آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۳ اسفند ۵, سه‌شنبه

نجات‌یافتگان سوء‌استفاده جنسی و سکس


د‌فتر ترجمه (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)
مقاله‌ای در مورد راحت‌تر مواجه شدن با سکس


بسیاری از نجات‌یافتگان سوء‌استفاده جنسی مبارزه می‌کنند تا زندگی جنسی مثبت و لذت‌بخشی داشته باشند. این می‌تواند بسیار سخت باشد زمانی که شما از نظر جنسی مورد آزار قرار گرفته‌اید بتوانید احساس راحتی و لذت از رابطه جنسی داشته باشید. حتی افرادی که از نظر جنسی مورد آزار قرار نگرفته‌اند هم برای احساس راحتی با تمایلات جنسی و رابطه جنسی خود مبارزه می‌کنند. این مقاله احتمالاً برای هر کسی که با مسائل جنسی مشکل دارد مفید است. بسیاری از نجات‌یافتگان نسبت به سوءاستفاده‌ها بیشتر آسیب‌پذیر هستند. برای بسیاری از نجات‌یافتگان سوء‌استفاده جنسی، رابطه جنسی با سوء‌استفاده جنسی همراه و مرتبط می‌شود. به عنوان نتیجه بعضی از نجات‌یافتگان رابطه جنسی غیر لذت‌بخش و غیر ارضاکننده و رفتار سواستفاده جنسی را با سکس اشتباه می‌گیرند. این به این معنی است که نجات‌یافتگان می‌توانند در معرض آزار بیشتر قرار بگیرند. به عنوان یک نجات‌یافته، این تقصیر شما نیست. شما ممکن است ندانید: که شما حق دارید از نظر جنسی لذت ببرید، یک تجربه جنسی رضایت‌بخش دوطرفه چیست؟ از نظر جنسی چه می‌خواهید؟ و این که آن نیازها سزاوار احترام هستند؛ و این که شما می‌توانید بگویید «نه» که کاملاً قابل احترام است. سوء‌استفاده کاملاً خلاف اینها را آموزش می‌دهد در طول سوء‌استفاده، نیازهای شما مهم نیست، شما مجبور به برطرف کردن نیازهای جنسی شخص دیگری هستید. تمایلات جنسی شما وجود ندارد و اگر وجود داشته باشند آنها را به حساب نمی‌آورند و البته شما هیچ قدرتی برای جلوگیری از سوء‌استفاده جنسی ندارید. بعضی از نجات‌یافتگان باور می‌کنند که این آن چیزی است که رابطه جنسی را شامل می‌شود و یا که این چگونگی روش انجام سکس با یک مرد و یا زن است. آنها همچنین ممکن است بر این باور باشند که تنها برای این نوع رابطه لیاقت دارند و آنها نمی‌توانند انتظار چیز بهتری را داشته باشند و اگر رابطه جنسی لذت‌بخش نیست آن تقصیر خودشان است در نتیجه از بی‌کفایتی خودشان است. این افراد «آسیب‌دیده» هستند. این واکنش‌ها و اعتقادات نتایج سوء‌استفاده جنسی هستند و نیاز دارند تا به چالش کشیده شوند - چرا که آنها درست نیستند.

سوء‌استفاده جنسی سکس نیست 
یکی از سخت‌ترین کارها برای نجات‌یافتگان سوء‌استفاده جنسی جدا کردن سوء‌استفاده جنسی از سکس است. من می‌دانم که شما ممکن است این را بدانید، اما ارزش تکرار چند باره را دارد که بگوییم سوء‌استفاده جنسی رابطه جنسی و سکس نیست. حتی اگر شما توجه را دوست داشته باشید یا برای مورد توجه واقع شدن به سوء‌استفاده‌کننده خود نزدیک شده باشید، تحریک شده باشید و یا به ارگاسم رسیده باشید، این هنوز یک رابطه جنسی و سکس نیست و شما مسئول نیست. قرار دادن مسئولیت بر‌ دوش شخص آزاردهنده یکی از مهمترین مراحل جداسازی سوء‌استفاده جنسی از تمایلات جنسی خود و زندگی جنسی‌تان است. این ممکن است شامل احساس خشم در برابر آزاردهنده‌تان، مسئول دانستن او (در ذهن خود)، عزاداری برای قربانی و ناتوانی خود بودن و اطمینان بخشی از کودک‌ آزاردیده درون‌تان که تقصیر او نیست.

سوء‌استفاده جنسی مدلی برای رابطه جنسی می‌شود
سوء‌استفاده جنسی اغلب اولین معرفی کودک به رابطه جنسی است. کودکان کم‌سن و سال‌تر از آن هستند که به درک رابطه جنسی رسیده باشند. پس تعجب‌آور نیست که بسیاری از کودکان مورد آزار قرار گرفته اشتباهاً سوء‌استفاده جنسی را با رابطه جنسی یکی می‌دانند. در هر حال آن هم شامل تماس جنسی، دخول اندام جنسی بدن و تحریک جنسی است. متاسفانه، سوء‌استفاده جنسی مدلی می‌شود برای رابطه جنسی کودک در آینده. بسیار مهم است که راه‌هایی پیدا کنید تا گرایش جنسی و رابطه جنسی‌تان را از سوء‌استفاده جنسی تمایز دهد و ایجاد یک ارتباط کاملا جدید با سکس _ سکسی که مثبت، امن و سرگرم‌کننده است، کند. شما ممکن است نیاز به کشف تمایلات جنسی خود داشته باشید، آنچه برای شما مهم است، چیزی که شما از آن لذت می‌برید و آنچه به شما لذت می‌دهد. این مسئله کمک می‌کند تا یک رابطه جنسی با خود ایجاد کنید شامل: لذت شخصی و کشف اینکه هنگامی‌که در ارتباط با احساسات جنسی خود هستید دوست دارید چطور صحبت کنید، حرکت کنید یا همراه با دیگران ارتباط برقرار کنید. شما ممکن است بخواهید به خیال‌پردازی جنسی بپردازید و یا در مورد سکس مطالعه کنید. اروتیک تماشا کنید و با دوستان و پارتنر خود در مورد سکس صحبت کنید. اگر شریک زندگی (پارتنر) دارید سعی کنید در مورد سکس، تفریح و بازی به خرج دهید و یا در مورد نوازش، ماساژ یکدیگر، بحث در مورد فانتزی‌های جنسی و درخواست آنچه که از نظر جنسی خواهان آن هستید صحبت کنید. رابطه جنسی می‌تواند جالب، سرگرم‌کننده و امن باشد. این یک افسانه است که سوء‌استفاده جنسی باعث تغییر گرایش جنسی نجات‌یافته‌ها می‌شود و از آنجا که سوء‌استفاده کننده همجنس است پس فرد لزبین و گی می‌شود. بسیاری از مردم باور دارند که سوء‌استفاده همجنس باعث می‌شود نجات‌یافتگان همجنسگرا شوند. از سوی دیگر، زمانی که یک نجات‌یافته توسط یک فرد غیر همجنس مورد آزار قرار می‌گیرد و نجات‌یافته همجنسگرا است این طور تلقی می‌شود که آن هم بدلیل سوء‌استفاده جنسی رخ داده است. 
این مسئله می‌تواند باعث شود تا یک نجات‌یافته از سوء‌استفاده جنسی که همجنسگرای زن یا مرد است به زیر سوال بردن هویت جنسی خود بپردازد. بسیاری از نجات‌یافتگان دگرجنسگرا نیز با سوالاتی در مورد روابط جنسی خود در کشمکش هستند به خاطر سردرگمی‌ و تفکرات منفی در مورد رابطه جنسی که توسط سوء‌استفاده جنسی در آنها ایجاد شده. این ممکن است کمک‌کننده باشد که سعی کنید به یاد بیاورید آیا شما هر گونه حسی از تمایلات جنسی قبل از سو استفاده داشته‌اید؟ چه جنسی شما را به خود جذب می‌کرد؟ اگر نمی‌توانید به یاد داشته بیاورید و یا در سن خیلی کم مورد آزار قرار گرفته‌اید، شما ممکن است نیاز داشته باشید شروع کنید به توجه به اینکه در حال حاضر به چه کسی جذب می‌شوید؟ با چه جنسی از نظر احساسی و جنسی بیشترین راحتی و آرامش را دارید؟ و چه کسی را وارد فانتزی جنسی خود می‌کنید؟ شما ممکن است نیاز به دیدن یا خواندن در مورد تصاویر مثبت از همجنسگرایان، دو جنسگرایان و یا رابطه جنسی با جنس مخالف داشته باشید تا به شما کمک کند دریابید چه چیزی برای شما درست است. چالش در این است که راه‌هایی برای اتصال درون واقعی‌تان و از زیرخاک در آوردن حقیقت پیدا کنید؛ تمایلات جنسی خودتان، فانتزی‌ها، شور و جاذبه‌های عاطفی و جنسی. کار کردن بر روی جداسازی سوء‌استفاده جنسی از تمایلات جنسی‌تان می‌تواند در روشن شدن برخی از سردرگمی‌هایتان کمک‌کننده باشد. اگر شما همجنسگرا هستید و بیم آن دارید که گرایش جنسی‌تان بدلیل سوء‌استفاده به وجود آمده باشد، ممکن است بخواهید اطلاعات بیشتری در مورد روابط جنسی همجنسگرایان از دیدگاه مثبت دریافت کنید - برای مثال خواندن برخی از کتاب‌های مثبت همجنسگرایان، نگاه کردن وبسایت‌های همجنسگرایان و صحبت کردن با خط تلفنی مشاورین همجنسگرا و یا صحبت با یک درمانگر موافق همجنسگرایی.

هنگامی‌که شما با سکس احساس امنیت نمی‌کنید 
سوء‌استفاده جنسی، نجات‌یافتگان را از توانایی برای احساس امنیت در جهان و با خود محروم می‌سازد. امنیت باطنی حدی هست که شما احساس امنیت می‌کنید در زمانی که وضعیت شما امن است. بسیاری از نجات‌یافتگان احساس ناامنی می‌کنند حتی زمانی که با فردی آشنا همراه می‌باشند و یا وضعیت آنها در امنیت است. بین احساس امنیت داشتن و در امنیت بودن تفاوت وجود دارد. اولی احساسی است که تجارب گذشته‌تان آن را با ایمنی و یا عدم وجود ایمنی تحت تاثیر قرار می‌دهد دومی ‌در واقع در مورد این است که آیا مردمی‌که با آنها هستید و یا وضعیت شما امن است یا نه. برای نجات‌یافتگان بسیار مهم است که یک امنیت باطنی برای خود ایجاد کنند و در کنار آن همچنین به راه‌هایی برای تشخیص اینکه آیا مردم و شرایط امن هستند یا نه بپردازند؟ (ایمنی خارجی). هر دو امنیت باطنی و خارجی برای رابطه جنسی لذت‌بخش مبتنی بر رضایت طرفین مورد نیاز است. بدون امنیت باطنی، رابطه جنسی می‌تواند بسیار ترسناک باشد. بدون ایمنی خارجی و سکس امن، رابطه جنسی، لذت بخش نخواهد بود.
برخی راه‌ها برای توسعه امنیت باطنی (داخلی)
ایجاد یک مکان امن برای خود در داخل خانه - یک محل راحت که بتوانید متعلق به خود بدانید. هیچ کس نباید به این فضا بدون اجازه شما وارد شود، این فضا متعلق به شماست. تصور کنید که یک مکان امن ایده‌آل چگونه باید باشد... حتما نباید بر اساس واقعیت باشد شما می‌توانید یک مکان امن فانتزی ایجاد کنید. واقعا اجازه دهید تصوراتتان پرواز کند شما می‌توانید هر چیزی که می‌خواهید تصور کنید. چه چیزی آنجا وجود دارد؟ چه می‌بینید، می‌شنوید و یا بو می‌کنید؟ در این مکان امن چه احساسی می‌کنید؟ با این مکان امن خیالی به صورت منظم زمان صرف کنید برای افزایش ایمنی درونی خود. برخی از راه‌ها برای توسعه ایمنی خارجی: تعریفتان از امنیت خارجی را بررسی کنید. یک وضعیت یا فرد ایمن چه معنی می‌دهد؟ چگونه شما می‌دانید که امن هستید؟ چگونه می‌دانید که مردم و یا شرایط امن نیستند؟ چه چیز کمک می‌کند به احساس امنیت در شما و چه چیز در تداخل با توانایی‌تان در داشتن احساس امنیت است؟ نشانه‌های درونی‌تان که به شما می‌گویند که کسی یا یک موقعیت امن نیست چه چیزهایی هستند؟ مشخص کنید که چه چیز باعث می‌شود با یک شریک جنسی احساس امنیت کنید؟ آیا شما نیاز دارید در هنگام رابطه جنسی صحبت کنید؟ آیا شما نیاز دارید در مورد مسائل قبل از داشتن رابطه جنسی صحبت کنید؟ آیا شما نیاز دارید بدانید که می‌توانید در هر زمان سکس را متوقف کنید؟ آیا شما نیاز به تمرین و گفتن «بس است» یا«نه» در هنگام رابطه جنسی دارید؟ آیا شما نیاز به فرصت برای شروع رابطه جنسی دارید؟

وقتی که اعتماد کردن یک مشکل است
از آنجا که سوء‌استفاده‌های جنسی باعث یک تعدی عمده در اعتماد می‌شوند، بسیاری از نجات‌یافتگان دچار مشکل اعتماد به برداشت خود و اعتماد به افراد دیگر هستند. ایجاد اعتماد به خود، شناخت و اعتماد به احساسات خود، افکار، عقاید، شهود و برداشت‌ها بسیار مهم است و کمک خواهد کرد که بدانید به چه کسی می‌توانید اعتماد کنید. بدون وجود حداقلِ اعتماد، سکس ترسناک، ناامن و بسیار ناخوش‌آیند است. افراد مختلف نیاز به مقادیر مختلف از اعتماد به منظور لذت بردن از رابطه جنسی دارند. بعضی از نجات‌یافتگان نیاز به مقدار زیادی از اعتماد دارند و باید شخصی را که آنها می‌خواهند وارد رابطه جنسی با آنها شوند خیلی قبل‌تر بشناسند و با آنها احساس راحتی داشته باشند تا بتوانند وارد رابطه جنسی شوند و بعضی نیازمند این اندازه اعتماد نیستند تا از نظر جنسی لذت ببرند. هر دو خوب هستند، فقط مهم است که مرزهای خود را بشناسید و به آنها احترام بگذارید.
توسعه اعتماد باطنی به معنای آگاه شدن و احترام گذاشتن نسبت به احساسات خود، احساسات جسمی، افکار، عقاید و یا به عبارت دیگر درک خود واقعی‌تان است. آنها راهنمای شما هستند و می‌توان به آنها اتکا کرد. درعین حال، این مهم است که تفاوت بین آنچه آموخته‌اید که به سمتش کشیده شوید و آنچه را که حقیقتاً با آن راحت هستید به دلیل ارتباطش با سوء‌استفاده بدانید. بررسی این موضوعات به صورت عمیقتر به شما کمک خواهد کرد که آن دسته از تفاوت‌ها را بشناسید. ایجاد درجه‌ای از راحتی و صمیمیت چه از نظر احساسی چه از نظر جنسی برای بسیاری از نجات‌یافتگان بسیار ترسناک است. بسیاری از نجات‌یافتگان از صمیمیت دوری می‌کنند اما در این حال خواهان صمیمیت هستند. ترس از صمیمیت اغلب ریشه از ترس از آسیب‌پذیر بودن نزد فردی دیگر و صدمه دیدن از آنها دارد.

برخی پیشنهادها برای ایجاد درجاتی از راحتی همراه با صمیمیت 
گام‌های کوچک بردارید هر زمان که می‌توانید قدم‌هایی در رابطه با افزایش صمیمی‌تان با شخصی که مورد اعتمادتان است و در کنارش احساس امنیت می‌کنید بردارید. این می‌تواند به معنی به اشتراک گذاشتن یک چیز شخصی، صحبت در مورد احساس‌هایتان، لمس کردن آنها، درخواست درآغوش کشیدن آنها، حفظ ارتباط چشمی، دعوت آنها به بیرون رفتن، زنگ زدن به یک دوست، تماس با آنها زمانی که ناراحت هستید یا ماندن در کنارشان تا هر زمانی که می‌توانید حضورشان را تحمل کنید. در طول رابطه جنسی، آرام پیش بروید، هنگامی‌که نیاز دارید توقف کنید و نفس بکشید و احساستان را حس کنید.
آگاه باشید از اینکه چه حسی در بدن خود دارید. عجله نکنيد. تماس چشمی ‌را حفظ کنید. پارتنر خود را لمس کنید. همیشه با پاتنر خود در طول رابطه جنسی در ارتباط باشید. در مورد آنچه حس می‌کنید صحبت کنید. خودتان باشید.
از آنجا که سوء‌استفاده جنسی یک حمله و تعرض به بدن است، بسیاری از نجات‌یافتگان احساس بریده شدن از بدن خود را دارند. آنها ممکن است بدن خود را به عنوان مسئول این سوء‌استفاده و یا حداقل در ارتباطی تنگاتنگ با سوء‌استفاده ببینید.
این ارتباط منفی بین بدن شما و سوء‌استفاده باید شکسته شود. سزاوار نیست که در مورد بدنتان اینگونه فکر کنید. بسیاری از نجات‌یافتگان از بدن خود نفرت دارند و احساس می‌کنند بدن‌شان با عکس‌العملی که در طول سوء‌استفاده نشان داده به آنها خیانت کرده است. بعضی از نجات‌یافتگان بدن خود را به عنوان «بدن» نام می‌برند. خود را از جسم و بدنشان جدا می‌کنند تا درد را حس نکنند. در ارتباط بودن با جسم‌تان و زندگی در بدن‌تان کلیدی برای لذت بردن از تمایلات جنسی و رابطه جنسی‌تان است؛ اما اغلب در ابتدا این به معنای گذر از دردهای عاطفی و جسمی ‌بسیاری است. این مسئله به این دلیل رخ می‌دهد که بدن ما تنش و احساسات زیادی را از حادثه سوءاستفاده در خود نگه داشته درست مانند عکس‌العملهایش به سوء‌استفاده. این تنش نیاز دارد تا آزاد شود تا شما بتوانید احساسات جنسی‌تان را درک و احساس کنید از آنها لذت ببرید. برخی روش‌ها برای بیشتر در تماس بودن و یا متصل شدن دوباره به بدن خود عبارت است از: «تمرین‌های تنفسی برای مثال چشمانتان را ببندید و آگاهانه بر روی ریتم طبیعی تنفستان تمرکز کنید هنگامی‌که دم و بازدم انجام می‌دهید. اگر حواستان پرت شد تمرکزتان را دوباره بر روی تنفس خود بازگردانید». «تمرین‌های آگاهی بدن. به عنوان مثال دراز بکشید و سعی کنید از آنچه در نواحی مختلف بدن خود حس می‌کنید آگاه شوید حس‌هایی مانند: تنش، احساسات، تصاویر ذهنی و خاطرات». «تمرینات تمدد اعصاب، به عنوان مثال، دراز بکشید یک نقطه از بدنتان را منقبض کنید و همزمان نفس خود را حبس کنید. نفس خود را تا جایی که می‌توانید نگه دارید و سپس بیرون دهید و همزمان انقباض را نیز رها کنید و اجازه دهید با خروج هوا از ریه‌هایتان تنش نیز از بدن‌تان خارج شود. این تمرین را با تمام مناطق بدن‌تان انجام دهید».
به این توجه کنید زمانی که احساسات جنسی‌تان برانگیخته می‌شود در بدن خود چه حسی دارید؟ این شامل انواع مختلف احساسات جنسی می‌شود- برای مثال: زمانی که جذب فردی می‌شوید، زمانی که احساس شهوت می‌کنید، زمانی که آگاه هستید یک فرد فعال جنسی هستید، زمانی که از نظر جنسی تحریک شده‌اید و زمانی که مناطق گوناگون بدن‌تان از نظر جنسی برانگیخته می‌شوند و در این احساسات تنفس کنید (غرق شوید). با آن احساسات در خود و با شریک جنسی‌تان زمان صرف کنید. یاد بگیرید چگونه سوار امواج احساسات خود شوید و آنها را هدایت کنید از جمله احساسات جنسی‌تان.

مقابله با پیش بینی جنسی در طول سکس
نجات‌یافتگان اغلب در هنگام رابطه جنسی و یا هنگامی‌که درگیر سکس می‌شوند دچار پیش‌بینی جنسی می‌شوند (انتظار مواجه شدن با رفتاری که در گذشته در هنگام وقوع سوء‌استفاده برای آنها رخ داده در طول رابطه جنسی‌شان. م).به دلیل ارتباط سکس با سوء‌استفاده کار کردن بر روی جداسازی سوء‌استفاده جنسی از بدن خود و رفتار جنسی‌تان به شما کمک خواهد کرد تا کمتر دچار پیش‌بینی در مورد روابط جنسی‌تان شوید. همچنین تمرکز بر روی بدن خود در زمان حال و محیط اطرافتان نیز کمک می‌کند تا در زمان حال باقی بمانید. 

برخی پیشنهادها برای مقابله با محرک‌ها در هنگام رابطه جنسی
مشخص کنید که دچار تحریک و یادآوری خاطرات بد گذشته شده‌اید. اگر در طول رابطه جنسی هر یک از احساسات زیر را دارید و ربطی به نحوه رفتار شریک جنسی‌تان ندارد بدانید که دچار یادآوری خاطرات گذشته شده‌اید: ترس، بی‌حسی، جدا شدن از محیط، کثیف بودن، شرمندگی، زشتی، خودنفرتی، دست‌پاچگی و نگرانی بسیار.
 بدانید که هنگامی‌که با این مشکل روبه‌رو می‌شوید شما حق انتخاب دارید می‌توانید این احساسات و خاطرات را موقتاً کنار بگذارید تا بعداً سرفرصت به مقابله آنها بپردازید یا می‌توانید به آنها در زمان حال رسیدگی کنید. گاهی اوقات بنظر نمی‌رسد حق انتخابی دارید اما راه‌هایی همچون مدیریت عوامل محرک و جداسازی وجود دارد تا بتواند به شما کند که آنها را کنار بگذارید و سر فرصت به مقابله آنها بپردازید. راه‌های جداسازی شامل صحبت کردن با خود، به خودتان یادآوری کنید که کجا هستید و با کی هستید، به خود اجازه دهید تا بدانید که در امنیت هستید.
درخواست یک آغوش امن کنید و هرکاری که فکر می‌کنید کمک‌تان می‌کند تا دوباره به زمان حال بازگردید انجام دهید. به عنوان مثال، شما می‌توانید یک تصویر ایجاد کنید که نشان دهنده سوء‌استفاده است و به آن تصویر تجسم بدهید و آن را در یک محل امن تا زمانی که آمادگی برای مقابله با آن را دارید بگذارید. می‌توانید در مورد عامل تحریک صحبت کنید و سپس به خودتان بگویید که می‌خواهید آن را فعلاً کنار بگذارید و در زمان حال باشید. می‌توانید با نگاه به اطراف اتاق بر روی زمان حال تمرکز کنید. به آنچه که می‌بینید، می‌شنوید، لمس می‌کنید و بو می‌کشید توجه کنید. یا اینکه می‌توانید انتخاب کنید آگاهانه از اینکه چیزی که حس می‌کنید و یا می‌شنوید، می‌بینید، بو می‌کشید و به یاد می‌آورید باعث می‌شود وارد عامل تحریکتان شوید. می‌توانید اجازه دهید به طور طبیعی این فلش‌بک و یادآوری گذشته را از سر بگذرانید. هر احساسی، از جمله احساسات به یادآورنده سوء‌استفاده و عوامل تحریک‌کننده ریتم افزایشی و تنش و بعد از آن فروکش و کاهش در تنش را دارند. این ریتم آنقدر کافی است تا خود و شریک جنسی‌تان را از وقوع فلش‌بک و اینکه در حال وارد شدن به تحریک هستید (یادآوری وقایع گذشته در مورد سوء‌استفاده) آگاه سازد؛ و به شما کمک کند تا متوجه شوید که چه چیزی باعث وقوع این فلش‌بک در حال حاضر شده است.
اگر یک حرکت جنسی خاص باعث وقوع تحریک در شما می‌شود راهنمایی درست برای کاهش اثرات تحریک و کمتر کردن وقوع دوباره آن این است که برای مدت کوتاهی با احتیاط و ملایمت به سمت انجام آن عمل جنسی بروید و بعد برای مدتی کوتاه و یا به طور کامل توقف کنید و در زمان دیگری به سراغ آن عمل جنسی بروید. هر بار زمان بیشتری را صرف انجام عمل جنسی که باعث تحریک شما شده کنید و توانایی خود را در ماندن ذهنی در زمان حال و حس کردن احساسات بدنتان را بالا ببرید.

انرژی گرفتن از لذت جنسی خود
بسیاری از نجات‌یافتگان صبر می‌کنند تا دیگران شروع‌کننده تماس جنسی باشند و یا از آنها برای قرار عاشقانه گذاشتن درخواست کنند. آنها ممکن است از شروع ارتباط جنسی بترسند و یا از تماس‌هایی که ممکن است به جنسی تبدیل شوند بترسند. دلایل زیادی برای این ترس وجود دارد، شما نیاز دارید خودتان آن را کشف کنید. برخی از دلایل شایع عبارتند از: ترس از مشاهده رفتار مشابه مانند سواستفاده‌گر یا برخورد با آنها همچون یک مجرم، ترس از رد و آسیب‌پذیری، ترس مورد توجه قرار گرفتن و یا در مرکز توجه و دید قرار گرفتن و ترس از اینکه نظر جنسی غیر جذاب، نامطلوب و یا غیر دوست‌داشتنی دیده شوند. دانستن علت اینکه چرا شما برای شروع تماس جنسی یا درخواست گذاشتن قرار عاشقانه می‌ترسید می‌تواند کمک به کاهش این ترس کند. بر روی مسائل خاص خود کار کنید. به عنوان مثال، پیدا کردن راهی برای احساس بهتر نسبت به خود، بدن خود، تمایلات جنسی خود و جذابیت شما و دوست‌داشتنی بودنتان. ممکن است بخواهید از اهداف کوچک قابل دسترسی مانند درخواست از کسی برای دیدن یک فیلم بدون اینکه نیاز باشد نگران آغاز رابطه جنسی باشید شروع کنید. شما می‌توانید تمرین کنید تا مردم را دوستانه و عادی لمس کنید، البته نه فقط مردمی‌که نسبت به آنها جذب می‌شوید. برای خود نقش بازی کنید و در آن از کسی برای آغاز رابطه جنسی و یا قرار گذاشتن درخواست کنید. این می‌تواند به شما کمک کند کلماتی که درجستجوی آن هستید برای بیان خواسته‌تان را در اختیارتان بگذارد. صحبت کردن در مورد این مسئله با کسی که می‌تواند کمک کند هم بسیار خوب است. بسیاری از نجات‌یافتگان احساس می‌کنند که باید هر چیزی را که شریک زندگی‌تان از نظر جنسی آنها می‌خواهد قبول کنند به جای اینکه خود نقش فعالی در لذت جنسی خود و پارتنرشان داشته باشند. دانستن اینکه چه چیزی می‌خواهید، چه چیزی شما را از نظر جنسی تحریک می‌کند و درخواست آن برای لذت جنسی شما بسیار مهم است. فقط شما واقعا می‌توانید بدانید چه چیز احساس خوب و هیجان‌انگیز به شما می‌دهد.
بسیاری از نجات‌یافتگان باید بر میزان زیادی احساس گناه و شرم در رابطه با گرایش جنسی و بدن‌شان غلبه تا در مورد ابراز نیازها و خواسته‌های جنسی خود احساس راحتی کنند. اکثر نجات‌یافتگان خلاف این موضوع را آموخته‌اند، آنها یاد گرفته‌اند تا تحمل کنند و آرام باشند و دیگران را راضی نگه دارند و قدرتمند نباشند. شما می‌توانید قاطعیت بیشتری داشته باشید با کشف کردن این که چه چیزی به شما لذت می‌دهد.
در این مورد با پارتنر خود صحبت کنید. شروع به درخواست آنچه که می‌خواهید در دیگر ابعاد زندگی‌تان کنید و به تدریج چیزی را که از نظر جنسی می‌خواهید درخواست کنید. برای بعضی از نجات‌یافتگان آسان‌تر است که دست پارتنر خود را بگیرند و هدایت کنند و آنها را راهنمایی کنند که چه چیز می‌خواهند تا اینکه درمورد خواسته‌شان صحبت کنند. برخی دوست دارند با انجام چیزی که می‌خواهند در جلوی پاتنر خود به او نشان دهند که چگونه رابطه‌ی جنسی‌ای را دوست دارند و بعد اجازه دهند پاتنرشان کنترل را بر عهده بگیرد. هر آنچه برای شما جواب بدهد خوب است. درمان جنسی ممکن است لازم باشد.
قطعا ممکن است تا نجات‌یافتگان احساس بهتری در مورد روابط جنسی و رابطه جنسی خود داشته باشند. کلید این مسئله شکستن ارتباط بین تمایلات جنسی شما و سوء‌استفاده جنسی است و ایجاد یک تجربه جدید – تجربه‌ای که برای شما به عنوان یک سفر جنسی امن، جالب و لذت‌بخش است-. بعضی اوقات به نظر می‌رسد این تجربه و سفر خیلی طول می‌کشد اما سعی کنید ناامید نشوید. صبوری و مهربانی با خود در راه درمان جنسی‌تان به شما کمک می‌کند.

منبع: http://kalimunro.com/wp/articles-info

مترجم: یاس آسمون 

۱۳۹۳ اسفند ۴, دوشنبه

بچه‌دار شدن


د‌فتر ترجمه (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)


من زنی همجنسگرا هستم و می‌خواهم با پارتنر خود بچه‌دار شوم. چه‌کاری می‌توانم انجام دهم؟[1]
پاسخ دکتر پاتریکا رینی:
بچه‌دار شدن تصمیم بزرگی است. باید قبل از گرفتن این تصمیم ببینید که چه زمانی مناسب این کار است و شما در چه مرحله‌ای از زندگی خود هستید. آیا قادر به قبول این مسئولیت بزرگ هستید یا خیر چون این کار نیاز به تمام‌ وقت و توجه شما دارد. باید در قدم بعدی تصمیم بگیرید که کدام‌ یک از شما قصد حامله شدن را دارد و مسئولیت زایمان را به عهده خواهد گرفت. زنی که تصمیم دارد حامله بشود باید تمام تست‌های سلامت را انجام بدهد تا از داشتن قدرت و سلامت برخوردار باشد. این تست‌های سلامت توسط متخصص مامائی و یا دکتر زنان انجام می‌گیرد. کسی که می‌خواهد زایمان را انجام بدهد باید شروع به مصرف مولتی‌ویتامین‌ها بکند. به‌خصوص اسید فولیک تا جنین در حال رشد از مواد مغزی تغذیه کند. هرگز در ابتدای راه به دنبال رسیدن سریع به نتیجه دلخواهتان نباشید. حاملگی می‌تواند از چند ماه تا چند سال طول بکشد. قدم بعدی حامله شدن شماست که توسط چندین راه امکان‌پذیر است:
1)     گرفتن اسپرم از شخصی که شما او را می‌شناسید و به‌سلامت او اطمینان دارید (دوست نزدیک. افراد فامیل و آشنایان دور) بعد از اهدا باید اسپرم‌ها حتماً مورد آزمایش‌های ویروسی و میکروبی قرار بگیرند تا عاری از هر نوع ویروس و آلودگی باشند. باید ازنظر آزمایش‌های HIV و STD نیز مورد آزمایش قرار بگیرند. قدم بعدی در نظر گرفتن حقوق شخص اسپرم‌دهنده به‌عنوان والد فرزند است؛ زیرا وی نسبت به بچه ‌دارای حق پدری بوده و می‌تواند به‌صورت متناوب فرزند خود را ببیند و با وی در ارتباط باشد. این حقوق پدری شخص اهداکننده اوضاع را برای زوج همجنسگرا کمی پیچیده می‌کند تا زمانی که این شخص از لحاظ قانونی تمام حق فرزند خود را به شما بسپارد به‌طوری‌که دیگر حقی به آن بچه نداشته باشد. برای این مرحله شما باید از وکیل و راه‌های قانونی استفاده کنید و در آینده کمی درگیر کارهای پیچیده قانونی می‌شوید.
2)     از بانک‌های اهداکننده اسپرم مورد نیاز خود را تهیه کنید. در این حالت اطلاعات شخص دهنده اسپرم مشخص نیست؛ اما در صورت خواست شما می‌توانید یکسری اطلاعات‌ پایه‌ای مانند نژاد و مذهب، رنگ چشم و پوست شخص اهداکننده را بدانید. برخی از اهداکننده‌ها هم مایل‌اند که اطلاعاتشان محفوظ بماند تا سن 18 سالگی بچه که بعدها در صورت خواست خود بچه این اطلاعات را در اختیار او قرار می‌دهند. بانک‌های اسپرم برای دریافت حقوق خود اسپرم‌ها را مورد آزمایش‌های مختلف قرار داده و به‌طور سالم آنان را به‌طور یخ‌زده نگه‌داری می‌کنند. شما می‌توانید این بانک‌ها را از طریق دوستانتان یا از طریق اینترنت پیدا کنید. این بانک‌ها کمی گران‌تر بوده و شما باید برای گرفتن اسپرم مراحل مختلفی را پشت سر بگذرانید.
لقاح به‌وسیله دو روش صورت می‌گیرد: یا به‌وسیله خود پزشک یا به‌وسیله خود شما که پزشک ساعت و چگونگی انجام این کار را به شما می‌گوید و شما می‌توانید در شرایط دلخواه خودتان و پارتنرتان این کار را در منزل یا در شرایطی رمانتیک انجام دهید. حتماً به این نکته توجه کنید که بارداری و لقاح به‌سرعت صورت نمی‌گیرد در بیشتر زوج‌ها این پروسه ممکن است تا چندین سال طول بکشد. باید به این نکته هم توجه شود که آیا پارتنر شما قادر به حامله شدن هست یا نه. برای این کار حتماً آزمایش‌های لازم را انجام دهید و با مشاور صحبت کنید تا بفهمید که پارتنر شما توانایی نگه‌داری اسپرم و حامله شدن را دارد یا خیر.
3)     راه سوم که بهترین راه است گرفتن بچه به فرزندخواندگی است اما بسیار گران‌تر و دارای مراحل قانونی بیشتری است. زوج‌های همجنسگرا باید هم مورد تأیید مراکز دهنده بچه قرار گیرند هم مورد تائید قوانین ایالتی. باید توجه کنید که چه کسی از شما می‌خواهد مسئولیت گرفتن بچه را به عهده بگیرد. گاهی ممکن است شما از طرف مرکز دهنده بچه مورد تائید باشید اما ازلحاظ قانون ایالتی رد صلاحیت شوید.
برخی دیگر از راه‌های پیشنهادی برای بچه‌دار شدن زوج‌های زن همجنسگرا:
1_ لقاح بین سلول‌های گرفته‌شده از دو تخمک هر دو زن و اسپرم و انتقال آن به یکی از تخمک‌ها که در این روش فرزند شما کاملاً دارای خصوصیات ژنتیکی هردو زن می‌گردد.
2_ همخوابی با یک مرد (که معمولاً زنان همجنسگرا دوستان گی خود را انتخاب می‌کنند)
3_ یک روش دیگر وجود دارد که کاملا روشی جدید بوده و در حال حاضر در سطح کمتری انجام می‌گیرد و آن بچه‌دار شدن بدون دخالت اسپرم است. به این صورت پزشکان سلول‌هایی خاص را از تخمک زن گرفته با سلول‌های تخمک دیگر پیوند زده و در طی مراحل ژنتیکی خاص قادر به تولید جنین می‌شوند؛ که اگر این روش گسترش یابد کاملا روشی ایده‌آل خواهد بود.
4_ قبول فرزند پارتنرتان که قبلاً از شوهر قبلی خود (در زمانی که گرایشی دیگر داشته) نیز از لحاظ قانونی در صورت ازدواج امکان‌پذیر است.

مترجم: فریبا.ف[2]


[1] http://thefenwayinstitute.org/
[2] توضیح مترجم: این مقاله با توجه به قوانین ایالات متحده نوشته شده و طبیعتا در ایران امروز کاربرد ندارد. هدف از ترجمه، آشنا کردن خواننده با موضوعاتی جالب مانند این نوشتار است. 

۱۳۹۳ اسفند ۲, شنبه

هراس از آن پسری که من دیدم

د‌‌فتر مقالات (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)


دیروز پس از غروب، پسری را دیدم. اینکه دیدن یک پسر، با احساساتی بزرگتر از حد و حدود زبان و بیان همراه باشد، برای هیچ پسر همجنسگرایی مبهم و رازآلود نیست. همه‌ی ما همجنسگرایان، این‌چنین کسی را دیده‌ایم که پس از آن هیمنه‌ی شکیبایی‌مان جفت کرده باشد.
ادراک، همیشه با احساسی درونی همراه نیست؛ زاینده‌رود آبادی هر دل و جانی روزی خشک خواهد شد. مردمی که ما هم جزو آنانیم، عادت کرده‌ایم از کنار زباله‌های شهری در جوی خیابان بگذریم و بدون توجه به مسئله‌ی محیط زیست و بدون درک هیچگونه «احساسی ناخوشایند»، از آن عبور کنیم. همانطورکه گنجشککان ریز و درشت شهری هم به «درک بدون احساس» ما عادت کرده‌اند؛ هیچ‌کس از همزیستی ایشان و «خودش» در میان انبوه سنگ و سیمان و ساختمان با واکنشی احساسی درگیر نمی‌شود. چقدر لوس خواهد بود اگر به هیجان بیایی و داد بزنی «اون گنجشک رو!».
اما پاشنه‌ی آشیل من و هر انسان دیگری، همجنس اوست! بخصوص وقتی مسئله جنسی می‌شود. وقتی قانون ارضاء پا به میدان می‌گذارد و تنوع متکثری از تمنیات رخ‌نمایی می‌کند؛ به زبان دیگر هرگاه در مقابل افرادی قرار می‌گیریم که در حریم شخصی رختخوابشان ماجراهای متفاوتی را می‌طلبند، در طیفی از هیجانات «چندش» تا «شگفتی» غوطه می‌خوریم. فضای ذهنی‌مان دگرگون می‌شود و رفتارمان نیز از «ترحم» تا «تعرض» متفاوت می‌گردد. من امروز پسری را دیدم، که پس از غروبِ شوینده‌ی زنگار نور از چشم زمین، غرور بر خیابان می‌تراوید و زیر بغضی از شعری خوف‌ناک، پیشنهاد هرزگانی را که در پی‌ اشغال تنش بودند، پاسخ می‌گفت. چهار پسر دیگر همسن و سال او بودند؛ آن پسران همه در حدود بیست سال قد و بالا داشتند. او برگشت و در جوابشان با لحنی کوبنده یک جمله گفت: «....؛ داری؟!» جای خالی مشخص بود؛ یک مبلغ.
برای من دردناک نبود که تنی در این میان خرید و فروش می‌شود. از نظر من، هیجان تن‌فروشی یکی از لذت‌بخش‌ترین رفتارهای متنوع برای درک شور جنسی است.‌ برای من آمیختگی عشق و عرفان و هرزگی خویشتنم، آن وسوسه‌ای که عبادتش می‌کرد، موجب شد دیشب را به سختی بگذرانم. با دوستم که صحبت کردم گفت: «ما اینقدر ... دیدیم که دیگر درد نمی‌کشیم». اما دل من خواست. در همان لحظه که سر از ندیدنش می‌گرداندم و بر سرعت قدم‌هایم می‌افزودم، دلم خواست که دستش را بگیرم و با او قدم بزنم. در خفت هراسی که از آشکار شدن داشتم، از صهبای شورانگیز جانم عبور کردم. یادگارش چون زخمه‌ای که «درد» می‌زاید، احساسی که نمی‌توانم برایش نامی بگذارم، بر ماتم پسر بودنم افزود و درک «مانند چنین پسری‌بودن» را برایم صدچندان غمناک کرد؛ غم رهایی!
 با میل به بوسیدن دست آن پسر، در سرزمین گام‌هایم بر گستره‌ی تنگ زمینی که وقتی خود را در آینه‌ی زیرک چنان نوجوانی اسیر می‌یابم، مرا به ترس می‌اندازد، به خانه آمدم. هنوز که می‌نویسم قلبم در تسخیر اوست. تابحال فقط شنیده بودم اما هرگز خداوندگار بهشت را ندیده بودم که لذت بفروشد! 
دیروز پس از غروب، از پارک دانشجو به سوی خانه ‌آمدم. با خود اندیشیدم «هراس از خویشتن»، گریز از «مصاحبت» با چنان پسری را موجب گشت. مگر نه اینکه بلفور می‌توانستم برگردم، دستش را بگیرم و تقاضا کنم چند دقیقه‌ای از وقتش را با من بگذراند و امر شریف «بیزنس»‌اش را برای چند لحظه متوقف کند؟ مگر نه اینکه این اراده در خیابان‌های شهر جاری است که بتوانی با هرکس همنشین باشی و از بوی گلش مست شوی؟ تو خود باطل‌کننده‌ی سحر خویشتن شدی، علی! می‌توانستم با او دوست شوم. اکنون هم می‌توانم سر مستی پیش گیرم و آن‌قدر در آن پارک بچرخم تا دوباره پیدایش کنم؛ دستش را بگیرم تا صددانه یاقوت در دلم آب شود.
آیا «ستیز با خویشتن» برای آنکه راهی را که دیگران هرزگی‌ می‌نامند در وجودت سد کشی؛ و آیا پسری که بنا گذاشته خطی باریک از اسکناس میان تن و تن‌خواهش بکشد؛ کدامیک حق است تا مرا شرمگین کند؟ اراده‌ی انسانی ِ یک انسان در به تملک درآوردن خواسته‌ی دیگری با بهای پول رایج مملکت زیباتر است، یا کلیشه‌هایی که با دست و پای ذهن راست‌گرای افراطی ما تاریخ می‌تند؟ به راستی که زیبایی آن پسر، حرکتش را نیز برای من زیبا کرده بود؛ اگر او بی‌بندوبار است، شگفتا که من نخواهم بند هراس از تقلیدات انسان‌ستیز فرهنگم بگسلم و طرح ستیز با اخلاق پاره‌پاره‌ی جنسی شهرم بریسم.

علی دوستی

۱۳۹۳ اسفند ۱, جمعه

همجنسگرای منعطف، دگرجنسگرای منعطف

د‌‌فتر مقالات (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)


آیا افراد همجنسگرا می‌توانند عاشق دگرجنس خود شوند بدون اینکه صرفاً علاقه‌مند به دگرجنسان خود باشند؟ و برعکس؟
(در این مقاله از هویت جنسی برای تعریف واژه sexual identity استفاده شده است، که نباید این واژه را با واژه gender identity که به معنای تشخیص ذهنی فرد از خود به عنوان مرد یا زن است اشتباه گرفت.)
جواب به این سؤال ساده و درعین‌حال کمی پیچیده است. حقیقت این است که گرایش جنسی انسان بسیار وسیع هست و علم روانشناسی امروز به‌راحتی گذشته افراد را در دسته‌بندی‌های از پیش تعیین‌شده قرار نمی‌دهد. در این رابطه می‌توان به طیف کینزی اشاره کرد.


طبق تعریف انجمن روانشناسان آمریکا «گرایش جنسی به یک الگوی پایدار از جذابیت‌های عاطفی، رمانتیک و/یا جنسی در انسان اشاره دارد که این گرایش نسبت به مردان، زنان و یا هر دو جنس وجود دارد» (APA, 2008). کینزی برای تشخیص گرایش جنسی به‌جای دوگانه همجنس/دگرجنسگرا طیفی از گرایش به همجنس را در نظر می‌گیرد که شامل ۶ درجه است. درجه صفر گرایش مطلق به جنس مخالف است و شماره ۶ گرایش مطلق به همجنس. این درجات به ترتیب زیر خوانده می‌شوند:
(۰): مطلقاً دگرجنسگرا بدون گرایش به همجنس؛ (۱): عمدتاً دگرجنسگرا، تنها ندرتاً متمایل به همجنس؛ (۲): عمدتاً دگرجنسگرا، اما بیشتر از «ندرتاً» متمایل به همجنس؛ (۳): به‌طور برابر دگرجنسگرا و همجنسگرا؛ (۴): عمدتاً همجنسگرا اما بیشتر از «ندرتاً» متمایل به جنس مخالف؛ (۵): عمدتاً همجنسگرا، ندرتاً متمایل به جنس مخالف؛ (۶): مطلقاً همجنسگرا
گرایش جنسی دو عنصر مهم دارد که آن‌ها را توضیح می‌دهیم:
الگوی پایدار: الگوی پایدار یا مقاوم در اینجا به معنی وجود یک طرح ماندگار در رفتار جنسی و عاطفی ماست که در طول زمان دگرگونی در ماهیت آن روی نمی‌دهد و در برابر تغییرات خودخواسته ما مقاومت می‌کند؛ بنابراین گرایش جنسی مطابق با نظر انجمن روانشناسان آمریکا که مرجع بسیاری از مراکز روانشناسی دنیاست امری نیست که به‌طور دلبخواهی در ما تغییر کند.
جذابیت‌های عاطفی، رمانتیک و/یا جنسی: این گرایش می‌تواند هم ابعاد رمانتیک و عاطفی فرد نسبت به دیگری را شامل شود و هم شامل میل جنسی او باشد. معمولاً در مورد گرایش جنسی از هر دو عنصر عاطفی/جنسی یاد می‌کنند؛ اما در اینجا به جهت در نظر گرفتن برخی دیدگاه‌های دیگر حرف «یا» میان این دو بعد گرایش جنسی اضافه‌شده است؛ یعنی ممکن است یکی از این دو بعد کافی باشد؛ اما در تعریف‌های گرایش جنسی عموماً هر دو بعد مذکور به کار می‌رود؛ بنابراین گرایش جنسی فقط برحسب میل جنسی ما به یک جنس تعیین نمی‌گردد. اهمیت ذکر هر دو بعد عاطفی و جنسی در این تعریف این است که برخلاف تصور رایج در میان مردم هم‌خوابگی دو همجنس یا دو نفر از جنس مخالف دلیل کافی برای تشخیص گرایش جنسی‌شان به‌عنوان همجنسگرا یا دگرجنسگرا نیست. در ایران مانند بسیاری کشورهای دیگر تعداد زیادی از مردم ممکن است همجنس‌خوابی را تجربه کرده باشند؛ یعنی تجربه جنسی با همجنس خود داشته باشند، اما همجنسگرا نباشند. بر اساس همین نکته در مورد تفاوت همجنس‌خوابی و همجنسگرایی در مقاله «آنچه همجنسگرایی نیست» بحث خواهیم کرد.
وقتی فرد قادر به تشخیص گرایش خود به‌عنوان امری پایدار در خود شود و این تمایل خاص را بپذیرد، آنگاه گرایش جنسی او به‌صورت یک هویت جنسی (Sexual Identity) مورد تأیید وی قرار می‌گیرد؛ بنابراین هویت جنسی مربوط به تشخیص و تأیید فرد از گرایش جنسی خویش است. هویت جنسی امری تکوینی است؛ به این معنی که در مراحل زندگی تدریجاً کشف و مورد تشخیص فرد قرار می‌گیرد. پذیرش این هویت بستگی به شرایط زندگی و آموزش‌هایی دارد که از محیط دریافت می‌کند؛ بنابراین برخلاف گرایش جنسی که یک تمایل پایدار و مقاوم تعریف شد، هویت جنسی انعطاف بیشتری دارد و ممکن است در طول زمان دستخوش تغییر باشد. همین امر و یکی گرفتن گرایش جنسی با هویت جنسی موجب شده است برخی مدعی امکان تغییر گرایش جنسی در فرد شوند. حال که با مفهوم گرایش و هویت جنسی آشنا شدیم بهتر است با نوعی از گرایش‌های جنسی ‌آشنا شویم که کمتر به گوش ما خورده است. اگر شما فردی باشید که تمایل داشته باشید در مورد گرایش‌های جنسی خود بیشتر آشنا شود قطعاً اولین و اصلی‌ترین مواردی که با آن‌ها آشنا می‌شوید: همجنسگرا، دگرجنسگرا و دوجنسگرا است. در مورد مبحث دوجنسگرایی افراد دوجنسگرا گاهی با عباراتی مثل دوجنسگرا بیشتر همجنسگرا یا دوجنسگرا بیشتر دگرجنسگرا و یا حتی در مواردی دوجنسگرا خودشان را معرفی می‌کنند این اصطلاح‌های عامیانه نشان‌دهنده این هستند که حتی مردم عادی هم درک می‌کنند که کشش جنسی و رمانتیک در یک دوجنسگرا لزوماً نباید به‌صورت مساوی و برابر به سمت هردو جنس باشد. در این‌ بین عده‌ای افراد متعصب هستند که با 0 یا 100 دیدن ماجرا و فراموش کردن طیف کینزی هر فرد همجنسگرایی را که حتی یک‌بار در طول عمرش عاشق یک دگرجنسش شده باشد را دوجنسگرا خطاب می‌کنند و یا فرد دگرجنسگرایی را که عاشق یک همجنس خودش شده باشد. چنان قضاوت و پیش‌داوری‌ای صحیح نیست زیرا همان‌طور که در توضیح گرایش و هویت جنسی دیدیم گرایش افراد یک طیف گسترده است و دوجنسگرایی و همجنسگرایی و دگرجنسگرایی تنها نقاط پررنگ شده این طیف توسط جهان ذهنی انسان‌ها هستند.
Homoflexible و Hetroflixable دو واژه‌ای هستند که بهتر است بیشتر با آن آشنا شویم:
هموفلکسیبل که واژه‌ی معادل فارسی آن را نگارنده این نوشته، فعلاً با توجه به نبود اطلاعاتی در منابع فارسی با نام: «همجنسگرای منعطف» یا «همجنسگرای انعطاف‌پذیر» خطاب می‌کند به این معنی است که یک فرد معمولاً با مشاهده افراد همجنس خود احساس جاذبه جنسی و رمانتیک می‌کند و افراد جنس مخالف هرچند جذاب باشند برای این فرد جذابیتی ندارند تا اینجا این شخص درست مثل یک به‌اصطلاح همجنسگرا است اما تفاوت‌ها از اینجا آغاز می‌شوند که با وجود عدم علاقه جنسی و احساسی به اکثریت غیرهمجنسانش بازهم ممکن است این فرد هر از گاه به یک نفر جنس مخالف علاقه‌مند شود. این میل و علاقه جنسی و عاشقانه ممکن است به‌شدت و مرتبه علاقه به همجنسش نباشد اما نمی‌توان وجود آن را کتمان کرد و در هر صورت احساسی جنسی و یا عاشقانه است که بین این فرد و فرد دگرجنسش رخ می‌دهد. نکته بسیار مهم در این است که نباید یک همجنسگرای منعطف را با یک دوجنسگرا اشتباه گرفت طبق تعریف دوجنسگرایی فرد در همه زمان‌ها میل و کششی برابر و یا نابرابر به هردو جنس خود دارد اما یک همجنسگرای منعطف به‌طورکلی بی‌میل به دگرجنسان خود است و این‌طور نیست که زیبایی دگرجنسان معیاری برای کشش او باشد همان‌طور که در سطور قبل ذکر شد چه‌بسا اکثریت دگرجنسان جذاب از نظر جامعه در او هیچ احساس عاشقانه و جنسی‌ای را ایجاد نکنند.نکته دیگر برای تمایز این افراد از دوجنسگرایان این است که عموماً توانایی ارتباط فیزیکی گرفتن با جنس مخالف خود را دارند اما به دلیل عدم علاقه و وجود هیچ حس جنسی و یا عاشقانه وارد این‌گونه روابط نمی‌شوند مگر برای سرگرم شدن و یا در موارد معدود که فرد مقابل در آن‌ها احساسی جنسی یا رمانتیک به وجود بیاورد که بازهم این حس به قوت حسی نیست که این افراد با همجنسان خود دارند.
هتروفلیکسیبل هم که آن را نگارنده در این نوشته با واژه معادل دگرجنسگرای منعطف خطاب می‌کند فردی مشابه همجنسگرای منعطف با این فرق که او دگرجنسگرایی است که گاهی امکان دارد وارد رابطه عاشقانه و جنسی با همجنس خود شود.
همجنسگرای منعطف خودش را همیشه یک همجنسگرا می‌دانند حتی در زمانی که وارد رابطه با فرد دگرجنس خود می‌شود زیرا هویت جنسی خودش را همجنسگرایی می‌داند البته بعضی افراد تمایل دارند از واژه bi-curious استفاده کنند اما در آخر همه این افراد خود را گی و یا لزبین می‌دانند همین اتفاق برای دگرجنسگرای منعطف رخ می‌دهد و او از برچسب دگرجنسگرایی برای خود استفاده می‌کند. در این ‌بین لازم است توجه خواننده را به این نکته جلب کنم که باید برای درک مفهوم همجنسگرای منعطف و دگرجنسگرای منعطف ابتدا هویت جنسی و گرایش جنسی را به‌خوبی درک کرد همان‌طور که ذکر شد گرایش جنسی انسان قابل‌تغییر نیست و حتی اگر بر اثر شرایط محیطی و یا مسائل روحی به‌طور موقت آدمی خلاف گرایش جنسی‌اش عمل کند باز هم با مساعد شدن شرایط به گرایش ذاتی خود برمی‌گردد.
(زندانی بودن، عدم دسترسی به جنس مورد علاقه، آزار دیدن و ...) اما هویت جنسی به معنی عامیانه آگاهی فرد از گرایش واقعی خود و قبول و پذیرش این گرایش است. طبیعی است که همه افراد شانس این را ندارند از سال‌های اول زندگی خیلی راحت هویت جنسی خودشان را کشف کنند. ممکن است شخصی سال‌ها خودش را دگرجنسگرا بداند اما طی زمان متوجه شود که دوجنسگرا است و یا حتی دگرجنسگرا است. لزوماً همه‌ی افراد هویت جنسی خودشان را سریع کشف نمی‌کنند همین تفاوت بین هویت و گرایش جنسی باعث شده بعضی افراد که این دو را یک‌چیز می‌دانند معتقد به تغییر گرایش جنسی باشند. درحالی‌که چنین امری ممکن نیست. بر همین اساس بعضی افراد ممکن است نسبت به افراد همجنسگرای انعطاف‌پذیر و دگرجنسگرای انعطاف‌پذیر بدبین باشند و معتقد باشند این‌ها فقط انسان‌هایی هستند که هنوز به درک درستی از گرایش خود نرسیده‌اند و معتقد باشند با کمک رساندن به آن‌ها می‌شود گرایش آن‌ها را به دگرجنسگرایی تبدیل کرد. در جواب به این افراد باید گفت: خیر گرایش جنسی قابل‌تغییر نیست و بله شما و هر فرد دیگری وظیفه دارد به دنبال درک و شناخت هویت جنسی خود باشد اما این به آن معنی نیست که ما حقیقت وجود همجنسگرای منعطف و دگرجنسگرای منعطف را کتمان کنیم. در دنیای امروز اینترنت به‌خوبی حقیقت را به شما نشان می‌دهد افراد زیادی که همجنسگرا هستند اما عاشق یک فرد از دگرجنس خود شده‌اند در فروم‌ها و انجمن‌های مختلف داستان خود را بیان کرده‌اند همین داستان در مورد دگرجنسگرایانی وجود دارد که عاشق یک همجنس خود شده‌اند در بعضی از این روایات افراد اعتراف می‌کنند کشش جنسی‌ای نسبت به معشوق خود ندارند و اما بعضی هم وجود کشش جنسی و عاطفی را تائید می‌کنند.
به‌عنوان یک عضو اقلیت‌های جنسی فکر می‌کنم زمانی که شعار ما «عشق، عشق است» باشد باید سعی کنیم وسعت دیدمان راکمی وسیع‌تر کنیم. درست است که همه‌ی دگرجنسگرایان و همجنسگرایان انعطاف‌پذیر نیستند اما کتمان وجود این گروه جز ضربه زدن به خودمان چیز دیگری در پی ندارد.

منابع در دفتر مجله موجود است
یاس آسمون

۱۳۹۳ بهمن ۲۹, چهارشنبه

سپری در برابر هوموفوبیا

پرونده فرهنگ دگرباش‌ستیز (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)
در بخش آخر از پرونده هوموفوبیا، تجربیات تعدادی از نویسندگان مجله را می‌خوانید. آنها با هوموفوبیای اطرافیانشان برخورد کرده و خاطرات خود را برای ما نوشته‌اند. می‌خوانیم که در برابر تبعیض و توهین رفته بر آنها چه عکس‌العملی نشان داده‌اند. بیان تجربیات از خشونت‌های رفته بر ما که منشا آن نفرت از گرایش یا هویت جنسی است جدای از اینکه رنج دگرباشان جنسی را در طول تاریخ ثبت می‌کند، می‌تواند زمینه‌ساز حرکتی سازنده برای مبارزه با هوموفوبیا باشد.


دوستي مي‌گفت، توي ايران همجنسگراهايي مثل ماها (يعني كسايي كه ظاهري هتروسكشوال دارند! -گرچه هيچ اعتقادي به اين حرف ندارم و همجنسگراها حتي اونايي كه ظاهري كاملاً هتروسكشوال دارن بالاخره نشونه‌هاي همجنسگرايي در رفتارهاي ظاهريشون هست) مشكل زيادي براي زندگي، وقتي از زير بار ازدواج فرار كنن و خانواده‌هاشون رو راضي كنن كه بدون ازدواج با يه زن هم ميشه زندگي كرد، ندارند! اما اين نظريه‌ي اون فرد، وقتي شما هر روز تحت فشار اجتماعي هستين و بايد خودتون رو مجهز كنين كه جلوي امواج بلند هموفوب جامعه بايستين، خود بخود رد ميشه. 
اينكه شما هر روز وانمود كنيد در شهري دور -دور به خاطر اينكه نخوان اون رو ببينن!- دوست‌دختري داريد كه واسش كادو مي‌گيريد و هر روز بهش تلفن مي‌زنيد و صداي مسيجي كه واسش روي موبايلتون گذاشتين خاصه! بله... بايد براي هر چيزي توضيحي داشته باشيد وقتي جايي كار و زندگي مي‌كنيد كه اطرافتون پر از امواج منفي هموفوبياست و هر لحظه ممكنه شما رو به «اوا خواهر» بودن، «لطيف» بودن و «توي خيالات» بودن متهم كنن! نمونه ي اين سپري كه بايد تمام روز براي در امان بودن از موج سهمگين هموفوبياي سيال در جامعه حمل كنم رو توضيح ميدم و قضاوت رو ميزارم به عهده‌ي شما:
مسير برگشتم تا خونه، تا نيمه با يكي از همكارهام يكي هست. توي تاكسي كيف پولم رو باز كردم تا كرايه رو پرداخت كنم، همكارم كه البته خيلي طبيعيه از نظر خودش، دماغشو تا ابروها توي كيف من فرو كرد! و عكسي كه مدتهاست از كسي كه در شهري دوره و هر روز باهاش تلفني حرف مي‌زنم و كلي نقشه براي آينده داريم و در جيب داخلي كيفم هست رو ديد. فكر كنين.... اون عكس جايي هست كه عقل جن هم بهش نمي‌رسه اما توي يه لحظه كه كيفم رو باز كردم اون عكس رو ديد؛ «برادرته ؟» من خودم رو به اون راه زدم (كدوم راه ؟!) «كي؟»؛ «اون عكس...»؛ بدون اين كه فكر كنم گفتم: «آهان اون... آره!» متوجه هستيد؟ من مجبور شدم سپر به اون سنگيني رو جلوي هويت جنسي‌ام بگيرم تا دستم رو نشه.... «اما اصلن شبيه نيستين!»؛ فكر مي‌كنيد اون لحظه چه جوابي مي‌تونستم بهش بدم ؟ هيچ ! من هيچ جوابي ندادم و لبخندي به بلاهتش زدم.
چرا اون به خودش اجازه داد در مورد عكسي كه توي كيفم ديده اظهار نظر كنه؟ شايد اينا هيچ كدوم به هموفوبيا ربطي نداشته باشه اما اگر من از اين موج سهمگين نمي‌ترسيدم مي‌تونستم بهش بگم اين عكس كسيه كه دوستش دارم و ربطي هم به تو نداره اما ترسيدم و تمام راه برگشت به اين فكر مي‌كردم كه ما -من و او- تمام روزهاي بعد رو بايد در حال تكذيب كردن خودمون و رابطمون و هرچيزي كه مربوط به اون ميشه، بگذرونيم و هيچ كاري هم نميشه واسش كرد جز اينكه فقط توي چارديواري خودمون، اونجور كه مي‌خواييم زندگي كنيم و به كسي جواب پس نديم. 
اينم از دردسرهاي كسايي كه به نظر دوستم مشكلي براي زندگي در ايران و اين جامعه‌ي هموفوب ندارند!

واراند

۱۳۹۳ بهمن ۲۸, سه‌شنبه

سلام هوموفوبیای عزیز؛ این‌‌جا همه چیز خوب است!


پرونده فرهنگ دگرباش‌ستیز (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)
در بخش آخر از پرونده هوموفوبیا، تجربیات تعدادی از نویسندگان مجله را می‌خوانید. آنها با هوموفوبیای اطرافیانشان برخورد کرده و خاطرات خود را برای ما نوشته‌اند. می‌خوانیم که در برابر تبعیض و توهین رفته بر آنها چه عکس‌العملی نشان داده‌اند. بیان تجربیات از خشونت‌های رفته بر ما که منشا آن نفرت از گرایش یا هویت جنسی است جدای از اینکه رنج دگرباشان جنسی را در طول تاریخ ثبت می‌کند، می‌تواند زمینه‌ساز حرکتی سازنده برای مبارزه با هوموفوبیا باشد.


ناخنکی بر تجربیاتم؛ آینه‌هایی از روبرو...
سلام هوموفوبیای عزیز، خوبی؟! احوالاتت چطور است؟! چند روزی نبودی دلمان برایت تنگ شده بود. راستی عاشقان دلشیفته‌ات چند وقتی بود بدجور هوایت را کرده بودند که از قضا روز جهانی مبارزه، که چه عرض کنم مصالحه که باز هم کمی اغراق‌آمیز است، دست دوستی و عشق با تو فرا رسید. از کجا شروع کنم هوموفوبیای مهربان، که هر چه از شدت عشق و علاقه‌ی همجنسگرایان به تو بگویم کم گفته‌ام. می‌پرسی چرا؟! پس بگذار از تجربیاتم برایت بگویم تا ذوق کنی که نه تنها میان دگرجنسگرایان بلکه میان بسیاری از همجنسگرایان طرفداران پر و پا قرصی داری در حد سینه‌چاک. شدت علاقشان در کلام نمی‌گنجد. روراست بگویم برخی از همجنسگرایان تو را حتی بیشتر از دگرجنسگرایان دوست دارند و کافیست به تو بگویند بالاتر از چشمت ابروست، اخم‌هایشان آنچنان در هم و برهم می‌شود که دیگر باید یک دگرجنسگرا پیدا کنی برای میانجی‌گری. چی شد؟! چرا دهنت از تعجب بازه؟! مگه خودت خبر نداشتی؟! پس خیلی از مرحله پرتی. این روزها همه چیز دنیا قروقاطی شده، اینم یکی از معجزات قرن 21 است.
بذار ازینجا شروع کنم، راستش رو بخوای من 8 سالی هست که دارم باهات مبارزه می‌کنم. میگم قبلش مطمئنی که اینجا هیچ همجنسگرایی نیست؟! دردسر نشه هوموفوبیا جان؟! خب پس ادامه میدم. دروغ چرا اینقدر باهات مبارزه کردم که دهنم کف کرد، زبونم مو در آورد، آرتوروز انگشت گرفتم و بماند. چرا می‌خندی؟! می‌دونم، تو دلت میگی حقته، می‌خواستی باهام مبارزه نکنی. خب حق هم داری. خلاصه بعد از این همه تلاش و کوشش و فشار و اعصاب خردی، به این نتیجه رسیدم که گویا در میدان مبارزه با حضرتعالی جناب مستدام هوموفوبیا، با عده‌ی بسیار قلیلی هم‌رزم هستم. من را می‌گویی، متعجب ازینکه این همه همجنسگرا در شبکه‌های اجتماعی، غیر اجتماعی، نیمه اجتماعی، شبه اجتماعی و پارک دانشجو ریخته، پس چرا اینقدر کمیم؟! خلاصه اینکه اقدام به کنکاش نمودم. وقتی شروع کردم به کنکاش رسیدم به قومی عجیب و غریب، پر و پیمان با جمعیتی کثیر که می‌گفتند تنها راه مبارزه با هوموفوبیا عشق ورزیدن است! ما چیزی نگفتیم، راسیاتش کمی گیج شده بودیم ها اما خب گفتیم این هم راهیست، این را هم امتحان کنیم. چشمت روز بد نبینه، دیدیم ملت دگرجنسگرای عاشق و دلشیفته‌ی تو هرچه فحش و بد بیراه است را نثارمان می‌کنند اما نه دیگر هم‌رزمی هست و نه حتی مصالحه‌جویی! خلاصه ما که در بهت عظیمی مانده بودیم دوباره به جمع آن قوم برگشتیم و گفتیم خب ملت کجایید؟! گفتند تنها راه مبارزه با هوموفوبیا محل ندادن به هموفوب‌ها در عین محبت و عشق ورزیدن به آنهاست. باز ما که از تعجب چشمانمان از حدقه بیرون زده بود گفتیم خب این راه را هم امتحان می‌کنیم و باز ملت فرهیخته و سراپاشعور دگرجنسگرا که شدت عشق به حضرت مستدامتان از کلامشان می‌ریخت به میدان آمدند، ما محل ندادیم و ندادیم تا دیدیم «محل ندادن دانمان» باد کرده. رو به آن قوم کردیم و گفتیم محل ندادن دانمان باد کرد چه کنیم؟! گفتند به سپاه فرهیخته‌ی هوموفوبیا عشق بورزید. خلاصه ما رفتیم به آن سپاه عشق بورزیم که چشمت روز بد نبینه جناب هوموفوبیا، به مادر و خواهرمان هم رحم نکردند و ما هم که رگ غیرتمان باد کرد گفتیم خب ای سپاهیان «هموفوب» چه کنیم که شما راضی شوید؟! گفتند ازدواج کنید آن هم از نوع دگرجنسگرایانه، فریاد برآوردیم که ای سپاه فرهیخته! کدام یک از شما حاضرید خواهرانتان را به عقد ما در آورید که سیل عظیم الفاظی رکیک به جد و آبادمان نثار شد! باز برگشتیم به سمت آن قوم و گفتیم ای قوم! دهنمان را با غلطک قیرگونی کردند، گفتند مقصر خودتان هستید؟! شما با تنفر به سمتشان رفتید! حتما شما به آن عزیزان توهین کردید؟! ما که از تعجب دهانمان با تونل کندوان رقابت تنگاتنگ داشت در حال این قوم ماندیم که نه می‌جنگند، نه روشنگری می‌کنند، نه کلا هیچ کاری می‌کنند! 
می‌خندی هوموفوبیا جان؟! من هم به خدا خندم گرفته از حال این جماعت که حال خودشون رو هم نمی‌دونن. سرت رو درد نیارم هوموفوبیای مهربان! ما اومدیم و چندین نوشته علیه‌ات نوشتیم گفتیم شاید کسی پیدا شه که کمی با ما هم‌رزم باشه، عمرا حدس بزنی چی شد. هجوم عظیمی از جانب همجنسگرایان نه در حمایت از من، در حمایت از تو. باورت نمیشه؟! باور کن. منو به باد کتک گرفتن که چرا به هوموفوبیا و عاشقان تو توهین کردم. گفتم بگذریم، شاید روز مبارزه با هوموفوبیا درست بشه! دیدم اصلا و ابدا! دوباره یه عده‌ی قلیلی جمع شدن برای مبارزه و بقیه آنچنان از تو حمایت می‌کردن که ماها رو برای مقابله با تو به سخره گرفته بودن! می‌خوای باور کن می‌خوای باور نکن. یکی می‌گفت این مسخره‌بازیا چیه؟! یکی می‌گفت این رفتارها تبلیغات احمقانه‌است! یکی می‌گفت وقت تلف کردنه! یکی می‌گفت روز مبارزه با هوموفوبیا می‌خواید جنگ راه بندازید؟! یکی می‌گفت یعنی چه، پدر و مادر و عزیزان ما اکثرا هموفوب هستن، چرا باهاشون مبارزه کنیم؟! یکی می‌گفت، برو بابا، فکر نون باش که خربزه آبه، یکی می‌گفت چقدر تو بیکاری بابا؟! خلاصه اینکه هر کسی به بهانه‌ای از زیر دردسر درگیر شدن با تو در رفت و البته بدبختی اینجاست که همگی آنها جلوی من ایستادند که چرا با هوموفوبیا مبارزه می‌کنی؟! خلاصه اینکه من اینقدر که بخاطر مبارزه با تو از همجنسگرایان توهین شنیدم و اینقدر که بخاطر مبارزه با تو با همجنسگرایان بحث کردم، باور کن اینقدر با هموفوب‌ها بحث نکردم! بذار روراست بهت بگم، اینقدر که برخی همجنسگرایان از تو دفاع می‌کنن، از همجنسگرایی خودشون دفاع نمی‌کنن. حتی میگن هموفوب‌ها حق دارن! ما اینقدر بی‌مسئولیت و هرزه‌ایم که هر چه بگویند حق ماست! یا اینکه هموفوب‌ها حق توهین دارند، چون ما را درک نمی‌کنند! خلاصه کنم اگر من 100 ساعت برای مبارزه با هوموفوبیا در دگرجنسگرایان وقت گذاشتم و به نتیجه رسیدم، 10000 ساعت با همجنسگرایان مدافع تو بحث کردم و به نتیجه نرسیدم! یعنی اینقدر به تو تعصب دارن و عاشقتن. والا منم به این نتیجه رسیدم که کلا بیخیال دگرجنسگرایان هموفوب بشم، بچسبم به همجنسگرایان هموفوب! اینا بیشتر کار می‌برن. بذار روراست بهت بگم جناب هوموفوبیا و حرفو خاتمه بدم:
گاهی به این نتیجه می‌رسم، که بزرگترین اشتباه زندگی یک همجنسگرا، وقت تلف کردن برای حمایت از همجنسگرایان است، چون برای کسانی مهمترین سرمایه‌ی عمرت را می‌گذاری که نه تنها برای تو و کارت ارزشی قابل نیستند بلکه در مقابلت هم می‌ایستند. نه تنها حمایتت نمی‌کنند، بلکه ترکت می‌کنند، نه تنها برایت هورا نمی‌کشند، بلکه تو را «هو» می‌کنند، نه تنها برایت مدال «شجاعت» نمی‌فرستند بلکه برای مرگت لحظه‌شماری می‌کنند.
من یک جمله می‌گویم: اشتباه کردم، آنقدر همجنسگرایان شیفته‌ی «هوموفوبیا» هستند که در مقابل هر آن کس که در مقابل هوموفوبیا بایستد می‌ایستند، نه تنها همراهی‌اش نمی‌کنند، بلکه زمینش می‌زنند و آن دسته هم که شیفته‌ی هوموفوبیا نیستند اصلا نمی‌دانند هوموفوبیا چیست! چون سرگرم «آن» کار دیگرند.

سعید واقعی

۱۳۹۳ بهمن ۲۷, دوشنبه

دو خاطره از یک روانشناس

پرونده فرهنگ دگرباش‌ستیز (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)
در بخش آخر از پرونده هوموفوبیا، تجربیات تعدادی از نویسندگان مجله را می‌خوانید. آنها با هوموفوبیای اطرافیانشان برخورد کرده و خاطرات خود را برای ما نوشته‌اند. می‌خوانیم که در برابر تبعیض و توهین رفته بر آنها چه عکس‌العملی نشان داده‌اند. بیان تجربیات از خشونت‌های رفته بر ما که منشا آن نفرت از گرایش یا هویت جنسی است جدای از اینکه رنج دگرباشان جنسی را در طول تاریخ ثبت می‌کند، می‌تواند زمینه‌ساز حرکتی سازنده برای مبارزه با هوموفوبیا باشد.

یک:
چرا رشته‌ی روانشناسی را انتخاب کردم؟ من از نوجوانی مجذوب این رشته بودم. تنها با یک امید: درک بهتر آنچه در درونم می‌گذشت... آنچه از دوران نوجوانی تجربه کردم و به وضوح می‌دیدم که با همسالانم فرسنگ‌ها متفاوت است.
روزها را با کنجکاوی و ترسی کودکانه و حسی مبهم درباره‌ی گرایشم، سرم را لابلای کتاب‌های کتابخانه‌ی دانشکده روانشناسی فرو می‌بردم و فقط می‌خواندم. که چرا؟ چرا من؟ چرا این حس و...
لابلای کتاب‌های فارسی مطلبی یافت نمی‌شد. کتاب‌های ترجمه شده با احتیاط از کنار مطلب رد می‌شدند اما ندایی درونی در برخی از ما همجنسگراها هست که انگار به ما می‌گوید که بی‌گناهیم چون حداقل خودمان می‌دانیم که انتخاب نکرده‌ایم. 
به روشنی به خاطر دارم، در دوران لیسانس، مبحثی به نام «انگیزش و هیجان» داشتیم که در آن در مورد غرایز بنیادی مانند سکس و پرخاشگری و گرسنگی صحبت می‌شد. این درس توسط یکی از مشهورترین و مجرب‌ترین اساتید روانپزشک کشور در شهر ما و نیز در دانشگاه من - که بهترین دانشگاه شهر بود - ارایه می‌شد. هرگز روزی را که در مبحث سکس، استاد در مورد همجنسگرایی صحبت کرد فراموش نمی‌کنم. تا قبل از آن روز، این استاد برای من حکم یک قهرمان را داشت. در چشم من با سوادترین و مجرب‌ترین کسی بود که در رشته‌ی تخصصی‌ام دیده بودم. استاد بی‌مقدمه صورتش را در هم کشید و گفت: حیوان هم این کار را نمی‌کند! همجنسگراها از حیوان هم پست‌تر هستند! باید آنها را در قفس انداخت! 
سکوت سنگینی بر کلاس حاکم شد. من این عقیده را (از چنان فردی!) باور نمی‌کردم. او حتی به چشم یک بیماری به این پدیده نگاه نکرد. حتی در مورد سبب‌شناسی آن هم حرفی نزد. هیچ گونه شواهد علمی مطرح نکرد. فقط توهین کرد. استادی که دانش و شخصیتش برایم اسطوره بود به همین سادگی به گروهی انسان به دلیل گرایشی که نقشی در انتخاب آن نداشتتد، اهانت کرد. احساس می‌کردم سرخ شده‌ام و چشم‌هایم می‌سوزد. گریه خشم بود یا بدبختی؟ نمی‌دانم! حس کردم در یک لحظه همه‌ی اهداف و نقشه‌های ذهنی‌ام درباره روانشناسی نابود می‌شود: کمک کردن به خودم و نیز افرادی مانند خودم، پناه بردنم به «علم» برای گریز از آنچه به نام مذهب به خورد من و امثال من داده شده بود و... 
اظهار نظر او برای من واقعاً غیر قابل پذیرش بود. به سختی می‌توانستم آرام بمانم. وضعیت بسیار سختی بود. از سویی در حضور همکلاسی‌هایم نمی‌توانستم واکنشی نشان بدهم. از سوی دیگر، احساس خشم شدیدی داشتم. کسانی که روانشناسی را از پایه در دانشگاه خوانده باشند خوب می‌دانند که اصولاً در کلاس‌های تخصصی، صحبت درباره هر موضوع یا مبحثی منجر به قضاوت، تفسیرهای خام و برچسب‌زنی سریع می‌شود. هرگونه واکنشی منجر به انگشت‌نما شدن می‌گشت. شک ندارم که اکنون اگر در آن شرایط قرار بگیرم برایم مهم نخواهد بود که همه از جمله استاد چه فکر می‌کند. نهایتش دعوا کردن با استاد و بیرون شدن از کلاس و حذف درس است دیگر! اما آن زمان من یک دانشجوی ترم سه لیسانس بودم. منزوی بودم. همراه با احساس تفاوت نسبت به دختر و پسرهایی که در جو شدیدا هتروسکشوال دانشگاه همیشه باهم می‌گفتند و می‌خندیدند و پرسه می‌زدند. تنها بودم. من، یک دانشجوی ترم سومی لیسانس، دربرابر یک فول پروفسور مشهور چه می‌توانستم بگویم؟! آیا باید برمی‌خاستم و برای یک استاد تمام رشته روانپزشکی از تفاوت همجنسباز و همجنسگرا حرف می‌زدم؟ آیا او ناآگاه بود؟ آیا مطالعات علمی و پژوهشی را نخوانده بود و نمی‌دانست؟ بعید به نظر می‌آمد. این یک اظهارنظر هموفوبیک بود. هرچند من آن زمان درباره هوموفوبیا چیز زیادی نمی‌دانستم. 
 شوکه شده بودم و ذهنم کار نمی‌کرد. توهین او بسیار سنگین بود. خصوصا به این دلیل که او قبل از این جمله، در نگاه من یک فرد ایده‌آل و قابل تحسین بود. 
نکته دردناک این بود که هیچ کس حرفی نزد. در واقع شاید هیچکس چیزی نمی‌دانست که بگوید. شاید هم یکی دو نفری شبیه من بودند که جرأت حرف زدن نداشتند. همه تصور می کردند این فرد بالاترین درجه علمی را در این حیطه دارد پس لابد درست می‌گوید! بدبختانه من نیز- علیرغم روحیه مباحثه‌جویانه‌ام- نتوانستم حرفی بزنم. چرا که کلاس این استاد جو خاصی داشت. او دانشجویانی که عقایدش را به چالش می‌کشیدند استهزا می‌کرد. من نگران واکنش او در برابر مقاومتم بودم. به علاوه ما در شهری بسیار سنتی و مذهبی زندگی می‌کردیم و هرگونه واکنشی نسبت به اظهار نظر او می‌توانست منجر به عواقبی غیر قابل پیش‌بینی شود. این تجربه یکی از شدیدترین و تلخ‌ترین حملات هموفوبیکی بوده که من در تمام عمرم با آن روبرو شده‌ام و شاید دلیل اینکه اینقدر شدید ادراکش کردم این بود که از طرف یک فرد آکادمیک مطرح گردید نه از زبان فردی عامی یا بی‌سواد.

دو:
قبل از دفاع از پایان‌نامه‌ام در رشته روانشناسی (که بر روی جمعیت همجنسگرا انجام شد)، طبق سنت مرسوم یک نسخه از آن را نزد یکی از اساتید داور بردم. قرار بود ایشان نظراتشان را در متن پایان‌نامه به صورت کامنت بگذارند. در فصل سوم پایان‌نامه، قسمتی تحت عنوان «ملاحظات اخلاقی در پژوهش» نوشته بودم و در آن تلاش کرده بودم استراتژی‌هایی را که برای پنهان ماندن هویت افراد نمونه و نیز جلوگیری از فاش شدن ناخواسته‌ی گرایش آنها استفاده کرده بودم ذکر کنم. 
استاد داور در کنار این قسمت به عنوان انتقاد نوشته بود: «اساساً دلیل وجود این بخش چیست؟ اگر همجنسگرایان کارخودشان را درست و غیر مجرمانه می‌دانند، پس شما چه اصراری دارید که هویت آنها را مخفی نگه دارید؟! این بهترین دلیل برای اثبات آن است که رفتار همجنسگرایان غیر قابل قبول است.» من فکر می‌کنم این کامنت نمونه‌ی یک قضاوت سوگیرانه و هموفوبیک بود. چرا که طبق اصول استاندارد اخلاقی درهیچ جای دنیا کسی نمی‌تواند به یک پژوهشگر خرده بگیرد که چرا مراقب آشکار شدن هویت آزمودنی‌هایش بوده است! لذا این کامنت نمی‌توانست یک انتقاد علمی باشد. 
در پایان از اینکه ناچار شدم برای بیان بهتر این تجربات، در جملاتی از متنم از اصطلاحات توهین‌آمیز استفاده کنم، از خوانندگان عزیز اقلیت پوزش می‌طلبم.

صدرا اعتمادی

۱۳۹۳ بهمن ۲۶, یکشنبه

هوموفوبیا

پرونده فرهنگ دگرباش‌ستیز (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)
همه زیبایی را دوست دارند. همه آسایش را دوست دارند. همه خوب زیستن و انسان بودن را دوست دارند.


هوموفوبیا نوعی فرهنگ پذیرفته‌شده‌ی اجتماعی است که از باورها و اعتقادات افراد نشأت‌گرفته است و به‌شدت تحت تأثیر افکار و نگرش به ارث رسیده بر اساس باورها و ارزش‌های فردی یا اجتماعی است. در مورد هوموفوبیا از گذشته تاکنون بحث‌های زیادی شده است، برای اینکه بحث به حاشیه و تکرار جملات گذشته کشیده نشود، ذکر همین نکته کافی است که از این کلمه به‌عنوان ‌یک اصطلاح جهت توصیف شرایطی که در آن ‌یک عامل غیر عرف، یا احساسی که فرد را در موقعیتی قرار داده که دارای فعالیت بیش‌ از حد ‌باشد طوری‌ که بارهای اطلاعات جانبی، قادر به همراهی کردن فرد در این موقعیت نخواهند بود، یاد می‌شود.
تفاوت بارزی که هوموفوبیا با سایر فوبیاها دارد این است که در هوموفوبیا بیشتر ترس از یک نوع گرایش جنسی مطرح می-شود و به عبارتی یک نوع سبک زندگی دگرباشی، با علامت منفی زیر رادیکال برده می‌شود. طوری که گفتمان دگرباش، در نزد اکثر گروه‌های سیاسی، حقوق بشری و دمکراسی‌خواه که از تبعیض و ظلم به وجود انسانیت حرف می‌زنند و آن را تجزیه‌وتحلیل می‌کنند به‌کلی کم‌رنگ، نادیده و به حاشیه رانده‌شده است و شاید تنها پیشرفتی که حاصل شده، این باشد که هوموفوبیا به‌عنوان‌ یک تبعیض نژادی، کاملا مورد قبول قرار گرفته است. تبعیضی که ما آن را به وضوح در شبکه‌های خانوادگی و اجتماعی می‌بینیم. البته در بسیاری از موارد معضل از این فراتر رفته، طوری که امروزه حتی آن ‌را به‌عنوان ‌یک نوع تبعیض در ارزش‌های خانوادگی شاهد هستیم و شاید اولین تبعیضی باشد که امروزه افراد به صورت مجاز از‌ آن استفاده می‌کنند. به یاد داشته باشیم، زمانی که انسان به خاطر جنسیت، نژاد یا گرایش جنسی مورد تبعیض و خشونت قرار بگیرد، دردناک‌ترین واقعیت زندگی آن‌ها در حال رقم خوردن است.
گاهی، همین افراد دموکراسی‌خواه در گفتگوهای مختلف بیان می‌کنند که در حال حاضر هوموفوبیا مسئله‌ی برخی جوامع از جمله جامعه‌ی ایران نیست. همین افراد باورشان بر این است که مطالبات حقوق بشری باید اولویت‌بندی شوند و با توجه به پیچیدگی‌هایی که برای جامعه‌ی ایران تعریف می‌کنند، هوموفوبیا را در این اولویت‌بندی‌ها قرار نمی‌دهند؛ اما باید گفت: کسانی که خود را به‌عنوان فعال یا مدافع حقوق بشری معرفی می‌کنند باید خود را در مقابل هرگونه تبعیض، نادیده گرفتن حقوق شهروندی و زیر پا رفتن موجودیت یک انسان که با هیچ یک از قوانین طبیعت ناسازگار نیست، مسئول، موظف به اعتراض و حتی تلاش برای رفع آن کنند. شاید این افرادی که حقوق بشری را اولویت‌بندی می‌کنند، عاملان اصلی خشونت علیه دگرباشان نباشند، اما یقین داشته باشید که ناظران ساکت این ماجرا هستند. خیلی دور نشویم، در خلوت خود، از خود بپرسیم: مگر انکار کردن هویت وجودی یک انسان از طرف دولتمردان، اشد مجازات در قانون و بدترین برخوردها در سطح جامعه، خود گویای این قضیه نیست که این مسئله یکی از اولویت‌های جامعه‌ی ایران باشد؟!
حقوق بشری و ادعای آزادی‌خواهی زمانی در یک جامعه تجلی می‌کند که تک‌تک افراد به انواع تبعیض‌ها معترض باشند. همه‌ی دگرباشان باید در قبال این قضیه احساس مسئولیت بکنند چون اگر در خلاف جهت وجودی خود حرکت کنیم؛ در درجه‌ی اول خود یک پرورش‌دهنده‌ی هوموفوبیای پنهان در وجودمان خواهیم بود. همه‌ی ما در جامعه‌هایی زندگی می‌کنیم که اکثریت جنسی (دگرجنس‌گرایان) ذهنیت مناسبی نسبت به دگرباشان ندارند. خیلی از این افراد واقعاً نمی‌دانند که آیا مشکل آن‌ها با لفظ خود کلمه‌ی دگرباشی است یا تصویری است که گروهی از مردم در ذهن این افراد ایجاد کرده‌اند. دلیل اصلی آن می‌تواند فضاسازی ذهنی غلط و وحشت‌برانگیزی باشد که حکومت‌ها به‌وسیله‌ی ابزارهای مختلفی از جمله رسانه‌های وابسته، به خورد جوامع داده‌اند.
خوب می‌دانیم که مردم، چگونه کلمات را می‌بینند. به همین خاطر وقتی کلمه‌ی دگرباشی به گوش آن‌ها می‌رسد، همواره یک تصویر ثابت و یگانه در ذهن آن‌ها ایجاد می‌شود و ترس از همین تصویرها است که فوبیایی در درون افراد ایجاد می‌کند؛ زیرا آن‌ها تصاویر را در این شرایط، همان‌طور که به آن‌ها القا شده است می‌بینند، نه آن‌طور که باید ببینند. چقدر تلاش کرده-ایم تا با ابزارهایی که در اختیارمان داریم، خواه قلم باشد یا شعر یا هر چیزی دیگر، این مفهوم و برداشت‌ها را از ذهن‌ها پاک کنیم و معنایی جدید برای آن‌ها جایگزین کنیم. به خاطر بسپاریم که مردم معانی را به لغات می‌دهند و همین مردم، قادرند که این معانی را از لغات بگیرند و آن‌ها را تغییر دهند، لغتی جدید خلق کنند و ذهن را به فضایی سبزتر ببرند.
در کنار این مسائل این را فراموش نکنیم که هرکسی حق دارد از چیزی خوشش بیاید یا نیاید. مشکل زمانی شروع می‌شود که ما به خودمان حق بدهیم که بر اساس خوشایند یا ناخوشایندی، دست به اقدام بزنیم و نفرت خود را در عمل نشان دهیم. باید دید که چه وقتی انسان دست به ایجاد آزار و اذیت برای دیگران می‌زند. انسان وقتی با چیزی دشمنی می‌کند که نسبت به آن چیز جاهل باشد. چیزی که مسلم است اینست که سطح آگاهی طرف هر چه کمتر باشد، واکنش بدتری نشان می‌‌دهد و برعکس. به‌راستی‌که انسان‌ها تحمل کردن را یاد می‌گیرند اما تنفر با آن‌ها متولد می‌شود.
شاید با ذکر یک مثال بتوانیم راحت‌تر موضوع را به چالش بکشانیم. فرض کنید هوا به‌شدت تاریک است و شما در حال رفتن به سمت مقصدتان هستید. در یک لحظه، گروهی از افراد مسیر را بر شما می‌بندند. قاعدتا تاریک بودن مسیر به همان اندازه خطرناک خواهد بود که این افراد خطر دارند. حال این مثال را از یک جهت دیگر در قالب جامعه پیاده کنیم. ندادن اطلاعات در مورد افراد دگرباش به محیط پیرامون و این‌که این افراد هم وجود دارند، زیر پوست این شهر نفس را به عاریه می‌کشند و در طول روز زیر نقاب‌هایشان با ما معاشرت دارند، به همان اندازه ضربه را به سیطره‌ی وجودی ما می‌زند که ما این ضربه‌ها را می‌توانیم از یک فرد هموفوب بخوریم. به یاد داشته باشیم که هموفوب‌ها دو دسته‌اند: گروه اول، افرادی که بر اساس پیشینه نشستی که با یک دگرباش دارند درجه‌ی خاصی از فوبیا در وجود آن‌ها شکل گرفته است. گروه دوم، فوبیایی که افراد در یک گفت‌وگو از دگرباشی برداشت می‌کنند؛ بنابراین، بهترین راه وارد مذاکره شدن با یک هموفوب، بالابردن سطح آگاهی است. چراکه، بنیان هوموفوبیا، ناآگاهی و نادانسته‌ها است. این ناآگاهی فردی و جمعی ترس را هم دامن می‌زند.
از دیگر دلایل اصلی رواج هوموفوبیا، نوع لحن و گویشی است که افراد در مورد گرایش‌های جنسی به کار می‌برند. وقتی این نوع از لحن‌ها در یک جامعه به کار برده می‌شود، در اصل نوعی فراخوانی برای زیر سوال بردن یک هویت ظاهر می‌شود. در مقابل، مردم هم احساس می‌کنند که باید نسبت به این وضعیت، واکنش نشان دهند. چرا که تصور مردم بر این است که رسوخ این عامل خارجی در جامعه آن‌ها، نوعی استعمار قلمداد می‌شود. البته اصولا انسان‌ها در برابر تفاوت‌ها موضع‌گیری می-کنند. حال جامعه به همان اندازه که سنتی‌تر و بسته‌تر باشد، موضع‌گیری‌ها هم به همان اندازه شدیدتر خواهد بود.
در دید بسیاری، هم‌جنس‌گرایی یک عمل جنسی صرف است و نه بیشتر. اگر کمی نزدیک‌تر به دید این افراد نگاه بیندازیم؛ می‌بینیم که این افراد هم‌جنس‌گرایی را یک نوع سبک زندگی می‌دانند که توسط پاره‌ای از افراد انتخاب می‌شود. غافل از این‌که هم‌جنس‌گرایی نوعی هویت انسانی است که توسط همین افراد و چه بسا من و شما در حال سرکوب شدن است. بیایید یکبار هم که شده برای لحظه‌ای و بدون توجه به وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر محیط زندگیمان، به عمیق‌ترین، پیچیده‌ترین و در عین حال ساده‌ترین احساس افراد، در خلوت اتاق خود (ذهنمان) احترام بگذاریم. یادمان باشد، همه‌ی افرادی که در مقابل دگرباشی اردوکشی می‌کنند، لزوما در حیاط خلوت خود احساس یکسانی نسبت به دگرباشان ندارند. چه بسا، گروهی از این افراد مخالفت با دگرباشی را به‌عنوان ‌یک چالش فردی در خود، می‌بینند. این افراد به نوبه خود قربانی ظلم، یک‌جانبه‌گرایی و جهانی تک‌بعدی بوده‌اند و در این راه هزینه‌های زیادی پرداخت کرده‌اند. حال برای جبران این هزینه‌ها از هیچ کوششی دریغ نمی‌کنند. یادمان باشد که هر فردی سزاوار احساس خود است. به امید روزی که در آن هیچ مبارزه‌ای از هیچ انسانی علیه هیچ تفاوتی وجود نداشته باشد.
 پایدار باشید...

بهروز زانیار

۱۳۹۳ بهمن ۲۵, شنبه

فرهنگ هوموفوبیایی

پرونده فرهنگ دگرباش‌ستیز (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)


و هوموفوبیا یک فرهنگ می‌شود! وقتی مردمی که میانشان زندگی می‌کنیم خود را -گرچه در ظاهر هیچ تعلق خاطری ندارند- به دین و مذهب آویزان می‌کنند برای تراشیدن دلایلی که براساس آن در کتب آسمانی ادیان ابراهیمی داستانی به نام قوم لوط و ثمود را به ذهن‌هایی خام و تشنه‌ی دانستن القا کردند و بله آنها خود را ملزم می‌دانند علم و دانش و نتایج تحقیقات پزشکی و فیزیولوژی را نادیده بگیرند و اینطور تصور کنند که همجنسگراها و اقلیت‌های دیگر جنسی خطری برای جامعه و بشریت و تدوام نسل انسان هستند! 
هوموفوبیا فرهنگ می‌شود! وقتی آستانه‌ی تحمل مردم جامعه به درک یک درگ کوئین (زنانه‌پوش) اتریشی در محافل هنری قد نمی‌دهد، فرهنگ عامیانه‌ی مردمی که با آنها زندگی می‌کنیم آنقدر جالب و دیدنی‌ست که مثال‌های فراوانی می‌توان آورد برای آن، از تایید هوتن به عنوان یک هنرمند زنانه‌پوش که اکثر نقش‌هایش را زنان تشکیل می‌دهند در محافل داخل و خارج از کشور و در مقابل آن حمله به امیرحسین در آکادمی گوگوش به خاطر نوع لباس پوشیدن و تفاوت‌هایش با دیگران (حتی اگر جزو اقلیت‌های جنسی هم نبود) و ساختن صفحات توهین‌آمیز علیه او و در آخرین مورد قضاوت‌ها و حملات شدید ایرانیان فرهنگ‌دوست به کسی که با اعتماد به نفسی بی‌نظیر با ظاهری متفاوت با دیگران -حالا حتی اگر سیاستی پشتش بوده- برنده‌ی فستیوال موسیقی اروپا شد.
هوموفوبیا فرهنگ می‌شود! وقتی مادر و پدری به احساسات و تظاهرات کودکشان توجهی نمی‌کنند و او را زیر پرچم تربیت دگرجنسگرایی عمومی در جامعه‌ی ایرانی بزرگ می‌کنند به این امید که او روزی مانند پسران و دختران همسایه، همکلاس و فامیل، رفتارها و گرایش جنسی مناسب با آنچه جامعه از او انتظار دارد پیش بگیرد و آنها را -به قول معروف- سرافکنده نکند! و آنگاه که او براساس هویت و گرایش جنسی‌اش رفتار می‌کند مورد آماج حملات پدر، سرزنش‌های مادر، طردشدگی از خانواده و یا حبس خانگی قرار می‌گیرد!
هوموفوبیا فرهنگ می‌شود! وقتی تمام دوستان دوران دبیرستان و دانشگاه دختران و پسران جزو اقلیت‌های جنسی ازدواج می‌کنند، بچه‌دار می‌شوند، به نظر اکثریت قالب جامعه زندگی‌ای موفق دارند و او هر روز -اگر هنوز با دوستان قدیم رابطه‌ای مانده باشد- مورد سوال قرار می‌گیرد که چرا ازدواج نمی‌کنی؟ چرا به زندگی پریشانت سرو سامان نمی‌دهی؟ چرا؟ چرا... و چرا! او یا باید نقابش را محکمتر به صورت بگیرد یا اگر دل به دریا بزند و هویت جنسی‌اش را آشکار کند، در بیشتر مواقع با برخوردهایی مواجه می‌شود که البته دور از انتظار نیست. اما او باز هم تنهاتر و سرخورده‌تر از قبل به لاک تنهایی‌اش فرو می‌رود و خود را انسانی دور از جامعه بدون هیچ دست‌آوردی می‌بیند که جامعه در هیچ موردی نمی‌تواند تاییدش کند. 
هوموفوبیا فرهنگ می‌شود! وقتی در محفلی هستی و در مورد همجنسگراها قضاوت‌های ناشایست می‌شود، مریض خطاب می‌شوند، منحرف جنسی و بی‌اخلاق دانسته می‌شوند، مقطوع‌النسل و بچه‌باز یا ابنه‌ای خطاب می‌شوند و تو دم برنمی‌آوری تا از خود، هویت جنسی و شخصیت‌ات دفاع کنی یا تایید می‌کنی یا خاموش می‌شوی تا دیگران به هویتت پی نبرند و بله هوموفوبیا قوی‌تر از قبل تو را سرکوب می‌کند و ریشه‌های خود را به عنوان یک فرهنگ در جامعه بیشتر می‌دواند! چون تو -ما- خاموش بودی! 
اما، ما به عنوان ایرانیان دگرباش جنسی که در نقاط مختلف دنیا زندگی می‌کنیم، وظیفه داریم تا نهایت تلاش خود را برای زدودن فرهنگ هوموفوبیا و تراجنسی‌هراسی از جامعه‌ی ایرانیان داخل و خارج از کشور، انجام دهیم. مشخصاً این روزها شاهد تلاشی‌هایی هستیم مانند نمایش و پخش فیلم سینمایی آینه‌های روبرو که باید به جسارت کارگردان و تهیه‌کنندگان آن آفرین گفت و در نشان دادن تراجنسی‌های ایرانی به شکل درستش تلاش زیادی کرده، اما از آنجایی که هر جامعه و اقلیتی باید خود در پیش برد اهدافش بکوشد این خود ما هستیم که وظیفه داریم در رفع زدودن فرهنگ هوموفوبیا با انجام کارهای هنری و ادبی یا هر فعالیت دیگری که در این جهت کمکی کند، تلاش کنیم. 
نگارنده‌ی این یادداشت کوتاه برای یادآوری آنچه برما می‌گذرد و توضیح ساده‌ی هوموفوبیای سیال در جامعه برای آن دسته از دگرجنسگرایانی که -شاید- خواننده‌ی این سطور باشند، سعی بر این دارد بگوید شاید تمام تلاش‌هایی که در یک دهه‌ی اخیر برای رفع نگاه منفی و قضاوت‌ها و برخوردهای غیرانسانی با اقلیت‌های جنسی انجام شده است دست‌آوردی همچون فیلم سینمایی آیینه‌های روبرو داشته است یا صحبت‌های بی‌پرده در مورد اقلیت‌های جنسی در رسانه‌های معتبر خارج از کشور، اما باید یادآور شد که این تلاش و مبارزه برای رفع همجنسگراستیزی و تراجنسی‌هراسی‌، مبارزه‌ای همیشگی و بی‌پایان است و هر نسلی از همجنسگراها ملزمند به این که خود را در برابر این موج مجهز کنند، با مطالعه و ارتباط با همجنسگراهایی که می‌توانند با درک موقعیت‌های مناسب با نوشتن و خلق آثار هنری جامعه را متوجه این موضوع کنند که شاید خود شما فردا فرزندی متعلق به اقلیت‌های جنسی داشته باشید و باید بتوانید او و خود را در برابر امواج سهمگین و خطرناک هوموفوبیا حفظ کنید. 
روز مبارزه با همجنسگراستیزی 27 اردی بهشت 1393 

واراند