آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ شهریور ۸, جمعه

مرثیه ای برای نیایش‌های مادرِ بابی

باشگاه نویسندگان (شماره چهارم، اسفند91، فروردین92)

 
 
مرثیه ای برای نیایش‌های مادرِ بابی
من از زندگی‌ام راضی‌ام؛
این گونه که زندگی میکنم، با همه‌ی تمایلات و گرایشات؛
خوشحالم؛
« در کنار این احساساتم، می‌نشینیم لب آب،
نوک انگشتانمان را تماس می‌دهیم با سطح آب،
لبخندش را در عمیق‌ترین جای قلبم، که فقط دست او به آنجا رسید، حس میکنم.
اسم آهنگی که دوست دارد، هست: «کنارِ هم تا ابد زندگی می‌کنیم.»
ولی صدای پای پشت‌ بوته ها، رشته‌ی انگشتانمان را پاره میکند.»
صدای دیگران؛
دیگران خوشحال نیستند؛
از اینکه من راضی باشم،
خوشحال زندگی کنم،
تمایلات من را دوست ندارند،
تمایلات من، زندگی من، احساسات من،
به شما چه ربطی دارد...
به شما چه ربطی...
به شما چه...

این کارتان نفس‌هایم را به شماره می‌اندازد...
فرانسیسکو...،
نگذاشتند «بابی در کنارت تا ابد زندگی کند» را بنوازیم و زندگی کنیم.

شاید دوست دارید مرا در حال پرواز ببینید.
از روی پلی که اولین بار آنجا عاشق شدم.
«در حال پرواز روی پلی که یک بار احساساتم آنجا پرواز کرد و به آسمان رفت.»
اما این بار جسمم پرواز خواهد کرد و شناور خواهد شد زیرِ آب.
شاید خوشحال شوید.
شاید هم اشک بریزید.
نیایش هایت جواب داد مادر
زنده که بودم عروست سفید پوش بود، پسرت سیاه پوش. حالا عروست هم سیاه پوش شد
اکنون سفید می‌پوشم و میروم به آسمان‌ها
پرواز میکنم مانند یک اسب تک شاخ...
نیما سروش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر