی از جمله جنسیت فرد، هویت جنسیتی و بیان و گرایش جنسی مرتبط است. جنسیت شامل هر دو رفتار جنسی و میل جنسی است. با این حال، ساختار دگرجنسهنجاری زندگی اجتماعی همیشه دگرجنسگرایانه در نظر گرفته میشود و آن را عادی و ممتاز میشمرد. این همهگیر دانستن باعث دشواری برای مردمی با شیوههای دیگری از زندگی میشود. رسانهها یکی از عوامل اصلی این نگرش همهگیر بودن هستند و با عادی نشان دادن دگرجنسگرایی و مطرود پنداشتن دیگر شیوهها، تصویری نارسا و یک سویه از جنسیت به نمایش میگذارند. و با ساخت درکی مشترک از دگرجنسگرایی در میان جمعیت، دگرجنسگرایی را به عنوان تنها تمایل عاطفی و جسمانی برای سکسوالیتهی «طبیعی» انسان مطرح میکنند. علاوه بر این زناشویی دگرجنسگرایی را هستهی نامرئی بههنجار بودن جنسی و مطلوب میشناسد، در حالی که همه امور جنسی دیگر به حاشیه رانده شده و منحرف و غیر طبیعی در نظر گرفته شدهاند. آلفرد کینسی(22) میگوید که ایجاد علاقه به جنس مخالف، همجنسگرایی را در درک مشترک انسانها به چالش میکشد. سکسوالیته به مثابه دوتایی به شدت و به طور مستقیم به جنسیت ارتباط دارد. کشیدن اِواها یک مثال از جنسیت نگران کننده و پیچیده است و درک درستی از مسائل جنسی را در جامعه باعث میشود و مردم را به خروج از تفکر دوتایی مرد/زن رهنمون میشود.
فریدریش انگلس(23) استدلال کرد که در جوامع شکارچی تجمع فعالیتهای زنان و مردان، هرچند متفاوت بود، اهمیت داشته است. پیشرفتهای تکنولوژیک اجازه داد مازاد تولیدی، برابری اجتماعی و به اشتراکگذاری همگانی جای خود را به مالکیت خصوصی و در نهایت سلسله مراتب طبقاتی بدهد. با ظهور کشاورزی، مردان قدرت قابل توجهی بیش از زنان به دست آورند. با ثروت مازاد و در انتقال آن به ورثه خود، مردان طبقه فوقانی میخواستند مطمئن شوند که ثروتشان به فرزندان خودشان میرسد، این امر آنها را به کنترل تمایلات جنسی زنان سوق داد. تمایل به کنترل اموال را در مورد ازدواج و خانواده تک همسری میتوان دید. زنان مجبور شدند تا زمان ازدواجشان باکره باقی بمانند تا فرزندان شوهر رسمی خود را برای تقبل نقشهای آینده تربیت و پرورش دهند.
مردانگی
مردانگی هویت جنسی شکل گرفته است که بر خلاف تصور رایج، همان جنس و یا گرایش جنسی نیست. مطالب و شیوه مردانگی و اجتماعی از طریق تعامل روزانه، ساخته و تکثیر میشود. نظریهپردازان، وِست و زیمرمن(24) تاکید میکنند که جنسیت از طریق پاسخگویی حفظ شده است. از مردان انتظار میرود برای انجام مردانگی به نقطه خاص با تابعیت از تعریفهای جامعه، وضعیت مردانه خود را نشان دهند. این مهم است که توجه داشته باشید، با این حال، مردانگی را میتوان در هر جنسیتی انجام داد!
شکل غالب مردانگی در یک جامعه به عنوان مردانگی هژمونیک شناخته میشود. مردان برای اثبات جایگاه خود به عنوان فردی «مردانه» به طور مداوم در حال انجام این تعریفها هستند که واقعا امکانپذیر نیست، به خصوص که مشغول نظارت بر یکدیگر هستند و هرکسی به دنبال نقص در عملکرد دیگریست. مردانگی هژمونیک در مخالفت با زنانگی ساخته شده و مسلط به تمام هویتهای جنسیتی (از جمله مردانگی جایگزین) میباشد. مردان از بدو تولد اجتماعی «مردانگی» را انجام میدهند، به ویژه از طریق رفتار و نمادگرایی. یکی از رفتارهای برجسته، تجاوز است که به منظور حفاظت از شهرت یک فرد است. نمونهای از نمادهایی که استفاده میشود میتوان لباس را ذکر کرد.
مایکل کیمل(25) جامعهشناس در کتاب خود «سرزمین مردان»(26) (۲۰۰۸) به توصیف سه فرهنگ که از مردانگی (به خصوص در مردان جوان) پشتیبانی میکنند پرداخت:
فرهنگ برخورداری: «مردان احساس میکنند مستحق چیزی هستند.» آنها احساس میکنند مستحقِ قدرت، جنسیت و زنان هستند.
فرهنگ سکوت: «مردان با خارجیها صحبت نمیکنند» (کسانی که در فرهنگ مردانگی جاسازی نشدهاند)؛ در مورد آشامیدنی، قلدری، تجاوز، و یا هرگونه عملکرد مردانه که توسط همسالان اجرا میشود و ممکن است برایشان مشکل در پی داشته باشد. اگر در موردش با دیگری صحبت کنید، آنها شما را خائن و غیرمردانه میانگارند. فرهنگ محفاظت: «جوامع، مردان را مسئول اقدامات مشکوک و غیرقانونی نمیدانند.» بسیاری به نوبه خود چشمشان را میبندند، و فرض میکنند که پسرشان هرگز آن کار را انجام نداده است. دیگران انجام اعمال خطرناک را به پای «پسرم دارد مرد میشود» مینویسند.
برخی از نگرشها و رفتارهای برجستهی مردانگی هژمونیک غربی عبارتند از: قدرت، سلطه جنسی، فعالیت، ثروت، پرخاشگری، استقلال، و فقدان احساسات، تجاوز به عنف و قتل. اینها اَشکال شدید مردانگی است. با این حال، حتی در جریان اصلی مردانگی، بدن زنان را به یک «کالا» تبدیل میکنند که به دست آوردن آن نشانهی دلاوری جنسی است. در اینجاست که آزار و اذیت جنسی اغلب به عنوان رفتار طبیعی دیده میشود. تئوری کنترل(27)، نشان میدهد که هنجارهای مردانگی به شدت ریشه دوانده است و جامعه به طور مداوم آنها را بازتولید میکند.
مردانگی هژمونیک اغلب توسط رسانهها و فرهنگِ مسلط تکثیر و تقویت میشود. بازنماییهای رسانهای از مردان اغلب شکوه استفاده مردان از نیروی فیزیکی، رفتار شجاعانه، قدرت بدنی و فاصله احساسی را ترویج میکند. موسیقی رپ معاصر یک مثال قابل توجه از مردانگی بر روی صفحه نمایش است. خوانندههای رپ فتوحات جنسیشان بر زنان (با تاکید بر دگرجنسگرایی)، ثروت، قدرت و خشونت خود را دائما به رخ میکشند.
جنسیت و خشونت
خشونت مبتنی بر جنسیت، آسیب جسمی، جنسی یا احساسیای است که بر اساس آن یک فرد از هنجارهای جنسیتی اجتماعی مفهومسازی شده رنج میبرد. خشونت بر زندگی میلیونها نفر در سراسر جهان تاثیر میگذارد، این خشونت در تمام طبقات اجتماعی و اقتصادی و آموزشی و از همه مهمتر فرهنگی-مذهبی وجود دارد. خشونت در مورد قدرت، کنترل، و سلطه است. سیستمهای نابرابری و ظلم و ستم تعامل موقعیت، به ویژه گروههای خاصی را نسبت به آن آسیبپذیر کرده است. جنسیتی خشونت میگیرد که در درون یک قدرت اجتماعی پویا ساخته نشده باشد؛ که در آن ایدئولوژی برخی مردانه هستند و دیگران زنانه. به این معنی که یک زن در جامعه و تحت تاثیر رسانهها، که در عمل به یک نیروی قدرتمند آموزشی نسبت داده شده است. رسانه خشونت علیه زنان را نهادینه کرده، و به پرورش یک محیط فرهنگی «سمی» که در آن زنان به نهادی به عنوان اُبژههای پایینی و شایسته خشونت بسیار کمک کرده است. مردان به صورت نامتناسبی مجرم و زنان قربانیان آنها هستند. کسانی که مرتکب جرایم خشونتآمیز میشوند، اکثرا مرد هستند: تجاوز به عنف (۹۸ درصد)، سرقت مسلحانه (۹۲درصد)، رانندگی در حال مستی (۹۰درصد)، قتل (۸۸درصد)، حملههای برنامهریزی شده (۸۷درصد)، آتشسوزی (۸۶درصد)، و خشونت خانوادگی (۸۳درصد) توسط مردان اجرا شده است. به گفته مایکل کیمل، مردانگی هژمونیک با ایجاد یک فرهنگ حق، سکوت و حفاظت به طور موثر خشونت عادی علیه زنان و سکوت قربانیان خشونت را باعث شده است. اعلامیه رفع خشونت، تعریف سه عرصهی اجتماعی است که در آن خشونت به طور معمول تکرار میشود:
۱) در خانواده، از جمله خشونت خانگی، نوزادان، و شیوههای سنتی از قبیل ختنه زنان، تنخیذ و عروسسوزی.
۲) تجاوز به عنف در جامعه، از جمله تجاوز جنسی، آزار و اذیت جنسی، و خشونتهای تجاری مانند بردهداری جنسی، استثمار نیروی کار، کارگران مهاجر زن و
۳) توسط دولت، از جمله خشونت علیه زنانِ در بازداشت و در شرایط درگیریهای مسلحانه، از قبیل تجاوز اصولی جنگ. به منظور مقابله و پایان دادن به خشونت جنسیتی، راهحلها باید هر دوی ریشهها و تظاهرات فردی از نقشهای جنسیتی و روابط قدرت به منظور اطمینان از تعادل قدرت در تمام سطوح جامعه را در نظر گیرد.
جهانی شدن و جنسیت
جهانی شدن اشاره به روابط به طور فزایندهی ارتباط جهانی فرهنگ، مردم و فعالیتهای اقتصادی دارد. جهانی شدن بر برابری زن بر روی یک مقیاس بزرگ و بینالمللی، که هم منفی و هم مثبت است تاثیر میگذارد. با تغییرات مداوم در روابط بین المللی، درک فمینیسم در جوامع غربی و غیرغربی اغلب تجدید نظر شده است. این مهم است که با دوری از تعصب غربی، در حساب جامعهشناختی از فمینیسم جهانی، در جوامع غربی و دیگر کشورها صحبت شود.
احساسات فمینیستی و یا فشار برای برابری جنسیتی به عنوان نتیجه ظهور شرایط کشوری خاص، با توجه به اعتقادات صادره از جامعه غربی است. پیشرفت در برابری زنان و وضعیت آنان منوط به گروههای ملی یا شرکتها نیست، بلکه میان افراد و گروه های کوچک شکل میگیرد.
یکی از نتایج حاصل از جهانی شدن، افزایش استفاده از کارگران کارخانهای زن در کشورهای غیرغربی است. در مکزیک، کارگر زن ایدهآل است، چراکه او به عنوان نیروی کار ارزان و مطیع دیده میشود. کلیشه صفات زنانه مانند زیبایی، خانواده، و خشوع و برای تولید کالا، اغراقآمیزانه مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. این صفات جنسیت، سپس فریم رفتار زنان فراتر از قلمرو حرفهای میشود. با وجود رشد فمینیسم، عدم تحرک اقتصادی و اجتماعی، مانع از کسب حقوق برابر در بسیاری از جوامع است.
یکی از راهحلها برای پاک کردن نابرابریهای جنسیتی در سطح جهان، ارائه منابع و اعتبارات به زنان فقیر و استفاده از آنها برای آموزش و پرورش و سرمایهگذاریهای کسب و کار آینده است. اقتصاد جهانی به شدت نیازمند زنان تحصیلکرده و نیروی کار آنهاست.
دوموزی
[1]. Money
[2]. Hijras، مردان زنانهپوشی هستند که حتما
هم نباید تراجنسی باشند، بلکه ممکن است پسربچههای دگرجنسگرای بیخانواده و بیسرپرستی
باشند که توسط دیگر هیجراها بزگ شده باشند. اینها معمولا شغلهای جنسی را تقبل میکنند
و یا در گذشته به عنوان خواجه به کار گرفته میشدند. هیجراها امروزه هم در شبه
قارهی هند وجود دارند و البته به خاطر مسائل مدرنیسم دیگر آن شأن و منزلت گذشته
را ندارند و اقلیتی تحت ستماند.
[3]. Feminist Theory
[4]. Masculine/Feminine
or Human
[5]. innate gender
[6]. learned sex
roles
[7]. sex
[8]. gender
[9]. The Beauty Myth
[10]. Naomi Wolf
[11]. heteronormative
[12]. heteromasculinity
[13]. glass
ceiling، تمایل به داشتن مانعی نامرئی که از بالا رفتن از نردبان مقام و درجه در شرکت جلوگیری کند.
[14]. glass escalator، تمایلی ضمنی که در آن مردان خواهانِ طی کردن ِ سلسله مراتب کار و رشدِ سریع
رو به بالا تا رسیدن به مقام مدیریت هستند.
[15]. Wal-Mart
Stores، بزرگترین شرکت زنجیرهای فروشگاهی در ایالات متحده.
[16]. Intersectionality، این اصطلاح به
معنای "در میان بخشها و دستههای مختلف بودن" است که من آن را اجبارا
"میانیبودگی" ترجمه کردم.
[17]. West
[18]. Fenstermaker
[19] Joan Acker
[20]. Evelyn Nakano Glenn
[21]. G.I.Joe
[22]. Alfred Kinsey
[23]. Friedrich Engels
[24]. Zimmerman
[25]. Michael Kimmel
[26]. Guyland
[27]. Control Theory
منابع در دفتر مجله موجود است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر