آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۳ تیر ۲۰, جمعه

می‌خواهم خودکشی نکرده، خودم را بکشم

پرونده ویژه: خودکشی (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


به نظرم اونایی که خودکشی می‌کنن آدمای ضعیفی نیستن،
فقط از بین دو تا جهنم، جهنم اون‌طرفی رو انتخاب کردن.
آل پاچینو 

اینک که شروع به نوشتن می‌کنم هدفم نه تحلیل علمی بر پدیده خودکشی است و نه صحه گذاشتن بر خوبی یا بدی آن. گفتم خوبی یا بدی در حالی که معتقدم این دو (خوبی و بدی) یک پدیده نسبی هستند و بسته به محیط، افراد و زمان سنجیده می‌شود! هیچ‌گاه یادم نمی‌رود، چندین سال قبل وقتی به کوچکترین بن‌بست در زندگی می‌رسیدم یا دچار کمترین افسردگی می‌شدم، اولین و کارآمدترین راه حلی که به ذهنم می‌رسید اقدام به خودکشی بود، اتفاقی که همیشه خودم را در حال انجام آن تصور می‌کردم و در عین حال نیز هیچ‌گاه حاضر به امتحان آن نشدم، چرا که نه جرأتش را داشتم و نه هدف آن را!
بعضاً به این می‌اندیشیدم که شاید با مرگ من افراد مورد نظر من برایم دلسوزی، گریه و زاری کنند و سر قبرم درک کنند آنچه را که بوده‌ام، آنچه را که کرده‌ام و به عبارتی آنچه را که از دست داده‌اند. شاید این تفکر من از فرهنگ جامعه و عادت به گرامی‌داشت مردگان نشأت می‌گرفت! و شاید هم اطراف من پر شده بود از کسانی که فکر می‌کردم آرزوی زنده بودنم را ندارند و این تفکر من ناشی از نوعی گوشه‌گیری بود. در دیگر موارد انگیزه‌ی تحریک‌کننده من تفکر قرار گرفتن در بن‌بست و حادترین بحران زندگی بود که دیگر خبری از بدتر در آن نیست و بدون شک می‌توانم بگویم این تفکر ناشی از عدم داشتن هدفی محرک در زندگی بود که گاهی شکست عشقی، کاری و درسی و به طور کل ضربات روحی و مشکلات موجود می‌توانست دلیل آن باشد.
به هر حال هر چه بود و هر فکری که می‌کردم هیچ‌کدام از آنها باعث نشدند تا من نسبت به خودکشی اقدام کنم. نمی‌دانم شاید جسارت و بزرگی لازم برای خودکشی را نداشتم و شاید هم هدف خاصی برای آن؛ اما مسأله ای که ذهنم را مدتی مشغول کرده بود این بود: 
آیا می شود در زندگی رضایت شغلی، آرامش معنوی، پول، عشق و... داشت و باز هم تفکر خودکشی در ذهن پرورش پیدا کند؟
در برهه‌ای از زندگی‌ام به این فکر می‌کردم چرا باید صادق هدایت دست به خودکشی بزند؟ چرا باید بعضی از افراد بزرگ رگ‌هایشان را بشکافند، دیگر متفکران چرا باید تصمیم بگیرند به زندگی خود پایان دهند؟ سوالاتی که بعضاً اینگونه پاسخ داده می‌شد:
آن‌ها از شدت افسردگی دست به این کار می‌زدند.
آن‌ها در زندگی خود فقدان خدا داشته‌اند و نهایتاً به پوچی می‌رسیدند.
اما مگر نه این است که نهایت شناخت انسان از خودش به افسردگی خواهد انجامید؟ شاید اینها تنها نظر من باشد اما انسانی که به خوبی خود را می‌شناسد در نهایت درمی‌یابد در این زندگی که در اختیار اوست هیچ‌گونه یار و یاوری ندارد. تنها اوست در میان انسان‌هایی که هر لحظه تنهایی او را بیشتر می‌کنند و در آخر جدایی از آنان را برمی‌گزیند و شاید هم در میانشان باشد اما با آنها خو نمی‌گیرد و مسلماً افسرده خطاب می‌شود.
از طرفی از نظر من، نهایت شناخت از زندگی به نوعی پوچی می‌رسد، جهانی که ته آن نیستی است؛ اما نه این تصور و نه افسرده بودن هیچ کدام نه تنها رکود‌آور نیست بلکه بعضاً محرک نیز هست. با تصور پوچی زندگی کردن زیباترین زندگی را به من ارزانی داشته است و به نظرم دیگرانی که موافق نیستند تنها باید تجربه کنند. اگر قرار بود هر موجود پوچ‌گرا و افسرده‌ای خودکشی کند دیگر نباید در جهان موجودی افسرده و یا به پوچی رسیده‌ای داشته باشیم. جواب‌ها هر چه که بود جواب قانع‌کننده‌ای برای سوال من نبوده و نیست.
بنظر من کسانی که با موقعیت‌های خوب اجتماعی دست به خودکشی می‌زنند در واقع مرگ خود را انتخاب کرده‌اند. آری انتخاب مرگ، انسانی که برای شروع زندگی انتخابی نداشته، مرگ خویش را انتخاب می‌کند و چه پُرمعنی‌ست از نظر من انتخاب مرگ با شیوه‌ای که تو را ارضا کند، یکی با محبوس کردن خویش در اتاق گاز، یکی شکافتن رگ با تیغ صورت‌تراشی و دیگری اوردوز مواد یا مشروب، شاید هم سقوط از ارتفاع و این‌گونه هر یک انتخاب می‌کنند مرگ خویش را، مرگی که عوام را به لعن گفتن و اندیشمند را به تفکر وامی‌دارد. پایانی زیبا بر یک شروع ناخواسته.
در انتها لازم است این را نیز ذکر کنم که از نظر من مرگ آدمی باید در اوج اتفاق افتد نه در قعر و از روی ناچاری. این‌ها نظر من است، خوب یا بد آن را به کسی تحمیل نخواهم کرد، از امروز باید تلاش کرد، زندگی را باید تغییر داد، در زندگی تفکر باید و سرانجام در اوج خویشتن اگر مرگ انتخاب بود می‌شود بخشی از زندگی تو و بی‌شک انتخابی‌ست فاقد هرگونه اجباری. 
نمی خواهم قلم به درازا برود ولی این را بدان زمانی که بدانجا رسیدی به سراغم بیا، لازم است تا بر سر چگونگی مرگ به تبادل نظر بپردازیم!
خودکشی زیباست اگر انتخابی آزادانه باشد، زندگی ما همیشه اجبار است.

فرهود سلطانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر