آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۱ اسفند ۲۶, شنبه

کمی خودمونی با خودمون! نامه ای برای اقلیت

باشگاه نویسندگان (شماره دوم، آبان و آذر91)

گی بودن تو ایران خنده داره، همه میدونن چی میخوان و هیچ کسم نمیدونه چی میخواد؛یه روز معشوقه هستی،یه روز همسر و یه روز هرزه، خیانت هم شده چاشنی رابطه ها، رابطه جنسی شده مسئله ی اصلی رابطه، انسانیت و اخلاق و معرفت و پایبندی هیچ ... یکی دنبال پول یکی دیگست؛ یکی دنبال مقام و یکی هم دنبال بدن جذاب و کلا رابطه جنسی با همه!آخرش هم هیچکس فرد دلخواه هیچ کس نیست و یه مشت حرف مفت و چند ماهی دردسر از دست خاله زنکها و بازم تنهایی!
همه اش میخواییم خودمونو مظلوم و ستم کشیده و خیانت دیده نشون بدیم و دل بقیه رو به درد بیاریم و یکی نازمونو بکشه و بگه آخی طفلی چه عذابی کشیده انگار اون موقع نفس راحت میکشیم. به اسم عشق و تعهد وارد زندگی یکی میشیم و فقط ازش ارضای جنسی میخواییم وقتی طرف بهمون اعتراض میکنه رابطمونم باهاش تموم میکنیم. وقتی بحث از اهمیت ندادن به گی ها تو ایران و محدودیت هاشون میشه و اینکه مردم با هموسکشوالها بد برخورد میکنن دیگه میریم بالای منبرو پایین بیا هم نیستیم، غافل از اینکه ما گی های متمدن، ما گی های عذاب کشیده سر هم دیگرو کلاه میزاریم و با احساسات هم بازی میکنیم.
من کسانی رو دیدم که چند بار یک نفر رو برای یک رابطه ی جنسی خورد کردند با کلی فریب کاری های عاشقونه و بعدش که به هدفشون رسیدند ، گوشیشونو خاموش کردند و طرف رو ترک کردند. یا به خاطر پول رابطه برقرار کرده. 
کسانی رو دیدم که احساس یکی رو نسبت به عشقی که بهشون داشتن نادیده گرفتن.
کسانی که وقتی با یکی پارتنر شدن بهش خیانت کردن و پیش خودشون اسم این کار رو گذاشتن روشن فکری
کسانی که اشکهای دیگرون رو دیدن و خندیدن
کسانی که دل دیگرونو شکستن و از روش رد شدن
نمیخوام به خواننده های نامه ام بر بخوره ولی گی بودن تو ایران واقعا خنده داره اینقدر که گی ها همدیگرو عذاب میدن و همدیگرو له میکنن آدمای عادی این کارو نمیکنن.
اینایی که گفتم سرنوشت و گذشته ی من بود و شاید سرنوشت خیلیای دیگه .خودمون رو درست کنیم. یه دنیای دیگه ای هم هست که آدم باید جواب کاراشو بده!
چهارسال پیش بود واسه اولین بار یکی بهم ابراز عشق و تمایل کرد. از آینده روشنش با من حرف زد از اینکه وقتی منو میبینه همه خوشی ها بهش هجوم میارن.
اون موقع من 20 سالم بود و اون 33. کم کم خام حرفاش شدم، گفت پارتنر شیم منم قبول کردم. روزهای خوبی بود البته اوایلش! یک ماه از رابطه گذشته بود دیدم خیلی بد دهن و شکاک شده بیخودی به من تهمت میزنه. به من میگفت از خونه بیرون نرو. مدام منو چک میکرد. گوشیمو سه تا چهار روز یه بار میگرفت و چند روز بعد که میدید خبری نیست بهم بر میگردوند.
سه ماه از رابطمون گذشت یه روز زنگ زد گفت دارم میرم سفر کاری و هفته دیگه میام. دو روز گوشیش خاموش بود. روز سوم زنگ زد و گفت دارم میرم با پارتنر قبلیم باشم. نمیدونستم چی بگم، تمام تنم یخ زد. التماسش کردم تهدیدش کردم، گوشی رو قطع کردو رفت. هرچی زنگ زدم جواب نداد، یه هفته گذشت که زنگ زد بهم. گفت دارم واسه همیشه از ایران میرم و رفت واسه همیشه.
یک ماه از این قضیه گذشت . یکی بهم زنگ زد و گفت که با پارتنر من یک ساله که به عنوان شریک جنسی بوده حتی زمانی که منو پارتنرم به هم تعهد داشتیم.از اون روز به بعد دیگه من اون من گذشته نبودم و نشدم،افسرده و غمگین. من موندم و یه رابطه 3 ماهه نیمه کاره و با یه پارتنری که روزهاشو هفته هاشو تو بستر دیگرون میگذرونده.
از این جریان چهار سال میگذره دیگه نتونستم با هیچکسی رابطه برقرار کنم. به هرکسی هم که برخورد کردم دنبال همه چی بود جز عشق. اینارو نوشتم که بدونید قلب آدما تنها سرمایه عاطفیشونه؛ قلب کسی رو نشکنید. یه سری آدمها مثل من بد زخم هستن قلبشون که جریحه دار بشه سالها طول میکشه که خوب بشه ولی بازم مثل روز اول نمیشه. اگه نمیتونید پایبند باشید مجرد بمونید نقش نامرد یه رابطه رو ایفا نکنید.
امیدوارم با نوشتن این مطلب اعترض خودمو به گوش هم حس های خودم رسونده باشم.
رها


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر