زندگی اقلیتی (شماره سوم، دی و بهمن91)
شايد اگر اون روز هوس بيرون رفتن از خونه و قدم زدن در يکی از مجتمعهای خريد شیراز نکرده بودم، چشمام رو به بوتيكها و مغازهها نميدوختم و اون بوسهي رويايشون رو نميديدم، هرگز با اونها آشنا نمیشدم. کامران و سعید پنج ساله باهم رابطه دارند و غیر از شراکت در زندگی، شریک تجاری همدیگه هم هستند. یک و نیم ساعت بوتیک رو بستند و در فضایی پر از عشق و مهربانی پاسخ گوی سوالاتم شدند. سخت بودن رو خوب ياد گرفتن و حرفاي زيادي واسه گفتن به ما دارند.
سامان درخشان
ميشه خودتون رو معرفي كنين؟
البته،من كامران هستم 26 سالمه و ايشون همسرم سعيد 24 سالشونه.
سامان:چند وقته با هم آشنا شدين؟
پنج سال و شش ماهي ميشه كه با هم پيمان بستيم و خداروشكر تا حالا تداوم داشته.
بيشتر از آشناييتون برامون بگين، چطوري با هم آشنا شدين و حس كردين همديگه رو دوست داريد؟
خيلي اتفاقي تو يک روز عادي بود. من واسه هواخوري رفته بودم پارك. اون روز پارك شلوغ بود. رفتم قسمت خلوتتری از پارک. يک ساعتي گذشت و ميخواستم برم كه يه پسر خوشگل كه گويا از همون اول بهم زل زده بوده اومد روبروم (سعيد ميخندد). ازم آدرس فلكهي معلم رو خواست و وقتي جواب دادم دستم رو گرفت و گفت ازم خوشش اومده. من دستبند داشتم و گفت كه از دستبندم گي بودنم رو فهميده. رابطمون از همون موقع شروع شد و فعلا كه پنج سال و نيمه كه منو اسير عشق خودش كرده.
معمولا نميشه به روابطي كه توي پارك شكل ميگيره تكيه كرد. چطور اون موقع حرف همديگه رو باور كرديد و رابطه رو شروع كرديد؟
راستش ما تو اون زمان اصلا به يك رابطهي پايدار فكر نميكرديم. متاسفانه ما از اون كسايي بوديم كه همجنسگرايي براشون يه عمل جنسي معرفي شده بود نه يه گرايش طبيعي. من شخصا قبل از اون ديدار با افراد ديگهاي هم رابطه داشتم و آشنايي با سعيد جانم رو هم مثل بقيه ميديدم.
پس تقريبا واسه دوستي و خوشگذروني باهم شروع كردين؟
تقريبا نه، دقيقا همينطور بود! گفتم كه ما اوايل رابطه اصلا به يك رابطه پايدار فكر نميكرديم. بارها به سعيد و اون به من گفته كه استارت رابطمون توي پارك فقط با ديدي جنسي بوده و علاقهاي در ميون نبوده.
یعنی به مرور زمان عشق بينتون ايجاد شد؟
دقيقا، بعد از گذشت يك سال رابطه حس كرديم كه بينمون يك حس غير از جاذبهي جنسي هم به وجود اومده، مثلا گاهي طوري ميشد كه من ساعتها فقط به چشمها يا خنديدن سعيدم فكر ميكردم! ما كه شايد دو هفته يه بار هم همديگه رو نمي ديديم كم كم يك روز نديدن همديگه هم برامون سخت شده بود. اون موقع من به جز رابطه جنسی با سعيدم به خيلي چيزا فكر مي كردم و وقتي فهميدم اين حس رو سعيد عزيزم هم داره تصميم گرفتيم زندگيمون رو يكي كنيم و با هم تموم كنيم.
ولي فك نكنم همچين سبكي رو واسه يافتن شريك زندگي به همحس هامون توصيه كني!
(با خنده) البته رابطهاي كه از اولش به نيت درست باشه خيلي بهتره و ريسكش كمتره.
مطمئنا همينطور خواهد بود.سعيد جان تو بگو، يك زوج همجنسگرا تازه همديگه رو پيدا كردن و ميخوان يك زندگي رو شروع كنند، استارت ساختن اين زندگي از كجا شروع شد؟
سعيد: خب چون تو اون يك سال اول با اخلاقيات و شخصيت هم تقريبا آشنا بوديم و اون عطش و كنجكاوي اول هم فروكش كرده بود هدفگذاري هامون خيلي سريع تعيين شد.
منظورت از عطش و كنجكاوي اوليه رابطه جنسی است؟
كامران: آره، هم رابطهی جنسی و هم خيلي چيزاي ديگه، مثلا ديگه اون موقع مسالهي اينكه از ظاهر و بدن هم خوشمون بياد يا نه يا اخلاقيات و عقايد هم رو ميتونيم تحمل كنيم يا نه كاملا حل شده بود و خودمون طي اون يك سال به اين نتيجه رسيده بوديم كه كاملا همديگه رو دوست داريم.
سعيد: اولين قدمي كه بايد بر مي داشتيم استقلال مالي بود و اينكه دستمون توي جيب خودمون باشه و بتونيم روي پاي خودمون بایستیم چون من تو خونوادهاي بزرگ شدم كه هميشه درگير مسائل مالي بودن و يه جورايي شرط اينكه بتونم كاملا واسه خودم تصميم بگيرم، داشتن استقلال مالي بود. اين مساله رو با همسرم كامران در ميون گذاشتم و اون هم پذيرفت.
كامران: البته منم اين احساس رو مي كردم كه بايد يك راه در آمدي خارج از خانوادمون داشته باشيم و مهمتر از همه واسه استقلال خودمون هم لازم بود.
اين خيلي خوب بوده كه از همون ابتدا هيچ چيز رو از هم مخفي نمي كرديد و بدون رودربايستي و صرفا تعارف از مشكلاتتون به هم ميگفتين. منظورم اينه كه هيچ تظاهر و نقابي هم درميون نبوده. مثلا همين مشكل مالي.
سعيد: آره و همين مساله خيلي تو رابطمون كمك كرده و ميكنه. هيچوقت يادم نمياد كه مثلا من واسه اينكه كامران از مشكلات مالي من خبر دار شه كه مبادا احيانا دلش بحالم بسوزه كاري كرده باشم. همه چي بين ما روشن و بدون تظاهر بوده.
ولي فكر كنم اين مساله تا حد زيادي هم به نوع شخصيت آدمها مربوط ميشه!
آره ولي اطمينان داشتن به هم و اينكه مطمئن باشي شريكت از شنيدن ضعفهات ديدش نسبت بهت تغييري نميكنه و طوري باهات برخورد نميكنه كه به شخصيت و غرورت ضربه بخوره خيلي به حل مشكلات كمك ميكنه.
تا جايي رسيديم كه قضيهي استقلال ماليتون رو با هم در ميون گذاشتيد.
آره، بعدش كامران جان ايدهي يك بوتيك كوچيك رو پيشنهاد كرد. به نظرم خيلي عالي اومد؛ با خانواده در ميون گذاشتيم و با سرمايهاي كه جمع شد اين مغازه رو تو پيش فروش خريديم و الان هم سه ساله كه با هم مشغول به كاريم.
بوتيك زيبايي هم هست.درآمدش براتون مناسبه؟
آره، اونقدر هست كه ول خرجي يه خانوادهي دو نفره رو بده.
صحبت از خانواده شد؛ طي اين پنج سال واكنش خانوادههاتون نسبت به روابط شما چطور بوده؟
كامران: همونطور كه خودتم ميدوني اولين مخالفتي كه همجنسگراها نسبت به گرايششون ميبينند از طرف خانوادههاست كه اون هم از طرف جامعه میاد. ما اول به عنوان دوتا دوست عادي كه بوديم خونواده درگير روابطمون نبود ولي وقتي كه رابطمون قوي تر شد به عنوان دوتا دوست خيلي صميمي بين خونوادهها شناخته شديم. ولي هميشه مشكلاتي بود. مثلا مواقعي ميشد كه هر روز نزديك به 13 ساعت خونه ي همديگه بوديم و خانواده هامون از اين همه رفت و آمدِ زياد راضي نبودند و چون هر دومون خانوادههاي پر جمعيتي هستيم و بدبختانه جفتمون هم فرزند ارشديم اين مساله پر رنگتر ميشد و يه جورايي براشون شك بر انگيز بود و توجه بيش از حد ما به هم همينطور خانوادههامون رو تو شك برده بود. تو خونه هم همش بايد مواظب ميبوديم كه رفتار يا حرفي كه گرايشمون رو لو بده نزنيم. اگرچه توي اتاق خجالت هم در ميومديم (مي خندند). اوضاع سختي بود ولي الان راحت تريم.
نظرتون راجع به كامينگ اوت چيه؟ تاحالا بهش فكر كرديد؟
آره بهش فكر كرديم و راجع به همين مساله هم خيلي خانواده هامون رو تست كرديم كه ببينيم قدرت پذيرشش رو دارن يا نه كه متاسفانه نتايج خوبي رو نديديم. دوستاي همجنسگرايي كه مي شناسيم هم از كامينگ اوت و برخورد بد خانوادشون ميترسند و حاضر به اين كار نيستند و بعضياشون هم كه كامينگ اوت كردند واقعا در مضيقه هستند؛ مرتب چك ميشن و از لحاظ روحي هم وضع خوبي ندارند.
سعيد جان نظر تو راجع به كامينگ اوت چيه؟
سعيد: واسه من وحشتناكه، نميتونم تصور اين رو كنم كه يك روز هويتم پيش خونوادم برملا بشه و از برخورد و عواقبش، از اينكه اين كار روي زندگي مشتركمون تاثير بد بذاره واقعا میترسم.
به نظر تو مشكل و راه حل چي ميتونه باشه؟
كامران: به نظر من مشكل اصلي از جامعه هست. جامعهي استريتها جامعهي غالبه و ما رو به عنوان منحرفين و متجازان جنسي ميشناسه و اين ديد قديميه و رفتارهاي بد خود ما و کارگزاران و همه دست به دست هم دادند تا اين ديد شكل گرفته. به نظرم تا رسيدن و جا افتادن اين مساله تو جامعه و بعدش خونواده راه درازي هست كه حالا حالاها درست نميشه ولي تو اين مدت ميشه رابطههاي بين خودمون رو لااقل اصلاح كنيم. چون واقعا بعضي از امثالما به معناي واقعي كلمه يه آفت واسه جامعه شدن.
گفتيد با همحسهاي ديگه اي هم در ارتباط هستيد، زوج هاي گي ديگهاي رو هم ميشناسيد؟ وضعيت اونها چطوره؟
آره، همحسهاي ديگهاي رو هم ميشناسيم و با بعضياشون هم در ارتباطيم، كسايي هستند كه سالهاي زيادي با هم هستند. من نميگم زوج هستند يا نه چون رابطه واسه هر دونفر تعاريف متفاوتي داره. وضعيتشون هم بيشباهت به همديگه نيست. اگه رابطهاي باشه و ابراز عشقي همش مخفيانه هست و با ترس همراهه.
چند نفر از كسايي كه ميشناسيد با هم يك رابطهي پايدار رو شروع كردند يا دارند؟ درباره وضعيت گيهاي شيراز بيشتر توضیح میدی؟
ما تقريبا دوازده سيزده تا گي رو ميشناسيم و فقط با چهار نفرشون ارتباط دوستي داريم؛ يك زوج هستند كه تقريبا دو ساله با همند و واسه كنكور خوندند و هر دوشون خوشبختانه همينجا قبول شدن و دوتاي ديگه هم مجردند. ميون اين دوازده نفر به جرات ميتونم بگم اين چهار نفر رو ميشه به عنوان دوست قابل اعتماد و خوب معرفي كرد كه هدف مشخصي از روابطشون دارن. من نميخوام بگم خودم خيلي پسر خوب و پاكي بودم، نه من از پانزده سالگي تا هجده سالگي همجنسگرايي برام رابطهی جنسی مطلق بوده و شايد از خيلي از اون هشت نفر بدتر بودم، ولي وقتي عشقم رو پيدا كردم و يك سري مطالعه راجع به همجنسگرايي انجام دادم خيلي چيزها برام عوض شد و فهميديم بعضي راهها چقدر اشتباه بود.ولي وقتي پيش بعضياشون ميرم و از تجربياتم ميگم و ميگم كه ديدشون اشتباست گذشتم رو بهم يادآوري ميكنند و يه جورايي ميگن تو ديگه واسه ما بزرگتر نشو.
خب واضح تر بگو ديد اون8 نفري كه ميشناسي به گرايششون چيه؟
اونا همجنس گراييشون رو به عنوان يك گرايش ذاتي قبول ندارن. ديدشون مثل پانزده سالگي منه و بدتر اينكه ديد جامعه به خودشون رو قبول كردن، قبول كردن كه آدم هاي فاسدياند كه هيچ قيد و بندي شاملشون نميشه و اين گرايش واسشون يك سرگرميه، واقعا يك سرگرميه چون من كشيدم ميدونم كه واقعا اينطوريه. تازه جالب اينه كه همين ديد جامعه رو به خودشون قبول دارن و وقتي از يك رابطهي پايدار و جدي باهاشون حرف ميزني طوري رفتار ميكنند انگار داري يك دنياي ديگه رو براشون توصيف ميكني.
سعيد: به نظر من اينا خيلياش به جامعه و رفتار استريتها با ما مربوط ميشه. آخه شرايط ما خيلي سخته و من يك جورايي دركشون ميكنم، نميدونم والا. شايدم بخاطر نداشتن اطلاعات كافي راجع به همجنسگرايي طوري شده كه خودشونو همونطوري ميبينند كه جامعه ميبينه.
ولي توي نت و فضاهاي اجتماعي و وبلاگها اطلاعات مفيد و خوبي براي شناخت درست گرايش هست.
كامران: درست سامان جان ولي بعضي ها هم اطلاعات كافي دارن اما مايلند همونطوري باشند كه جامعه بهشون نگاه ميكنه.
ولي فكر نكنم كسي از احساس حقارت و ديد منفي كه جامعه بهش داره لذت ببره!
آره، ولي من كسايي رو ميشناسم كه خودشون رو به زن و مرد ميفروشند وكسايي كه از هيچ رابطهاي ابا ندارند و درعوض كسايي كه واقعا به گرايششون ايمان دارند و خوب دركش ميكنند.
پس به نظر شما دستهاي از عوامل مختلف باعث ميشه كه يك نفر همجنسگراييش رو درست درك كنه.
آره خيلي چيزا، جامعه، اطلاعات و علم به گرايش، اطرافيان، تجربيات جنسي و احساسي و انتخاب خود آدم كه دوست داره چي باشه.
مشكلات اجتماعي و رفتاري که با اونها رو به رو شدین چی بودن؟
خيلي چيزها، اولش اينكه ما آرزو داريم زير يك سقف زندگي كنيم. چند باري براش اقدام كرديم ولي با شرايط سخت و محدوديتهايي كه هست فعلا موفق نشديم. پيش دوستاي استريتمون بايد طوري برخورد كنيم كه رفتارهامون شك بر انگيز نباشه و توي مغازه هم كه اصلا نميشه حركتي انجام داد چون به اندازهي كافي مشكوك هستيم (مي خندند) چون واقعا ريسك بالايي داره. مسالهي ازدواج كه كم كم خانواده هامون دارن روش تاكيد ميكنند هم برامون مشكل خيلي بزرگيه.
نظرتون راجع به مهاجرت چيه؟
راجع بهش فكرايي كرديم.خوشبختانه سعيد جانم معافه و منم سربازيمو تموم كردم و مشكل خدمت نداريم. اگه فشار خونواده واسه ازدواج زياد بشه و وضعيت سخت مجبوريم كه واسش اقدام كنيم.
كشور خاصي مد نظرتون هست؟
بيشتر كشور هاي مهاجر پذير؛استراليا يا كانادا. ميگن مالزي هم بد نيست حداقل وضعش از ايران بهتره.
بزرگترين آرزوتون چيه؟
بزرگترين آرزوم اينه كه يك روزي برسه كه وجود ما رو هم اول به عنوان يك انسان و بعد يك اقليت مثل همهي اقليتهاي ديني و سياسي قبول كنن و همحسهاي ايران هم به خصوص شيرازيها يكم جديتر به گرايششون نگاه كنند و باور كنند كه ميشه يك عشق كامل رو در كنار هم داشت.
سعيد: علاوه بر آرزوهاي كامرانم اميدوارم فضا بازتر بشه تا همحسها با همديگه راحت تر در ارتباط باشند تا بتونند شريك زندگيشون رو كه حقشونه پيدا كنند.
سعيد، از كامران چي ميخواي؟
(مي خندند) يك عاشق از عشقش فقط عشق ميخواد كه همسرم تو اين 5 سال ازش هيچوقت دريغ نكرده و ميخوام هميشه بدونه چقدر دوستش دارم.
كامران تو از سعيد چي ميخواي؟
كامران: من ازش همه چيزمو ميخوام، خودشو، اميدوارم تا ابد پيشم بمونه و بدونه منم دوستش دارم.
حرف آخري دارين بفرماييد.
خيلي ممنون سامان جان،ماهم واقعا خوشحال شديم كه يك اتفاق ساده [بوسه] باعث شد كه با شما و مجلهي خوبتون آشنا بشيم. راستش من ميدونستم كه همحسها توي نت فعالند ولي نمي دونستم واسه اثبات خودشون اينقدر تلاش ميكنند. موفق و سربلند باشيد.
سعيد: من هم از شما سامان جان و همهي اعضاي مجلتون تشكر مي كنم. بابت همهي تلاشهاتون و اينكه اينقدر نسبت به همحسها احساس مسوليت ميكنين ازتون متشكرم. آرزوي خوشبختي واسه همهي همنوعام بخصوص همجنسهام دارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر