پرونده ویژه: ازدواج اجباری (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)
نگاهی روانشناختی
هوداد (روانشناس بالینی)
ممکن است با مردانی برخورد کرده باشین که علیرغم همجنسگرا بودن با یک خانم ازدواج کردهاند. حتی ممکن است در بین دوستان همجنسگرای شما کسانی باشند که هر از چند گاهی حرف از ازدواج با یک دختر میزنند. یا شاید این فکر به ذهن خود شما که همجنسگرا هستید خطور کرده باشد. دلایل متفاوتی برای تن دادن یک پسر همجنسگرا با یک دختر وجود دارد از جمله باورهای مذهبی، فشارهای اجتماعی، ترس از تنها ماندن، فشارهای خانواده و دوستان، مسائل مالی، ترس از قضاوتهای منفی اجتماع، همجنسگراهراسی درونی شده در خود فرد و غیره. یک نفر ممکن است به خاطر فشارهای خانواده و ترس از اینکه حمایت مالی و عاطفی خانواده را از دست بدهد ازدواج میکند چرا که ازدواج با یک دختر مزایای مالی و اجتماعی زیادی میتواند برایش به همراه داشته باشد. به عنوان مثال کسی بود که به دلیل فشار خانواده تن به ازدواج داده بود، اما بعد از ازدواج و رهایی از فشارهای خانواده به خاطر موقعیت شغلی خوبی که در یک اداره دولتی پیدا کرده بود همچنان به زندگی ظاهرا مشترکش ادامه میداد. یک نفر دیگر که هنرمند سرشناسی است به گفته خودش تازه بعد از ازدواج متوجه گرایش جنسیاش میشود، اما همچنان به دلیل انتظارات جامعه از خودش و موقعیت اجتماعیاش به زندگی با همسرش ادامه میدهد. اما این دو نفر و موارد مشابهی که طی این چند سال دیدهام ترجیح میدهند اکثر وقت آزادشان را با دوست پسرهای همجنسگرایشان بگذرانند و تا جایی که ممکن باشد از خانه و همسرشان دوری میکنند که در نتیجه به مشکلات زیادی با همسرانشان برمیخورند و از نظر روانی تحت فشار زیادی قرار دارند. از طرف دیگر هم از طرف دوستان پسرشان مورد بازخواست و شماتت قرار میگیرند که باعث میشود پیوسته تلاش کنند دوستانشان را قانع کنند که آنها را همانطور که هستند بپذیرند و به نوعی خودشان را قربانی اجبارهای زندگی قلمداد میکنند.
البته یک بار که با یکی از دوستان روانشناسم در مورد یکی از این افراد صحبت میکردیم به این نتیجه رسیدیم که او فردیست که میخواهد همه چیز را با هم داشته باشد، به این معنی که هم میخواهد زندگی به سبک دگرجنسگراها و مزایای مالی و اجتماعی آنرا داشته باشد و هم روابطش با دوستان همجنسگرایش را حفظ کند و تظاهر به قربانی بودن صرفا راهیست برای حفظ موقعیتش در بین دوستان همجنسگرایش. البته مواردی هم هست که فرد بعد از شکست در رابطههای همجنسگرایانهاش و در نتیجه خسته شدن از وضعیت سخت زندگی و ترس از تنها ماندن به عنوان یک همجنسگرا فکر میکند که اگر ازدواج کند مشکلاتش حل میشوند.
البته بهتر است برای بررسی دقیق تر این پدیده به برخی تعریفها و طبقه بندیها توجه کنیم. اول گرایش شهوانی که شامل خیالپردازیهای ذهنی، تمایلات، رویاها و جاذبه به سوی دیگران میشود. با توجه به شریک جنسی که افراد در ذهن خود متصور میشوند، گرایش شهوانی افراد ممکن است به سمت همجنس ، جنس مخالف ، هر دو جنس ، نامشخص و یا خنثی باشد. از نظر روند رشد، گرایش شهوانی معمولا قبل از عمل جنسی بروز میکند. معمولا گرایش شهوانی فرد با توجه به تصوراتی که هنگام خودارضایی در ذهن فرد شکل میگیرند مشخص میشوند. دوم گرایش جنسی میباشد که مربوط به فعالیتهای جنسی فرد میشود. گرایش جنسی با توجه به برقراری روابط جنسی با افراد مختلف و بر اساس سهولت برانگیختگی و طبیعی بودن تجربه جنسی مشخص میشود. فرد ممکن است دگرجنسگرا ، همجنسگرا ، دوجنسگرا ، و یا خیلی به ندرت نامشخص و یا خنثی باشد.
افرادی هستند که گرایش شهوانی به همجنس دارند، اما ازدواج میکنند، صاحب فرزند میشوند و نهایتا قبل از میانسالی ممکن است به دلیل شکل گرفتن یک رابطه عاطفی با یک همجنس، خودشان را به عنوان یک همجنسگرا قبول کنند. این افراد معمولا زندگی خود را تغییر میدهند و با تمام مشکلات این تغییر هم روبرو میشوند، از جمله مشکلات طلاق از همسرشان، مورد اتهام خیانت قرار گرفتن، اعتراف به گرایششان نزد آشنایان و فرزندانشان، حرفهایی که مردم پشت سرشان میزنند و شایعات. بعضی اوقات این تغییر نهایتا با موفقیت انجام میگیرد و گاهی هم یک پایان غمانگیز دارد.
یکی از دلایل این پدیده ممکن است همجنسگراهراسی درونی فرد باشد. پیامهای منفی که از زمان بچگی در این زمینه دریافت کرده درونی میشوند و باعث بروز مقادیر متفاوتی از احساس نگرانی، تنفر از خود و اعتمادبهنفس پایین میشود.
همین مسئله ممکن است باعث شود علیرغم اینکه گرایش شهوانی فرد به همجنس میباشد، اما فرد این احساسات را در خود سرکوب کرده و ازدواج کند. اما همانطور که گفته شد نهایتا قبل از میانسالی مجبور به افشای خود میشود.
افرادی هستند که گرایش شهوانی به همجنس دارند، اما ازدواج میکنند، صاحب فرزند میشوند و نهایتا قبل از میانسالی ممکن است به دلیل شکل گرفتن یک رابطه عاطفی با یک همجنس، خودشان را به عنوان یک همجنسگرا قبول کنند. این افراد معمولا زندگی خود را تغییر میدهند و با تمام مشکلات این تغییر هم روبرو میشوند، از جمله مشکلات طلاق از همسرشان، مورد اتهام خیانت قرار گرفتن، اعتراف به گرایششان نزد آشنایان و فرزندانشان، حرفهایی که مردم پشت سرشان میزنند و شایعات. بعضی اوقات این تغییر نهایتا با موفقیت انجام میگیرد و گاهی هم یک پایان غمانگیز دارد.
یکی از دلایل این پدیده ممکن است همجنسگراهراسی درونی خود فرد باشد. پیامهای منفی که از زمان بچگی در این زمینه دریافت کرده درونی میشوند و باعث بروز مقادیر متفاوتی از احساس نگرانی، تنفر از خود و اعتمادبهنفس پایین میشود. همین مسئله ممکن است باعث شود علیرغم اینکه گرایش شهوانی فرد به همجنس میباشد، اما فرد این احساسات را در خود سرکوب کرده و ازدواج کند. اما همانطور که گفته شد نهایتا قبل از میانسالی مجبور به افشای خود میشود.
از طرف دیگر کسانی هستند که هم از نظر گرایش شهوانی و هم گرایش جنسی همجنسگرا هستند و حتی درگیر روابط عاطفی با همجنسهای خود میشوند، اما به دلیل ترس از عواقب زندگی به عنوان یک همجنسگرا، سرزنشها و تحقیر اجتماع و خانواده، باورهای مذهبی و یا ملاحظات دیگری همچون مسائل مالی تصمیم به ازدواج میگیرند. این افراد در زندگی با همسرشان دچار کسالت میشوند و نهایتا به سوی برقراری روابط با پسرها کشیده میشوند. ممکن است که همسرشان متوجه این قضیه بشود که معمولا با دورههایی از جنجال و آرامش همراه میشود. در هر صورت رابطه با همسر تبدیل به آتشفشانی فعال میشود که هر لحظه ممکن است فوران کند و دلیل این فورانها هر بار میتواند دیر آمدن مرد به خانه، یک تلفن مشکوک و یا چیزهایی از این قبیل باشد. رابطه پس از طی یک دوره طولانی درگیری ممکن است به جدایی ختم شود. در صورت طلاق نگرفتن و ادامه زندگی هم آسیبهای مختلف ممکن است بروز کند. به عنوان مثال مرد همجنسگرایی که به خاطر انتظارات خانواده، فشارهای اجتماعی، همجنسگراهراسی اطرافیانش و احتمالا حتی خودش اقدام به ازدواج میکند، دارای شش فرزند میشود، اما نه همسرش را دوست داشته و نه فرزندانش را. فضای خانه همیشه غمگین بوده و فرزندان هم دچار اختلالات و مشکلات مختلف روانی از جمله افسردگی و رفتارهای وسواسی میشوند. یک مورد دیگر مردی بود که به دلایل دریافت حمایت مالی و رفع فشارهای خانواده با یک خانم ازدواج کرده بود اما از اول با هم قرار گذاشته بودند که گرچه در جمع نقش زن و شوهر را بازی میکنند اما در زندگی خصوصیشان صرفا مانند دو دوست زندگی کنند و حتی در اتاقهای جدا میخوابیدند. اما از فردای ازدواجشان مشکلات بینشان شروع شده بود چرا که خانم انتظار توجه بیشتری داشت و با خودش فکر میکرد که میتواند از طریق مثلا جنجال و یا روشهای دیگر به آن دست یابد. نهایتا پس از چند سال در حالی که هر دو طرف آسیب دیده بودند از هم جدا شدند. در یک مورد دیگر هم مرد همجنسگرا صرفا به دلیل ترس از تنها ماندن ازدواج کرده بود اما همیشه دچار کسالت و ناخشنودی از زندگی بود و احساس خلا میکرد.
همچنین کسانی هستند که از نظر گرایش شهوانی و گرایش جنسی دوجنسگرا میباشند اما در ابتدا به برقراری رابطه با همجنسهای خود میپردازند. یکی از آسیبهایی که این افراد ایجاد میکنند هنگامیاست که یک همجنسگرا به آنها علاقه مند میشود و پس از طی یک دوره رابطه عاشقانه، فرد دوجنسگرا به دلایل اجتماعی، نیازش به برخورداری از حمایت خانوادهاش و یا دلایل دیگر تصمیم میگیرد که به رابطه همجنسگرایانه خاتمه دهد و ازدواج کند. چنین حادثهای برای فرد همجنسگرا میتواند ویرانگر باشد تا جایی که یک بار به موردی برخورد کردم که فرد همجنسگرا هم با هدف لج بازی و انتقام ازدواج کرده بود، ازدواجی که نهایتا ختم به جدایی و از دست رفتن تمام داراییهای مادیاش شده بود و بیش از پیش از نظر عاطفی و روانی دچار مشکلات جدی شده بود. البته نکته قابل توجه اینکه پارتنر سابقش علی رغم اینکه به زندگی مشترک با همسرش ادامه داده بود، اما همواره دچار احساس گناه بود و علاوه بر ارائه کمکهای مالی به او، هر از چند گاهی هم تماسهایی با او برقرار میکرد. یکی از احساسهای آزار دهنده او این بود که در رابطه با پارتنر دوجنسگرایش مورد سو استفاده جنسی قرار گرفتهاست، حتی یک بار در کابوسی پارتنر دوجنسگرای سابقش را در حال تجاوز به خواهرش دیده بود که احتمالا نشان از احساس خود به مورد تجاوز واقع شدن دارد.
یک مورد مرد دوجنسگرا هم بود که پس از ازدواج و صاحب دو فرزند شدن به همگان از جمله همسر و خانوادهاش، گرایشش به داشتن رابطه با پسرها را اعلام کرده بود و به طور علنی در کنار ادامه زندگی مشترکش، با دوستان پسرش هم رابطه داشت. وی گفت که قصد دارد هنگامیکه فرزنداش بزرگتر بشوند به آنها هم درباره این سبک زندگیاش توضیح بدهد. در کل از زندگیاش ابراز رضایت میکرد. اما هنگامیکه میخواستم از او سوالات بیشتری درباره کیفیت رابطهاش با همسرش و یا دوستان پسرش بپرسم و همچنین وجود بعد عاطفی در رابطههایش و یا میزان آن و عمق پیوندهای احساسی در روابطاش، از پاسخ گفتن امتناع کرد.
در فیلم Brokeback Mountain هم مشاهده میکنیم که دو نفر پس از یک رابطه همجنسگرایانه عاشقانه از هم جدا میشوند و ازدواج میکنند، اما خاطره عشقی که با هم تجربه کرده بودند آنها را مجددا به سمت هم میکشد، بازگشت دوبارهای که پایان غمانگیزی را برای آنها و همسرانشان رقم میزند.
البته یک بار که با یکی از دوستان روانشناسم در مورد یکی از این افراد صحبت میکردیم به این نتیجه رسیدیم که او فردیست که میخواهد همه چیز را با هم داشته باشد، به این معنی که هم میخواهد زندگی به سبک دگرجنسگراها و مزایای مالی و اجتماعی آنرا داشته باشد و هم روابطش با دوستان همجنسگرایش را حفظ کند و تظاهر به قربانی بودن صرفا راهیست برای حفظ موقعیتش در بین دوستان همجنسگرایش. البته مواردی هم هست که فرد بعد از شکست در رابطههای همجنسگرایانهاش و در نتیجه خسته شدن از وضعیت سخت زندگی و ترس از تنها ماندن به عنوان یک همجنسگرا فکر میکند که اگر ازدواج کند مشکلاتش حل میشوند.
البته بهتر است برای بررسی دقیق تر این پدیده به برخی تعریفها و طبقه بندیها توجه کنیم. اول گرایش شهوانی که شامل خیالپردازیهای ذهنی، تمایلات، رویاها و جاذبه به سوی دیگران میشود. با توجه به شریک جنسی که افراد در ذهن خود متصور میشوند، گرایش شهوانی افراد ممکن است به سمت همجنس ، جنس مخالف ، هر دو جنس ، نامشخص و یا خنثی باشد. از نظر روند رشد، گرایش شهوانی معمولا قبل از عمل جنسی بروز میکند. معمولا گرایش شهوانی فرد با توجه به تصوراتی که هنگام خودارضایی در ذهن فرد شکل میگیرند مشخص میشوند. دوم گرایش جنسی میباشد که مربوط به فعالیتهای جنسی فرد میشود. گرایش جنسی با توجه به برقراری روابط جنسی با افراد مختلف و بر اساس سهولت برانگیختگی و طبیعی بودن تجربه جنسی مشخص میشود. فرد ممکن است دگرجنسگرا ، همجنسگرا ، دوجنسگرا ، و یا خیلی به ندرت نامشخص و یا خنثی باشد.
افرادی هستند که گرایش شهوانی به همجنس دارند، اما ازدواج میکنند، صاحب فرزند میشوند و نهایتا قبل از میانسالی ممکن است به دلیل شکل گرفتن یک رابطه عاطفی با یک همجنس، خودشان را به عنوان یک همجنسگرا قبول کنند. این افراد معمولا زندگی خود را تغییر میدهند و با تمام مشکلات این تغییر هم روبرو میشوند، از جمله مشکلات طلاق از همسرشان، مورد اتهام خیانت قرار گرفتن، اعتراف به گرایششان نزد آشنایان و فرزندانشان، حرفهایی که مردم پشت سرشان میزنند و شایعات. بعضی اوقات این تغییر نهایتا با موفقیت انجام میگیرد و گاهی هم یک پایان غمانگیز دارد.
یکی از دلایل این پدیده ممکن است همجنسگراهراسی درونی فرد باشد. پیامهای منفی که از زمان بچگی در این زمینه دریافت کرده درونی میشوند و باعث بروز مقادیر متفاوتی از احساس نگرانی، تنفر از خود و اعتمادبهنفس پایین میشود.
همین مسئله ممکن است باعث شود علیرغم اینکه گرایش شهوانی فرد به همجنس میباشد، اما فرد این احساسات را در خود سرکوب کرده و ازدواج کند. اما همانطور که گفته شد نهایتا قبل از میانسالی مجبور به افشای خود میشود.
افرادی هستند که گرایش شهوانی به همجنس دارند، اما ازدواج میکنند، صاحب فرزند میشوند و نهایتا قبل از میانسالی ممکن است به دلیل شکل گرفتن یک رابطه عاطفی با یک همجنس، خودشان را به عنوان یک همجنسگرا قبول کنند. این افراد معمولا زندگی خود را تغییر میدهند و با تمام مشکلات این تغییر هم روبرو میشوند، از جمله مشکلات طلاق از همسرشان، مورد اتهام خیانت قرار گرفتن، اعتراف به گرایششان نزد آشنایان و فرزندانشان، حرفهایی که مردم پشت سرشان میزنند و شایعات. بعضی اوقات این تغییر نهایتا با موفقیت انجام میگیرد و گاهی هم یک پایان غمانگیز دارد.
یکی از دلایل این پدیده ممکن است همجنسگراهراسی درونی خود فرد باشد. پیامهای منفی که از زمان بچگی در این زمینه دریافت کرده درونی میشوند و باعث بروز مقادیر متفاوتی از احساس نگرانی، تنفر از خود و اعتمادبهنفس پایین میشود. همین مسئله ممکن است باعث شود علیرغم اینکه گرایش شهوانی فرد به همجنس میباشد، اما فرد این احساسات را در خود سرکوب کرده و ازدواج کند. اما همانطور که گفته شد نهایتا قبل از میانسالی مجبور به افشای خود میشود.
از طرف دیگر کسانی هستند که هم از نظر گرایش شهوانی و هم گرایش جنسی همجنسگرا هستند و حتی درگیر روابط عاطفی با همجنسهای خود میشوند، اما به دلیل ترس از عواقب زندگی به عنوان یک همجنسگرا، سرزنشها و تحقیر اجتماع و خانواده، باورهای مذهبی و یا ملاحظات دیگری همچون مسائل مالی تصمیم به ازدواج میگیرند. این افراد در زندگی با همسرشان دچار کسالت میشوند و نهایتا به سوی برقراری روابط با پسرها کشیده میشوند. ممکن است که همسرشان متوجه این قضیه بشود که معمولا با دورههایی از جنجال و آرامش همراه میشود. در هر صورت رابطه با همسر تبدیل به آتشفشانی فعال میشود که هر لحظه ممکن است فوران کند و دلیل این فورانها هر بار میتواند دیر آمدن مرد به خانه، یک تلفن مشکوک و یا چیزهایی از این قبیل باشد. رابطه پس از طی یک دوره طولانی درگیری ممکن است به جدایی ختم شود. در صورت طلاق نگرفتن و ادامه زندگی هم آسیبهای مختلف ممکن است بروز کند. به عنوان مثال مرد همجنسگرایی که به خاطر انتظارات خانواده، فشارهای اجتماعی، همجنسگراهراسی اطرافیانش و احتمالا حتی خودش اقدام به ازدواج میکند، دارای شش فرزند میشود، اما نه همسرش را دوست داشته و نه فرزندانش را. فضای خانه همیشه غمگین بوده و فرزندان هم دچار اختلالات و مشکلات مختلف روانی از جمله افسردگی و رفتارهای وسواسی میشوند. یک مورد دیگر مردی بود که به دلایل دریافت حمایت مالی و رفع فشارهای خانواده با یک خانم ازدواج کرده بود اما از اول با هم قرار گذاشته بودند که گرچه در جمع نقش زن و شوهر را بازی میکنند اما در زندگی خصوصیشان صرفا مانند دو دوست زندگی کنند و حتی در اتاقهای جدا میخوابیدند. اما از فردای ازدواجشان مشکلات بینشان شروع شده بود چرا که خانم انتظار توجه بیشتری داشت و با خودش فکر میکرد که میتواند از طریق مثلا جنجال و یا روشهای دیگر به آن دست یابد. نهایتا پس از چند سال در حالی که هر دو طرف آسیب دیده بودند از هم جدا شدند. در یک مورد دیگر هم مرد همجنسگرا صرفا به دلیل ترس از تنها ماندن ازدواج کرده بود اما همیشه دچار کسالت و ناخشنودی از زندگی بود و احساس خلا میکرد.
همچنین کسانی هستند که از نظر گرایش شهوانی و گرایش جنسی دوجنسگرا میباشند اما در ابتدا به برقراری رابطه با همجنسهای خود میپردازند. یکی از آسیبهایی که این افراد ایجاد میکنند هنگامیاست که یک همجنسگرا به آنها علاقه مند میشود و پس از طی یک دوره رابطه عاشقانه، فرد دوجنسگرا به دلایل اجتماعی، نیازش به برخورداری از حمایت خانوادهاش و یا دلایل دیگر تصمیم میگیرد که به رابطه همجنسگرایانه خاتمه دهد و ازدواج کند. چنین حادثهای برای فرد همجنسگرا میتواند ویرانگر باشد تا جایی که یک بار به موردی برخورد کردم که فرد همجنسگرا هم با هدف لج بازی و انتقام ازدواج کرده بود، ازدواجی که نهایتا ختم به جدایی و از دست رفتن تمام داراییهای مادیاش شده بود و بیش از پیش از نظر عاطفی و روانی دچار مشکلات جدی شده بود. البته نکته قابل توجه اینکه پارتنر سابقش علی رغم اینکه به زندگی مشترک با همسرش ادامه داده بود، اما همواره دچار احساس گناه بود و علاوه بر ارائه کمکهای مالی به او، هر از چند گاهی هم تماسهایی با او برقرار میکرد. یکی از احساسهای آزار دهنده او این بود که در رابطه با پارتنر دوجنسگرایش مورد سو استفاده جنسی قرار گرفتهاست، حتی یک بار در کابوسی پارتنر دوجنسگرای سابقش را در حال تجاوز به خواهرش دیده بود که احتمالا نشان از احساس خود به مورد تجاوز واقع شدن دارد.
یک مورد مرد دوجنسگرا هم بود که پس از ازدواج و صاحب دو فرزند شدن به همگان از جمله همسر و خانوادهاش، گرایشش به داشتن رابطه با پسرها را اعلام کرده بود و به طور علنی در کنار ادامه زندگی مشترکش، با دوستان پسرش هم رابطه داشت. وی گفت که قصد دارد هنگامیکه فرزنداش بزرگتر بشوند به آنها هم درباره این سبک زندگیاش توضیح بدهد. در کل از زندگیاش ابراز رضایت میکرد. اما هنگامیکه میخواستم از او سوالات بیشتری درباره کیفیت رابطهاش با همسرش و یا دوستان پسرش بپرسم و همچنین وجود بعد عاطفی در رابطههایش و یا میزان آن و عمق پیوندهای احساسی در روابطاش، از پاسخ گفتن امتناع کرد.
در فیلم Brokeback Mountain هم مشاهده میکنیم که دو نفر پس از یک رابطه همجنسگرایانه عاشقانه از هم جدا میشوند و ازدواج میکنند، اما خاطره عشقی که با هم تجربه کرده بودند آنها را مجددا به سمت هم میکشد، بازگشت دوبارهای که پایان غمانگیزی را برای آنها و همسرانشان رقم میزند.
سلام
پاسخحذفوقت بخیر
مردی که هم گرایش شهوانی و هم گرایش جنسی به جنس موافق دارد و چندین بار با جنس مخالف همخواب شده و حتی نعوض نداشته است ، چگونه با فشار درونی و بیرونی، برای ازدواج، مقابله کند ؟ و راهکار چیست ؟
من تمام مشخصه های مرد از نظر رفتاری و جسمی را دارم و تا این لحظه شهامت مراجعه به روانپزشک و دکتر غدد (برای بررسی ترشح غدد درون ریز) رو نداشتم و واقعا نمیدونم چه باید بکنم ..
اگر ممکنه راهنماییم کنید
h.mahani1984@gmail.com
باتشکر