پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)
برای من همیشه ازدواج دگرباشهایی که در ایران زندگی میکنند، مساله چالشبرانگیز و قابل توجهی بوده، اما دوست ترنسسکشوال مرد به زنی رو خارج از ایران پیدا کردم که تمایل داره خلاف طبیعت نهادینه شده درونش با یک زن رابطه برقرار و زندگی کنه این برای من یعنی چالشهای بیشتری که باید خودم و اطرافیانم رو با اونها روبرو کنم. در ادامه گفتگویی بین من و رامین را در این زمینه میخوانید.آرشِ سعدی
لطفا خودت رو برای خوانندههای مجله معرفی کن تا بیشتر باهات آشنا بشیم؟
سلام، من رامین متولد 1356 در یزد هستم و الان در خارج از کشور زندگی میکنم. البته سوالتون خیلی کلیه اما اگر جزئیتر کنید بهتر هست، چون اگر بخوام در مورد خودم بگم شاید به اندازهی یک کتاب بشه. اما در مجموع اگر بخوام خلاصه کنم ازدوران راهنمایی پی بردم که با دیگران تفاوت دارم. به ورزشهای دست جمعی پرتنش مثل فوتبال اصلا علاقه نداشتم، ورزشهای فردی رو می پسندم و تا حد زیادی بخش زنانهی مغزم به رفتار و برخی حرکتام غلبه میکرد و این باعث ایجاد مشکلاتی برام در مدرسه و محل سکونتم میشد و گاهی هم مورد تمسخر گروه همسن و سال ها در مدرسه قرار میگرفتم و با الفاظ زشت روبرو میشدم.
آیا مشخصا خودت رو یک ترنس مرد به زن میدونی؟
بله
از فشار هایی که بهت وارد میشد صحبت کردی، آیا این فشارها امروزِ روز هم همراهت هست؟
میدونید خیلی چیزها میتونست برای من و امثال من و خیلیهای دیگه که متفاوت هستند در کشور بهتر باشه، اگر کمی مردم ایران با دید بهتری نگاه میکردند و ما هم آواراهی کشورهای غریب نمیشدیم. اینجا آزادیهای فردی انسانها اهمیت داره، اما به دلیل اینکه بخش خیلی زیادی از عمر رو در ایران به سر بردیم، تطابق با محیط جدید زمان زیادی میخواد که ناشی از تفاوتهای ساختاری این جامعه با جامعهی ایرانه.
خب قبول که جامعه ایران و مردمش اینطور هستند ، خانواده چطور؟ آیا از طرف خانواده ات هم فشاری هست؟
من خوشبختانه به دلیل اینکه خانوادهی با پسزمینهی مذهبی نداشتم، خیلی از این نظر مشکلی نداشتم، البته من پدرم رو سال 1385 از دست دادم و مادرم هم با هویت من مشکلی نداشت، هرچند که خیلی زمان برد تا اونها تونستند کنار بیان. فشاری که از طرف جامعه و محل کار روی من بود، موجب میشد همیشه ناراحت و کجخلق باشم. اما خوشبختانه از جهت خونواده مشکلی رو که امثال من ممکنه داشته باشند، ندارم.
میخوام مشخصا از ازدواج برامون بگی، متوجه شدم که در شرف ازدواج هستی، برای ازدواج چه برنامه ای داری؟
من به دلایل زیادی از پیدا کردن پارتنر پسر و دوستپسر ناامید شدم، یک دلیلش شاید برگرده به ماهیت روابط پیشین که داشتم که بسیار نکتهسنج و بدبین شدهام. به این دلیل اگر دختر لزبین یا بایسکشوالی پیدا کنم که هر دو شرایط همو بپذیریم مشتاق هستم که ازدواج کنم. البته خودتون میدونید که چنین چیزی در ایران خیلی ممکن نیست یا اگر هم باشه خیلی نادره. اگه هم کسی که منو درک کرد پیدا کردم، خب مشخصا با پسر دوست دارم باشم، اما در اینجا مثل ایران روابط اقلیتها شکننده هست حتی شکنندهتر از ایران.
پس دلیل اصلیت برای ازدواج با یک دختر که خلاف گرایش تو هست، شکست در روابط قبلیت با پسرهاست، درسته؟
بله، نوعی شکست و ناامیدی شدید و سرخوردگی و بدبینی، همچنین با این کار میتونم مادرم رو هم خوشحال کنم.
خب چرا ازدواج ؟ آیا ازدواج برای تو مسئولیت نمیاره؟
الزاما میتونه ازدواج نباشه، اینجا که ازدواج مهم نیست، میتونه رابطه پارتنری باشه. شاید منظورم رو باید بیشتر اصلاح کنم و بگم پارتنرشیپ. چون اینجا بنا به قوانین به محض اینکه با کسی ازدواج میکنید، نصف داراییهای شما بعد از ازدواج مال همسرتون هست.
البته مسائل مالی مهم هستند، ولی منظور من از نقطه نظر عاطفی است، آیا شما به عنوان یک زن دگرجنسگرا میتونید با یه زن دیگه ازدواج کنید و زندگی کنید؟
بله، این کار نشدنی نیست اما به شرط اینکه هر دومون کاملا با آگاهی کامل پیش بریم. شاید اون زن باید خصلت مردانگی داشته باشه که حتما باید همینطور باشه.
آیا اینکه شکست خوردی در روابط ات با مردها ، میتونه دلیلی باشه که فرصت زندگی با مرد مطلوب خودت رو از دست بدی؟ شاید نفر بعدی همون مردی باشه که مناسب ازدواج با توست!
کاملا درست میگی،من هم در عمل تصمیم قطعی ندارم و برام بیشتر در حتی یک تئوری و ایده است. آینده هم مشخص نیست؛ اما فعلا چیزی که منو آزاد میده، عمریه که داره میگذره و خودتون میدونید برای کسی که ترنس سکشواله ظاهرش خیلی مهمه، از طرفی ظاهر رو میشه تا یک حدی نگه داشت، صورت رو نگه داشت اما وقتی که سن بالاتر بره، جذابیت و جامعه آماری افرادی که مشتاق به ایجاد رابطه باشند، کمتر میشه و این خودش افسردگی و سرخوردگی به همراه داره.
آخه ازدواج حتی در تئوری باید ماحصلی داشته باشه ، دست کم به نتیجه ای که یک زن دیگه میتونه در زندگی مشترک بهت بده رسیدی؟
شاید نظر شما درست باشه اما بیشتر در مورد ایران.
میتونم اینطور برداشت کنم که ازدواج با یک زن برای تو تنها مساله ایست که تو میخوای تجربه اش کنی، شاید به شکست برسه ولی این اهمیت داره که ازدواجی رخ بده، درسته؟
نه الزاما ازدواج نه، شاید بتونم بگم پارتنرشیپ.
منظورم همون رابطه است!
بله، اینهمه روابطم به شکست انجامید یکیش هم میتونه با یک زن باشه، البته به عنوان مثال عرض میکنم.
آیا از طرف خانواده هم تحت فشار هستی برای ازدواج؟
مادرم به من فشار نمیاره و موضوع رو به خودم واگذار کرده اما من گاهی در حین اینکه صحبت باهاش میکنم متوجه میشم که در درونش ازینکه فرزندش ترسنه خوشحال نیست. وقتی که بچههای فامیل رو میبینه که تشکیل خانواده دادن، خب خواه ناخواه مقایسه میکنه. اما اگر منظورتون فشاری هست که روی بقیه بچههای ایران وجود داره نه من اصلا چنین فشاری روم نیست.
سوالات من تموم شد، آیا نکته ای هست که در آخر لازم به گفتنش باشه؟
بله، نکتهای که به ذهنم میرسه این هستش که واقعا ایران بهترین کشور دنیاست اگر قوانین به نفع مردم تغییر کنند و مردم به اون حد از درک و فهم برسند که زندگی شخصی هر کس متعلق به خودشه و بتونند سلایق و عقاید مخالف رو تحمل کنند.عرض دیگه ای ندارم امیدوارم که شما هم موفق باشید.
سلام، من رامین متولد 1356 در یزد هستم و الان در خارج از کشور زندگی میکنم. البته سوالتون خیلی کلیه اما اگر جزئیتر کنید بهتر هست، چون اگر بخوام در مورد خودم بگم شاید به اندازهی یک کتاب بشه. اما در مجموع اگر بخوام خلاصه کنم ازدوران راهنمایی پی بردم که با دیگران تفاوت دارم. به ورزشهای دست جمعی پرتنش مثل فوتبال اصلا علاقه نداشتم، ورزشهای فردی رو می پسندم و تا حد زیادی بخش زنانهی مغزم به رفتار و برخی حرکتام غلبه میکرد و این باعث ایجاد مشکلاتی برام در مدرسه و محل سکونتم میشد و گاهی هم مورد تمسخر گروه همسن و سال ها در مدرسه قرار میگرفتم و با الفاظ زشت روبرو میشدم.
آیا مشخصا خودت رو یک ترنس مرد به زن میدونی؟
بله
از فشار هایی که بهت وارد میشد صحبت کردی، آیا این فشارها امروزِ روز هم همراهت هست؟
میدونید خیلی چیزها میتونست برای من و امثال من و خیلیهای دیگه که متفاوت هستند در کشور بهتر باشه، اگر کمی مردم ایران با دید بهتری نگاه میکردند و ما هم آواراهی کشورهای غریب نمیشدیم. اینجا آزادیهای فردی انسانها اهمیت داره، اما به دلیل اینکه بخش خیلی زیادی از عمر رو در ایران به سر بردیم، تطابق با محیط جدید زمان زیادی میخواد که ناشی از تفاوتهای ساختاری این جامعه با جامعهی ایرانه.
خب قبول که جامعه ایران و مردمش اینطور هستند ، خانواده چطور؟ آیا از طرف خانواده ات هم فشاری هست؟
من خوشبختانه به دلیل اینکه خانوادهی با پسزمینهی مذهبی نداشتم، خیلی از این نظر مشکلی نداشتم، البته من پدرم رو سال 1385 از دست دادم و مادرم هم با هویت من مشکلی نداشت، هرچند که خیلی زمان برد تا اونها تونستند کنار بیان. فشاری که از طرف جامعه و محل کار روی من بود، موجب میشد همیشه ناراحت و کجخلق باشم. اما خوشبختانه از جهت خونواده مشکلی رو که امثال من ممکنه داشته باشند، ندارم.
میخوام مشخصا از ازدواج برامون بگی، متوجه شدم که در شرف ازدواج هستی، برای ازدواج چه برنامه ای داری؟
من به دلایل زیادی از پیدا کردن پارتنر پسر و دوستپسر ناامید شدم، یک دلیلش شاید برگرده به ماهیت روابط پیشین که داشتم که بسیار نکتهسنج و بدبین شدهام. به این دلیل اگر دختر لزبین یا بایسکشوالی پیدا کنم که هر دو شرایط همو بپذیریم مشتاق هستم که ازدواج کنم. البته خودتون میدونید که چنین چیزی در ایران خیلی ممکن نیست یا اگر هم باشه خیلی نادره. اگه هم کسی که منو درک کرد پیدا کردم، خب مشخصا با پسر دوست دارم باشم، اما در اینجا مثل ایران روابط اقلیتها شکننده هست حتی شکنندهتر از ایران.
پس دلیل اصلیت برای ازدواج با یک دختر که خلاف گرایش تو هست، شکست در روابط قبلیت با پسرهاست، درسته؟
بله، نوعی شکست و ناامیدی شدید و سرخوردگی و بدبینی، همچنین با این کار میتونم مادرم رو هم خوشحال کنم.
خب چرا ازدواج ؟ آیا ازدواج برای تو مسئولیت نمیاره؟
الزاما میتونه ازدواج نباشه، اینجا که ازدواج مهم نیست، میتونه رابطه پارتنری باشه. شاید منظورم رو باید بیشتر اصلاح کنم و بگم پارتنرشیپ. چون اینجا بنا به قوانین به محض اینکه با کسی ازدواج میکنید، نصف داراییهای شما بعد از ازدواج مال همسرتون هست.
البته مسائل مالی مهم هستند، ولی منظور من از نقطه نظر عاطفی است، آیا شما به عنوان یک زن دگرجنسگرا میتونید با یه زن دیگه ازدواج کنید و زندگی کنید؟
بله، این کار نشدنی نیست اما به شرط اینکه هر دومون کاملا با آگاهی کامل پیش بریم. شاید اون زن باید خصلت مردانگی داشته باشه که حتما باید همینطور باشه.
آیا اینکه شکست خوردی در روابط ات با مردها ، میتونه دلیلی باشه که فرصت زندگی با مرد مطلوب خودت رو از دست بدی؟ شاید نفر بعدی همون مردی باشه که مناسب ازدواج با توست!
کاملا درست میگی،من هم در عمل تصمیم قطعی ندارم و برام بیشتر در حتی یک تئوری و ایده است. آینده هم مشخص نیست؛ اما فعلا چیزی که منو آزاد میده، عمریه که داره میگذره و خودتون میدونید برای کسی که ترنس سکشواله ظاهرش خیلی مهمه، از طرفی ظاهر رو میشه تا یک حدی نگه داشت، صورت رو نگه داشت اما وقتی که سن بالاتر بره، جذابیت و جامعه آماری افرادی که مشتاق به ایجاد رابطه باشند، کمتر میشه و این خودش افسردگی و سرخوردگی به همراه داره.
آخه ازدواج حتی در تئوری باید ماحصلی داشته باشه ، دست کم به نتیجه ای که یک زن دیگه میتونه در زندگی مشترک بهت بده رسیدی؟
شاید نظر شما درست باشه اما بیشتر در مورد ایران.
میتونم اینطور برداشت کنم که ازدواج با یک زن برای تو تنها مساله ایست که تو میخوای تجربه اش کنی، شاید به شکست برسه ولی این اهمیت داره که ازدواجی رخ بده، درسته؟
نه الزاما ازدواج نه، شاید بتونم بگم پارتنرشیپ.
منظورم همون رابطه است!
بله، اینهمه روابطم به شکست انجامید یکیش هم میتونه با یک زن باشه، البته به عنوان مثال عرض میکنم.
آیا از طرف خانواده هم تحت فشار هستی برای ازدواج؟
مادرم به من فشار نمیاره و موضوع رو به خودم واگذار کرده اما من گاهی در حین اینکه صحبت باهاش میکنم متوجه میشم که در درونش ازینکه فرزندش ترسنه خوشحال نیست. وقتی که بچههای فامیل رو میبینه که تشکیل خانواده دادن، خب خواه ناخواه مقایسه میکنه. اما اگر منظورتون فشاری هست که روی بقیه بچههای ایران وجود داره نه من اصلا چنین فشاری روم نیست.
سوالات من تموم شد، آیا نکته ای هست که در آخر لازم به گفتنش باشه؟
بله، نکتهای که به ذهنم میرسه این هستش که واقعا ایران بهترین کشور دنیاست اگر قوانین به نفع مردم تغییر کنند و مردم به اون حد از درک و فهم برسند که زندگی شخصی هر کس متعلق به خودشه و بتونند سلایق و عقاید مخالف رو تحمل کنند.عرض دیگه ای ندارم امیدوارم که شما هم موفق باشید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر