آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ تیر ۲۰, پنجشنبه

باتلر، جودﻳﺖ باتلر (نوشته جاناتان کالر1)

دفتر مقالات: شماره سوم (دی و بهمن91)



تئوری ادبی از یک سو مطالعه‌ی فرهنگ و جامعه را در دو دهه‌ی گذشته دگرگون ساخته و از سویی متهم شده که به جای ستایش ادبیات ِ عالی، به تضعیف سنت و حقیقت و الزامات فرآورده‌های فرهنگی پرداخته است. جدیدترین موقف این تاریخ کوتاه، ظهور یک «تئوری اجرایی جنس و جنسیت» در تئوری فمینیستی و مطالعات اقلیت‌های جنسی است. چهره‌ی شاخص این بحث، فیلسوف امریکایی جودیت باتلر[2] است، که کتاب‌هایش مثل مسئله‌ی جنسیت: فمینیسم و انهدام هویت[3] (١٩٩٠)، بدن‌هایی که مهم‌اند[4] (١٩٩٣)و سخنان تحریک‌آمیز: سیاست کنش ِ گفتاری[5] (١٩٩٧)، بر زمینه‌ی مطالعه‌ی ادبی و فرهنگی، علی‌الخصوص تئوری فمینیستی و پدید آمدن مطالعات همجنسگرایی، تاثیری عمده داشته‌اند. نام تئوری خل و چلی[6]، نامی است که از سوی مطالعات آوانگارد اقلیت‌های جنسی که آثارشان در مطالعات فرهنگی با جنبش‌های سیاسی آزادی‌بخش اقلیت‌های جنسی پیوند دارند، پذیرفته شده است. این اسم انتخاب شده و عمومی‌ترین توهینی را که همجنس-خواهان با آن مواجه بودند، یعنی لقب «خل و چل» را به جامعه باز می‌گرداند، به این امید که تجلی این اسم، بتواند معنای آن را تغییر دهد، و آن را از نشانه‌ی توهین، به نشانه‌ای برای افتخار تبدیل کند. اینجا پروژه‌ای تئوریک وجود دارد که به تاکتیک‌هایی استناد می‌کند که فعال‌ترین گروه‌های درگیر مبارزه با ایدز، مثل گروه ACT-UP، تقلید می‌کنند؛ پروژه‌ای که در تظاهراتش از شعارهایی از این قبیل بهره می‌گیرد: «ما اینجاییم، ما عجیب و غریبیم، به آن عادت کنید».
باتلر در کتاب مسئله‌ی جنسیت، این مولفه را بررسی می‌کند که یک سیاست فمینیستی، مستلزم مولفه‌ی هویت زنانه و وجهی ذاتی است که همه‌ی زنان در آن سهیم‌اند و به آنان منافع و اهدافی مشترک می‌بخشد. این مولفه، در نوشته‌های فمینیستی امریکایی رواج دارد. باتلر، برعکس معتقد است مقولات بنیادین هویت، تولیداتی فرهنگی و اجتماعی‌اند که بیش‌تر، نتیجه‌ی همکاری سیاسی‌اند تا شرط امکان وقوع‌شان باشند. آنها تاثیر امر طبیعی (آهنگ اریتا فرانکین[7] «کاری کن حس کنم زنی طبیعی‌ام»[8] را به یاد داشته باشید) را ایجاد می‌کنند و به وسیله‌ی تحمیل هنجارها (تعاریف آنچه می‌تواند یک زن باشد) به گونه‌ای رفتار می‌کنند که هرکه با این هنجارها منطبق نیست را محکوم کند. در کتاب مسئله‌ی جنسیت، باتلر پیشنهاد می‌کند جنس را همچون بیانی اجرایی در نظر بگیریم. به این معنا که جنسیت، کسی نیست که او هست، بلکه چیزی است که او انجام می‌دهد. مرد، کسی نیست که یک نفر باشد، بلکه کاری است که آن فرد انجام می‌دهد یا شرایطی است که یک نفر نمایش می‌دهد. جنسیت شما با کنش‌هایتان ایجاد می‌شود، همانطور که یک قول، با کنش قول دادن محقق می‌شود. شما بر اساس سنت‌های اجتماعی و طرق مرسوم انجام دادن کارها در یک فرهنگ، به یک مرد یا زن تبدیل می‌شوید. درست همانطور که راه‌های مشخص و منظم اجتماعی برای قول دادن، شرط بندی، دستور دادن و ازدواج کردن وجود دارند، راه‌های مشخص اجتماعی برای مرد یا زن بودن نیز وجود دارند.
این بدان معنا نیست که جنسیت انتخاب یا نقشی است که شما همانطور که هر صبح، لباس‌هایی را برای پوشیدن انتخاب می‌کنید، آن را برگزینید. این ایده، پیشنهاد می‌کند که سوژه‌ای غیرجنسی هم مقدم بر جنسیتی که انتخاب می‌کند وجود دارد. در حالی که در واقع، سوژه بودن، به معنای جنسی بودن است: شما در رژیم فعلی جنسیت، نمی‌توانید فارغ از زن یا مرد بودن، یک فرد باشید. باتلر در کتاب «بدن‌هایی که مهم‌اند» می‌نویسد: «سوژه‌ی جنسیت بودن و حتا سوژه شدن به واسطه‌ی جنسیت» و اضافه می‌کند: «یک «من» نه مقدم بر این جنسیت‌سازی است و نه به دنبال آن است، بلکه تنها، در قلمرو و به مثابه‌ی ماتریسِ خودِ این روابط جنسیتی ظاهر می‌شود». نیز نباید اجرایی بودن جنسیت را یک کنش یکه، چیزی که تنها با یک کنش خاص انجام می‌پذیرد، در نظر گرفت؛ بلکه بیش‌تر، «رفتاری تکرارپذیر و نقل قولی» و تکرار جبری هنجارهایی است که به سوژه‌ی جنسی شده، جان می‌دهد و آن را تحت فشار می‌گذارد؛ در عین حال، منابعی‌اند که از روی آنها مقاومت‌ها، تخریب‌ها و جابه‌جایی‌ها جعل می‌شوند.
بنابراین، بیان «یه دختره!» یا «یه پسره!» که از طریق آن ورود کودک به جهان مشخص می‌شود (به درست یا غلط و بسته به شرایط)، کم‌تر بیانی قطعی و بیش‌تر اولین بیان در زنجیره‌ی طویل اجرایی‌ها است که سوژه‌ای را خلق می‌کند که ورودش را مژده داده‌اند. نام‌گذاری یک دختر آغاز فرآیند «دخترسازی» از طریق «تخصیص» تکرار جبری هنجارهای جنسیتی است؛ یعنی اعلام جبری یک هنجار. به طور کلی، سوژه بودن یعنی تحمل این تخصیص تکراری. اما این برای باتلر مهم است که ما هیچ‌گاه دقیقا با هنجارها یا ایدئال‌هایی که محکوم به پذیرفتن‌شانیم کنار نمی‌آییم. در این خلاء راه‌های مختلف اجرای «تخصیص جنسیت» امکان‌هایی برای مقاومت و تغییر نهفته‌اند.
در اینجا تاکید بر روشی است که با آن نیروی اجرایی زبان، از تکرار هنجارهای پیشین و کنش‌های پیشین ناشی می‌شود. بنابراین، نیروی توهینی مثل «خل و چل» از نیت یا اقتدار گوینده‌ای که ممکن است برای قربانی، یک احمق کاملا ناشناس باشد ناشی نمی‌شود، بلکه از این واقعیت ناشی می‌شود که فریاد «خل و چل» تکرارکننده‌ی فریادهای توهین‌آمیز گذشته، بازخواست‌ها و کنش‌های خطایی است که سوژه‌ی همجنس‌خواه را از طریق ملامت یا تحقیر مکرر، خلق می‌کند (این تحقیر شامل رفتار با افراد، به مثابه‌ی افراد غیرعادی نیز ممکن می‌شود: «هر چیزی غیر از او») باتلر می‌نویسد:
«خل و چل» نیروی خود را دقیقا از [...] حکمی تکرارشونده می‌گیرد که از سوی قید و بند اجتماعی جوامع همجنس‌ترس[9] که در طول زمان شکل گرفته، صادر می‌شود. بازخواست‌ها، بازخواست‌های قدیم‌تر را منعکس می‌کنند و گوینده را به بند می‌کشند. گویی آنها در یک هم‌آوایی بر فراز زمان سخن می‌گویند. به این معنا، همیشه گروه کُری خیالی وجود دارد که با طعنه خطاب می‌کند: «خل و چل».
آنچه به توهین قدرت اجرایی می‌بخشد، صرفا تکرار نیست، بلکه این واقعیت است که تکرار، در مطابقت با یک الگو و هنجار، تشخیص داده می‌شود و با تاریخی سرشار از محرومیت و طرد پیوند دارد. این بیان دلالت می‌کند گوینده، سخنگوی آن چیزی است که «طبیعی» است و تلاش می‌کند مخاطب را به عنوان منحرف یا آن سوی مرزها، نشان دهد. این تکرار یا نقل قول، نوعی صورت‌بندی است که با هنجارهایی پیوند دارد که تاریخ ستم را تقویت می‌کنند و به توهین‌های مبتذل دیگر مثل «کاکا سیاه»[10] یا «نیگر»، قدرت و شرارتی ویژه می‌بخشند. آنها از طریق تکرار و نقل قول از مجموعه‌ی مقتدر و قدیمی رفتارها، نیروی اقتدار را انباشت می‌کنند و به گونه‌ای سخن می‌گویند که انگار این صدای تمام طعنه‌های گذشته‌ی تاریخ است.
ولی پیوند اجرایی با گذشته، امکان منحرف کردن و تغییر مسیر دادن ِ سنگینی تاریخی را نشان می‌دهد، و این امر، با تلاش برای به چنگ آوردن و تحریف اصطلاحاتی که معنایی ظالمانه دارند، اتفاق می‌افتد. مثل پذیرش اصطلاح «خل و چل» از سوی خود همجنس‌خواهان. شما با انتخاب نام‌تان خودمختار نمی‌شوید؛ نام‌ها همواره وزنی تاریخی دارند و در معرض استفاده‌ی دیگرانی‌اند که در آینده آنها را برمی‌گزینند. شما نمی‌توانید اصطلاحاتی را که برای نامیدن خودتان انتخاب کرده‌اید، کنترل کنید. ولی ویژگی تاریخی فرآیند اجرایی، امکان نبردی سیاسی [در آینده] را خلق می‌کند.

شروط و دلالت‌ها
برای باتلر، این الگویی برای اندیشیدن درباره‌ی فرایندهای اجتماعی، یعنی جایی که چند موضوع، شرط قرار گرفته‌اند است:
١) سرشت هویت و نحوه‌ی تولید آن
٢) کارکرد هنجارهای اجتماعی
٣) مسئله‌ی بنیادین که امروز «عاملیت»[11] خوانده می‌شود: تا کی و تا چقدر، من سوژه‌ای مسئولم که کنش‌های خود را انتخاب می‌کنم و
٤) رابطه‌ی میان تغییر فردی و اجتماعی.
برای باتلر این موردی خاص از تکراری گسترده و الزام‌آور است که واقعیت‌های تاریخی و اجتماعی را می‌سازد (شما به یک زن تبدیل می‌شوید).
تئوری خل و چلی، مثل شالوده‌شکنی و دیگر جنبش‌های معاصر تئوریک، از امر حاشیه‌ای، یعنی آنچه به مثابه‌ی انحراف آنسوی مرز کنار گذاشته شده، برای تحلیل شاکله‌ی فرهنگی مرکز استفاده می‌کند؛ هنجار بودن دگرجنس‌خواهی. تئوری خل و چلی، در آثار ایو سجویک[12]، جودیت باتلر و دیگران، به بستری برای به چالش کشیدن بنیاد فرهنگی جنسیت و حتا خود ِ فرهنگ تبدیل شده؛ فرهنگی که بر انکار روابط همجنس‌خواهانه بنا شده است. این تئوری هم مثل فمینیسم و نسخه‌های دیگر مطالعات قومی ِ قبل از آن، از پیوندش با جنبش‌های اجتماعی آزادسازانه و منازعات میان این جنبش‌ها درباره‌ی مفاهیم و راهبردها انرژی می‌گیرد. آیا باید «تفاوت» را گرامی داشت و بر آن تاکید کرد یا تمایزهایی که چالش‌برانگیزاند را بدنام کرد؟ چگونه می‌توان هر دو کار را انجام داد؟ در تئوری، احتمال کنش و درک، در معرض خطر قرار می‌گیرند.

1 . Jonathan Culler
2 . Judith Butler
3 . Gender Trouble: Feminism and the Subversion of Identity
4. Bodies That Matter: On the Discursive Limits of «Sex»
5. Excitable Speech: A Politics of the Performative
6. Queer Theory، «تئوری کوییر» یا به اسم معروف‌تر «نظریه‌ی فراهنجار». Queer نامی است که در زبان انگلیسی به افراد همجنسگرا می‌گویند، در اصطلاح عام عجیب و غریب و یا خل و چل و در کل به کسی و یا چیزی می‌گویند که بر خلاف ِ جریان ِ عمومی و هنجار فرهنگی رایج رفتار می‌کنند؛ در اینجا تئوری خل و چلی معنا شد تا این نامی که نسیتا توهین‌آمیز است را نشان دهد.
7. Aretha Franklin
8 . You make me feel like a natural woman، وقتی اریتا فرانکلین این آهنگ را می‌خواند، به نظر می‌رسد از تایید هویت جنسی «طبیعی»اش که پیشافرهنگی است، از طریق شیوه‌ی رفتار یک مرد با او خوشحال است. اما ترکیب سخن گفتنش: «به من این احساس را می‌دهی که مثل یک زن طبیعی‌ام» نشان می‌دهد طبیعی فرض شدن یا هویت داده شده به او، نقشی فرهنگی است؛ تاثیری که در حوزه‌ی یک فرهنگ تولید شده است. او یک «زن طبیعی» نیست، بلکه به او این فرصت داده شده تا احساس کند شبیه «یک زن طبیعی» است. زن طبیعی، یک محصول فرهنگی است.
9. homophobe
10. nigger، به معنای توهین‌آمیز «کاکا سیاه « برای اشاره به سیاهپوستان. از اصل ِ لاتین niger «سیاه/سیاهپوست».
11. agency
12. Eve Sedgwick

دوموزی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر