پرونده ویژه: مرثیهای برای یاهو (شماره سوم، دی و بهمن91)
درد دلی درباره ی حذف روم های یاهو
کیارش لاماژور
نمیدونم از کجا باید شروع کنم؟! از زمانی که تو امجی (یک سایت دوستیابی گیها) عضو شدم سال 88 روزهای اول خیلی خوشحال بودم که وارد یک جامعه ی مجازی شدم که میتونستم با هم حس هام ارتباط برقرار کنم و از هم صحبتی و هم نشینی با اونا لذت ببرم،دوستانی پیدا کردم، دورهمی ها و مهمونی هایی دعوت میشدم خیلی خوب بود. با آدمهای خیلی جورواجور و مختلفی آشنا شدم. تا اینکه همین چند وقت پیش یه اتفاق خیلی بد افتاد، خیلی خیلی بد! نمیدونم چی شد که یاهو روم هاشو به صورت ناگهانی مسدود کرد و بدجوری دست کسایی رو که هر از گاهی هوس می کردند که وارد روم های ال جی بی بشن تو حنا گذاشت؛ منظورم همون آقایونیه که وقتی زناشون باهاشون قهر میکردند میاومدند یاهو... .
این اتفاق شوم همش تو یه ساعت افتاد: بعدم که همتون بهتر از من میدونین چی شد دیگه! کافیه سری به صفحه ی افراد تازه وارد این سایت امجی بزنید و افراد جدیدی که تازه عضو شدن رو نگاه کنید! اونم نه به خودشون که به هد لاینشون(متنی که کنار آیدیشون نوشته شده) یادمه قدیما هدلاین همه این بود که دنبال بیاف یا پارتنر یا دوست هستند،حالا هم اگه یه بنده خدا میخواست صرفا دنبال رابطه جنسی باشه توی خفای خودش میکرد اما وضعیت هدلاینای الان: «رابطه ی گروهی»، «رابطه ی خشن»، «زیر بیست سانت نیا تو»، «پولی ام» و... .
در آخر هم میخوام یکی از خاطره های خودمو بگم که اخیرا اتفاق افتاد :پیام اومد واسم که من خیلی دوست دارم با شما هم صحبت شم و چند کلام با هم حرف بزنیم. گفتم باشه، اینم شمارم. گفت: هماهنگ کن همو ببینیم. گفتم بفرما اینم هماهنگ! رفتیم دیدیم همو،دیدم یه پراید مشکی وایستاده و یکی هم عقب نشسته. از ماشین اومد پایین سلام علیک کردیم گفت این آژانسه بشین بریم یه چرخی بزنیم. نشستیم و راه افتاد ماشین، یخورده که ماشین حرکت کرد دیدم دستشو گذاشت رو پاهام. منم معذب و شوکه شدم و دستشو از رو پام برداشتم، بعد به طور غیر منتظره ای بهم گفت نترس آقای راننده هم از خودمونه آیدی اش فلانه! من خیلی تعجب کردم و (بعد کلی فحش و بد و بیراه که اینجا گفتن سانسورش کن!) اومدم بیرون از ماشین.میدونم که دوستانی هم هستند که مثل من ازین تجربیات داشتند و فکر نمیکنم البته از روم های عمومی سابق یاهو چیزی از این بیشتر در بیاد.
یاهو؛ تلخ ولی دوست داشتنی
رایان
کسی نیست که با یاهو آشنایی نداشته باشه یا یه بار به روم های یاهو سر نزده باشه. برای خیلی ها روم یاهو جاییه که میتونن اونجا اون بخش از وجودشون که تو جامعه مخفیش میکنن، نشون بدن. برای ما گی ها هم که جایگاه خاص خودشو داره. ما که گی کلاب نداریم بریم. باید تو همین یاهو انرژی و احساسات خودمون رو خالی کنیم. علی رغم همه ی خوبی هاش من یه تجربه بدی از یاهو دارم.
دو سال پیش بود که تو یاهو با یه نفر دوست شدم. خودش رو رها 20 ساله ساکن تهران و گی معرفی کرد. طبق معمول اون چند تا عکس داد و من چند تا عکس و با هم دوست شدیم... . اولش زیاد با هم صمیمی نبودیم. اونم یکم از چت کردن باهام اجتناب میکرد. خودشو مغرور نشون داد تا شاید نظر منو به خودش جلب کنه. منم که یه آدم احساساتی و ساده، زود بهش دل باختم. چند باری که فرصت شد و رفتم تهران، سعی کردم ببینمش. ولی هر دفعه تهران رفتن های من مصادف میشد با غیبت های طولانی رها تو یاهو.
هر وقت هم ازش میخاستم وب یا وویس بدیم میکروفنِ خراب و وبِ خراب رو بهانه میکرد. یه بار بهم گفت از رابطه ی جنسیش با یکی دیگه فیلم گرفته. حاضره اون فیلم رو در ازای عکسای خیلی شخصی من مبادله کنه. منم که اصن این عکس گرفتنهای عجیب که بعضی ها از خوشون میگیرن انگار که مدل فیلم پورن هستن، برام تعریف نشده، جواب رد دادم و اونم دلخور شد و یه مدتی باهام حرف نزد.
تقریبا یه سال از دوستی اینترنتیمون میگذشت و تو این یه سال شاید هفته ای دو یا سه بار با هم چت میکردیم. از همه چی حرف میزدیم. این حرف زدن ها باعث میشد علاقه من به رها بیشتر و بیشتر بشه. میگفت یه سال ازم بزرگتره ولی انگار خیلی بیشتر از یه سال بود. یه جورایی حرف زدن باهاش بهم احساس امنیت میداد.
بعد از یک غیبت خیلی طولانی چند ماهه که برگشت بهم گفت: از ایران رفتم. با خونواده اومدیم مالزی پناهنده شدیم تا از اینجا بریم کانادا.
از اون به بعد خیلی بیشتر با هم حرف میزدیم. تقریبا هر شب و اونم بهم علاقهمند شده بود. نمیدونم از طریق اینترنت میشه عاشق شد یا نه! حالا اسمشو بزاریم احساس. کلی احساس داشتیم به هم دیگه. هر شب با هم حرف میزدیم یا بهتر بگم هر شب خودمو مینداختم تو آغوش کسی که فقط چند عکس ازش دیده بودم ولی کلی کلمه ازش شنیده بودم. اون به مالزی پناهنده شده بود و من به آغوش اون.
روزا همین طور میگذشت و کارمون فقط یه چیز شده بود؛ من تو اتاقم و اونم تو اتاقش میلیون ها کیلومتر دورتر از هم، یه آهنگ رو همزمان پلی کنیم و گوش کنیم و خودمونو تو آغوش همدیگه تصور کنیم. کلی اشک، لبخند، دوستت دارم، عشق و خیلی چیزای دیگه رو تو آغوش مجازیش تجربه کردم.
دوباره یه غیبت طولانی دیگه شروع شد. بهش پیام میدادم ولی جوابی نمیداد. تو یه سایت دوستیابی که هر دو عضو بودیم بهش پیام میدادم و میدیدم که پیامم رو خونده ولی همه بدون جواب. خیلی بهم ریختم، نگران بودم. نمیدونستم که چرا اینطوری شده. حدس زدم شاید میخواد به این رابطه مجازی پایان بده. بهش پیام دادم که ما فقط دوست اینترنتی هستیم. هیچ تعهدی نداریم به هم. نمیدونم شاید اینجا داریم خودمونو خالی میکنیم. اگه میخوای تمومش کنی، تمومش کن ولی سکوت نکن، سکوتت اذیتم میکنه.
به حرفای خودم که فکر میکردم میدیدم چقدر احمقم. این رابطه کجا میخواد بره. دنبال چی هستم تو یه رابطه ی مجازی. چرا دنیای واقعی رو ول کردم اومدم اینجا، چند روزی گذشت و بالاخره بهم پیام داد: عزیزم، میدونم من مثل تو نمیتونم قشنگ بنویسم، تو قشنگ مینویسی چون دلت پاکه. هیچی تو دلت نیست. برو ایمیلتو چک کن، یه نامه برات نوشتم.
از کنجکاوی داشتم میمردم. میخواستم بدونم چی باعث این رفتارش شده. چی باعث همه ی این پس زدن ها شده. نامه رو خوندم، چند بار خوندم، کلمه هاش تو سرم میچرخیدن. شوکه شدم و البته خیلی گیج. نمیتونستم اتفاقی که پیش اومده بود رو درک کنم. یعنی چی؟؟؟ این همه مدت؟؟؟ مگه میشه؟؟؟
جمله آخر نامه خوب تو ذهنم موند. هنوز هم جلو چشمامه : من هیچ وقت تو عشقم بهت دروغ نگفتم. تو این مدت واقعا عاشقت شدم. دوستدارت علی 30 ساله دانشجوی دکترا ساکن مالزی. این جمله آخر رو چند بار خوندم تا بفهمم جریان چیه، واقعا شوکه شده بودم.
تو نامه از زندگیش نوشته بود که چطور به اصرار مادرش و به خاطر اینکه دل مادرشو نشکنه، با یه دختر که هیچ حسی بهش نداشته ازدواج کرده بود و اینکه چطور یه بچه ناخواسته شرایط زندگیشو بدتر کرده بود. با اینکه خیلی ناراحت و عصبانی بودم ولی دلم به حالش سوخت.
همیشه ازم میپرسد اگه یه گی مجبور بشه با یه دختر ازدواج کنه، بعد اگه بچه دار هم بشن، اگه پسره دختره رو اصن دوستش نداشته باشه چیکار باید بکنه؟ منم جواب دادم : باید طلاقش بده. بچه رو هم میتونه از دور مراقبش باشه. اونم گفت : « نه. تو نمیفهمی. به همین راحتیا نیست.» الان میفهمم چرا اون حرفارو میزد.
اون کلمه های آخرش « علی 30 ساله دانشجو...» مثل آب یخی بود که ریخت روم. فک کردم به حرفاش. به عکساش، دیدم همش میتونه دروغ باشه. چند روز دیگه بهم پیام داد که میام ایران، میام پیشت. ولی من خیلی شوکه شده بودم، نمیتونستم بهش اعتماد کنم. از اون روز به بعد دیگه باهاش حرف نزدم.
بعد از اون اتفاق، اعتمادم به همه ی آدمایی که تو یاهو میشناختم از بین رفت. اگر طرف وب نداشت یا تو یه شهر نبودیم جوابشو نمیدادم. که این باعث شد خیلیا از دستم دلخور بشن. ولی خب این من بودم 2 سال باهام بازی شده بود نه اونا. بعد از اون جریان تو برقراری رابطه مشکل پیدا کردم. احساس میکردم همه ی احساساتم جا مونده پیش یه مرد 30 ساله. خیلی وقته دارم تلاش میکنم که عاشق یکی بشم ولی انگار اون تجربه مثل یه زخم روی احساساتم مونده.
چرا دنیای واقعی رو ول کردم و رفتم سراغ یاهو؟ چرا خیلی ها این کارو میکنن؟ دلیل های زیادی داره. شاید چون رابطه بیرون دنیای مجازی به خاطر فاصله زیاد سخت باشه. یه چیز مهم که در مورد یاهو هست اینه که تو یاهو ما آدم ایده آل خودمونو میسازیم، شاید یه جور عقده گشایی. با همه این تفاسیر، یاهو منو بهتر از هر کس دیگه میشناسه، چون از خیلی از لحظات مهم زندگیم خبر داره.
راضی نیستم!
کاوه اهورایی
از ورودم داخل چترومهای یاهو، لذت میبردم. برای اینکه بتونم وارد روم الجیبیوان بشم بعضیوقتا تا ده دقیقه توی صف انتظار صبر میکردم. همین که داخل میشدم، رباتها رو ایگنور میکردم. یه نگاه به آیدیها میانداختم تا ببینم کسی از دوستام هست توی روم یا نه؛ بعدش منتظر میموندم تا ظاهرم و خصوصیاتم با مشخصات دلخواه آدمایی که توی روم چیزی مینوشتن، مطابقت کنه، تا پیام بدم. با بعضیها که گرم میگرفتم حسابی با هم دوست میشدیم، با بعضیها هم همون اول نمیساختم. نه دنبال بیاف بودم نه دنبال کسی برای رابطهی جنسی، همین که میتونستم با یکی صحبت کنم دربارهی هرچی که به ذهنم میرسید، آرومم میکرد. حوصلهام که سر میرفت هیچ جایی مثل روم نمیتونست وقتمو پر کنه. ساعتها توی روم میموندم و به حرف کسایی که میرفتن روی تاک گوش میدادم.
برای تنوع، گاهی توی رومهای دیگه هم میرفتم. توی روم استریتها، توی روم اروپاییها، توی روم هنر و ... خلاصه همه جا سرک میکشیدم و با هر کی که میدیدم مثل من نیاز به همصحبت داره، چت میکردم. بعضی وقتا خودمو دختر جا میزدم برای استریتها و کلی میخندیدم، نقش پسر استریت رو بازی میکردم واسه پسرای گی یا دخترا و ترنسها، خب سرمو یه جوری گرم میکردم دیگه، تنهایی خیلی بهم فشار میآورد.
اولین قرارمو هم از طریق همین چت رومها گذاشتم، اصلا هم راضیکننده نبود... . یکی از بیافهامم از توی چتروم پیدا کردم، خیلی هم خوب نبودیم با هم. با این حال من وقتی بیاف هم داشتم باز توی چتروم زیاد میومدم. یه جورایی بهش معتاد شده بودم. برام اهمیت نداشت که توش قاچاق انسان میکردند یا رباتها و بوترها کاربرا رو اذیت میکردند. دستمم به شرکت یاهو نمیرسه ولی میدونم که هیچ وقت دیگه نمیتونم یه جایِ دنج، مثل چترومهای الجیبی پیدا کنم.
مُبدِّل
فرزانه
راستش من خیلی هم موافقم که چترومهای یاهو بسته شدند.چند وقتی بود که احساس می کردم چترومهای فارسی یاهو مسنجر تبدیل شده به دستگاهی که دخترا رو لزبین میکنه! مثل یه پردازنده که از این ور دخترای استریت رو به عنوان ورودی میگرفت و از اونور بعد از یه چند وقتی یه دختر لزبین تحویل میداد، میدونید چرا؟ چون وقتی که یه مشت پسرِ خودباخته که اعتماد بهنفس کافی ندارند برای رابطه با دخترها میان داخل روم و چشمچرونی میکنند، اینقدر پیام میدن تا جواب بدی، بعد از یه مدت احساس میکنی از هرچی پسره بدت میاد و نیاز به یه همصحبت داری و میری طرف دخترای چتروم. با دخترا که آشنا میشی و چت میکنی تا میای باهاشون دوست شی، میفهمی که پسره و تو باز از پسرا بیشتر بدت میاد تا اینکه دلت فقط میخواد یه دختر واقعی توی چتروم پیدا کنی، یعنی تازه شدی مثل همون پسرا که دربهدر دنبال یه دختر بودند و حالا بعد از چند وقت تبدیل شدی به یک لزبین.!
البته این حرفا رو یکی از دوستام بهم میزد و به نظرم جالب میومد،برای همین اینجا نوشتمشون، یه سری از دخترای استریت فکر میکنند اگه بگن لزبین هستند، باعث میشه از خودشون یه شخصیت روشنفکر و مدرن بسازن، واقعا متاسفم. به هر حال ما لزبینها کافی بود که وارد چترومها بشیم، اصلا گرایش ما اهمیت نداشت، پسر و دختر، گی و استریت پیام میدادند. متوجه نمیشدند و یا نمیخواستند متوجه بشن که من لزبین هستم، همین که دختر بودم کافی بود. هیچ کس رو توی این چترومها پیدا نکردم و فقط مایوستر میشدم، یاهو خیلی زودتر از اینها باید این چترومها رو میبست.
هویت مخفی
متین محمدی
روم جای آشناییِ عاطفی نبود. این رو بعدها فهمیدم. وقتی در یک فضای بسته، گروهی که هرگز جرات بیان خواستههای جنسی خودشون رو ندارند، با این طور موقعیتی روبرو میشوند، براشون یک دغدغه بزرگ ایجاد میشه: رابطه جنسی! من از روز اول به خاطر نیازهای عاطفیای که داشتم حاضر نبودم جز با کسی که از ته قلبم دوستش دارم رابطهای برقرار کنم. هرگز قراری برای رابطه جنسی نگذاشتم تا وقتی که رابطه جنسی آزاد رو پذیرفتم. منظورم از رابطه جنسی آزاد Free Sex هست. یعنی فرد بدون احساس و عشق و صرفا برای تخلیه میل جنسی خودش با یک نفر (دوست یا ناشناس) رابطه جنسی برقرار میکنه.
بعد از مدتی که نسبت به جامعه همجنسگرایان مرد ایرانی شناخت پیدا کردم، با خودم خلوت کردم و دیدیم ایدهآلهای زندگی من با واقعیت افراد جامعه دگرباش ایرانی بسیار متفاوت و دور از دسترسه. افراد بیشماری دم از عاطفه و رابطه میزنند اما اولویتهایی دارند که بیشتر مورد توجه کسانی است که صرفا به دنبال دوستی جنسی یا همون (Sex Freind) بودند ویا کسانی که رابطه جنسی اولویت برقراری رابطههای اونهاست. عدم برقراری رابطه و میل ناگزیر جنسیام خیلی بهم فشار آورد و خودم رو از نظر جنسی بسیار نیازمند دیدم. لازم بود بعد از تجربه شکست خوردهام با بیاف سابقم بعد از چهارده پانزده ماه، رابطه جنسی برقرار میکردم. این شد که موضوع رابطه آزاد جنسی رو پذیرفتم اما دوست نداشتم با کسانی باشم که من رو میشناختند.
بهترین راه برای برقراری چنین رابطهای یاهو بود. در روم با رنگهای شاد و فونتهای جذاب که اندازهی بزرگی داشتند از اندامم اطلاعات میدادم و برای یک شب، همخوابی رو جستجو میکردم. مهمترین و بهترین مزیت یاهو شناسه یا همان آیدی من بود که کسی آن را نمیشناخت. فکر میکنم کمترین زمان ثبتنام در سایت یاهو باشد. به راحتی میتونید ایمیل و آیدی برای چت با امکانات زیادی رو در این سرویس تجربه کنید. البته تجربه میکردید!
با این که هر روم بیش از 30نفر ظرفیت داشت و همیشه به جز این اواخر تا روم سوم تعداد کاربران قابل توجهای در اون بودن، اما نسبتا افرادی که به دنبال رابطه عاطفی میگشتند بسیار کم و مشخص بودند. به خصوص برای من که سالها در این روم به دنبال یک فرد ایدهآل بودم بیشترِ کاربران، تکراری میشدند. افرادی که اگر آرشیو قویای از تاریخچه گفتگوها دسترس باشد، میتوان فهمید که بعد از چندماه رابطه دوباره برگشتهاند و یا در حال خیانت به بیاف خود هستند. برای این که کسی من رو ردیابی نکند برای هر آیدی یک ماموریت ویژه طراحی کرده بودم. با یک آیدی فقط به دنبال رابطه جنسی بودم و با یک آیدی دیگر به دنبال رابطه عاطفی و البته یک آیدی دیگری هم بود که برای وقت گذرونی از آن استفاده میکردم. گاهی در روم موزیک پخش میکردم و از این کار لذت میبردم. احساس این که بیست تا سی نفر با من به یک موزیک گوش میدهند و پس از آن از من تشکر میکنند و یا درخواست پخش ترانهای دارند، واقعا جذاب و شادی بخش بود.
بنا بر این برای تخلیه نیازهای جنسی و دوری از توضیح این که بیش از یک سال است با کسی نبودهام و من هم یک انسانم و نیازهایی دارم که حاضر نیستم برای آن عاطفهی فردی را فریب بدهم، اقدام به جستجوی افرادی با خصوصیتهای جنسی که دوست میداشتم کردم. نکته جالبی که هرگز یادم نمیرود، دیدن افرادی بود که آنها نیز دغدغه و ادعای رابطه عاطفی داشتند اما با آیدیهای دیگری به من پیام میدادند تا فقط برای یک شب همبستر بشوند. این حس مشترک واقعا یک درد مشترک بود. از منظر اخلاقی نمیگویم، منظورم ویژگی جنسی مشترک است. برعکس کسانی که مدعی دروغین عشق هستند و به خاطر نداشتن شناخت از رابطه، عشق و امیال جنسی خودشون، صرفا باتوجه به مشخصات ظاهری رابطه ای را شروع میکنند که پس از چند روز تمام میشود.
به هر حال یاهو در ایران جای خالی یک کلوب یا یک سایت معرفی بزرگ را پر میکرد و بدون شک امروز باید خواستههای جنسی به جای اصلی خود یعنی سایتهای دوست یابی جنسی برگردد. یادمان نرود که سایتهایی مانند امجی جای پیدا کردن عشق نیست. امجی برای آشنایی گیها و سایر اقلیتهای جنسی است. کسی نمیتواند در این شبکه اجتماعی جنسی دغدغهی صرفا عاطفی داشته باشد و آن را به سایرین تعمیم و تحمیل نماید. اگر از عشق و انسان شناخت داشته باشیم درمیابیم که در گذر زمان احساسات قوی شکل میگیرند که ضامن بقای رابطه عاطفی ما میشوند. گرفتن رابطه از طریق یاهو یا امجی یا ابزارهایی مانند اینها مانند خواستگاری رفتن است و گفتن این حرف سنتی که «بین زن و مرد به مرور عشق به وجود میاد» و با این خیال باطل یک رابطه باطل شکل میگیره.
کیارش لاماژور
نمیدونم از کجا باید شروع کنم؟! از زمانی که تو امجی (یک سایت دوستیابی گیها) عضو شدم سال 88 روزهای اول خیلی خوشحال بودم که وارد یک جامعه ی مجازی شدم که میتونستم با هم حس هام ارتباط برقرار کنم و از هم صحبتی و هم نشینی با اونا لذت ببرم،دوستانی پیدا کردم، دورهمی ها و مهمونی هایی دعوت میشدم خیلی خوب بود. با آدمهای خیلی جورواجور و مختلفی آشنا شدم. تا اینکه همین چند وقت پیش یه اتفاق خیلی بد افتاد، خیلی خیلی بد! نمیدونم چی شد که یاهو روم هاشو به صورت ناگهانی مسدود کرد و بدجوری دست کسایی رو که هر از گاهی هوس می کردند که وارد روم های ال جی بی بشن تو حنا گذاشت؛ منظورم همون آقایونیه که وقتی زناشون باهاشون قهر میکردند میاومدند یاهو... .
این اتفاق شوم همش تو یه ساعت افتاد: بعدم که همتون بهتر از من میدونین چی شد دیگه! کافیه سری به صفحه ی افراد تازه وارد این سایت امجی بزنید و افراد جدیدی که تازه عضو شدن رو نگاه کنید! اونم نه به خودشون که به هد لاینشون(متنی که کنار آیدیشون نوشته شده) یادمه قدیما هدلاین همه این بود که دنبال بیاف یا پارتنر یا دوست هستند،حالا هم اگه یه بنده خدا میخواست صرفا دنبال رابطه جنسی باشه توی خفای خودش میکرد اما وضعیت هدلاینای الان: «رابطه ی گروهی»، «رابطه ی خشن»، «زیر بیست سانت نیا تو»، «پولی ام» و... .
در آخر هم میخوام یکی از خاطره های خودمو بگم که اخیرا اتفاق افتاد :پیام اومد واسم که من خیلی دوست دارم با شما هم صحبت شم و چند کلام با هم حرف بزنیم. گفتم باشه، اینم شمارم. گفت: هماهنگ کن همو ببینیم. گفتم بفرما اینم هماهنگ! رفتیم دیدیم همو،دیدم یه پراید مشکی وایستاده و یکی هم عقب نشسته. از ماشین اومد پایین سلام علیک کردیم گفت این آژانسه بشین بریم یه چرخی بزنیم. نشستیم و راه افتاد ماشین، یخورده که ماشین حرکت کرد دیدم دستشو گذاشت رو پاهام. منم معذب و شوکه شدم و دستشو از رو پام برداشتم، بعد به طور غیر منتظره ای بهم گفت نترس آقای راننده هم از خودمونه آیدی اش فلانه! من خیلی تعجب کردم و (بعد کلی فحش و بد و بیراه که اینجا گفتن سانسورش کن!) اومدم بیرون از ماشین.میدونم که دوستانی هم هستند که مثل من ازین تجربیات داشتند و فکر نمیکنم البته از روم های عمومی سابق یاهو چیزی از این بیشتر در بیاد.
یاهو؛ تلخ ولی دوست داشتنی
رایان
کسی نیست که با یاهو آشنایی نداشته باشه یا یه بار به روم های یاهو سر نزده باشه. برای خیلی ها روم یاهو جاییه که میتونن اونجا اون بخش از وجودشون که تو جامعه مخفیش میکنن، نشون بدن. برای ما گی ها هم که جایگاه خاص خودشو داره. ما که گی کلاب نداریم بریم. باید تو همین یاهو انرژی و احساسات خودمون رو خالی کنیم. علی رغم همه ی خوبی هاش من یه تجربه بدی از یاهو دارم.
دو سال پیش بود که تو یاهو با یه نفر دوست شدم. خودش رو رها 20 ساله ساکن تهران و گی معرفی کرد. طبق معمول اون چند تا عکس داد و من چند تا عکس و با هم دوست شدیم... . اولش زیاد با هم صمیمی نبودیم. اونم یکم از چت کردن باهام اجتناب میکرد. خودشو مغرور نشون داد تا شاید نظر منو به خودش جلب کنه. منم که یه آدم احساساتی و ساده، زود بهش دل باختم. چند باری که فرصت شد و رفتم تهران، سعی کردم ببینمش. ولی هر دفعه تهران رفتن های من مصادف میشد با غیبت های طولانی رها تو یاهو.
هر وقت هم ازش میخاستم وب یا وویس بدیم میکروفنِ خراب و وبِ خراب رو بهانه میکرد. یه بار بهم گفت از رابطه ی جنسیش با یکی دیگه فیلم گرفته. حاضره اون فیلم رو در ازای عکسای خیلی شخصی من مبادله کنه. منم که اصن این عکس گرفتنهای عجیب که بعضی ها از خوشون میگیرن انگار که مدل فیلم پورن هستن، برام تعریف نشده، جواب رد دادم و اونم دلخور شد و یه مدتی باهام حرف نزد.
تقریبا یه سال از دوستی اینترنتیمون میگذشت و تو این یه سال شاید هفته ای دو یا سه بار با هم چت میکردیم. از همه چی حرف میزدیم. این حرف زدن ها باعث میشد علاقه من به رها بیشتر و بیشتر بشه. میگفت یه سال ازم بزرگتره ولی انگار خیلی بیشتر از یه سال بود. یه جورایی حرف زدن باهاش بهم احساس امنیت میداد.
بعد از یک غیبت خیلی طولانی چند ماهه که برگشت بهم گفت: از ایران رفتم. با خونواده اومدیم مالزی پناهنده شدیم تا از اینجا بریم کانادا.
از اون به بعد خیلی بیشتر با هم حرف میزدیم. تقریبا هر شب و اونم بهم علاقهمند شده بود. نمیدونم از طریق اینترنت میشه عاشق شد یا نه! حالا اسمشو بزاریم احساس. کلی احساس داشتیم به هم دیگه. هر شب با هم حرف میزدیم یا بهتر بگم هر شب خودمو مینداختم تو آغوش کسی که فقط چند عکس ازش دیده بودم ولی کلی کلمه ازش شنیده بودم. اون به مالزی پناهنده شده بود و من به آغوش اون.
روزا همین طور میگذشت و کارمون فقط یه چیز شده بود؛ من تو اتاقم و اونم تو اتاقش میلیون ها کیلومتر دورتر از هم، یه آهنگ رو همزمان پلی کنیم و گوش کنیم و خودمونو تو آغوش همدیگه تصور کنیم. کلی اشک، لبخند، دوستت دارم، عشق و خیلی چیزای دیگه رو تو آغوش مجازیش تجربه کردم.
دوباره یه غیبت طولانی دیگه شروع شد. بهش پیام میدادم ولی جوابی نمیداد. تو یه سایت دوستیابی که هر دو عضو بودیم بهش پیام میدادم و میدیدم که پیامم رو خونده ولی همه بدون جواب. خیلی بهم ریختم، نگران بودم. نمیدونستم که چرا اینطوری شده. حدس زدم شاید میخواد به این رابطه مجازی پایان بده. بهش پیام دادم که ما فقط دوست اینترنتی هستیم. هیچ تعهدی نداریم به هم. نمیدونم شاید اینجا داریم خودمونو خالی میکنیم. اگه میخوای تمومش کنی، تمومش کن ولی سکوت نکن، سکوتت اذیتم میکنه.
به حرفای خودم که فکر میکردم میدیدم چقدر احمقم. این رابطه کجا میخواد بره. دنبال چی هستم تو یه رابطه ی مجازی. چرا دنیای واقعی رو ول کردم اومدم اینجا، چند روزی گذشت و بالاخره بهم پیام داد: عزیزم، میدونم من مثل تو نمیتونم قشنگ بنویسم، تو قشنگ مینویسی چون دلت پاکه. هیچی تو دلت نیست. برو ایمیلتو چک کن، یه نامه برات نوشتم.
از کنجکاوی داشتم میمردم. میخواستم بدونم چی باعث این رفتارش شده. چی باعث همه ی این پس زدن ها شده. نامه رو خوندم، چند بار خوندم، کلمه هاش تو سرم میچرخیدن. شوکه شدم و البته خیلی گیج. نمیتونستم اتفاقی که پیش اومده بود رو درک کنم. یعنی چی؟؟؟ این همه مدت؟؟؟ مگه میشه؟؟؟
جمله آخر نامه خوب تو ذهنم موند. هنوز هم جلو چشمامه : من هیچ وقت تو عشقم بهت دروغ نگفتم. تو این مدت واقعا عاشقت شدم. دوستدارت علی 30 ساله دانشجوی دکترا ساکن مالزی. این جمله آخر رو چند بار خوندم تا بفهمم جریان چیه، واقعا شوکه شده بودم.
تو نامه از زندگیش نوشته بود که چطور به اصرار مادرش و به خاطر اینکه دل مادرشو نشکنه، با یه دختر که هیچ حسی بهش نداشته ازدواج کرده بود و اینکه چطور یه بچه ناخواسته شرایط زندگیشو بدتر کرده بود. با اینکه خیلی ناراحت و عصبانی بودم ولی دلم به حالش سوخت.
همیشه ازم میپرسد اگه یه گی مجبور بشه با یه دختر ازدواج کنه، بعد اگه بچه دار هم بشن، اگه پسره دختره رو اصن دوستش نداشته باشه چیکار باید بکنه؟ منم جواب دادم : باید طلاقش بده. بچه رو هم میتونه از دور مراقبش باشه. اونم گفت : « نه. تو نمیفهمی. به همین راحتیا نیست.» الان میفهمم چرا اون حرفارو میزد.
اون کلمه های آخرش « علی 30 ساله دانشجو...» مثل آب یخی بود که ریخت روم. فک کردم به حرفاش. به عکساش، دیدم همش میتونه دروغ باشه. چند روز دیگه بهم پیام داد که میام ایران، میام پیشت. ولی من خیلی شوکه شده بودم، نمیتونستم بهش اعتماد کنم. از اون روز به بعد دیگه باهاش حرف نزدم.
بعد از اون اتفاق، اعتمادم به همه ی آدمایی که تو یاهو میشناختم از بین رفت. اگر طرف وب نداشت یا تو یه شهر نبودیم جوابشو نمیدادم. که این باعث شد خیلیا از دستم دلخور بشن. ولی خب این من بودم 2 سال باهام بازی شده بود نه اونا. بعد از اون جریان تو برقراری رابطه مشکل پیدا کردم. احساس میکردم همه ی احساساتم جا مونده پیش یه مرد 30 ساله. خیلی وقته دارم تلاش میکنم که عاشق یکی بشم ولی انگار اون تجربه مثل یه زخم روی احساساتم مونده.
چرا دنیای واقعی رو ول کردم و رفتم سراغ یاهو؟ چرا خیلی ها این کارو میکنن؟ دلیل های زیادی داره. شاید چون رابطه بیرون دنیای مجازی به خاطر فاصله زیاد سخت باشه. یه چیز مهم که در مورد یاهو هست اینه که تو یاهو ما آدم ایده آل خودمونو میسازیم، شاید یه جور عقده گشایی. با همه این تفاسیر، یاهو منو بهتر از هر کس دیگه میشناسه، چون از خیلی از لحظات مهم زندگیم خبر داره.
راضی نیستم!
کاوه اهورایی
از ورودم داخل چترومهای یاهو، لذت میبردم. برای اینکه بتونم وارد روم الجیبیوان بشم بعضیوقتا تا ده دقیقه توی صف انتظار صبر میکردم. همین که داخل میشدم، رباتها رو ایگنور میکردم. یه نگاه به آیدیها میانداختم تا ببینم کسی از دوستام هست توی روم یا نه؛ بعدش منتظر میموندم تا ظاهرم و خصوصیاتم با مشخصات دلخواه آدمایی که توی روم چیزی مینوشتن، مطابقت کنه، تا پیام بدم. با بعضیها که گرم میگرفتم حسابی با هم دوست میشدیم، با بعضیها هم همون اول نمیساختم. نه دنبال بیاف بودم نه دنبال کسی برای رابطهی جنسی، همین که میتونستم با یکی صحبت کنم دربارهی هرچی که به ذهنم میرسید، آرومم میکرد. حوصلهام که سر میرفت هیچ جایی مثل روم نمیتونست وقتمو پر کنه. ساعتها توی روم میموندم و به حرف کسایی که میرفتن روی تاک گوش میدادم.
برای تنوع، گاهی توی رومهای دیگه هم میرفتم. توی روم استریتها، توی روم اروپاییها، توی روم هنر و ... خلاصه همه جا سرک میکشیدم و با هر کی که میدیدم مثل من نیاز به همصحبت داره، چت میکردم. بعضی وقتا خودمو دختر جا میزدم برای استریتها و کلی میخندیدم، نقش پسر استریت رو بازی میکردم واسه پسرای گی یا دخترا و ترنسها، خب سرمو یه جوری گرم میکردم دیگه، تنهایی خیلی بهم فشار میآورد.
اولین قرارمو هم از طریق همین چت رومها گذاشتم، اصلا هم راضیکننده نبود... . یکی از بیافهامم از توی چتروم پیدا کردم، خیلی هم خوب نبودیم با هم. با این حال من وقتی بیاف هم داشتم باز توی چتروم زیاد میومدم. یه جورایی بهش معتاد شده بودم. برام اهمیت نداشت که توش قاچاق انسان میکردند یا رباتها و بوترها کاربرا رو اذیت میکردند. دستمم به شرکت یاهو نمیرسه ولی میدونم که هیچ وقت دیگه نمیتونم یه جایِ دنج، مثل چترومهای الجیبی پیدا کنم.
مُبدِّل
فرزانه
راستش من خیلی هم موافقم که چترومهای یاهو بسته شدند.چند وقتی بود که احساس می کردم چترومهای فارسی یاهو مسنجر تبدیل شده به دستگاهی که دخترا رو لزبین میکنه! مثل یه پردازنده که از این ور دخترای استریت رو به عنوان ورودی میگرفت و از اونور بعد از یه چند وقتی یه دختر لزبین تحویل میداد، میدونید چرا؟ چون وقتی که یه مشت پسرِ خودباخته که اعتماد بهنفس کافی ندارند برای رابطه با دخترها میان داخل روم و چشمچرونی میکنند، اینقدر پیام میدن تا جواب بدی، بعد از یه مدت احساس میکنی از هرچی پسره بدت میاد و نیاز به یه همصحبت داری و میری طرف دخترای چتروم. با دخترا که آشنا میشی و چت میکنی تا میای باهاشون دوست شی، میفهمی که پسره و تو باز از پسرا بیشتر بدت میاد تا اینکه دلت فقط میخواد یه دختر واقعی توی چتروم پیدا کنی، یعنی تازه شدی مثل همون پسرا که دربهدر دنبال یه دختر بودند و حالا بعد از چند وقت تبدیل شدی به یک لزبین.!
البته این حرفا رو یکی از دوستام بهم میزد و به نظرم جالب میومد،برای همین اینجا نوشتمشون، یه سری از دخترای استریت فکر میکنند اگه بگن لزبین هستند، باعث میشه از خودشون یه شخصیت روشنفکر و مدرن بسازن، واقعا متاسفم. به هر حال ما لزبینها کافی بود که وارد چترومها بشیم، اصلا گرایش ما اهمیت نداشت، پسر و دختر، گی و استریت پیام میدادند. متوجه نمیشدند و یا نمیخواستند متوجه بشن که من لزبین هستم، همین که دختر بودم کافی بود. هیچ کس رو توی این چترومها پیدا نکردم و فقط مایوستر میشدم، یاهو خیلی زودتر از اینها باید این چترومها رو میبست.
هویت مخفی
متین محمدی
روم جای آشناییِ عاطفی نبود. این رو بعدها فهمیدم. وقتی در یک فضای بسته، گروهی که هرگز جرات بیان خواستههای جنسی خودشون رو ندارند، با این طور موقعیتی روبرو میشوند، براشون یک دغدغه بزرگ ایجاد میشه: رابطه جنسی! من از روز اول به خاطر نیازهای عاطفیای که داشتم حاضر نبودم جز با کسی که از ته قلبم دوستش دارم رابطهای برقرار کنم. هرگز قراری برای رابطه جنسی نگذاشتم تا وقتی که رابطه جنسی آزاد رو پذیرفتم. منظورم از رابطه جنسی آزاد Free Sex هست. یعنی فرد بدون احساس و عشق و صرفا برای تخلیه میل جنسی خودش با یک نفر (دوست یا ناشناس) رابطه جنسی برقرار میکنه.
بعد از مدتی که نسبت به جامعه همجنسگرایان مرد ایرانی شناخت پیدا کردم، با خودم خلوت کردم و دیدیم ایدهآلهای زندگی من با واقعیت افراد جامعه دگرباش ایرانی بسیار متفاوت و دور از دسترسه. افراد بیشماری دم از عاطفه و رابطه میزنند اما اولویتهایی دارند که بیشتر مورد توجه کسانی است که صرفا به دنبال دوستی جنسی یا همون (Sex Freind) بودند ویا کسانی که رابطه جنسی اولویت برقراری رابطههای اونهاست. عدم برقراری رابطه و میل ناگزیر جنسیام خیلی بهم فشار آورد و خودم رو از نظر جنسی بسیار نیازمند دیدم. لازم بود بعد از تجربه شکست خوردهام با بیاف سابقم بعد از چهارده پانزده ماه، رابطه جنسی برقرار میکردم. این شد که موضوع رابطه آزاد جنسی رو پذیرفتم اما دوست نداشتم با کسانی باشم که من رو میشناختند.
بهترین راه برای برقراری چنین رابطهای یاهو بود. در روم با رنگهای شاد و فونتهای جذاب که اندازهی بزرگی داشتند از اندامم اطلاعات میدادم و برای یک شب، همخوابی رو جستجو میکردم. مهمترین و بهترین مزیت یاهو شناسه یا همان آیدی من بود که کسی آن را نمیشناخت. فکر میکنم کمترین زمان ثبتنام در سایت یاهو باشد. به راحتی میتونید ایمیل و آیدی برای چت با امکانات زیادی رو در این سرویس تجربه کنید. البته تجربه میکردید!
با این که هر روم بیش از 30نفر ظرفیت داشت و همیشه به جز این اواخر تا روم سوم تعداد کاربران قابل توجهای در اون بودن، اما نسبتا افرادی که به دنبال رابطه عاطفی میگشتند بسیار کم و مشخص بودند. به خصوص برای من که سالها در این روم به دنبال یک فرد ایدهآل بودم بیشترِ کاربران، تکراری میشدند. افرادی که اگر آرشیو قویای از تاریخچه گفتگوها دسترس باشد، میتوان فهمید که بعد از چندماه رابطه دوباره برگشتهاند و یا در حال خیانت به بیاف خود هستند. برای این که کسی من رو ردیابی نکند برای هر آیدی یک ماموریت ویژه طراحی کرده بودم. با یک آیدی فقط به دنبال رابطه جنسی بودم و با یک آیدی دیگر به دنبال رابطه عاطفی و البته یک آیدی دیگری هم بود که برای وقت گذرونی از آن استفاده میکردم. گاهی در روم موزیک پخش میکردم و از این کار لذت میبردم. احساس این که بیست تا سی نفر با من به یک موزیک گوش میدهند و پس از آن از من تشکر میکنند و یا درخواست پخش ترانهای دارند، واقعا جذاب و شادی بخش بود.
بنا بر این برای تخلیه نیازهای جنسی و دوری از توضیح این که بیش از یک سال است با کسی نبودهام و من هم یک انسانم و نیازهایی دارم که حاضر نیستم برای آن عاطفهی فردی را فریب بدهم، اقدام به جستجوی افرادی با خصوصیتهای جنسی که دوست میداشتم کردم. نکته جالبی که هرگز یادم نمیرود، دیدن افرادی بود که آنها نیز دغدغه و ادعای رابطه عاطفی داشتند اما با آیدیهای دیگری به من پیام میدادند تا فقط برای یک شب همبستر بشوند. این حس مشترک واقعا یک درد مشترک بود. از منظر اخلاقی نمیگویم، منظورم ویژگی جنسی مشترک است. برعکس کسانی که مدعی دروغین عشق هستند و به خاطر نداشتن شناخت از رابطه، عشق و امیال جنسی خودشون، صرفا باتوجه به مشخصات ظاهری رابطه ای را شروع میکنند که پس از چند روز تمام میشود.
به هر حال یاهو در ایران جای خالی یک کلوب یا یک سایت معرفی بزرگ را پر میکرد و بدون شک امروز باید خواستههای جنسی به جای اصلی خود یعنی سایتهای دوست یابی جنسی برگردد. یادمان نرود که سایتهایی مانند امجی جای پیدا کردن عشق نیست. امجی برای آشنایی گیها و سایر اقلیتهای جنسی است. کسی نمیتواند در این شبکه اجتماعی جنسی دغدغهی صرفا عاطفی داشته باشد و آن را به سایرین تعمیم و تحمیل نماید. اگر از عشق و انسان شناخت داشته باشیم درمیابیم که در گذر زمان احساسات قوی شکل میگیرند که ضامن بقای رابطه عاطفی ما میشوند. گرفتن رابطه از طریق یاهو یا امجی یا ابزارهایی مانند اینها مانند خواستگاری رفتن است و گفتن این حرف سنتی که «بین زن و مرد به مرور عشق به وجود میاد» و با این خیال باطل یک رابطه باطل شکل میگیره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر