آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۱ بهمن ۲۳, دوشنبه

راننده‌ی همجنسگرا

پرونده ویژه: اقلیت ِ سرباز (شماره یکم، شهریور و مهر91)

گرفتن گواهی نامه یک ضرورت است؛ این را درک کرده بودم اما علاقه نداشتن به رانندگی مرا سال ها از گواهی نامه دور کرد. از طرف دیگر یادآوری حرف دوستی که گفته بود باید یک سال از صدور کارت معافیت بگذرد تا گواهی نامه بدهند. البته او خودش گواهی نامه را از طریق معافیت تحصیلی گرفته بود و این را شنیده بود. دوست دیگری از پزشک بیمارستان زمان بررسی تقاضای معافیت در این باره پرسیده بود. پزشک به او گفته بود چند ماه بعد از گرفتن کارت معافیت به او مراجعه کند تا نامه ای به او بدهد و با آن بتواند برای گواهی نامه اقدام کند. من با این بهانه ها اقدامم را برای گرفتن گواهی نامه عقب می انداختم. اما وقتی به اصرار دوستان پشت فرمان اتومبیل های آنها نشستم و به اصطلاح ترسم را ریختند، تصمیم گرفتم گواهی نامه ام را بگیرم. به نزدیک ترین آموزشگاه مراجعه کردم. انتخاب آگاهانه‌ای داشتم. من به این فکر کردم اگر این آموزشگاه که چهار کوچه با خانه ما فاصله دارد بداند معافیت من همجنسگرایی است چه؟ پاسخ همانی بود که سال ها با این کارت به خودم می دهم. 
«خوب از کجا معلوم که من همجنسگرا هستم و این معافیت رو الکی نگرفتم؟ من که نه تابلو هستم و نه رفتار خاصی دارم». و با این استدلال به راحتی آماده پاسخ به سوال «معافیت چیه؟ » بودم. مصمم بودم اگر در آموزشگاه و بین تعداد زیادی از متقاضیان از من بپرسند با صدای بلند بگویم: «هوموسکشوال». بعد می پرسد: «چی؟» و آن وقت بلند تر بگویم: «همجنسگرا»! 
در آموزشگاه به مسئول ثبت نام مراجعه کردم. برای ثبت نام مدارک لازم را پرسیدم او هم وضعیت خدمت مرا پرسید. روال کار برای معافیت پزشکی بدون توجه به ماده بند را برای من توضیح داد. باید به پزشک معاین راهنمایی و رانندگی مراجعه می کردم. بلافاصله به مطب نزدیک ترین پزشک معاین راهنمایی رفتم. پس از گذشتن زمان زیادی در انتظار، منشی نام مرا بین پنج نفر خواند و به سمت اتاق پزشک راهنمایی ام کرد. با آن همه آمادگی اعتراف می کنم کمی قافل گیر شدم. پزشک از ما خواست بشینیم، بلند شویم، دست ها را بگردانیم و... . بعد نفر به نفر صدا میزد تا روی صندلی بشینیم تا ما را بینایی سنجی کند. من نفر یکی مانده با آخر شدم و یک مراجعه کننده دیگر در اتاق بود. سرش را در برگه کرد و پرسید، «معافیتت چیه؟» به او گفتم «هوموسکشوال». سرش در برگه ماند و انتهای خودکاری که در دستش بود را چند بار به میز کوباند. از غافل گیری پزشک، لبخند ملیحی بر لب من نشست. او برگه مرا مهر کرد و به سمتم گرفت و گفت از منشی آدرس بگیرم و به آنجا بروم. در برگه من نوشته بود فاقد سلامت از نظر اعصاب و روان، در کمیسیون بررسی شود. رفتار پزشک با من، قبل و بعد از دانستن همجنسگرایی‌ام مثل هم بود. اما منشی ها با دیدن نظر پزشک یک نگاه به من می‌کردند، یک نگاه به همدیگر و باز یک نگاه به نظر پزشک. ظاهرا آنها متعجب از نظر پزشک و رفتار سالم من بودند. 
به بهداری نیروی انتظامی شهرستان ارجاع داده شده بودم. پزشک آن روزِ بهداری را خارج از اتاقش پیدا کردم و خواستم برگه ام را مهر کند. کنار او سربازی بود و معافیتم را پرسید. باز هم در جواب از کلمه «هوموسکشوال»، نام علمی و پزشکی گرایش‌ام استفاده کردم. سرش را سریع به من برگرداند و با تعجب نگاهم کرد. بعد با مهربانی و احترام گفت:«چند لحظه کنار بایست و منتظر باش». مریض ِبعد از من را ویزیت کرد و سرباز را هم دست به سر کرد. میگفت که از دیدن من تعجب کرده است. کار من را سریع راه می اندازد اما پرسش هایی از روی کنجکاوی و برای افزایش آگاهی خودش دارد. گفت اگر عجله دارم بروم و در رودربایستی نیافتم، اما من بیشتر از او علاقه‌مند بودم از خودم آگاهی بدهم. او مدام با تعجب از من می پرسید «چرا تو این شکلی هستی؟». آن روز یک آستین کوتاه ساده پوشیده بودم و ته ریش داشتم. تصور او از یک همجنسگرا، بدن اصلاح شده و صورتی که اگر آرایش نشده باشد حداقل تراشیده شده باشد، بود. من هم آنجا Straight act و Straight look را توضیح دادم و با هم چند دقیقه ای گپ زدیم. بعد برگه من را مهر کرد و مراحل بعدی اداری را توضیح داد که مرا به بیمارستان امام سجاد معرفی می کنند. تا این جا هزینه مطب پزشک معاین با هزینه رفت آمد به پایتخت، منهای هزینه زمانی که از دست میدهم، 20هزار تومان شد.
در بیمارستان باید به کمیسیون پزشکی می رفتم. قبل از آن باید تست روانشناسی می دادم. هزینه تست و کمیسیون بیش از 50هزار تومان شد. بعد از پرداخت هزینه برای تست زدن به کلینیک اعصاب و روان رفتم. سوال ها از «یبوست و اسهال دارید، بله یا خیر» گرفته تا «احساس می کنم کسی دنبالمه، بله یا خیر» فقط باعث خنده من بود. هفت صبح رفته بودم و بعد از تست دادن تا دو ظهر منتظر تشکیل کمیسیون و رسیدن نوبتم شدم. 
اسم مرا خواندند و من داخل شدم. یک میز بود و دو پزشک که با فاصله کنار هم نشسته بودند. در مقابل هر کدام یک صندلی بود. از شانس من پزشک حدودا 50 ساله ای متصدی کارم شد. کارتم را خواست وبعد از دیدن کارت، گفت: «ماده33 بند8 دیگه چه کوفتیه؟». این بار دلم خواست به جای «هوموسکشوال» همیشگی بگویم «همجنسگرایی». با آرنج به دست همکارش زد و به طعنه گفت: «ه ِ آقا همجنسگراست». همکار او جوان تر بود و صورت تراشیده ای داشت. سرش را از برگه بالا آورد و با تعجب نگاهی به من انداخت و گفت «بله...، بله...». وقتیکه فهمید حسابی ضایع شده، تکیه به صندلیی‌اش داد و سوالی که آن روز زیاد پرسیده بود را از من هم پرسید: «خوب...، حالا بهتری؟». منم هم به قول دوستان رفتم بالای منبر: «من از روز اول هم خوب بودم. اصلا مشکلی نبوده و نیست. در دهه هفتاد میلادی انجمن روانشناسان آمریکا همجنسگرایی را از...». حرفم را قطع کرد و گفت: «باشه..، باشه...، به سلامت...». 
برای جواب کمیسیون تا چهار ظهر صبر کردم. جواب ها در نامه ی در بسته بود و نامه ی کسانی را که از شهرستان مراجعه کرده بودند به دستشان می دادند. فردای اون روز به بهداری نیروی انتظامی رفتم و نامه را به آنها دادم. در نامه از سلامت من برای رانندگی نوشته شده بود و «بلامانع» بودن آن.
حالا هر وقت پشت فرمان می نشینم و رانندگی می کنم، خودم را یک راننده همجنسگرا می بینم. درست است که من نباید برای اثبات سلامتی ای که همه از آن خبر داشتند هزینه ای می دادم اما باید نیمه پر لیوان رو دید. من یک همجنسگرا هستم و در این کشور با این مردم و این جامعه از حقوق شهروندی برخوردارم. مراحل به خاطر نوع معافیت بود اما در تمامی کمیسیون هایی که چه برای معافیت و چه برای همین گواهی نامه شرکت کردم، همه مرا به عنوان همجنسگرا و کسی که گرایش جنسی به همجنس دارد شناختند نه منحرف جنسی. وقتی حقوق خودم رو با دگرجنسگرایانی که در ایران زندگی می کنند مقایسه می کنم، به خودم اجازه نمی دهم سیاه نمایی داشته باشم یا اوضاع را بیش از آنچه که واقعا هست، تیره و تار ببینم.
شایان.میم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر