آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه

خشونت خانگی در روابط بین زنان لزبین

زندگی اقلیتی (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)
دکتر سوزان، رز* 
یاس ِ آسمون


خشونت در روابط پارتنری لزبین چیست؟
خشونت در روابط لزبین‌ها (همجنسگرا) به تازگی به عنوان یک مشکل مهم اجتماعی شناخته شده است. زندگی با خشونت خانگی به عنوان مثال سوء استفاده جسمی، جنسی و روانی در میان همجنسگرایان بسیار فراوان وجود دارد، هر چند محققان در اغلب موارد خشونت فیزیکی را مورد مطالعه قرار داده‌اند.

خشونت لزبین‌ها در برابر شریک زندگی‌شان چقدر شایع است؟
در حدود 17-45درصد از لزبین‌ها گزارش داده‌اند که حداقل قربانی یکی از رفتارهای خشونت فیزیکی، مرتکب شده توسط یک شریک لزبین بوده‌اند. انواع سوء استفاده فیزیکی در بیش از 10درصد از شرکت کنندگان در یک مطالعه عبارتند از:
♀ ایجاد اخلال در عادات غذا خوردن یا خوابیدن فرد دیگر. 31درصد
هل دادن یا تنه زدن25درصد، رانندگی بی‌پروا برای مجازات24درصد، لگد زدن، ضربه زدن و یا گاز گرفتن15درصد
♀ توهین (67درصد)، پرتاب شی ، شکستن، ضربه یا لگد (45درصد)، بطور شفاهی مورد آزار قرار گرفتن در مقابل دوستان / بستگان (32درصد)، در مقابل غریبه‌ها (22درصد) و تهدید به خودکشی (14درصد).
♀ سوء استفاده جنسی توسط شریک جنسی زن توسط بیش از 50درصد از لزبین‌ها گزارش شده است.
♀ رخ دادن آزار و اذیت روانی حداقل یک بار توسط 24درصد تا 90درصد از لزبین‌ها گزارش شده است.
این تحقیق به طور معمول در رابطه با سفیدپوستان، طبقه متوسط لزبین که به اندازه کافی در مورد تمایلات جنسی خود باز هستند و به ملاقات محققانی که به دنبال شرکت کنندگان در جامعه همجنسگرا هستند انجام شده است. پس این یافته‌ها ممکن است به زنانی که کمتر نسبت به تمایلات جنسی خود باز و یا کمتر تحصیل کرده یا از زمینه‌های دیگر قومی هستند اعمال نشود.

چرا یک لزبین باید زن دیگری را مورد آزار قرار دهد ؟
لزبین‌هایی که شریک‌هایشان را مورد خشونت قرار میدهند ممکن است دلایل مشابه‌ای با مردان دگرجنسگرای خشونت‌طلب داشته باشند. لزبین‌ها شریک خود را مورد آزار قرار میدهند تا کنترل امور را حفظ کنند. لزبینهای خشونت‌طلب این کار را انجام میدهند تا از ایجاد احساس رها شدن و از دست دادن در خودشان جلوگیری کنند. به همین دلیل بسیاری از حوادث خشونت زا در طول جدایی زوجین رخ میدهد.
بسیاری از آزاردهندگان همجنسگرا در خانواده‌های خشن بزرگ شده‌اند و از نظر جسمی، جنسی و یا شفاهی مورد آزار قرار گرفته و یا شاهد بوده‌اند که مادرانشان توسط پدر یا ناپدری مورد آزار قرار گرفته‌ است.

چگونه خشونت بین زنان همجنسگرا متفاوت از خشونت افراد دگرجنسگرا است؟
شباهت‌های متعددی میان خشونت همجنسگراها و دگرجنسگراها وجود دارد. خشونت به نظر می‌رسد میان زوج‌های همجنسگرا درست به اندازه زوج‌های دگرجنسگرا رایج باشد.علاوه بر این، چرخه خشونت در هر دو نوع روابط رخ میدهد. با این حال، چند تفاوت در این بین وجود دارد:
در روابط لزبین، فرد «بوچ» (از نظر جسمی قوی تر، مردانه تر و یا مزدبگیر) در رابطه، به احتمالِ زیاد، قربانی روابط خشونت‌زا میشود در حالی که در روابط با جنس مخالف، شریک مرد (معمولا قوی تر، بیشتر مردانه و مزدبگیر) است که اغلب خشونت اعمال میکند. برخی از لزبینها در روابط خشونت‌زا گزارش‌هایی مبنی بر مبارزه و برخورد متقابلانه را گزارش داده‌اند.
علاوه بر این، یک عنصر منحصر به فرد برای همجنسگرایان، محیط هوموفوبیایی است که آنها را احاطه کرده است. این مسئله، فردِ اعمال‌کننده‌ی خشونت را قادر می‌سازد تا با تهدید به «اوت» کردن قربانی ( کامینگ اوت یا خروج از گنجه برای همجنسگرایانی که اطرافیانشان از گرایش جنسی آنها آگاه نیستند) به دوستان، خانواده و یا کارفرما یا تهدید به گزارش به مقامات که حضانت فرزند، مهاجرت و یا وضعیت حقوقی قربانی را به خطر اندازد؛ قربانی خود را کنترل کند. محیط هوموفوبیایی همچنین باعث می‌شود برای قربانی دشوار باشد تا به دنبال کمک از پلیس، سازمان‌های خدمات قربانی‌ها و پناهگاه‌های زنان مضروب باشد.

چه حقوق قانونی در رابطه با ضرب و شتم لزبین‌ها وجود دارد؟
در برخی از ایالتها، لازم است پلیس برای درمان موارد خانگی خشونت لزبین‌ به همان روش که آنها خشونت خانگی افراد دگرجنسگرا را کنترل میکنند وارد عمل شود. بسیاری از ایالت‌ها دارای قوانین بازداشت اجباری هستند پلیس میتواند در شرایط خاص اقدام به بازداشت فرد ضارب کند و این قانون در مورد افراد همجنسگرا و دگرجنسگرا یکسان است و ضارب ممکن است به حکم دادگاه به منظور حفاظت قربانی از صحبت کردن و یا نزدیک شدن به قربانی منع شود.1

هر چند وقت یکبار خشونت زنان همجنسگرا به پلیس گزارش شده است؟
موانع قابل توجهی برای همجنسگرایانی که به دنبال کمک هستند وجود دارد. قربانیان روابط لزبین به ندرت گزارش حوادث خشونت آمیز را به پلیس به دلیل ترس از به مخاطره افتادن، میدهند. بسیاری از قوانین ایالتی نیز در رابطه با خشونت خانگی قادر به حمایت از شرکای همجنس نیست.
همچنین، در موارد خشونت همجنس، پلیس اغلب تصورمیکند سوء استفاده متقابل (به ادعای سو استفاده کننده که سوء استفاده متقابل بوده است) می‌باشد و به احتمال زیاد به دستگیری هر دو عضو شریک می‌انجامد. سازمان‌های زنان مضروب نیز ممکن است خدمت‌رسانی نسبت به زنان همجنسگرایان انجام ندهند.

چگونه می‌توانید به یک همجنسگرا که قربانی خشونت است کمک کنید؟
به او بگویید که می‌تواند برای دریافت کمک با شما تماس بگیرد. به او کمک کنید تا طرحی ایمن در مورد اینکه اگر او نیاز به ترک محل خشونت داشت چگونه عمل کند از جمله داشتن یک پوشه به آسانی قابل دسترس با محتوای اسناد ضروری (از جمله کارت شناسایی، پول و هر چیز دیگری که ممکن است مورد نیاز واقع شود) تنظیم یک محل اقامت برای او در مواقع اضطراری. به او کلید خانه خود را بدهید. او را مورد انتقاد قرار ندهید که چرا به سرعت شریکش را ترک نمیکند.
* مدیر مرکز تحقیقات ملی خشونت علیه زنان،
دانشگاه میسوری
منبع: مجله مطالعات لزبین








 

۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

بهداشت جنسی لزبین‌ها

زندگی اقلیتی (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)

در این مقاله سعی شده است حقایق علمی‌ای بازگو شود که لزبین‌های ایرانی به شدت به آن احتیاج دارند. خیلی از لزبین‌ها خجالت می‌کشند تا سوالات‌شان را مطرح کنند و یا اینکه می‌پندارند هرگز در معرض بیماری‌های جنسی قرار نمی‌گیرند. ضمن اینکه در گوشه‌کنار فضای مجازی اطلاعات زیادی در امر بهداشت جنسی برای افراد با گرایش‌های جنسی مختلف وجود دارد، اما به حق، منابع غنی اطلاعاتی برای بهداشت جنسی لزبین‌ها یافت نمی‌شود. امیدوارم که این پرونده شروعی برای اطلاع‌رسانی مفید و گسترده در این زمینه باشد.
یاس ِ آسمون



چرا لزبین‌ها باید به داشتن رابطه‌ی جنسی ایمن فکر کنند؟
به طور کلی لزبینها در خطر پایینی برای ابتلا به بیماری ایدز و حاملگی ناخواسته قرار دارند اگرچه رابطه‌ی جنسی بین زنها همیشه ایمن نیست و لزبین‌ها هم درست به اندازه زنانی که با مردان رابطه‌ی جنسی دارند در خطر ابتلا به بیماری‌های مقاربتی هستند بنابراین زنان نیاز دارند تا این خطرها را بشناسند و بدانند چطور از خودشان محافظت کنند.

ایمنی جنسی برای لزبین‌ها چیست؟
ایمنی جنسی به هرعملی که باعث شود شما در خطر ابتلا به ایدز یا دیگر بیماری‎های مقاربتی قرار نگیرید گفته می‌شود رابطه جنسی امن‌تر به رابطه‌ی جنسی‌ای اشاره میکند که خطر ابتلا به ویروس ایدز و دیگر بیماری‌های مقاربتی به کمترین حد ممکن برسد. لزبینها میتوانند با اطمینان حاصل کردن از اینکه در طول رابطه‌ی جنسی مایعات بدن همچون خون و تراوشات واژن وارد بدنشان نشود خودشان را در برابر ایدز و بسیاری از بیماری‌های مقاربتی حفاظت کنند. هشدارهای دیگری که میتوان عنوان کرد شامل به اشتراک نگذاشتن اسباب بازی‌های جنسی است اگر این اسباب بازی‌ها را مشترکاً استفاده میکنند باید از کاندوم جدید برای هرکدام از شرکای جنسی استفاده کنند. بعضی از فعالیت‌های جنسی هم دارای ریسک پایین‌تری در نظر گرفته میشوند. مانند: بغل کردن؛ ماساژ دادان، لمس کردن و یا استمناء (خودارضایی).
اگرچه بیماری‌های مقاربتی مانند هرپس (تبخال) و شپش میتوانند به تنهایی از طریق تماس پوستی منتقل شوند. تنها راه برای اطمینان دو زن از اینکه در طول رابطه‌ی جنسی هیچگونه خطری آنها را تهدید نمیکند انجام تست کامل و نداشتن فعالیت جنسی با زنان یا مردان دیگر میباشد.

لزبین ها، رابطه‌ی جنسی و ایدز
لزبین‌ها و یا زنان دوجنسگرا (بایسکشوال) در خطر بالایی برای ابتلا به ایدز از یک زن به زن دیگر قرار ندارند.
اگرچه متاسفانه در بسیاری زنان:
بعضی لزبینها رابطه‌ی جنسی غیرایمن با مردها دارند. یک تحقیق در انگلستان نشان داد که 85 درصد زنانی که با زنان رابطه‌ی جنسی دارند همچنین با مردان هم رابطه‌ی جنسی دارند.
بعضی لزبینها مواد مخدر تزریق میکنند و سوزن مشترک استفاده میکنند. تحقیقات در رابطه با معتادان تزریقی نشان داده زنان معتاد تزریقی که با زنان رابطه‌ی جنسی دارند در ریسک بالاتری برای ابتلا به ایدز نسبت به دگرجنسگرایانی که مواد مخدر تزریق میکنند قرار دارند.
بعضی لزبینها که قصد بارداری دارند در مورد اهداکنندگان اسپرم تصمیم گیری میکنند. بانک‌های اسپرم مشروع مایع منی اهداکنندگانشان را از نظر بیماری ایدز و دیگر بیماری‌های جنسی تست میکنند اگرچه بسیاری از لزبین‌ها تمایل دارند اسپرم فردی را که میشناسند استفاده کنند تا استفاده از این بانک ها.
بعضی از لزبینها فعالیت‌های جنسی خطرناک دارند. این فرض گسترده استدلال شده است که لزبین‌ها جمعیتی با ریسک پایینی برای ابتلا به ایدز قرار دارند و آنها باور دارند ویروس HIV چیزی نیست که آنها نیاز داشته باشند نگران باشند.

خطرات ابتلا به ایدز برای لزبین‌ها چیست؟
HIV در شیر زنان، خون، مایعات واژن یا منی فردی با ویروسHIV حضور دارد. بنابراین اگر هرکدام از این مایعات وارد بدنتان شوند شما در خطر ابتلا قرار میگیرید. خطر انتقال ایدز در طول مقاربت جنسی بین زنان پایین است. زنان بسیار اندکی شناخته شده‌اند که ایدز را به زنان دیگر منتقل کرده‌اند اگرچه بعضی فعالیت‌های جنسی لزبین‌ها ریسک ابتلا بهHIV را افزایش میدهد و اقدامات احتیاطی برای محافظت از آلودگی باید صورت بگیرد.

رابطه‌ی جنسی دهانی:
ریسک انتقال HIV از طریق رابطه‌ی جنسی دهانی پایین است اما این ریسک در صورتی که زنی بریدگی یا زخم در دهانش داشته باشد افزایش پیدا میکند و یا اگر شریک جنسی‌ای که دریافت کننده رابطه‌ی جنسی دهانی میباشد در واژن خودش زخم داشته باشد و یا در دوران پریود خودش باشد. رابطه‌ی جنسی دهانی در صورتی که از یک سد دندان (یک مربع لاتکس بر روی ناحیه تناسلی، میتوانید یک کاندوم مردانه را نیز به اندازه دلخواه ببرد) استفاده کنید امنتر خواهد بود. زیرا مانع ورود مایع واژن و یا هرگونه خون به دهان شما می‌شود.

به اشتراک گذاری اسباب بازی‌های جنسی
به اشتراک گذاری اسباب بازی‌های جنسی (برای مثال لرزاننده‌ها) میتواند خطرناک باشد اگر مایع واژینال ، خون و یا مدفوع بر روی آنها وجود داشته باشد. همیشه آنها را تمیز کنید و برای هر شریک یک اسباب بازی جدا داشته باشید. باور کنید شریک شدن در این مورد ایده‌ی خوبی نیست.

رابطه‌ی جنسی خشن
هرعمل جنسی که به خونریزی یا بریدگی در آستر مخاط واژن و یا مقعد ختم شود خطرناک است، مانند عمل فیستینگ ( فیستینگ به وارد کردن آهسته و با احتیاط پنج انگشت دست به درون واژن شریک جنسی گفته میشود که میتوان تا وارد کردن کل مچ دست ادامه داد) و یا بعضی فعالیت‌های سادیست مازوخیست.

اهدا کننده اسپرم
اگر زنی قصد استفاده از اسپرم برای بارداری را دارد نیاز دارد تا در مورد تاریخچه پزشکی فرد اهدا کننده اسپرم و هرگونه فاکتورهای خطر شامل استفاده از مواد مخدر و تاریخچه جنسی فرد مطلع باشد. بسیار مهم است که اهدا کننده اسپرم تست HIV بدهد.

دیگر بیماری‌های جنسی لزبین‌ها چیست؟
اگرچه تا اینجا صحبت از پایین بودن احتمال ابتلا زنان لزبین و دوجنسگرا به بیماری ایدز کردیم اما هنوز بسیاری از بیماری‌های جنسی دیگر مانند تبخال تناسلی وجود دارد که لزبین‌ها به اندازه زنان دگرجنسگرا احتمال ابتلا به آنها را دارند.
برفک
رشد بیش از حد مخمر که باعث خارش و سوزش واژن میشود معمولا همراه با ترشحات سفید رنگ همراه است. این مخمر میتواند در رابطه جنسی بین زنان منتقل شود اگرچه انتقال آن از طریق رابطه‌ی جنسی دهانی پایین است.
واژینوز
باکتریال رشد بیش از حد باکتری‌های واژن که باعث ترشحات بدبو میشود که لزبینها اغلب آن را تجربه میکنند و احتمالا با صابون‌های معطر و روغن حمام در ارتباط است.

زگیل تناسلی
برجستگی‌های بدون درد در فرج، مهبل (واژن)، گردن رحم و یا دور مقعد. این زگیل‌ها میتوانند از طریق تماس با زگیل منتقل شوند به عنوان مثال از طریق لمس کردن، مالش یا به اشتراک گذاشتن اسباب بازی‌های جنسی. بعید است که زگیل غیرتناسلی مانند زگیل دست بتواند به واژن منتقل شود. در ابتدا، زگیل‌های تناسلی کوچک، سفت و بدون درد هستند و ممکن است در ناحیه واژن باشند. همچنین ممکن است در اطراف مقعد به وجود بیایند و اگر در مراحل اولیه درمان نشوند، ممکن است بزرگ شوند و نمایی گل کلمی و گوشتی پیدا کنند اما اهمیت این زگیل‌ها در آن است که برخی از آنها ممکن است خطر سرطان دهانه رحم یا سایر سرطان‌های منطقه تناسلی را افزایش دهند. درمان آنها با یک پماد که روی ضایعه مالیده می‌شود، امکان پذیر است. البته راه‌های درمانی دیگر نیز وجود دارد که از جمله آنها می‌توان به فریز کردن آن با یک جسم بسیار سرد اشاره کرد که توسط پزشک انجام می‌شود.همچنین برای برداشتن زگیل‌های بزرگ ممکن است نیاز به جراحی باشد.

تریکوموناس واژینالیس
باعث ایجاد ترشحات کف مانند واژن و سوزش میشود و تنها توسط تماس با واژن منتقل میشود برای مثال استفاده از اسباب بازی جنسی مشترک و یا دست زدن.
تریکوموناس شایعترین بیماری منتقله از راه جنسی و قابل درمان در خانمهای جوان فعال از نظر جنسی می‌باشد
علائم عفونت در زنان شامل ترشح کف آلود سبز یا زردرنگ بدبو است. این عفونت می‌تواند منجر به احساس ناراحتی حین مقاربت و ادرار کردن شود. در موارد نادر، درد در ناحیه زیرین شکم وجود دارد. علائم معمولاً در زنان بین 28-5 روز بعد از مواجهه با انگل رخ می‌دهد.
التهاب ناحیه تناسلی که در اثر تریکوموناس ایجاد می‌شود، می‌تواند استعداد شخص را به عفونت HIV افزایش دهد البته در صورتی که شخص با ویروس HIV تماس پیدا کند.

هرپس (تبخال تناسلی)
تبخال می‌تواند زخم‌های دردناک در داخل فرج/واژن و یا مقعد (اینها تبخال تناسلی هستند) و یا بر روی دهان (زخم‌های سرد) ایجاد کند. تبخال می‌تواند از طریق تماس با زخم منتقل شود. برای مثال از طریق لمس کردن، نوازش کردن و یا به اشتراک گذاشتن اسباب بازی‌های جنسی . در رابطه جنسی دهان در صورت وجود زخم در دهان میتواند ویروس منتقل شود. همچنین ممکن است شخصی ناقل ویروس هرپس باشد اما هیچوقت علائمی نداشته باشد یک تحقیق آمریکایی نشان می‌دهد که اکثریت زنانی که رابطه جنسی با زنان دارند و به هرپس آلوده هستند از عفونت خود بی اطلاع هستند.در حال حاضر نمی توان تبخال ناحیه تناسلی را معالجه کرد اما با درمان می‌توان علایم بیماری را تخفیف داد و از عود بیماری جلوگیری کرد.. تاول‌های دردناک و زخم‌های باز که قبل از آن خارش، سوزش یا احساس آزردگی در ناحیه تناسلی وجود دارد، از علایم ابتلا به این بیماری است. هنگامی که علایم وجود ندارد، ویروس به حالت خفته درآمده است و وقتی که ویروس دوباره فعال شود، علایم باز می‌گردند اما بازگشت علایم به معنای عفونت جدید نیست. از طرفی، تاول‌ها ممکن است به درون مجرای تناسلی تا گردن رحم و نیز پیشابراه گسترش یابند. پس از چند روز، تاول‌ها می‌ترکند و از آنها زخم‌هایی کم عمق و دردناک بر جای می‌ماند که یک تا سه هفته به طول می‌انجامد ولی ویروس برای همیشه در بدن باقی می‌ماند.

انگل / شپش عانه
چسبیده به ناحیه تناسلی و دیگر موهای بدن باعث خارش و گاهی اوقات ایجاد لکه‌های خون ناشی از گزش آنها میشوند. از طریق تماس پوست بدن برهنه منتقل میشوند.

کلامیدیا
یکی از متداول ترین عفونت‌های باکتریایی مقاربتی به شمار می‌رود و در خانم‌ها موجب عفونت دهانه رحم می‌شود که قابل درمان بوده و توسط یک باکتری به نام کلامیدیا تراکوماتیس ایجاد می‌شود. چنانچه این بیماری به موقع درمان نشود می‌تواند مشکلات جدی را برای فرد ایجاد کند.مرکز کنترل بیماری و پیشگیری تخمین می‌زند که سالانه بیش از 3 میلیون فرد به این بیماری مبتلا می‌شوند.
باکتری کالامیدیا در مایع واژن و مایع منی وجود دارد. کلامیدیا برخی اوقات بیماری خاموش نامیده می‌شود. زیرا ممکن است شما مبتلا باشید ولی آگاه نباشید. علائم اغلب طی 3-1 هفته بعد از آلودگی ظاهر می‌شوند. افرادی که علامت‌دار هستند ممکن است یک ترشح غیر طبیعی ( موکوس ، چرک ) از مهبل یا آلت تناسلی مردانه داشته باشند و یا دچار درد به هنگام ادرار کردن شوند. عفونت در صورتی که درمان نشود ممکن است در بدن شما حرکت نماید. باکتری می‌تواند مدخل رحم ، لوله‌های تخمدانی و کانال ادراری را در زنان آلوده نماید، جایی که نهایتاً منجر به بیماری التهابی لگن می‌گردد. در مردان باکتری می‌تواند ایجاد اپیدیدیمیت نماید. بیماری التهاب لگن و التهاب اپیدیدیم دو بیماری بسیار جدی می‌باشند. کلامیدیا تراکوماتیس همچنین می‌تواند باعث عفونت رکتوم و چشم ( التهاب ملتحمه یا چشم صورتی ) گردد. باکتری در صورت تماس جنسی آلوده، می‌تواند منجر به عفونت گلو گردد.
هر ساله بیش از یک میلیون زن در آمریکا به بیماری التهاب لگن که یک عفونت جنسی اندام تولید مثل است، مبتلا می‌شوند. حدود نیمی از موارد ابتلا به بیماری در اثر عفونت کلامیدیا می‌باشد و بسیاری از این زنان بدون علامت هستند. بیماری لگن منجر به انسداد لوله‌های تخمدانی و ناباروی می‌شود. محققین تخمین می‌زنند که هر ساله 100 هزار زن در اثر ابتلا به بیماری التهاب لگن نابارور می‌گردند.

گونوره (سوزاک)
یکی از شایع ترین بیماری‌های مقاربتی سوزاک است. سوزاک یک بیماری عفونی قابل درمان و منتقله از طریق تماس جنسی است. باکتری ایجاد کننده سوزاک می‌تواند مجاری تناسلی، دهان و رکتوم را در هر دو جنس درگیر کند.
بانوان اکثرا بدون علامت هستند اما افزایش ترشحات مهبلی، سوزش به هنگام خروج ادرار و خون ریزی‌های نامرتب قاعدگی هم می‌تواند علایم ابتلا به این بیماری باشد. در هر صورت، مجرای تناسلی و گردن رحم فرد مبتلا آلوده کننده است. در اینجا باید تاکید کنم که همه عفونت‌های آمیزشی علامت ندارند. به همین علت برای تشخیص دقیق لازم است از معاینه یا آزمایش کمک گرفته شود. در هر حال این بیماری از طریق ارتباط دهانی، مهبلی، مقعدی و همچنین از طریق مادر آلوده به فرزند در هنگام بارداری منتقل می‌شود.
خونریزی بین دوره، ترشحات کرم یا خونی از مهبل، خونریزی بیش از حد در طول دوره قاعدگی، سوزش فرج، درد قسمت تحتانی شکم، مقاربت دردناک، ادرار کردن دردناک (سوزش)، عفونت مقعد (یبوست)، ترشحات چرکی ، اجابت مزاج با درد و خونریزی، خارش
معمولاً در لزبینها کمیاب هستند اما اگر این بیماری در کسی ایجاد شود میتواند از طریق استفاده مشترک از اسباب بازی‌های جنسی و یا مالش vulvas با هم منتقل شود. خطر ناباروری در زنانی که کلامیدیای درمان نشده دارند وجود دارد.

سیفلیس
سیفلیس در اثر تماس مستقیم با یک زخم سیفلیس از شخص مبتلا به شخص سالم منتقل می‌شود. زخمها اغلب در ناحیه تناسلی خارجی، واژن، مقعد یا در داخل مجرای مقعدی ایجاد می‌شوند. زخمها همچنین می‌تواند در داخل دهان یا روی لبها ایجاد شود. انتقال باکتری از طریق رابطه جنسی واژینال، مقعدی یا دهانی صورت می‌گیرد. زنان حامله می‌توانند بیماری را به جنین خود منتقل کنند. سیفلیس از طریق نشستن روی توالت فرنگی، دستگیره در، استخر، وان، لباس مشترک و ظرف غذا منتقل نمی شود. این بیماری همچنین باعث زخم بدون درد (شانکر) در نواحی که باکتری وارد بدن شده میشود. شانکر در مهبل (واژن) می‌تواند تقریبا نامحسوس باشد.

هپاتیت
در اینجا منظور از هپاتیت اشاره به عفونتهای ویروسی است که باعث التهاب کبد می‌شود انواع خاصی از هپاتیت به راحتی می‌تواند از طریق رابطه جنسی منتقل شود به عنوان مثال از طریق لمس کردن یا به اشتراک گذاشتن اسباب بازی‌های جنسی. اغلب هیچ نشانه ای وجود ندارد، هرچند میتواند باعث زردی یا یرقان (زرد شدن پوست) و یا حالت تهوع شود.

عفونت قارچی
خارش و سوزش دو نشانه از نشانه‌‌های بسیار زیاد عفونت قارچی هستند که کاندیدیاز نیز نامیده می‌شود و بسیار متداول است. علائم دیگر عبارتند از ترشحات غلیظ و سفید رنگ کشک مانند و تورم لب‌های واژن. عفونت قارچی گاهی ممکن است از طریق رابطه‌ جنسی سرایت کند، اما نه همیشه، زیرا دخترهایی که رابطه‌ جنسی ندارند هم ممکن است دچار عفونت قارچی شوند. اگر تصور می‌کنید دچار عفونت قارچی شده‌اید اما تابحال این مشکل را نداشته‌اید، حتماً به پزشک مراجعه کنید. آنهایی که مکرراً دچار عفونت قارچی می‌شوند از داروهای بدون نسخه موجود در داروخانه‌ها که کرم‌های ضدقارچ هستند یا از درمان‌‌های شیاف واژن استفاده می‌کنند.

برای تمام بیماری‌های جنسی ذکر شده درمان وجود دارد. بیشتر اوقات این بیماری‌ها توسط آنتی بیوتیک به سرعت درمان میشوند. بسیار مهم است که با مشاهده اولین علائم به پزشک مراجعه کنید و از داشتن رابطه جنسی تا درمان کامل خودداری کنید تا بیماری را به شریکتان منتقل نکنید. بیماریهای جنسی اگر درمراحل اولیه به سرعت درمان نشوند میتوانند حالت مزمن به خود بگیرند پس خجالت نکشید و در اولین فرصت به پزشک زنان مراجعه کنید.

انجام آزمون اسمیر
مراقبت از خود به معنی انجام تستهای اسمیر دهانه رحم منظم میباشد حتی اگر شما هرگز با مردی رابطه‌ی جنسی نداشته اید و یا سالها از آخرین ارتباط جنسی شما با یک مرد میگذرد. دلیل انجام این تست این است که ویروس HPV که با سرطان دهانه رحم در ارتباط است میتواند از طریق رابطه جنسی بین دو زن نیز منتقل شود آزمایش اسمیر می‌تواند سلول‌های پیش سرطانی را تشخیص دهد و با درمان زودهنگام می‌توان مانع از گسترش و ایجاد سرطان شد.
با وجود این تحقیقات کلینیکی نشان میدهند که زنان همجنسگرا نسبت به زنان دگرجنسگرای همسن کمتر برای انجام آزمایش روتین اسمیر اقدام میکنند.
این است که فقط به عنوان یک لزبین به آزمون اسمیر به طور منظم آن را به عنوان یک زن دگرجنسگرا است مهم است. شما می‌توانید با دکتر خود در مورد داشتن یک اسمیر دهانه رحم صحبت می‌کنید و یا متناوبا شما می‌توانید یک برنامه‌ریزی خانواده و یا کلینیک سلامت جنسی تماس بگیرید.
برای یک لزبین انجام مرتب آزمایش اسمیر به مهمی انجام این آزمایش توسط زنان دگرجنسگرا است. برای انجام این تست شما میتوانید به پزشک خود مراجعه کنید.
(در ایران این تست حتی توسط خانه‌های بهداشت در روستاها هم انجام میشود و اگر بیمه هستید براحتی میتوانید تحت پوشش بیمه خود این تست کم هزینه را انجام دهید.)

و درآخر 5 پیشنهاد کلی برای زنان لزبین:
1. در صورت اشتراک اسباب بازی جنسی از کاندوم بر روی آن استفاده کنید.
2. در دوران عادت ماهیانه خود یا شریکتان از برقراری رابطه جنسی خودداری کنید.
3. در هنگام رابطه جنسی دهانی از یک سد دندان استفاده کنید.
4. در صورت وارد کردن دست خود به واژن و یا مقعد شریکتان از دستکش جراحی استفاده کنید.
5. به طور منظم آزمایش بدهید و از سلامت جنسی خودتان اطمینان حاصل کنید.

۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه

ما تنها نیستیم و تنها ما نیستیم!

پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)
اسامی‌ذکر شده نام حقیقی‌اشخاص نیست، اما شخصیت‌ها حقیقی بوده و در واقع برداشت مختصر و تصویری دور از برخورد، گفتگوها و درد دلها با برخی از دوستان و کسانی بوده که طی سالهای گذشته فرصت ‌آشنایی و همصحبتی با ایشان را داشته ام.
عماد فهیم


بدون تردید خانواده یکی از ارکان مهم زندگی فردی و اجتماعی بوده و همواره تاثیر متقابل بین این واحد ساختاری و جامعه ناگزیر بوده، پویایی و تداوم یکی از نتایج اولیه تشکیل آن می‌باشد. چرا که بخش عمده‌ای از نیازهای بنیادی و اولیه هر شخص در قالب این ساختار پاسخ داده شده و پس از فرد یکی از واحدهای اساسی سازنده جامعه می‌باشد. سبک زندگی ایرانی و فرهنگ حاکم بر آن ساختار فرهنگی و نوع خاص روابط خانوادگی در جامعه چه در بعد درونی و برونی بسیار متمایز بوده و درمقایسه با دیگر جوامع مدنی دارای مزیت‌ها و البته نقایصی می‌باشد.
نوع روابط عاطفی عمیق‌تر میان اعضای خانواده و خویشاوندان، مواجهه و حضور بیشتر در گروه‌های بزرگتر خانوادگی، وابستگی عاطفی و حتی اقتصادی تا سنین بالا، آموزه‌های دینی و سایر الگوها و تعصبات و ترس در کنار کمرنگ بودن میزان توجه و آگاهی به عقاید،حریم و حقوق خاص متقابل و پررنگ شدن معیارها و موازین شخصی، شکل گیری نوعی احساس مسئولیت در قبال دیگران را در ابعادی از زندگی تا حدی بیش از حد نرمال را در پی داشته‌است که گاهی با هدف به اصطلاح خیر اما با نادیده گرفتن ناآگاهانه حقوق فردی همراه می‌باشد و به نوعی استبداد عاطفی و عدم انصاف منجر شده‌است.
این نوع رابطه و احساس مسئولیت و وظیفه در قبال یکدیگر، منشاء غریزی و عاطفی داشته و مهیج‌های فرهنگی، دینی و، به آن شدت وضعف می‌دهند، تعهداتی خودبرخاسته را به وجود می‌اورد که ممکن است از دیدگاه حقوق فردی و اجتماعی چندان موازنه به سمت شخص حقیقی نبوده و در نهایت نوعی الگو و جهت‌گیری ناخودآگاهانه در ضمیر ‌اشخاص و متقابلا جامعه به وجود می‌اید که چندان در نیازها، علایق و عقاید فردی، شیوه زندگی و حتی اهداف، خود فرد اصالتی نداشته، از محوریت فاصله بسیار گرفته، از حقوق خاصی محروم گردد و به زبان خودمانی‌تر دیگر برای خودش زندگی نمی‌کند و فضای بیرونی حاکمیت قوی تری بر ابعاد زندگی فردی و خصوصی دارد. بدون تردید یکی از عوامل مهم و اساسی تعامل با دیگران و یکی از نیازهای جامعه انسانی و حتی نیاز فردی می‌تواند وجود چنین فاصله‌ای بوده و خودمحوری مطلق یک نقص اساسی است. اما زمانی که این فاصله از حدود تعادل خود فاصله گرفته، حتی نیازها و گرایش‌های اساسی فردی و زوایای خصوصی زندگی را متاثر ساخته و حقوق فردی کمرنگ گردد، می‌تواند بسیار نامطلوب باشد و مسیر زندگی او همچون پرتاب تیری از کمان شده که نقش اساسی او فقط تیر بودن بوده و هیچ، کیفیت و تعالی او تنها به آئرودینامیک و طرح و مهندسی ساخت و شکل بسته و البته لذت پرواز هم جزئی از آن است و نباید نادیده گرفت!
ما برای خودمان زندگی نمی‌کنیم. این جمله حامل بار مثبت و به همان‌اندازه منفی است. ما تنها نیستیم و اصولا تنهایی به تدریج یعنی نبودن، وجود ما نشان از تنها نبودن است و این تنها نبودن به معنای وجود نیروهای متقابل است که معلول نیازها، عواطف، افکار، غریزه و بسیار اجرام احجام عینی و ذهنی دیگر است که فشاراور و محصورکننده‌است اما به همان اندازه خلا و تهی نبود آن بسیار ملال آوراست و پوچ. تنها ما نیستیم، دیگرانی هم هستند، با عقاید، افکار، نیازهای مشترک و متفاوت و حقوق متقابل، پذیرش این یعنی خودخواهی و خودمحوری نه و ما تنها نیستیم، دیگرانی هم هستند و این یعنی وجود اثرات و روابط، بازدارنده‌ها و پیش برنده ها، رفتار و حرکات نفوذ و اثر خارج از حدود شخصی داشته، نوعی مسئولیت اجتماعی را تداعی می‌کند.
برای هر فرد، اولین و نزدیکترین فضای حاکم بر او می‌تواند خانواده باشد و خود خانواده به عنوان یک واحد در فضای حاکمیت جوامع بزرگتر قومی، مذهبی و مدنی قرار دارد که هر یک کنش‌های بی‌واسطه و باواسطه بر یکدیگر دارند.
وقتی که از خانواده می‌گوئیم حریم امن و مرکز شروع و رشد فرد و اولین پاسخگوی نیازهای اولیه او تداعی می‌گردد. تاثیر غیر قابل انکار در شکل گیری شخصیت، حال و اینده فرد دارد. این تاثیر به همان‌اندازه از جنبه‌های مثبت، در جنبه‌های منفی نیز محرز است. فضای ذهنی باز و دید آگاهانه، شناخت جامع نیازها و حقوق متقابل، احترام و التزام به آن، به کاهش نقص روابط صرفا عاطفی و یا ناشی از بی احتیاطی! و نهادینه شدن ذهنیات القائی و متعصبانه کمک بسیار خواهد کرد. متاسفانه با همه‌ی اینها فرهنگ غالب و الگوهای شکل گرفته و حاکم، تعصبات و میزان کم آگاهی و عدم پذیرش سبکهای به دور از عرف، از طرفی و وابستگی‌های عمیق عاطفی و نگرانی‌های، بازخوردهای منفی داشته، احساس این فضای بسته و عدم پذیرندگی باعث پنهانکاری، دورتر شدن از خانواده و درنتیجه بی توجهی و نااگاهی از نیازهای واقعی شده و حتی کسانی هم که این تمایلات را بروز داده با واکنش نادرست و غیرمنصفانه روبه‌رو و امنیت روانی و عاطفی خود را از دست می‌دهند.
از طرفی فضای کلان‌تر جامعه و حاکمیت بیرونی نیز بسیاری از این نوع نیازها را برنتافته حالتی ستیزه‌جویانه گرفته و در بهترین حالت اهمیتی برای آن قائل نبوده‌است و آن را انکار نموده. بدین ترتیب عدم امنیت روانی و حقوقی را بویژه برای افراد و گروه‌های خاص به همراه داشته‌است. حتی در خانواده‌هایی که این مساله را پذیرفته و نسبت به آن دید مثبت و موضع حمایتی دارند نیز از این فقدان پذیرندگی بیرونی و خلا حقوقی همواره نگران خواهند بود. اینها و عوامل بسیار دیگر برای این اقلیت به گرفتاری عمیقی بدل گشته که بی پاسخ مانده، دورنمای آن ناامید کننده و فرایند برون رفت از آن ممکن است نسلها به طول انجامد. مواجهه با واقعیت‌ها و فشار حاصل از آن، سبک خاص زندگی، روابط، ملاحضات و عواطف خاص حاکم بر آن،ما را از مسیری که واقعا خواهان آن بوده بسیار دور کرده‌است و نسبت به اقلیت‌های جنسی جوامع دیگر با مشکلات شدیدتری روبرو ساخته‌است.
لاله از آخرین خواستگارش می‌گوید، اینکه این یکی تمام معیارهای معمول و مورد خواهش از دید شخص دوم او و خانواده‌اش را داشته و تقریبا هیچ ایراد و بهانه منطقی برای رد کردنش را ندارد و تنها ایرادش پسر بودن اوست و حالا نمی‌داند چه تصمیمی ‌بگیرد،
سعید از گریه‌های نیمه پیدا و هر از گاه مادرش بر سر سجاده می‌گوید و می‌داند که تمنایی برای او و به خاطر اوست، اخم و سنگینی نگاه پدر و نصیحت‌های خسته‌کننده‌اش و اینها همیشه دلش را به شکل عمیقی به درد آورده و برایش غیر قابل تحمل بوده و بودنش را، اینجا بودنش را یا این گونه بودنش را دلیل این همه رنج مادر و عذاب خودش می‌بیند، اما با این همه هرگز نمی‌تواند نوع زندگی در چارچوبی ناهمساز با ویژگی‌های خاص خودش را تاب بیاورد و می‌گوید تن دادن به غیر از این پایان اوست.
وحید این پسر بی پروا و پرشور، تنهایی را سرنوشت محتوم خود می‌بیند، روزهایی نه چندان دور که با‌اشتیاق خواهند رسید. نگران امروز نیست، امروز خوب است، هر چند که می‌توانست بسیار بهتر از این باشد. مادرش او را خوب می‌شناسد اما تنها پسرش را تنها بهتر می‌فهمد و برای روزهای پس از فردای او نگران است. همان کسی که شیفته‌ی «برای همیشه» بود، با یک تنوع‌طلبی دیروز، دیگر نیست و خوب می‌داند که فرداها، انقدر از فردا نگران است که امروز را بسیار پرمشغله می‌پسندد.
کامران، این پسر محجوب، می‌گفت که بسیار خانواده‌اش را دوست دارد و حاضر است برای پدر و مادرش هر کاری بکند، چرا که آنها برایش هر چه توانسته‌اند گذاشته‌اند، اما خوب می‌داند که نمی‌داند که بعد از آن برای چند صدم ثانیه می‌تواند به چشمان پدرش نگاه بیندازد؟ و نقش بر باد رفته‌ی آرزوهای مادرش؟ و این را ناسپاسی بزرگ می‌داند. دانستنی که ویرانیست! و حالا 3 سال است که ازدواج کرده‌است و...
ایمان امروز چندان فشاری را احساس نمی‌کند، چرا که او حالا دانشجوست و دوست دارد همیشه‌ی خدا دانشجو بماند و همیشه سعی می‌کند که هر چه بیشتر خودش را در این وضعیت نگاه دارد، اما به خوبی اطمینان دارد که خانواده بسیار سنتی و مقید او بالاخره روزی... و به قول خودش مثبت سی من مجرد یک جور نکبت محسوب می‌شود!
مهدی می‌گفت که خانواده‌اش او را به خوبی می‌شناسند و از وضعیت او آگاه و برای آنها قابل قبول و پذیرفته‌است. اما هنوز آسودگی و احساس امنیت بیرونی وجود نداشته و پنهان کاری‌ها او را کمی ‌آزرده می‌کند و احساس عمیقی به نیاز به حمایت و پشتیبانی فراتر از چارچوب خانواده که در جامعه مدنی دارد.
بهروز می‌داند که می‌تواند برای همیشه مجرد بماند و چندان فشار ازدواج کردن روی او زیاد نیست. اما زندگی با یک پسر را در واقع بسیار مشکل می‌بیند. چیز عجیبی می‌گفت که البته در فانتزی‌های ذهنم گهگاهی پرک کشیده! زندگی با یک لزبین! و طرح‌های عجیب و خاص خود.
و محسن که همیشه دوست داشته دور باشد. دور و دورتر! می‌گوید که خیلی خانواده‌دوست است و انگار در میان اعضای خانواده محبوتر از همه و انتظارات از او از همه بیشتر، او نمی‌تواند نه بگوید. می‌گوید که دوست داشتن و تعلق او از نوعی نیست که نتواند دوری را تحمل کند، برعکس می‌خواهد هر چه که می‌تواند از آنها دورتر باشد. سالهای دانشگاه، ماه‌های خدمت و روزهای دوری با همه‌ی سختی، بهترین روزها بوده‌اند انگار، چرا که دیدن آرزوهای ساده اما دوردست در چهره‌ی خسته و رنج کشیده و تکرار تصویر فروریختن از درون آینه‌ای که شفقت را بر می‌انگیزد، بسیار برایش سخت است و ترجیح می‌دهد که خودش فرو بریزد. او دوستدار رضایت است و این رازهای مگو، که نمی‌گذارد.
و رضا در آستانه‌ی 30 سالگی و در دورانی از زندگی که آدمی ‌دیگر تا حد زیادی خود را شناخته و به ثبات نسبی فکری رسیده و احساسات پرشور و ناپایدار را تجربه کرده و مدتهاست که تا حدی از آنها دورتر شده، می‌گوید که شاید یکی از همین روزها به ازدواج تن دهد و فکر می‌کند که بدین طریق به شرایط نسبی عاطفی، روانی و اجتماعی بهتر و بدون تنش‌های نامعمول دست یابد. می‌گوید که روان خسته‌ی این نسل را هر چیزی مرهم است! و من هم انگارچنین گمان می‌کنم! گاهی وقتها که کنارش می‌نشینم انگار به توافقی دسته جمعی و همگانی هم احساسهایم برای پیوستن داوطلبانه به اردوگاه خود قتل عام می‌رسیم!
ایمان، دختری که پسر نبود یا پسری که دختر بود و شاید پسری که پسر نبود، می‌گفت خودش هم نمی‌داند چه بگوید، به من می‌گوید که خوش به حالت، تو لااقل می‌دانی و اطمینان داری که پسری و می‌خواهی باشی. اما او، از این که آرزوی یک روز را داشته که با اسودگی در خیابان قدم بزند... و ادامه دیگر گفتن نمی‌خواهد.
و لیلی که ازدواج کرد اما به گمانم نه با لبخند رضایت، مدتهاست و من اکنون نمی‌دانم کجاست و چه می‌کند. اما خوب می‌دانم که لایق چیزی جز خوشبختی و شادی نبود، برایش شادی آرزو می‌کنم و احساس می‌کنم که اگر دختری یا پسری که شبیه دیگران نیست انگار.
در همه‌ی اینها، این مگوها و بگوها و حتی در سبک نوشته‌ی من چیزی پیداست که همواره رقت انگیز می‌نماید. هر چه تلاش می‌کنم واژه‌ای برایش به ذهنم نمی‌رسد، حکمی ‌نانوشته و حاکمی ‌ناپیدا و پی پروا و محکومی، جریان دارد و جولان و... و همیشه با تصویر نقشی ناپایدار و زیبا از تجسم واژه‌هایی باشکوه و افسونگر چون از خودگذشتگی، وفاداری، محبت، قدرشناسی، وجدان بیدار و چیزی را (حقیقتی را) در زیر خود پنهان می‌کند و ما رنج می‌بریم، محکوم به رنج، ما هر لحظه چیزی را فراموش می‌کنیم. همان‌طور که دیگران فراموش کردند، همان‌طوری که پدرم و مادرم( و پدران دلسوز دیگرم) با آمدن من(آوردن من) پرده‌ی بومی‌سفید و زبر را دیدند و با قلم موی آرزوهای بلند و آغشته به رنگ ناکامی‌های دیروز و خستگی امروز نوازشم کردند. زمینه‌ای از الگوها و‌اشکال هماهنگ و تکرارشونده و چقدر خوش‌نقش و بدیع، که خدشه دار کردنش برایم چقدر ناسپاسی است.
من نگاه می‌کنم، با آمدنم او دیگر برای خودش نبود، برای من بود و ناخودآگاه انتظار دارد که من برای خودم نباشم و من هم خودم را مسئول می‌بینم. اما وقتی که خوبتر نگاه می‌کنم، انگار برای من هم نبود برای هیچ کس نبود، برای چیزی بود که نامش را خوب نمی‌دانم اما گرفتاری صدایش می‌زنم. « گرفتاری»
در این گرفتاری و زیر این تصاویر پرداخته‌است که چیزی دیده نمی‌شود. چیزی که حقوق من و او را حتی در فردی‌ترین ابعاد زندگی و اصیل‌ترین نیازها دور و در هاله‌ای مبهم پنهان نگاه می‌دارد. برای زدودن این هاله‌ها چقدر زمان لازم است؟ برای رها شدن از این گرفتاری ها؟ و خلاصی از این فاصله ها؟ اما خلاصی از همه‌ی گرفتاری‌ها ناپایداری می‌آورد و بی فاصلگی مچاله شدن و کدام گرفتاری؟ چقدر فاصله و چقدر زمان؟
ای کاش می‌توانستم به جای همه‌ی سوالها جوابی داشته باشم، هر چند که دانستنش هم... .







قربانی

پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)
 سامان درخشان


ازدواج؛ شايد كلمه براي خيلي‌ها ‌یك حقيقت باشد، براي برخي ديگر ‌یك رويا و راهي براي رهايي یا اسارت و براي برخي ديگر چيزي جز تعهدي ساخته‌ي قواعد بشري نباشد.
هركس ديد خاصي نسبت به این رفتار اجتماعي دارد. ديدي كه بسته به شرايط و موقعيت‌هايي كه شخص در زندگي و روابط جنسيتي خود چه در خانواده و چه در اجتماع داشته پديد آمده است؛ بنابراين می‌توان گفت كه ما به تعداد انسان‌هاي موجود در جهان تعريف از ازدواج داريم. تابو‌ها، دين و رسوم و عقايد كلي اجتماعي چند و چون آن را تعيين كرده‌اند و طرز تفكرات كوچك‌تر و محدود‌تر در خانواده و ذهن افراد نيز بر چهارچوب آن تاثير گذاشته است. فارغ ازكه عقايد هر جامعه‌ واژه را چطور تفسير می‌كند آنچه مسلم است ما، حاصل شاخه‌اي از همين فرايند هستيم.
مقوله‌ی ازدواج چه در بين دگرجنسگرایان و چه در ميان دگرباشان دغدغه‌ای جدي و در عين حال مهم است و این مساله جديت خود را در ميان جامعه‌ی اقليت بيشتر نمايان می‌كند. مساله‌اي كه دگرباشان امروزه در اقصي نقاط جهان درصدد تحقق آن هستند و مسلما مخالفاني نيز چه در اقليت و چه اكثريت دارد. شايد بتوان ريشه‌ی این اختلافات در مقوله‌ی ازدواج را فارغ از سليقه، در تعريف هر گروه از ازدواج یافت.
اگر ازدواج را‌ یك (تعهد مدت دار) بناميم چه؟... در این صورت طيف گسترده‌ای از انواع روابط بين كليه‌ی موجودات را در بر می‌گيرد. روابطي كه بر اساس قراردادي مدت دار و بر مبناي سازش و تعامل تعريف شده‌اند. دو پنگوئن در فصل جفت گيري تعهد توليد مثل و پرورش تخم‌ها و فرزندانشان را بر عهده دارند، به عبارت ديگر‌ دو حيوان بقاي خود را به اشتراك می‌گذارند. دو خرگوش براي بازي كردن و جفت گيري ماه‌هاي متوالي را با هم می‌گذرانند... و انواع ديگر... هركدام از این نوع رفتار‌ها را می‌توان گونه‌ای از تعهدي مدت دار یا ازدواج ناميد. ولي می‌دانيم كه این تعاربف ساده در مورد انسان به دليل پيچيدگي‌هاي فيزيولوژيكي و رفتاري متفاوت است.
ازدواج : دو انسان -فارغ از نوع نژاد، گرايش و جنسيت و تفاوت‌هاي جسمی- ‌با توجه به شناخت و مقوله‌ی نيازي كه منجر به ‌یك رابطه عاشقانه بينشان شده است و حس تعامل و سازش متناسبي كه نسبت به هم احساس می‌كنند در طي رابطه‌ی خود تصميم می‌گيرند طي مدت معيني بقاي خود را به اشتراك بگذارند تا علاوه بر رفع نياز‌هاي جسمی ‌و روحي خود زندگي اجتماعي و منافع و معضلات خود را با هم شريك باشند،‌ مدت معين می‌تواند تا ‌یك عمر نيز ادامه داشته باشد.
اگر تعصبات و تعلقات عقيدتي را كنار بگذاريم و انسانيت را مبنا بناميم تعريف از ازدواج مرزبندي‌هاي نژادي و جنسيتي را ناديده گرفته است و به مباني عشق، تعامل و سازش تمركز كرده است. مباني‌ای كه جامعه اكثريت و اقليت را شامل می‌شود و هر دو می‌توانند با وجود آن زندگي سالم، زيبا و شادي را داشته باشند. دو همجنسگرا می‌توانند بدون آن كه به جامعه‌ی 99 درصدي اكثريت لطمه‌ای وارد كنند ازدواج كنند و به نوعي رابطه‌ی خود را به وسيله‌ی آن تثبيت نمايند. اگرچه عامل پايداري ‌یك رابطه طرفين هستند ولي قانون بخشيدن به فرايند در قالب ازدواج ضريب مسئوليت‌پذيري و تعهد را بهبود می‌بخشد. پس در این نوع نگرش در مورد ازدواج‌ امر مثبت، تعهد ساز و منظم‌كننده‌ی رابطه خواهد بود و گاه از به وجود آمدن برخي انحرافات اجتماعي نظير چندهمسري و خود فروشي نيز جلوگيري خواهد كرد.
اما نگرش دوم نسبت به ازدواج نسبت به نگرش اول كاملا متفاوت است. در نگرش دوم تمركز ازدواج وابستگي زيادي بر مقوله‌ی (بقاي نسل) دارد. می‌دانيم كه در گذشته‌ی تاريخ بشر به خصوص فرهنگ كلاسيك شرق و‌ایران، ازدواج بدليل اهميت پايداري نسل و همچنين‌ایجاد نيروي انساني كافي براي كار و به دليل ضعف سلامت عمومی ‌جامعه و شيوع سريع و همه جانبه‌ی بيماري‌ها و خطر مرگ و مير، گاه تنها براي افزايش جمعيت و ادامه نسل خاندان و جامعه صورت می‌گرفت. فرهنگ عام آنقدر در جوامع تابع نفوذپذيري یافت كه تا حال نيز شاهد وجود آن هستيم. برخي از ما هم تنها زاده‌ی همين فرايند هستيم...‌یك خانواده با وجود داشتن 4 فرزند دختر سالم اصرار بر داشتن فرزندي پسر می‌كند... در جاهليت عرب وجود جنسيت زن مذموم بوده است و بسياري ديگر... پس می‌توان نتيجه گرفت هر جامعه‌ای بر اساس هر آنچه می‌پسنديده، درست یا غلط نگرشي را به عنوان رسم پذيرفته است.
آنچه مسلم است بسياري از ما درگير‌ نگرش بوده‌ایم؛ برخي قرباني آن هستيم و اگر نباشيم هم شاهد تاثير آن در جامعه بوده‌ایم. وجود هزاران پيوند بدون پايه‌هاي اصولي و عاقلانه، آمار‌هاي نگران كننده جدايي و جنسيت‌مداري از آثار ازدواج بر مبناي بقاي نسل است. البته بر هيچ كس پوشيده نيست كه امر (بقاي نسل) امري حياتي و طبيعي براي ادامه‌ی حيات هر موجودي از جمله بشر است ولي امروزه جهان به جايي رسيده است كه در مورد كمبود نوع بشر و ادامه‌ی نسل آن دغدغه‌ای نداشته باشد.
شايد‌ نگرش تحميل خود را بر جامعه‌ی اقليت بيشتر نمايان كند. جامعه‌ای كه سالها وجود داشته و دارد و نظراتش بر این فرهنگ تاثير ناچيزي داشته است. فرد همجنسگرايي كه تمايلي به جنس مخالف خود احساس نمی‌كند وقتي خود را در مقابل نگرش عوام می‌بيند اگر در خانواده‌ای مدرن و غيرهمجنسگراستيز پرورش یافته باشد فشار كمتري را احساس می‌كند و تنها درگير محدوديت‌هاي كلي جامعه در قبال خود خواهد بود؛ ولي اگر در خانواده‌ای با پيشينه‌ی فكري سنتي رشد یافته باشد‌ فشار مضاعف خواهد شد.
فرد همجنسگرا كه فضاي اجتماعي خود را چنين می‌بيند و از طرف خانواده و عقايد اكثريت براي ازدواج تحت فشار قرار می‌گيرد علاوه بر صدمات روحي و عاطفي شديدي كه بر رويه‌ی زندگي او وارد می‌شود مجبور به ازدواجي می‌گردد كه انگيزه‌ی آن علاقه‌ی جبري بيش نبوده است. نياز‌ها در شراكت عاطفي به طور كامل بر طرف نمی‌شود و نتيجه‌ی آن همانطور كه پيش‌تر گفته شد وجود چنين آمار‌هاي نگران كننده‌ای از طلاق زوجين و شكست‌هاي عاطفي و گاه رفع نياز‌هاي جنسي خارج از چهارچوب خانواده شده است. متاسفانه مساله سبب انحرافات جبران‌ناپذير اجتماعي گشته است. چيزي كه حال شاهد آن هستيم.
جدا ازكه چه پارامتر‌هاي موثر و متوالي سبب چنين ساختار فكري مورد ازدواج شده‌اند بايد‌ را بدانيم كه منصفانه نيست كه اولين و تاثيرگذار‌ترين جامعه‌ی اكثريت، ‌یعني خانواده، فضاي نامناسبي براي بيان خواسته‌هاي ‌یك عضو باشد. شايد نيت خانواده بر تاكيد مساله‌ی ازدواج نيتي خيرخواهانه باشد ولي آنچه بايد یادآور باشيم و مهم است آرامش و حق شاد زندگي كردن عضوي است كه شايد از لحاظ احساسي كمی ‌با ما متفاوت باشد. ولي او نيز انسان است؛ هيچ انساني نيست كه از عشق، دوست داشتن و ازدواج متنفر باشد مگر آن كه‌ مقوله باعث آزار و تشويش وي شده باشد. اگر چنين مواردي را در عضوي از خانواده یافتيم بايد‌ مساله را مد نظر قرار دهيم كه شايد او عضوي اقليتي از خانواده‌ی ما باشد و خوب بيانديشيم، شايد در اداي مسوليت خود به عنوان جامعه‌ی خانواده كوتاهي كرده‌ایم. مسلما با توليد مثل نكردن جامعه‌ی اقليت ريشه‌ی بشري منقطع نخواهد شد ولي پايمال كردن هويت‌ یك عزيز آن هم به بهانه‌ی خوشبخت كردن وي، كاري عادلانه نخواهد بود.

 

۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

وهم: گفتگو با یک ترنس

پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)
برای من همیشه ازدواج دگرباش‌هایی که در ایران زندگی می‌کنند، مساله چالش‌برانگیز و قابل توجهی بوده، اما دوست ترنس‌سکشوال مرد به زنی رو خارج از ایران پیدا کردم که تمایل داره خلاف طبیعت نهادینه شده درونش با یک زن رابطه برقرار و زندگی کنه این برای من یعنی چالش‌های بیشتری که باید خودم و اطرافیانم رو با اونها روبرو کنم. در ادامه گفتگویی بین من و رامین را در این زمینه می‌خوانید.
آرشِ سعدی

 

لطفا خودت رو برای خواننده‌های مجله معرفی کن تا بیشتر باهات آشنا بشیم؟
سلام، من رامین متولد 1356 در یزد هستم و الان در خارج از کشور زندگی می‌کنم. البته سوالتون خیلی کلیه اما اگر جزئی‌تر کنید بهتر هست، چون اگر بخوام در مورد خودم بگم شاید به اندازه‌ی یک کتاب بشه. اما در مجموع اگر بخوام خلاصه کنم ازدوران راهنمایی پی بردم که با دیگران تفاوت دارم. به ورزش‌های دست جمعی پرتنش مثل فوتبال اصلا علاقه نداشتم، ورزش‌های فردی رو می پسندم و تا حد زیادی بخش زنانه‌ی مغزم به رفتار و برخی حرکتام غلبه می‌کرد و این باعث ایجاد مشکلاتی برام در مدرسه و محل سکونتم می‌شد و گاهی هم مورد تمسخر گروه هم‌سن و سال ها در مدرسه قرار می‌گرفتم و با الفاظ زشت روبرو می‌شدم.

آیا مشخصا خودت رو یک ترنس مرد به زن میدونی؟
بله

از فشار هایی که بهت وارد میشد صحبت کردی، آیا این فشارها امروزِ روز هم همراهت هست؟
می‌دونید خیلی چیزها می‌تونست برای من و امثال من و خیلی‌های دیگه که متفاوت هستند در کشور بهتر باشه، اگر کمی مردم ایران با دید بهتری نگاه می‌کردند و ما هم آواراه‌ی کشورهای غریب نمی‌شدیم. اینجا آزادی‌های فردی انسان‌ها اهمیت داره، اما به دلیل اینکه بخش خیلی زیادی از عمر رو در ایران به سر بردیم، تطابق با محیط جدید زمان زیادی میخواد که ناشی از تفاوت‌های ساختاری این جامعه با جامعه‌ی ایرانه.

خب قبول که جامعه ایران و مردمش اینطور هستند ، خانواده چطور؟ آیا از طرف خانواده ات هم فشاری هست؟
من خوشبختانه به دلیل اینکه خانواده‌ی با پس‌زمینه‌ی مذهبی نداشتم، خیلی از این نظر مشکلی نداشتم، البته من پدرم رو سال 1385 از دست دادم و مادرم هم با هویت من مشکلی نداشت، هرچند که خیلی زمان برد تا اونها تونستند کنار بیان. فشاری که از طرف جامعه و محل کار روی من بود، موجب می‌شد همیشه ناراحت و کج‌خلق باشم. اما خوشبختانه از جهت خونواده مشکلی رو که امثال من ممکنه داشته باشند، ندارم.

میخوام مشخصا از ازدواج برامون بگی، متوجه شدم که در شرف ازدواج هستی، برای ازدواج چه برنامه ای داری؟
من به دلایل زیادی از پیدا کردن پارتنر پسر و دوست‌پسر ناامید شدم، یک دلیلش شاید برگرده به ماهیت روابط پیشین که داشتم که بسیار نکته‌سنج و بدبین شده‌ام. به این دلیل اگر دختر لزبین یا بایسکشوالی پیدا کنم که هر دو شرایط همو بپذیریم مشتاق هستم که ازدواج کنم. البته خودتون میدونید که چنین چیزی در ایران خیلی ممکن نیست یا اگر هم باشه خیلی نادره. اگه هم کسی که منو درک کرد پیدا کردم، خب مشخصا با پسر دوست دارم باشم، اما در اینجا مثل ایران روابط اقلیت‌ها شکننده هست حتی شکننده‌تر از ایران.

پس دلیل اصلیت برای ازدواج با یک دختر که خلاف گرایش تو هست، شکست در روابط قبلیت با پسرهاست، درسته؟
بله، نوعی شکست و ناامیدی شدید و سرخوردگی و بدبینی، همچنین با این کار می‌تونم مادرم رو هم خوشحال کنم.

خب چرا ازدواج ؟ آیا ازدواج برای تو مسئولیت نمیاره؟
الزاما می‌تونه ازدواج نباشه، اینجا که ازدواج مهم نیست، می‌تونه رابطه پارتنری باشه. شاید منظورم رو باید بیشتر اصلاح کنم و بگم پارتنرشیپ. چون اینجا بنا به قوانین به محض اینکه با کسی ازدواج می‌کنید، نصف دارایی‌های شما بعد از ازدواج مال همسرتون هست.

البته مسائل مالی مهم هستند، ولی منظور من از نقطه نظر عاطفی است، آیا شما به عنوان یک زن دگرجنسگرا می‌تونید با یه زن دیگه ازدواج کنید و زندگی کنید؟
بله، این کار نشدنی نیست اما به شرط اینکه هر دومون کاملا با آگاهی کامل پیش بریم. شاید اون زن باید خصلت مردانگی داشته باشه که حتما باید همین‌طور باشه.

آیا اینکه شکست خوردی در روابط ات با مردها ، میتونه دلیلی باشه که فرصت زندگی با مرد مطلوب خودت رو از دست بدی؟ شاید نفر بعدی همون مردی باشه که مناسب ازدواج با توست!
کاملا درست میگی،من هم در عمل تصمیم قطعی ندارم و برام بیشتر در حتی یک تئوری و ایده است. آینده هم مشخص نیست؛ اما فعلا چیزی که منو آزاد میده، عمریه که داره می‌گذره و خودتون می‌دونید برای کسی که ترنس سکشواله ظاهرش خیلی مهمه، از طرفی ظاهر رو میشه تا یک حدی نگه داشت، صورت رو نگه داشت اما وقتی که سن بالاتر بره، جذابیت و جامعه آماری افرادی که مشتاق به ایجاد رابطه باشند، کمتر میشه و این خودش افسردگی و سرخوردگی به همراه داره.

آخه ازدواج حتی در تئوری باید ماحصلی داشته باشه ، دست کم به نتیجه ای که یک زن دیگه میتونه در زندگی مشترک بهت بده رسیدی؟
شاید نظر شما درست باشه اما بیشتر در مورد ایران.

میتونم اینطور برداشت کنم که ازدواج با یک زن برای تو تنها مساله ایست که تو میخوای تجربه اش کنی، شاید به شکست برسه ولی این اهمیت داره که ازدواجی رخ بده، درسته؟
نه الزاما ازدواج نه، شاید بتونم بگم پارتنرشیپ.

منظورم همون رابطه است!
بله، اینهمه روابطم به شکست انجامید یکیش هم میتونه با یک زن باشه، البته به عنوان مثال عرض می‌کنم.

آیا از طرف خانواده هم تحت فشار هستی برای ازدواج؟
مادرم به من فشار نمیاره و موضوع رو به خودم واگذار کرده اما من گاهی در حین اینکه صحبت باهاش می‌کنم متوجه میشم که در درونش ازینکه فرزندش ترسنه خوشحال نیست. وقتی که بچه‌های فامیل رو می‌بینه که تشکیل خانواده دادن، خب خواه ناخواه مقایسه می‌کنه. اما اگر منظورتون فشاری هست که روی بقیه بچه‌های ایران وجود داره نه من اصلا چنین فشاری روم نیست.

سوالات من تموم شد، آیا نکته ای هست که در آخر لازم به گفتنش باشه؟
بله، نکته‌ای که به ذهنم می‌رسه این هستش که واقعا ایران بهترین کشور دنیاست اگر قوانین به نفع مردم تغییر کنند و مردم به اون حد از درک و فهم برسند که زندگی شخصی هر کس متعلق به خودشه و بتونند سلایق و عقاید مخالف رو تحمل کنند.عرض دیگه ای ندارم امیدوارم که شما هم موفق باشید.

 

۱۳۹۲ شهریور ۲۶, سه‌شنبه

مردان همجنس‌گرایی که با زنان ازدواج می‌کنند

پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)

نگاهی روان‌شناختی
هوداد (روانشناس بالینی)


ممکن است با مردانی برخورد کرده باشین که علیرغم همجنسگرا بودن با یک خانم ازدواج کرده‌اند. حتی ممکن است در بین دوستان همجنسگرای شما کسانی باشند که هر از چند گاهی حرف از ازدواج با یک دختر می‌زنند. یا شاید این فکر به ذهن خود شما که همجنسگرا هستید خطور کرده باشد. دلایل متفاوتی برای تن دادن یک پسر همجنسگرا با یک دختر وجود دارد از جمله باورهای مذهبی، فشارهای اجتماعی، ترس از تنها ماندن، فشارهای خانواده و دوستان، مسائل مالی، ترس از قضاوت‌های منفی اجتماع، همجنسگراهراسی درونی شده در خود فرد و غیره. یک نفر ممکن است به خاطر فشارهای خانواده و ترس از اینکه حمایت مالی و عاطفی خانواده را از دست بدهد ازدواج می‌کند چرا که ازدواج با یک دختر مزایای مالی و اجتماعی زیادی می‌تواند برایش به همراه داشته باشد. به عنوان مثال کسی بود که به دلیل فشار خانواده تن به ازدواج داده بود، اما بعد از ازدواج و رهایی از فشارهای خانواده به خاطر موقعیت شغلی خوبی که در یک اداره دولتی پیدا کرده بود همچنان به زندگی ظاهرا مشترکش ادامه می‌داد. یک نفر دیگر که هنرمند سرشناسی است به گفته خودش تازه بعد از ازدواج متوجه گرایش جنسی‌اش می‌شود، اما همچنان به دلیل انتظارات جامعه از خودش و موقعیت اجتماعی‌اش به زندگی با همسرش ادامه می‌دهد. اما این دو نفر و موارد مشابهی که طی این چند سال دیده‌ام ترجیح می‌دهند اکثر وقت آزادشان را با دوست پسرهای همجنسگرایشان بگذرانند و تا جایی که ممکن باشد از خانه و همسرشان دوری می‌کنند که در نتیجه به مشکلات زیادی با همسرانشان برمی‌خورند و از نظر روانی تحت فشار زیادی قرار دارند. از طرف دیگر هم از طرف دوستان پسرشان مورد بازخواست و شماتت قرار می‌گیرند که باعث می‌شود پیوسته تلاش کنند دوستانشان را قانع کنند که آنها را همانطور که هستند بپذیرند و به نوعی خودشان را قربانی اجبارهای زندگی قلمداد می‌کنند.
البته یک بار که با یکی از دوستان روانشناسم در مورد یکی از این افراد صحبت می‌کردیم به این نتیجه رسیدیم که او فردیست که می‌خواهد همه چیز را با هم داشته باشد، به این معنی که هم می‌خواهد زندگی به سبک دگرجنسگراها و مزایای مالی و اجتماعی آنرا داشته باشد و هم روابطش با دوستان همجنسگرایش را حفظ کند و تظاهر به قربانی بودن صرفا راهیست برای حفظ موقعیتش در بین دوستان همجنسگرایش. البته مواردی هم هست که فرد بعد از شکست در رابطه‌های همجنسگرایانه‌اش و در نتیجه خسته شدن از وضعیت سخت زندگی و ترس از تنها ماندن به عنوان یک همجنسگرا فکر می‌کند که اگر ازدواج کند مشکلاتش حل می‌شوند.
البته بهتر است برای بررسی دقیق تر این پدیده به برخی تعریف‌ها و طبقه بندی‌ها توجه کنیم. اول گرایش شهوانی که شامل خیال‌پردازی‌های ذهنی، تمایلات، رویاها و جاذبه به سوی دیگران می‌شود. با توجه به شریک جنسی که افراد در ذهن خود متصور می‌شوند، گرایش شهوانی افراد ممکن است به سمت همجنس ، جنس مخالف ، هر دو جنس ، نامشخص و یا خنثی باشد. از نظر روند رشد، گرایش شهوانی معمولا قبل از عمل جنسی بروز می‌کند. معمولا گرایش شهوانی فرد با توجه به تصوراتی که هنگام خودارضایی در ذهن فرد شکل می‌گیرند مشخص می‌شوند. دوم گرایش جنسی می‌باشد که مربوط به فعالیت‌های جنسی فرد می‌شود. گرایش جنسی با توجه به برقراری روابط جنسی با افراد مختلف و بر اساس سهولت برانگیختگی و طبیعی بودن تجربه جنسی مشخص می‌شود. فرد ممکن است دگرجنسگرا ، همجنسگرا ، دوجنسگرا ، و یا خیلی به ندرت نامشخص و یا خنثی باشد.
افرادی هستند که گرایش شهوانی به همجنس دارند، اما ازدواج می‌کنند، صاحب فرزند می‌شوند و نهایتا قبل از میانسالی ممکن است به دلیل شکل گرفتن یک رابطه عاطفی با یک همجنس، خودشان را به عنوان یک همجنسگرا قبول کنند. این افراد معمولا زندگی خود را تغییر می‌دهند و با تمام مشکلات این تغییر هم روبرو می‌شوند، از جمله مشکلات طلاق از همسرشان، مورد اتهام خیانت قرار گرفتن، اعتراف به گرایششان نزد آشنایان و فرزندانشان، حرفهایی که مردم پشت سرشان می‌زنند و شایعات. بعضی اوقات این تغییر نهایتا با موفقیت انجام می‌گیرد و گاهی هم یک پایان غم‌انگیز دارد.
یکی از دلایل این پدیده ممکن است همجنسگراهراسی درونی فرد باشد. پیام‌های منفی که از زمان بچگی در این زمینه دریافت کرده درونی می‌شوند و باعث بروز مقادیر متفاوتی از احساس نگرانی، تنفر از خود و اعتمادبه‌نفس پایین می‌شود.
همین مسئله ممکن است باعث شود علیرغم اینکه گرایش شهوانی فرد به همجنس می‌باشد، اما فرد این احساسات را در خود سرکوب کرده و ازدواج کند. اما همانطور که گفته شد نهایتا قبل از میانسالی مجبور به افشای خود می‌شود.
افرادی هستند که گرایش شهوانی به همجنس دارند، اما ازدواج می‌کنند، صاحب فرزند می‌شوند و نهایتا قبل از میانسالی ممکن است به دلیل شکل گرفتن یک رابطه عاطفی با یک همجنس، خودشان را به عنوان یک همجنسگرا قبول کنند. این افراد معمولا زندگی خود را تغییر می‌دهند و با تمام مشکلات این تغییر هم روبرو می‌شوند، از جمله مشکلات طلاق از همسرشان، مورد اتهام خیانت قرار گرفتن، اعتراف به گرایششان نزد آشنایان و فرزندانشان، حرفهایی که مردم پشت سرشان می‌زنند و شایعات. بعضی اوقات این تغییر نهایتا با موفقیت انجام می‌گیرد و گاهی هم یک پایان غم‌انگیز دارد.
یکی از دلایل این پدیده ممکن است همجنسگراهراسی درونی خود فرد باشد. پیام‌های منفی که از زمان بچگی در این زمینه دریافت کرده درونی می‌شوند و باعث بروز مقادیر متفاوتی از احساس نگرانی، تنفر از خود و اعتمادبه‌نفس پایین می‌شود. همین مسئله ممکن است باعث شود علیرغم اینکه گرایش شهوانی فرد به همجنس می‌باشد، اما فرد این احساسات را در خود سرکوب کرده و ازدواج کند. اما همانطور که گفته شد نهایتا قبل از میانسالی مجبور به افشای خود می‌شود.
از طرف دیگر کسانی هستند که هم از نظر گرایش شهوانی و هم گرایش جنسی همجنسگرا هستند و حتی درگیر روابط عاطفی با همجنس‌های خود می‌شوند، اما به دلیل ترس از عواقب زندگی به عنوان یک همجنسگرا، سرزنشها و تحقیر اجتماع و خانواده، باورهای مذهبی و یا ملاحظات دیگری همچون مسائل مالی تصمیم به ازدواج می‌گیرند. این افراد در زندگی با همسرشان دچار کسالت می‌شوند و نهایتا به سوی برقراری روابط با پسرها کشیده می‌شوند. ممکن است که همسرشان متوجه این قضیه بشود که معمولا با دوره‌هایی از جنجال و آرامش همراه می‌شود. در هر صورت رابطه با همسر تبدیل به آتشفشانی فعال می‌شود که هر لحظه ممکن است فوران کند و دلیل این فوران‌ها هر بار می‌تواند دیر آمدن مرد به خانه، یک تلفن مشکوک و یا چیزهایی از این قبیل باشد. رابطه پس از طی یک دوره طولانی درگیری ممکن است به جدایی ختم شود. در صورت طلاق نگرفتن و ادامه زندگی هم آسیب‌های مختلف ممکن است بروز کند. به عنوان مثال مرد همجنسگرایی که به خاطر انتظارات خانواده، فشارهای اجتماعی، همجنسگراهراسی اطرافیانش و احتمالا حتی خودش اقدام به ازدواج می‌کند، دارای شش فرزند می‌شود، اما نه همسرش را دوست داشته و نه فرزندانش را. فضای خانه همیشه غمگین بوده و فرزندان هم دچار اختلالات و مشکلات مختلف روانی از جمله افسردگی و رفتارهای وسواسی می‌شوند. یک مورد دیگر مردی بود که به دلایل دریافت حمایت مالی و رفع فشارهای خانواده با یک خانم ازدواج کرده بود اما از اول با هم قرار گذاشته بودند که گرچه در جمع نقش زن و شوهر را بازی می‌کنند اما در زندگی خصوصی‌شان صرفا مانند دو دوست زندگی کنند و حتی در اتاق‌های جدا می‌خوابیدند. اما از فردای ازدواجشان مشکلات بینشان شروع شده بود چرا که خانم انتظار توجه بیشتری داشت و با خودش فکر می‌کرد که می‌تواند از طریق مثلا جنجال و یا روشهای دیگر به آن دست یابد. نهایتا پس از چند سال در حالی که هر دو طرف آسیب دیده بودند از هم جدا شدند. در یک مورد دیگر هم مرد همجنسگرا صرفا به دلیل ترس از تنها ماندن ازدواج کرده بود اما همیشه دچار کسالت و ناخشنودی از زندگی بود و احساس خلا می‌کرد.
همچنین کسانی هستند که از نظر گرایش شهوانی و گرایش جنسی دوجنسگرا می‌باشند اما در ابتدا به برقراری رابطه با همجنس‌های خود می‌پردازند. یکی از آسیب‌هایی که این افراد ایجاد می‌کنند هنگامی‌است که یک همجنسگرا به آنها علاقه مند می‌شود و پس از طی یک دوره رابطه عاشقانه، فرد دوجنسگرا به دلایل اجتماعی، نیازش به برخورداری از حمایت خانواده‌اش و یا دلایل دیگر تصمیم می‌گیرد که به رابطه همجنسگرایانه خاتمه دهد و ازدواج کند. چنین حادثه‌ای برای فرد همجنسگرا می‌تواند ویرانگر باشد تا جایی که یک بار به موردی برخورد کردم که فرد همجنسگرا هم با هدف لج بازی و انتقام ازدواج کرده بود، ازدواجی که نهایتا ختم به جدایی و از دست رفتن تمام دارایی‌های مادی‌اش شده بود و بیش از پیش از نظر عاطفی و روانی دچار مشکلات جدی شده بود. البته نکته قابل توجه اینکه پارتنر سابقش علی رغم اینکه به زندگی مشترک با همسرش ادامه داده بود، اما همواره دچار احساس گناه بود و علاوه بر ارائه کمک‌های مالی به او، هر از چند گاهی هم تماس‌هایی با او برقرار می‌کرد. یکی از احساس‌های آزار دهنده او این بود که در رابطه با پارتنر دوجنسگرایش مورد سو استفاده جنسی قرار گرفته‌است، حتی یک بار در کابوسی پارتنر دوجنسگرای سابقش را در حال تجاوز به خواهرش دیده بود که احتمالا نشان از احساس خود به مورد تجاوز واقع شدن دارد.
یک مورد مرد دوجنسگرا هم بود که پس از ازدواج و صاحب دو فرزند شدن به همگان از جمله همسر و خانواده‌اش، گرایشش به داشتن رابطه با پسرها را اعلام کرده بود و به طور علنی در کنار ادامه زندگی مشترکش، با دوستان پسرش هم رابطه داشت. وی گفت که قصد دارد هنگامی‌که فرزنداش بزرگتر بشوند به آنها هم درباره این سبک زندگی‌اش توضیح بدهد. در کل از زندگی‌اش ابراز رضایت می‌کرد. اما هنگامی‌که می‌خواستم از او سوالات بیشتری درباره کیفیت رابطه‌اش با همسرش و یا دوستان پسرش بپرسم و همچنین وجود بعد عاطفی در رابطه‌هایش و یا میزان آن و عمق پیوند‌های احساسی در روابط‌اش، از پاسخ گفتن امتناع کرد.
در فیلم Brokeback Mountain هم مشاهده می‌کنیم که دو نفر پس از یک رابطه همجنسگرایانه عاشقانه از هم جدا می‌شوند و ازدواج می‌کنند، اما خاطره عشقی که با هم تجربه کرده بودند آنها را مجددا به سمت هم می‌کشد، بازگشت دوباره‌ای که پایان غم‌انگیزی را برای آنها و همسرانشان رقم می‌زند.

 

چرا برخی لزبین‌ها با‌یک مرد ازدواج می‌کنند؟

پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)

نگاهی آسیب‌شناسانه به پدیده‌ی ازدواج سنتی در میان زنان همجنس‌گرا
صدرا اعتمادی (روانشناس بالینی)


در این نوشتار به مشکلات زنان همجنس‌گرایی خواهم پرداخت که از سر ناآگاهی در مورد گرایش جنسی و یا اجبار خانواده‌یا فرهنگ حاکم، تن به ازدواج با مردی داده‌اند و زندگی نافرجام و بی سرانجامشان را در برزخی طی میکنند که از آن گریزی ندارند. ازدواج همجنس‌گرایان با افرادی از جنس مخالف خصوصاً در جوامع مذهبی و فرهنگ‌های بسته شایع است. در جوامع بسته که دسترسی به اطلاعات جنسی درست، محدود است؛ افراد ممکن است اطلاعات درستی در مورد گرایش جنسی نداشته باشند. چنین گرایش‌هایی عموماً گناه‌آلود تلقی شده و سرکوب شده میشود.
چندی پیش به‌یکی از شبکه‌های اجتماعی انگلیسی‌زبانِ نسبتاً ناشناسِ مخصوص همجنس‌گرایانِ زن سری زدم. شبکه اجتماعی مذکور، رایگان نبود و برای عضویت باید مبلغی به عنوان حق عضویت به دلار و از طریق کردیت کارت پرداخت میشد. با این حال نکته‌ای که برایم بسیار حیرت‌آور بود تعدد عضویت زنان‌ایرانی متآهل بالای 40 سالی بود که تقاضای ارتباط با زنی دیگر را داشتند. البته آنها کسانی بودند که آشکارا وضعیت تاهل خود را در صفحه شخصی‌شان بیان کرده بودند [که قطعاً همه‌ی زنان متاهل چنین نمی‌کنند]. جالب است بدانید که حتی تعدادی از آنها در صفحه‌ی شخصی‌شان ذکر کرده بودند که صاحب فرزند هستند.
آیا تمام این زنان را می‌توان لزبین نامید؟‌ایا هیچ‌یک از آنها قبل از ازدواج از گرایش خود آگاهی نداشته‌اند؟‌ایا پس از ازدواج گرایش آنان تغییر کرده‌است؟‌ایا آنان دوجنس‌گرا هستند؟
برای پاسخ به این سوالات باید موارد زیادی را مد نظر قرار داد. به لحاظ علم سکسولوژی گفته میشود که زنان انعطاف‌پذیری اروتیک[1] بیشتری دارند. معنای این اصطلاح آن است که تمایلات جنسی زنان بیشتر از مردان ممکن است تحت الشعاع سایر شرایط قرار گیرد. محیط و پو یایی‌های روانی که در زندگی اتفاق می‌افتد (تجارب، هیجانات و ادراکات) بیشتر ممکن است بر تمایلات جنسی و نیز هویت و گرایش جنسی زنان اثرگذار باشد. اگر با کسانی روبرو شده باشید که در دوره‌ای از زندگی، خود را همجنس‌گرا و در دوره‌ای دیگر دوجنس‌گرا‌یا حتی استریت معرفی کرده‌اند بسیار بیشتر احتمال دارد که این افراد زن باشند. آمار دوجنس‌گرایی در زنان به طور معناداری بالاتر از مردان است. چرا که زنان به طور طبیعی بیشتر از مردان برای ارتباط جنسی نیازبه مقدمه‌ای به نام ارتباط عاطفی دارند. به همین دلیل وابستگی عاطفی بین زنان وقتی از حدی فراتر می‌رود، بیشتر احتمال دارد رنگ و بوی جنسی به خود بگیرد. خصوصاً اینکه زنان اغلب بیشتر از مردان صمیمیت خود را به صورت فیزیکی و جسمانی نشان میدهند و صمیمیت جسمانی بین دو زن در اغلب جوامع (نسبت به صمیمیت جسمانی بین دو مرد) بهتر پذیرفته میشود و عادی‌تر تلقی میگردد.
با این مقدمه به سراغ سوال اصلی می‌رویم. در مورد این سوال چندین مورد را میتوان به عنوان جواب در نظر گرفت:

1- ناآگاهی:
اینکه در‌ایران فقر اطلاعات جنسی و ناآگاهی در زمینه حقوق جنسی وجود دارد بر هیچکس پوشیده نیست. ‌ایران از این نظر‌یکی از عقب‌افتاده‌ترین کشورهای دنیاست که‌یکی از بیشترین آمارهای طلاق در دنیا (بیش از 60 درصد) به دلیل ناآگاهی‌های جنسی و بیشترین آمار «ازدواج به وصال نرسیده2» را دارد. بدیهی است در جامعه‌ای که افراد پس از ازدواج رسمی‌و شرعی نیز هنوز نمیتوانند منبعی برای آموزش جنسی داشته باشند، نمیتوان انتظار داشت که منبعی برای کسب اطلاعات در مورد گرایش جنسی وجود داشته باشد. با توجه به اینکه هنوز از ورود اینترنت به‌ایران کمتر از دو دهه میگذرد و نیز با عنایت به اینکه اینترنت در‌ایران گران‌ترین قیمت ممکن در دنیا به نسبت سرعت و کیفیت و حجم دانلود را دارد، همچنین به دلیل محدودیت دسترسی به برخی پایگاه‌های اینترنتی که در‌ایران مردم با آن دست و پنجه نرم می‍کنند، تبادل آزاد اطلاعات در‌ایران امکان‌پذیر نیست. فلذا افراد زیادی ممکن است به دلیل این ناآگاهی قربانی شده باشند. این موضوع خصوصاً در ارتباط با نسل قبلی لزبین‌های‌ایرانی صادق است. زنانی که هم اکنون وارد دهه چهارم و پنجم عمر خود شده‌اند و در نوجوانی‌یا اوایل جوانی به تبع آنچه عرف رایج جامعه‌ایران بوده‌است با داشتن احساساتی مبهم و احتمالاً به شدت سرکوب شده نسبت به همجنسان خود، تن به ازدواج با‌یک مرد داده‌اند. سرنوشت این افراد از‌یک سو بازتاب زندگی جنسی تحمل‌ناپذیر با‌یک مرد است که برایشان به مثابه‌ی نوعی تجاوز جنسی-عاطفی است و از سویی دیگر همواره تخیلات و فانتزی‌های جنسی در ارتباط با‌یک زن دارند که همیشه سعی کرده‌اند آن را به مثابه‌ی رو یایی شیرین و میلی ممنوع از ذهن خود دور سازند و مانند لکه‌ی ننگی پنهانش کنند. غافل از اینکه چنین گرایشی تنها مختص آنها نیست و نیز‌یک بیماری‌یا انحراف هم نیست. این افراد در سنین بالاتر ممکن است از طریق اینترنت‌یا رجوع به روانشناسان آگاه اطلاعاتی در ارتباط با گرایش جنسی کسب کنند. برخی از آنان پس از این اگاهی، تصمیم میگیرند که باقیمانده‌ی عمر خود را به گونه‌ای دیگر طی کنند. بنابراین آنها که جسورتر و مستقل‌تر هستند طلاق میگیرند و برخی که محافظه کارتر و وابسته‌تر هستند زندگی زناشویی نارضایتمندانه‌شان را ادامه می‌دهند. عده‌ی کثیری نیز پس از این آگاهی به دلایل مذهبی هرگز با گرایش خود کنار نمی ایند، آن را سرکوب و انکار می‌کنند و به زندگی دگرجنس‌گرایانه‌شان ادامه می‌دهند.

2- ازدواج زودرس:
برخی دختران در ابتدای رسیدن به بلوغ و زمانی که هنوز فرایند هویت‌یابی‌شان تکمیل نگردیده‌است تحت فشار خانواده و فرهنگ سنتی حاکم ناچار به ازدواج در سنین پایین می‌شوند. دختری که در سن 15 سالگی به شوهر داده میشود و به 16 سالگی نرسیده باردار است، قبل از اینکه از گرایش خود مطلع شود عملاً اسیر شده‌است. این ازدواج‌ها لزوماً هم اجباری نیست. اما ناآگاهی باعث میشود دختری که حق تحصیل و تصمیم‌گیری برای اینده خود را ندارد، از نظر اقتصادی مصرف کننده‌است و باید هرچه زودتر خانه پدری را ‌ترک کند، به تبعیت از تمامی‌ دختران همسن و سال محیط و فرهنگ اطراف خود تن به ازدواج بدهد. چرا که این قانون نانوشته‌ای است که این زنان از ابتدایی که چشم گشوده‌اند، دیده‌اند: دخترها بالغ میشوند و به خانه شوهر میروند و بچه می‌زایند. شکل دیگری از حیات برای‌ یک زن در تصور این دختران نمی‌گنجد. ممکن است خواننده تصور کند این سطور به زمان‌های گذشته اختصاص دارد و چنین طرز فکر و سبک زندگی‌ای در حال حاضر در ‌ایران وجود ندارد. شوربختانه باید گفت این تفکر همچنان کمابیش با شدت و ضعف درهمه جای ‌ایران و در میان همه اقشار فرهنگی و طبقاتی وجود دارد. در شهرستان‌ها و روستاها بیشتر و در شهرهای بزرگ مثل تهران کمتر و یا با ظاهری متفاوت اما در اصل با همین محتوا.

3- ازدواج اجباری :
ازدواج‌هایی که تحت فشارشدید خانواده و اغلب با خشونت و تهدید و محروم کردن فرد از برخی حقوق خود برای وادار ساختنش به ازدواج صورت میگیرد در این طبقه جای دارد. چنین زنانی ممکن است آگاهی ناچیزی از امیال خود نسبت به همجنس داشته باشند ‌یا به دلیل بی‌میلی نسبت به جنس مخالف از ازدواج سرباز بزنند اما به دلیل خشونت و تهدید خانواده و گاهاً برای رهایی از فشارسرکوفت و سرزنش و یا برای به دست اوردن آزادی‌های بیشتر و به امید داشتن شرایط بهتر تن به ازدواج می‌دهند. اجبار، لزوماً نشاندن این زنان بر سر سفره عقد با کتک و تهدید نیست. زنانی هستند که بطور غیر مستقیم از نظرعاطفی تحت فشار قرار میگیرند. آنها برای براورده کردن آرزوهای والدینشان برای نوه دار شدن ‌یا دیدن انها در لباس عروسی تن به ازدواج می‌دهند.

4- دوجنس‌گرایی
برخی زنان ابراز میدارند که به هردوجنس میل جنسی دارند. این زنان ممکن است ازدواج کنند و ‌یک زندگی ظاهری جامعه پسند را داشته باشند و در عین حال درکنار آن، مخفیانه درصدد ارتباط با فردی همجنس نیز برآیند و به عبارت بهتر ‌یک زندگی دوگانه داشته باشند. هرچند که تا چندی قبل ‌یافته‌های علمی ‌نشان میداد که از لحاظ تکاملی اغلب موجودات دوجنس‌گرا هستند و فروید نیز بر این عقیده بود، دردهه اخیرحداقل ‌یک پژوهش علمی‌آزمایشگاهی وجود دارد که نشان میدهد چیزی بنام دوجنس‌گرایی حداقل در گونه‌ی انسان وجود ندارد و طبق آنچه در مقاله‌ی ویلیام دوک3 در نیویورک تایمز منتشر شد، افرادی که خود را دوجنس‌گرا معرفی میکنند ‌یا همجنس‌گرا هستند، ‌یا دگرجنس‌گرا و یا دروغگو! درهرحال بحث ‌یا قضاوت در مورد این مقاله‌ی جنجالی در این مقال نمیگنجد و در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. آنچه اهمیت دارد این است که افراد زیادی وجود دارند که ابراز میکنند هردوجنس برای آنها جذابیت جنسی دارند و از رابطه با هردوجنس به ارگاسم میرسند.


5- ازدواج به مثابه‌ ‌یک واکنش مقابله‌ای
دخترانی که درخانواده‌های سنتی و مذهبی رشد می‌یابند ممکن است به دنبال آگاهی از تمایلات خود نسبت به همجنس، به عنوان ‌یک واکنش مقابله‌ای تصمیم به ازدواج بگیرند تا به خودشان ثابت کنند که همجنس‌گرا نیستند. برای چنین کسانی چنان تصوری درباره خود به قدری سنگین و دردناک و گناه‌الود است که سعی میکنند به هرنحوی که شده خلاف آن را به خودشان اثبات کنند. البته در این میان مشاوره‌های ناآگاهانه‌ای نیز ممکن است به این افراد داده شود مبنی بر اینکه با ازدواج و تجربه‌ی سکس با مردان، تمایلات آنها تغییر خواهد کرد و به اصطلاح «درمان» خواهند شد!

6- تجربه‌ی آسیب در ارتباط با مردان ‌یا‌ ترس از رابطه با مردان:
درجامعه‌ی ‌ایران که زنان و دختران ازحقوق خود، اگاهی ندارند و به دلیل قوانین مدنی مردسالارانه و سنتی، درمعرض خشونت و سوء‌استفاده قرار میگیرند، بسیاری از زنان پس از آسیب دیدن در ارتباط با مردان متعدد (ازدواج‌های متعدد و یا روابط شکست‌خورده)‌ یا به دلیل نارضایتی در رابطه‌ی جنسی با شوهر، تدریجاً به این نتیجه میرسند که بهتر است برای کسب لذت جنسی به روش بی دردسرتری روی بیاورند. این است که ‌ترجیح میدهند بدون ‌ترس از بارداری ‌یا اسیب دیدن‌ یا مورد سوءاستفاده قرارگرفتن توسط سایر مردان ‌یا خوردن انگ خیانت ‌یا زنا، علیرغم داشتن شوهر، به زنانی دیگر روی آورند. این زنان که در واقع استریت (دگرجنس‌گرا) هستند، اغلب لزبین‌های بوچ را انتخاب میکنند که ظاهر و رفتاری مردانه و حمایت گر دارند و در سکس نیز نقش فعالانه‌تری دارند.
با وجودی که در این نوشتار تلاش بر این بود تا از منظر روانشناسانه به این پدیده پرداخته شود، باز هم نمیتوان و نباید نقش عوامل اجتماعی را در ارتباط با شرایط زنان در جامعه ‌ایران نادیده گرفت. بسیاری عوامل اجتماعی مانند عدم استقلال مالی زنان و خشونت علیه زنان، همچنین نقص قوانین مدنی مرتبط با زنان، در شکل گیری ازدواج‌های اجباری‌ یا زودرس، قرار گرفتن زنان درمعرض آسیب توسط مردان و درنتیجه درشکل گیری پدیده‌ی لزبین‌های متاهل نقش دارند.
 
2. unconsummated marriage
1. Erotic flexibility 
 

۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

ازدواج دگرباش‌ها از دید جامعه‌شناختی

پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)


ازدواج همجنسگرایانه و یا ازدواج همسان بین دو نفر با جنس بیولوژیک همسان یا هویت جنسی همسان اتفاق میافتد. در بین ١٨٥ کشور جهان، تنها یازده کشور (آرژانتین، اسپانیا، افریقای جنوبی، ایسلند، بلژیک، پرتغال، دانمارک، سوئد، کانادا، نروژ و هلند) و برخی ایالات در برزیل، مکزیک و ایالات متحده این نوع ازدواج را با تمامی حقوق برابر با ازدواج معمول به رسمیت شناخته‌اند[1]. امروزه در بسیاری از کشورها گفتگو بر سر این مسئله به موضوعی مهم در مباحث سیاسی، اجتماعی، حقوق شهروندی و مذهبی تبدیل شده است. به تازگی موضوع قانونی شدن ازدواج همسان[2] در سطوح بالای سیاسی و قانون-گذاری کشورهای فرانسه، انگلستان و ایالات متحده مطرح شده و این دلیلی شده تا ما در مورد آن و یا به طور کلی درمورد خود ازدواج مطلبی بنویسیم و سپس به مشکلاتی بپردازیم که بر زندگی دگرباشان سایه می‌افکند تا برای خود مروری کنیم که با اینهمه چرا پس در اطراف خود دگرباشانی را می‌بینیم که هنوز از سر اجبار بر خلاف طبیعت خود با فردی که به آنها از طرف جامعه یا خانواده یا حتی خود این افراد تحمیل می‌شود، ازدواج می‌کنند.از آنجایی که این موضوع بحث جامعه‌شناسانه‌ی پیچیده‌ای است و شناخت ما هم از بحث‌های جامعه‌شناسانه بر اساس مطالعه‌ی آزاد بوده، پس تصمیم گرفتیم در این مورد متنی آزاد بنویسیم و امیدواریم که مورد قبول شما نیز قرار گیرد.
پرسئوس و کاوه اهورایی

پیوند تا جدایی
بحث را می‌توان از سر قانون شروع کرد، چراکه مهم‌ترین ویژگی ازدواج، قانونمند بودن آن است. ازدواج به هر صورتی که باشد، قانونمند است. تمامی مراحل ازدواج از پیوند تا جدایی و نیز پس از فوت یکی از طرفین قانونمند است. بنابراین هر ازدواجی بر پایه‌ی یک سری قوانین شکل گرفته است و ادامه می‌یابد. این قوانین به سه شکل قوانین عرفی، قوانین شرعی و قوانین مدنی است. مهم‌ترین پیامد هر ازدواجی نیز تشکیل یک «خانواده»ی قانونمند است، زیربنای اصلی تمامی جوامع، با هر نوع فرهنگ و آیینی. به طور کلی، ازدواج موجب تغییر نقش‌های اجتماعی و جابه‌جایی پایگاه اجتماعی افراد می‌شود و قانون هم برای اطمینان از اجرایی شدن موضوعات اساسی در اجتماع و همچنین جلوگیری از بروز برخی موارد است. تقریبا در تمامی جوامع و فرهنگ‌ها ازدواج سمبلى از آغاز بلوغ فكرى و تكامل بشری است، به نحوى كه زندگى یک زوج تنها در سایه ازدواج معنا پیدا مى‌كند. با این اعتقاد بنیادی، خواسته یا ناخواسته ازدواج رسمى شده است كه در جوامع سنتی‌تر تقریبا گریزی از آن نیست. در هرحال ازدواج براى تمامى زنان و مردان یك تصمیم‌گیرى بزرگ و اساسى بوده كه نه تنها سرنوشت آنان را رقم خواهد زد، بلكه باعث گسترش اعضاى خانواده، بقاى نسل و افزایش افراد جامعه خواهد شد. بنابراین انعكاس كلى هر ازدواجى به صورت مستقیم و غیرمستقیم به جامعه و اجتماع برخواهد گشت و به هر روی ازدواج وحدتی اجتماعی یا قراردادی قانونی بین مردم است که باعث به وجود آمدن خویشاوندی می‌شود. هرچند که امروزه دلایل بسیاری برای ازدواج میان دو نفر وجود دارد، اما به نظر می‌رسد که پایه‌ی هر ازدواجی در گذشته‌های دور تا تقریبا دوران معاصر (و حتا کم و بیش در حال حاضر)، انحصار خواسته‌ی جنسی میان دو نفر است. دلایل دیگر ازدواج می‌تواند علاقه‌ی درونی به فرد مقابل، تمایل به ایجاد تعهد و پایبندی، رفتار بر اساس باورهای فرهنگی و مذهبی و هنجارهای جامعه، دلیلی برای پیدا کردن خوشبختی، ایجاد امنیت و تامین مالی، فرار از تنهایی و ایجاد شادی، تولید مثل و... . شاید شما و اطرافیانتان ده‌ها دلیل دیگر نیز براى ازدواج داشته باشید، اما معمولا عمل ازدواج بین افراد شرکت‌کننده باعث به وجود آمدن هنجار یا الزامات قانونی‌ای نیز می‌شود. در برخی جوامع این الزامات حتی به سوی برخی از اعضای خانواده‌های اشخاص ازدواج‌کننده هم کشیده می‌شود. بسیاری ازدواج را «رابطه‌ی دو نفر (در بسیاری از کشورها مشخصا: یک زن و یک مرد) که به وسیله‌ی عرف یا قانون پذیرفته شده است و معمولا با تولد فرزند همراه می‌شود» تعریف می‌کنند. برخی ازدواج را مانند انواع متفاوتی از قوانین که برای اجرایی شدن وضع می‌شوند، محسوب می‌دارند: «ازدواج رابطه‌ای است که بین یک زن با یک یا تعداد بیش‌تری از اشخاص دیگر برقرار می‌شود -که این روابط تولد کودکی را تحت پیشامدهایی که توسط قوانین رابطه‌ها قدغن نشده‌اند میسّر می‌کند- و تمامی قوانین همگانی مراتب تولد با عضوهای معمولی یا سطوح متفاوت جامعه مطابقت داده شده‌اند». درواقع هیچکدام از تعاریف ازدواج برای همه فرهنگ‌ها قابل اجرا نیست.
به هرحال در کل می‌توان ازدواج را دستیابی جنسی‌ای دانست که مورد قبول هر دو طرف خانواده‌ی فرد و جامعه بوده است، دانست!

خاستگاه ازدواج
فرهنگ‌های گوناگون تئوری‌های خود را در مورد خاستگاه ازدواج داشته‌اند. برای مثال یکی می‌تواند ریشه در نیاز مرد به اطمینان از پدر فرزندانش بودن داشته باشد.[3] در نتیجه شاید او راغب باشد که هزینه‌ی عروس را بپردازد یا یک زن را به ازای دسترسی اختصاصی جنسی تامین کند، حلال‌زادگی نتیجه‌ی این معامله است تا انگیزه‌های آن. اما زن‌هایی که می‌شد آنها را به همسری گرفت، همواره منبع حسادت و ستیز در قبیله بودند، بنابراین معمولا انتخابی جز تن دادن به ازدواج نداشتند. «تقریبا در همه جوامع، دستیابی به زن‌ها به نوعی از طریق رسمی و قانونی ممکن شده است تا بتوان شدت رقابت‌ها را کاهش داد.» انواعی از ازدواج‌های گروهی که در آنها بیش از یک نفر از یک جنس شرکت دارد، ولی چندزنی یا چندشوهری نیستند، در تاریخ وجود داشته‌اند، هرچند که که این گونه ازدواج‌ها در معدود جامعه‌ای ثبت شده است. انواع متفاوتی از ازدواج در دنیا وجود دارد. در بعضی از جوامع، فرد محدود است به اینکه در هر زمان تنها در یک زوج باقی بماند (تک‌همسری)، در حالی که سایرفرهنگ‌ها به مرد اجازه می‌دهند که بیش از یک همسر داشته باشد (چندزنی) یا، در جوامع معدودی، به زن اجازه داده می‌شود که بیش از یک شوهر اختیار کند (چندشوهری). بعضی از جوامع نیز ازدواج بین دو مرد یا دو زن را مجاز می‌دانند. بیش‌تر جوامع برای ازدواج محدودیت‌هایی روی سن وسال افراد، روابط خویشاوندی پیشین آنها و یا عضویت‌شان در گروه‌های مذهبی و یا سایر گروه‌های اجتماعی قرار می‌دهند. مثلا در یونان باستان، وراثت بسیار مهم‌تر از احساسات بود: زنی که پدرش می‌مرد در صورتی که هیچ وارث مذکری نداشت وادار می‌شد که با نزدیک‌ترین خویشاوند مذکر خود ازدواج کند، حتی اگر اول مجبور بود از شوهرش طلاق بگیرد. در روم باستان انواع گوناگونی از ازدواج وجود داشت. در گونه‌ی سنتی آن، زن حقوق ارث-بَری را در خانواده سابق خود از دست می‌داد و حقوق خانواده جدیدش را می‌گرفت (در بیش‌تر فرهنگ‌ها چنین بوده است). او دیگر تحت تبعیت اختیارات همسرش بود. یک نوع ازدواج آزاد وجود داشت که در آن، زن همچنان یک عضو از خانواده‌ی خود باقی می‌ماند، او تحت تبعیت پدرش می‌ماند، حقوق ارث‌بَری خانواده سابق خود را حفظ می‌کند و هیچ حقوقی در خانواده جدیدش دریافت نمی‌کرد. در ایران ساسانی نیز انواع متفاوتی از ازدواج وجود داشت: به دست آوردن یک وارث مذکر برای دارایی‌های پدرزن، دستیابی به فرزند برای شوهر سابق زن و گاهی یک زوج هزینه‌ی ازدواج دو نفر را پرداخت می‌کردند و در ازای آن نخستین فرزند ِ زاده شده‌ی آنها را به دست می‌آوردند!
هرچند در جهان مسیحیت حضور کشیش و شاهد الزامی نبود اما عرف بود که کشیش حضور داشته باشد تا ازدواج در محضر خدا باشد و همچنین رضایت والدین دو طرف جلب شده باشد. ثبت ازدواج در دفاتر کلیسا بود و هیچ دخالتی از سوی حکومت در آن وجود نداشت. با به وجود آمدن کلیسای پروتستان، امر ازدواج «امری دنیوی» شد و قوانین طلاق بسیار آسان شد و ازدواج به صورت قانونی مدنی درآمد که باید مسئولیت آن را از کلیسا به دولت واگذار کرد و حضور نماینده‌ی دولت برای آن الزامی شد، نه کشیش و اجرای مراسم مذهبی آن امری خصوصی و اختیاری شد.
ازدواج گروهی که همچنین تحت عنوان ازدواج چند جانبه شناخته می‌شود، فرمی از چند مِهری[4] است که در آن بیش از دو نفر واحد خانواده را تاسیس می‌کنند و تمام اعضای ازدواج گروهی، همسر تمام اعضای دیگر ازدواج گروهی محسوب می‌شود، و تمام اعضای ازدواج مسئولیت والدینی را برای هر کودکی که از ازدواج حاصل شود به عهده می‌گیرند. البته امروزه هیچ کشوری ازدواج‌های گروهی را چه از لحاظ قانون و چه از لحاظ عرف نپذیرفته است.
در بسیاری از جوامع انتخاب همسر به افرادی مناسب از گروه‌های اجتماعی ویژه محدود می‌شود. در بعضی از جوامع رسم بر این است که همسر از درون گروه اجتماعی خود فرد انتخاب می‌شود (:درون همسری[5])، این وضعیتی است که در بسیاری از جوامع که بر پایه صفوف و طبقات بنا شده‌اند صدق می‌کند. ولی در دیگر جوامع همسر باید از گروهی به جز گروه خود انتخاب گردد (:برون همسری[6])، این وضعیت در مورد جوامع فراوانی که آیین توتمی دارند و جامعه به چند قبیله توتمی برون همسر تقسیم شده است صادق است، همانند بیش‌تر جوامع بومی استرالیایی. در جوامع دیگر از فرد انتظار می‌رود با عموزاده‌ها ازدواج کند. زن باید با پسر خواهر پدرش ازدواج کند و مرد با دختر برادر مادرش، این عمدتا حالت جوامعی است که رسم دارند شجره‌نامه را تنها از خط پدری یا مادری پیگیری کنند، مانند مردم آکان آفریقا. نوع دیگر انتخاب، ازدواج با برادر شوهر[7] است که در آن بیوه باید با برادر شوهرش ازدواج کند، این شیوه عمدتا درجوامعی که بر پایه گروه‌های قبیله‌ای درون‌همسر بنا شده‌اند یافت می‌شود. در بعضی جوامع از آسیای مرکزی، قفقاز تا آفریقا هنوز سنت عروس‌ربایی وجود دارد که در آن عروس توسط مرد و دوستانش اسیر می‌شود. گاهی اوقات این کار در حقیقت فرار با معشوق را پنهان می‌کند اما گاهی اوقات به سمت خشونت جنسی تمایل دارد. در زمان‌های گذشته ربایش زنان، مقیاسی بزرگ‌تر از این بوده است که در آن گروه‌هایی از زنان توسط گروه‌هایی از مردان، گاهی اوقات در جنگ، اسیر می‌شدند.

نهاد ازدواج
در اصل ازدواج نهادی است که زندگی افراد را به شیوه‌های گوناگون عاطفی و اقتصادی به هم پیوند می‌زند. دربسیاری از فرهنگ‌های غربی، ازدواج معمولا به ایجاد خانواده‌ای جدید که از زوج متاهل تشکیل می‌شود منجر می‌شود که در خانه‌ای مشترک با هم زندگی می‌کنند و غالبا از بستر یکسانی استفاده می‌کنند، ولی در بعضی از فرهنگ‌های دیگر سنت این نیست. در میان «میانگ کاباو»ها در غرب سوماترا، در منزل مادری[8] است و شوهر به خانه ی مادر زن نقل مکان می‌کند. اقامت بعد از ازدواج می‌تواند در منزل پدری[9] و یا منزل دایی شوهر[10] باشد. چنین ازدواج‌هایی در پکن امروزی به طور روزافزونی متداول می‌شوند. «گو جیانمی[11]»، مدیر مرکز مطالعات زنان در دانشگاه پکن می گوید: «ازدواج‌های پاره وقت[12]» نشان‌دهنده‌ی تغییرات گسترده در جامعه‌ی چین است، تمهیدی مشابه در عربستان سعودی تحت عنوان «ازدواج میسیر» وجود دارد که در آن زن و شوهر جدا از هم زندگی می‌کنند و به طور مرتب با هم دیدار می‌کنند.
از سوی دیگر، ازدواج لازمه‌ی هم‌زیستی نیست. در بعضی موارد زوج‌هایی که با هم زندگی می‌کنند دوست ندارد متاهل شناخته شوند. مثلا هنگامی که حق بازنشستگی یا نفقه به طرز منفی تحت تاثیر قرار می‌گیرند یا به خاطر ملاحظات مالیاتی، مسائل مهاجرتی و دلایل فراوان دیگر. در جوامع امروزی غربی بعضی از زوج‌ها پیش از ازدواج با هم زندگی می‌کنند تا کارایی چنین تمهیدی را در طولانی مدت بیازمایند. در بعضی از موارد هم‌زیستی ممکن است منجر به ازدواج عرفی شود و در بعضی از کشورها هم‌زیستی را به رسمیت ازدواج به جهت منافع مالیاتی و امنیت اجتماعی ترجیح می‌دهند. این در مورد استرالیا صدق می‌کند.

فرزند
بسیاری از ادیان بزرگ دنیا به روابط جنسی خارج از ازدواج با نا خشنودی می‌نگرند. حکومت‌های غیر سکولار فراوانی، قرارهای مجرمانه‌ای برای آمیزش جنسی پیش از ازدواج در نظر گرفته‌اند. روابط جنسی میان فردی متاهل با کسی به جز همسرش تحت عنوان زنای محصنه شناخته می‌شود و عموما از سوی ادیان بزرگ جهان ناپسند شمرده می‌شود (بعضی آن را گناه می‌دانند). زنای محصنه توسط بسیاری از سیستم‌های قضایی، جرم و دلیلی برای طلاق به شمار می‌آید. از سوی دیگر، ازدواج لازمه فرزند دار شدن نیست. کودکانی که خارج از ازدواج متولد می‌شدند، حرام‌زاده‌ها و ولدالزنا هستند و نامشروع محسوب می‌شدند و گرفتار زیان‌های قانونی و ننگ اجتماعی می‌گردیدند. در سال‌های اخیر، از اهمیت مشروعیت کاسته شده و پذیرش اجتماعی به خصوص در جوامع غربی افزایش یافته است. بعضی از زوج‌های متاهل تصمیم می‌گیرند که فرزند نداشته باشند و در نتیجه بی فرزند می‌مانند. بعضی دیگر از فرزند دار شدن به خاطر ناباروری و سایر دلایلی که از لقاح یا حمل کودک جلوگیری می‌کند ناتوان هستند. در بعضی از فرهنگ‌ها، ازدواج فرزند دار شدن را به زنان تحمیل می‌کند. برای مثال در شمال غنا، بهای عروس در ازای الزام زن به بارداری است و زنانی که از روش‌های جلوگیری از بارداری استفاده می‌کنند با خطرات جدی و آزار جسمی و انتقام روبه‌رو هستند.

حقوق
ازدواج به زوجین، حقوق و وظایفی اعطا می‌کند و از آنجایی که یگانه ساختار ایجاد خویشاوندی سببی است این وضع گاهی شامل خویشاوندان آنها نیز می‌شود و می‌تواند شامل این موارد باشد: واگذاری کنترل بر خدمات جنسی، کار و اموال همسر به شوهر/زن یا خانواده‌ی دیگری، واگذاری مسئولیت دیون همسر به شوهر/زن، دادن حق ملاقات همسر به شوهر/زن هنگامی که وی بستری با زندانی است، واگذاری کنترل امور همسر به شوهر/زن هنگامی که وی ناتوان است، گماشتن دومین سرپرست قانونی فرزند والد، برقراری حساب مالی مشترک به خاطر کودکان، برقراری خویشاوندی میان خانواده‌های زوجین و ...، این حقوق و وظایف در میان جوامع و گروه‌های گوناگون در هر جامعه به طور قابل ملاحظه‌ای متغیر است و همین حقوق است که شاید برخی از همجنسگرایان در پی کسب آن باشند.

قانونمندی
ازدواج نهادی است که به صورت تاریخی توسط جامعه به منظور حفظ منافع بچه‌ها، انتقال ژن‌های سالم، حفظ ارزش‌های فرهنگی، یا به خاطر تعصب و ترس با محدودیت همراه بوده است، از هر سن و نژاد تا هر وضعیت اجتماعی، هر نوع قرابت قوم و خویشی و هر جنسیتی. تقریبا همه فرهنگ‌هایی که ازدواج را به رسمیت می‌شناسند زنای با دیگری را تخطی از ضوابط ازدواج می‌دانند. مثلا در ایالات متحده تا اواسط قرن بیستم ازدواج سفیدپوستان با رنگین پوستان دردسرها و منع قانونی فراوانی داشت.
همچنین در اغلب جوامع محدودیت‌هایی برای ازدواج با فامیل وجود داشته است، گرچه شدت این محدودیت‌ها متفاوت بوده است. به جز چند مورد استثنایی، ازدواج میان والدین و فرزندان یا میان خواهر و برادر با والدین یکسان زنا محسوب شده و ممنوع بوده است. با این وجود، ازدواج میان فامیل‌های دورتر بسیار متعارف بوده است و تخمینی در این باره حاکی از آن است که در ۸۰درصد ازدواج‌ها در طول تاریخ نسبت خانوادگی نوه عموی والدینی و یا نزدیک‌تر بوده است. در دوران مدرن این نسبت کاهش شدیدی داشته است، اما هنوز تخمین زده می‌شود که بیش از ۱۰درصد ازدواج‌ها میان نوه عموهای والدینی یا عموزاده‌ها صورت می‌گیرد. در ایالات متحده، امروزه چنین ازدواج‌هایی نکوهیده است و ممنوعیت ازدواج عموزاده‌ها در بیش از ۳۰ ایالت قانونی است. تنوع قابل ملاحظه است: در چین و کُره، در گذشته ازدواج با فردی با نام خانوادگی یکسان غیرقانونی بوده است. در جوامع زیادی ازدواج به طبقه‌ی اجتماعی فرد محدود بوده است، پدیده‌ای که انسان‌شناسان درون همسری می‌نامند. یک نمونه از چنین محدودیت‌هایی شرط ازدواج با هم‌قبیله‌ای است. مذاهب، به طور معمول به ازدواج فامیلی، در هر نوع از آن، اجازه می‌دهند. روابط فامیلی ممکن است یا از نوع روابط خویشاوندی سببی باشد که در آن افراد دارای پیوند زیستی (هم‌خونی) با یکدیگر هستند، یا از نوع خویشاوندی صلبی که به واسطه ازدواج‌ها شکل گرفته است، باشد. سیاست کاتولیک، ازدواج فامیلی را در ابتدا برای مدتی طولانی ممنوع کرده بود، ولی امروزه در نتیجه نیاز روز، به این نوع از ازدواج‌ها، مجوز داده است. در عوض این نوع از ازدواج، همواره مورد تایید اسلام بوده است، در حالی که محدویت‌های هندوها در مورد آن، به طور گسترده‌ای متفاوت‌تر است. محدودیت در برابر چندهمسری نیز متداول بوده است. مخالفت دولت فدرال امریکا با به رسمیت شناختن دِسِرِت[13] به عنوان یک ایالت بر پایه مخالفت با ازدواج‌های چندهمسری‌ای بود که در گذشته در میان مورمون‌ها[14] رواج داشته است. گروه‌های مذهبی رویکردهای متفاوتی بر مشروعیت چند همسری دارند. اختیار کردن بیش از یک همسر برای مرد، این عمل در اسلام و کنفوسینیسم مجاز است، هرچند که امروزه در بسیاری مناطق غیر معمول شده است. در گذشته چندهمسری در مذاهبی چون یهود، مسیحیت و هندوییسم، مجاز بوده است، ولی اخیرا توسط جریانات اعمال قدرت دنیای مدرن، ممنوع شده است.
در اکثر جوامع، مرگ یکی از زوج‌ها موجب پایان یافتن پیوند ازدواج می‌شود، و در جوامع تک‌همسری، این امکان برای شریک دیگر وجود دارد که مجددا ازدواج کند. گاهی اوقات، ازدواج مجدد با گذشت دوره‌ای از سوگواری انجام می‌شود. در بسیاری از جوامع نیز، طلاق راهی برای خاتمه دادن به پیوند ازدواج است. همچنین در برخی جوامع ممکن است ازدواج ممنوع باشد، در این قبیل جوامع طبقه سیاسی حاکم اعلام می‌دارد که به هیچ عنوان کسی نباید ازدواج کند. در هر دو نوع جامعه، مردم دلواپس آزادیِ ازدواجِ مجدد یا ازدواج هستند. از سوی دیگر، بعد از طلاق ممکن است یکی از زوج‌ها مجبور شود نفقه بپردازد.

ازدواج موقت
اینکه هر دو زوج حق دارند نسبت به طلاق رضایت داشته باشند، تنها طی دهه‌های اخیر در کشورهای غربی به رسمیت شناخته شد. در ایالات متحد آمریکا، نادرست نبودن عملِ طلاق، نخستین بار در سال ۱۹۶۹ در کالیفرنیا به رسمیت شناخته شد و نیویورک آخرین ایالتی بود که این موضوع را در سال ۱۹۸۹ به رسمیت شناخت.
در چندین نمونه از فرهنگ‌ها، آیینِ ازدواج موقت وجود دارد. «رسم حلقه» در میان اقوام سلت و ازدواج‌های دارای مدت مشخص در میان مسلمانان از نمونه‌های آن است. پیش از اسلام، در میان اعراب نوعی ازدواج موقت مرسوم بود که امروز آن را در ایران با عنوان «صیغه» و در عراق با عنوان «متعه» می‌شناسند. صیغه نوعی نکاح موقت، با مدت زمان مشخص و معین است. اسلام، ازدواج موقت را مورد تایید قرار داده است که در اساس پوشش قانونی‌ای را برای کارگران جنسی فراهم می‌آورد. مجادله‌های مسلمانان در رابطه با سنت صیغه، موجب شده است تا این آیین عمدتا به جوامع شیعه ‌نشین محدود شود.

دین و ازدواج
اسلام با تشریع ازدواج، مسیر رسیدن به عفت و حیا را هموار می‌سازد بدین صورت که ازدواج را بهترین و طبیعی‌ترین راه تامین نیازهای جنسی معرفی می‌کند. مسیحیان هنگام ازدواج متعهد می‌شوند که یکی شدن مرد و زن را نشانه‌ی آشکاری برای محبت خدا به بشر و محبت مسیح به شاگردانش قرار دهند. به همین علت، مسیحیان ازدواج را التزام و تعهد در طول زندگی می‌شمارند و با طلاق و ازدواج مجدد در زمان حیات همسر مخالف‌اند. اگرچه ازدواج در مسیحیت پدیده‌ای مقدس محسوب شده و سرّ عظیم نامیده می‌شود، اما در برابر آن دوری گزیدن از ازدواج امری پسندیده‌تر است. شخص مجرد، با تمام توان به خدمت خداوند می‌رسد و با کم کردن مشغله‌های دنیوی و زندگی، خود را شبیه عیسا می‌سازد. در یهودیت، ازدواج به معنای کامل شدن و اوج رشد انسانی است. بر پایه تعالیم یهود، انسان تنها، انسان کاملی نیست و با ازدواج و پیوند زناشویی از شکل ناقص به وجودی کامل تبدیل می‌شود.

جایگاه اجتماعی افراد
به طور کلی، ازدواج موجب تغییر نقش‌های اجتماعی و جابه‌جایی پایگاه اجتماعی افراد می‌شود.
در رابطه با ازدواج، مباحثه‌های زیادی در کشورهای مختلف انجام شده‌است، از جمله: مباحث مربوط به سازگاری زوج‌های دارای مذاهب، عقاید، تبارها یا نژادهای متفاوت، تعداد و حداقل سن قابل قبول برای زنان، حقوق زوج‌ها (به ویژه زنان)، و تعهدات خانوادگی گسترده‌تر. در یک ازدواج، اختصاص دادنِ نقش‌های جنسیتی غالب به مردان و نقش‌های جنسیتی زیردستانه و سلطه‌پذیر به زنان، بر روابط قدرت درون رابطه اثر می‌گذارد. در برخی خانواده‌های امریکایی، زنان نقش‌های جنسیتی کلیشه‌ای را درونی می‌کنند و غالبا خود را با نقش «همسر»، «مادر»، و «پرستار» در هماهنگی با هنجارهای اجتماعی و شریک مذکرشان وفق می‌دهند: «در ساختار خانواده، افراد یاد می‌گیرند که ستم جنسیتی را به عنوان امری «طبیعی» بپذیرند و این در حکم اولین قدم برای حمایت از سایر اشکال ستم، نظیر سلطه‌ی یک جنس بر دیگری است.»[15]

به طور مثال، یکی از مجادله‌های دوره‌ی معاصر (که علی‌الخصوص به طور چشمگیری در ایالات متحده جریان دارد) عبارت است از، ممانعت از قانونی شدن روابط همجنسگرایانه، تایید اجتماعی آن و بهره‌مندی از حقوق و تعهدات قانونی. در برخی از کشورها، محافظه‌کاران اجتماعی با ازدواج همجنسگرایان مخالف‌اند، با این ادعا که هرگونه تلاشی برای تعریف ازدواج به شکلی غیر از «پیوند یک مرد و یک زن»، موجب «تهی شدن واژه‌ی ازدواج از معنا و مفهوم اصلی‌اش» خواهد شد. همچنین، در دیگر کشورها، چندهمسری یک رسم «به لحاظ اجتماعی محافظه‌کارانه» است. از سوی دیگر، مدافعان ازدواجِ افراد هم‌مذهب و هم‌نژاد، ممکن است به ترتیب، قانونی شدن ازدواج بین‌الادیانی و ازدواج میان‌نژادی را محکوم کنند. نظریه فمینیستی، به ازدواج با جنس مخالف به عنوان یک نهاد سنتی که در پدرسالاری ریشه دارد برخورد می‌کند و ازدواج را نهادی می‌داند که منجر به ترویج برتری و قدرت مرد بر زن می‌شود. این روابط قدرت، مردان را به عنوان «روزی‌رسان که در حوزه‌ی عمومی عمل می‌کنند» و زنان را به عنوان «تامین‌کننده‌ی خدمات پرستاری و مراقبت که در حوزه‌ی خصوصی عمل می‌کنند» در نظر می‌گیرد. این با مفهوم ازدواج مساوات‌خواهانه که در آن قدرت و کار بین دو جنسیت به طور برابر تقسیم می‌شود و این تقسیم برمبنای نقش‌های جنسیتی صورت نمی‌گیرد در تضاد است. در این میان، همجنسگرایی قدمتی به درازای تاریخ بشریت دارد. در جوامعی که این امر تابو نبوده، مانند ژاپن، اقوام سلت، روم و یونان ارتباط جنسی بین مردان در بین نظامیان تشویق می‌شد یا در بین بومیان زلاندنو (مائوری‌ها) ازدواج همجنسگرایان عادی بوده و اصطلاح تاکاتاپویی[16] را برای افرادی به کار می بردند که با همجنس خود آمیزش می‌کردند. داستان‌های زیادی در رابطه با عشق بین همجنس در بین این مردم وجود دارد که از معروف‌ترین آنها می‌توان به داستان توتانکی و تیکی[17] اشاره کرد. در مقابل در جوامع کثیری دید عموم نسبت به همجنسگرایی بسیار منفی بود و آن را ناشی از انحراف اخلاقی می‌دانستند. در دوران معاصر و به مرور زمان و مطالعات دقیق بر روی رفتار همجنسگرایان این نظریه مطرح شد که گرایش جنسی افراد امری ذاتی است و شخص هیچ انتخابی در آن ندارد. این تصور که همجنسگرایی مادرزادی است کمک زیادی به همجنسگرایان کرد تا تلاش برای احقاق حقوق خود را از اوایل قرن بیستم آغاز کنند. ازدواج همجنسگرایان تا پیش از جنگ جهانی دوم مطرح نبود اما با توجه به کشتار همجنسگرایان در طول جنگ توسط دولت نازی آلمان توجه به حقوق همجنسگرایان پس از جنگ شدت بیش‌تری گرفت و باعث شد زمزمه‌هایی در مورد ازدواج همجنسگرایان پیش آید. دفاع از حقوق همجنسگرایان از اوایل دهه‌ی هفتاد میلادی شدت زیادی گرفت و مسئله ازدواج بیش‌تر مورد توجه قرار گرفت. کشورهای اسکاندیناوی که معمولا در دفاع از حقوق بشر پیشتازاند در این زمینه اولین قدم‌های عملی را برداشتند و دانمارک اولین کشور دنیا بود که اتحاد مدنی بین همجنسگرایان را در سال ۱۹۸۹ تصویب کرد. نروژ (۱۹۹۳)، سوئد (۱۹۹۵) و ایسلند (۱۹۹۶) هم دنباله‌روی دانمارک بودند. اما ازدواج با تمامی حقوق و مزایای مساوی ازدواج با دگرجنسگرایان برای اولین بار در سال ۲۰۰۱ در هلند تصویب شد. امروزه همجنسگرایان و دگرجنسگرایان دوست‌دار حقوق بشر در کشورهای آزاد همچنان به تلاش خود برای احقاق کامل حقوق همجنسگرایان از جمله حق ازدواج، فرزندخواندگی، خدمت سربازی و غیره ادامه می‌دهند.

ازدواج همجنس
همچنان که پیش از این یادآور شدیم، زناشویی میان دو همجنس در موقعیت‌های گوناگون تاریخی و فرهنگی رخ داده است. در برخی از فرهنگ‌های آفریقایی، از جمله در قبیله ایگبو نیجریه و لاودو آفریقای جنوبی، زن‌ها می‌توانند با زنان دیگر ازدواج کنند در موقعیت‌هایی مانند موقعیت زنان بازاری برجسته در آفریقای غربی، که زن‌ها می‌توانند دارایی چشم‌گیری به دست آورند، یک زن می‌تواند زن دیگری را به همسری برگزیند. یک چنین زناشویی، به آن زن برجسته اجازه می‌دهد که جایگاه اجتماعی و اهمیت اقتصادی‌اش را در خانواده، تقویت کنند.
یکی از مشهورترین نمونه‌های زناشویی دو همجنس، در میان قبیله‌آزاند سودان دیده شده است. جنگجویان این قبیله می‌توانند مردهای جوان‌تر را به عنوان عروس بگیرند و این عروس موظف است به یک جنگجور از جهت جنسی خدمت کند و وظایف خانه‌داری را برایش انجام دهد. این جنگجویان «شیربها»ی عروس مذکرشان را به خانواده‌اش می‌پردازند و با دودمان او رابطه‌ی سببی برقرار می‌کنند. هرگاه یک جنگجو از کارافتاده شود و دیگر نتواند نقش خود را به عنوان جنگجو بازی کند، عروس مذکر خود را رها می‌کند و گهگاه با خواهر عروس مذکر پیشین‌اش ازدواج می‌کند. در این زمان عروس مذکر پیشین وارد رده‌ی جنگجویان می‌شود و عروس مذکر و جوان‌تری را برای خود می‌گیرد. آزاندها که در رابطه‌ی جنسی‌شان بسیار انعطاف‌پذیرند، هیچ مشکلی در جابه‌جایی از کارهای همجنسگرایانه به فعالیت‌های ناهمجنسگرایانه ندارند.

حمایت از ازدواج همجنسگرایان
به رسمیت شناختن قانونی ازدواج زوج‌های همجنس آنطور که برای زوج‌های غیر همجنس فراهم است، عملی نسبتا جدید است. در ایالات متحده، مصوبه حمایت از ازدواج[18] ۱۹۹۶ (DOMA) به طرز واضحی ازدواج به جهت اهداف قوانین فدرال را میان یک مرد و یک زن تعریف می‌کند و اجازه می‌دهد ایالت‌ها ازدواج همجنس‌ها در ایالات دیگر را نادیده بگیرند (گرچه استدلال می‌شود که ایالت‌ها می‌توانستند قبلا هم اینکار را بکنند). چهل و یک ایالت امریکا ازدواج را میان یک مرد و یک زن تعریف می‌کنند. سی ایالت ازدواج را در قانون اساسی خود تعریف کرده‌اند. در اکثر موارد، سنت‌های مذهبی در جهان، ازدواج را مختص به پیوند بین دو جنس مخالف می‌دانند.
مخالفان ازدواج همجنسگرایان که بیش‌تر افراد مذهبی‌تر و محافظه‌کارتر جامعه هستند معتقدند که ازدواج امری مقدس است که مبنای آن تولید مثل و باروری است و تنها باید بین زن و مرد اجرا شود، ولی در مقابل موافقان ازدواج را امری برای آرامش و تکامل انسان و قابل اجرا بین همه‌ی انسان‌ها فارغ از نوع گرایش جنسی‌شان می‌دانند. میزان حمایت عمومی از قانون ازدواج همجنسگرایان در کشورهای مختلف متفاوت است. امروزه اکثریت جامعه غرب از همجنسگرایان حمایت می‌کنند. اما در کشورهای در حال توسعه هنوز مقدار زیادی تعصب و پیش‌داوری در رابطه با همجنسگرایان و ازدواجشان، چه در بین مردم و چه در بین حاکمان وجود دارد. برای مثال اتحاد مدنی از سال ۲۰۰۴ در زلاندنو قانونی شده است و همجنسگرایان تحت این قانون از کلیه حقوق و مزایای ازدواج از جمله استفاده از نام خانوادگی مشترک برخوردارند؛ در برابر آن همه‌ی ده ایالت جنوبی امریکا (اعضای سابق ایالات موتلفه امریکا) ازدواج دو فرد همجنس را با تصویب متمم‌هایی برای قانون‌های اساسی‌شان ممنوع اعلام کرده‌اند.

مخالفان ازدواج همجنسگرایان
شاید در اینجا بهتر است به مخالفان ازدواج همجنسگرایان در فرانسه و انگلستان، به ویژه مخالفان مذهبی آن بپردازیم که به تازگی تصویب یا رد آن را به رای گذاشته‌اند.
معترضان ضد ازدواج همجنسگرایان در فرانسه، با اشاره به رواج گسترده‌ی زندگی مشترک بدون ازدواج در جامعه فرانسه که به قرارداد مدنی همبستگی[19] مشهور است و زوج‌های همجنسگرا را شامل می‌شود، می‌گویند: «ما «پَکس» را برای این مسئله داریم. راهکارهای بسیاری وجود دارد. به نظر می‌رسد دولت می‌کوشد تا خانواده و مدل اجتماعی مبتنی بر آن را از بین ببرد». همچنین کلیسای کاتولیک که دستش از نظام قانونگذاری فرانسه کوتاه است از سیاستمداران خواسته است تا از سنت تشکیل کانون خانواده توسط دگرجنسگرایان محافظت کنند. کاتولیک‌ها از پذیرفتن کودکان به فرزندخواندگی توسط همجنسگرایان با عنوان «سوءاستفاده» یاد می‌کنند! پیش از بررسی لایحه‌ی ازدواج همجنسگرایان در هیئت دولت فرانسه، اسقف اعظم پاریس این لایحه را مغایر فرهنگ و اخلاق کلیسای کاتولیک خواند و به شدت آن را مورد انتقاد قرار داد. او از مومنان فرانسوی خواست در برابر این لایحه واکنش نشان دهند. وی تاکید کرد: «برای چنین تغییرات مهمی استناد به چند نظرسنجی اتفاقی و یا فشارِ سنگین برخی لابی‌ها کافی نیست. این مسئله باید در سطح جامعه مورد بحث و بررسی قرار گیرد.». آنها که مخالف‌اند واقعا همجنسگرایی را طبیعی و ذاتی نمی‌دانند و اینها دلایل عمده‌ی آن است: توطئه، فاسد کردن اخلاق جامعه، از بین بردن خانواده، شیوع بیماری‌ها و بی‌بندوباری و.. «اگر امروز به همجنسگراها آزادی داده شود، فردا بچه‌بازان هم فریاد آزادی خواهی سَرمی‌دهند. همجنسگرایی بیماری است و همجنسگراها همه بیمار روانی هستند. اگر به همجنسگرایان آزادی داده شود، اخلاق اجتماعی و فرهنگ ما مورد تهدید واقع می‌شود. اگر به همجنسگرایان آزادی داده شود، باعث شیوع و گسترش این پدیده در جامعه می‌شود. دین و مذهب ما با همجنسگرایی نمی‌خواند و آن را محکوم کرده است. چون در روابط همجنسگراها تولیدمثل صورت نمی‌گیرد، پس این رابطه برخلاف قانون طبیعت است و در نتیجه غیرطبیعی است. همجنسگرایی یک موضوع انتخابی است و افراد ملزم نیستند که این روش را به عنوان شیوه‌ی زندگی برای خود انتخاب کنند. همجنسگراها فقط به دنبال رابطه جنسی هستند!!! افراد به این دلیل همجنسگرا می‌شوند که از نزدیکی با جنس مخالف ترس دارند و آن را تجربه نکرده‌اند. بعضی از این جوانان دچار آشفتگی هستند، اعتماد به نفس ندارند و به انحراف کشیده شده‌اند». درواقع این افراد در کل خود همجنسگرایی را زیر سوال می‌برند و بحث‌شان بر سر ازدواج نیست، بلکه در کل با خود این گرایش مشکل دارند و به این طریق این مخالفت را نشان می‌دهند.
پاپ بندیکت شانزدهم هم با تاکید بر مخالفت‌اش با ازدواج همجنسگرایان این کار را نابودکننده‌ی جوهره مخلوق انسانی می‌خواند. پاپ در سخنرانی خود برای کریسمس ٢٠١٣ گفت: «دخل و تصرف در طبیعت آینده بشریت را به خطر می‌اندازد». پاپ افرادی را که در هویت‌های خدادادی خود دخل و تصرف می‌کنند تا آن را با انتخاب‌های جنسی خود سازگار کنند و موجب نابودی جوهره مخلوق انسانی می‌شوند، محکوم کرد. پاپ سخنرانی خود را صرف پرداختن به ارزش‌های سنتی خانواده در مواجهه با تلاش‌های علنی در فرانسه، امریکا، انگلیس و دیگر کشورها به منظور قانونی کردن ازدواج همجنسگرایان کرد. پاپ در اظهارات خود به گفته‌های ژیل برنهایم، خاخام اعظم فرانسه استناد کرد که گفته بود دادن حق ازدواج و به سرپرستی قبول کردن فرزند به همجنسگرایان حمله‌ای به خانواده سنتی است. پاپ تصریح کرد: «مردم این مسئله را به مناقشه می‌کشند که از ماهیتی برخوردارند که هویت فیزیکی آنها به آنها داده و این هویت عنصر تعیین کننده انسانیت آنها است. وی افزود: آنها ماهیت خود را رد می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که این ماهیت چیزی نیست که از قبل به آنها داده شده بلکه آنها خودشان آن را برای خود می‌سازند».
پاپ تاکید کرد: «دخل و تصرف در طبیعت که امروزه ما هنگامی که مربوط به محیط زیست شود آن را محکوم می‌کنیم، چطور است که اکنون هنگامی که به خود بشر مربوط باشد تبدیل به انتخاب بنیادین او می‌شود؟ پاپ در سخنرانی خود خاطرنشان ساخت: یک فلسفه جدید جنسیت بروز پیدا کرده که بر اساس آن جنسیت دیگر عنصری که از سوی طبیعت اعطا شده و بشر باید آن را بپذیرد و شخصا معنای آن را دریابد نیست بلکه یک نقش اجتماعی است که ما خود آن را برای خودمان انتخاب می‌کنیم، در حالی که قبلا این اجتماع بوده که آن را برای ما انتخاب کرده است. پاپ تاکید کرد: خدا زن و مرد را به طور ذاتی به صورت زوج آفریده است. وی گفت: اکنون زن و مرد به عنوان واقعیت‌های آفریده شده، به عنوان طبیعت انسانی دیگر وجود ندارند. بشر طبیعت خود را مورد سوال قرار داده است. از اکنون به بعد او دیگر صرفا روح و اراده است. پاپ همچنین اظهار داشت: وقتی آزادی خلاق بودن به آزادی خلق خویشتن تبدیل می‌شود، لزوما خالق رد شده است و نهایتا بشر نیز از مقام خود به عنوان مخلوق خدا محروم می‌شود.»
در کنار فرانسه، اسقف اعظم شهر «یورک» در انگلیس و دو اسقف اعظم دیگر در این کشور نیز با طرح قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان مخالفت کردند. تعدادی از اسقف کلیساهای جامع کاتولیک رم و لندن به منظور هشدار دادن در مورد قانونی کردن ازدواج همجنسگرایان متحد شدند. آنها معتقدند این امر سبب تغییرات غیرقابل توجیه و خطرناک در قانون می‌شود. آنها در نامه‌ای خطاب به عموم مردم اعلام کردند: «تغییر تعریف قانونی ازدواج گامی افراطی است و عواقبی جدی خواهد داشت». کلیسای کاتولیک انگلستان تاکید کرد از تساوی حقوق مدنی حمایت می‌کند اما موافق ازدواج همجنسگرایان نیست. کلیسا هشدار داد دولت در تغییر مفهوم ازدواج با مشکل قانونی مواجه خواهد شد. وی دلیل این امر را این گونه بیان کرد: «چون تعریف ازدواج در کتاب ادعیه و نماز ١٦٦٢ و ماده ٣٠ کلیسای انگلستان است که هر دو از قوانین پارلمانی هستند». اسقف‌های کاتولیک در این نامه استدلال می‌کنند تغییر در قانون به منظور پایان دادن به تبعیض، ادعای نادرستی است. ازدواج بین زن و مرد در قانون کنونی غیرعادلانه نیست. این قانون طبیعت متفاوت زن و مرد را به رسمیت می‌شناسد و از آن حمایت می‌کند. در ادامه بیان شد: «تغییر در قانون به تدریج و به طور اجتناب‌ناپذیری موجب می‌شود درک جامعه از اهداف ازدواج تغییر کند. ممکن است ازدواج تنها به تعهد دو نفر تقلیل یابد. مکمل بودن زن و مرد، و یا این‌که هدف ازدواج زادن و تربیت کودکان است، از بین خواهد رفت».
در امریکا نیز، در تازه‌ترین سخنان مِیت رامنی، فرماندار سابق ايالت ماساچوست و داوطلب نامزدی حزب جمهوری‌خواه در انتخابات ریاست جمهوری امریکا، اظهار كرد: «ازدواج رابطه‌ای است میان یک مرد و یک زن است و او با ازدواج همجنسگرایان مخالف است». مخالفت رامنی با ازدواج همجنسگرایان در حالی است که وی از دادن حقوقی همچون حق فرزندخواندگی به این گونه زوج‌ها حمایت می‌کند!

اجبار ازدواج
بعد از تعریف کلی ازدواج در فرهنگ‌ها و جوامع مختلف و نگاهی اجمالی به تاریخ ازدواج در قبایل و زمان‌های گذشته که پیش‌تر آورده شد، به طور گذرا و کلی به مشکلاتی که در جوامعی مانند ایران برای دگرباش‌ها در زمینه ازدواج وجود دارد می‌پردازیم و ریز شدن در این مقوله را به روانشناسان مجله می‌سپاریم.
همانطور که عنوان شد ازدواج، تنها مهری است که بر روی یک رابطه می‌زنند تا آن را رسمی و قانونی کنند، مگرنه در کشورهای مختلفی همچون برزیل و کشورهای اسکاندیناوی، زوج‌ها ترجیح می‌دهند، بدون ازدواج با هم زندگی مشترک داشته باشند و بچه‌دار شوند. همچنین دو نفری که به یکدیگر تمایل دارند به خاطر رسومی مانند ازدواج نیست، بلکه احساس دو نفر مخصوصا در عصر حاضر که چندان احساسات تابع سنت‌ها نیستند بسیار قانون‌گریزتر و بی‌قاعده‌تر هستند. این است که در ایران خودمان شنیدن اینکه مردی یا زنی مجرد مانده، برای بزرگ‌ترها و دنیادیده‌ها، بسیار عجیب می‌نماید اما به گوش جوان‌ترها چندان هم عجیب نیست و این خود یک سبک زندگی است. هرچند که ازدواج اجباری در عصر حاضر معلول علت‌های نوین است اما نمی‌توان با قاطعیت گفت که چه زمان سایه‌ی اجبار ازدواج از سر انسانیت برچیده خواهد شد.
عمده مشکلاتی که به نظر می‌رسد بر سر راه دگرباشان قرار می‌گیرد تا آنها را مجبور به ازدواج کنند، به شرح زیر است:

قوانین مدنی، فرهنگ عمومی
قوانینی که یک کشور برای ازدواج لحاظ می‌کند، روابط را برای دگرباشان تحت الشعاع قرار می‌دهد، لذا کشوری چون سوئد راه را برای دگرباشان باز می‌گذارد تا مبادا از سر اجبار قوانین و ترس از تنهایی و مسائل دیگر به ازدواج بر خلاف گرایششان تن دهند و کشوری چون کشور خودمان، دقیقا این راه را می‌بندد. قوانین مدنی به شدت به حضور و مشارکت مردم بستگی دارد؛ اما نه مشارکت از هر جنسی. طوری که چند هفته قبل در پاریس و لندن شاهد آن بودیم که جمعیتی از اکثریتِ جنسی، اقدامی علیه ازدواج همجنسگرایان را از خود به معرض نمایش گذاشتند، که شاید باعث تاسف و اندوه آنها در چند سال آینده شود. چنان که آلمان‌ها در جنگ جهانی دوم برای کشتن همجنسگرایان توجیهات خودشان را داشتند و حالا لکه‌ای ننگی است برای تاریخ آنها و تاریخ بشریت. بنابرین هم‌راستا با مشارکت مردم، فرهنگ و علم نیز باید به آنها آموزش داده شود، مگرنه کاری که مردم در مقابل تغییرات چند هزار ساله‌ی عادات خود می‌بینند، کاری است که از نظر آنها منطقی می‌آید و حق خود می‌دانند که در برابر این تغییرات موضع‌گیری کنند، اما به راستی تا چه حد این مشارکت و آن فرهنگ‌سازی در کشور ما امکان‌پذیر است؟ عمده دلایل روانی در دگرباش‌ها باعث می‌شوند که آنها ازدواج کنند. مردی همجنسگرا از ترس تنهایی و متوقف شدن نسلش، به عرف و قانون رجوع می‌کند و تنها گزینه‌ی پیش رویش، ازدواج با یک زن است. البته همجنسگرایان شاید اطلاعات بیشتری در این زمینه‌ها داشته باشند، اما این دلیل نمی‌شود که پدیده‌ی ازدواج اجباری در میان آنها اتفاق نیافتد.

عدم استقلال مالی
مادامی که یک دگرباش توسط خانواده و اطرافیانش حمایت مالی شود، مطمئینا اطرافیان او می‌توانند به طور فزاینده‌ای او را برای ازدواج خلاف گرایش و هویت جنسی‌اش تحت فشار قرار دهند. مساله به اینجا ختم نمی‌شود، گاهی برای بهتر شدن یا حفظ موقعیت اجتماعی، دگرباشان مجبور می‌شوند سالیان سال با همسر و فرزندان خود زندگی مشترک تشکیل دهند و زندگی رقت‌باری را به جان بخرند. هرچند که به نظر می‌رسد زندگی دگرباشان بعد از ازدواج اجباری، به شکست و طلاق می‌انجامد، اما همچنان دگرباشان زیادی از ترس آبرو و قطع حمایت مالی مجبورند به زندگی مشترک خود با همسر نامطلوبشان ادامه دهند. بعضا اگر حامی او از گرایش جنسی او بداند، ممکن است او را همواره در سودای زندگی خیالی‌اش، با تهدید او به قطع حمایت خود، تشنه و تنها نگه دارد. مانند پدری که از همجنسگرایی فرزند متاهل خود مطلع است و با دخالت‌های خود زندگی او را چنان اداره می‌کند که فرد همجنسگرا در صورت کوچکترین خطا، به سرعت شأن و منزلت خود را از دست بدهد.

خشونت و مردسالاری علیه زنان
به جد که این مقوله، به جامعه‌ی ما و جوامع بسیار، در تئوری بس ملبّس است و در عمل برهنه. هنوز هم خشونت علیه زنان، در غالب غیرت و تعصب و... بین اعضای یک خانواده و جامعه وجود دارد. مادری که دختر خود را مجبور به ازدواج با فردی می‌کند که «فکر می‌کند» زندگی او بعد از ازدواج با آن فرد در مسیر متعالی‌ای پیش خواهد رفت یا لااقل از وضع موجود، شرایط بهتری به وجود می‌آید به این فکر نمی‌کند که دخترش ممکن است دگرباش باشد، او فقط بحرانی را می‌بیند که در آینده گریبان دخترش را خواهد گرفت و می‌خواهد هرچه سریع‌تر از شرّ این وضعیت استرس‌زا خلاص شود. خشونت اجتماعی علیه زنان، آنها را وادار می‌کند به ازدواج اجباری که سهل است، کارهایی را انجام دهند که انها را از زاده شدنشان منصرف می‌کند. فیلم سینمایی آینه‌های روبرو در سال گذشته، تصویری از یک ترنس‌سکشوال را در ایران به نمایش گذاشت که حرف اصلی‌اش در مورد ازدواج اجباری او خلاف طبیعت و نهاد درونی‌اش به اصرار پدر خانواده، بود. زنان در ایران حتی اگر دگرباش هم نباشند، اغلب برای ازدواج دچار تصمیم‌گیری تحمیلی و مداخله‌جویانه‌ی اطرافیان خود می‌شوند، برای دگرباش‌ها که باید جایگاه ویژه‌ای را در نظر گرفت، چرا خانواده‌هایی که از گرایش جنسی فرزندان دگرباش خود بوهایی می‌برند، زودتر از دیگر خانواده‌ها، آستین‌ها را بالا می‌زنند تا فرزند خودشان را هرچه سریع‌تر به فکر خودشان، نجات دهند!

آسیب‌هایی از طرف دگرباشان
مخفی بودن روابط بین دگرباش‌ها در ایران، ترس و تهدید و تحقیر، عدم اعتماد و بسیاری دیگر از مشکلات روانی و اجتماعی‌ای که باعث می‌شود که یک دگرباش از هم‌نوعان خود، خسته شود و بپندارد تنها راه پیش پای او ازدواج با شخصی از گروه خاصی است که تا به حال انگیزه‌ای برای فکر کردن به آن را نداشته است. بنابرین دگرباشان پس از شکست‌های متوالی در روابط عاشقانه خود، همچون کاسه‌ای که از فرود مداوم سیال در درونش، سرریز شود، به طرز متحورانه‌ای تصمیم می‌گیرند ازدواج کنند. لزبینی که خسته از لزبین‌های اطرافیانش، به مردی پناه می‌آورد ازدواج را یک راه برای رفع خستگی و تنهایی یا انتقام از جماعت اقلیت‌های جنسی می‌یابد. پیداست که روابط بیمارگونه‌ی دگرباشان در جامعه اقلیت‌های جنسی، این موضوع را حادّتر نیز می کند.
ازدواج اجباری دلایل متعدد دیگری نیز دارد، اما از آنجا که اغلب این دلایل نقطه نظر روانی دارند، از آن در این مقاله می گذریم و ادامه‌ی این مطلب را به عهده‌ی کارشناسان روان‌شناسمان در مجله می‌گذاریم.

1. البته این موضوع در کشورهای آلمان، آندورا، انگلستان، اوروگوئه، تایوان، زلاندنو، فرانسه، فنلاند، کلمبیا، لوکزامبورگ و نپال و همچنین ایالاتی از استرالیا، مکزیک و ایالات متحده تحت بحث و بررسی اساسی قرار گرفته است.
2. same-sex marriage/gay marriage/equal marriage
3. در مقاله ی جامعه شناسی جنسیت در اولین شماره ی مجله در این رابطه مفصلا صحبت شد.
4. Polyamor
5. endogamy
6. exogamy
7. levirate marriage
8. matrilocal
9. patrilocal
10. avunculocal
11. Go Jianmi
12. Walking marriage
13. Deseret
14. Mormons، شاخه‌ای افراطی از دین مسیحیت که بیش‌تر در ایالات غربی و مرکزی امریکا زندگی می‌کنند.
15 . دلایلی که ذکر شد خود دلیل اصلی ازدواج بسیاری از همجنسگرایان با افراد دگرجنسگرا است، انتظار خانواده و فشار جامعه از هر سو به خصوص بر زنان همجنسگرا فشار بسیاری وارد می‌کند تا تن به ازدواج با یک فرد دگرجنسگرا بدهد، فشار اجتماعی، مذهبی و در مورد زنان همجنسگرا فشار اقتصادی دلایل اصلی اینگونه ازدواج‌ها هستند.
18 . Takatapui
17 . Tutanekai & Tiki
18. Defence Of Marriage Act (DOMA)
19 . معروف به PAX