آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

ازدواج دگرباش‌ها از دید جامعه‌شناختی

پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)


ازدواج همجنسگرایانه و یا ازدواج همسان بین دو نفر با جنس بیولوژیک همسان یا هویت جنسی همسان اتفاق میافتد. در بین ١٨٥ کشور جهان، تنها یازده کشور (آرژانتین، اسپانیا، افریقای جنوبی، ایسلند، بلژیک، پرتغال، دانمارک، سوئد، کانادا، نروژ و هلند) و برخی ایالات در برزیل، مکزیک و ایالات متحده این نوع ازدواج را با تمامی حقوق برابر با ازدواج معمول به رسمیت شناخته‌اند[1]. امروزه در بسیاری از کشورها گفتگو بر سر این مسئله به موضوعی مهم در مباحث سیاسی، اجتماعی، حقوق شهروندی و مذهبی تبدیل شده است. به تازگی موضوع قانونی شدن ازدواج همسان[2] در سطوح بالای سیاسی و قانون-گذاری کشورهای فرانسه، انگلستان و ایالات متحده مطرح شده و این دلیلی شده تا ما در مورد آن و یا به طور کلی درمورد خود ازدواج مطلبی بنویسیم و سپس به مشکلاتی بپردازیم که بر زندگی دگرباشان سایه می‌افکند تا برای خود مروری کنیم که با اینهمه چرا پس در اطراف خود دگرباشانی را می‌بینیم که هنوز از سر اجبار بر خلاف طبیعت خود با فردی که به آنها از طرف جامعه یا خانواده یا حتی خود این افراد تحمیل می‌شود، ازدواج می‌کنند.از آنجایی که این موضوع بحث جامعه‌شناسانه‌ی پیچیده‌ای است و شناخت ما هم از بحث‌های جامعه‌شناسانه بر اساس مطالعه‌ی آزاد بوده، پس تصمیم گرفتیم در این مورد متنی آزاد بنویسیم و امیدواریم که مورد قبول شما نیز قرار گیرد.
پرسئوس و کاوه اهورایی

پیوند تا جدایی
بحث را می‌توان از سر قانون شروع کرد، چراکه مهم‌ترین ویژگی ازدواج، قانونمند بودن آن است. ازدواج به هر صورتی که باشد، قانونمند است. تمامی مراحل ازدواج از پیوند تا جدایی و نیز پس از فوت یکی از طرفین قانونمند است. بنابراین هر ازدواجی بر پایه‌ی یک سری قوانین شکل گرفته است و ادامه می‌یابد. این قوانین به سه شکل قوانین عرفی، قوانین شرعی و قوانین مدنی است. مهم‌ترین پیامد هر ازدواجی نیز تشکیل یک «خانواده»ی قانونمند است، زیربنای اصلی تمامی جوامع، با هر نوع فرهنگ و آیینی. به طور کلی، ازدواج موجب تغییر نقش‌های اجتماعی و جابه‌جایی پایگاه اجتماعی افراد می‌شود و قانون هم برای اطمینان از اجرایی شدن موضوعات اساسی در اجتماع و همچنین جلوگیری از بروز برخی موارد است. تقریبا در تمامی جوامع و فرهنگ‌ها ازدواج سمبلى از آغاز بلوغ فكرى و تكامل بشری است، به نحوى كه زندگى یک زوج تنها در سایه ازدواج معنا پیدا مى‌كند. با این اعتقاد بنیادی، خواسته یا ناخواسته ازدواج رسمى شده است كه در جوامع سنتی‌تر تقریبا گریزی از آن نیست. در هرحال ازدواج براى تمامى زنان و مردان یك تصمیم‌گیرى بزرگ و اساسى بوده كه نه تنها سرنوشت آنان را رقم خواهد زد، بلكه باعث گسترش اعضاى خانواده، بقاى نسل و افزایش افراد جامعه خواهد شد. بنابراین انعكاس كلى هر ازدواجى به صورت مستقیم و غیرمستقیم به جامعه و اجتماع برخواهد گشت و به هر روی ازدواج وحدتی اجتماعی یا قراردادی قانونی بین مردم است که باعث به وجود آمدن خویشاوندی می‌شود. هرچند که امروزه دلایل بسیاری برای ازدواج میان دو نفر وجود دارد، اما به نظر می‌رسد که پایه‌ی هر ازدواجی در گذشته‌های دور تا تقریبا دوران معاصر (و حتا کم و بیش در حال حاضر)، انحصار خواسته‌ی جنسی میان دو نفر است. دلایل دیگر ازدواج می‌تواند علاقه‌ی درونی به فرد مقابل، تمایل به ایجاد تعهد و پایبندی، رفتار بر اساس باورهای فرهنگی و مذهبی و هنجارهای جامعه، دلیلی برای پیدا کردن خوشبختی، ایجاد امنیت و تامین مالی، فرار از تنهایی و ایجاد شادی، تولید مثل و... . شاید شما و اطرافیانتان ده‌ها دلیل دیگر نیز براى ازدواج داشته باشید، اما معمولا عمل ازدواج بین افراد شرکت‌کننده باعث به وجود آمدن هنجار یا الزامات قانونی‌ای نیز می‌شود. در برخی جوامع این الزامات حتی به سوی برخی از اعضای خانواده‌های اشخاص ازدواج‌کننده هم کشیده می‌شود. بسیاری ازدواج را «رابطه‌ی دو نفر (در بسیاری از کشورها مشخصا: یک زن و یک مرد) که به وسیله‌ی عرف یا قانون پذیرفته شده است و معمولا با تولد فرزند همراه می‌شود» تعریف می‌کنند. برخی ازدواج را مانند انواع متفاوتی از قوانین که برای اجرایی شدن وضع می‌شوند، محسوب می‌دارند: «ازدواج رابطه‌ای است که بین یک زن با یک یا تعداد بیش‌تری از اشخاص دیگر برقرار می‌شود -که این روابط تولد کودکی را تحت پیشامدهایی که توسط قوانین رابطه‌ها قدغن نشده‌اند میسّر می‌کند- و تمامی قوانین همگانی مراتب تولد با عضوهای معمولی یا سطوح متفاوت جامعه مطابقت داده شده‌اند». درواقع هیچکدام از تعاریف ازدواج برای همه فرهنگ‌ها قابل اجرا نیست.
به هرحال در کل می‌توان ازدواج را دستیابی جنسی‌ای دانست که مورد قبول هر دو طرف خانواده‌ی فرد و جامعه بوده است، دانست!

خاستگاه ازدواج
فرهنگ‌های گوناگون تئوری‌های خود را در مورد خاستگاه ازدواج داشته‌اند. برای مثال یکی می‌تواند ریشه در نیاز مرد به اطمینان از پدر فرزندانش بودن داشته باشد.[3] در نتیجه شاید او راغب باشد که هزینه‌ی عروس را بپردازد یا یک زن را به ازای دسترسی اختصاصی جنسی تامین کند، حلال‌زادگی نتیجه‌ی این معامله است تا انگیزه‌های آن. اما زن‌هایی که می‌شد آنها را به همسری گرفت، همواره منبع حسادت و ستیز در قبیله بودند، بنابراین معمولا انتخابی جز تن دادن به ازدواج نداشتند. «تقریبا در همه جوامع، دستیابی به زن‌ها به نوعی از طریق رسمی و قانونی ممکن شده است تا بتوان شدت رقابت‌ها را کاهش داد.» انواعی از ازدواج‌های گروهی که در آنها بیش از یک نفر از یک جنس شرکت دارد، ولی چندزنی یا چندشوهری نیستند، در تاریخ وجود داشته‌اند، هرچند که که این گونه ازدواج‌ها در معدود جامعه‌ای ثبت شده است. انواع متفاوتی از ازدواج در دنیا وجود دارد. در بعضی از جوامع، فرد محدود است به اینکه در هر زمان تنها در یک زوج باقی بماند (تک‌همسری)، در حالی که سایرفرهنگ‌ها به مرد اجازه می‌دهند که بیش از یک همسر داشته باشد (چندزنی) یا، در جوامع معدودی، به زن اجازه داده می‌شود که بیش از یک شوهر اختیار کند (چندشوهری). بعضی از جوامع نیز ازدواج بین دو مرد یا دو زن را مجاز می‌دانند. بیش‌تر جوامع برای ازدواج محدودیت‌هایی روی سن وسال افراد، روابط خویشاوندی پیشین آنها و یا عضویت‌شان در گروه‌های مذهبی و یا سایر گروه‌های اجتماعی قرار می‌دهند. مثلا در یونان باستان، وراثت بسیار مهم‌تر از احساسات بود: زنی که پدرش می‌مرد در صورتی که هیچ وارث مذکری نداشت وادار می‌شد که با نزدیک‌ترین خویشاوند مذکر خود ازدواج کند، حتی اگر اول مجبور بود از شوهرش طلاق بگیرد. در روم باستان انواع گوناگونی از ازدواج وجود داشت. در گونه‌ی سنتی آن، زن حقوق ارث-بَری را در خانواده سابق خود از دست می‌داد و حقوق خانواده جدیدش را می‌گرفت (در بیش‌تر فرهنگ‌ها چنین بوده است). او دیگر تحت تبعیت اختیارات همسرش بود. یک نوع ازدواج آزاد وجود داشت که در آن، زن همچنان یک عضو از خانواده‌ی خود باقی می‌ماند، او تحت تبعیت پدرش می‌ماند، حقوق ارث‌بَری خانواده سابق خود را حفظ می‌کند و هیچ حقوقی در خانواده جدیدش دریافت نمی‌کرد. در ایران ساسانی نیز انواع متفاوتی از ازدواج وجود داشت: به دست آوردن یک وارث مذکر برای دارایی‌های پدرزن، دستیابی به فرزند برای شوهر سابق زن و گاهی یک زوج هزینه‌ی ازدواج دو نفر را پرداخت می‌کردند و در ازای آن نخستین فرزند ِ زاده شده‌ی آنها را به دست می‌آوردند!
هرچند در جهان مسیحیت حضور کشیش و شاهد الزامی نبود اما عرف بود که کشیش حضور داشته باشد تا ازدواج در محضر خدا باشد و همچنین رضایت والدین دو طرف جلب شده باشد. ثبت ازدواج در دفاتر کلیسا بود و هیچ دخالتی از سوی حکومت در آن وجود نداشت. با به وجود آمدن کلیسای پروتستان، امر ازدواج «امری دنیوی» شد و قوانین طلاق بسیار آسان شد و ازدواج به صورت قانونی مدنی درآمد که باید مسئولیت آن را از کلیسا به دولت واگذار کرد و حضور نماینده‌ی دولت برای آن الزامی شد، نه کشیش و اجرای مراسم مذهبی آن امری خصوصی و اختیاری شد.
ازدواج گروهی که همچنین تحت عنوان ازدواج چند جانبه شناخته می‌شود، فرمی از چند مِهری[4] است که در آن بیش از دو نفر واحد خانواده را تاسیس می‌کنند و تمام اعضای ازدواج گروهی، همسر تمام اعضای دیگر ازدواج گروهی محسوب می‌شود، و تمام اعضای ازدواج مسئولیت والدینی را برای هر کودکی که از ازدواج حاصل شود به عهده می‌گیرند. البته امروزه هیچ کشوری ازدواج‌های گروهی را چه از لحاظ قانون و چه از لحاظ عرف نپذیرفته است.
در بسیاری از جوامع انتخاب همسر به افرادی مناسب از گروه‌های اجتماعی ویژه محدود می‌شود. در بعضی از جوامع رسم بر این است که همسر از درون گروه اجتماعی خود فرد انتخاب می‌شود (:درون همسری[5])، این وضعیتی است که در بسیاری از جوامع که بر پایه صفوف و طبقات بنا شده‌اند صدق می‌کند. ولی در دیگر جوامع همسر باید از گروهی به جز گروه خود انتخاب گردد (:برون همسری[6])، این وضعیت در مورد جوامع فراوانی که آیین توتمی دارند و جامعه به چند قبیله توتمی برون همسر تقسیم شده است صادق است، همانند بیش‌تر جوامع بومی استرالیایی. در جوامع دیگر از فرد انتظار می‌رود با عموزاده‌ها ازدواج کند. زن باید با پسر خواهر پدرش ازدواج کند و مرد با دختر برادر مادرش، این عمدتا حالت جوامعی است که رسم دارند شجره‌نامه را تنها از خط پدری یا مادری پیگیری کنند، مانند مردم آکان آفریقا. نوع دیگر انتخاب، ازدواج با برادر شوهر[7] است که در آن بیوه باید با برادر شوهرش ازدواج کند، این شیوه عمدتا درجوامعی که بر پایه گروه‌های قبیله‌ای درون‌همسر بنا شده‌اند یافت می‌شود. در بعضی جوامع از آسیای مرکزی، قفقاز تا آفریقا هنوز سنت عروس‌ربایی وجود دارد که در آن عروس توسط مرد و دوستانش اسیر می‌شود. گاهی اوقات این کار در حقیقت فرار با معشوق را پنهان می‌کند اما گاهی اوقات به سمت خشونت جنسی تمایل دارد. در زمان‌های گذشته ربایش زنان، مقیاسی بزرگ‌تر از این بوده است که در آن گروه‌هایی از زنان توسط گروه‌هایی از مردان، گاهی اوقات در جنگ، اسیر می‌شدند.

نهاد ازدواج
در اصل ازدواج نهادی است که زندگی افراد را به شیوه‌های گوناگون عاطفی و اقتصادی به هم پیوند می‌زند. دربسیاری از فرهنگ‌های غربی، ازدواج معمولا به ایجاد خانواده‌ای جدید که از زوج متاهل تشکیل می‌شود منجر می‌شود که در خانه‌ای مشترک با هم زندگی می‌کنند و غالبا از بستر یکسانی استفاده می‌کنند، ولی در بعضی از فرهنگ‌های دیگر سنت این نیست. در میان «میانگ کاباو»ها در غرب سوماترا، در منزل مادری[8] است و شوهر به خانه ی مادر زن نقل مکان می‌کند. اقامت بعد از ازدواج می‌تواند در منزل پدری[9] و یا منزل دایی شوهر[10] باشد. چنین ازدواج‌هایی در پکن امروزی به طور روزافزونی متداول می‌شوند. «گو جیانمی[11]»، مدیر مرکز مطالعات زنان در دانشگاه پکن می گوید: «ازدواج‌های پاره وقت[12]» نشان‌دهنده‌ی تغییرات گسترده در جامعه‌ی چین است، تمهیدی مشابه در عربستان سعودی تحت عنوان «ازدواج میسیر» وجود دارد که در آن زن و شوهر جدا از هم زندگی می‌کنند و به طور مرتب با هم دیدار می‌کنند.
از سوی دیگر، ازدواج لازمه‌ی هم‌زیستی نیست. در بعضی موارد زوج‌هایی که با هم زندگی می‌کنند دوست ندارد متاهل شناخته شوند. مثلا هنگامی که حق بازنشستگی یا نفقه به طرز منفی تحت تاثیر قرار می‌گیرند یا به خاطر ملاحظات مالیاتی، مسائل مهاجرتی و دلایل فراوان دیگر. در جوامع امروزی غربی بعضی از زوج‌ها پیش از ازدواج با هم زندگی می‌کنند تا کارایی چنین تمهیدی را در طولانی مدت بیازمایند. در بعضی از موارد هم‌زیستی ممکن است منجر به ازدواج عرفی شود و در بعضی از کشورها هم‌زیستی را به رسمیت ازدواج به جهت منافع مالیاتی و امنیت اجتماعی ترجیح می‌دهند. این در مورد استرالیا صدق می‌کند.

فرزند
بسیاری از ادیان بزرگ دنیا به روابط جنسی خارج از ازدواج با نا خشنودی می‌نگرند. حکومت‌های غیر سکولار فراوانی، قرارهای مجرمانه‌ای برای آمیزش جنسی پیش از ازدواج در نظر گرفته‌اند. روابط جنسی میان فردی متاهل با کسی به جز همسرش تحت عنوان زنای محصنه شناخته می‌شود و عموما از سوی ادیان بزرگ جهان ناپسند شمرده می‌شود (بعضی آن را گناه می‌دانند). زنای محصنه توسط بسیاری از سیستم‌های قضایی، جرم و دلیلی برای طلاق به شمار می‌آید. از سوی دیگر، ازدواج لازمه فرزند دار شدن نیست. کودکانی که خارج از ازدواج متولد می‌شدند، حرام‌زاده‌ها و ولدالزنا هستند و نامشروع محسوب می‌شدند و گرفتار زیان‌های قانونی و ننگ اجتماعی می‌گردیدند. در سال‌های اخیر، از اهمیت مشروعیت کاسته شده و پذیرش اجتماعی به خصوص در جوامع غربی افزایش یافته است. بعضی از زوج‌های متاهل تصمیم می‌گیرند که فرزند نداشته باشند و در نتیجه بی فرزند می‌مانند. بعضی دیگر از فرزند دار شدن به خاطر ناباروری و سایر دلایلی که از لقاح یا حمل کودک جلوگیری می‌کند ناتوان هستند. در بعضی از فرهنگ‌ها، ازدواج فرزند دار شدن را به زنان تحمیل می‌کند. برای مثال در شمال غنا، بهای عروس در ازای الزام زن به بارداری است و زنانی که از روش‌های جلوگیری از بارداری استفاده می‌کنند با خطرات جدی و آزار جسمی و انتقام روبه‌رو هستند.

حقوق
ازدواج به زوجین، حقوق و وظایفی اعطا می‌کند و از آنجایی که یگانه ساختار ایجاد خویشاوندی سببی است این وضع گاهی شامل خویشاوندان آنها نیز می‌شود و می‌تواند شامل این موارد باشد: واگذاری کنترل بر خدمات جنسی، کار و اموال همسر به شوهر/زن یا خانواده‌ی دیگری، واگذاری مسئولیت دیون همسر به شوهر/زن، دادن حق ملاقات همسر به شوهر/زن هنگامی که وی بستری با زندانی است، واگذاری کنترل امور همسر به شوهر/زن هنگامی که وی ناتوان است، گماشتن دومین سرپرست قانونی فرزند والد، برقراری حساب مالی مشترک به خاطر کودکان، برقراری خویشاوندی میان خانواده‌های زوجین و ...، این حقوق و وظایف در میان جوامع و گروه‌های گوناگون در هر جامعه به طور قابل ملاحظه‌ای متغیر است و همین حقوق است که شاید برخی از همجنسگرایان در پی کسب آن باشند.

قانونمندی
ازدواج نهادی است که به صورت تاریخی توسط جامعه به منظور حفظ منافع بچه‌ها، انتقال ژن‌های سالم، حفظ ارزش‌های فرهنگی، یا به خاطر تعصب و ترس با محدودیت همراه بوده است، از هر سن و نژاد تا هر وضعیت اجتماعی، هر نوع قرابت قوم و خویشی و هر جنسیتی. تقریبا همه فرهنگ‌هایی که ازدواج را به رسمیت می‌شناسند زنای با دیگری را تخطی از ضوابط ازدواج می‌دانند. مثلا در ایالات متحده تا اواسط قرن بیستم ازدواج سفیدپوستان با رنگین پوستان دردسرها و منع قانونی فراوانی داشت.
همچنین در اغلب جوامع محدودیت‌هایی برای ازدواج با فامیل وجود داشته است، گرچه شدت این محدودیت‌ها متفاوت بوده است. به جز چند مورد استثنایی، ازدواج میان والدین و فرزندان یا میان خواهر و برادر با والدین یکسان زنا محسوب شده و ممنوع بوده است. با این وجود، ازدواج میان فامیل‌های دورتر بسیار متعارف بوده است و تخمینی در این باره حاکی از آن است که در ۸۰درصد ازدواج‌ها در طول تاریخ نسبت خانوادگی نوه عموی والدینی و یا نزدیک‌تر بوده است. در دوران مدرن این نسبت کاهش شدیدی داشته است، اما هنوز تخمین زده می‌شود که بیش از ۱۰درصد ازدواج‌ها میان نوه عموهای والدینی یا عموزاده‌ها صورت می‌گیرد. در ایالات متحده، امروزه چنین ازدواج‌هایی نکوهیده است و ممنوعیت ازدواج عموزاده‌ها در بیش از ۳۰ ایالت قانونی است. تنوع قابل ملاحظه است: در چین و کُره، در گذشته ازدواج با فردی با نام خانوادگی یکسان غیرقانونی بوده است. در جوامع زیادی ازدواج به طبقه‌ی اجتماعی فرد محدود بوده است، پدیده‌ای که انسان‌شناسان درون همسری می‌نامند. یک نمونه از چنین محدودیت‌هایی شرط ازدواج با هم‌قبیله‌ای است. مذاهب، به طور معمول به ازدواج فامیلی، در هر نوع از آن، اجازه می‌دهند. روابط فامیلی ممکن است یا از نوع روابط خویشاوندی سببی باشد که در آن افراد دارای پیوند زیستی (هم‌خونی) با یکدیگر هستند، یا از نوع خویشاوندی صلبی که به واسطه ازدواج‌ها شکل گرفته است، باشد. سیاست کاتولیک، ازدواج فامیلی را در ابتدا برای مدتی طولانی ممنوع کرده بود، ولی امروزه در نتیجه نیاز روز، به این نوع از ازدواج‌ها، مجوز داده است. در عوض این نوع از ازدواج، همواره مورد تایید اسلام بوده است، در حالی که محدویت‌های هندوها در مورد آن، به طور گسترده‌ای متفاوت‌تر است. محدودیت در برابر چندهمسری نیز متداول بوده است. مخالفت دولت فدرال امریکا با به رسمیت شناختن دِسِرِت[13] به عنوان یک ایالت بر پایه مخالفت با ازدواج‌های چندهمسری‌ای بود که در گذشته در میان مورمون‌ها[14] رواج داشته است. گروه‌های مذهبی رویکردهای متفاوتی بر مشروعیت چند همسری دارند. اختیار کردن بیش از یک همسر برای مرد، این عمل در اسلام و کنفوسینیسم مجاز است، هرچند که امروزه در بسیاری مناطق غیر معمول شده است. در گذشته چندهمسری در مذاهبی چون یهود، مسیحیت و هندوییسم، مجاز بوده است، ولی اخیرا توسط جریانات اعمال قدرت دنیای مدرن، ممنوع شده است.
در اکثر جوامع، مرگ یکی از زوج‌ها موجب پایان یافتن پیوند ازدواج می‌شود، و در جوامع تک‌همسری، این امکان برای شریک دیگر وجود دارد که مجددا ازدواج کند. گاهی اوقات، ازدواج مجدد با گذشت دوره‌ای از سوگواری انجام می‌شود. در بسیاری از جوامع نیز، طلاق راهی برای خاتمه دادن به پیوند ازدواج است. همچنین در برخی جوامع ممکن است ازدواج ممنوع باشد، در این قبیل جوامع طبقه سیاسی حاکم اعلام می‌دارد که به هیچ عنوان کسی نباید ازدواج کند. در هر دو نوع جامعه، مردم دلواپس آزادیِ ازدواجِ مجدد یا ازدواج هستند. از سوی دیگر، بعد از طلاق ممکن است یکی از زوج‌ها مجبور شود نفقه بپردازد.

ازدواج موقت
اینکه هر دو زوج حق دارند نسبت به طلاق رضایت داشته باشند، تنها طی دهه‌های اخیر در کشورهای غربی به رسمیت شناخته شد. در ایالات متحد آمریکا، نادرست نبودن عملِ طلاق، نخستین بار در سال ۱۹۶۹ در کالیفرنیا به رسمیت شناخته شد و نیویورک آخرین ایالتی بود که این موضوع را در سال ۱۹۸۹ به رسمیت شناخت.
در چندین نمونه از فرهنگ‌ها، آیینِ ازدواج موقت وجود دارد. «رسم حلقه» در میان اقوام سلت و ازدواج‌های دارای مدت مشخص در میان مسلمانان از نمونه‌های آن است. پیش از اسلام، در میان اعراب نوعی ازدواج موقت مرسوم بود که امروز آن را در ایران با عنوان «صیغه» و در عراق با عنوان «متعه» می‌شناسند. صیغه نوعی نکاح موقت، با مدت زمان مشخص و معین است. اسلام، ازدواج موقت را مورد تایید قرار داده است که در اساس پوشش قانونی‌ای را برای کارگران جنسی فراهم می‌آورد. مجادله‌های مسلمانان در رابطه با سنت صیغه، موجب شده است تا این آیین عمدتا به جوامع شیعه ‌نشین محدود شود.

دین و ازدواج
اسلام با تشریع ازدواج، مسیر رسیدن به عفت و حیا را هموار می‌سازد بدین صورت که ازدواج را بهترین و طبیعی‌ترین راه تامین نیازهای جنسی معرفی می‌کند. مسیحیان هنگام ازدواج متعهد می‌شوند که یکی شدن مرد و زن را نشانه‌ی آشکاری برای محبت خدا به بشر و محبت مسیح به شاگردانش قرار دهند. به همین علت، مسیحیان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگی می‌شمارند و با طلاق و ازدواج مجدد در زمان حیات همسر مخالف‌اند. اگرچه ازدواج در مسیحیت پدیده‌ای مقدس محسوب شده و سرّ عظیم نامیده می‌شود، اما در برابر آن دوری گزیدن از ازدواج امری پسندیده‌تر است. شخص مجرد، با تمام توان به خدمت خداوند می‌رسد و با کم کردن مشغله‌های دنیوی و زندگی، خود را شبیه عیسا می‌سازد. در یهودیت، ازدواج به معنای کامل شدن و اوج رشد انسانی است. بر پایه تعالیم یهود، انسان تنها، انسان کاملی نیست و با ازدواج و پیوند زناشویی از شکل ناقص به وجودی کامل تبدیل می‌شود.

جایگاه اجتماعی افراد
به طور کلی، ازدواج موجب تغییر نقش‌های اجتماعی و جابه‌جایی پایگاه اجتماعی افراد می‌شود.
در رابطه با ازدواج، مباحثه‌های زیادی در کشورهای مختلف انجام شده‌است، از جمله: مباحث مربوط به سازگاری زوج‌های دارای مذاهب، عقاید، تبارها یا نژادهای متفاوت، تعداد و حداقل سن قابل قبول برای زنان، حقوق زوج‌ها (به ویژه زنان)، و تعهدات خانوادگی گسترده‌تر. در یک ازدواج، اختصاص دادنِ نقش‌های جنسیتی غالب به مردان و نقش‌های جنسیتی زیردستانه و سلطه‌پذیر به زنان، بر روابط قدرت درون رابطه اثر می‌گذارد. در برخی خانواده‌های امریکایی، زنان نقش‌های جنسیتی کلیشه‌ای را درونی می‌کنند و غالبا خود را با نقش «همسر»، «مادر»، و «پرستار» در هماهنگی با هنجارهای اجتماعی و شریک مذکرشان وفق می‌دهند: «در ساختار خانواده، افراد یاد می‌گیرند که ستم جنسیتی را به عنوان امری «طبیعی» بپذیرند و این در حکم اولین قدم برای حمایت از سایر اشکال ستم، نظیر سلطه‌ی یک جنس بر دیگری است.»[15]

به طور مثال، یکی از مجادله‌های دوره‌ی معاصر (که علی‌الخصوص به طور چشمگیری در ایالات متحده جریان دارد) عبارت است از، ممانعت از قانونی شدن روابط همجنسگرایانه، تایید اجتماعی آن و بهره‌مندی از حقوق و تعهدات قانونی. در برخی از کشورها، محافظه‌کاران اجتماعی با ازدواج همجنسگرایان مخالف‌اند، با این ادعا که هرگونه تلاشی برای تعریف ازدواج به شکلی غیر از «پیوند یک مرد و یک زن»، موجب «تهی شدن واژه‌ی ازدواج از معنا و مفهوم اصلی‌اش» خواهد شد. همچنین، در دیگر کشورها، چندهمسری یک رسم «به لحاظ اجتماعی محافظه‌کارانه» است. از سوی دیگر، مدافعان ازدواجِ افراد هم‌مذهب و هم‌نژاد، ممکن است به ترتیب، قانونی شدن ازدواج بین‌الادیانی و ازدواج میان‌نژادی را محکوم کنند. نظریه فمینیستی، به ازدواج با جنس مخالف به عنوان یک نهاد سنتی که در پدرسالاری ریشه دارد برخورد می‌کند و ازدواج را نهادی می‌داند که منجر به ترویج برتری و قدرت مرد بر زن می‌شود. این روابط قدرت، مردان را به عنوان «روزی‌رسان که در حوزه‌ی عمومی عمل می‌کنند» و زنان را به عنوان «تامین‌کننده‌ی خدمات پرستاری و مراقبت که در حوزه‌ی خصوصی عمل می‌کنند» در نظر می‌گیرد. این با مفهوم ازدواج مساوات‌خواهانه که در آن قدرت و کار بین دو جنسیت به طور برابر تقسیم می‌شود و این تقسیم برمبنای نقش‌های جنسیتی صورت نمی‌گیرد در تضاد است. در این میان، همجنسگرایی قدمتی به درازای تاریخ بشریت دارد. در جوامعی که این امر تابو نبوده، مانند ژاپن، اقوام سلت، روم و یونان ارتباط جنسی بین مردان در بین نظامیان تشویق می‌شد یا در بین بومیان زلاندنو (مائوری‌ها) ازدواج همجنسگرایان عادی بوده و اصطلاح تاکاتاپویی[16] را برای افرادی به کار می بردند که با همجنس خود آمیزش می‌کردند. داستان‌های زیادی در رابطه با عشق بین همجنس در بین این مردم وجود دارد که از معروف‌ترین آنها می‌توان به داستان توتانکی و تیکی[17] اشاره کرد. در مقابل در جوامع کثیری دید عموم نسبت به همجنسگرایی بسیار منفی بود و آن را ناشی از انحراف اخلاقی می‌دانستند. در دوران معاصر و به مرور زمان و مطالعات دقیق بر روی رفتار همجنسگرایان این نظریه مطرح شد که گرایش جنسی افراد امری ذاتی است و شخص هیچ انتخابی در آن ندارد. این تصور که همجنسگرایی مادرزادی است کمک زیادی به همجنسگرایان کرد تا تلاش برای احقاق حقوق خود را از اوایل قرن بیستم آغاز کنند. ازدواج همجنسگرایان تا پیش از جنگ جهانی دوم مطرح نبود اما با توجه به کشتار همجنسگرایان در طول جنگ توسط دولت نازی آلمان توجه به حقوق همجنسگرایان پس از جنگ شدت بیش‌تری گرفت و باعث شد زمزمه‌هایی در مورد ازدواج همجنسگرایان پیش آید. دفاع از حقوق همجنسگرایان از اوایل دهه‌ی هفتاد میلادی شدت زیادی گرفت و مسئله ازدواج بیش‌تر مورد توجه قرار گرفت. کشورهای اسکاندیناوی که معمولا در دفاع از حقوق بشر پیشتازاند در این زمینه اولین قدم‌های عملی را برداشتند و دانمارک اولین کشور دنیا بود که اتحاد مدنی بین همجنسگرایان را در سال ۱۹۸۹ تصویب کرد. نروژ (۱۹۹۳)، سوئد (۱۹۹۵) و ایسلند (۱۹۹۶) هم دنباله‌روی دانمارک بودند. اما ازدواج با تمامی حقوق و مزایای مساوی ازدواج با دگرجنسگرایان برای اولین بار در سال ۲۰۰۱ در هلند تصویب شد. امروزه همجنسگرایان و دگرجنسگرایان دوست‌دار حقوق بشر در کشورهای آزاد همچنان به تلاش خود برای احقاق کامل حقوق همجنسگرایان از جمله حق ازدواج، فرزندخواندگی، خدمت سربازی و غیره ادامه می‌دهند.

ازدواج همجنس
همچنان که پیش از این یادآور شدیم، زناشویی میان دو همجنس در موقعیت‌های گوناگون تاریخی و فرهنگی رخ داده است. در برخی از فرهنگ‌های آفریقایی، از جمله در قبیله ایگبو نیجریه و لاودو آفریقای جنوبی، زن‌ها می‌توانند با زنان دیگر ازدواج کنند در موقعیت‌هایی مانند موقعیت زنان بازاری برجسته در آفریقای غربی، که زن‌ها می‌توانند دارایی چشم‌گیری به دست آورند، یک زن می‌تواند زن دیگری را به همسری برگزیند. یک چنین زناشویی، به آن زن برجسته اجازه می‌دهد که جایگاه اجتماعی و اهمیت اقتصادی‌اش را در خانواده، تقویت کنند.
یکی از مشهورترین نمونه‌های زناشویی دو همجنس، در میان قبیله‌آزاند سودان دیده شده است. جنگجویان این قبیله می‌توانند مردهای جوان‌تر را به عنوان عروس بگیرند و این عروس موظف است به یک جنگجور از جهت جنسی خدمت کند و وظایف خانه‌داری را برایش انجام دهد. این جنگجویان «شیربها»ی عروس مذکرشان را به خانواده‌اش می‌پردازند و با دودمان او رابطه‌ی سببی برقرار می‌کنند. هرگاه یک جنگجو از کارافتاده شود و دیگر نتواند نقش خود را به عنوان جنگجو بازی کند، عروس مذکر خود را رها می‌کند و گهگاه با خواهر عروس مذکر پیشین‌اش ازدواج می‌کند. در این زمان عروس مذکر پیشین وارد رده‌ی جنگجویان می‌شود و عروس مذکر و جوان‌تری را برای خود می‌گیرد. آزاندها که در رابطه‌ی جنسی‌شان بسیار انعطاف‌پذیرند، هیچ مشکلی در جابه‌جایی از کارهای همجنسگرایانه به فعالیت‌های ناهمجنسگرایانه ندارند.

حمایت از ازدواج همجنسگرایان
به رسمیت شناختن قانونی ازدواج زوج‌های همجنس آنطور که برای زوج‌های غیر همجنس فراهم است، عملی نسبتا جدید است. در ایالات متحده، مصوبه حمایت از ازدواج[18] ۱۹۹۶ (DOMA) به طرز واضحی ازدواج به جهت اهداف قوانین فدرال را میان یک مرد و یک زن تعریف می‌کند و اجازه می‌دهد ایالت‌ها ازدواج همجنس‌ها در ایالات دیگر را نادیده بگیرند (گرچه استدلال می‌شود که ایالت‌ها می‌توانستند قبلا هم اینکار را بکنند). چهل و یک ایالت امریکا ازدواج را میان یک مرد و یک زن تعریف می‌کنند. سی ایالت ازدواج را در قانون اساسی خود تعریف کرده‌اند. در اکثر موارد، سنت‌های مذهبی در جهان، ازدواج را مختص به پیوند بین دو جنس مخالف می‌دانند.
مخالفان ازدواج همجنسگرایان که بیش‌تر افراد مذهبی‌تر و محافظه‌کارتر جامعه هستند معتقدند که ازدواج امری مقدس است که مبنای آن تولید مثل و باروری است و تنها باید بین زن و مرد اجرا شود، ولی در مقابل موافقان ازدواج را امری برای آرامش و تکامل انسان و قابل اجرا بین همه‌ی انسان‌ها فارغ از نوع گرایش جنسی‌شان می‌دانند. میزان حمایت عمومی از قانون ازدواج همجنسگرایان در کشورهای مختلف متفاوت است. امروزه اکثریت جامعه غرب از همجنسگرایان حمایت می‌کنند. اما در کشورهای در حال توسعه هنوز مقدار زیادی تعصب و پیش‌داوری در رابطه با همجنسگرایان و ازدواجشان، چه در بین مردم و چه در بین حاکمان وجود دارد. برای مثال اتحاد مدنی از سال ۲۰۰۴ در زلاندنو قانونی شده است و همجنسگرایان تحت این قانون از کلیه حقوق و مزایای ازدواج از جمله استفاده از نام خانوادگی مشترک برخوردارند؛ در برابر آن همه‌ی ده ایالت جنوبی امریکا (اعضای سابق ایالات موتلفه امریکا) ازدواج دو فرد همجنس را با تصویب متمم‌هایی برای قانون‌های اساسی‌شان ممنوع اعلام کرده‌اند.

مخالفان ازدواج همجنسگرایان
شاید در اینجا بهتر است به مخالفان ازدواج همجنسگرایان در فرانسه و انگلستان، به ویژه مخالفان مذهبی آن بپردازیم که به تازگی تصویب یا رد آن را به رای گذاشته‌اند.
معترضان ضد ازدواج همجنسگرایان در فرانسه، با اشاره به رواج گسترده‌ی زندگی مشترک بدون ازدواج در جامعه فرانسه که به قرارداد مدنی همبستگی[19] مشهور است و زوج‌های همجنسگرا را شامل می‌شود، می‌گویند: «ما «پَکس» را برای این مسئله داریم. راهکارهای بسیاری وجود دارد. به نظر می‌رسد دولت می‌کوشد تا خانواده و مدل اجتماعی مبتنی بر آن را از بین ببرد». همچنین کلیسای کاتولیک که دستش از نظام قانونگذاری فرانسه کوتاه است از سیاستمداران خواسته است تا از سنت تشکیل کانون خانواده توسط دگرجنسگرایان محافظت کنند. کاتولیک‌ها از پذیرفتن کودکان به فرزندخواندگی توسط همجنسگرایان با عنوان «سوءاستفاده» یاد می‌کنند! پیش از بررسی لایحه‌ی ازدواج همجنسگرایان در هیئت دولت فرانسه، اسقف اعظم پاریس این لایحه را مغایر فرهنگ و اخلاق کلیسای کاتولیک خواند و به شدت آن را مورد انتقاد قرار داد. او از مومنان فرانسوی خواست در برابر این لایحه واکنش نشان دهند. وی تاکید کرد: «برای چنین تغییرات مهمی استناد به چند نظرسنجی اتفاقی و یا فشارِ سنگین برخی لابی‌ها کافی نیست. این مسئله باید در سطح جامعه مورد بحث و بررسی قرار گیرد.». آنها که مخالف‌اند واقعا همجنسگرایی را طبیعی و ذاتی نمی‌دانند و اینها دلایل عمده‌ی آن است: توطئه، فاسد کردن اخلاق جامعه، از بین بردن خانواده، شیوع بیماری‌ها و بی‌بندوباری و.. «اگر امروز به همجنسگراها آزادی داده شود، فردا بچه‌بازان هم فریاد آزادی خواهی سَرمی‌دهند. همجنسگرایی بیماری است و همجنسگراها همه بیمار روانی هستند. اگر به همجنسگرایان آزادی داده شود، اخلاق اجتماعی و فرهنگ ما مورد تهدید واقع می‌شود. اگر به همجنسگرایان آزادی داده شود، باعث شیوع و گسترش این پدیده در جامعه می‌شود. دین و مذهب ما با همجنسگرایی نمی‌خواند و آن را محکوم کرده است. چون در روابط همجنسگراها تولیدمثل صورت نمی‌گیرد، پس این رابطه برخلاف قانون طبیعت است و در نتیجه غیرطبیعی است. همجنسگرایی یک موضوع انتخابی است و افراد ملزم نیستند که این روش را به عنوان شیوه‌ی زندگی برای خود انتخاب کنند. همجنسگراها فقط به دنبال رابطه جنسی هستند!!! افراد به این دلیل همجنسگرا می‌شوند که از نزدیکی با جنس مخالف ترس دارند و آن را تجربه نکرده‌اند. بعضی از این جوانان دچار آشفتگی هستند، اعتماد به نفس ندارند و به انحراف کشیده شده‌اند». درواقع این افراد در کل خود همجنسگرایی را زیر سوال می‌برند و بحث‌شان بر سر ازدواج نیست، بلکه در کل با خود این گرایش مشکل دارند و به این طریق این مخالفت را نشان می‌دهند.
پاپ بندیکت شانزدهم هم با تاکید بر مخالفت‌اش با ازدواج همجنسگرایان این کار را نابودکننده‌ی جوهره مخلوق انسانی می‌خواند. پاپ در سخنرانی خود برای کریسمس ٢٠١٣ گفت: «دخل و تصرف در طبیعت آینده بشریت را به خطر می‌اندازد». پاپ افرادی را که در هویت‌های خدادادی خود دخل و تصرف می‌کنند تا آن را با انتخاب‌های جنسی خود سازگار کنند و موجب نابودی جوهره مخلوق انسانی می‌شوند، محکوم کرد. پاپ سخنرانی خود را صرف پرداختن به ارزش‌های سنتی خانواده در مواجهه با تلاش‌های علنی در فرانسه، امریکا، انگلیس و دیگر کشورها به منظور قانونی کردن ازدواج همجنسگرایان کرد. پاپ در اظهارات خود به گفته‌های ژیل برنهایم، خاخام اعظم فرانسه استناد کرد که گفته بود دادن حق ازدواج و به سرپرستی قبول کردن فرزند به همجنسگرایان حمله‌ای به خانواده سنتی است. پاپ تصریح کرد: «مردم این مسئله را به مناقشه می‌کشند که از ماهیتی برخوردارند که هویت فیزیکی آنها به آنها داده و این هویت عنصر تعیین کننده انسانیت آنها است. وی افزود: آنها ماهیت خود را رد می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که این ماهیت چیزی نیست که از قبل به آنها داده شده بلکه آنها خودشان آن را برای خود می‌سازند».
پاپ تاکید کرد: «دخل و تصرف در طبیعت که امروزه ما هنگامی که مربوط به محیط زیست شود آن را محکوم می‌کنیم، چطور است که اکنون هنگامی که به خود بشر مربوط باشد تبدیل به انتخاب بنیادین او می‌شود؟ پاپ در سخنرانی خود خاطرنشان ساخت: یک فلسفه جدید جنسیت بروز پیدا کرده که بر اساس آن جنسیت دیگر عنصری که از سوی طبیعت اعطا شده و بشر باید آن را بپذیرد و شخصا معنای آن را دریابد نیست بلکه یک نقش اجتماعی است که ما خود آن را برای خودمان انتخاب می‌کنیم، در حالی که قبلا این اجتماع بوده که آن را برای ما انتخاب کرده است. پاپ تاکید کرد: خدا زن و مرد را به طور ذاتی به صورت زوج آفریده است. وی گفت: اکنون زن و مرد به عنوان واقعیت‌های آفریده شده، به عنوان طبیعت انسانی دیگر وجود ندارند. بشر طبیعت خود را مورد سوال قرار داده است. از اکنون به بعد او دیگر صرفا روح و اراده است. پاپ همچنین اظهار داشت: وقتی آزادی خلاق بودن به آزادی خلق خویشتن تبدیل می‌شود، لزوما خالق رد شده است و نهایتا بشر نیز از مقام خود به عنوان مخلوق خدا محروم می‌شود.»
در کنار فرانسه، اسقف اعظم شهر «یورک» در انگلیس و دو اسقف اعظم دیگر در این کشور نیز با طرح قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان مخالفت کردند. تعدادی از اسقف کلیساهای جامع کاتولیک رم و لندن به منظور هشدار دادن در مورد قانونی کردن ازدواج همجنسگرایان متحد شدند. آنها معتقدند این امر سبب تغییرات غیرقابل توجیه و خطرناک در قانون می‌شود. آنها در نامه‌ای خطاب به عموم مردم اعلام کردند: «تغییر تعریف قانونی ازدواج گامی افراطی است و عواقبی جدی خواهد داشت». کلیسای کاتولیک انگلستان تاکید کرد از تساوی حقوق مدنی حمایت می‌کند اما موافق ازدواج همجنسگرایان نیست. کلیسا هشدار داد دولت در تغییر مفهوم ازدواج با مشکل قانونی مواجه خواهد شد. وی دلیل این امر را این گونه بیان کرد: «چون تعریف ازدواج در کتاب ادعیه و نماز ١٦٦٢ و ماده ٣٠ کلیسای انگلستان است که هر دو از قوانین پارلمانی هستند». اسقف‌های کاتولیک در این نامه استدلال می‌کنند تغییر در قانون به منظور پایان دادن به تبعیض، ادعای نادرستی است. ازدواج بین زن و مرد در قانون کنونی غیرعادلانه نیست. این قانون طبیعت متفاوت زن و مرد را به رسمیت می‌شناسد و از آن حمایت می‌کند. در ادامه بیان شد: «تغییر در قانون به تدریج و به طور اجتناب‌ناپذیری موجب می‌شود درک جامعه از اهداف ازدواج تغییر کند. ممکن است ازدواج تنها به تعهد دو نفر تقلیل یابد. مکمل بودن زن و مرد، و یا این‌که هدف ازدواج زادن و تربیت کودکان است، از بین خواهد رفت».
در امریکا نیز، در تازه‌ترین سخنان مِیت رامنی، فرماندار سابق ايالت ماساچوست و داوطلب نامزدی حزب جمهوری‌خواه در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، اظهار كرد: «ازدواج رابطه‌ای است میان یک مرد و یک زن است و او با ازدواج همجنسگرایان مخالف است». مخالفت رامنی با ازدواج همجنسگرایان در حالی است که وی از دادن حقوقی همچون حق فرزندخواندگی به این گونه زوج‌ها حمایت می‌کند!

اجبار ازدواج
بعد از تعریف کلی ازدواج در فرهنگ‌ها و جوامع مختلف و نگاهی اجمالی به تاریخ ازدواج در قبایل و زمان‌های گذشته که پیش‌تر آورده شد، به طور گذرا و کلی به مشکلاتی که در جوامعی مانند ایران برای دگرباش‌ها در زمینه ازدواج وجود دارد می‌پردازیم و ریز شدن در این مقوله را به روانشناسان مجله می‌سپاریم.
همانطور که عنوان شد ازدواج، تنها مهری است که بر روی یک رابطه می‌زنند تا آن را رسمی و قانونی کنند، مگرنه در کشورهای مختلفی همچون برزیل و کشورهای اسکاندیناوی، زوج‌ها ترجیح می‌دهند، بدون ازدواج با هم زندگی مشترک داشته باشند و بچه‌دار شوند. همچنین دو نفری که به یکدیگر تمایل دارند به خاطر رسومی مانند ازدواج نیست، بلکه احساس دو نفر مخصوصا در عصر حاضر که چندان احساسات تابع سنت‌ها نیستند بسیار قانون‌گریزتر و بی‌قاعده‌تر هستند. این است که در ایران خودمان شنیدن اینکه مردی یا زنی مجرد مانده، برای بزرگ‌ترها و دنیادیده‌ها، بسیار عجیب می‌نماید اما به گوش جوان‌ترها چندان هم عجیب نیست و این خود یک سبک زندگی است. هرچند که ازدواج اجباری در عصر حاضر معلول علت‌های نوین است اما نمی‌توان با قاطعیت گفت که چه زمان سایه‌ی اجبار ازدواج از سر انسانیت برچیده خواهد شد.
عمده مشکلاتی که به نظر می‌رسد بر سر راه دگرباشان قرار می‌گیرد تا آنها را مجبور به ازدواج کنند، به شرح زیر است:

قوانین مدنی، فرهنگ عمومی
قوانینی که یک کشور برای ازدواج لحاظ می‌کند، روابط را برای دگرباشان تحت الشعاع قرار می‌دهد، لذا کشوری چون سوئد راه را برای دگرباشان باز می‌گذارد تا مبادا از سر اجبار قوانین و ترس از تنهایی و مسائل دیگر به ازدواج بر خلاف گرایششان تن دهند و کشوری چون کشور خودمان، دقیقا این راه را می‌بندد. قوانین مدنی به شدت به حضور و مشارکت مردم بستگی دارد؛ اما نه مشارکت از هر جنسی. طوری که چند هفته قبل در پاریس و لندن شاهد آن بودیم که جمعیتی از اکثریتِ جنسی، اقدامی علیه ازدواج همجنسگرایان را از خود به معرض نمایش گذاشتند، که شاید باعث تاسف و اندوه آنها در چند سال آینده شود. چنان که آلمان‌ها در جنگ جهانی دوم برای کشتن همجنسگرایان توجیهات خودشان را داشتند و حالا لکه‌ای ننگی است برای تاریخ آنها و تاریخ بشریت. بنابرین هم‌راستا با مشارکت مردم، فرهنگ و علم نیز باید به آنها آموزش داده شود، مگرنه کاری که مردم در مقابل تغییرات چند هزار ساله‌ی عادات خود می‌بینند، کاری است که از نظر آنها منطقی می‌آید و حق خود می‌دانند که در برابر این تغییرات موضع‌گیری کنند، اما به راستی تا چه حد این مشارکت و آن فرهنگ‌سازی در کشور ما امکان‌پذیر است؟ عمده دلایل روانی در دگرباش‌ها باعث می‌شوند که آنها ازدواج کنند. مردی همجنسگرا از ترس تنهایی و متوقف شدن نسلش، به عرف و قانون رجوع می‌کند و تنها گزینه‌ی پیش رویش، ازدواج با یک زن است. البته همجنسگرایان شاید اطلاعات بیشتری در این زمینه‌ها داشته باشند، اما این دلیل نمی‌شود که پدیده‌ی ازدواج اجباری در میان آنها اتفاق نیافتد.

عدم استقلال مالی
مادامی که یک دگرباش توسط خانواده و اطرافیانش حمایت مالی شود، مطمئینا اطرافیان او می‌توانند به طور فزاینده‌ای او را برای ازدواج خلاف گرایش و هویت جنسی‌اش تحت فشار قرار دهند. مساله به اینجا ختم نمی‌شود، گاهی برای بهتر شدن یا حفظ موقعیت اجتماعی، دگرباشان مجبور می‌شوند سالیان سال با همسر و فرزندان خود زندگی مشترک تشکیل دهند و زندگی رقت‌باری را به جان بخرند. هرچند که به نظر می‌رسد زندگی دگرباشان بعد از ازدواج اجباری، به شکست و طلاق می‌انجامد، اما همچنان دگرباشان زیادی از ترس آبرو و قطع حمایت مالی مجبورند به زندگی مشترک خود با همسر نامطلوبشان ادامه دهند. بعضا اگر حامی او از گرایش جنسی او بداند، ممکن است او را همواره در سودای زندگی خیالی‌اش، با تهدید او به قطع حمایت خود، تشنه و تنها نگه دارد. مانند پدری که از همجنسگرایی فرزند متاهل خود مطلع است و با دخالت‌های خود زندگی او را چنان اداره می‌کند که فرد همجنسگرا در صورت کوچکترین خطا، به سرعت شأن و منزلت خود را از دست بدهد.

خشونت و مردسالاری علیه زنان
به جد که این مقوله، به جامعه‌ی ما و جوامع بسیار، در تئوری بس ملبّس است و در عمل برهنه. هنوز هم خشونت علیه زنان، در غالب غیرت و تعصب و... بین اعضای یک خانواده و جامعه وجود دارد. مادری که دختر خود را مجبور به ازدواج با فردی می‌کند که «فکر می‌کند» زندگی او بعد از ازدواج با آن فرد در مسیر متعالی‌ای پیش خواهد رفت یا لااقل از وضع موجود، شرایط بهتری به وجود می‌آید به این فکر نمی‌کند که دخترش ممکن است دگرباش باشد، او فقط بحرانی را می‌بیند که در آینده گریبان دخترش را خواهد گرفت و می‌خواهد هرچه سریع‌تر از شرّ این وضعیت استرس‌زا خلاص شود. خشونت اجتماعی علیه زنان، آنها را وادار می‌کند به ازدواج اجباری که سهل است، کارهایی را انجام دهند که انها را از زاده شدنشان منصرف می‌کند. فیلم سینمایی آینه‌های روبرو در سال گذشته، تصویری از یک ترنس‌سکشوال را در ایران به نمایش گذاشت که حرف اصلی‌اش در مورد ازدواج اجباری او خلاف طبیعت و نهاد درونی‌اش به اصرار پدر خانواده، بود. زنان در ایران حتی اگر دگرباش هم نباشند، اغلب برای ازدواج دچار تصمیم‌گیری تحمیلی و مداخله‌جویانه‌ی اطرافیان خود می‌شوند، برای دگرباش‌ها که باید جایگاه ویژه‌ای را در نظر گرفت، چرا خانواده‌هایی که از گرایش جنسی فرزندان دگرباش خود بوهایی می‌برند، زودتر از دیگر خانواده‌ها، آستین‌ها را بالا می‌زنند تا فرزند خودشان را هرچه سریع‌تر به فکر خودشان، نجات دهند!

آسیب‌هایی از طرف دگرباشان
مخفی بودن روابط بین دگرباش‌ها در ایران، ترس و تهدید و تحقیر، عدم اعتماد و بسیاری دیگر از مشکلات روانی و اجتماعی‌ای که باعث می‌شود که یک دگرباش از هم‌نوعان خود، خسته شود و بپندارد تنها راه پیش پای او ازدواج با شخصی از گروه خاصی است که تا به حال انگیزه‌ای برای فکر کردن به آن را نداشته است. بنابرین دگرباشان پس از شکست‌های متوالی در روابط عاشقانه خود، همچون کاسه‌ای که از فرود مداوم سیال در درونش، سرریز شود، به طرز متحورانه‌ای تصمیم می‌گیرند ازدواج کنند. لزبینی که خسته از لزبین‌های اطرافیانش، به مردی پناه می‌آورد ازدواج را یک راه برای رفع خستگی و تنهایی یا انتقام از جماعت اقلیت‌های جنسی می‌یابد. پیداست که روابط بیمارگونه‌ی دگرباشان در جامعه اقلیت‌های جنسی، این موضوع را حادّتر نیز می کند.
ازدواج اجباری دلایل متعدد دیگری نیز دارد، اما از آنجا که اغلب این دلایل نقطه نظر روانی دارند، از آن در این مقاله می گذریم و ادامه‌ی این مطلب را به عهده‌ی کارشناسان روان‌شناسمان در مجله می‌گذاریم.

1. البته این موضوع در کشورهای آلمان، آندورا، انگلستان، اوروگوئه، تایوان، زلاندنو، فرانسه، فنلاند، کلمبیا، لوکزامبورگ و نپال و همچنین ایالاتی از استرالیا، مکزیک و ایالات متحده تحت بحث و بررسی اساسی قرار گرفته است.
2. same-sex marriage/gay marriage/equal marriage
3. در مقاله ی جامعه شناسی جنسیت در اولین شماره ی مجله در این رابطه مفصلا صحبت شد.
4. Polyamor
5. endogamy
6. exogamy
7. levirate marriage
8. matrilocal
9. patrilocal
10. avunculocal
11. Go Jianmi
12. Walking marriage
13. Deseret
14. Mormons، شاخه‌ای افراطی از دین مسیحیت که بیش‌تر در ایالات غربی و مرکزی امریکا زندگی می‌کنند.
15 . دلایلی که ذکر شد خود دلیل اصلی ازدواج بسیاری از همجنسگرایان با افراد دگرجنسگرا است، انتظار خانواده و فشار جامعه از هر سو به خصوص بر زنان همجنسگرا فشار بسیاری وارد می‌کند تا تن به ازدواج با یک فرد دگرجنسگرا بدهد، فشار اجتماعی، مذهبی و در مورد زنان همجنسگرا فشار اقتصادی دلایل اصلی اینگونه ازدواج‌ها هستند.
18 . Takatapui
17 . Tutanekai & Tiki
18. Defence Of Marriage Act (DOMA)
19 . معروف به PAX

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر