آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

تجربه‌های من از ماهواره و شبکه‌های اجتماعی اینترنتی

پرونده ویژه: اقلیت اینترنتی (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)



من قصد دارم در این نوشته به برخی از تجربه‌ها و برداشت‌های خودم از رابطه‌ی اقلیت‌های جنسی ایران و تکنولوژی بپردازم. در دو مورد اول تجربه‌های خودم از تأثیر برنامه‌های ماهواره‌ای در شناخت خودم و آگاهی‌دهی به خانوادم رو میگم و در دو مورد دوم تجربه و نگاه خودم از سایت‌های منجم و فیسبوک رو واستون می‌نویسم. 
محمد

تأثیر برنامه‌های مربوط به اقلیت‌های جنسی، بر روی دگرباشان جنسی
دقیقن یادم نیست چند سالم بود که واسه اولین بار واژه «همجنس‌گرا» به گوشم خورد. فکر کنم 17 سالم بودش. اولین بار توی برنامه شباهنگ صدای امریکا بود. فکر کنم مجری برنامه لونا شاد بود و گزارشی رو از آثار هنری یه نقاش نشون می‌داد که اشاره به همجنس‌گرایی او می‌کرد. من شوک شدم. «همجنس‌گرا!!». (اون موقع شبکه‌های ماهواره‌ای مثه الان انقد زیاد نبودن. همین صدای امریکا زمان و روزهای پخشش خیلی کم و محدود بود) دفعات بعد یادمه آرشام.پ رو در صدای امریکا دیدم. یک گی خیلی راحت جلوی دوربین یک شبکه نشسته و از خودش و هم احساس‌هاش حرف می‌زنه. واسم قابل باور نبود. یاد گرفته بودم که این موضوع یک تابوی خیلی بزرگ هست که همیشه باید در خفا و اونم با احساسی آمیخته با گناه همراه باشه. آرشام.پ (تا جایی که من می‌دونم) این تابو رو در رسانه‌های دیداری-شنیداری فارسی زبان شکوند. شبکه‌های ماهواره‌ای مثه قارچ بالا می‌اومدن. برنامه‌ها و حرف‌هایی با تم تمسخر و تحقیر دگرباش‌های جنسی دیده می‌شد. برای نمونه خانم بدری.ه که مجری برنامه‌هایی در شبکه‌های لس‌آنجلسی بودن در کمال حماقت و بی‌خردی در جایی می‌گن «انقدر به هم بدی نکنید! هر کسی بدی می‌کنه نتیجه کارش رو می‌بینه، ولی خیلی‌ها نمی‌فهمن بلایی که سرشون میاد نتیجه کار‌های بدشون بوده! مثلا خدا با آدم‌های بد یک کاری میکنه که سرطان می‌گیرن یا خدا بهشون یک بچه گی میده... ولی نمی‌فهمن این سرطان یا این بچه گی نتیجه اون کار‌های بدشون بوده1»!
یا در شبکه‌های سیاسی مخالف حکومت ایران برای تحقیر و تمسخر افراد طرفدار حکومت، اونا رو همجنس‌باز یا بچه‌باز خطاب می‌کردن. (برای نمونه اشاره مدام به حوزه علمیه قم)
با گذشت چند سال و تغییراتی که در سطح جامعه جهانی در زمینه حقوق افراد ال‌جی‌بی‌تی رخ داد، نگاه رسانه‌های برون‌مرزی هم کم‌کم تغییر کرد. پخش سریال‌های تلویزیونی که در اون‌ها شخصیت‌های همجنس‌گرا حضور داشتن و یا پخش آنونس فیلم‌هایی که درباره‌ی همجنس‌گرایان هست این روزها به راحتی در شبکه‌های فارسی زبان از جم تی‌وی و فارسی‌وان تا شبکه من و تو دیده میشه. استفاده از واژه «همجنس‌گرا» در صداگذاری و زیرنویس برنامه‌ها جا افتاده. البته گاهی لغزش‌هایی دیده میشه. مثلن یادمه در قسمتی از برنامه «دختران کاپ کیک» که از شبکه من و تو پخش می‌شد از کلمه ناپسند «همجنس‌باز» برای ترجمه واژه «گی» استفاده شد. 
با همه‌ی این اوصاف فکر می‌کنم یک دختر یا پسر زیر بیست سالِ کوییر ایرانی که مخاطب رسانه‌های برون‌مرزی هست خیلی راحت‌تر میتونه به شناختی از گرایش خودش برسه و نیازی به طی کردن هفت خوان رستم دگرباش‌های جنسی چند دهه قبل از خودش رو نداره. 
موزیک ویدیو‌های خارجی تأثیر خوبی روی من گذاشتن. مثلن همیشه موزیک ویدیو کیتی پری Fire work رو نگاه می‌کردم تا به صحنه بوسیدن دو پسر توی بار برسه. یا وقتی ریحانا Tiamo رو می‌خونه و عشق‌بازی دو زن رو نشون میده یا پینک که وقتی آهنگ Raise your glass رو می‌خونه و در موزیک ویدیوش بوسیدن دو مرد رو نشون میده و چه وقتی در اهنگ Dear mr president به موضوع همجنس‌گرایی اشاره میکنه؛ و البته لیدی گاگا با موزیک Born this way که روحی تازه در کالبد دگرباش‌های جنسی می‌دمه تأثیر بسیار خوبی بر منِ مخاطب همجنس‌گرای ایرانی گذاشتن اونم در سکوت مطلق خوانندگان مارکت ایرانی. (خانوم شهره حمایتشون از دگرباش‌های جنسی ایرانی رو اعلام کردن و انگار قول یه آهنگ رو به دگرباش‌های جنسی دادن که البته فعلن خبری ازش نشده!)
الان کافیه شبکه‌های ماهواره‌ای رو بالا پایین کنین. تا ببینیم اوضاع رسانه‌ها در این زمینه نسبت به هفت هشت سال پیش چقدر عوض شده. از پخش برنامه‌های اپرا در شبکه فارسی‌وان که به همجنس‌گرایان توجه می‌کنه، شبکه بی‌بی‌سی فارسی و صدای امریکا که در برنامه‌هاشون به مسایل دگرباش‌های جنسی می‌پردازن. شبکه من و تو که توجه نامحسوسی روی این موضوع داره. (شخصن بارها به ایمیل‌های این شبکه پیام دادم و در سایت شبکه هم تاپیک در این زمینه گذاشتم ولی پاسخی به من داده نشد. این شبکه پتانسیل تأثیر گذاشتن بر افکار عمومی رو داره ولی بنا به دلایلی توجه لازم رو به این دغدغه مخاطبین همجنس‌گراش نشون نمیده). همجنس‌گرای دهه هفتاد و هشتادی (خورشیدی) به مراتب شرایط بهتری برای شناخت خودش داره. شبکه‌های ماهواره‌ای نسبت به چند سال پیش چه از نظر کمیت و چه کیفیت رشد کرده‌اند و خواه ناخواه مسایل دگرباش‌های جنسی را در برنامه‌های خودشون پوشش می‌دهند. 

تأثیر برنامه‌های مربوط به اقلیت‌های جنسی، بر روی خانواده‌های دگرباشان
از وقتی که خودم رو شناختم و آروم آروم با خودم کنار می‌اومدم یادمه همیشه کنترلِ تلویزیون به دست، دنبال برنامه‌هایی می‌گشتم که اشاره‌ی هر چند کوتاهی به موضوع همجنس‌گرایی بکنن و بتونم مادرم رو با هزار و یک بهونه پای موضوع بنشونم. همه چیز با سخنرانی جنجالی محمود احمدی‌نژاد در دانشگاه کلمبیا پُررنگ شد. شبکه‌های خبری خواه ناخواه به این موضوع می‌پرداختن. همجنس‌گراها به رسانه‌ها راه پیدا کردن. خانواده‌ی من هم مثل خیلیای دیگه پای این برنامه‌ها می‌نشستن و اخبار رو دنبال می‌کردن. شبکه بی‌بی‌سی فارسی در خبر‌ها و برنامه‌های دیگه‌اش به موضوع دگرباش‌ها می‌پرداخت که خب این موضوع خیلی تأثیر روی خانوادم گذاشت. برنامه‌ی پرگار (هرچند خیلی ضعیف و پر از دری وری بودش) ولی همین که دو زن همجنس‌گرا رو نشون می‌داد روی خانوادم تأثیر خوبی گذاشت. همجنس‌گرایی رو از یک چیز مگویِ بد که باید در نطفه خفه بشه، از یک تابوی بزرگ به یک مشکل بد، مشکل خجالت‌آور و ایرادی که به هر حال عده‌ای بهش دچار هستن که میشه دربارش صحبت کرد تقلیل داد. شاید تأثیر همین برنامه‌ها بودش که کامینگ‌اوت ناموفق من، به یک فاجعه در خانواده‌م ختم نشد. هنوز اضطراب مادرم موقع دیدن آزار و اذیت گی‌های روسیه رو یادمه. (همون شب آشکارسازیم، بی‌بی‌سی فارسی گزارشی از آزار همجنس‌گراهای روسیه پخش کرده بود)
من برخورد آروم و خویشتن‌دارانه‌ی خانوادم رو (هرچند برون‌آیی ناموفق بود) به دلیل طرز فکر و البته تأثیر برنامه‌های آگاهی‌دهنده‌ی شبکه‌های ماهواره‌ای می‌دونم. من پذیرش گرایش جنسی‌ام از طرف پدرم رو دلیل آگاهی‌دهی شبکه‌های ماهواره‌ای میدونم (تلاش برای فراموش کردن این موضوع از طرف خانوادم و انکار دوباره این موضوع بحثی جداست)
شبکه‌های دیداری-شنیداری تأثیر بسیار زیادی بر مخاطبین‌شون دارن. اگه برنامه‌ای در زمینه دگرباش‌های جنسی با محتوای خوب پخش بشه بسیار موثر هست. بارها از شبکه من و تو خواستم که فیلم تلویزیونی prayers for boby رو پخش کنن. فکر کنین چه اتفاقی بعد از پخش همچین فیلمی می‌تونه بیاوفته؟
هرچه خانواده‌ها بیشتر و بیشتر با مسایل ما آشنا بشن؛ هرچه بیشتر یخ سخن گفتن از همجنس‌گرایان در رسانه‌های فارسی‌زبان آب بشه و برنامه‌های مستند و یا سریال‌ها‌ی تلویزیونی در این زمینه پخش کنن، تابوی «همجنس‌گرا» شکسته می‌شه. خانواده‌های ایرانی در این زمینه یا اطلاعی ندارند یا در اکثر مواقع اطلاعات غلط دریافت کردن. برای نمونه روانشناسی به نام میترا بابک در شبکه من و تو در زمینه همجنس‌گرایی حرف می‌زد و بیشتر از اینکه بخواد همجنس‌گرایی رو برای مخاطبان شبکه توضیح بده، ترنس‌سکشوالیته رو شرح می‌داد. در واقع تفاوت یک همجنس‌گرا رو با یک ترنس‌سکشوال نمی‌دونست! حالا بر فرض مادر من که خانوم میترا بابک رو دوست داره(!) برنامه‌شون رو دنبال می‌کنه و صحبت‌هاشون رو می‌شنوه بعد از پی بردن به همجنس‌گرایی فرزندش چه فکری می‌تونه بکنه؟ که پسرش دختری هست در کالبد مردانه که نیاز به تغییر جنسیت داره؟! یا وقتی زبان بدن این خانوم و میمیک صورتشون رو دقت میکردیم میدیدم که پر از احساس دلسوزی برای فرد دگرباش هست. دلسوزی‌ای که از حقیر و بیچاره و دون‌پایه دونستن فرد دگرباش نشات می‌گیره. متاسفانه این نگاه از بالا رو در اکثر استریت‌هایی که در برنامه‌هاشون به نحوی دست و پا شکسته از حقوق اقلیت‌های جنسی دفاع می‌کنن میشه دید. چه انتظاری میشه از والدینی داشت که این نگاه‌ها و حرف‌ها رو از به اصطلاح روان‌شناس‌ها و مجریان شبکه‌های تلویزیونی می‌بینن؟ مسلمن این طرز برخوردها و حمایت‌ها (که بیشتر شبیه دوستی خاله خرسه می‌مونه) باعث میشه اعتماد به نفس فرد دگرباش و خانواده‌ش گرفته بشه و سایه شرمساری و دلسوزی بر سر فرد دگرباش سنگینی کنه. 
رسانه‌های فارسی‌زبان به همون اندازه که می‌تونن تأثیر مثبتی بر خانواده افراد دگرباش داشته باشن، میتونن تأثیرات مخرب هم بذارن. به امید اینکه روزی تمام کسانی که جلوی لنز دوربین هر شبکه‌ای می‌شینن و قصد دارن درباره بچه‌های ال‌جی‌بی‌تی صحبت کنن قبلش مطالعات لازم رو داشته باشن و شکمی چیزی رو بر زبون نیارن که از قدیم گفتن یه نادان سنگی رو در چاهی می‌ندازه و ده تا عاقل نمی‌تونن درش بیارن که یه فردی می‌آد یه چی درباره همجنس‌گراها می‌گه و ما باید یه عمر زور بزنیم به خانوادمون بگیم بابا جان این آقا/خانوم به اصطلاح باسواد(!) همین جوری یه چی گفته، جدی نگیرین.

منجم
دقیقن بیست سالم بود که اسم منجم به گوشم خورد. کمی بعدتر سایتش رو پیدا کردم. یه اکانت فیک واسه خودم دست و پا کردم و شروع کردم سایت رو بالا پایین کردن. در یک کلام برای منِ اون موقع زننده و حال به هم زن بود! منو یاده چت‌روم‌های یاهو می‌نداخت که همه‌ش ازش فراری بودم. فرق‌هایی هم داشت. همه چیز دسته‌بندی شده بود. اطلاعاتت رو می‌تونستی توی صفحه‌ات قرار بدی و جستجو هم راحت توش انجام می‌شد. گاهی با اکانت‌های فیکم که همشون رو با ایمیل‌های موقت درست می‌کردم، پروفایل ادمای مشخصی رو چک می‌کردم. ولی تا همین یک سال پیش (شاید یکم بیشتر!) حاضر نبودم اکانتی رسمی واسه خودم باز کنم. فضای منجم مثل محیط روم‌های یاهو خیلی جنسی هست. یا شایدم این عریانی و بی‌پروایی جنسی‌اش زیاد به چشم می‌آد! منجم دسترسی آسان به خوراک مورد علاقه‌ی هر فردی میتونه باشه. از توش می‌شه هم سکس‌فرند درآورد و هم بوی‌فرند. شاید بشه سوشیال‌فرند هم پیدا کرد! یادمه دیت اولی که با یه پسر از تو منجم گذاشتم باعث شد واسه یه مدتی دوستای اجتماعی باشیم. دوست‌پسر اولم رو هم از منجم پیدا کردم. پس انقدر که بعضی‌ها منجم رو منفی و سیاه نشون میدن، نمی‌تونه درست باشه. یادمه وقتی یکی از دوستای لزبینم اکانتی واسه خودش باز کرده بود، گی‌های گرامی مدام بهش پیام میدادن و درخواست‌های عجیب و غریبی ازش می‌کردن. یا دوستی بودش که چندتا اکانتِ ام‌جی داشت و مرض سر کار گذاشتن ملت رو گرفته بود. یه نکته دیگه که واسه کوییر‌های شهرستانی به چشم می‌خوره اینه که اکثرن لوکیشن رو یا تهران می‌ذارن یا مراکز استان‌هاشون. یکی از دلایلش این هست که سایت منجم نامِ همه‌ی شهر‌های ایران رو پوشش نمی‌ده و دلیل دیگه که بیشتر دیده می‌شه و حتی کوییر‌هایی که در مراکز استان زندگی می‌کنن رو وا می‌داره که لوکیشنِ تهران بزنن اینه که تعداد گی‌های فعال در منجم از استان‌های دیگه اونقدر زیاد نیست که فرد به چشم نیاد. واسه خود من بارها پیش اومده با فردی تو سایت چت کنم که لوکیشن تهران زده ولی بعد بگه فلان استان زندگی میکنه! منجم سایت دوست‌یابی‌ست. این «دوست» می‌تونه اشکال مختلفی داشته باشه. از دوستی واسه سکس گرفته تا شاید دوست‌پسر یا پارتنر. تو این مدت یاد گرفتم از هر چیزی همون قدری توقع داشته باشم که می‌شه ازش برداشت کرد! منجم واسه من یکی از راه‌ها واسه پیدا کردن چیزی هست که می‌خوام. ترجیح می‌دم برخلاف یک سری از دوستام که کلن اونو بایکوت کردن، داشته باشمش. 

فیسبوک
فیسبوک سایتی هست که خیرش به خیلی از ما همجنس‌گراها رسیده. من دوست‌های صمیمیم رو از توی همین فیسبوک و دقیقن از پشت عکس‌های فیک پروفایل‌هاشون پیدا کردم. دختر، پسر، همجنس‌گرا، دوجنس‌گرا والی آخر. فیسبوک پرستیژ داره! وضعش از بعضی لحاظ از سایت منجم بهتره چون اساسن کارایی‌اش با اون سایت متفاوت هست. گروه‌های مربوط به ال‌جی‌بی‌تی‌ها در این سایت فعالیت می‌کنن که بچه‌های کوییر می‌تونن از این طریق باهم ارتباط برقرار کنن. پیج‌هایی هستن که در زمینه دگرباش‌ها فعالیت دارن، از پست کردن دل‌نوشته و خاطره‌های رنگین‌کمونی تا معرفی فیلم‌های مربوط به کوییرها یا انتشار خاطرات بچه‌های ال‌جی‌بی‌تی. پیچ‌ها و گروه‌هایی هم واسه دوست‌یابی وجود داره. ادمین هر پیج و گروه اختیار داره که قوانین خواست خودش رو ذکر کنه و اگه کاربری از اون قوانین تخطی کرد باهاش برخورد کنه. به عنوان مثال اگه در پیجی که واسه پناهندگی دگرباش‌ها اطلاع‌رسانی می‌کنه، پستی واسه پیدا کردن دوست گذاشته بشه، ادمین می‌تونه طبق مقررات وضع شده با کاربر خاطی برخورد کنه. من با آدمای مختلفی توی فیسبوک صحبت کردم که تمایل نداشتن اکانتی در منجم داشته باشن یا قبلن داشتن و غیر فعالش کردن. با کسایی صحبت کردم که از شهرهای خیلی کوچکی هستن و راحت این موضوع رو عنوان می‌کنن. اینجا دنیای بزرگی هست که هر چیزی بخوای میشه توش پیدا کرد. اگه نیاز به شناخت خودت داری میتونی به فیسبوک رجوع کنی. دلت دوست‌های مجازی میخواد که باهاشون هم صحبت شی و درد دل کنی، کدوم محیط بهتر از فیسبوک! دنبال سوشیال‌فرند می‌گردی که همشهری‌ات باشه بازم بهترین گزینه (به خصوص واسه کوییرهای شهرستانی) فیسبوکه. دنبال دوست‌پسر/دوست‌دختر یا سکس‌فرند می‌گردی شانس بیشتری توی فیسبوک داری چون به تجربه اینجا میتونی همجنس‌گراهای بیشتری رو پیدا کنی. میخوای از اخبار روز در زمینه کوییرها مطلع بشی، پیج‌های انگلیسی و فارسی زبانی هستن که در این زمینه فعالیت می‌کنن و لینک‌های خبرگزاری‌های مختلف رو در صفحات‌شون به اشتراک میزارن. فیسبوک مثه شهری می‌مونه که خیابون و کوچه زیاد توش داره. هر وقت دلت خواست می‌تونی تو یکی از این خیابونا بپیچی و یه دوری بزنی! می‌تونی تمام حرفایی که نتونستی با دوستای حقیقی‌ات بزنی بیای و با دوستای مجازی‌ات بگی. مجازی‌ها رو حقیقی کنی. می‌تونی نقاط خالی شده‌ی زندگی‌ات رو، مجازی پر کنی. مجازی تمرین کنی که چطور خودت باشی و یاد بگیری و بفهمی «خود بودن»، بهترین کمک و لطفی هست که می‌تونی در حق خودت کرده باشی.


۱۳۹۳ اردیبهشت ۹, سه‌شنبه

آرامش مدرن

پرونده ویژه: اقلیت اینترنتی (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)


روش برقراری یک رابطه، برخاسته از هدفی است یا خود یک هدف است؟ حتما می‌شود برای هر دو نمونه‌هایی را ذکر کرد. اینکه یک نفر از روش دوست‌یابی منحصر به فرد خود لذت می‌برد آن هم به دلیل آزمون و خطاهایی که در طول عمرش انجام داده، می‌تواند او را در جایگاهی قرار دهد که برای زنده نگاه داشتن این سنت و عادت درونی‌اش به دنبال رابطه‌های مورد نظرش باشد؛ اما اگر بپنداریم در این جریان، شخص برای رسیدن به یک «آرامشی» یا یک «لذتی» بارها و بارها در روش‌هایی که دیگران امتحان کرده و نتیجه گرفته‌اند، شکست خورده، اعتماد به نفسش را از دست داده، تحقیر شده و تنها گشته، بعید نیست که روش‌های سنتی و مدرن را همواره در جنگ ببیند و پیروز را همانی بداند که آخرین رابطه موفقیت‌آمیز را برایش به ارمغان آورده است.
در شماره پنجم مجله، به این بحث پرداخته شد که دگرباشان دیروز چگونه رابطه برقرار می‌کردند، اما همان جا هم با قطعیت نمی‌شد بیان کرد که دگرباشان امروز آیا طوری دیگر رابطه برقرار می‌کنند؟ یا اینکه آیا دگرباشان دیروز، امروز هم همانگونه در پی روابط خود هستند؟ اصلا آیا افرادی هستند که بین روش‌های براقری رابطه‌ی دیروزین و امروزین در آمد و شد باشند؟ در آن مورد ما به توالت‌های عمومی رفتیم، پارک‌ها را دیدم، باشگاه‌های ورزشی را نگاه کردیم و جاهایی از این قبیل؛ اما حالا باید به فیسبوک دگرباشان جنسی نگاه کنیم، به منجم‌هایشان، به نیم‌بازهایشان، به سایت‌هایی که عضوند، به آی‌دی‌هایی که در پالتاک و یاهو و ... دارند؛ تا همان گونه که در ابتدا اشاره شد، دستی از دور بر این شعله داشت که سرانجام آیا این روابط ایمن‌تر شدند؟ سالم‌تر هستند؟ کارآمدی‌شان قابل قبول است؟ بحث به اینجا خلاصه نمی‌شود، اگر پای شناخت و معرفت یک دگرباش به خودش را هم به میان آوریم که او در کدام حالت می‌تواند به شناختی منطبق‌تر بر آرامش خاطر او، برسد؟ تکنولوژی آیا زندگی دگرباشان را راحت کرده یا پر دغدغه؟
بی‌شک برای اویی که سال‌ها روابط خود با دیگران را در مهمانی‌ها، پارک‌ها و مدرسه‌ها کلید زده یا اویی که سال‌ها بدون روابطِ دلخواه، خود را از جامعه اقلیت‌های جنسی دور نگه داشته، آشنا شدن با دنیایی که سلامش را صفر و یک‌ها به دیگری می‌رسانند نه جنبش دهان، یک تجربه پر از هیجان خواهد بود. این واقعه به عکس نیز صادق است، برای آنهایی که ذهن‌شان پر است از عکس و پروفایل و اطلاعات دیجیتالی و آنالوگی، برخوردی اتفاقی و حضوری که منجر به یک رابطه (جنسی، عاطفی، کاری و...) شود، هیجانی شگرف به بار خواهد آورد. آسیب‌های هر یک مشخصند و سودمنی‌هایشان هم همینطور، در مقالات بعدی نیز به آن اشاره شده، لذا در اینجا از آن می‌گذریم.

تاثیرپذیری
رادیو و تلویزیون، برای آنهایی که تشنه اطلاعات هستند، امروز همان جعبه جادویی است که می‌تواند ده سال دیگر هم آنها را سر جایشان میخکوب کند. درست که برنامه‌های متنوع در راستای آگاهی‌بخشی در زمینه اقلیت‌های جنسی، چیستی‌شان، حقوق‌شان و انتظارات‎شان، بسیار پرفایده هستند اما همین رادیو و همین تلویزیون برنامه‌هایی را هم پوشش می‌دهند که جانب‌دارانه و سیاست‌کارانه در پی عقب‌گرد و یا در جا زدنی مثال‌زدنی هستند. پذیرش اینکه همجنس‌گرایی، یک مساله خصوصی است و نه حقوقی و قانونی و ... به حد زیادی به پوشش همین برنامه‌های صوتی تصویری وابسته است. اینکه فرهنگ یک جامعه چه بخواهد و قانونش چه انعطافی نشان دهد و مردم چه رضایتی داشته باشند، همه و همه با همین جعبه‌هایی جادویی است که مسیری برای تاثیرگذاری بر زندگی دگرباشان هموار می‌کنند. تاثیری که به قطع نمی‌توان گفت، مثبت است یا منفی؛ اما نباید از این موضوع نیز غافل ماند که ابراز عقیده، حتی عقیده اشتباه قدمی به سوی جلو است، چرا که نگفتن و ندیدن علاوه بر افزونی غفلت، فرصت نقد را هم از بین می‌برند. وجود رسانه‌های مستقل رادیویی و تلویزیونی تنها شاهرگ اطلاع‌رسانی درست و موثر به ذهنِ افراد است؛ تاثیری که نخست، فرد دگرباش، سپس خانواده او و در نهایت جامعه را دست‌خوش تحول می‌کند.
امروز اگر خیلی هم کم‌رو باشیم، یا گرفتار و پرمشغله باشیم، می‌توانیم بدون مراجعه به نهادی یا به کسی، در خلوت خود به دریای الکترونیکی مطالب آموزشی دست پیدا کنیم. دگرباشان فردا درباره امروز ما همان حرفی را خواهند زد که ما در این جایگاه برای دگرباشان دیروز سخنرانی می‌کنیم! شاید آنها با آموزش و پرورش صحیح، فرهنگ خانوادگی و شخصی درست (که به این زودی‌ها در ایران ما قابل پرداختن نخواهند بود) و جامعه‌ای مترقی، هرگز تحت تاثیر روش‌های برقراری رابطه قرار نگیرند، یا خیلی کم متاثر شوند. آنها تاریخ ما را خواهند خواند که چگونه منجم داشتیم، فیسبوک داشتیم و محصولات اروتیک و پورن تماشا می‌کردیم، یا اینکه ساعت‌های خود را در چت‌روم‌ها و پشت پروفایل‌ها می‌گذراندیم تا به در کس آید! پس غریب نیست اگر برخورد دگرباشان قدیمی‌تر با یکدگیر را در بوته بررسی قرار دهیم.

حقوق
در اینجا لازم است که نگاهی بر حقوق و احقاق آنها کنیم. طبیعتا وبلاگ‌نویسی، مجله‌نویسی و فیلم و مستند‌سازی راهی است برای اطلاع‌رسانی، خودشناسی و رابطه گرفتن با دیگران اما چه تاثیری دارد بر حقوق دگرباشان جنسی؟ اهمیت این قضیه را با مثالی می‌توان شرح داد. تصور کنید در جامعه‌ای هستید که دگرباشان جنسی به صرف گرایش خود مجرم شناخته ‌می‌شوند، شما حق اعتراض به این جرم‌انگاری را ندارید چرا که به خاطر همراهی با مجرم، خود مجرم تلقی می‌شوید. تصور کنید قانون اینقدر شکننده و بسته است که دادوستد مداومش با عُرف اجتماعی شرایطی را به جز سکوت و تحمل برای شما ایجاد نمی‌کند که عدالت‌خواهی کنید؛ اما امروز با نوشتن یک بیانه و قرار دادن آن در وبلاگ یا وبسایت خود، دادن یک ایمیل به نهادهای بین‌المللی حقوق بشری، ضبط یک ویدیوی ساده و قرار دادن آن در یوتیوب، به اشتراک‌گذاری واقعه در فیسبوک و از این دست موارد، می‌توانید مجراهای حمایتی و قانونی را که پیشتر به ناحق از شما گرفته شده بود، برای خود باز کنید. بیشتر از اینکه به تکنولوژی به چشم برقراری رابطه جنسی یا عاطفی یا موارد مشابه نگاه کرد، می‌بایست قدردان آن بود که این امکان را فراهم آورده که با یک تماس اینترنتی، بتوانیم دیگران را از حوادث مربوط به دگرباشان جنسی مطلع کنیم.
وبلاگ‌نویسی بین دگرباشان جنسی، ده سالی است که رونق دارد، گاهی اگرچه خود صحنه‌ای پرمخاطره برای نویسندگان بوده اما در مجموع می‌توان فهمید که گامی مثبت در اطلاع‌رسانی بوده است. یک نویسنده جوان برای اینکه بتواند از عهده نقدی که به مطلبش وارد می‎شود برآید، کتاب می‌خواند، مقاله ترجمه می‌کند و یاد می‌گیرد سند و منبع برای حرف‌هایی که می‌آورد داشته باشد. خواننده در مواجهه با وبلاگ‌نویسی این‌چنینی، حتی اگر همجنس‌گرایی را پیش از این در ذهن خود نمودی از شیطان‌پرستی، بی‌شرمی و بی‌عفتی می‌دانست، حالا می‌داند که با یک «آگاه» و یک «مطلع» طرف است، می‌خواند و می‌پرسد تا به جواب برسد تا بتواند جواب دهد. چه بسا کسا که این‌گونه و پس از این کلنجارها هوموفوبیای‌شان (دگرباش‌ستیزی‌شان) فروکش کرده و وجود تنوع و تفاوت بشری را به رسمیت بشناسند.
امروز اگر خبری به گوشمان می‌رسد، می‌توانیم برای پی بردن به حقیقت خبر، خبرگزاری‌های مختلفی را بررسی کنیم، می‌توانیم نقد کنیم و به محتوای دگرباش‌ستیزانه اعتراض کنیم حتی اگر آن محتوا، استفاده از «همجنس‌باز» در زیرنویس یک فیلم باشد.
باید خوش‌بین بود و نگاه کرد. باید در این راه آسیب‌پذیری را باحوصله و اطلاع‌رسانی کاهش داد. شاید امروز با وجود تکنولوژی‌های مختلف، مراقبت از حریم خصوصی دشوارتر شده باشد اما در برآیند خود، امکان پیگیری و نقد را هم فراهم آورده است. امروز بحث بر سر اینکه آیا همجنسگرایی وجود دارد یا ندارد نیست، بلکه درباره حریم خصوصی افراد و روابط‌شان باید صحبت کرد. این اندیشه باید جا بیافتد که اگر خواهان برخورداری روابطی سالم بین دوستان خود و افراد جامعه خود هستیم، چه سنت و چه تکنولوژی را در راستای احقاق حقوقِ بشر به کار گیریم.

آرش سعدی

۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

اقلیت اینترنتی

پرونده ویژه: اقلیت اینترنتی (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)

پرونده‌ای درباره‌ی تاثیر مدرنیته بر زندگی اقلیت‌های جنسی ایرانی



در ابتدا لازم است این توضیح داده شود که مدرنیته در این پرونده، به معنای قرن بیست و یکم و تکنولوژی نیست. بلکه استفاده از روش‌هایی برای برقرار کردن ارتباط بین دگرباشان جنسی است که شاید چند سال پیش، یک همجنس‌گرا آن امکان را نداشت. عصر، عصرِ مدرنی است اما شالوده‌هایی به قدمت سُنت دارد و در همین عصر، عده‌ای خود یا ناخودآگاه در صدد احیای سنت‌ها هستند و در برابر آن، تکنولوژی با این عظمت، مجبور است با همتای قدیمی خود یعنی سنت کنار بیاید. تاثیر تکنولوژی بر روابط مساله فراگیری است، آنچنان فراگیر که برای بحثی کامل نیاز به علومِ توامان روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی، سنت‌شناسی و روش‌شناسی هستیم. بی‌شک با یک مقاله و یک پرونده و یک مجله نمی‌توان بحثی به چنین ژرفایی را پوشش داد، اما اظهار نظر در یک بحث سازنده، می‌تواند گرمایی از شعله‌ی این کارزار را به دستان ما برساند.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

پرده‌نشینی زنان همجنس‌گرا (بخش نخست)

دفتر مقالات (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)


در این شماره و 3 شماره آینده مقالاتی رو در اختیارتون میزارم که در آن به جستجوی زنان همجنس‌گرا و علت نبودن نامی از آنان در تاریخ تمدن‌های مطرح جهان پرداختم.
یاس آسمون

لزبین، زنان همجنس‌گرا، طبق‌زن، زنانی که به همجنس خود میل عاطفی و جسمانی دارند، زنان مردنما، فاحشگان سیر شده از مردان، باکره هایی که هرگز جسم مرد را دریافت نکرده اند و به همجنسان خود اکتفا کرده‌اند.
اینها چه کسانی هستند؟ کجایند پیشینگان همجنس‌گرای ما، مادران طبیعت ما در تاریخ همجنس‌گرایی؟ چرا حتی تابوشکنانی همچون لزبین‌ها باز هم در تاریخ بعد از مردان همجنس‌گرا قرار می‌گیرند؟
هر فردی با یک بار نوشتن واژه همجنس‌گرا در گوگل به انبوه اطلاعات فراوان علمی و غیر علمی در رابطه با همجنس‌گرایان می‌رسد اما از این انبوه مطالب تنها بخش بسیار کوچکی به طور اختصاصی به زنان همجنس‌گرا تعلق دارد. چرا زنان در گذر تاریخ همیشه در پستوخانه‌ی فراموشی قرار می‌گیرند؟ آیا این به دلیل هزاران سال مردسالاری نهفته هست یا عدم علاقه خود این افراد به ابراز وجود؟ عمق فاجعه را به راحتی در عکس زیر میتوان دریافت:

آیا چیزی در مورد همجنس‌گرایی زنانه در ویکی‌پدیای فارسی وجود دارد؟ جواب منفی است. 
همجنس‌گرایی از دوران بسیار قدیم در تمام جوامع بشری کم و بیش وجود داشته برخلاف تصور رایج که اکثر مردم کشورهای آسیایی را هوموفوب (دگرباش‌ستیز) و محل بدی برای زندگی همجنس‌گرایان می‌دانند جالب است بدانید که همجنس‌گرایی در فرهنگ کشورهای آسیایی وجود داشته و حتی مورد قبول بوده . برای مثال در بین‌النهرین در 1250 سال پیش از میلاد برای مردی که به دروغ به دیگری نسبت مفعول بودن در رابطه همجنس‌گرایانه دهد یا به مردان تجاوز جنسی کند مجازات در نظر گرفته می‌شد ولی ممنوعیتی برای روابط آزادانه میان دو مرد وجود نداشته. در کشور چین هم در 770 سال پیش از میلاد همجنس‌گرایی مردان جرم محسوب نمیشده و در ژاپن همجنس‌گرایی هرگز در این کشور به عنوان یک گناه توسط دین و جامعه ژاپن دیده نشده‌ است. در کشور ایران هم با وجود مجازات اعدام برای مردان همجنس‌گرا در دوران هخامنشیان و ساسانیان، در ایران پس از اسلام با همجنس‌گرایی و روابط همجنس‌گرایانه برخوردی صورت نمی‌گرفته و مجاز بوده‌است. اما چیزی که جلب توجه می‌کند عدم صحبت از همجنس‌گرایان زن می‌باشد در ایران قدیم عملاً هیچ مدرکی برای اثبات وجود همجنس‌گرایی زنان وجود نداشته و شعر و داستانی در این باره سروده نشده؛ تنها اشاره‌ی کوچک به همجنس‌گرایی زنانه وجود پیمان خواهری بین زنان بوده که در آن زنی هدیه‌ای را که شامل چرمی به شکل آلت مرد بوده برای زن دیگر می‌فرستاده و اگر گیرنده هدیه را قبول می‌کرده بین آن دو پیمان خواهری شکل می‌گرفته.
در ایران باستان به زنان همجنس‌گرا «طبق‌زن» گفته می‌شده که خودِ واژه طبق‌زنی به معنای این است که دو زن شرم خود را بر یکدیگر بمالند.
در دگرواژه (واژه‌نامه دگرباشان) طبق‌زنی به معنی مالیدن اندام تناسلی دو زن بر یکدیگر برای ارضای غریزه جنسی تعریف شده است.
این واژه در ادبیات پارسی به گونه‌ای منفی به کار برده شده است و البته عمل طبق‌زنی را هم عملی شنیع دانسته‌اند و از نظر دینی آن را مستوجب مجازات می‌دانستند. مساحقه نیز کلمه‌ای دیگر است که برای زنان همجنس‌گرا استفاده می‌شود و معنی‌ای مانند طبق‌زنی دارد و مانند واژه لواط در فقه استفاده می‌شود. از جمله واژه‌های دیگر که در ایران مورد استفاده قرار می‌گرفته میتوانیم به صفت سعترباز اشاره کنیم. که دو معنی دارد:
1. زنی که چرمینه بندد و با زن دیگر مجامعت کند و آن چرمی است که بصورت آلت تناسل دوخته‌اند.
2.بی‌باک، دلاور .
حقیقتی که طی جستجوهای انگلیسی و فارسی به آن رسیدم این بوده که در ژاپن، چین، تایلند، ایران و بیشتر فرهنگ‌های آسیایی و حتی در یونان و قبایل قدیمی آفریقایی، پدیده‌ی همجنس‌گرایی مردانه امری شناخته شده بوده که در ادبیات و هنر هر کشور، به نحوی خودش را بروز داده اما در میان انبوه نقاشی‌ها، روایات، مجسمه‌ها و اشعار، اثر چندانی از همجنس‌گرایان زن دیده نمی‌شود. تنها چیزی که از وجود همجنس‌گرایی زنانه خبر می‌دهد وجود واژه‌هایی مانند طبق‌زن و سعترباز می‌باشد و شاید تنها بتوانیم سافوی جزیره لسبوس، شاعری که 2539 سال قبل آشکارا از عشق خود به زنان در شعرهایش سخن می‌گفته اسم ببریم. در آن دوران و سده‌های بعد سافو به شدت مورد تمسخر کمدی‌نویسان قرار گرفت اینکه زنی احساسات فردی‌‌اش را آشکارا بیان کند، برای آتنی‌ها مایه‌ی خنده بود، به‌خصوص که حتی در نمایشنامه‌های‌شان بازیگر زن نداشتند و مردان، نقش زنان را بازی می‌کردند.
این طرز برخورد یونانیان آن دوره، نشانگر طرز تفکر جامعه بوده که اعتقاد داشت، زن را باید از زندگی اجتماعی دور نگه داشت و شهرت و احترام سافو به این هنجار اجتماعی عدم حضور زنان درجامعه لطمه می‌زد. با این حال سافو به مقام و احترامی در میان یونانیان دست پیدا کرد که کمتر زنی در آن دوران همپای او ماندگار شد. به طوری‌که سقراط و افلاطون او را گرامی می‌داشتند.
از این دید که به مسئله زنان و پدرسالاری حاکم بر جهان نگاه کنیم مسئله‌ی عدم وجود همجنس‌گرایان زن به خوبی خودش را روشن می‌کند. زنان چه همجنس‌گرا و چه دگرجنس‌گرا افرادی بودند که در بسیاری از تمدن‌ها شهروند دوم محسوب می‌شدند حق اظهار نظر و شرکت در اجتماعات را نداشتند و افرادی بودند که کمی وضعیت بهتری نسبت به بردگان داشتند. اگر هم استثنایی در تاریخ در مورد زنان وجود داشته باشد که نامشان در تاریخ ثبت شده و در دوران خود افرادی شناخته شده و مورد احترام بوده‌اند. بعضا این احترام و شهرت را یا با ذکاوت از طریق دوستی و پشتیبانی با مردان مطرح دوران خود بدست آورده‌اند و یا برای رسیدن به آن به نوعی بخشی از زن بودن خودشان را انکار و مخفی کردند. (اشاره به معدود جنگجویان و فرماندهان زنی که در تاریخ آسیای دور و میانه تنها نامی از آنها به یادگار مانده.)
پس در این نوشته از ابتدا به نقش زنان پیش از تمدن و بعد از آن در طول تاریخ می‌پردازیم.

قبایل اولیه
ویل دورانت آغاز کشاورزی را آغاز تمدن می‌داند زیرا انسانی که به قصد زراعت در سرزمینی به صورت ثابت سکونت کند و غذا برای روز مبادایش ذخیره کند زمانی که نگرانی‌اش از حیث خوراک رفع شود به فکر ساختن خانه و معبد و مدرسه می‌افتد و سپس ممکن است اختراعاتی متناسب با نیازهای روزش انجام شود حیوانات را اهلی کند و از آنها کار بکشد و سرانجام به نیاز اهلی کردن نفس خود و پرورش اخلاق بپردازد. این عقیده‌ی دورانت بسیار شبیه به «هرمِ مزلو»1 است که فلاسفه نیز به آن معتقدند.
هرم مزلو، در مورد نیازهای اساسی انسان است. به اعتقاد مزلو نیازهای آدمی از یک سلسله مراتب برخوردارند که رفتار افراد در لحظات خاص تحت تأثیر شدیدترین نیاز قرار می‌گیرد. هنگامی که ارضای نیازها آغاز می‌شود، تغییری که در انگیزش فرد رخ خواهد داد بدین گونه است که به جای نیازهای قبل، سطح دیگری از نیاز، اهمیت یافته و محرک رفتار خواهد شد. نیازها به همین ترتیب تا پایان سلسله مراتب نیازها اوج گرفته و پس از ارضا، فروکش کرده و نوبت به دیگری می‌سپارند.

هرم مزلو
در این نظریه، نیازهای آدمی در پنج طبقه قرار داده شده‌اند که به ترتیب عبارتند از:
1. نیازهای زیستی: نیازهای زیستی در اوج سلسله مراتب قرار دارند و تا زمانیکه قدری ارضا گردند، بیشترین تأثیر را بر رفتار فرد دارند. نیازهای زیستی نیازهای آدمی برای حیات خودند؛ یعنی: خوراک، پوشاک،نیاز جنسی و مسکن. تا زمانی که نیازهای اساسی برای فعالیت‌های بدن به حد کافی ارضا نشده‌اند، عمده فعالیت‌های شخص احتمالاً در این سطح بوده و بقیه نیازها انگیزش کمی ایجاد خواهد کرد.
2. نیازهای امنیتی: نیاز به رهایی از وحشت، تأمین جانی و عدم محرومیت از نیازهای اساسی است؛ به عبارت دیگر نیاز به حفاظت از خود در زمان حال و آینده را شامل می‌شود.
3. نیازهای اجتماعی: یا احساس تعلق و محبت؛ انسان موجودی اجتماعی است و هنگامی که نیازهای اجتماعی اوج می‌گیرد، آدمی برای روابط معنی‌دار با دیگران، سخت می‌کوشد.
4. احترام: این احترام قبل از هر چیز نسبت به خود است و سپس قدر و منزلتی که توسط دیگران برای فرد حاصل می‌شود. اگر آدمیان نتوانند نیاز خود به احترام را از طریق رفتار سازنده برآورند، در این حالت ممکن است فرد برای ارضای نیاز جلب توجه و مطرح شدن، به رفتار خراب‌کارانه یا نسنجیده متوسل شود.
5. خود شکوفایی: یعنی شکوفا کردن تمامی استعدادهای پنهان آدمی؛ حال این استعدادها هر چه می‌خواهد باشد. همان طور که مزلو بیان می‌دارد: «آنچه آنسان می‌تواند باشد، باید بشود».
 همان طور که واضح است. صمیمیت جنسی، در مرحله سوم قرار دارد پس این موضوع کاملا طبیعی است که در قبایل اولیه که بشدت درگیر رفع نیازهای طبقات اول و دوم خود بودند خانواده و دوستی و گرایش‌های جنسی به شکل امروزه وجود نداشته و به آن اهمیتی نمی‌دادند. حتی وجود سکس هم در طبقه اول در راستای تولید مثل و ایجاد افراد بیشتر جهت به وجود آمدن امنیت در برابر حوادث خارجی انجام می‌شده نه بر اثر عشق و صمیمیت بین دو فرد بالغ.
پس با این مقدمه به نقش زنان در قبایل اولیه می‌پردازیم:
زنان در ابتدای تاریخ وضعیتی بسیار متفاوت از دوران‌های بعد از خود و شکل‌گیری تمدن‌های عظیم داشتند. از آنجایی که هرچقدر به فرزندان توجه بیشتری نشان داده می‌شد احتمال زنده ماندن‌شان هم بیشتر می‌شد و مدت زمان بیشتری در پناه خانواده می‌مانده‌اند این امر باعث می‌شد در هنگام جدا شدن از خانواده کارآزموده‌تر باشند و چون مادر عهده‌دار نظم خانواده بود در ابتدا پدر منزلت ناچیزی داشت. حتی در آن دوره معتقد بودند مردان نقشی در به وجود آمدن کودک ندارند. با توجه به اهمیت دادن بسیار زیاد قبایل اولیه به داشتن تعداد افراد زیاد جهت پیدا کردن غذا و دفاع از قبیله در برابر حوادث و اینکه تصور می‌شد زن به تنهایی کودک را ایجاد می‌کند می‌توان تصور کرد چه احترام و منزلت زیادی به جنس مونث می‌شده حتی بعدها هم که نقش روابط جنسی در آبستنی زنان مشخص شد باز هم زنان چندان در پی یافتن پدر فرزندان‌شان نبودند. زنان متعلق به پدر یا برادر خود و یا قبیله‌ی خود بودند و با آنها زندگی می‌کردند. روابط خواهر و برادر، بسیار صمیمانه‌تر از روابط زن و شوهر بود و شوهر هم در قبیله خود با مادرش زندگی می‌کرده و مخفیانه همسرش را می‌دیده است. به همین دلیل رابطه‌ی پدر و فرزندان بسیار ضعیف باقی می‌مانده زیرا در این قبایل زندگی خانوادگی معنایی نداشته و زنان و مردان جدا از هم بودند و حتی مردی نمی‌توانسته در میان عموم با زنی ظاهر شود حتی اگر همسرش باشد. بدلیل این گونه مرزها بود که در مردم اولیه روابط نامشروع میان مردان شکل گرفت و این‌گونه مردان توانستند خود را از زنان دور نگاه دارند. به این ترتیب در آن دوره خانواده: یعنی زنی که همراه فرزندانش در قبیله خود با مادر و برادران و خواهرانش زندگی می‌کند. البته با این وجود نوعی ازدواج وجود داشته که زناشویی سرخانه اسم دارد در این مورد مرد به قبیله‌ی زن می‌پیوندد و به والدین او خدمت می‌کند اما باز هم ارث از مادر به کودکان می‌رسد. حتی سلطنت هم از جانب مادر بود که منتقل می‌شده البته این مسئله با مسئله مادرشاهی یکی نیست زیرا زن باز‌ هم اختیاردار تمام و کمال دارایی نبوده و نقشش بیشتر تسهیل روابط خویشاوندی بود. درست است که در تمام جوامع اولیه بدلیل نقش زن در تقسیم غذا او دارای قدرت بوده و حتی در قبایل مختلف انواع قدرت و سلطه زنان را می‌توان مشاهده کرد (از جمله زنان هندیشمردگان حتی می‌توانستند رئیس قبیله را انتخاب کنند و یا در قبایل ایرکوئوی زنان حق برابری با مردان در رای دادن و اظهار نظر داشتند) اما باز هم در بیشتر قبایل وضع زن با برده‌ها فرقی نداشته. ناتوانی زن بدلیل عادت ماهانه که مانع از حمل سلاح برایش می‌شده و مصرف شدن نیروی زن در راه وضع حمل و بزرگ کردن کودکان او را مجبور کرد به مقامی پست قانع شود. ممکن است تصور شود که با پیشرفت تمدن وضع زن بهتر شد در حالی‌که این موضوع صحیح نیست و ما با مشاهده‌ی وضع زن در تمدن‌های بزرگ در ادامه این نوشته متوجه این موضوع خواهیم شد. چیزی که باید حتما مورد توجه قرار بگیرد این است که زنان در قبایل اولیه بازیچه‌ی دست مردان نبودند و به اندازه مردان شجاع و باهوش بودند هنگامی‌که مردان در پی شکار می‌رفتند این زنان بودند که کشاورزی را رونق دادند، ساخت پارچه را آغاز کردند و هزاران هنر خانگی دیگر را توسعه دادند. اگر در آن دوران زنان ناتوان را رها می‌کردند نباید آن را بخشی از فطرت آن مردم دانست بلکه عملی بوده که براساس شرایط محیط و زمان آن دوره انجام می‌شده که همیشه قوی‌ترین و کاری‌ترین افراد باعث بقای قبیله می‌شوند. اما با توسعه صنعت و کشاورزی جنس قوی‌تر کنترل امور را بدست گرفت و با توسعه دام‌پروری منبع تازه‌ای از ثروت به چنگ مرد افتاد و حتی کشاورزی که روزگاری عمل پیش پا افتاده‌ای بود در نظر شکارورزان در آخر بدلیل منفعت مالی مرد را به سمت خود جلب کرد و باعث شد مردان، زنان را از تنها منبع مالی‌شان دور کنند و خود کنترل اوضاع را بدست بگیرند.
با پیشرفت کشاورزی و استفاده از گاوآهن که نیازمند قدرت بدنی زیاد بود مردان کم‌کم کشاورزی را بدست گرفتند و در آخر دارایی‌های قابل انتقال انسان از قبیل حیوانات اهلی، محصولات زمین بیشتر شد. زن فرمان‌بردارتر شد و مرد در این دوره از تاریخ خواستار زنی وفادار شد که فرزندان خود مرد را به دنیا بیاورد و بزرگ کند و چون قدرت به مرد انتقال پیدا کرد و حق پدری شناخته شد انتقال ارث به جای مادر، از پدر به فرزندان انجام شد.
با به وجود آمدن خانواده پدرشاهی، زن و فرزندانش جزئی از ممالک مرد شدند. زن تا ورطه‌ای سقوط کرد که به عنوان مال بعد از مرگ شوهر به ارث می‌رسید و یا حتی بعد از مرگ شوهر او را هم می‌کشتند. مردان به آزادی روابط جنسی خود ادامه دادند و زنان مجبور به عفت‌داری پیش از ازدواج و وفاداری مطلق به شوهر پس از ازدواج شدند. به دنیا آمدن دختران منفور شد و همه جا زن از مرد ارزش کمتری پیدا کرد در جزیره فیجی ارزش زن به قدر یک تفنگ بود و راحت خرید و فروش می‌شد. زنان را از ورود به معابدی که حتی سگ‌ها هم اجازه دخول داشتند منع کردند و اینگونه بود که تمدن انسان متمدن با به بردگی کشیدن هم گونه‌ی خود آغاز شد و خشت اول چون کج نهد معمار تا ثریا دیوار کج خواهد رفت.

منابع در دفتر مجله موجود است


۱۳۹۳ اردیبهشت ۲, سه‌شنبه

کنجکاو دوگانه

دفتر مقالات (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)

آیا شما خودشناخته، کنجکاو-دوگانه[1] هستید؟
این ناهمگونی را چگونه یافته‌اید، جذاب و یا شورشی؟
منتشر شده در تاریخ 25 ژوئن 2013، توسط دکتر "جرمی شرمن"
برگردان ژوبین رها


این یک سوال جنسی نیست اما همچنان بشدت سوالی خصوص در زمینه ویژگی شخصیتی اساسی می‌باشد.
چه زمانی شما در تفکرات‌تان پی به یک ناهمگونی بردید، آیا در این مورد کنجکاو هستید؟
هنگامی که فردی در می‌یابد که شما دو موضوع متضاد را بیان می‌کنید، آیا شما فکر می‌کنید که، "خب حالا این موضوع جالب است، من موظف هستم تا چیزهایی را از طریق بررسی موقعیت دو کیفیتی‌ام (دو طرفه‌ام) بیاموزم؟"
یا اینکه آیا ناخودآگاه سمت دیگری را نگاه می‌اندازید، موضوع را عوض می‌کنید، ناهمگونی را منکر می‌شوید، روحیه مبارزه‌طلبی خود را بخاطر گستاخی‌اش تمسخر می‌کنید، یا تنها صحبت را به آب و هوا می‌کشانید؟
من از حامیان کنجکاوی-دوگانه خودشناخته هستم، اما پس از آن کنجکاو-دوگانه هستم. یک کنجکاو-دوگانه خودشناخته بودن همیشه برای من خوب بوده است. بیشتر 450 مقاله‌ای که در اینجا[2] نوشته‌ام پاداش غنی من برای تجسس در ناهمگونی‌های خودم می‌باشد، که بیان یا باورمند بودن به دو موضوع متضاد را به خودم گوشزد می‌کند.
بسیاری از ما ادعا می‌کنیم که خودشناخته کنجکاو-دوگانه هستیم. بنظر می‌رسد که نشانه‌ای از ذهن باز می‌باشد که در فرهنگ ما فضیلتی بحساب می‌آید که همه ما می‌خواهیم ادعا کنیم که دارای آن می‌باشیم. من به چنین خودتملق‌گویی‌ها عقیده ندارم. برای من، آنچه که ما را هدایت می‌کند اصل نیست، بلکه قیمت است؛ چقدر می‌ارزد و چه چیزی به ما می‌دهد.
اگر شما فواید قابل اطمینانی را از کنجکاو-دوگانه بودن خودشناخته بدست نخواهید آورد، دلیلی وجود ندارد که شما هرگز بهای چنین کنکاشی را بپردازید. در برخی حلقه‌ها بخود آمدن در خصوص ناهمگونی‌هایتان بسیار هزینه‌بر است، مانند فرهنگ‌های خشن که در آن‌ها بروز اولین نشانه ناهمگون بودن شما مانند این است که با لکه خونی در یک سلسله مراتب خطرناک بازی کنید. مردم آماده حمله هستند، مانند اینکه اگر شما در مورد موضوعی متناقض باشید، شما دروغگو، احمق، بازنده و یکی از بی‌دست‌وپاهای مسابقات تلویزیونی خواهید بود. این بهای بسیار سنگینی‌ست که باید پرداخته شود و بسیاری از ما گه‌گاه پرداختش کرده‌ایم بطوری که اگرچه ما تمایل داریم که مدعی کنجکاو-دوگانه بودن خودشناخته باشیم، اما اطمینان نداریم که می‌توانیم از پسش بربیاییم.
من شانس این را داشته‌ام که در برخی حلقه‌های آکادمیک نادر که قاتل نیستند مراوده داشته باشم، در جایی که چشم گروه‌های تحقیقاتی بر جایزه بود، ما بر سوالات تمرکز کردیم و نه بر وضعیت، همه ما خواستار و قادر به اثبات مواردی هستیم که ناهمگونی‌هایمان بروز می‌دهند، خواهان این هستیم که آنها را به یکدیگر نشان دهیم و بدون از دست دادن موقعیت آنها را اکتشاف کنیم. من برای 20 سال عضوی از یک تیم تحقیقاتی بوده‌ام که بخاطر ندارم در آن حتی برای یکبار هیچ کدام از ما به دیگری انگی بچسباند و صحبت را به یک رقابت سلسه مراتبی بیاندازد. من خوش‌اقبال هستم. بنا بر آنچه دیده‌ام بسیاری از مراودات آکادمیک بسیار بیشتر از آن خشن هستند.
و هنوز افراد دانشگاهی باید بهتر بشناسند، حداقل در تئوری. تاریخ روشن‌فکری به راستی با نوشته‌های "افلاطون" اوج گرفت، این اولین مرتبه‌ای‌ست که ما می‌توانیم فردی را ردیابی کنیم که در زمان واقعی و بر روی کاغذ (در واقع پاپیروس) خود را می‌شناسد، بنابراین ما می‌توانیم ناهمگونی‌هایش را بشناسیم و از آنها بیاموزیم. "هوم"[3] می‌گوید: "حقیقت از بحث‌های میان دوستان سرچشمه می‌گیرد"، که می‌تواند شامل دوستانه رفتار کردن با خود در زمانی که در خصوص موقعیت خود از طریق معاینه نفس بحث می‌کنید، هم باشد.
علم بطور گسترده‌ای ناهمگونی‌ها را در تلاشی برای مدل‌های همواره بهتر گونه‌ای که مسائل هستند، زیر و رو می‌کند، مدل‌هایی که باید با مدل‌های بهتر که ما باید کشفشان کنیم، عقب رانده می‌شوند. ما افراد دانشگاهی و دانشمندان خوب می‌دانیم که ایده‌های جدید از درون کشاکش‌های بین ایده‌های موجود بوجود می‌آیند. همانطور که فیلسوف "هگل" برای همین ادعایش معروف است، ما از میان برخورد ایده‌های‌مان و مذاکرات نتیجه‌بخش مابین آنها پیشرفت می‌کنیم: یک استدلال (نظریه)، ضد استدلال (نظریه نقیض) و بحث نتیجه‌بخش، بینش (استنتاج)‌های جدیدی را بوجود می‌آورد.
بنابراین شما اگر قادر نباشید اشاره کنید که نظریه و نظریه نقیض شما با هم برخورد دارد، اگر نتوانید بگویید که: "بلی، من حدس می‌زنم که در آن مورد  دو نظر دارم." نمی‌توانید به یک استنتاج جدید برسید.
البته، همگی ما در مورد موضوعات دارای دو نظر هستیم. اعتراف به اینکه در مورد مساله‌ای شما در دو راهیِ تصمیم‌گیری هستید، آغاز یک کنکاش است و خودش شکست بای-کیوریاسیتی[4] نمی‌باشد.
اما بودن بر سر دوراهیِ تصمیم‌گیری می‌تواند احساس ناپایداری ایجاد کند و اگر شما فکر می‌کردید که نظرتان در خصوص موضوعی ثابت‌تر باقی مانده است، این موضع‌گیری در ابتدا تواضع است. زمانی که فکر می‌کنید که حقیقت را بیان می‌کرده‌اید در حالی که بر روی یک سکوی محکم برنامه‌ریزی‌شده به جای سکویی لرزان ایستاده بودید، احتمالا در برابر سکوی لرزان مقاومت می‌کنید و هر چیزی می‌گویید تا ثبات قدم را بدست بیاورید. زمانی که ناهمگونی‌تان را به چالش می‌کشید، ممکن است واکنش دفاعی ناگهانی و سریعی را با گفتن جملات زیر احساس کنید:
"مشخصا شما منظور من را اشتباه دریافته‌اید." (تماما مشکل از شماست، من که فرد باهوشی هستم.)
"چه، یعنی من مجبورم مراقب کلمه به کلمه‌ای که به شما می‌گویم باشم؟!" (تماما مشکل از شماست، شما فرد بدی هستید.)
"خب، شرط می‌بندم که شما هم ناهمگون هستید." (نسخه بزرگ‌سالانه این جمله "می دانم که شما ناهمگون هستید، اما من چه هستم؟!")
"هی، هیچکس واقعیت را نمی‌داند، تنها در جستجوی راز هستند" (نوع بیان روشنفکرانه گفتن ساکت شو.)"
و یا اینکه ممکن است تنها نظر مخالف خود را تکرار کنید، از این طرف و آن طرف بگویید تا طرفِ بحث‌تان را خسته کنید تا بگذارد برود.
دلایل بسیاری وجود دارد که ممکن است احساس کنیم قادر نخواهیم بود به برخورد ایده‌هایمان توجه داشته باشیم. اگر برای پیش رفتن در طول روز بستگی به انتخاب بین دو ایده متفاوت دارید، اگر آنها دیوارهای حامل پشتیبان احساس‌تان نسبت به خود هستند و یا شما را قادر می‌سازند تا شغلتان را حفظ کنید و یا خانواده‌تان را شاد نگه دارید، بسیار سخت‌تر خواهد بود که بطور عقلانی کنجکاو-دوگانه باشید؛ اما همچنین اگر شما اعتقاد دارید که تفکراتی که تا بحال داشته‌اید، برای شما این حق را بدست آورده که ادعا کنید صحیح‌ترین حقیقت را یافته‌اید، -نیازی به تفکر بیشتر نیست- شما فکر خواهید کرد که از کنجکاوی-دوگانه عقلایی، فارغ‌التحصیل شده‌اید!
یکی از مشهورترین خطوطی که کنجکاوی-دوگانه درون‌گرایانه را پیشنهاد می‌کند، این فرم اف اسکات فیتزجرالد[5] است:
«آزمایش یک هوش درجه اول، توانایی نگاه داشتن همزمان دو ایده متضاد در مغز می‌باشد و همچنان توانایی عمل کردن را حفظ کردن...»
تعداد کمی از افراد می‌دانند از آنجا به کجا می‌روند، گرچه:
«...فردی که باید، بعنوان مثال قادر باشد تا ببیند که اشیاء ناامید هستند و هنوز به این عنوان شناخته می‌شوند که خودشان را وارونه کنند. این فلسفه در اوایل بزرگسالی‌ام شکل گرفت، زمانی که غیر محتمل و ناپسند را دیدم، اغلب "غیرممکن" به واقعیت می‌پیوست.»
آنچه که خوب است اما جایی که از اینجا می‌روم نیست، فیتزجرالد، حقیقتا تنها هنوز یکی دیگر از آن تشویق‌های "تنها انجامش بده" جامع پیشنهاد می‌دهد که من تنها از روی عدم خلوص به آن معتقدم.
برای کنجکاو-دوگانه درون‌گرایانه، این موضوع در خصوص نگه داشتن همزمان دو ایده متضاد در ذهن و تصمیم‌گیری آنچه در آن مورد باید انجام داد، می‌باشد و همچنین چگونگی استنتاج که می‎تواند به معنای همراهی با یک ایده و یا دیگری ‌باشد، یا برخی استنتاج‌های دوگانه، اما به هرحال چه چیز توانایی روبرو شدن از چهار سمت با این واقعیت را دارد که شما آنها را ترجیح می‌دهید نگه دارید تا اینکه اخبار انحراف ناهمگونی خود را منعکس سازید. این نوعی هوش درجه اول است که من تحسین می‌کنم و شوقش را دارم.




[1] Bi-curious: لغتی تخصصی در زمینه گرایش‌های جنسی و عاطفیست که معادلی در زبان فارسی برای آن نیافتم، اما اشاره به کنجکاوی.دوگانه در گرایش به دو جنس موافق و مخالف دارد، بنابراین از واژه کنجکاوی-دوگانه استفاده کردم.
 [2]منظور سایت تخصصی "روان‌شناسی امروز" می‌باشد که نوسینده این مقاله، برای آن می‌نویسد:
http://www.psychologytoday.com/
David Hume [3]  فیلسوف و تاریخ‌شناس بریتانیایی قرن 18 میلادی
[4] bi curiosity
[5] F. Scott Fitzgerald