آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۰, پنجشنبه

بله من همجنسگرا هستم!

فرهنگسرای اقلیت  (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)



یکی از مشهورترین مجری‌های کمدی در آمریکا و یکی از شناخته‌شده‌ترین چهره‌های برجسته همجنسگرا، چندی پیش با گرفتن عکسی از خود و هنرمندان مطرح دیگر در مراسم اسکار 2014 (به سبک سلفی[1]) بار دیگر بر سر زبان‌ها افتاد. به همین بهانه بر آن شدیم که زندگی موفق این هنرمند برجسته و شجاع (چرا که سال‌ها پیش آشکارسازی کرده است) را بازگو کنیم.

من در جمع دگرجنسگرایان بزرگ شدم، همانطور که تمام دگرجنسگرایان در فضایی مشابه بزرگ می‌شوند. این جایی است که ما همجنسگرایان از آن می‌آییم... از جمع شما دگرجنسگرایان! - «الن دی جنرس[2] در مصاحبه‌ای با 20/20 در سال 1978»

زندگی شخصی
یکشنبه، 26 ژانویه 1958 (6 بهمن 1336)، لوییزیانا، آمریکا؛ الن متولد شد. شاید اولین شوخی خود در این دنیا را با مادرش و با به دنیا آمدن در ساعت 3 نیمه شب انجام داد!
پدر او مامور بیمه و مادرش که متخصص گفتاردرمانی بود، زمانی که الن در دوران نوجوانی بود از هم دیگر جدا شدند. بعد از طلاق تنها برادر او با پدر ماند. در سال 1976 (1355 شمسی) از مدرسه فارغ تحصیل شد و بعد از آن به نیو اورلانز[3] (پیش مادرش) بازگشت و به دانشگاه رفت. او در دوران پیش از حرفه‌ی کمدی‌اش کار‌های مختلفی از پیشخدمتی و نقاش خانه تا متصدی بار تجربه کرد و خودش این تجربیات را مرتبط با وارد شدن و موفق بودن در عرصه‌ی کمدی می‌داند.

زندگی هنری
الن مجری‌گری را در کلوب‌های کوچک، کافی‌شاپ‌ها و خانه‌ها شروع کرد و در سال 1981 رییس تشریفات[4] در کمدی کلاید[5] در نیواورلانز شد. در این دوران تحت تاثیر وودی آلن[6] و استیو مارتین[7] قرار گرفت. یک سال پس از آن شویی را راه‌اندازی کرد به نام بامزه‌ترین فرد آمریکا. پنج سال بعد، در شوی تلویزیونی جانی کارسون[8] ظاهر گردید و تبدیل به اولین کمدینی شد که موفق به کسب چنین موقعیتی شده بود. بعد از آن الن دهه‌ها کار حرفه‌ای خود در زمینه هنر تلویزیونی را ادامه داد و به پاس همین زحمات، برنده‌ی 14 جایزه ی امی[9] (برای شوی خودش) و 12 جایزه ی برگزیده‌ی مردم[10] گردید. همچنین برنده‌ی بامزه ترین زن کمدین در سه سال 1991 ، 1994 و 2000 شد. از جوایز دیگر او می توان به Saturn Award در سال 2003 و منتخب جوانان در بخش کمدی در سال 2011 و ... اشاره نمود.

در مورد آشکارسازی
در مصاحبه‌ای با سی-اِن-اِن[11] در ششم آپریل سال 1997، الن گفت: «من همیشه فکر می‌کردم که می‌توانم زندگی خصوصی‌ام را از زندگی حرفه‌ای‌ام جدا نگه دارم، منظورم اینه که من تمامی تلاشم رو انجام دادم که از جواب دادن به این سوال ]در مورد همجنسگرا بودنم[ طفره برم... حالا با خودم کاملا احساس راحتی می‌کنم و نیازی نیست که از این که اگر رییسم از این موضوع آگاه بشه بترسم.»
الن چند روز بعد اعلام کرد که قصدش از آشکارسازی این نبوده که یک گی‌‌آیکون[12] یا یک سخنگو برای جامعه‌ی همجنسگرایان باشد، بلکه برای صداقت با خودش، این کار را انجام داده. آشکارسازی وی به حدی رای مطبوعات اهمیت داشت که به تیتر مجله‌ی هفتگی تایم هم رسید: بله، من همجنسگرا هستم.
در مورد روابط پیش از ازدواج الن می توان به اولین رابطه‌ی رسمی وی با آن هیش[13] (بازیگر و کارگردان آمریکایی) که بعد از مدتی به هم خورد اشاره کرد. اما در سال 2008 با پورشه د روسی[14] (پورشه لی جیمز دی جنرس[15]) ازدواج کرد. پورشه، بازیگر و کمدین استرالیایی از 4 سال قبل از آن با الن در ارتباط بود و در سال 2005 همجنسگرایی خود را آشکارا اعلام کرد. این رابطه پس از خواستگاری با الماس سه قیراطی الن، در 16 اوت 2008 به ازدواج رسمی بدل گردید.
از سال 2010 به رژیم غذایی گیاه‌خواری روی آورد که در این باره جمله‌ی مشهوری نیز دارد: «من یک لزبین، یک زاده‌ی برج دلو[16] و یک گیاه‌خوار هستم..!»
او همچنین نویسنده‌ی 2 کتاب پر فروش به نام‌های «My Point... And I Do Have One» و «The Funny Thing Is…» است. برنامه ی الن یکی از پر درآمدترین برنامه‌های تلویزیونی (در سال 2007 و از دید مجله ی فوربس) شناخته شد. الن همچنین سابقه‌ی مجریگری در سری نهم از مسابقات امریکن آیدل، جایزه اسکار، جایزه امی و گرمی را در پرونده‌ی کاری خود دارد. همچنین به عنوان یکی از هنرمندانی که در خیابان مشاهیر آمریکا در هالیود[17] ستاره دارند نیز، صاحب ستاره است.
این هنرمند پرستاره و مشهور، همچنان به اجرا های خود ادامه می‌دهد و آشکارسازی‌اش هیچ لطمه‌ای به زندگی حرفه‌ای او نزد. موردی که شاید هم اکنون بیشتر قابل لمس و مشاهده است، اما سال‌ها پیش که الن آشکارسازی کرد، همجنسگرایی حتی در آمریکا آنچنان قابل پذیرش نبود. بیشتر و بیشتر شدن آشکارسازی در بین هنرمندان و افراد مشهور و راحت‌تر شدن آن، مدیون شجاعت‌های افرادی چون الن دی جنرس است.

در مورد الن
نام کامل: الن لی دی جنرس[18]
سن: 56 ساله
قد: 1.71 متر
ملیت: آمریکایی
سال‌های فعالیت: از سال 1978 تا کنون


 پرهاما

[1] Selfie
[2] Ellen DeGeneres
[3] New Orleans
[4] Emcee
[5] Clyde’s Comedy
[6] Woodu Allen
[7] Steve Martin
[8] Johnny Carson
[9] Emmy
[10] People’s Choice Awards
[11] CNN (New York)
[12] Gay Icon
[13] Anne Celeste Heche
[14] Portia de Rossi
[15] Portia Lee James DeGeneres
[16] Aquarius (Astrology)
[17] Hollywood Walk of Fame (2012)

۱۳۹۴ اردیبهشت ۹, چهارشنبه

نگاهی گذرا به زندگی هنرمندان دگرباش ترکیه، قسمت چهارم و آخر: تارکان تَوَت اوغلو

 فرهنگسرای اقلیت  (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)


تارکان تَوَت اوغلو
خواننده‌ای که گمان می‌رود همجنسگراست...
 تارکان تَوَت اوغلو  (Tarkan Tevetoğlu) مشهور به تارکان در ۱۷ اکتبر ۱۹۷۲ در شهرستان Alzey  (آلزی) آلمان در یک خانواده 6 فرزنده ترک‌تبار به دنیا آمد.
تارکان از اهالی ترک‌تبار آلمان و یکی از مطرح‌‌ترین و مشهورترین خوانندگان ترکیه ‌است. پدرش علی و مادرش نجمه نام دارند. نام او از یکی از پادشاهان قدیم ترک گرفته شده و به معنای قوی و بزرگ می‌باشد. او دارای سه خواهر به نام‌های گولای و نورای و هدنان و دو برادر به نامهای عدنان و هاکان می‌باشد. تارکان فرزند پنجم خانواده‌اش است. او با فروش ۲۹ میلیون آلبوم از موفق‌ترین خوانندگان ترکیه محسوب می‌شود و به او لقب شاهزاده پاپ داده‌اند (مگا استار، یعنی بزرگترین ستاره هم از القاب او می‌باشد) شهرت او در کشورش با شهرت الویس پریسلی در امریکا مقایسه شده‌است.
تارکانی که عشق به موزیکش در 3 سالگی شروع شده بود در سن 14 سالگی وقتی به کلاس ششم می‌رفت به سرزمین مادری‌اش یعنی ترکیه آمد. علاقه زیاد و بزرگی که به موسیقی پیدا کرده بود باعث شد در کنار درس خواندن در دبیرستان به فراگیری موسیقی سنتی ترکیه نیز بپردازد. تداوم کارهای او در میان جمعیت موسیقی ترکیه‌، در بین سال های 1990-1992 باعث شد که وی توسط آهنگ‌سازان بزرگ و مشهور به موسیقی ترکیه راه پیدا کند.

وقتی سال‌های دبیرستان تمام شد و نتایج کنکور دانشگاه اعلام شد، تارکان تصمیم گرفت به آلمان برگردد و در این حین بود که که با Mehmet Söğütoğlu (مهمت سووت اوغلو – آهنگساز و استاد موسیقی) آشنا شد که سرنوشتش را به میزان زیادی تغییر داد. بنیاد دنیای حرفه‌ای موسیقی وی در سال 1993 با انتشار اولین آلبومش به نام  Yine Sensiz(بازم بی تو) توسط شرکت استانبول پلاک عرضه شد. تارکان که اولین بار با کنسرت‌هایش با مردم روبرو شد در مدت زمان کوتاهی با فروش 700 هزار تایی آلبومش در عرصه موسیقی جایگاه ویژه‌ای پیدا کرد. تارکان هنگام آماده کردن آلبوم دومش با Sezen Aksu  یکی از مهمترین خواننده‌های ترکیه آشنا شد. در عرصه موسیقی در نتیجه تلاش و همکاری این دو هنرمند آهنگ Şıkıdım به آلبوم دوم اضافه شد.

در سال 1995 تارکان همراه با آلبوم دومش به نام  Aacayipsin (خارق‌العاده‌ای) در ترکیه و اروپا کلا 74 کنسرت اجرا کرد. 25 تا از این کنسرت‌ها از بزرگترین کنسرت‌های اسپانسردار در عرصه جهانی بود. این کنسرت‌ها که در استادیوم در سال‌های مختلف اجرا شد، باعث شد که تارکان در مجموع کنسرت‌هایش با 750 هزار تماشاگر روبرو شود. همراه با افتخارات این کنسرت‌ها وی به یک موفقیت مهم دیگر نائل شد، که این فروش ۲ و نیم میلیون تایی آلبومش بود. سپس برای آموختن زبان عازم نیویورک شد. در این دوره با  Ahmet Ertegün (احمد اَرتگون) و شرکت Atlantic Records که قبلا آشنا شده بود روی پروژه‌های جدیدی مشغول به کار شد.

در بین سال های 1994-1997 در تور بزرگ کنسرت‌های اروپایی‌اش مجموعا در 12 شهر کشور‌های هلند، سوئیس، آلمان کنسرت‌هایی برگزار کرد. کنسرتی که در سال 1995 در Palladium نیویورک اجرا کرد در ترکیه به صورت زنده پخش شد.

تارکان در سال 1997 با آلبوم سومش  Ölürüm Sana (میمیرم برات) مجدداً با شعری از Sezen Aksu  در دنیای موسیقی خودنمایی کرد. تارکان که برای آماده کردن این آلبوم 2 سال وقت گذاشت با همکاری و تلاش Sezen Aksu  به موفقیتی که می‌خواست رسید و برای اولین بار در بخش بین‌المللی موسیقی خودش را مطرح کرد. او با آلبوم سومش که ۳ و نیم میلیون عدد فروش داشت صدایش را به گوش جهانیان رسانید. تارکان بعد از این موفقیت بدون هیچ وقفه‌ای کنسرت‌هایش را شروع کرد. وی در تور کنسرت‌های استادیومی خود در شهرهای استانبول، آنکارا، ازمیر، آدانا و آنتالیای ترکیه نیز برنامه‌هایی اجرا کرد. سپس در کنسرت‌هایی که در آمریکای شمالی داشت تماشاگران با شادی فراوان او را در آهنگ‌هایش همراهی می‌کردند.

در همان سال 1997 تارکان در 17 شهر مختلف یک تور کنسرتی که شامل 18 کنسرت در اروپا بود برگزار کرد. در این حین کارهای تارکان با هنرمندان به آلبوم و کلیپ‌ها محدود نشده و او هدف خود را تلویزیون و یک شرکت تولیدات موسیقی که مال خوش بود قرار داد.

در سال 1998 شرکت استانبول پلاک حق فروش آلبوم  Ölürüm Sana (میمرم برات) در اروپا را به شرکت مشهور فرانسوی Polgram اعطا کرد که این کار در مشهورتر شدن تارکان در اروپا نقش مهمی داشت. به این ترتیب تارکان با این آلبوم و مخصوصا آهنگ Şımarık  (لوس) توانست تمام اروپا را به خواندن آهنگ‌های ترکیه‌ای ترغیب نماید. وی با همین آلبوم توانست در کشورهای مکزیک، فرانسه، هلند، آلمان، بلژیک، لوکزامبورگ، سوئد، کلمبیا جایزه پلاک طلائی را کسب کند.

در تور دیگری که در بهار سال 1999 شروع شد، تارکان در کشورهایی مانند آلمان، فرانسه، انگلستان، بلژیک، هلند، دانمارک، اتریش، پرتغال، اکراین، استرالیا، تونس و... کنسرت‌هایی اجرا کرد که در تابستان همان سال به پایان رسید.

در سال 2000 تارکان برای انجام خدمت وظیفه به ترکیه برگشت و قبل از شروع خدمت برای کمک به زلزله زدگان 17 آگوست ترکیه، کنسرتی در Mydonose Showland استانبول اجرا کرد که در آن برای اولین بار در ترکیه از سیستم جدید صدا و نور استفاده می‌شد.

جهانی شدن تارکان باعث افزایش هر چه بیشتر مسئولیت‌هایش شد. او پس از بازگشت از خدمت سربازی سرعت تهیه‌ی آلبومش را افزایش داد و آلبوم Karma که نتیجه‌ی 2 سال تلاش جدی وی بود در استودیو کشورهای آمریکا، فرانسه و مصر ضبط شد و در سال 2001 آهنگ  Kuzu Kuzu (ناز نازی) با 5 ورژن مختلف در فروشگاههای موسیقی عرضه شد.درست بعد از آهنگKuzu Kuzu ‌، آلبوم Karma در اوایل ماه آگوست در کنسرتهای زنجیره‌ای که در استانبول برگزار شد به تماشاگران عرضه شد.

آلبوم بعدی وی به نام Dudu (طوطی) در سال 2003 به طرفدارانش عرضه شد که فروش بسیار فوق العاده ای داشت.
در سال 2005 تارکان یک Single Maxi Album (در ترکیه به آلبومی که 3-4 تا آهنگ داشته باشد گفته می‌شود) به نام Bounce منتشر کرد و آخرین آلبوم مگا استار موسیقی ترکیه در سال 2006 به زبان انگلیسی به نام Come Closer برای طرفدارانش در سراسر جهان ارائه شد.
در سال 2001 از وی عکسی با یک پسر جوان فرانسوی در ساحل منتشر گردید که بسیار خبرساز شد و کلیه مطبوعات، جهت روشن شدن ماجرا او را تحت حمله قرار دادند، نهایتا وی با رد و قبول ماجرا در آنِ واحد، در چندین مصاحبه با جملاتی مانند "آن عکس از من نیست ولی من اینگونه متولد شده­ام" و یا "بله شخص حاضر در آن عکس‌ها من هستم ولی من خود جایگاه خود را می‌دانم" به صورت غیر مستقیم دگرباش بودن خود را تایید نموده اما اینکه آیا وی همجنسگرا و یا بایسکشوال است دقیقا مشخص نیست.

مشخصات و نکات جالب در مورد مگا استارموسیقی ترکیه تارکان:

نام: تارکان
نام خانوادگی: توت اوغلو
لقب: مگا استار
روز تولد: 17 اکتبر (25 مهر) سال 1972 (1351 شمسی)
محل تولد:  Alzey (آلزی) آلمان
گروه خونی :  A+
محل زندگی: نیویورک - منهتن - استانبول
نام مادر: نجمه
نام پدر: علی
نام برادران: عدنان و هاکان
نام خواهران: نورای و گلای و هدنان
محل تحصیل: دبیرستان کارامورشل در ترکیه
سرگرمی‌ها: ادبیات - موسیقی - ورزش - نقاشی
هنر مورد علاقه: نقاشی
خواننده‌های محبوب ترکیه‌ای: Sezen Aksu،  Asya
شهرهای مورد علاقه: نیویورک - لندن - آتلانتا
تفریح مورد علاقه: پیاده‌روی در نصف شب
لغت مورد علاقه:Stupid  (خنگ)
اعتقادات خرافی: او هیچ وقت از زیر نردبان رد نمی‌شود.




۱۳۹۴ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

پیغمبرم

فرهنگسرای اقلیت  (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)



ای یار بی‌بهانه بخواه ازخدای من 
یک اتفاق تازه بیافتد برای من 

پیغمبرم بشارت من چشم‌های توست 
یک جبرئیل مثل تو دارد حرای من

ای حس بی‌اجازه‌ی شاعر شدن بخوان 
گاهی غزل برای خودت با صدای من 

با اینکه ظاهرانه ولی معنی‌اش یکی‌ست
این گریه‌های تلخ تو با خنده‌های من 

دیشب دوباره بحث خودم بود با خدا 
آمد جواب «تو» برای چرای «من»


محمت کبیر



۱۳۹۴ اردیبهشت ۷, دوشنبه

راز

فرهنگسرای اقلیت  (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)



همه می‌دانند. بله. همه، حتی بچه‌های ده ساله هم می‌دانند. اما کسی در موردش حرف نمی‌زند. تو دلت می‌خواهد کسی، شخصی، هرکسی،  جلویت را بگیرد و توی چشم‌هایت نگاه کند و بپرسد. مستقیم، رک، خشن، واضح، بی پرده، شاید هول شوی. شاید تکذیب کنی. شاید اصلا صاف توی چشم‌هایش خیره شوی و حقیقت را بگویی. فقط برای اینکه قیافه‌ی شوکه شده‌اش را تا ابد توی ذهنت ثبت کنی و هر از گاهی از یادآوری آن چشم‌های از حدقه زده بیرون، آن دهان نیمه‌باز که دلت می‌خواهد بکوبی زیر فک پایینی تا بچسبد بهم و دیگر باز نشود را به یاد بیاوری و پوزخند بزنی به خودت، به آنها، اما کسی نمی‌پرسد.
 می‌گویند به ما ربطی ندارد. اما تو می‌دانی. می‌دانی که می‌دانند که خیلی هم ربط دارد. اصلا همین ارتباط هست که باعث می‌شود نخواهند بدانند. چون می‌ترسند. شاید بعدش خشمگین شوند یا احساس حقارتشان را به طرفت نشانه بگیرند اما همیشه این بوی ترس هست که به مشامت می‌خورد.
 مثل سگ خیس شده. ترس هست که از لای سکوت و نگاه و حرکات بی‌تفاوت راه خودش را باز می‌کند و تو بو می‌کشی. تو هم می‌ترسی. اما یادت باشد. سگ، اگر بداند ترسیده‌ای گاز می‌گیرد.  ترس را بمک مثل آن آبنبات که عصرها وقتی منتظر مخاطب خاصت هستی می‌مکی. ترس را بمک و از آن انرژی بگیر. یادت باشد. می‌گویند همخون گوشت را می‌خورد و استخوان را نگاه می‌دارد.  استخوانت را پرت کن تا دمی تکان بدهند.
حتی می‌توانی به بازی‌شان بگیری می‌توانی بایستی محکم در حالی‌که دست‌هایت داخل جیب لباست مخفی‌اند در حالی‌که چشم‌هایت خیره می‌شوند بی آنکه ببینند بدون اینکه منتظر آن سوال لعنتی باشی بگو. حقیقت را. راز را. آن چیز کثیف لعنتی چندش‌آور را که آن‌قدر زیر دلت مخفی کرده‌ای بوی گندش کل هیکلت را برداشته. بگو نترس آنهایی که نمی‌خواهند بدانند حتی اگر بگویی خودشان را به نشنیدن می‌زنند.
 به تو خواهند گفت: شنیدی صدای لاستیک ماشین آمد؟ حتما بیرون تصادف شده. اما صدای تو را از فاصله مرگ و خفقان نمی‌شنوند. اما تو بخند. دست‌هایت را محکم‌تر داخل جیب‌هایت فرو ببر. یادت باشد. سگ، اگر بفهمد دو دل هستی حمله می‌کند. دوباره تکرار کن آرام، آهسته عجله‌ای نیست. داد نزن، بگذار همان طور که زجر کشیدی از انتظار برای گفتن این حقیقت آنها هم زجر بکشند با شنیدن چیزی که به آنها ربط ندارد. اما باید بشنوند. تو مجبورشان می‌کنی بشنوند. مگر خودت خواستی صاحب این راز باشی که حالا آنها هم حق انتخاب شنیدن یا نشنیدنش را داشته باشند؟
 دیدی گفتی؟ راحت شدی. نفست حالا بالا می‌آید. شانه‌هایت صاف‌تر شده‌اند. چقدر رنگ پریده‌ی صورتت تو را زیباتر کرده. حالا دیگر نمی‌توانند طوری رفتار کنند که نمی‌دانند. حتی اگر باز هم نقش بازی کنند تو می‌فهمی که می‌فهمند. رنگ نگاه‌شان. مکث عضلاتشان. هرلحظه فریاد می‌زند که دیگر خاکستری نیستی بین سیاهی لشکرها. حالا رنگین‌کمان  شده‌ای. شاید قرمز. شاید آبی. اما دیگر ایکس معیوب و مجهولی نیستی که کورها و کرها نمی بینندش. حالا جنایتکاری ناخواسته هستی. زنجیرهای قضاوت را می‌بینی که به دورت پیچ خورده‌اند؟ حالا چه بخواهند چه نخواهند هر روز تو را، حضورت را، نفست را، به یاد می‌آورند و هرگز یادشان نمی‌رود. حالا پاک شده‌ای.

 چون دیگر واقعا همه می‌دانند حتی اگر نخواهند بدانند.
یاسمن


۱۳۹۴ اردیبهشت ۶, یکشنبه

تادیب، داغ سرما

فرهنگسرای اقلیت  (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)




تادیب

احساس اینکه عادت ماهانه‌ای
که لیز می‌خورد خون از روی ران‌هایت
احساس اینکه آبستنی
که هر آن فشار می‌دهدَت بیاید بیرون...
ولی من فقط احساسِ کرختیِ بعد از یک استمنا اَم
یا احساس لذت آغشته به گناه، بعد از اولین بوسه!
آویزان بر ریسمانِ زمختِ شرع
که برای تن‌پوش‌های پنهانِ هر شبم
می‌پذیرم تادیب شوم!
از آن فشار
تا این فشار
فاصله‌اش چند ماده در قانون است

داغِ سرما


در بسته شد
کوبیدمش
و به صدا خاندمش «هی دوست»
تنم در احتراقِ سرمایِ نبودنت می‌سوزد
ببین، برایت دانه‌های کوچک برف آوردم
به من بگو،چطور گردنبندی ببافم
از زمهریر روز‌های نبودنت
که بیاویزی‌اش
همچون پلاک گمشده‌ی خانه‌ای
که من به دور قلبم آویختم...
چنار