پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)
نگاهی آسیبشناسانه به پدیدهی ازدواج سنتی در میان زنان همجنسگرا
صدرا اعتمادی (روانشناس بالینی)
صدرا اعتمادی (روانشناس بالینی)
در این نوشتار به مشکلات زنان همجنسگرایی خواهم پرداخت که از سر ناآگاهی در مورد گرایش جنسی و یا اجبار خانوادهیا فرهنگ حاکم، تن به ازدواج با مردی دادهاند و زندگی نافرجام و بی سرانجامشان را در برزخی طی میکنند که از آن گریزی ندارند. ازدواج همجنسگرایان با افرادی از جنس مخالف خصوصاً در جوامع مذهبی و فرهنگهای بسته شایع است. در جوامع بسته که دسترسی به اطلاعات جنسی درست، محدود است؛ افراد ممکن است اطلاعات درستی در مورد گرایش جنسی نداشته باشند. چنین گرایشهایی عموماً گناهآلود تلقی شده و سرکوب شده میشود.
چندی پیش بهیکی از شبکههای اجتماعی انگلیسیزبانِ نسبتاً ناشناسِ مخصوص همجنسگرایانِ زن سری زدم. شبکه اجتماعی مذکور، رایگان نبود و برای عضویت باید مبلغی به عنوان حق عضویت به دلار و از طریق کردیت کارت پرداخت میشد. با این حال نکتهای که برایم بسیار حیرتآور بود تعدد عضویت زنانایرانی متآهل بالای 40 سالی بود که تقاضای ارتباط با زنی دیگر را داشتند. البته آنها کسانی بودند که آشکارا وضعیت تاهل خود را در صفحه شخصیشان بیان کرده بودند [که قطعاً همهی زنان متاهل چنین نمیکنند]. جالب است بدانید که حتی تعدادی از آنها در صفحهی شخصیشان ذکر کرده بودند که صاحب فرزند هستند.
آیا تمام این زنان را میتوان لزبین نامید؟ایا هیچیک از آنها قبل از ازدواج از گرایش خود آگاهی نداشتهاند؟ایا پس از ازدواج گرایش آنان تغییر کردهاست؟ایا آنان دوجنسگرا هستند؟
برای پاسخ به این سوالات باید موارد زیادی را مد نظر قرار داد. به لحاظ علم سکسولوژی گفته میشود که زنان انعطافپذیری اروتیک[1] بیشتری دارند. معنای این اصطلاح آن است که تمایلات جنسی زنان بیشتر از مردان ممکن است تحت الشعاع سایر شرایط قرار گیرد. محیط و پو یاییهای روانی که در زندگی اتفاق میافتد (تجارب، هیجانات و ادراکات) بیشتر ممکن است بر تمایلات جنسی و نیز هویت و گرایش جنسی زنان اثرگذار باشد. اگر با کسانی روبرو شده باشید که در دورهای از زندگی، خود را همجنسگرا و در دورهای دیگر دوجنسگرایا حتی استریت معرفی کردهاند بسیار بیشتر احتمال دارد که این افراد زن باشند. آمار دوجنسگرایی در زنان به طور معناداری بالاتر از مردان است. چرا که زنان به طور طبیعی بیشتر از مردان برای ارتباط جنسی نیازبه مقدمهای به نام ارتباط عاطفی دارند. به همین دلیل وابستگی عاطفی بین زنان وقتی از حدی فراتر میرود، بیشتر احتمال دارد رنگ و بوی جنسی به خود بگیرد. خصوصاً اینکه زنان اغلب بیشتر از مردان صمیمیت خود را به صورت فیزیکی و جسمانی نشان میدهند و صمیمیت جسمانی بین دو زن در اغلب جوامع (نسبت به صمیمیت جسمانی بین دو مرد) بهتر پذیرفته میشود و عادیتر تلقی میگردد.
با این مقدمه به سراغ سوال اصلی میرویم. در مورد این سوال چندین مورد را میتوان به عنوان جواب در نظر گرفت:
1- ناآگاهی:
اینکه درایران فقر اطلاعات جنسی و ناآگاهی در زمینه حقوق جنسی وجود دارد بر هیچکس پوشیده نیست. ایران از این نظریکی از عقبافتادهترین کشورهای دنیاست کهیکی از بیشترین آمارهای طلاق در دنیا (بیش از 60 درصد) به دلیل ناآگاهیهای جنسی و بیشترین آمار «ازدواج به وصال نرسیده2» را دارد. بدیهی است در جامعهای که افراد پس از ازدواج رسمیو شرعی نیز هنوز نمیتوانند منبعی برای آموزش جنسی داشته باشند، نمیتوان انتظار داشت که منبعی برای کسب اطلاعات در مورد گرایش جنسی وجود داشته باشد. با توجه به اینکه هنوز از ورود اینترنت بهایران کمتر از دو دهه میگذرد و نیز با عنایت به اینکه اینترنت درایران گرانترین قیمت ممکن در دنیا به نسبت سرعت و کیفیت و حجم دانلود را دارد، همچنین به دلیل محدودیت دسترسی به برخی پایگاههای اینترنتی که درایران مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند، تبادل آزاد اطلاعات درایران امکانپذیر نیست. فلذا افراد زیادی ممکن است به دلیل این ناآگاهی قربانی شده باشند. این موضوع خصوصاً در ارتباط با نسل قبلی لزبینهایایرانی صادق است. زنانی که هم اکنون وارد دهه چهارم و پنجم عمر خود شدهاند و در نوجوانییا اوایل جوانی به تبع آنچه عرف رایج جامعهایران بودهاست با داشتن احساساتی مبهم و احتمالاً به شدت سرکوب شده نسبت به همجنسان خود، تن به ازدواج بایک مرد دادهاند. سرنوشت این افراد ازیک سو بازتاب زندگی جنسی تحملناپذیر بایک مرد است که برایشان به مثابهی نوعی تجاوز جنسی-عاطفی است و از سویی دیگر همواره تخیلات و فانتزیهای جنسی در ارتباط بایک زن دارند که همیشه سعی کردهاند آن را به مثابهی رو یایی شیرین و میلی ممنوع از ذهن خود دور سازند و مانند لکهی ننگی پنهانش کنند. غافل از اینکه چنین گرایشی تنها مختص آنها نیست و نیزیک بیمارییا انحراف هم نیست. این افراد در سنین بالاتر ممکن است از طریق اینترنتیا رجوع به روانشناسان آگاه اطلاعاتی در ارتباط با گرایش جنسی کسب کنند. برخی از آنان پس از این اگاهی، تصمیم میگیرند که باقیماندهی عمر خود را به گونهای دیگر طی کنند. بنابراین آنها که جسورتر و مستقلتر هستند طلاق میگیرند و برخی که محافظه کارتر و وابستهتر هستند زندگی زناشویی نارضایتمندانهشان را ادامه میدهند. عدهی کثیری نیز پس از این آگاهی به دلایل مذهبی هرگز با گرایش خود کنار نمی ایند، آن را سرکوب و انکار میکنند و به زندگی دگرجنسگرایانهشان ادامه میدهند.
2- ازدواج زودرس:
برخی دختران در ابتدای رسیدن به بلوغ و زمانی که هنوز فرایند هویتیابیشان تکمیل نگردیدهاست تحت فشار خانواده و فرهنگ سنتی حاکم ناچار به ازدواج در سنین پایین میشوند. دختری که در سن 15 سالگی به شوهر داده میشود و به 16 سالگی نرسیده باردار است، قبل از اینکه از گرایش خود مطلع شود عملاً اسیر شدهاست. این ازدواجها لزوماً هم اجباری نیست. اما ناآگاهی باعث میشود دختری که حق تحصیل و تصمیمگیری برای اینده خود را ندارد، از نظر اقتصادی مصرف کنندهاست و باید هرچه زودتر خانه پدری را ترک کند، به تبعیت از تمامی دختران همسن و سال محیط و فرهنگ اطراف خود تن به ازدواج بدهد. چرا که این قانون نانوشتهای است که این زنان از ابتدایی که چشم گشودهاند، دیدهاند: دخترها بالغ میشوند و به خانه شوهر میروند و بچه میزایند. شکل دیگری از حیات برای یک زن در تصور این دختران نمیگنجد. ممکن است خواننده تصور کند این سطور به زمانهای گذشته اختصاص دارد و چنین طرز فکر و سبک زندگیای در حال حاضر در ایران وجود ندارد. شوربختانه باید گفت این تفکر همچنان کمابیش با شدت و ضعف درهمه جای ایران و در میان همه اقشار فرهنگی و طبقاتی وجود دارد. در شهرستانها و روستاها بیشتر و در شهرهای بزرگ مثل تهران کمتر و یا با ظاهری متفاوت اما در اصل با همین محتوا.
3- ازدواج اجباری :
ازدواجهایی که تحت فشارشدید خانواده و اغلب با خشونت و تهدید و محروم کردن فرد از برخی حقوق خود برای وادار ساختنش به ازدواج صورت میگیرد در این طبقه جای دارد. چنین زنانی ممکن است آگاهی ناچیزی از امیال خود نسبت به همجنس داشته باشند یا به دلیل بیمیلی نسبت به جنس مخالف از ازدواج سرباز بزنند اما به دلیل خشونت و تهدید خانواده و گاهاً برای رهایی از فشارسرکوفت و سرزنش و یا برای به دست اوردن آزادیهای بیشتر و به امید داشتن شرایط بهتر تن به ازدواج میدهند. اجبار، لزوماً نشاندن این زنان بر سر سفره عقد با کتک و تهدید نیست. زنانی هستند که بطور غیر مستقیم از نظرعاطفی تحت فشار قرار میگیرند. آنها برای براورده کردن آرزوهای والدینشان برای نوه دار شدن یا دیدن انها در لباس عروسی تن به ازدواج میدهند.
4- دوجنسگرایی
برخی زنان ابراز میدارند که به هردوجنس میل جنسی دارند. این زنان ممکن است ازدواج کنند و یک زندگی ظاهری جامعه پسند را داشته باشند و در عین حال درکنار آن، مخفیانه درصدد ارتباط با فردی همجنس نیز برآیند و به عبارت بهتر یک زندگی دوگانه داشته باشند. هرچند که تا چندی قبل یافتههای علمی نشان میداد که از لحاظ تکاملی اغلب موجودات دوجنسگرا هستند و فروید نیز بر این عقیده بود، دردهه اخیرحداقل یک پژوهش علمیآزمایشگاهی وجود دارد که نشان میدهد چیزی بنام دوجنسگرایی حداقل در گونهی انسان وجود ندارد و طبق آنچه در مقالهی ویلیام دوک3 در نیویورک تایمز منتشر شد، افرادی که خود را دوجنسگرا معرفی میکنند یا همجنسگرا هستند، یا دگرجنسگرا و یا دروغگو! درهرحال بحث یا قضاوت در مورد این مقالهی جنجالی در این مقال نمیگنجد و در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. آنچه اهمیت دارد این است که افراد زیادی وجود دارند که ابراز میکنند هردوجنس برای آنها جذابیت جنسی دارند و از رابطه با هردوجنس به ارگاسم میرسند.
5- ازدواج به مثابه یک واکنش مقابلهای
دخترانی که درخانوادههای سنتی و مذهبی رشد مییابند ممکن است به دنبال آگاهی از تمایلات خود نسبت به همجنس، به عنوان یک واکنش مقابلهای تصمیم به ازدواج بگیرند تا به خودشان ثابت کنند که همجنسگرا نیستند. برای چنین کسانی چنان تصوری درباره خود به قدری سنگین و دردناک و گناهالود است که سعی میکنند به هرنحوی که شده خلاف آن را به خودشان اثبات کنند. البته در این میان مشاورههای ناآگاهانهای نیز ممکن است به این افراد داده شود مبنی بر اینکه با ازدواج و تجربهی سکس با مردان، تمایلات آنها تغییر خواهد کرد و به اصطلاح «درمان» خواهند شد!
6- تجربهی آسیب در ارتباط با مردان یا ترس از رابطه با مردان:
درجامعهی ایران که زنان و دختران ازحقوق خود، اگاهی ندارند و به دلیل قوانین مدنی مردسالارانه و سنتی، درمعرض خشونت و سوءاستفاده قرار میگیرند، بسیاری از زنان پس از آسیب دیدن در ارتباط با مردان متعدد (ازدواجهای متعدد و یا روابط شکستخورده) یا به دلیل نارضایتی در رابطهی جنسی با شوهر، تدریجاً به این نتیجه میرسند که بهتر است برای کسب لذت جنسی به روش بی دردسرتری روی بیاورند. این است که ترجیح میدهند بدون ترس از بارداری یا اسیب دیدن یا مورد سوءاستفاده قرارگرفتن توسط سایر مردان یا خوردن انگ خیانت یا زنا، علیرغم داشتن شوهر، به زنانی دیگر روی آورند. این زنان که در واقع استریت (دگرجنسگرا) هستند، اغلب لزبینهای بوچ را انتخاب میکنند که ظاهر و رفتاری مردانه و حمایت گر دارند و در سکس نیز نقش فعالانهتری دارند.
با وجودی که در این نوشتار تلاش بر این بود تا از منظر روانشناسانه به این پدیده پرداخته شود، باز هم نمیتوان و نباید نقش عوامل اجتماعی را در ارتباط با شرایط زنان در جامعه ایران نادیده گرفت. بسیاری عوامل اجتماعی مانند عدم استقلال مالی زنان و خشونت علیه زنان، همچنین نقص قوانین مدنی مرتبط با زنان، در شکل گیری ازدواجهای اجباری یا زودرس، قرار گرفتن زنان درمعرض آسیب توسط مردان و درنتیجه درشکل گیری پدیدهی لزبینهای متاهل نقش دارند.
چندی پیش بهیکی از شبکههای اجتماعی انگلیسیزبانِ نسبتاً ناشناسِ مخصوص همجنسگرایانِ زن سری زدم. شبکه اجتماعی مذکور، رایگان نبود و برای عضویت باید مبلغی به عنوان حق عضویت به دلار و از طریق کردیت کارت پرداخت میشد. با این حال نکتهای که برایم بسیار حیرتآور بود تعدد عضویت زنانایرانی متآهل بالای 40 سالی بود که تقاضای ارتباط با زنی دیگر را داشتند. البته آنها کسانی بودند که آشکارا وضعیت تاهل خود را در صفحه شخصیشان بیان کرده بودند [که قطعاً همهی زنان متاهل چنین نمیکنند]. جالب است بدانید که حتی تعدادی از آنها در صفحهی شخصیشان ذکر کرده بودند که صاحب فرزند هستند.
آیا تمام این زنان را میتوان لزبین نامید؟ایا هیچیک از آنها قبل از ازدواج از گرایش خود آگاهی نداشتهاند؟ایا پس از ازدواج گرایش آنان تغییر کردهاست؟ایا آنان دوجنسگرا هستند؟
برای پاسخ به این سوالات باید موارد زیادی را مد نظر قرار داد. به لحاظ علم سکسولوژی گفته میشود که زنان انعطافپذیری اروتیک[1] بیشتری دارند. معنای این اصطلاح آن است که تمایلات جنسی زنان بیشتر از مردان ممکن است تحت الشعاع سایر شرایط قرار گیرد. محیط و پو یاییهای روانی که در زندگی اتفاق میافتد (تجارب، هیجانات و ادراکات) بیشتر ممکن است بر تمایلات جنسی و نیز هویت و گرایش جنسی زنان اثرگذار باشد. اگر با کسانی روبرو شده باشید که در دورهای از زندگی، خود را همجنسگرا و در دورهای دیگر دوجنسگرایا حتی استریت معرفی کردهاند بسیار بیشتر احتمال دارد که این افراد زن باشند. آمار دوجنسگرایی در زنان به طور معناداری بالاتر از مردان است. چرا که زنان به طور طبیعی بیشتر از مردان برای ارتباط جنسی نیازبه مقدمهای به نام ارتباط عاطفی دارند. به همین دلیل وابستگی عاطفی بین زنان وقتی از حدی فراتر میرود، بیشتر احتمال دارد رنگ و بوی جنسی به خود بگیرد. خصوصاً اینکه زنان اغلب بیشتر از مردان صمیمیت خود را به صورت فیزیکی و جسمانی نشان میدهند و صمیمیت جسمانی بین دو زن در اغلب جوامع (نسبت به صمیمیت جسمانی بین دو مرد) بهتر پذیرفته میشود و عادیتر تلقی میگردد.
با این مقدمه به سراغ سوال اصلی میرویم. در مورد این سوال چندین مورد را میتوان به عنوان جواب در نظر گرفت:
1- ناآگاهی:
اینکه درایران فقر اطلاعات جنسی و ناآگاهی در زمینه حقوق جنسی وجود دارد بر هیچکس پوشیده نیست. ایران از این نظریکی از عقبافتادهترین کشورهای دنیاست کهیکی از بیشترین آمارهای طلاق در دنیا (بیش از 60 درصد) به دلیل ناآگاهیهای جنسی و بیشترین آمار «ازدواج به وصال نرسیده2» را دارد. بدیهی است در جامعهای که افراد پس از ازدواج رسمیو شرعی نیز هنوز نمیتوانند منبعی برای آموزش جنسی داشته باشند، نمیتوان انتظار داشت که منبعی برای کسب اطلاعات در مورد گرایش جنسی وجود داشته باشد. با توجه به اینکه هنوز از ورود اینترنت بهایران کمتر از دو دهه میگذرد و نیز با عنایت به اینکه اینترنت درایران گرانترین قیمت ممکن در دنیا به نسبت سرعت و کیفیت و حجم دانلود را دارد، همچنین به دلیل محدودیت دسترسی به برخی پایگاههای اینترنتی که درایران مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند، تبادل آزاد اطلاعات درایران امکانپذیر نیست. فلذا افراد زیادی ممکن است به دلیل این ناآگاهی قربانی شده باشند. این موضوع خصوصاً در ارتباط با نسل قبلی لزبینهایایرانی صادق است. زنانی که هم اکنون وارد دهه چهارم و پنجم عمر خود شدهاند و در نوجوانییا اوایل جوانی به تبع آنچه عرف رایج جامعهایران بودهاست با داشتن احساساتی مبهم و احتمالاً به شدت سرکوب شده نسبت به همجنسان خود، تن به ازدواج بایک مرد دادهاند. سرنوشت این افراد ازیک سو بازتاب زندگی جنسی تحملناپذیر بایک مرد است که برایشان به مثابهی نوعی تجاوز جنسی-عاطفی است و از سویی دیگر همواره تخیلات و فانتزیهای جنسی در ارتباط بایک زن دارند که همیشه سعی کردهاند آن را به مثابهی رو یایی شیرین و میلی ممنوع از ذهن خود دور سازند و مانند لکهی ننگی پنهانش کنند. غافل از اینکه چنین گرایشی تنها مختص آنها نیست و نیزیک بیمارییا انحراف هم نیست. این افراد در سنین بالاتر ممکن است از طریق اینترنتیا رجوع به روانشناسان آگاه اطلاعاتی در ارتباط با گرایش جنسی کسب کنند. برخی از آنان پس از این اگاهی، تصمیم میگیرند که باقیماندهی عمر خود را به گونهای دیگر طی کنند. بنابراین آنها که جسورتر و مستقلتر هستند طلاق میگیرند و برخی که محافظه کارتر و وابستهتر هستند زندگی زناشویی نارضایتمندانهشان را ادامه میدهند. عدهی کثیری نیز پس از این آگاهی به دلایل مذهبی هرگز با گرایش خود کنار نمی ایند، آن را سرکوب و انکار میکنند و به زندگی دگرجنسگرایانهشان ادامه میدهند.
2- ازدواج زودرس:
برخی دختران در ابتدای رسیدن به بلوغ و زمانی که هنوز فرایند هویتیابیشان تکمیل نگردیدهاست تحت فشار خانواده و فرهنگ سنتی حاکم ناچار به ازدواج در سنین پایین میشوند. دختری که در سن 15 سالگی به شوهر داده میشود و به 16 سالگی نرسیده باردار است، قبل از اینکه از گرایش خود مطلع شود عملاً اسیر شدهاست. این ازدواجها لزوماً هم اجباری نیست. اما ناآگاهی باعث میشود دختری که حق تحصیل و تصمیمگیری برای اینده خود را ندارد، از نظر اقتصادی مصرف کنندهاست و باید هرچه زودتر خانه پدری را ترک کند، به تبعیت از تمامی دختران همسن و سال محیط و فرهنگ اطراف خود تن به ازدواج بدهد. چرا که این قانون نانوشتهای است که این زنان از ابتدایی که چشم گشودهاند، دیدهاند: دخترها بالغ میشوند و به خانه شوهر میروند و بچه میزایند. شکل دیگری از حیات برای یک زن در تصور این دختران نمیگنجد. ممکن است خواننده تصور کند این سطور به زمانهای گذشته اختصاص دارد و چنین طرز فکر و سبک زندگیای در حال حاضر در ایران وجود ندارد. شوربختانه باید گفت این تفکر همچنان کمابیش با شدت و ضعف درهمه جای ایران و در میان همه اقشار فرهنگی و طبقاتی وجود دارد. در شهرستانها و روستاها بیشتر و در شهرهای بزرگ مثل تهران کمتر و یا با ظاهری متفاوت اما در اصل با همین محتوا.
3- ازدواج اجباری :
ازدواجهایی که تحت فشارشدید خانواده و اغلب با خشونت و تهدید و محروم کردن فرد از برخی حقوق خود برای وادار ساختنش به ازدواج صورت میگیرد در این طبقه جای دارد. چنین زنانی ممکن است آگاهی ناچیزی از امیال خود نسبت به همجنس داشته باشند یا به دلیل بیمیلی نسبت به جنس مخالف از ازدواج سرباز بزنند اما به دلیل خشونت و تهدید خانواده و گاهاً برای رهایی از فشارسرکوفت و سرزنش و یا برای به دست اوردن آزادیهای بیشتر و به امید داشتن شرایط بهتر تن به ازدواج میدهند. اجبار، لزوماً نشاندن این زنان بر سر سفره عقد با کتک و تهدید نیست. زنانی هستند که بطور غیر مستقیم از نظرعاطفی تحت فشار قرار میگیرند. آنها برای براورده کردن آرزوهای والدینشان برای نوه دار شدن یا دیدن انها در لباس عروسی تن به ازدواج میدهند.
4- دوجنسگرایی
برخی زنان ابراز میدارند که به هردوجنس میل جنسی دارند. این زنان ممکن است ازدواج کنند و یک زندگی ظاهری جامعه پسند را داشته باشند و در عین حال درکنار آن، مخفیانه درصدد ارتباط با فردی همجنس نیز برآیند و به عبارت بهتر یک زندگی دوگانه داشته باشند. هرچند که تا چندی قبل یافتههای علمی نشان میداد که از لحاظ تکاملی اغلب موجودات دوجنسگرا هستند و فروید نیز بر این عقیده بود، دردهه اخیرحداقل یک پژوهش علمیآزمایشگاهی وجود دارد که نشان میدهد چیزی بنام دوجنسگرایی حداقل در گونهی انسان وجود ندارد و طبق آنچه در مقالهی ویلیام دوک3 در نیویورک تایمز منتشر شد، افرادی که خود را دوجنسگرا معرفی میکنند یا همجنسگرا هستند، یا دگرجنسگرا و یا دروغگو! درهرحال بحث یا قضاوت در مورد این مقالهی جنجالی در این مقال نمیگنجد و در فرصتی دیگر به آن خواهیم پرداخت. آنچه اهمیت دارد این است که افراد زیادی وجود دارند که ابراز میکنند هردوجنس برای آنها جذابیت جنسی دارند و از رابطه با هردوجنس به ارگاسم میرسند.
5- ازدواج به مثابه یک واکنش مقابلهای
دخترانی که درخانوادههای سنتی و مذهبی رشد مییابند ممکن است به دنبال آگاهی از تمایلات خود نسبت به همجنس، به عنوان یک واکنش مقابلهای تصمیم به ازدواج بگیرند تا به خودشان ثابت کنند که همجنسگرا نیستند. برای چنین کسانی چنان تصوری درباره خود به قدری سنگین و دردناک و گناهالود است که سعی میکنند به هرنحوی که شده خلاف آن را به خودشان اثبات کنند. البته در این میان مشاورههای ناآگاهانهای نیز ممکن است به این افراد داده شود مبنی بر اینکه با ازدواج و تجربهی سکس با مردان، تمایلات آنها تغییر خواهد کرد و به اصطلاح «درمان» خواهند شد!
6- تجربهی آسیب در ارتباط با مردان یا ترس از رابطه با مردان:
درجامعهی ایران که زنان و دختران ازحقوق خود، اگاهی ندارند و به دلیل قوانین مدنی مردسالارانه و سنتی، درمعرض خشونت و سوءاستفاده قرار میگیرند، بسیاری از زنان پس از آسیب دیدن در ارتباط با مردان متعدد (ازدواجهای متعدد و یا روابط شکستخورده) یا به دلیل نارضایتی در رابطهی جنسی با شوهر، تدریجاً به این نتیجه میرسند که بهتر است برای کسب لذت جنسی به روش بی دردسرتری روی بیاورند. این است که ترجیح میدهند بدون ترس از بارداری یا اسیب دیدن یا مورد سوءاستفاده قرارگرفتن توسط سایر مردان یا خوردن انگ خیانت یا زنا، علیرغم داشتن شوهر، به زنانی دیگر روی آورند. این زنان که در واقع استریت (دگرجنسگرا) هستند، اغلب لزبینهای بوچ را انتخاب میکنند که ظاهر و رفتاری مردانه و حمایت گر دارند و در سکس نیز نقش فعالانهتری دارند.
با وجودی که در این نوشتار تلاش بر این بود تا از منظر روانشناسانه به این پدیده پرداخته شود، باز هم نمیتوان و نباید نقش عوامل اجتماعی را در ارتباط با شرایط زنان در جامعه ایران نادیده گرفت. بسیاری عوامل اجتماعی مانند عدم استقلال مالی زنان و خشونت علیه زنان، همچنین نقص قوانین مدنی مرتبط با زنان، در شکل گیری ازدواجهای اجباری یا زودرس، قرار گرفتن زنان درمعرض آسیب توسط مردان و درنتیجه درشکل گیری پدیدهی لزبینهای متاهل نقش دارند.
2. unconsummated marriage
1. Erotic flexibility
1. Erotic flexibility
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر