فرهنگسرای اقلیت: باشگاه نویسندگان (شماره دوازدهم، خرداد و تیر 93)
مادر طلاق بگیر از تمام ما
پیام فیلی
اول ژانویه ی دو هزار و چهارده
مادر طلاق بگیر از تمام ما!
از من، معین، پوریا و پانته آ...
مادر چقدر زیر دو چشمات کبود شد
وقتی خبر رسید که از پشت درهها
یک روز هم به خانه ی ما حمله میکنند
به پنجره، به اتاقام... کتابها...
با عطر شیر تازهی پیراهنات هنوز
تن میدهم به گلهی گرگان حومه ــ تا
هر تکه از تنام به چراغی بدل شود
بر میز شامِ بی رمقِ بچه گرگ ها...
من غرق میشوم در شب جغرافیای تو
این ابتدای جنون من است تا...
سیگار پشت هم...
ــ نه پیام! اینقَدَر نکش!
ــ بگذار دود کنم این شکنجه را!
سهمات چه شد از آن همه بیدار خوابی ات؟
ای تو به خواب ختمی و ریواس مبتلا
سهم تو از جنون من آری، سکوت توست
بی شک سکوتِ عمیقی که ابتدا
یک حرف ساده بود، ورم کرد و طبله کرد
یک شب به خـ...! دو سه تا حرف بیصدا
با تو نشستهام به تماشای هر چه نیست
آن سان که برهای به تماشای فصلها...
من با قد خمید و با جامهی بلند
پل میزنم به عصمتِ تو روی خوابها
مادر تمام ما به تو سوگند میخوریم
مادر طلاق بگیر از تمام ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر