آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۱ بهمن ۱۸, چهارشنبه

آیا همجنس گرایان قادرند والدین خوبی باشند؟!

اقلیت و خانواده (شماره یکم، شهریور و مهر91)

زایندگی ممکن است در طیف گسترده ای از گزینه‌های زندگی، باورها و تعهدات بروز یابد. مواردی چون: برعهده گرفتن حضانت فرزند، شغل، فعالیت‌های حرفه‌ای، فعالیت‌های داوطلبانه، عضویت در گروه‌های اجتماعی و دوستی و حتی تحصیل یا اوقات فراغت. با این حال، والدینی کردن، هرگز یک فعالیت منحصربه دگرجنسگرایان نیست و شواهد تحقیقاتی نشان می‌دهد همجنس گرایان می‌توانند به اندازه‌ی دگرجنسگرایان والدین خوبی باشند(هرت و دی رایز،2004).
برخی از استدلال‌هایی که علیه فرزند پروری زنان و مردان همجنس گرا وجود دارد شامل این دغدغه است که کودکانی که درخانواده‌هایی با والدین همجنسگرا رشد می کنند، فاقد مدل های نقش مناسب هستند و به علاوه ممکن است همجنسگرا شوند (کلارک ،2001). 
در حالی که پشتیبانی از تشکیل خانواده و والدینی کردن افراد همجنسگرا در حال افزایش است (الیس ،2001)، بسیاری از مردم، همچنان از مفهوم سنتی خانواده‌ی هسته ای، که حاصل ازدواج زن و مرد، دگرجنسگرایی و والدین بیولوژیکی است، طرفداری می کنند. کلیشه‌هایی مانند این که مردان همجنس گرا « بچه باز» هستند یا زنان همجنس گرا «مردانه» و پرخاشگر هستند و در مورد جنسیت خود دچار اشتباه شده اند؛ همچنان وجود دارد (لوین و لیون ، 1982- به نقل از کلارک ،2001). 
زنان و مردان همجنسگرا، می‌توانند به چند طریق تبدیل به پدر و مادر شوند: از طریق برقراری روابط دگرجنسگرایانه قبل از آشکارسازی گرایش شان به عنوان همجنس گرا، از طریق گرفتن حق سرپرستی یا پرورش کودکان، از طریق استفاده از روش های مصنوعی بارداری مانند تلقیح یا رحم جایگزین یا از طریق ارتباط با شریکی که از قبل دارای فرزند بوده است. با این حال، آن ها –به ویژه مردان همجنسگرا- در این زمینه با تعصب و تبعیض شدیدی مواجه می‌شوند(همان منبع). 
باورهای بسیاری در مورد پدران و مادران همجنسگرا و فرزندانی که آنها پرورش می‌دهند وجود دارد که پژوهش‌های روانشناسی می‌تواند صحت آنها را مورد ارزیابی قرار دهد. اغلب باورها درباره‌ی این که مردان و زنان همجنسگرا نمی‌توانند پدر و مادر متناسبی باشند، فاقد پایه و اساس تجربی است(کرامر،1986؛ فالک، 1989؛ گیبس، 1988 - به نقل از پترسون، 1996).
علاوه بر نگرانی در مورد پدران و مادران همجنسگرا، چهارنوع نگرانی در مورد اثرات ناشی از والدین همجنسگرا در کودکان نیز وجود دارد: اولین نگرانی کلی این است که توسعه هویت جنسیتی در میان این کودکان دچار اختلال خواهد شد(فالک، 1989؛ هیتچنز وکیرک پاتریک ، 1985). همچنین گفته شده است که کودکان افراد همجنسگرا، خود، تبدیل به همجنسگرا خواهند شد(فالک ،1989 ؛ کلبر و همکاران،1986). دسته دوم از نگرانی‌ها، شامل سایر جنبه های رشدی این کودکان، مانند مشکلات رفتاری و سلامت روان است (فالک ، 1989). دسته سوم از نگرانی‌ها شامل این است که کودکان والدین همجنسگرا ممکن است مشکلاتی در روابط اجتماعی خود پیدا کنند(فالک، 1989؛ هیتچنز وکیرک پاتریک، 1985). به عنوان مثال، ممکن است توسط همسالان شان برچسب بخورند و استهزا شوند و از این طریق دچار آسیب روانی گردند. یکی دیگر از نگرانی های رایج درباره‌ی کودکانی که با والدین همجنسگرا زندگی می کنند، این است که این کودکان، بیشتر احتمال دارد توسط پدر و مادر و یا توسط دوستان پدر و مادر یا آشنایان مورد آزارجنسی قرار بگیرند(به نقل از پترسون،1996).
سه جنبه از رشد جنسی کودکان والدین همجنس گرا تا به حال مورد بررسی قرار گرفته است : هویت جنسیتی (دغدغه ی فرد درمورد شناسایی خود به عنوان مرد یا زن) رفتار نقش جنسیتی (درگیری فرد در فعالیت‌ها، مشاغل، و رفتارهایی که توسط فرهنگ به عنوان مردانه، زنانه، یا هر دو در نظر گرفته می‌شود) و جهت گیری جنسی (اشاره به انتخاب شرکای جنسی توسط فرد دارد). 
پژوهش‌های مربوط به هر یک از این سه حوزه عمده در زیر خلاصه شده است: 


هویت جنسیتی فرزندان والدین همجنس گرا: 

مطالعات آزمون های فرافکن ومصاحبه بر روی کودکان 5تا 14ساله حاکی از رشد عادی هویت جنسیتی در میان فرزندان مادران همجنسگرا بوده است (گرین،1978؛ گرین، ماندل، هاتوت، گرای و اسمیت ،1986؛کیرک پاتریک، اسمیت و روی ،1981) . نتایج استفاده از تکنیک های ارزیابی مستقیم‌تر، برای ارزیابی هویت جنسیتی این کودکان، توسط گلومبک ، اسپنسر و راتر (1983) همین نتیجه را گزارش داده اند( به نقل از پترسون، 1996).


رفتار نقش جنسیتی فرزندان والدین همجنس گرا: 

مطالعات در این زمینه نتوانسته اند تفاوتی بین فرزندان والدین همجنس گرا بیابند. به عنوان مثال، مطالعه کیرک پاتریک و همکاران او (1981) نشان داده است تفاوتی بین کودکان مادران همجنس گرا و دگرجنسگرا در ترجیح اسباب بازی ها، فعالیت ها، منافع و یا انتخاب های شغلی وجود ندارد. مطالعه‌ی دیگری(رس ،1979) با استفاده از پرسشنامه ی نقش جنسیتی بم در 24 نوجوان ، که مادران نیمی از آن ها ، زنان همجنس گرای طلاق گرفته و مادران نیمی دیگر، زنان دگرجنس گرای طلاق گرفته بودند، نمرات مردانگی و زنانگی و قابلیت‌های روانی مرتبط با دو جنس آن ها را مورد مقایسه قرار داده است. نتایج نشان داده است کودکان مادران همجنسگرا و دگرجنسگرا در مردانگی و قابلیت‌های روانی مرتبط با دو جنس، تفاوت معناداری با هم ندارند. اما کودکان مادران همجنس گرا، زنانگی روانی بیشتری نسبت به گروه گواه دارند. به نظر می رسد این نتیجه، با کلیشه هایی که زنان همجنس گرا را فاقد زنانگی معرفی می کند، به مقابله می پردازد( به نقل از پترسون، 1996). در مطالعه گرین و همکارانش (1986)، در مصاحبه با این دو گروه از کودکان ( کودکان مادران همجنس گرا و دگرجنس گرا)، تفاوت هایی در برنامه ها و شخصیت های تلویزیونی مورد علاقه، بازی های مورد علاقه یا اسباب بازی های مورد پسند یافت شده است. برخی از نشانه ها حاکی است فرزندان مادران همجنس گرا، کمتر رفتارهای متناسب با جنس در فعالیت های مدرسه و محله نسبت به کودکان مادران دگرجنسگرا دارند. همگام با این نتیجه ، مادران همجنس گرا، همچنین به احتمال بیشتری نسبت به مادران دگرجنسگرا گزارش می‌دهند که دختران شان اغلب در بازی های پُر جست وخیز شرکت کرده یا اسباب بازی‌هایی مانند کامیون و یا تفنگ دارند. با این حال ، تفاوتی در این حوزه بین پسران آن ها وجود ندارد. به طور کلی، رفتار نقش جنسی این کودکان در محدوده ی بهنجار قرار می گیرد و خلاصه ی اغلب تحقیقات نشان می‌دهد که رشد الگوهای نقش جنسیتی و رفتار کودکان مادران همجنس گرا بسیار شبیه به بچه های دیگر است. هنوز هیچ داده ای در این زمینه درباره کودکان پدران همجنسگرا در دسترس نیست(به نقل از همان منبع).


جهت گیری جنسی فرزندان والدین همجنس گرا

طبق تمامی مطالعات در این حوزه ، اکثریت فرزندان والدین همجنسگرا ، علاقمند به جنس مخالف هستند. به عنوان مثال ، هاگینز (1989) درطی مصاحبه ای 36 نوجوان را که نیمی از آنها فرزندان مادران همجنس گرا و نیمی فرزندان مادران دگرجنس گرا بودند، مورد بررسی قرار داد. طبق نتایج، تنها یک کودک از یک مادر دگرجنسگرا؛ همجنس گرا بود. اخیراً در یک مطالعه، بیلی و همکارانش (1995) پسران بالغ پدران همجنسگرا را مورد بررسی قرار داده‌اند. طبق نتایج آن ها، بیش از 90درصد از پسران چنین پدرانی دگرجنسگرا بوده‌اند. اثر قرار گرفتن در معرض گرایش جنسی پدران، در پسران شان، یا بسیار جزیی است و یا وجود ندارد (پترسون، 1996).
دریک مطالعه ی طولی (گلومبک ،1996)، 25 فرزند با مادران همجنس گرا و 21 فرزند با مادران مجرد، ابتدا در سن متوسط نه و نیم سالگی و سپس در سن متوسط 23و نیم سالگی مورد بررسی قرار گرفتند. برای استخراج داده‌ها از مصاحبه ی استاندارد شده استفاده شد. ویژگی های این خانواده ها و رفتارهای نقش جنسی مادران و فرزندان شان مورد بررسی قرارگرفت. نتایج نشان داد که اگرچه فرزندان مادران همجنس گرا، بیشتر احتمال دارد رابطه با همجنس را مورد اکتشاف قرار دهند -به ویژه در صورتی که از دوران کودکی درخانواده هایشان گرایش مادران شان موضوعی پذیرفته شده بوده باشد- با این حال، اغلب این کودکان دربزرگسالی، دگرجنس گرا می شوند.
مطالعات دیگر، سایر جنبه های رشد شخصی را در میان کودکان مردان و زنان همجنسگرا بررسی کرده اند. ارزیابی طیف وسیعی از ویژگی ها از جمله: جدا شدگی- تفرد (استکل ،1985 ، 1987)، ارزیابی روانپزشکی (گلومبک و همکاران ، 1983؛ کیرک پاتریک و همکاران، 1981)، ارزیابی مشکلات رفتاری (فالکس، فیشر، ماسترپاسکوا وجوزف ، 1995؛ گلومبک و همکاران، 1983 ؛ پترسون ،1994) شخصیت (گاتمن ،1990)، خود پنداره (گاتمن ، 1990؛ هاگینز، 1989؛ پترسون، 1994؛ پوریر ،1983)، منبع کنترل (پوریر، 1983؛ رس، 1979)، قضاوت اخلاقی (رس،1979) وهوش (گرین و همکاران، 1986). مطالعات، در این جنبه ها تفاوت معناداری بین کودکان مادران همجنس گرا در مقابل مادران دگرجنسگرا نشان نداده است. تنها یک تفاوت مشاهده شده است که مربوط به تفاوت در ظهور مفهوم خود (خود پنداره) در مطالعه پترسون (1994( است. طبق نتایج این مطالعه، کودکان مادران همجنس گرا نشانه‌های بیشتری از استرس گزارش می دهند. اما درعین حال حس رفاه (بهزیستی) کلی بیشتری هم نسبت به کودکان رشد یافته در خانواده های دگرجنس گرا دارند. با این حال، نتایج هردو گروه، درمحدوده ی بهنجار بوده است (پترسون، 1994- به نقل از پترسون،2006)


روابط اجتماعی فرزندان والدین همجنس گرا

مطالعات این بخش با تمرکز بر رابطه کودکان این والدین با همسالان شان بوده است، اما برخی اطلاعات در مورد روابط کودکان با بزرگسالان نیز جمع آوری شده است. یافته های پژوهش درباره احتمال سوء استفاده جنسی نیز به طور خلاصه در این بخش آمده است(پترسون،1996).
تحقیق در مورد روابط با همسالان در میان کودکان مادران همجنس گرا توسط گلومبک و همکاران او (1983)، گرین(1978) و گرین و همکاران(1986) گزارش شده است و گزارش‌ها حاکی از رشد عادی روابط با همسالان در این کودکان است. کیفیت روابط با همسالان در این کودکان متوسط و مثبت ارزیابی شده است. هیچ اطلاعاتی در مورد فرزندان پدران همجنس گرا در این زمینه گزارش نشده است.
مطالعات روابط با بزرگسالان در میان فرزندان والدین همجنس گرا نیز به طور کلی تصویر مثبتی به همراه داشته است (گلومبک و همکاران، 1983؛ هریس و ترنر، 1985/86؛ کیرک پاتریک و همکاران، 1981).
به عنوان مثال، گلومبک و همکاران او (1983) دریافتند که این کودکان بیشتر احتمال دارد با دوستان بزرگسال مادران همجنس گرای خود ارتباط نزدیک داشته باشند. درباره‌ی احتمال بیشتر آزار جنسی نیز پژوهش‌ها نشان داده است اکثر بزرگسالانی که مرتکب آزار جنسی علیه کودکان می شوند، مردان هستند، سوء استفاده جنسی از کودکان، توسط زنان بزرگسال، بسیار نادر است (فین کلهر و راسل ، 1984؛ جونز و مک فارلان ، 1980؛ سارافینو ،1979). همچنین، شواهد موجود نشان می دهد که مردان همجنس گرا بیشتر از مردان دگرجنسگرا مرتکب کودک آزاری جنسی نمی‌شوند(گراث و بیرن بام ،1978؛ جنی و همکاران، 1994؛ سارافینو، 1979)[به نقل از پترسون،2006].
دریک مطالعه دیگر نیز(وین رایت و پترسون،2006) هیچ تفاوت معنی داری ازنظر ارزیابی سلامت روانی، اعتماد به نفس و اضطراب، نتایج مدرسه مانند میانگین نمرات درسی، مشکلات در مدرسه؛ روابط خانوادگی مانند گرمی با پدر و مادر و مراقبت از بزرگسالان و همسالان، درگیری در روابط عاشقانه یا مقاربت جنسی، مصرف مواد، بزهکاری یا قربانی شدن در رابطه با همسالان، بین نوجوانانی که با والدین همجنس و نوجوانانی که با والدینی از هردوجنس زندگی می کنند، یافت نشد. تنها تفاوت آماری قابل اعتماد بین دو گروه این بود که نوجوانانی که با والدین همجنس زندگی می کردند، در مدرسه احساس نزدیکی بیشتری نسبت به طرفداران این سبک از زندگی(زوج‌های همجنس گرا) داشتند(به نقل از پترسون،2006). 
اگرچه با وجود تنوع آشکار در درون جوامع مردان و زنان همجنسگرا، تحقیقات بر روی تفاوت‌های این افراد به اندازه‌ی کافی انجام نشده و یا هنوز بسیار پراکنده است. مثلاً یک نوع مهم ناهمگونی که باید مد نظر قرار گیرد، شامل شرایط تولد یا فرزند خواندگی کودک است (پترسون،2006).

صدرا اعتمادی
روانشناس بالینی

منابع در دفتر مجله موجود است. 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر