بهاریه (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)
حيات،كالبد بودن است...
احساس، دليل عشق و عشق، دليل زندگي.
و بهار؛ زيبا واژهي نو شدن و نويد دليلي دوباره، نويد احساس و زندگي.
و هم اكنون بهار از پس سال ها و قرن ها باز از مرگ مادر فرسودهاش و از اعماق وجود سردش؛ همچون ققنوسي سبز و شاداب زايش يافت و حرير سبز حيات را بر دامن خسته و رنجور زمين سخاوتمند گستراند و باز صداي فرحبخش زندگي از كالبد طبيعت برون آمد و سمفوني دلانگيزش اميد دنيايي نو را نويد بخشيد. كائنات از نداي مطبوعش جان گرفت و آسمان را به واسطهي حرارت و نظم ضرب آهنگش رام و آرام ساخت.
بهار؛ واژهي بيبديل طراوت و عشق و شروع است. حياتي است از پس مرگ. حكميست براي اعدام انديشههاي پوچمان، سلاخي بيرحمانه افكار زشتمان. حرارتیست براي سوزاندن هر آنچه وجودمان به واسطهي آن سنگ و سرد شده است، بهانهايست براي آغازي دوباره و زماني است براي جوانه زدن نهال اميد، عشق و محبت در باغچهي پر صفاي دلهاي رنگين كمانيمان.
سال پيشين گذشت. پر از فراز و نشيب... سال پيش براي همه ما تلفيقي از لحظات تلخ و شيرين بود؛ سرشار از لحظات شاد و غمگين. پر بود از موفقيتها و شكستهايي كه در آغوش كشيديم؛ دلهايي كه شاد كرديم، قلبهايي كه شكانديم و اشكهايي كه ريختيم. عاشق شديم و لحظه جدايي را تجربه كرديم و بسياري باز با حس تنهايي انس گرفتيم. ولي با وجود هر آنچه روزگار برايمان به ارمغان آورد باز هم ايستاديم و باز هم نوروزي ديگر را جشن گرفتيم و باز مانند هميشه، اندوهي را از پس شاديمان حس كرديم و چه اندوهي دردناكتر از اشك مادري داغدار، نالهي پدري بيخانمان و مرگ فرزندي عزيز...در لذت بهار بوديم كه پارهاي از وطنمان لرزيد. بوشهر و بهار بوي اندوه به خود گرفت و اندوه آن دل همهمان را به درد آورد و قلب تكتكمان را به واسطهي خود لرزاند و امروز گلهاي بهار در بوشهرمان باز به رنگ غم ميرويد. گرچه تلخي حقيقت كامهايمان را تلخ كرده، ولي همچنان اميد، زنده است و همواره جاودانه خواهد ماند.
بهار زيبايي و نوروز طبيعت را به تمامي مردم پاك سرزمينم و به خصوص دگرباشان عزيز و خوانندگان اقليت شادباش ميگويم و اميدوارم سال 92 براي همه ما سرشار از روزهاي خوب و لحظات برآوردهشدن آرزوهايمان باشد.
احساس، دليل عشق و عشق، دليل زندگي.
و بهار؛ زيبا واژهي نو شدن و نويد دليلي دوباره، نويد احساس و زندگي.
و هم اكنون بهار از پس سال ها و قرن ها باز از مرگ مادر فرسودهاش و از اعماق وجود سردش؛ همچون ققنوسي سبز و شاداب زايش يافت و حرير سبز حيات را بر دامن خسته و رنجور زمين سخاوتمند گستراند و باز صداي فرحبخش زندگي از كالبد طبيعت برون آمد و سمفوني دلانگيزش اميد دنيايي نو را نويد بخشيد. كائنات از نداي مطبوعش جان گرفت و آسمان را به واسطهي حرارت و نظم ضرب آهنگش رام و آرام ساخت.
بهار؛ واژهي بيبديل طراوت و عشق و شروع است. حياتي است از پس مرگ. حكميست براي اعدام انديشههاي پوچمان، سلاخي بيرحمانه افكار زشتمان. حرارتیست براي سوزاندن هر آنچه وجودمان به واسطهي آن سنگ و سرد شده است، بهانهايست براي آغازي دوباره و زماني است براي جوانه زدن نهال اميد، عشق و محبت در باغچهي پر صفاي دلهاي رنگين كمانيمان.
سال پيشين گذشت. پر از فراز و نشيب... سال پيش براي همه ما تلفيقي از لحظات تلخ و شيرين بود؛ سرشار از لحظات شاد و غمگين. پر بود از موفقيتها و شكستهايي كه در آغوش كشيديم؛ دلهايي كه شاد كرديم، قلبهايي كه شكانديم و اشكهايي كه ريختيم. عاشق شديم و لحظه جدايي را تجربه كرديم و بسياري باز با حس تنهايي انس گرفتيم. ولي با وجود هر آنچه روزگار برايمان به ارمغان آورد باز هم ايستاديم و باز هم نوروزي ديگر را جشن گرفتيم و باز مانند هميشه، اندوهي را از پس شاديمان حس كرديم و چه اندوهي دردناكتر از اشك مادري داغدار، نالهي پدري بيخانمان و مرگ فرزندي عزيز...در لذت بهار بوديم كه پارهاي از وطنمان لرزيد. بوشهر و بهار بوي اندوه به خود گرفت و اندوه آن دل همهمان را به درد آورد و قلب تكتكمان را به واسطهي خود لرزاند و امروز گلهاي بهار در بوشهرمان باز به رنگ غم ميرويد. گرچه تلخي حقيقت كامهايمان را تلخ كرده، ولي همچنان اميد، زنده است و همواره جاودانه خواهد ماند.
بهار زيبايي و نوروز طبيعت را به تمامي مردم پاك سرزمينم و به خصوص دگرباشان عزيز و خوانندگان اقليت شادباش ميگويم و اميدوارم سال 92 براي همه ما سرشار از روزهاي خوب و لحظات برآوردهشدن آرزوهايمان باشد.
سامان درخشان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر