پرونده ویژه: مرثیهای برای یاهو (شماره سوم، دی و بهمن91)
گفتگوی با سالی، یکی از کاربران چت روم یاهو
به خاطر علاقه اش به سالوادور دالی، اسم مستعار سالی رو انتخاب کرده. 22سالشه و تهران زندگی می کنه. دوازده ساله بوده که با برادرش به روم میره و یک سال بعد اولین تجربهی خودش رو در اتاقهای گفتگوی یاهو داشته. او از جمله کسانی بود که روی تاک روم الجیبی وان صحبت میکرد. افرادی که روی تاک میرفتند یک خانواده تشکیل دادن و سالی فرزند خانم رسولی شده بود! توضیحات بیشتر رو در مصاحبه با سالی بخونید.شایان.میم
یادته اولین روم که رفتی اسمش چی بود؟
هوم، آره. داداشم اولین بار منو برد توی روم. اون موقع آی دی نداشتم. شاید وقتی 12سالم بود. رفتیم تو یک روم هایی که یوزر ها خودشون باز می کردن. اسمش دقیقا یادم نیست ولی توش تهران داشت.
اولین رومی که خودت تنهایی رفتی چی؟
اولین رومی که خودم تنهایی رفتم یکی از همین روم ها بود. اون موقع زیاد اطلاعات نداشتم اولا. نزدیک 13سالم بود. فکر می کردم هموسکشوالیتی یک حس موازی با زندگیه که قراره با همسرم که جنس مخالفه داشته باشم. برای همین نمی دونستم که می تونه رومی برای این منظور باشه. رفتم تو یکی از روم هایی که به اسم تهران بود. اول تا یک مدت نشستم و نگاه کردم.
یعنی اولین روم ویژه همجنسگرایان رو بعد از شناختن خودت رفتی؟
اولین رومی که مختص به اقلیت های جنسی باشه حدودا 15سالم بود که پسر خالم به من معرفی کرد. همون ال جی بی وان خودمون.
اون موقع خودتو شناخته بودی؟ یا ال جی بی وان توی این مسیر به تو کمک کرد که بشناسی؟
آره، حسمو کامل درک کرده بودم. یعنی می دونستم من این رو دارم. و قرار نیست کنده بشه. اما اون تبلیغ هایی که از طرف همه ی رسانههایی که باهاش رو به رویی برای دگرجنس گرایی بود همش. من همیشه به این موضوع فکر می کردم که وقتی بزرگ شدم چی میشه؟ مجبورم ازدواج کنم؟ مجبورم حسم رو قایم کنم؟ ولی اون موقع فهمیده بودم که هویتم این طوریه. کششی ندارم نسبت به جنس مخالف. ولی از این که در آینده مجبورم کنند که عوض بشم می ترسیدم.
قسمت دوم سوالت رو یک جور دیگه جواب میدم تا نتیجه بخشتر باشه. من دو سال فقط به صورت صامت توی روم بودم. و برای همین توی این دو سال روم به خودی خود روی فضای ذهنیم تاثیر نذاشت. ولی خوب کسایی بود که باهاشون آشنا میشدم و چیزهایی یاد میگرفتم. روم بیشترینکمک رو بهم وقتی کرد که 17سالم بود. اون دوران خیلی بهم بد میگذشت. یک بار اتفاقی صدای روم رو روشن کردم و باورت نمیشه چقدر حیجان زده شدم. روم کمکی به این که خودمو بشناسم نکرد، بعد اون هم ولی کمک بزرگی بود. چون واقعا به هم نوعانی که مثل خودم بودم نیاز داشتم که بتونم باهاشون صحبت کنم. اونجا فکر میکردم که یک جای امن هست که هیچ کسی به من آسیبی نمیرسونه.
برگردیم به 13سالگی. گفتی تنهایی روم های قدیمی یاهو می رفتی که ادمین ها ایجاد می کردن و هنوز اون شکل رو به خودش نگرفته بود. اونجا با کیا ارتباط می گرفتی؟ دنبال چی بودی؟
اونجا هم دنبال خواستههای جنسیم بودم، خواستههای جنسی نه صرفا رابطه جنسی، دوستی هم بود، ولی میخواستم با پسر ارتباط داشته باشم. اولین پسری هم که باهاش ارتباط داشتم از توی همون روم پیدا کردم. دنبال چیزهایی بودم که یک هوموسکشوال هست. ولی معمولا اولین کسایی که باهاشون بودم بایسکشوال بودن. اون موقع هنوز نفهمیده بودم رابطه جنسی یا عاطفی یا هرچیز دیگهای رو بدون حاشیه و به آسونی داشته باشم. برای همین اون موقع به دنبال کسایی به نام «گی» نبودم. دنبال کسایی بودم که بتونه با پسرها هم باشه.
اون زمان خودت رو نشناخته بودی. یعنی بعد از شناخت خودت و اومدن توی روم ال جی بی وان فقط دنبال افراد گی بودی؟
اون موقع هویتم رو شناخته بودم ولی به طبیعی بودن هوستم پی نبرده بودم. دوست هم نداشتم تغییرش بدم و احساس بدی نداشتم. فقط فکر میکردم این حسم منحصر به خودم و شاید افراد خیلی کمی هست.
ولی خوب بعد از این که برای اولین بار الجیبی اومدم، کلا دنبال گرایش خاصی نبودم. حال نمیده زیاد لیبل بزنی، برا فقط مهم بود طرفم بفهمه من پسرم. تا وقتی که اینو میفهمید من پسرم و میتونست با یک پسر رفتار کنه برام فرقی نداشت چه گرایشی داره. ضاتا ما آدم ها گرایش 100درصد نداریم. مرز بندی این موضوع منو اذیت میکنه.
خوب تو صدای روم رو اتفاقی باز کردی. از اون لحظه بگو، چی شنیدی، چه حسی داشتی؟
بعد از 2سال که میشه 15-17سالگیم، صدای روم رو اتفاقی باز کردم و اولین صدایی که شنیدم، صدای مامان رسولی بود. بعد صدای چندتا از بچه ها رو شنیدم که باهم خیلی خوب بودن. همش می خندیدن و من حسی که در اون لحظه داشتم دقیقا مثل این بود که وارد کشوری شدم که توش همجنسگرایی آزاده و همه کسایی که دور و برماند همجنسگرا هستند و آزادن و دارن از خودشون و حسشون و روزگارشون میگن. اون لحظه اونقدر توی بدنم آدرنالین ترشح شد که لرز گرفتم.
دوست نداشتی همون لحظه بری روی تاک و حرف بزنی؟
همین کار رو کردم. با این که داشتم از هیجان به خودم می پیچیدم و خیلی خجالت میکشیدم و تو فضای خیلی عجیب و حس عجیبی بودم به طور تاک رو میگرفتم و چند کلمه صحبت میکردم. همن توی دقیقه های اول بود که رسولی منو به عنوان بچه اش پذیرفت.
جو روم بین افرادی که روی تاک می اومدن و صحبت می کردن با افرادی که فقط توی رم تایپ می کردن یکی بود؟ منظورم کسایی که بیشتر به دنبال رابطه های خودشون بودند.
نه به هیچ عنوان فکرش رو هم نکن. من دو سال تو فضای تایپ و خواسته های خودم بودم. هیچ وقت این حسی که گفتم رو نداشتم. به نظرم چون اون روابط فامیلی الکی که بینمون به وجود اومده بود، همهی حرفها، توهمها، و همهی چیزهایی که میگفتیم یک حس خیلی خوب به همهی ما میداد. حس پذیرفته شدن. کسی نمیترسید که حسش برای کسی عجیب باشه. حتی خیلیها چند نوع شخصیت داشتن. شاید حتی داشتن شخصیت پنهان درونشون رو اینطوری به شوخی و خنده ارضا میکردند. رابطه مثل رابطهی جمعیتهای دوستی بود ولی توی تایپ هر کسی دنبال کار خودش بود.
البته من بهترین دوستامو توی همین روم پیدا کردم. دوستانی که بیرون از اینترنت هم باهاشون رابطه داشتم و دارم و واقعا دوسشون دارم.
تو خواسته های خودت مثل رابطه یا ارتباط جنسی رو روی تاک مطرح می کردی؟
مطرح میکردم ولی شاید توی رتبهی سوم یا چهارم بود روی تاک. چون همهمون دوست داشتیم تو خلسیه حضور تو اون فضای توهمی از این که پذیرفته شدیم، از این که قدرت داریم، ارضا میشدیم.
از خانواده ای که تشکیل شده بود بگو. چطور این خانواده شکل گرفت؟
یک کم بیشتر میگم شاید از بنیاد تشکیل این خانواده و بعد از خودش. چه لزومی داشت خانواده تشکیل بشه؟ چون 99درصد کسایی که اونجا بودیم، افرادی بودیم که از طرف خانواده هامون پذیرفته شده بودیم ولی به شرطه این که هیچ وقت نمیفهمیدن ما چی هستیم. شاید این موضوع این نیاز رو ایجاد کرده بود که ما خانواده و فامیل ایجاد کنیم. برای این که ما نزدیکانی داریم که خیلی ما رو قبول دارند و واقعا هم لذت بخش بود. وقتی اولین بار رفتم اونجا تا حدی روابط ایجاد شده بود و من هم که وارد شدم بچهی کوچیک خانواده هستم.
یادمه یک شجره نامه از خانواده ال جی بی وان تهیه شد. این خانواده چقدر بزرگ بود؟ الان که روم بسته شده هنوز با هم در ارتباط هستند؟
شجرهنامهی اسچیزوفرنیک رو هم من نوشته بودم ولی خوب بر اساس آدمهای واقعی با شخصیت های توهمی. تو راس روم مموش به عنوان مادربزرگ همه بود و بعد به ترتیب میاومد پایین. خانم قاشوق، خالهها و بعد هم خاله زادهها. من با بعضی هاشون هم هنوز رابطه دارم. حتی رابطه بیرون اینترنت. قبلا هم گفتم چندتا دوست خوب هم از بین بچه ها بینمون بودن.
البته به جز این خالهها یک عمو هم داشتم (خنده)
بله عمو شایان(خنده)! روم های یاهو باز بودن و ادمین خاصی نداشت. افراد دگرجنسگرا و یا هوموفوب هم توی روم می اومدن. اونا چه تاثیری روی روم میزاشتن؟ واکنش ها چطور بود؟
ما چندتا دوست خوب هم از دگرجنسگراها داشتیم. دختر و پسر، ولی این وسط کسایی بودن که به هر دلیلی حال نمیکردن با ما و می اومدن بد و بیراه میگفتن و سعی میکردن فضا رو متشنج کننند و میشد. این جور موقع ها روم بهم میریخت و دعوا میشد چون حس امنیت یک هو از بین میرفت.
کسی رو میشناسی که احساسات هوموفوب داشت اما با حرف زدن توی روم این حسش از بین رفته باشه و حامی همجنسگرایان شده باشه؟
نه، چون اصولا کسایی میاومدن که نیومده بودن چیزی بفهمند صرفا میخواستند اذیت کنند. چه همجنسگرا و چه غیر همجنسگرایان، دنبال جایی بودن که بتونند اذیت کنند. چون روم ما به نظرم آروم ترین روم ایرانی یاهو بود. نه بوتری بود نه هکری نه کسی تاک کشی میکرد، واقعا همه اومده بودن صحبت کنند. برای همین اذیت کردن راحت تر بود.
روزی که متوجه شدی یاهو قصد داره روم های خودش رو ببینده چه حسی پیدا کردی؟
این اواخر حسی که من به روم داشتم این بود که مثل یک خونه مادربزرگ قدیمی بود. همهی آشنا ها ازش رفته بودن. جوش عوض شده بود. بوتر و هکر بهش اضافه شد بود و دیگه کسی هم باهم خوب نبودن. برای همین هم دلم برای قبلناش تنگ بود. واقعا وقتی بسته شد انگار اون خونه قدیمی تخریب شد.
آخرین روز رومهای یاهو به الجیبیوان رفتی؟
نه، کلا غصهام گرفته بود و نمیخواستم بیشتر بشه.
الان از سرویس های دیگه چت که روم های باز و عمومی دارن استفاده می کنی؟ دنبال یک جایگزین نبودی؟
چرا دنبال یک جایگزین امن بودم. چون این اواخر دیگه روم بیشتر از بچه ها پر از اسپم و بوتر بود.
اگر در پایان حرفی داری بگو؟
روم وقتی توی زندگی من اومد که واقعا بهش نیاز داشتم. شاید یک جواب کاذب به نیازم بود. ولی هر چی بود تو اون شرایط یک آرامبخش خوبی بود. واقعا خوشحال میشدم که همون فضا ادامه پیدا میکرد بدون اسپم و مزاحم ولی فضاش و بسترش بد شد و از دست رفت.
هوم، آره. داداشم اولین بار منو برد توی روم. اون موقع آی دی نداشتم. شاید وقتی 12سالم بود. رفتیم تو یک روم هایی که یوزر ها خودشون باز می کردن. اسمش دقیقا یادم نیست ولی توش تهران داشت.
اولین رومی که خودت تنهایی رفتی چی؟
اولین رومی که خودم تنهایی رفتم یکی از همین روم ها بود. اون موقع زیاد اطلاعات نداشتم اولا. نزدیک 13سالم بود. فکر می کردم هموسکشوالیتی یک حس موازی با زندگیه که قراره با همسرم که جنس مخالفه داشته باشم. برای همین نمی دونستم که می تونه رومی برای این منظور باشه. رفتم تو یکی از روم هایی که به اسم تهران بود. اول تا یک مدت نشستم و نگاه کردم.
یعنی اولین روم ویژه همجنسگرایان رو بعد از شناختن خودت رفتی؟
اولین رومی که مختص به اقلیت های جنسی باشه حدودا 15سالم بود که پسر خالم به من معرفی کرد. همون ال جی بی وان خودمون.
اون موقع خودتو شناخته بودی؟ یا ال جی بی وان توی این مسیر به تو کمک کرد که بشناسی؟
آره، حسمو کامل درک کرده بودم. یعنی می دونستم من این رو دارم. و قرار نیست کنده بشه. اما اون تبلیغ هایی که از طرف همه ی رسانههایی که باهاش رو به رویی برای دگرجنس گرایی بود همش. من همیشه به این موضوع فکر می کردم که وقتی بزرگ شدم چی میشه؟ مجبورم ازدواج کنم؟ مجبورم حسم رو قایم کنم؟ ولی اون موقع فهمیده بودم که هویتم این طوریه. کششی ندارم نسبت به جنس مخالف. ولی از این که در آینده مجبورم کنند که عوض بشم می ترسیدم.
قسمت دوم سوالت رو یک جور دیگه جواب میدم تا نتیجه بخشتر باشه. من دو سال فقط به صورت صامت توی روم بودم. و برای همین توی این دو سال روم به خودی خود روی فضای ذهنیم تاثیر نذاشت. ولی خوب کسایی بود که باهاشون آشنا میشدم و چیزهایی یاد میگرفتم. روم بیشترینکمک رو بهم وقتی کرد که 17سالم بود. اون دوران خیلی بهم بد میگذشت. یک بار اتفاقی صدای روم رو روشن کردم و باورت نمیشه چقدر حیجان زده شدم. روم کمکی به این که خودمو بشناسم نکرد، بعد اون هم ولی کمک بزرگی بود. چون واقعا به هم نوعانی که مثل خودم بودم نیاز داشتم که بتونم باهاشون صحبت کنم. اونجا فکر میکردم که یک جای امن هست که هیچ کسی به من آسیبی نمیرسونه.
برگردیم به 13سالگی. گفتی تنهایی روم های قدیمی یاهو می رفتی که ادمین ها ایجاد می کردن و هنوز اون شکل رو به خودش نگرفته بود. اونجا با کیا ارتباط می گرفتی؟ دنبال چی بودی؟
اونجا هم دنبال خواستههای جنسیم بودم، خواستههای جنسی نه صرفا رابطه جنسی، دوستی هم بود، ولی میخواستم با پسر ارتباط داشته باشم. اولین پسری هم که باهاش ارتباط داشتم از توی همون روم پیدا کردم. دنبال چیزهایی بودم که یک هوموسکشوال هست. ولی معمولا اولین کسایی که باهاشون بودم بایسکشوال بودن. اون موقع هنوز نفهمیده بودم رابطه جنسی یا عاطفی یا هرچیز دیگهای رو بدون حاشیه و به آسونی داشته باشم. برای همین اون موقع به دنبال کسایی به نام «گی» نبودم. دنبال کسایی بودم که بتونه با پسرها هم باشه.
اون زمان خودت رو نشناخته بودی. یعنی بعد از شناخت خودت و اومدن توی روم ال جی بی وان فقط دنبال افراد گی بودی؟
اون موقع هویتم رو شناخته بودم ولی به طبیعی بودن هوستم پی نبرده بودم. دوست هم نداشتم تغییرش بدم و احساس بدی نداشتم. فقط فکر میکردم این حسم منحصر به خودم و شاید افراد خیلی کمی هست.
ولی خوب بعد از این که برای اولین بار الجیبی اومدم، کلا دنبال گرایش خاصی نبودم. حال نمیده زیاد لیبل بزنی، برا فقط مهم بود طرفم بفهمه من پسرم. تا وقتی که اینو میفهمید من پسرم و میتونست با یک پسر رفتار کنه برام فرقی نداشت چه گرایشی داره. ضاتا ما آدم ها گرایش 100درصد نداریم. مرز بندی این موضوع منو اذیت میکنه.
خوب تو صدای روم رو اتفاقی باز کردی. از اون لحظه بگو، چی شنیدی، چه حسی داشتی؟
بعد از 2سال که میشه 15-17سالگیم، صدای روم رو اتفاقی باز کردم و اولین صدایی که شنیدم، صدای مامان رسولی بود. بعد صدای چندتا از بچه ها رو شنیدم که باهم خیلی خوب بودن. همش می خندیدن و من حسی که در اون لحظه داشتم دقیقا مثل این بود که وارد کشوری شدم که توش همجنسگرایی آزاده و همه کسایی که دور و برماند همجنسگرا هستند و آزادن و دارن از خودشون و حسشون و روزگارشون میگن. اون لحظه اونقدر توی بدنم آدرنالین ترشح شد که لرز گرفتم.
دوست نداشتی همون لحظه بری روی تاک و حرف بزنی؟
همین کار رو کردم. با این که داشتم از هیجان به خودم می پیچیدم و خیلی خجالت میکشیدم و تو فضای خیلی عجیب و حس عجیبی بودم به طور تاک رو میگرفتم و چند کلمه صحبت میکردم. همن توی دقیقه های اول بود که رسولی منو به عنوان بچه اش پذیرفت.
جو روم بین افرادی که روی تاک می اومدن و صحبت می کردن با افرادی که فقط توی رم تایپ می کردن یکی بود؟ منظورم کسایی که بیشتر به دنبال رابطه های خودشون بودند.
نه به هیچ عنوان فکرش رو هم نکن. من دو سال تو فضای تایپ و خواسته های خودم بودم. هیچ وقت این حسی که گفتم رو نداشتم. به نظرم چون اون روابط فامیلی الکی که بینمون به وجود اومده بود، همهی حرفها، توهمها، و همهی چیزهایی که میگفتیم یک حس خیلی خوب به همهی ما میداد. حس پذیرفته شدن. کسی نمیترسید که حسش برای کسی عجیب باشه. حتی خیلیها چند نوع شخصیت داشتن. شاید حتی داشتن شخصیت پنهان درونشون رو اینطوری به شوخی و خنده ارضا میکردند. رابطه مثل رابطهی جمعیتهای دوستی بود ولی توی تایپ هر کسی دنبال کار خودش بود.
البته من بهترین دوستامو توی همین روم پیدا کردم. دوستانی که بیرون از اینترنت هم باهاشون رابطه داشتم و دارم و واقعا دوسشون دارم.
تو خواسته های خودت مثل رابطه یا ارتباط جنسی رو روی تاک مطرح می کردی؟
مطرح میکردم ولی شاید توی رتبهی سوم یا چهارم بود روی تاک. چون همهمون دوست داشتیم تو خلسیه حضور تو اون فضای توهمی از این که پذیرفته شدیم، از این که قدرت داریم، ارضا میشدیم.
از خانواده ای که تشکیل شده بود بگو. چطور این خانواده شکل گرفت؟
یک کم بیشتر میگم شاید از بنیاد تشکیل این خانواده و بعد از خودش. چه لزومی داشت خانواده تشکیل بشه؟ چون 99درصد کسایی که اونجا بودیم، افرادی بودیم که از طرف خانواده هامون پذیرفته شده بودیم ولی به شرطه این که هیچ وقت نمیفهمیدن ما چی هستیم. شاید این موضوع این نیاز رو ایجاد کرده بود که ما خانواده و فامیل ایجاد کنیم. برای این که ما نزدیکانی داریم که خیلی ما رو قبول دارند و واقعا هم لذت بخش بود. وقتی اولین بار رفتم اونجا تا حدی روابط ایجاد شده بود و من هم که وارد شدم بچهی کوچیک خانواده هستم.
یادمه یک شجره نامه از خانواده ال جی بی وان تهیه شد. این خانواده چقدر بزرگ بود؟ الان که روم بسته شده هنوز با هم در ارتباط هستند؟
شجرهنامهی اسچیزوفرنیک رو هم من نوشته بودم ولی خوب بر اساس آدمهای واقعی با شخصیت های توهمی. تو راس روم مموش به عنوان مادربزرگ همه بود و بعد به ترتیب میاومد پایین. خانم قاشوق، خالهها و بعد هم خاله زادهها. من با بعضی هاشون هم هنوز رابطه دارم. حتی رابطه بیرون اینترنت. قبلا هم گفتم چندتا دوست خوب هم از بین بچه ها بینمون بودن.
البته به جز این خالهها یک عمو هم داشتم (خنده)
بله عمو شایان(خنده)! روم های یاهو باز بودن و ادمین خاصی نداشت. افراد دگرجنسگرا و یا هوموفوب هم توی روم می اومدن. اونا چه تاثیری روی روم میزاشتن؟ واکنش ها چطور بود؟
ما چندتا دوست خوب هم از دگرجنسگراها داشتیم. دختر و پسر، ولی این وسط کسایی بودن که به هر دلیلی حال نمیکردن با ما و می اومدن بد و بیراه میگفتن و سعی میکردن فضا رو متشنج کننند و میشد. این جور موقع ها روم بهم میریخت و دعوا میشد چون حس امنیت یک هو از بین میرفت.
کسی رو میشناسی که احساسات هوموفوب داشت اما با حرف زدن توی روم این حسش از بین رفته باشه و حامی همجنسگرایان شده باشه؟
نه، چون اصولا کسایی میاومدن که نیومده بودن چیزی بفهمند صرفا میخواستند اذیت کنند. چه همجنسگرا و چه غیر همجنسگرایان، دنبال جایی بودن که بتونند اذیت کنند. چون روم ما به نظرم آروم ترین روم ایرانی یاهو بود. نه بوتری بود نه هکری نه کسی تاک کشی میکرد، واقعا همه اومده بودن صحبت کنند. برای همین اذیت کردن راحت تر بود.
روزی که متوجه شدی یاهو قصد داره روم های خودش رو ببینده چه حسی پیدا کردی؟
این اواخر حسی که من به روم داشتم این بود که مثل یک خونه مادربزرگ قدیمی بود. همهی آشنا ها ازش رفته بودن. جوش عوض شده بود. بوتر و هکر بهش اضافه شد بود و دیگه کسی هم باهم خوب نبودن. برای همین هم دلم برای قبلناش تنگ بود. واقعا وقتی بسته شد انگار اون خونه قدیمی تخریب شد.
آخرین روز رومهای یاهو به الجیبیوان رفتی؟
نه، کلا غصهام گرفته بود و نمیخواستم بیشتر بشه.
الان از سرویس های دیگه چت که روم های باز و عمومی دارن استفاده می کنی؟ دنبال یک جایگزین نبودی؟
چرا دنبال یک جایگزین امن بودم. چون این اواخر دیگه روم بیشتر از بچه ها پر از اسپم و بوتر بود.
اگر در پایان حرفی داری بگو؟
روم وقتی توی زندگی من اومد که واقعا بهش نیاز داشتم. شاید یک جواب کاذب به نیازم بود. ولی هر چی بود تو اون شرایط یک آرامبخش خوبی بود. واقعا خوشحال میشدم که همون فضا ادامه پیدا میکرد بدون اسپم و مزاحم ولی فضاش و بسترش بد شد و از دست رفت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر