دفتر مقالات: شماره سوم (دی و بهمن91)
هر جامعهاي، جدا از نوع نژاد، گرايشهای سياسي، حزبي و مذهبي، معيارهای معينی را در طي گذشت سالها و قرنها در قالب ارزشها و هنجارها براي خود معینی كرده است و همواره در طول حيات خود سعي در آن دارد كه هرچه بيشتر و بيشتر به اين دسته ارزشهاي تعريف شده نزديك شود و افراد جامعه را كه پايههاي آن هستند به آن سمت سوق دهد.
فارغ از اين كه تعيين كنندههاي اين ارزشها پايههاي جامعه، يعني مردم آن جامعه بودهاند يا سران حكومتي كه قدرت اداره جامعه به آنان واگذار شده است؛ اين ارزشها خواه ناخواه در وجود همه اعضاي جامعه نهادينه ميشود. گاه به عنوان بت يا ايده آلي مقدس در ذهن و روان جاي مي گيرد و گاه نيز، اگر بر وفق مراد نظام حكومتي باشد، توسط آن تقويت ميشود. به طور مستقيم هر ساعت و هر لحظه در رسانههاي وابسته، روزنامهها، مجلات و به طور غير مستقيم در هنر، طنز، و حتي برنامههاي سرگرمي تبليغ و ترويج ميشود. اين تبليغها تا حدي ميتواند گسترده و پر حجم باشد كه ما حتي اگر به آنها معتقد هم نباشيم، لااقل به آنها فكر خواهيم كرد.
مردم يك جامعه ارزشها را ميسازند، براي حفاظت از آن ميجنگند و براي پاسداري از آن به شدت سخت گيرند. كساني كه براي حفاظت و پاسداري از ارزش هايشان عمرشان را فروختند مسلما در انتقال آن به نسل هاي آينده نيز مصرّ خواهند بود. سخت بدست آمدن ارزشهاي ايده آل كه مذهب و طرز تفكرات عموم در تقويت آن سهم داشتند از يك طرف و داشتن منافع براي سازندگان و معتقدان به آن (چه نظام حكومتي و چه جامعه) از طرف ديگر و همچنين تعادل و امنيت نسبي جامعه كه در اثر وجود آن ارزشها احساس ميكند و هدفدار كردن صحيح يا نا صحيح جامعه و هر آنچه در پي دارد همه و همه سبب ميشود كه ارزشها و هنجارهايي كه يك جامعه براي خود برگزيده خشك، غير قابل انعطاف، سخت گيرانه و غير قابل تغيير باشد.
آنچه مسلم است اين است كه صرفا داشتن ارزش هاي متعالي در يك جامعه و داشتن يك جامعهي ارزش مدار به معني درست بودن معیارها و رفتارهای آن جامعه نيست. اگرچه كه معاني درست و نادرست و تعاريف خوب و بد بسته به ديدگاه هر جامعه از اين واژه هاست ولي بحثي كه به عنوان فطرت انساني از آن ياد ميشود بسته به هيچ جامعه و گرايشي نيست؛ براي مثال هيچ انساني از هيچ جامعهاي، از بوميان ساكن جنوب آفريقا گرفته تا ساكنان شهرهاي آمريكا يا اورپا يا آسيا به شما نخواهند گفت كه دزدي كار درستي است. از هيچ كس نخواهيم شنيد كه ظلم، اعدام، تجاوز به حقوق ديگران، خشونت و بياحترامي كارهاي پسنديدهاياند و يا برعكس هيچ كس احترام به حقوق ديگران، عفو، محبت عدالت يا صلح را نمينخواهد كرد. ولي زماني كه پايههاي اعتقادي يك ملت يا همان ارزشهاي جامعه به خطر بيفتد ديگر اين تعاريف چندان هم درست نخواهند بود.
و اين يكي از چالشهايي است كه همجنسگرايي و مساله اقليتهاي جنسي سالهاست كه با آن دست و پنجه نرم ميكند؛ تضاد با ارزشها. ارزشهايي كه استدلالهاي عقلي، شواهد علمي و تخصصي و حتي نمودهاي عيني قادر نيستند ذرهاي در آنان نفوذ كنند. همانطور كه گفته شد تكرار مكرر اين ارزشها در گوش جامعه، نهادينه شدن آن در عقايد و طرز فكر مردم و نگاه خشك و متعصبانه به تغييرات در ارزشها همچون نقابي بر ديد فكري و عقلاني مردم جامعه عمل كرده و به اصطلاح آنان را چشم و گوش بسته نگه ميدارد.
جامعه ما از دير باز نسبت به رفتار هاي جنسي ، اميال و گرايشهای انسان و تعاريف سنتی در مورد آن ها نگاهي خاص و متعصبانه داشته است و پيش از توجه و تمركز بر ابعاد ديگر وجود انسان بر اين مساله تمركز داشته است. روابط بين زن و مرد را خارج از چهارچوب خانواده مذموم، میدانسته و براي روابط جنسي بين دگرباشاننمود خوشایندی در جامعه نداشته و همهي اينها را براي حفظ حرمت اشخاص، امنيت اخلاقي جامعه ضروري مي داند، كه چندان هم غیر معقول نيست .
اگر تنها همين مساله را يكي از صدها موانع پيش روي جامعه همجنسگرايان در ايران در نظر بگيريم درصد بسيار زيادي از معضلات اين جامعه را در بر ميگيرد. در جامعه ما بيش از هر چيزي به مساله جنسيِ گرايشها تمركز شده و همين امر حساسيت افكار عمومي را بر اين مساله تشديد كرده است. مسالهاي كه برخي از افراد جامعه حتي به شرعيات آن نيز محتاطاند.
با وجود آنكه ماهيت همجنسگرايي در بسياري از جوامع اعم از پيشرفته و داراي قدمتي طولاني و جوامع داراي تمدني ابتدايي و ساده تا حدودي پذيرفته و تعريف شده است، ولي متاسفانه در جامعهي ما ماهيت این اقليت هنوز به عنوان مسالهای عجيب، ممنوعه، غير طبيعي و به عنوان يك انحراف شناخته ميشود.
فرض كنيم از همين حالا تصميم بگيريم و بخواهيم گرايشمان را آنطور كه هست يا بايد باشد به هر طريقي براي فردي كه ماهيت اين گرايش را قبول ندارد شرح دهيم. فرض بر اينكه آن فرد انساني تقريبا روشنفكر باشد و تعلقات مذهبي چنداني نداشته باشد. اگر پيش از هر چيزي اين گرايش را با مصاديق مذهبي مقايسه كنيم سريعا مساله تضاد با ادیان ابراهيمي پيش مي آيد يا بحث مقايسه همجنسگرايي به عنوان يك گرايش طبيعي در مقابل انحرافات جنسي كه در جامعه وجود دارد و همه آنان به ناحق به نام همجنسگرايي شناخته مي شود! اگر فرد را نسبت به اين دو مساله متقاعد كنيم بحث تداوم نسل و تنوع طلبي جنسي در انسان را به ميان مي آورد. بعد از آن او را بايد از نظر شواهد علمي، عقلي، و تاريخي و مستند وجود همجنسگرايي در ادوار مختلف زندگي بشر از ابتدا تا كنون متقاعد كنيم. بعد از آن مسلما مساله ازدواج همجنسگرايان را مطرح ميكند، جايگاه تفكيكي اين گرايش در جامعه را ميپرسد و دهها سوال كه ممكن است در ذهن شخص ايجاد شود.
وقتي ما به همه سوالات فرد پاسخ داديم بايد پاسخگوي سوال او در مورد رفتار جامعه باشيم. اينكه چرا جامعه اكثريت با وجود شواهدي چنين محكم و علمي و عليرغم حضور هزاران نفر از قشر اقليت در فضاي مجازي و حقيقي ايران هنوز ديد درستي نسبت به اين اقليت جنسي ندارند! همجنسگرايي را فساد ميشناسند و سعي در ريشه كن كردن چيزي دارد كه واقعيتي از جامعه نوع بشر است!
اگر من مسئول پاسخگويي به اين سوال باشم تفكرات نادرست جامعه، حكومت و ابعاد سياسي تلفيق شده با مذهب و عدم آگاهي را دليل اين رفتار ميدانم و اگر بتوانم او را از اين نظر هم متقاعد كنم و فرد را به آگاهي نسبي از وضعيت همجنسگرايان برسانم مسلما باز هم از اينكه امثالما در جامعه وجود نداشته باشند احساس بدي نخواهد داشت!
به راستي چرا؟ شايد تمامي معضلات و نابرابريهايي كه جامعهي اكثريت در حق ما روا ميدارد از همين مساله سرچشمه بگيرد! اينكه سيل اكثريت اين گرايش را نميشناسند يا مقاومت به پذيرش آن ميكنند! زيرا آنان را مخالف ارزشهاي خود ميدانند؛ همان ارزشهايي كه منجمد و غير قالب انعطاف اند و ديد فكري معتقدانش را تنگ كرده است و مسلما هميشه هم درست نخواهند بود.
همه ميدانيم كه امروزه همجنسگرايي در جهان پذيرفته شده است و شواهد علمي دال بر اثبات طبيعي بودن آن و عدم انتخاب در تعيين نوع گرايش جنسي به دست انسان موجود است، براي آن قانون تعيين شده و ميليونها نفر از همجنسگرايان در جهان با همين وضع زندگي سالم و شادي دارند بدون آنكه براي جامعه اكثريت مشكلي ايجاد كنند. اصلا چگونه يك جامعهي یکدرصدي ميتواند براي جامعهاي 99درصدي مشكل ايجاد كند؟! جامعهاي كه اگر همهي حقش پايمال شود لااقل حق زندگي كردن و شاد بودن را بايد داشته باشد.
عقايد و ارزش هاي كلي جامعه را يك نفر و دو نفر تعيين نميكنند و يك شبه هم در اذهان جاي نميگيرد، منافع سياسي شايد در تقويت آن تاثير بگذارد و زماني كه در قلب ذهنيت جامعه جاي گرفتند، ولو اگر نادرست و مخرب هم باشند اصلاح كردن آن كار يك نفر و دونفر نيست و يك شبه هم اصلاح نخواهد شد.
همجنسگرايي هم جزو همان مواردي است كه عقايد نادرستي از آن در ذهن افراد جامعه جاي گرفته است. چيزي كه درست نيست و درست كردن اين ذهنيت نيازمند به تلاش مداوم همه ما و نشان دادن تصوير درست از گرايشمان در مدت زماني طولاني هست.
شايد ما سالهاست كه تلاش را شروع كردهايم ولي هنوز سالهاي پرتلاش زيادي در پيش داريم. شايد ثمره ي اين تلاشها به عمر ما قد ندهد ولي آينده در مقابل كساني كه بيگناه چنين زاده شدهاند و مورد ظلم جامعهي اكثريت قرار ميگيرند شرمسار نخواهيم بود.
سامان درخشان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر