یاد اقلیتی (شماره ششم، تیر و مرداد 92)
میخواهم نقطه آغاز مطلبم را در جایی بگذارم که برمیگردد به سه سال پیش، اولین باری که در به وجود آوردن جمعی برای فقط کارهای فرهنگی متشکل از چند نفر از وبلاگنویسان دگرباش، نقش داشتم. گروهی نو به وجود آمد که هر هفته برای بررسی کارهایی که باید انجام میگرفت گرد هم جمع میشدند و تقسیم مسئولیت میکردند. ایدههای بسیار زیادی میآمد و میرفت. یکی از آن ایدهها راهاندازی یک مجله به عنوان تریبون گروه بود. این ایده اینجا ماند و گروه به دلیل عدم رعایت توازن و تعادل بین صمیمیت و کار جدی از هم گسیخت. یعنی جایی که باید کار انجام میشد عدهای شوخیشان میگرفت، جایی که بحثِ شوخی بود عدهای جدی میگرفتند.
تجربهای که به دست آوردم این بود که کار کردن در جایی مانند مجله، نیازمند صمیمیت بین اعضا نیست، تنها مساله باید کار باشد، اگر هدف فقط کار کردن میبود فرصتی برای کارهای خندهدار و لودهبازی نمیماند. مدتی بعد در این باره با شایان، یکی از اعضای آن گروه به این توافق رسیدیم که مجلهای را با محوریت کار در مسائل اجتماعی و آموزشی کلید بزنیم، تجربههای ارزشمند او از کار در مجله باعث شد که این روند تسریع شود اما در جاهایی هم این اتفاق نظر را نداشتیم که به مرور آنها را مرتفع کردیم. در میانهی راه بودیم که اولین فراخوان منتشر شده توسط ژوبین رها و حسین غریبه را در وبلاگهایشان مبنی بر تشکیل یک مجله دیدیم.
من به دوستانم خبر دادم که برای همکاری اقدام کنند و در اولین جلسه آنلاینی که برگذار شد، سِمت اعضا مشخص شد که ژوبین رها به عنوان سردبیر و من هم به عنوان مسئول بخش نویسندگی انتخاب شدیم. گروهی در گوگل برای وبلاگنویسها با موافقت اعضای ثابت ایجاد کردم، کاری که برای گروه قبلی که از هم پاشید نیز انجام گرفت، دلمشغولیهایی هم بود از اینکه ممکن است این گروه هم به سرنوشت گروه قبلی دچار شود، هرچند که برای استفاده از تجربههای قبلی برخی از اعضای گروه سابق را هم به گروه جدید دعوت کردیم.
کارها با رایگیری اعضای ثابت پیش میرفت. اعضای ثابت کسانی بودند که حق رای داشتند و دیگر اعضا فقط میتوانستند نظرشان را اعلام کنند و حقی در تصمیمگیری نداشتند. قوانین دیگری هم بود که شاید همین قوانین باعث میشد که اعضا نتوانند ماندن در گروه را تحمل کنند. قوانینی که شاید برای اولین بار در یک مجله به چشم میخورد. البته زحمت بسیاری برای برنامهریزی این قوانین کشیده شده بود و نباید منکر این قضیه شد که اینگونه وقت و زحمت گزاردن برای تعیین چهارچوب بسیار ستودنی است.
نمونهای از قوانین مربوط به روند مطالب
پس از تعیین اسم مجله و نوع مجله و زمان انتشار آن که با توافق همه صورت گرفت، شروع به جمعآوری مطالب به عنوان مسئول بخش نویسندگی کردم. در میانهی این راه، عدهای از گروه رفتند، عدهای کنار گذاشته شدند، یک سری بیمار شدند و یک سری کار برایشان پیش میآمد، یک سری زن و بچه داشتند، یک سری امتحان داشتند و... .
«من مثل تو» با زحمات سردبیر شماره نخست، ژوبین رها و اعضای دیگر منتشر شد. حدس من این است که ژوبین خودش از رفتار اعضای گروه خسته شده بود، که هر روز بهانهتراشی میکنند برای کار نکردن. گویی یک عده آمده بودند که فقط نظر دهند! البته اعضایی هم بودند که منظم و مرتب مسئولیتهای خودشان را انجام میدادند. بنابه هر دلیلی ژوبین رها از سردبیری مجله استعفا داد. وقتی این خبر را شنیدم با تک تک اعضای هیات تحریریهی «من مثل تو» تماس تلفنی برقرار کردم و نظر آنها را درباره ادامه مجله جویا شدم. با اتفاق نظر همه سردبیری شماره دوم «من مثل تو» را قبول کردم تا این مجله همینطور زمین نماند و رها نشود. اما در ادامه راه دیدم دارد کاری موازی با «اقلیت» صورت میگیرد، این ایده را که دو مجله یکی شوند تا یک مجله قدرتمندتر به وجود بیاید با گروه سردبیری «اقلیت» مطرح کردم پس از موافقت آنها و روشن کردن خطوطی که باید رعایت میشدند، با اعضای گروه «من مثل تو» نیز بحث کردم و همه موافقت کردند تا «من مثل تو» در «اقلیت» ادغام شود.
«من مثل تو» با زحمات سردبیر شماره نخست، ژوبین رها و اعضای دیگر منتشر شد. حدس من این است که ژوبین خودش از رفتار اعضای گروه خسته شده بود، که هر روز بهانهتراشی میکنند برای کار نکردن. گویی یک عده آمده بودند که فقط نظر دهند! البته اعضایی هم بودند که منظم و مرتب مسئولیتهای خودشان را انجام میدادند. بنابه هر دلیلی ژوبین رها از سردبیری مجله استعفا داد. وقتی این خبر را شنیدم با تک تک اعضای هیات تحریریهی «من مثل تو» تماس تلفنی برقرار کردم و نظر آنها را درباره ادامه مجله جویا شدم. با اتفاق نظر همه سردبیری شماره دوم «من مثل تو» را قبول کردم تا این مجله همینطور زمین نماند و رها نشود. اما در ادامه راه دیدم دارد کاری موازی با «اقلیت» صورت میگیرد، این ایده را که دو مجله یکی شوند تا یک مجله قدرتمندتر به وجود بیاید با گروه سردبیری «اقلیت» مطرح کردم پس از موافقت آنها و روشن کردن خطوطی که باید رعایت میشدند، با اعضای گروه «من مثل تو» نیز بحث کردم و همه موافقت کردند تا «من مثل تو» در «اقلیت» ادغام شود.
اما چرا ادغام؟ اینکه اصرار داشتیم از واژه ادغام استفاده شود چند منظور داشت. نخست آنکه هیات تحریریه دو مجله، با هم همراه شوند و اینگونه مجموعهای وسیعتر به وجود بیاید، در این راستا در شماره دوم «اقلیت»، جاهایی که لازم بود مطالب شماره اول «من مثل تو» پیوست شد. دوم آنکه احیای «من مثل تو» در هر شماره از «اقلیت» حس شود و برای همه ما تجربهای فراموشناشدنی از کار گروهی باشد. برای «من مثل تو» صدها نفرساعت وقت صرف شده بود و نباید میگذاشت که این گنجینهها بیاستفاده بماند و اما سومین دلیل که لااقل برای من یکی از مهمترین دلایل بود: اعضای جداشدهی «من مثل تو» یا افرادی که با این اعضای جدا شده، دوست بودند، با حرفهایی مانندِ «من مثل تو را ما میگردانیم» یا «من مثل تو دست ماست» زمینه را برای کشاندن دیگرانِ ناآگاه به سمت خودشان به منظور ارضای منافع شخصیشان فراهم میآوردند. یعنی سفرهای پهن شده بود برایشان تا از این فرصت کمال استفاده را برای پیشبرد اهداف خود، ببرند. تصور کنید اگر «من مثل تو» همانگونه رها میشد؛ لابد تا ابد اینکه ما نیاز داریم به عدهای برای راهاندازی مجدد آن مجله، زمزمه میشد و فرصتی مکرر برای سوءاستفاده از دیگران به وجود میآمد. باید مُهرِ بطلان به این چنین اندیشهها زده میشد. اندیشههایی چون خودبزرگبینی و خودکسی پنداشتن، غول ساختن و سوپرمن ساختن. ادغام «من مثل تو» زمینه این سوءاستفادهها را از بین برد.
«من مثل تو» در میانهی تابستان 91 منتشر شد و حالا یک سال از آن حرکت میگذرد. تجربهای گرانبها برای نویسندگان آن شد تا کارهای مطبوعاتی خود را بهتر از گذشته ادامه دهند و از الگوهایی استفاده کنند که در سالیان سال جواب پس دادهاند و کارآمدی خود را به معرض نمایش گذاشتهاند. امیدوارم که هر کاری که در این جامعه برای اقلیتهای جنسی صورت میگیرد هدفمند و بابرنامه و به دور از رویابافی و بینظمی باشد، چرا که هرتلاشی برای این جامعه مغتنم و ارزشمند است. در این راستا، گفتگویی با حسین غریبه، بنیانگذار مجله «من مثل تو» انجام شد که در ادامه میخوانید. همچنین در پایان به پاس یادبود از این حرکت قسمتی از سرمقاله تک شماره «من مثل تو» به قلم ژوبین رها را خواهید خواند.
آرش سعدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر