آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ مرداد ۲۸, دوشنبه

چگونه یک دگرباش می‌تواند حرف‌هایش را به شعر بگوید؟ (قسمت چهارم و پایانی)

شعر و اقلیت (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)

در این شماره از مجله، قسمت پایانی «چگونه یک دگرباش می‌تواند حرف‌هایش را به شعر بگوید» را می‌خوانید. در سه شماره‌ی قبل، فراگرفتیم چگونه حرف‌هایمان را به شعر کلاسیک فارسی برگردانیم و در این شماره فراخواهیم گرفت که حرف‌هایمان را به شعر نو یا نیمایی هم برگردانیم، هرچند که قصد ما بیشتر آموزش شعر کلاسیک فارسی بود به روشی آسان، اما درین شماره به صورت اجمالی چند نکته مهم در سرودن شعر نو را یادآور خواهیم شد.قطعا به سلیقه‌ی شاعر برمی‌گردد که چه سبک و سیاقی را برای شعر سرودن برگزیند ولی در همین ادبیات فارسی امروز، شعرای زیادی هم هستند که ژانر به خصوصی ندارند و به هر سبکی شعر می‌سرایند.
آرش سعدی
فصل چهارم: شعر نو
شعر نو یا نیمایی، همانطور که از اسمش برمی‌آید، شعری است که متعلق به عصر حاضر است و سابقه‌ی طولانی‌ای در ادبیات فارسی ندارد، بنیان‌گذار آن نیما یوشیج بوده که با «افسانه»ی خود بیانیه‌ی شعر نو را در واقع منتشر کرد. بنابرین این شعر امروزی‌تر است و برای نسل جدید، سرودن یکی از انواع شعر نو آسان‌تر به نظر می‌رسد در حالی که از نظر من، شعر نو به مراتب سخت‌تر از شعر کلاسیک است. با وجود عدم احتیاج به ابزار کم، یک شعر نوی خوب فاکتورهای بسیار ریزی برای شعر بودن نیاز دارد.
از طرفی نو است چراکه دیگر در وزن و قافیه پیرو شعر کلاسیک نیست، پس نقاط قدرت آن باید بسیار برجسته‌تر باشد که بتواند در ادبیات نیمه‌جان فارسی زنده بماند. شعر نو نیز اقسام متعددی دارد که نمیخواهم با برشمردن آنها پرگویی کنم، اما در کل می‌توان شعر نو را به دو دسته تقسیم کرد: دسته‌ی اول صاحب شیوه‌ای نو در وزن و قافیه هستند معروف به شعر نیمایی و دسته‌ی دوم که بی وزن و قافیه هستند و به شعر آزاد یا سپید معروفند. البته تعاریف مختلفی از شعر نو و انواع آن می‌شود که یکی دیگری را نقض می‌کند، بنابرین برای درک هرچه بیشتر این مقوله پیشنهاد من خواندن چند شعر نو از شعرای مختلف است، مانند سهراب، فروغ و احمدرضا احمدی و شعرای جوانی که گاه اشعاری ماندنی‌تر از این اساتید می‌سرایند که در فضای مجازی به وفور یافت می‌شود.
در همین زمانِ پیدایش محدود نیز، شعر نو به چند دوره زمانی هم تقسیم می‌شود، شعر پیش از انقلاب و بعد از انقلاب، شعر دهه شصتی، شعر دهه هفتادی و شعر نوی دهه هشتادی! و نهایتا شعر پست مدرن که از ادبیات غرب وارد ادبیات فارسی شده و موجبات خلق آثاری گرانبها را فراهم کرده است. البته این تقسیم بندی تنها برای شعر نو نیست و شعر کلاسیک فارسی هم همانطور که گفته شد دستخوش تغییرات زیادی گشته است، اما بحث اصلی ما بر سر ارکانی است که باعث می‌شود شعر نو هر از چندگاهی از شعر کلاسیک فارسی پیشی بگیرد در حالی که شاعران کلاسیک در ابتدا با تقلیدی کورکورانه سعی می‌کنند خود را نسبت به نوظهوران، به روز کنند و اشعاری با مضامینی نو در قالب و وزن قدیمی‌شان بسرایند و در نهایت صحنه را آماده‌ی شعرایی می‌کنند که صاحب ایده هستند و همواره تعادلی بین شعر نو و کلاسیک ایجاد می‌کنند تا یکی از اینها دچار زوال نشود.
ارکانی چون تخیل و احساسات، یک زمانی لازمه ی شعر نو بودند، این قالب شعری، به سبب انعطاف‌پذیری بسیار بالایی که دارد به شدت خود را با شرایط سیاسی، اجتماعی و روانی روز، هماهنگ می‌کند؛ چنان که امروزه اسکیزوفرنی هم می‌تواند یک آرایه برای شعر نو باشد و طرز بیان آن هرچه سورئال‌تر باشد نوتر است. به طور کلی می‌توان گفت که حرف، دیگر به صورت فلسفه‌ و معرفت کلان بیان نمی‌شود بلکه این جزئیات هستند که باعث می‌شود خواننده بتواند برداشت‌های خصوصی از شعرِ شاعر به دست بیاورد، در صورتی که مثلا حافظ را نمی‌توان با قطعیتی که در شعر نوست، برداشتی خصوصی داشت، آن زمان که می‌گوید: «گل در بر و می در کف و معشوق به کام است» کمتر کسی این حرف حافظ را جدی می‌گیرد که حافظ هم‌زمان گلی را در برگرفته و جامی از می در دست‌هایش و لبی هم از معشوق روی لبهایش است، شاید درست‌تر این باشد که بپنداریم همه‌چیز حتما خوب بوده که حافظ اینگونه سروده. در صورتی که در شعر نوی امروز می‌توانیم دقیقا چنین برداشتی را هم از یک شعر بکنیم که شاعر در حال گل بازی و می نوشی و معاشقه است! همچنین خصوصیت دیگر این شعر پرهیز از ادبیت است و امروزی بودن زبان شعر بسیار حائز اهمیت می‌باشد. این بار عناصر عینی هستند که رکن‌اند نه صور خیال و استعاره، استفاده از آرایه‌های قدیمی دیگر هنر به حساب نمی‌آید، آرایه‌ها نیز باید نو و جدید باشند تا شعری را شعری ناب کنند. نمونه ای از یکی از این اشعار ضدفرم:
«آتش بزن
ذهن گذشته را:
دیدارها
خاکستری‌ست»
کاوه بهمن

بهتر است که از فضای شعر پسانیمایی بیرون بیاییم و به خواننده‌ی عزیز بسپاریم تا درین زمینه بیشتر کنکاش کند. به هر حال هدف من درین مقاله چنان که بارها گفته‌ام، ساختن شکل و هیبت شعر است نه روح و جان آن، اولی نیازمند ابزار است که سعی شد درین مقالات ارائه شود و دومی نیازمند احاساسات خواننده است که برداشت من این است که دگرباشان افرادی احساساتی هستند و این پتانسیل را دارند تا استعداد خودشان را در زمینه سرودن شعر شکوفا کنند.
روش سرودن شعر نو بسیار آسان است اما اینکه یک شعر، شعر نوی خوبی باشد نیازمند تمرین و تکرار است. دیگر به هجاها نیازمند نیستیم، قافیه هم تنها گاهی برای زیبایی می‌تواند استفاده شود، پس کار آسان است. اگر می‌خواهیم آهنگ‌گونه باشه کافی است یک واحد وزنی را تا آخر شعر تکرار کنیم و کلماتی با آن الگو انتخاب کنیم.
مثلا به این شعر سهراب توجه کنید:

اهل کاشانم ← مژدگانی را
روزگارم بد نیست ← مژدگانی بدهید
تکه نانی دارم ← مژدگانی بدهید
خرده هوشی ← مژدگانی
سرسوزن ذوقی ← مژدگانی بدهید
مادری دارم ← مژدگانی را
بهتر از برگ درخت← مژدگانی بدهید
دوستانی ← مژدگانی
بهتر از آب روان ← مژدگانی بدهید ...

هدفم از استفاده از کلمات محدودی چون «مژدگانی را بدهید» نشان دادن وزن شعر بود، با همین سه کلمه می‌توان تقریبا تمام این شعر بلند را تبدیل کرد به مژدگانی بدهید![1] حالا شما می‌توانید یک واحد وزنی دلخواه را برای خود انتخاب کرده و شعر خود را با تکرار مکرر آن واحد وزنی بسازید. اغلب برای شروع لازم است که شما دو گام اولی که در شماره‌ی قبل برای سرودن شعر کلاسیک بیان شد، استفاده کنید، برای یادآوردی یک بار دیگر آن دو گام را آورده می‌شود:

گام اول: هرگاه احساس کردید سخن زیبایی شنیدید یا به ذهن‌تان خطور کرده فورا آن را در تلفن همراه خود یا کاغذ یا دفتری که همراه دارید یادداشت کنید. برای شعر سرودن لازم است که یک دفتر داشته باشید.
گام دوم: در ادامه ی آن جمله‌ی زیبا هر چه به ذهنتان در آن لحظه یا در چند روز آینده می آید، یادداشت کنید درین مرحله نگران وزن و قالب و قافیه شعر نباشید. بنابرین بعد از چند روز شما یک نوشته‌ی چند خطی دارد که می‌تواند در ژانر نو، یک شعر نیز به حساب بیاید.
اما گاهی هم بدون استفاده از نوشته‌های پیشین، می‌شود در لحظه هرآنچه که می‌آید را به عنوان شعر نوشت. کافی است که احساس و تخیل داشته باشد. اگر می‌خواهید موزون باشد، باید سعی کنید وزنی را که انتخاب کرده‌اید تا آخر ادامه دهید، با همان روش تکرار مکرر الگو که پیشتر به آن اشاره شد، اما اگر هم به دلتان ننشست می‌توانید به همان صورت که می‌نویسید با اضافه کردن عناصری چون خیال و کنایه‌ها و استعاره‌های نو و امروزی که در زبان محاوره بسیار زیاد به کار می‌رود آن را به یک شعر نو تبدیل کنید.
نکته مهم: زبان فارسی جزو معدود زبان‌هایی است که می‌شود در آن نوشته‌های رسمی را هم به صورت زبان معیار نوشتاری نوشت و هم زبان محاوره‌ای و هم ترکیبی از این دو. در شعر باید دقت کنید که زبان شعری‌تان تغییر نکند، زیرا این فرصت را از خواننده خود می‌گیرید که بتواند به راحتی با زبان شعر شما رابطه برقرار کند، اگر جایی از «رو» به جای نشانه مفعولی «را» استفاده کردید، سعی کنید تا انتها از همان»رو» استفاده کنید. این نکته را باید مخصوصا در مورد فعل‌ها رعایت کنید، اگر در شعرتان افعال را شکستید، دیگر چهره‌ی زیبایی برای شعر شما نخواهد داشت اگر شکل اصلی و معیار افعال را استفاده کنید، برای مثال، نمونه‌ی زیر، نمی‌تواند جایگاه خوبی در شعر داشته باشد: «وقتی میفهمی عاشقی سوار رویاها میشوی
میری تا جاده های دور ، اون بالاها خدا میشوی[2]»
افعالی چون «میری» و «عاشقی» در این بیت اجازه نمی‌دهند که فعل «می‌شوی» را بشود استفاده کرد بلکه باید از فعل معادل گفتاری آن یعنی «میشی» بهره برد.
برای مثال این قسمت از شعر نو هم، از همان شعر قبلی بازیار استفاده می‌کنیم که در شمار‌ه‌ی قبل آن را به شعر کلاسیک تبدیل کردیم:

شب باران و عشق و آغوش و بوسه ی اول و سر به بالین
جبرئیل دید و به خدا گفت تبارک الله احسن الخالقین
جز دو چشم بلورین من چه دیدم که از لب او عسل نوشیدم
گرمای تن و نفس سینه به سینه، که جز رنگ خدا چیزی ندیدم
صدای نفسش در دلم کرده خانه
هرچه دیوار دور قلبم بود گشت ویرانه
گر در طلب یار دیگر روم ناکامم
چون تو آن گم کرده ام باشی و من می دانم
شمشیر و خنجر به دست با رقیب می جنگم تا بمیرم
به خدا خدا هم باشد ز عشقت جانش بگیرم

کافیست که یک واحد وزنی را انتخاب کنید و مدام جملات را با آن واحد بسازید. مثلا درینجا واحد وزنی «مژدگانی بدهید» به کار گرفته شده است:

شب بارانی و عشق،
اولین بوسه، هم‌آغوشی و خواب...
جبرئیل آمد و دید
مرحبا گفت خدا را که بیاورد پدید
ما دوتا را!
آن دو چشمان بلور
آن لبان عسلی
همه شاید ردّی است که خداوند برای من عاشق، دارد!
و صدای نفست را که درون دل ویرانه‌ی من
خانه می‌سازد و دیوار فرو می‌ریزد...
من به ناکامی خود آگاهم
که به غیر از تو کسی دیگر نیست
اگرم هست برای منِ گم‌کرده به غیر از تو کسی نیست و من آگاهم
باز هم خاتمه می‌خواهد شعر
خاتمه می‌خواهد جنگ
با رقیبی که خداست
او همان بود که گفت: عشق از آنِ شماست!

البته می‌شد که شعر را به طریقی تغییر داد که بدون وزن باشد، که این تمرین را به عهده‌ی خواننده می‌گذاریم. مطلب را در همین جا به پایان می‌رسانیم. از توجه شما به این سلسله نوشتار، بسیار ممنون و سپاسگزاریم. امیدواریم که مطالب مفید بوده باشند. درین شماره حاشیه‌ای به این مطلب پیوست نمی‌شود ولی در شماره‌ی آینده، چند شعر از خواننده‌های عزیز که برای ایمیل مجله فرستاده بودند و درخواست داشتند تا در سرویس شعر و اقلیت بررسی شوند، کندوکاو خواهیم کرد. همچنین تا جایی که از دستمان بربیاید، به پاسخ دادن به انتقادات می‌پردازیم. شما همچنین می‌توانید از هم‌اکنون تا سالیان طولانی، اگر فکر می‌کنید کمکی از دست ما در زمینه‌ی شعر و شاعری برمی‌آید، روی ما حساب کنید و هر زمان که خواستید با ایمیل مجله تماس بگیرید.
به پایان آمد این دفتر
1. همانطور که در شماره‌ی پیشین ذکر شد امروزه غیر از واحدهای وزنی عربی چون فعلاتن، فاعلن و ... واحدهای فارسی و اعداد نیز استفاده می‌شوند. حالا اشکالی هم پیش نمی‌آید که ما بیاییم و از مژدگانی بدهید استفاده کنیم برای نشان دادن وزن شعر
2. این شعر از مریم حیدرزاده به عمد تغییر داده شد تا فرصتی شود برای یادگیری

منابع:
هوشنگ گلشیری، «همخوانی با هماوازان، افسانه‌ نیما، مانیفیست شعر نو»، مفید، دوره‌ جدید، بهمن ۱۳۶۵
گونه‌های نوآوری در شعر معاصر ایران (نقد و بررسی)، دکتر کاووس حسن لی، نشر ثالث، ۱۳۸۳
سه دهه شاعران حرفه‌ای:علی باباچاهی(انتشارات ویستار:۱۳۸۱(
احمدی، «موج سوم در ترازو - بخش اول»، فصلنامه ایران‌شناسی، ۵۷۱
راز گل سرخ، نقد و گزیده شعرهای سهراب سپهریف به اهتمام سحر معصومی، تهران، موسسه انتشارات نگاه، 1381، صفحه103
حسنی، حمید. موسیقی شعر نیما (تحقیقی در اوزان و قالب‌های شعری نیمایوشیج). تهران: انتشارات کتاب زمان، 1371.
ویکی‌پیدیا فارسی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر