پرونده ویژه: اقلیت اینترنتی (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)
من قصد دارم در این نوشته به برخی از تجربهها و برداشتهای خودم از رابطهی اقلیتهای جنسی ایران و تکنولوژی بپردازم. در دو مورد اول تجربههای خودم از تأثیر برنامههای ماهوارهای در شناخت خودم و آگاهیدهی به خانوادم رو میگم و در دو مورد دوم تجربه و نگاه خودم از سایتهای منجم و فیسبوک رو واستون مینویسم.
محمد
تأثیر برنامههای مربوط به اقلیتهای جنسی، بر روی دگرباشان جنسی
دقیقن یادم نیست چند سالم بود که واسه اولین بار واژه «همجنسگرا» به گوشم خورد. فکر کنم 17 سالم بودش. اولین بار توی برنامه شباهنگ صدای امریکا بود. فکر کنم مجری برنامه لونا شاد بود و گزارشی رو از آثار هنری یه نقاش نشون میداد که اشاره به همجنسگرایی او میکرد. من شوک شدم. «همجنسگرا!!». (اون موقع شبکههای ماهوارهای مثه الان انقد زیاد نبودن. همین صدای امریکا زمان و روزهای پخشش خیلی کم و محدود بود) دفعات بعد یادمه آرشام.پ رو در صدای امریکا دیدم. یک گی خیلی راحت جلوی دوربین یک شبکه نشسته و از خودش و هم احساسهاش حرف میزنه. واسم قابل باور نبود. یاد گرفته بودم که این موضوع یک تابوی خیلی بزرگ هست که همیشه باید در خفا و اونم با احساسی آمیخته با گناه همراه باشه. آرشام.پ (تا جایی که من میدونم) این تابو رو در رسانههای دیداری-شنیداری فارسی زبان شکوند. شبکههای ماهوارهای مثه قارچ بالا میاومدن. برنامهها و حرفهایی با تم تمسخر و تحقیر دگرباشهای جنسی دیده میشد. برای نمونه خانم بدری.ه که مجری برنامههایی در شبکههای لسآنجلسی بودن در کمال حماقت و بیخردی در جایی میگن «انقدر به هم بدی نکنید! هر کسی بدی میکنه نتیجه کارش رو میبینه، ولی خیلیها نمیفهمن بلایی که سرشون میاد نتیجه کارهای بدشون بوده! مثلا خدا با آدمهای بد یک کاری میکنه که سرطان میگیرن یا خدا بهشون یک بچه گی میده... ولی نمیفهمن این سرطان یا این بچه گی نتیجه اون کارهای بدشون بوده1»!
یا در شبکههای سیاسی مخالف حکومت ایران برای تحقیر و تمسخر افراد طرفدار حکومت، اونا رو همجنسباز یا بچهباز خطاب میکردن. (برای نمونه اشاره مدام به حوزه علمیه قم)
با گذشت چند سال و تغییراتی که در سطح جامعه جهانی در زمینه حقوق افراد الجیبیتی رخ داد، نگاه رسانههای برونمرزی هم کمکم تغییر کرد. پخش سریالهای تلویزیونی که در اونها شخصیتهای همجنسگرا حضور داشتن و یا پخش آنونس فیلمهایی که دربارهی همجنسگرایان هست این روزها به راحتی در شبکههای فارسی زبان از جم تیوی و فارسیوان تا شبکه من و تو دیده میشه. استفاده از واژه «همجنسگرا» در صداگذاری و زیرنویس برنامهها جا افتاده. البته گاهی لغزشهایی دیده میشه. مثلن یادمه در قسمتی از برنامه «دختران کاپ کیک» که از شبکه من و تو پخش میشد از کلمه ناپسند «همجنسباز» برای ترجمه واژه «گی» استفاده شد.
با همهی این اوصاف فکر میکنم یک دختر یا پسر زیر بیست سالِ کوییر ایرانی که مخاطب رسانههای برونمرزی هست خیلی راحتتر میتونه به شناختی از گرایش خودش برسه و نیازی به طی کردن هفت خوان رستم دگرباشهای جنسی چند دهه قبل از خودش رو نداره.
موزیک ویدیوهای خارجی تأثیر خوبی روی من گذاشتن. مثلن همیشه موزیک ویدیو کیتی پری Fire work رو نگاه میکردم تا به صحنه بوسیدن دو پسر توی بار برسه. یا وقتی ریحانا Tiamo رو میخونه و عشقبازی دو زن رو نشون میده یا پینک که وقتی آهنگ Raise your glass رو میخونه و در موزیک ویدیوش بوسیدن دو مرد رو نشون میده و چه وقتی در اهنگ Dear mr president به موضوع همجنسگرایی اشاره میکنه؛ و البته لیدی گاگا با موزیک Born this way که روحی تازه در کالبد دگرباشهای جنسی میدمه تأثیر بسیار خوبی بر منِ مخاطب همجنسگرای ایرانی گذاشتن اونم در سکوت مطلق خوانندگان مارکت ایرانی. (خانوم شهره حمایتشون از دگرباشهای جنسی ایرانی رو اعلام کردن و انگار قول یه آهنگ رو به دگرباشهای جنسی دادن که البته فعلن خبری ازش نشده!)
الان کافیه شبکههای ماهوارهای رو بالا پایین کنین. تا ببینیم اوضاع رسانهها در این زمینه نسبت به هفت هشت سال پیش چقدر عوض شده. از پخش برنامههای اپرا در شبکه فارسیوان که به همجنسگرایان توجه میکنه، شبکه بیبیسی فارسی و صدای امریکا که در برنامههاشون به مسایل دگرباشهای جنسی میپردازن. شبکه من و تو که توجه نامحسوسی روی این موضوع داره. (شخصن بارها به ایمیلهای این شبکه پیام دادم و در سایت شبکه هم تاپیک در این زمینه گذاشتم ولی پاسخی به من داده نشد. این شبکه پتانسیل تأثیر گذاشتن بر افکار عمومی رو داره ولی بنا به دلایلی توجه لازم رو به این دغدغه مخاطبین همجنسگراش نشون نمیده). همجنسگرای دهه هفتاد و هشتادی (خورشیدی) به مراتب شرایط بهتری برای شناخت خودش داره. شبکههای ماهوارهای نسبت به چند سال پیش چه از نظر کمیت و چه کیفیت رشد کردهاند و خواه ناخواه مسایل دگرباشهای جنسی را در برنامههای خودشون پوشش میدهند.
تأثیر برنامههای مربوط به اقلیتهای جنسی، بر روی خانوادههای دگرباشان
از وقتی که خودم رو شناختم و آروم آروم با خودم کنار میاومدم یادمه همیشه کنترلِ تلویزیون به دست، دنبال برنامههایی میگشتم که اشارهی هر چند کوتاهی به موضوع همجنسگرایی بکنن و بتونم مادرم رو با هزار و یک بهونه پای موضوع بنشونم. همه چیز با سخنرانی جنجالی محمود احمدینژاد در دانشگاه کلمبیا پُررنگ شد. شبکههای خبری خواه ناخواه به این موضوع میپرداختن. همجنسگراها به رسانهها راه پیدا کردن. خانوادهی من هم مثل خیلیای دیگه پای این برنامهها مینشستن و اخبار رو دنبال میکردن. شبکه بیبیسی فارسی در خبرها و برنامههای دیگهاش به موضوع دگرباشها میپرداخت که خب این موضوع خیلی تأثیر روی خانوادم گذاشت. برنامهی پرگار (هرچند خیلی ضعیف و پر از دری وری بودش) ولی همین که دو زن همجنسگرا رو نشون میداد روی خانوادم تأثیر خوبی گذاشت. همجنسگرایی رو از یک چیز مگویِ بد که باید در نطفه خفه بشه، از یک تابوی بزرگ به یک مشکل بد، مشکل خجالتآور و ایرادی که به هر حال عدهای بهش دچار هستن که میشه دربارش صحبت کرد تقلیل داد. شاید تأثیر همین برنامهها بودش که کامینگاوت ناموفق من، به یک فاجعه در خانوادهم ختم نشد. هنوز اضطراب مادرم موقع دیدن آزار و اذیت گیهای روسیه رو یادمه. (همون شب آشکارسازیم، بیبیسی فارسی گزارشی از آزار همجنسگراهای روسیه پخش کرده بود)
من برخورد آروم و خویشتندارانهی خانوادم رو (هرچند برونآیی ناموفق بود) به دلیل طرز فکر و البته تأثیر برنامههای آگاهیدهندهی شبکههای ماهوارهای میدونم. من پذیرش گرایش جنسیام از طرف پدرم رو دلیل آگاهیدهی شبکههای ماهوارهای میدونم (تلاش برای فراموش کردن این موضوع از طرف خانوادم و انکار دوباره این موضوع بحثی جداست)
شبکههای دیداری-شنیداری تأثیر بسیار زیادی بر مخاطبینشون دارن. اگه برنامهای در زمینه دگرباشهای جنسی با محتوای خوب پخش بشه بسیار موثر هست. بارها از شبکه من و تو خواستم که فیلم تلویزیونی prayers for boby رو پخش کنن. فکر کنین چه اتفاقی بعد از پخش همچین فیلمی میتونه بیاوفته؟
هرچه خانوادهها بیشتر و بیشتر با مسایل ما آشنا بشن؛ هرچه بیشتر یخ سخن گفتن از همجنسگرایان در رسانههای فارسیزبان آب بشه و برنامههای مستند و یا سریالهای تلویزیونی در این زمینه پخش کنن، تابوی «همجنسگرا» شکسته میشه. خانوادههای ایرانی در این زمینه یا اطلاعی ندارند یا در اکثر مواقع اطلاعات غلط دریافت کردن. برای نمونه روانشناسی به نام میترا بابک در شبکه من و تو در زمینه همجنسگرایی حرف میزد و بیشتر از اینکه بخواد همجنسگرایی رو برای مخاطبان شبکه توضیح بده، ترنسسکشوالیته رو شرح میداد. در واقع تفاوت یک همجنسگرا رو با یک ترنسسکشوال نمیدونست! حالا بر فرض مادر من که خانوم میترا بابک رو دوست داره(!) برنامهشون رو دنبال میکنه و صحبتهاشون رو میشنوه بعد از پی بردن به همجنسگرایی فرزندش چه فکری میتونه بکنه؟ که پسرش دختری هست در کالبد مردانه که نیاز به تغییر جنسیت داره؟! یا وقتی زبان بدن این خانوم و میمیک صورتشون رو دقت میکردیم میدیدم که پر از احساس دلسوزی برای فرد دگرباش هست. دلسوزیای که از حقیر و بیچاره و دونپایه دونستن فرد دگرباش نشات میگیره. متاسفانه این نگاه از بالا رو در اکثر استریتهایی که در برنامههاشون به نحوی دست و پا شکسته از حقوق اقلیتهای جنسی دفاع میکنن میشه دید. چه انتظاری میشه از والدینی داشت که این نگاهها و حرفها رو از به اصطلاح روانشناسها و مجریان شبکههای تلویزیونی میبینن؟ مسلمن این طرز برخوردها و حمایتها (که بیشتر شبیه دوستی خاله خرسه میمونه) باعث میشه اعتماد به نفس فرد دگرباش و خانوادهش گرفته بشه و سایه شرمساری و دلسوزی بر سر فرد دگرباش سنگینی کنه.
رسانههای فارسیزبان به همون اندازه که میتونن تأثیر مثبتی بر خانواده افراد دگرباش داشته باشن، میتونن تأثیرات مخرب هم بذارن. به امید اینکه روزی تمام کسانی که جلوی لنز دوربین هر شبکهای میشینن و قصد دارن درباره بچههای الجیبیتی صحبت کنن قبلش مطالعات لازم رو داشته باشن و شکمی چیزی رو بر زبون نیارن که از قدیم گفتن یه نادان سنگی رو در چاهی میندازه و ده تا عاقل نمیتونن درش بیارن که یه فردی میآد یه چی درباره همجنسگراها میگه و ما باید یه عمر زور بزنیم به خانوادمون بگیم بابا جان این آقا/خانوم به اصطلاح باسواد(!) همین جوری یه چی گفته، جدی نگیرین.
منجم
دقیقن بیست سالم بود که اسم منجم به گوشم خورد. کمی بعدتر سایتش رو پیدا کردم. یه اکانت فیک واسه خودم دست و پا کردم و شروع کردم سایت رو بالا پایین کردن. در یک کلام برای منِ اون موقع زننده و حال به هم زن بود! منو یاده چترومهای یاهو مینداخت که همهش ازش فراری بودم. فرقهایی هم داشت. همه چیز دستهبندی شده بود. اطلاعاتت رو میتونستی توی صفحهات قرار بدی و جستجو هم راحت توش انجام میشد. گاهی با اکانتهای فیکم که همشون رو با ایمیلهای موقت درست میکردم، پروفایل ادمای مشخصی رو چک میکردم. ولی تا همین یک سال پیش (شاید یکم بیشتر!) حاضر نبودم اکانتی رسمی واسه خودم باز کنم. فضای منجم مثل محیط رومهای یاهو خیلی جنسی هست. یا شایدم این عریانی و بیپروایی جنسیاش زیاد به چشم میآد! منجم دسترسی آسان به خوراک مورد علاقهی هر فردی میتونه باشه. از توش میشه هم سکسفرند درآورد و هم بویفرند. شاید بشه سوشیالفرند هم پیدا کرد! یادمه دیت اولی که با یه پسر از تو منجم گذاشتم باعث شد واسه یه مدتی دوستای اجتماعی باشیم. دوستپسر اولم رو هم از منجم پیدا کردم. پس انقدر که بعضیها منجم رو منفی و سیاه نشون میدن، نمیتونه درست باشه. یادمه وقتی یکی از دوستای لزبینم اکانتی واسه خودش باز کرده بود، گیهای گرامی مدام بهش پیام میدادن و درخواستهای عجیب و غریبی ازش میکردن. یا دوستی بودش که چندتا اکانتِ امجی داشت و مرض سر کار گذاشتن ملت رو گرفته بود. یه نکته دیگه که واسه کوییرهای شهرستانی به چشم میخوره اینه که اکثرن لوکیشن رو یا تهران میذارن یا مراکز استانهاشون. یکی از دلایلش این هست که سایت منجم نامِ همهی شهرهای ایران رو پوشش نمیده و دلیل دیگه که بیشتر دیده میشه و حتی کوییرهایی که در مراکز استان زندگی میکنن رو وا میداره که لوکیشنِ تهران بزنن اینه که تعداد گیهای فعال در منجم از استانهای دیگه اونقدر زیاد نیست که فرد به چشم نیاد. واسه خود من بارها پیش اومده با فردی تو سایت چت کنم که لوکیشن تهران زده ولی بعد بگه فلان استان زندگی میکنه! منجم سایت دوستیابیست. این «دوست» میتونه اشکال مختلفی داشته باشه. از دوستی واسه سکس گرفته تا شاید دوستپسر یا پارتنر. تو این مدت یاد گرفتم از هر چیزی همون قدری توقع داشته باشم که میشه ازش برداشت کرد! منجم واسه من یکی از راهها واسه پیدا کردن چیزی هست که میخوام. ترجیح میدم برخلاف یک سری از دوستام که کلن اونو بایکوت کردن، داشته باشمش.
فیسبوک
فیسبوک سایتی هست که خیرش به خیلی از ما همجنسگراها رسیده. من دوستهای صمیمیم رو از توی همین فیسبوک و دقیقن از پشت عکسهای فیک پروفایلهاشون پیدا کردم. دختر، پسر، همجنسگرا، دوجنسگرا والی آخر. فیسبوک پرستیژ داره! وضعش از بعضی لحاظ از سایت منجم بهتره چون اساسن کاراییاش با اون سایت متفاوت هست. گروههای مربوط به الجیبیتیها در این سایت فعالیت میکنن که بچههای کوییر میتونن از این طریق باهم ارتباط برقرار کنن. پیجهایی هستن که در زمینه دگرباشها فعالیت دارن، از پست کردن دلنوشته و خاطرههای رنگینکمونی تا معرفی فیلمهای مربوط به کوییرها یا انتشار خاطرات بچههای الجیبیتی. پیچها و گروههایی هم واسه دوستیابی وجود داره. ادمین هر پیج و گروه اختیار داره که قوانین خواست خودش رو ذکر کنه و اگه کاربری از اون قوانین تخطی کرد باهاش برخورد کنه. به عنوان مثال اگه در پیجی که واسه پناهندگی دگرباشها اطلاعرسانی میکنه، پستی واسه پیدا کردن دوست گذاشته بشه، ادمین میتونه طبق مقررات وضع شده با کاربر خاطی برخورد کنه. من با آدمای مختلفی توی فیسبوک صحبت کردم که تمایل نداشتن اکانتی در منجم داشته باشن یا قبلن داشتن و غیر فعالش کردن. با کسایی صحبت کردم که از شهرهای خیلی کوچکی هستن و راحت این موضوع رو عنوان میکنن. اینجا دنیای بزرگی هست که هر چیزی بخوای میشه توش پیدا کرد. اگه نیاز به شناخت خودت داری میتونی به فیسبوک رجوع کنی. دلت دوستهای مجازی میخواد که باهاشون هم صحبت شی و درد دل کنی، کدوم محیط بهتر از فیسبوک! دنبال سوشیالفرند میگردی که همشهریات باشه بازم بهترین گزینه (به خصوص واسه کوییرهای شهرستانی) فیسبوکه. دنبال دوستپسر/دوستدختر یا سکسفرند میگردی شانس بیشتری توی فیسبوک داری چون به تجربه اینجا میتونی همجنسگراهای بیشتری رو پیدا کنی. میخوای از اخبار روز در زمینه کوییرها مطلع بشی، پیجهای انگلیسی و فارسی زبانی هستن که در این زمینه فعالیت میکنن و لینکهای خبرگزاریهای مختلف رو در صفحاتشون به اشتراک میزارن. فیسبوک مثه شهری میمونه که خیابون و کوچه زیاد توش داره. هر وقت دلت خواست میتونی تو یکی از این خیابونا بپیچی و یه دوری بزنی! میتونی تمام حرفایی که نتونستی با دوستای حقیقیات بزنی بیای و با دوستای مجازیات بگی. مجازیها رو حقیقی کنی. میتونی نقاط خالی شدهی زندگیات رو، مجازی پر کنی. مجازی تمرین کنی که چطور خودت باشی و یاد بگیری و بفهمی «خود بودن»، بهترین کمک و لطفی هست که میتونی در حق خودت کرده باشی.