آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

روزی که به هم می رسیم (نقطه)

باشگاه نویسندگان (شماره یکم، شهریور و مهر91)

روزی که به هم می رسیم شاید خالی باشیم از هیچ
و پر باشیم از هم، مهم نیست
من همواره سنگی هستم
با یک قطره آب روی صورتم
که از خشکی به این شکل درآمده ام
و این قطره نمی دانم چه قدر می کشد 
تا در من فرو رود
شاید هم بخار شود
شاید هم بلغرد و بریزد.
حتی اگر در رودخانه ام بیاندازی،
حالا برای لذتی که می بری یا برای لذتی که می برم
باز سنگم
باز از اشکی، احاطه از آبم.
در زیر آب ترا نزدیک تر می بینم، انگار که متمایل تری
بزرگترین منت روزگار بر من 
این است که ، کوچکم و سبک
نه می توانی با من گردو بکشنی، نه شیشه ی همسایه را
شاید زیر پایه ی چهارم میزت که کوچکتر است 
بگذاری ام
شاید هم لای پنجره ی اتاقت تا بسته نشود.
من لیستی از دوستان توام که تو در تنهایی ات
نمی دانی به کدامشان، زنگ بزنی
من به تو نزدیک ترم که تو آنها را در من می بینی
تو به من نزدیک تری که ترا بی آنها می بینم
نزدیکی تو از من، از نزدیکی من از تو، اگرچه بزرگ تر است
اما تو در نهایت ، دوستان جدیدت را باز به من اضافه می کنی.
من لکه های آینه ی توام، که هر چه تلاش می کنی که مرا پاک کنی با ها کردن
من اراده ی خودم را امتحان می کنم
تو بی من شاید که زیباتر باشی
اما
من بی تو فقط لکه ی روی آینه ام
سالهاست که من در شکل های مختلف با تو دمخور بوده ام
بیا که امروز روزی ست که ما باید به هم برسیم.
آرش ِسعدی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر