آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ مرداد ۹, چهارشنبه

حریم

زندگی اقلیتی (شماره سوم، دی و بهمن91)
 
 

«سعید همینطور که حوله رو روی سرش گذاشته از حمام میاد بیرون، خونه ساکته و فقط صدای پی در پی دکمه های صفحه کلید سکوت رو به هم میزنه. از راهرو میگذره و به پذیرایی خونه می رسه. منصور روی کاناپه نشسته و سرش به لپ تاپ گرم شده، با دیدن سعید از لپ تاپ بیرون میاد و با لبخند می گه :
به به! پسرک خوشگل شهر پریا! چه تو دل برو شدی عزیزم!
سعید هم لبخندی می زنه و می گه : خوبه! نمی خواد هندونه بذاری زیر بغلم، یه بار خوشگل کردم تو گیرم افتادی واسه هفت پشتم بسه!
منصور با قهقه جواب می ده و می گه: همینی هم که گیرت اومده از سرت زیاده! دلتم بخواد! و دوباره به سراغ لپ تاپ می ره، سعید هم با لبخندی که روی لبش هنوز مونده از کنار منصور دور میشه و به سمت آشپزخونه میره.
سعید : چایی می خوری ؟
منصور: نه عزیزم! نوش جان.
مشغول بودن منصور با لپ‌تاپ کمی ذهن سعید رو به خودش درگیر می‌کنه...
سعید : داری چیکار می کنی؟
منصور تو همون حالت جواب می ده: کار خاصی نیست، دارم اکانتامو چک می کنم.
سعید : اکانت کجا؟
منصور : یاهو و فیس بوک و چندجای دیگه.
کنجکاوی سعید بیشتر میشه چون هیچ وقت وارد اکانت های منصور نشده بود اما ترجیح میده از سوال پرسیدن دست بکشه و مشغول ریختن چایی بشه. چند ساعت از این ماجرا می‌گذره، منصور از لپ تاپ دست کشیده و همونطور که به کاناپه تکیه داده مشغول تماشای تلویزیون میشه. حالا سعید پشت لپ تاپ نشسته و داره توی دنیای مجازی گشت و گذار می‌کنه. کمی به همین منوال می‌گذره تا اینکه باز هم کنجکاوی سابق به سراغ سعید می آد. یه کم با خودش کلنجار میره اما آخرش طاقت نمیاره و رو به منصور میگه: منصور، رمز فیسبوکت چیه؟
منصور که به تلویزیون خیره شده می گه: اکانت های کامپیوتر یه چیز شخصی به حساب میاد بچه!
سعید : یعنی نمی خوای بهم بگی ؟
منصور : نچ!
سعید : اما ناسلامتی ما با هم ازدواج کردیم، چیز شخصی نداریم
منصور : خب چه ربطی داره آخه!
سعید : نکنه چیزی هست که نمی خوای من بدونم؟!
با این حرف، منصور متعجبانه میگه: سعید تو حالت خوبه ؟
سعید : خوب یا بد من ازت رمز فیس بوکو می خوام
منصور : اما... اما به جون خودم چیز خاصی توش نیست... یه سری حرف روزمره ...
سعید : اگه اینجوری پس چرا رمزشو نمیگی؟
منصور : موضوع این نیست که چی توشه، موضوع اینه که اکانت من یه چیز شخصیه و مربوط به منه.
سعید که با دلگیری از حرف منصور می گه : خب یه دفعه بگو به تو مربوط نیست خودتو راحت کن دیگه ! و بعد هم با دلخوری به اتاق خواب میره و در اتاقو هم محکم بهم می کوبه. منصور کاملا مبهوت از حرکات و رفتار سعید خشکش میزنه. از ذهن سعید هم فکر و خیال لحظه ای فاصله نمی گیره؛ اون اکنات کذایی چی داشت که منصور از دادن رمزش امتناع می‌کرد؟ شاید پای یکی دیگه وسط باشه...
سعید تو افکار خودش غوطه ور شد که صدای در اونو به خودش میاره، منصور پشت در وایساده و می گه : می تونم بیام تو؟
اما سعید جوابی نمی ده. منصور درو باز میکنه و داخل می شه، سعید روشو بر می‌گردونه، منصور هم کنار چارچوب در وایمسته و آرام میگه: سعید جون...
سعید با عصبانیت جواب میده: بی خود با من حرف نزن! برو به همون اکانت خصوصی فیس بوکت برس.
منصور سرشو پایین میندازه و میگه: صدات نکردم، ازم رمز فیس بوکو خواستی منم بهت گفتم، رمزش سعید جونه.»


این داستان رو با کمی دخل و تصرف از وبلاگ یکی از وبلاگ نویس‌ها (که الان خاطرم نیست کدوم وبلاگه) چند سال پیش خوندم. موضوعی که به اون پرداخته شده بود به نظرم خیلی جذاب و گیرا اومد. مطلبی که کم یا زیاد، خواه ناخواه توی تمام روابط وجود دارند اما ندیدم جایی چندان به اون پرداخته شه.
منصور، پسریه که معتقده هر انسانی دارای یک حریم شخصی مختص به خودشه و این حریم حتی با ازدواج و رابطه مشترک با دیگران شکسته نمی شه؛ اما در مقابل سعید ، پسریه که چیزی به عنوان حریم شخصی در یک زندگی مشترک رو قبول نداره. از نظر اون وقتی دو نفر توی یه رابطه ای وارد میشن توی همه چیز هم باید شریک باشن و عملا هیچ مرز شخصی ای دیگه ای باقی نمی مونه. اگه از هر طرف به موضوع نگاه کنیم می بینیم دو طرف هر کدوم به نوعی استدلال های درستی دارن، پس بیایم برای درک بهتر دعوای سعید و منصور به کمی عقب تر، یعنی زمانی که هیچ کدوم وارد رابطه نشده بودن برگردیم. یک انسان مستقل، شامل «من» و «حریم من»، «من» که تشکیل شده از اخلاق، خصوصیات و رفتار شخص و غیره و «حریم من» که می شه به طور کلی تمام راه های ارتباطی با «من» و محیط پیرامون رو درنظر گرفت.
برای درک بهتر موضوع خودمونو در نظر بگیریم. موبایل، کامپیوتر، اکانتهای اینترنتی و غیره، قسمتی از «حریم من» به حساب میان که کسی حق داخل شدن به اونها رو نداره. یک سری چیزای شخصی و بلوک شده. این حریم تا زمانی که شخص تنهاست مشکلی ایجاد نمیکنه و وجود اون تقریبا برای همه افراد ملموس و اجتناب ناپذیره اما مشکل از جایی شروع میشه که دو «من» تصمیم میگیرن پیوندی به وجود بیارن و «ما»یی رو تشکیل بدن و اینجاست که مرز بین حریم ها به هم میریزه و باید هم به هم بریزه. اما سوال اینجاست که با از هم پاشیده شدن حریم قبلی و تشکیل پیوند ، آیا حریم جدیدی باید به وجود بیاد و یا حریم‌ها به طور کل از بین می رن؟
نمونه ی بارزش گوشی موبایل! توی خیلی از زوج ها دیدم اگه برای یکی از طرفین اس ام اسی بیاد، حتی در غیاب صاحب گوشی، طرف دیگه اس‌ام‌اس‌شو نمی‌خونه یا به زنگ موبایل همسرش بدون اجازه ی اون جواب نمیده و در مقابل خیلی از زوج‌ها رو هم دیدم که برعکس این موضوع عمل می کنن. به نظر میرسه وجود یا عدم وجود حریم شخصی در یک رابطه بر اساس توافق بین زوجین استواره و حتی در صورت وجود مرزی در رابطه ای، میزان گستردگی حریم ها در زوج های مختلف متفاوته. برای فهم بهتر یه معادله ی شیمیایی رو مثال میزنم؛ هیدورژن (H2)! هر اتم هیدروژن شامل یک هسته (من) و یک الکترون در اطرافش(حریم من) هست. وقتی دو اتم هیدرژن با هم پوند برقرار می کنن، الکترون ها با هم درگیر میشن (محیط اطراف خودشونو به اشتراک می ذارن). برای هیدروژنی که تک اتمیه ، پیوند ، موضوع پیچیده ای نیست اما وقتی به اتم های بالاتر می رسیم موضوع به همین سادگی ها هم نیست. اتم ها در مراتب بالاتر تمامی الکترونهای خودشونو در پیوند شرکت نمیدن و تنها الکترونهای آزاد آخرین لایه هستن که توی پیوند شرکت می کنن، یعنی همیشه محیط پیرامونی وجود داره که اتم اونو توی رابطه شرکت نمیده. با این توصیفات فکر می کنم میشه مثال اتم ها رو به رابطه‌ی بین انسان ها هم تعمیم داد. دو انسان با هم پیوندی روتشکیل میدن و حریم های خودشونو به اشتراک می‌ذارن اما این دلیل نمیشه تمام حریم های یک شخص در این پیوند به اشتراک گذاشته بشه. تفاوتی که پیوند بین اتم ها با پیوند بین انسان ها وجود داره دقیقا تو همون حریمیه که به اشتراک گذاشته نمیشه. در پیوند بین انسان ها یک چنین حریمی از دید شخص مقابل پنهان کاری به حساب میاد یا بعضی وقتا ممکنه بخاطر همین حریم مشترک نشده، متهم به خیانت بشه و پیوند به وجود اومده متلاشی بشه.
متاسفانه یا خوشبختانه نمیشه برای این موضوع یه نسخه ی واحد و همه گیر نوشت. وجود و یا عدم وجود حریم و یا حتی میزان گستره حریم، مربوط به توافق بین دو شخص پیوند دهنده میشه، اما یک عامل بسیار مهم هم باید در نظر گرفت، زمان! پیوند میان انسان ها با عاملی به نام زمان ارتباطی تنگاتنگ و مستقیم داره. زمان می تونه کاری کنه که حریم ها یکی یکی بیشتر به اشتراک گذاشته شن و یا برعکس، اشتراکات موجود از هم گسیخته بشن. عامل زمان می تونه کاری کنه دو شخص بیشتر به خصوصیات هم پی ببرن و ناشناخته‌های بیشتری از طرف مقابل رو کشف کنن. شناخت بیشتر، درک بیشتری رو به همراه داره و درک بیشتر از طرف مقابل باعث میشه تا شخص احساس امنیت قلبی بیشتری به همسرش پیدا کنه و اونو به قسمت های ناشناخته‌ی بیشتری از زندگیش راه بده.
زشت و زیبا ، خوب و بد، اضدادی جدا نانشدنی هستند که در مورد زمان هم استثنا قائل نمیشن. زمان به همون اندازه که عامل سودمندی برای درک بهتر طرفین به حساب میاد می تونه مخرب هم باشه، همونجور که توی زندگی سعید و منصور بیان شد، زمان نتونست عامل چندان مثبتی برای رابطه باشه. سعید زندگی مشترک رو در به اشتراک گذاشتن تمام جنبه های زندگی خودش و طرف مقابلش می دونست و در مقابل منصور همچنان خواستار داشتن یک حریم اختصاصی بود، اما با وجود اختلاف به وجود آمده، باز هم قانون طبیعت رو عاملی بهم می زنه که از اون به عنوان «عشق» یاد میشه. احساسی اسطوره ای افسانه ای که باعث میشه رفتارهای نامتعارفی از شخص بروز کنه که تقریبا در 100درصد موارد این رفتارها از نوع رفتارهای عاطفی توام با از خود گذشتگی محسوب میشن. یک بار دیگه برمیگردم به داستان سعید و منصور، اکانت فیس بوک، حریمی بود که منصور اونو به عنوان حق مسلم خودش می دونسته ولی با این وجود دیده شد قدرت عشق بر حق مسلم و منطق اون برتری پیدا می کنه و باعث برملا شدن رمز حریم شخصی عاشق برای معشوق میشه.
عشق قوانین خاص خودشو داره، روابط دو طرفه و ازدواج هم همینطور. اگر قوانین رابطه ی دو طرفه به صرف اینکه طرف مقابل عاشق ماست زیر پا گذاشته بشن، به مرور زمان باعث افول رابطه می شه، داشتن حریم خصوصی حق مسلم هر انسانیه و شخص خواسته یا ناخواسته نسبت به این حریم یک احساس مسئولیت شدید داره. ناراحت نباشیم از اینکه شریکمون یه مرز مشخصی توی حریم داره چون خود ما هم به اجبار توی یه موقعیت و مرتبه ی دیگه ای دارای حریم شخصی هستیم و البته داشتن این حریم نباید باعث بشه آدمی هر کاری که دوست داره انجام بده، هر پنهان کاری ای که خواست بکنه و همه رو به حساب حریم شخصی بذاره. تمامی این حرف ها بستگی به توافق و درک دو طرف درگیر در رابطه داره و کمی حس اعتماد.
خلاصه اینکه سعید طاقت نمیاره و با رمز سعید جون وارد اکانت منصور میشه و تنها چیز مخفی ای که میبینه قرار مهمونی آخر هفته اس که به مناسبت تولدش، منصور مخفیانه با دوستان مشترکش گذاشته بوده... .
حسین غریبه

۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

هجده: روز ملی اقلیت‌های جنسی ایرانی

پرونده ویژه‌ی شماره ششم (تیر و مرداد92) با موضوع «روز ملی اقلیت‌های جنسی ایرانی» منتشر خواهد شد. از همه‌ی اقلیت‌های جنسی برای مشارکت در این پرونده دعوت به عمل می‌آید تا مطالب خویش را برای مجله خود بفرستند.
پیام‌های کوتاه، مطالب و مقالات موافق و مخالف روز ملی و هر نظری از جانب یک اقلیت جنسی درباره این روز، در مجله مستقل اقلیت منتشر خواهد شد.



شماره ششم، سی و یکم مرداد ماه 1392 منتشر می‌شود و آخرین مهلت ارسال مطالب تا 23مرداد ماه خواهد بود. 
با ارسال نظرات خود بیایید تا صدای یک دیگر را بشنویم. 

۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

مرثیه‌ای برای یاهو

پرونده ویژه: مرثیه‌ای برای یاهو
برسی بسته شدن چت‌روم‌های یاهو 
 
 

برگی از تاریخ؛ اتاق‌ها را بستند
شایان.میم

آینده‌ی هر جایی جز یاهو
آرش ِ سعدی

پاسخ به ابهامات
گفتگو اختصای اقلیت با یکی از کارمندان یاهو


فرزند ال‌جی‌بی‌وان
گفتگوی با سالی، یکی از کاربران چت روم یاهو

یاداشت‌هایی برای یاهو
درد دلی درباره ی حذف روم های یاهو
کیارش لاماژور

یاهو؛ تلخ ولی دوست داشتنی
رایان

راضی نیستم!
کاوه اهورایی

مُبدِّل
فرزانه

هویت مخفی
متین محمدی


یاداشت‌هایی برای یاهو

پرونده ویژه: مرثیه‌ای برای یاهو (شماره سوم، دی و بهمن91)

 
 
درد دلی درباره ی حذف روم های یاهو
کیارش لاماژور

نمیدونم از کجا باید شروع کنم؟! از زمانی که تو ام‌جی (یک سایت دوستیابی گی‌ها) عضو شدم سال 88 روزهای اول خیلی خوشحال بودم که وارد یک جامعه ی مجازی شدم که میتونستم با هم حس هام ارتباط برقرار کنم و از هم صحبتی و هم نشینی با اونا لذت ببرم،دوستانی پیدا کردم، دورهمی ها و مهمونی هایی دعوت میشدم خیلی خوب بود. با آدم‌های خیلی جورواجور و مختلفی آشنا شدم. تا اینکه همین چند وقت پیش یه اتفاق خیلی بد افتاد، خیلی خیلی بد! نمیدونم چی شد که یاهو روم هاشو به صورت ناگهانی مسدود کرد و بدجوری دست کسایی رو که هر از گاهی هوس می کردند که وارد روم های ال جی بی بشن تو حنا گذاشت؛ منظورم همون آقایونیه که وقتی زناشون باهاشون قهر میکردند می‌اومدند یاهو... .
این اتفاق شوم همش تو یه ساعت افتاد: بعدم که همتون بهتر از من میدونین چی شد دیگه! کافیه سری به صفحه ی افراد تازه وارد این سایت ام‌جی بزنید و افراد جدیدی که تازه عضو شدن رو نگاه کنید! اونم نه به خودشون که به هد لاینشون(متنی که کنار آی‌دی‌شون نوشته شده) یادمه قدیما هدلاین همه این بود که دنبال بی‌اف یا پارتنر یا دوست هستند،حالا هم اگه یه بنده خدا میخواست صرفا دنبال رابطه جنسی باشه توی خفای خودش میکرد اما وضعیت هدلاینای الان: «رابطه ی گروهی»، «رابطه ی خشن»، «زیر بیست سانت نیا تو»، «پولی ام» و... .
در آخر هم میخوام یکی از خاطره های خودمو بگم که اخیرا اتفاق افتاد :پیام اومد واسم که من خیلی دوست دارم با شما هم صحبت شم و چند کلام با هم حرف بزنیم. گفتم باشه، اینم شمارم. گفت: هماهنگ کن همو ببینیم. گفتم بفرما اینم هماهنگ! رفتیم دیدیم همو،دیدم یه پراید مشکی وایستاده و یکی هم عقب نشسته. از ماشین اومد پایین سلام علیک کردیم گفت این آژانسه بشین بریم یه چرخی بزنیم. نشستیم و راه افتاد ماشین، یخورده که ماشین حرکت کرد دیدم دستشو گذاشت رو پاهام. منم معذب و شوکه شدم و دستشو از رو پام برداشتم، بعد به طور غیر منتظره ای بهم گفت نترس آقای راننده هم از خودمونه آیدی اش فلانه! من خیلی تعجب کردم و (بعد کلی فحش و بد و بیراه که اینجا گفتن سانسورش کن!) اومدم بیرون از ماشین.میدونم که دوستانی هم هستند که مثل من ازین تجربیات داشتند و فکر نمیکنم البته از روم های عمومی سابق یاهو چیزی از این بیشتر در بیاد.

یاهو؛ تلخ ولی دوست داشتنی
رایان

کسی نیست که با یاهو آشنایی نداشته باشه یا یه بار به روم های یاهو سر نزده باشه. برای خیلی ها روم یاهو جاییه که میتونن اونجا اون بخش از وجودشون که تو جامعه مخفیش میکنن، نشون بدن. برای ما گی ها هم که جایگاه خاص خودشو داره. ما که گی کلاب نداریم بریم. باید تو همین یاهو انرژی و احساسات خودمون رو خالی کنیم. علی رغم همه ی خوبی هاش من یه تجربه بدی از یاهو دارم.
دو سال پیش بود که تو یاهو با یه نفر دوست شدم. خودش رو رها 20 ساله ساکن تهران و گی معرفی کرد. طبق معمول اون چند تا عکس داد و من چند تا عکس و با هم دوست شدیم... . اولش زیاد با هم صمیمی نبودیم. اونم یکم از چت کردن باهام اجتناب میکرد. خودشو مغرور نشون داد تا شاید نظر منو به خودش جلب کنه. منم که یه آدم احساساتی و ساده، زود بهش دل باختم. چند باری که فرصت شد و رفتم تهران، سعی کردم ببینمش. ولی هر دفعه تهران رفتن های من مصادف میشد با غیبت های طولانی رها تو یاهو.
هر وقت هم ازش میخاستم وب یا وویس بدیم میکروفنِ خراب و وبِ خراب رو بهانه میکرد. یه بار بهم گفت از رابطه ی جنسیش با یکی دیگه فیلم گرفته. حاضره اون فیلم رو در ازای عکسای خیلی شخصی من مبادله کنه. منم که اصن این عکس گرفتن‌های عجیب که بعضی ها از خوشون میگیرن انگار که مدل فیلم پورن هستن، برام تعریف نشده، جواب رد دادم و اونم دلخور شد و یه مدتی باهام حرف نزد.
تقریبا یه سال از دوستی اینترنتیمون میگذشت و تو این یه سال شاید هفته ای دو یا سه بار با هم چت میکردیم. از همه چی حرف میزدیم. این حرف زدن ها باعث میشد علاقه من به رها بیشتر و بیشتر بشه. میگفت یه سال ازم بزرگتره ولی انگار خیلی بیشتر از یه سال بود. یه جورایی حرف زدن باهاش بهم احساس امنیت میداد.
بعد از یک غیبت خیلی طولانی چند ماهه که برگشت بهم گفت: از ایران رفتم. با خونواده اومدیم مالزی پناهنده شدیم تا از اینجا بریم کانادا.
از اون به بعد خیلی بیشتر با هم حرف میزدیم. تقریبا هر شب و اونم بهم علاقه‌مند شده بود. نمیدونم از طریق اینترنت میشه عاشق شد یا نه! حالا اسمشو بزاریم احساس. کلی احساس داشتیم به هم دیگه. هر شب با هم حرف میزدیم یا بهتر بگم هر شب خودمو مینداختم تو آغوش کسی که فقط چند عکس ازش دیده بودم ولی کلی کلمه ازش شنیده بودم. اون به مالزی پناهنده شده بود و من به آغوش اون.
روزا همین طور میگذشت و کارمون فقط یه چیز شده بود؛ من تو اتاقم و اونم تو اتاقش میلیون ها کیلومتر دورتر از هم، یه آهنگ رو همزمان پلی کنیم و گوش کنیم و خودمونو تو آغوش همدیگه تصور کنیم. کلی اشک، لبخند، دوستت دارم، عشق و خیلی چیزای دیگه رو تو آغوش مجازیش تجربه کردم.
دوباره یه غیبت طولانی دیگه شروع شد. بهش پیام میدادم ولی جوابی نمیداد. تو یه سایت دوستیابی که هر دو عضو بودیم بهش پیام میدادم و میدیدم که پیامم رو خونده ولی همه بدون جواب. خیلی بهم ریختم، نگران بودم. نمیدونستم که چرا اینطوری شده. حدس زدم شاید میخواد به این رابطه مجازی پایان بده. بهش پیام دادم که ما فقط دوست اینترنتی هستیم. هیچ تعهدی نداریم به هم. نمیدونم شاید اینجا داریم خودمونو خالی میکنیم. اگه میخوای تمومش کنی، تمومش کن ولی سکوت نکن، سکوتت اذیتم میکنه.
به حرفای خودم که فکر میکردم می‌دیدم چقدر احمقم. این رابطه کجا میخواد بره. دنبال چی هستم تو یه رابطه ی مجازی. چرا دنیای واقعی رو ول کردم اومدم اینجا، چند روزی گذشت و بالاخره بهم پیام داد: عزیزم، میدونم من مثل تو نمیتونم قشنگ بنویسم، تو قشنگ مینویسی چون دلت پاکه. هیچی تو دلت نیست. برو ایمیلتو چک کن، یه نامه برات نوشتم.
از کنجکاوی داشتم میمردم. میخواستم بدونم چی باعث این رفتارش شده. چی باعث همه ی این پس زدن ها شده. نامه رو خوندم، چند بار خوندم، کلمه هاش تو سرم میچرخیدن. شوکه شدم و البته خیلی گیج. نمیتونستم اتفاقی که پیش اومده بود رو درک کنم. یعنی چی؟؟؟ این همه مدت؟؟؟ مگه میشه؟؟؟
جمله آخر نامه خوب تو ذهنم موند. هنوز هم جلو چشمامه : من هیچ وقت تو عشقم بهت دروغ نگفتم. تو این مدت واقعا عاشقت شدم. دوستدارت علی 30 ساله دانشجوی دکترا ساکن مالزی. این جمله آخر رو چند بار خوندم تا بفهمم جریان چیه، واقعا شوکه شده بودم.
تو نامه از زندگیش نوشته بود که چطور به اصرار مادرش و به خاطر اینکه دل مادرشو نشکنه، با یه دختر که هیچ حسی بهش نداشته ازدواج کرده بود و اینکه چطور یه بچه ناخواسته شرایط زندگیشو بدتر کرده بود. با اینکه خیلی ناراحت و عصبانی بودم ولی دلم به حالش سوخت.
همیشه ازم میپرسد اگه یه گی مجبور بشه با یه دختر ازدواج کنه، بعد اگه بچه دار هم بشن، اگه پسره دختره رو اصن دوستش نداشته باشه چیکار باید بکنه؟ منم جواب دادم : باید طلاقش بده. بچه رو هم میتونه از دور مراقبش باشه. اونم گفت : « نه. تو نمیفهمی. به همین راحتیا نیست.» الان میفهمم چرا اون حرفارو میزد.
اون کلمه های آخرش « علی 30 ساله دانشجو...» مثل آب یخی بود که ریخت روم. فک کردم به حرفاش. به عکساش، دیدم همش میتونه دروغ باشه. چند روز دیگه بهم پیام داد که میام ایران، میام پیشت. ولی من خیلی شوکه شده بودم، نمیتونستم بهش اعتماد کنم. از اون روز به بعد دیگه باهاش حرف نزدم.
بعد از اون اتفاق، اعتمادم به همه ی آدمایی که تو یاهو میشناختم از بین رفت. اگر طرف وب نداشت یا تو یه شهر نبودیم جوابشو نمیدادم. که این باعث شد خیلیا از دستم دلخور بشن. ولی خب این من بودم 2 سال باهام بازی شده بود نه اونا. بعد از اون جریان تو برقراری رابطه مشکل پیدا کردم. احساس میکردم همه ی احساساتم جا مونده پیش یه مرد 30 ساله. خیلی وقته دارم تلاش میکنم که عاشق یکی بشم ولی انگار اون تجربه مثل یه زخم روی احساساتم مونده.
چرا دنیای واقعی رو ول کردم و رفتم سراغ یاهو؟ چرا خیلی ها این کارو میکنن؟ دلیل های زیادی داره. شاید چون رابطه بیرون دنیای مجازی به خاطر فاصله زیاد سخت باشه. یه چیز مهم که در مورد یاهو هست اینه که تو یاهو ما آدم ایده آل خودمونو میسازیم، شاید یه جور عقده گشایی. با همه این تفاسیر، یاهو منو بهتر از هر کس دیگه میشناسه، چون از خیلی از لحظات مهم زندگیم خبر داره.

راضی نیستم!
کاوه اهورایی

از ورودم داخل چت‌روم‌های یاهو، لذت می‌بردم. برای اینکه بتونم وارد روم ال‌جی‌بی‌وان بشم بعضی‌وقتا تا ده دقیقه توی صف انتظار صبر می‌کردم. همین که داخل می‌شدم، ربات‌ها رو ایگنور می‌کردم. یه نگاه به آی‌دی‌ها می‌انداختم تا ببینم کسی از دوستام هست توی روم یا نه؛ بعدش منتظر می‌موندم تا ظاهرم و خصوصیاتم با مشخصات دلخواه آدمایی که توی روم چیزی می‌نوشتن، مطابقت کنه، تا پیام بدم. با بعضی‌ها که گرم می‌گرفتم حسابی با هم دوست می‌شدیم، با بعضی‌ها هم همون اول نمی‌ساختم. نه دنبال بی‌اف بودم نه دنبال کسی برای رابطه‌ی جنسی، همین که می‌تونستم با یکی صحبت کنم درباره‌ی هرچی که به ذهنم می‌رسید، آرومم می‌کرد. حوصله‌ام که سر می‌رفت هیچ جایی مثل روم نمی‌تونست وقتمو پر کنه. ساعتها توی روم می‌موندم و به حرف کسایی که می‌رفتن روی تاک گوش می‌دادم.
برای تنوع، گاهی توی روم‌های دیگه هم می‌رفتم. توی روم استریت‌ها، توی روم اروپایی‌ها، توی روم هنر و ... خلاصه همه جا سرک می‌کشیدم و با هر کی که می‌دیدم مثل من نیاز به هم‌صحبت داره، چت می‌کردم. بعضی وقتا خودمو دختر جا می‌زدم برای استریت‌ها و کلی می‌خندیدم، نقش پسر استریت رو بازی می‌کردم واسه پسرای گی یا دخترا و ترنس‌ها، خب سرمو یه جوری گرم می‌کردم دیگه، تنهایی خیلی بهم فشار می‌آورد.
اولین قرارمو هم از طریق همین چت روم‌ها گذاشتم، اصلا هم راضی‌کننده نبود... . یکی از بی‌اف‌هامم از توی چت‌روم پیدا کردم، خیلی هم خوب نبودیم با هم. با این حال من وقتی بی‌اف هم داشتم باز توی چت‌روم زیاد میومدم. یه جورایی بهش معتاد شده بودم. برام اهمیت نداشت که توش قاچاق انسان می‌کردند یا ربات‌ها و بوترها کاربرا رو اذیت می‌کردند. دستمم به شرکت یاهو نمی‌رسه ولی میدونم که هیچ وقت دیگه نمیتونم یه جایِ دنج، مثل چت‌روم‌های ال‌جی‌بی پیدا کنم.

مُبدِّل
فرزانه

راستش من خیلی هم موافقم که چت‌روم‌های یاهو بسته شدند.چند وقتی بود که احساس می کردم چت‌روم‌های فارسی یاهو مسنجر تبدیل شده به دستگاهی که دخترا رو لزبین می‌کنه! مثل یه پردازنده که از این ور دخترای استریت رو به عنوان ورودی می‌گرفت و از اون‌ور بعد از یه چند وقتی یه دختر لزبین تحویل می‌داد، می‌دونید چرا؟ چون وقتی که یه مشت پسرِ خودباخته که اعتماد به‌نفس کافی ندارند برای رابطه با دخترها میان داخل روم و چشم‌چرونی می‌کنند، اینقدر پیام می‌دن تا جواب بدی، بعد از یه مدت احساس می‌کنی از هرچی پسره بدت میاد و نیاز به یه همصحبت داری و می‌ری طرف دخترای چت‌روم. با دخترا که آشنا میشی و چت می‌کنی تا میای باهاشون دوست شی، میفهمی که پسره و تو باز از پسرا بیشتر بدت میاد تا اینکه دلت فقط میخواد یه دختر واقعی توی چت‌روم پیدا کنی، یعنی تازه شدی مثل همون پسرا که دربه‌در دنبال یه دختر بودند و حالا بعد از چند وقت تبدیل شدی به یک لزبین.!
البته این حرفا رو یکی از دوستام بهم می‌زد و به نظرم جالب میومد،برای همین اینجا نوشتمشون، یه سری از دخترای استریت فکر میکنند اگه بگن لزبین هستند، باعث میشه از خودشون یه شخصیت روشن‌فکر و مدرن بسازن، واقعا متاسفم. به هر حال ما لزبین‌ها کافی بود که وارد چت‌روم‌ها بشیم، اصلا گرایش ما اهمیت نداشت، پسر و دختر، گی و استریت پیام می‌دادند. متوجه نمی‌شدند و یا نمی‌خواستند متوجه بشن که من لزبین هستم، همین که دختر بودم کافی بود. هیچ کس رو توی این چت‌روم‌ها پیدا نکردم و فقط مایوس‌تر می‌شدم، یاهو خیلی زودتر از اینها باید این چت‌روم‌ها رو می‌بست.

هویت مخفی
متین محمدی

روم جای آشناییِ عاطفی نبود. این رو بعدها فهمیدم. وقتی در یک فضای بسته، گروهی که هرگز جرات بیان خواسته‌های جنسی خودشون رو ندارند، با این طور موقعیتی روبرو می‌شوند، براشون یک دغدغه بزرگ ایجاد میشه: رابطه جنسی! من از روز اول به خاطر نیازهای عاطفی‌ای که داشتم حاضر نبودم جز با کسی که از ته قلبم دوستش دارم رابطه‌ای برقرار کنم. هرگز قراری برای رابطه جنسی نگذاشتم تا وقتی که رابطه جنسی آزاد رو پذیرفتم. منظورم از رابطه جنسی آزاد Free Sex هست. یعنی فرد بدون احساس و عشق و صرفا برای تخلیه میل جنسی خودش با یک نفر (دوست یا ناشناس) رابطه جنسی برقرار میکنه.
بعد از مدتی که نسبت به جامعه همجنسگرایان مرد ایرانی شناخت پیدا کردم، با خودم خلوت کردم و دیدیم ایده‌آل‌های زندگی من با واقعیت افراد جامعه دگرباش ایرانی بسیار متفاوت و دور از دسترسه. افراد بیشماری دم از عاطفه و رابطه میزنند اما اولویت‌هایی دارند که بیشتر مورد توجه کسانی است که صرفا به دنبال دوستی جنسی یا همون (Sex Freind) بودند ویا کسانی که رابطه جنسی اولویت برقراری رابطه‌های اونهاست. عدم برقراری رابطه و میل ناگزیر جنسی‌ام خیلی بهم فشار آورد و خودم رو از نظر جنسی بسیار نیازمند دیدم. لازم بود بعد از تجربه شکست خورده‌ام با بی‌اف سابقم بعد از چهارده پانزده ماه، رابطه جنسی برقرار می‌کردم. این شد که موضوع رابطه آزاد جنسی رو پذیرفتم اما دوست نداشتم با کسانی باشم که من رو می‌شناختند.
بهترین راه برای برقراری چنین رابطه‌ای یاهو بود. در روم با رنگ‌های شاد و فونت‌های جذاب که اندازه‌ی بزرگی داشتند از اندامم اطلاعات می‌دادم و برای یک شب، همخوابی رو جستجو می‌کردم. مهمترین و بهترین مزیت یاهو شناسه یا همان آی‌دی‌ من بود که کسی آن را نمی‌شناخت. فکر می‌کنم کمترین زمان ثبت‌نام در سایت یاهو باشد. به راحتی می‌تونید ایمیل و آی‌دی برای چت با امکانات زیادی رو در این سرویس تجربه کنید. البته تجربه می‌کردید!
با این که هر روم بیش از 30نفر ظرفیت داشت و همیشه به جز این اواخر تا روم سوم تعداد کاربران قابل توجه‌ای در اون بودن، اما نسبتا افرادی که به دنبال رابطه عاطفی می‌گشتند بسیار کم و مشخص بودند. به خصوص برای من که سال‌ها در این روم به دنبال یک فرد ایده‌آل بودم بیشترِ کاربران، تکراری می‌شدند. افرادی که اگر آرشیو قوی‌ای از تاریخچه گفتگو‌ها دسترس باشد، می‌توان فهمید که بعد از چندماه رابطه دوباره برگشته‌اند و یا در حال خیانت به بی‌اف خود هستند. برای این که کسی من رو ردیابی نکند برای هر آی‌دی یک ماموریت ویژه طراحی کرده بودم. با یک آی‌دی فقط به دنبال رابطه جنسی بودم و با یک آی‌دی دیگر به دنبال رابطه عاطفی و البته یک آی‌دی دیگری هم بود که برای وقت گذرونی از آن استفاده می‌کردم. گاهی در روم موزیک پخش می‌کردم و از این کار لذت می‌بردم. احساس این که بیست تا سی نفر با من به یک موزیک گوش می‌دهند و پس از آن از من تشکر می‌کنند و یا درخواست پخش ترانه‌ای دارند، واقعا جذاب و شادی بخش بود.
بنا بر این برای تخلیه نیازهای جنسی و دوری از توضیح این که بیش از یک سال است با کسی نبوده‌ام و من هم یک انسانم و نیازهایی دارم که حاضر نیستم برای آن عاطفه‌ی فردی را فریب بدهم، اقدام به جستجوی افرادی با خصوصیت‌های جنسی که دوست می‌داشتم کردم. نکته جالبی که هرگز یادم نمی‌رود، دیدن افرادی بود که آنها نیز دغدغه و ادعای رابطه عاطفی داشتند اما با آی‌دی‌های دیگری به من پیام می‌دادند تا فقط برای یک شب همبستر بشوند. این حس مشترک واقعا یک درد مشترک بود. از منظر اخلاقی نمیگویم، منظورم ویژگی جنسی مشترک است. برعکس کسانی که مدعی دروغین عشق هستند و به خاطر نداشتن شناخت از رابطه، عشق و امیال جنسی خودشون، صرفا باتوجه به مشخصات ظاهری رابطه ای را شروع می‌کنند که پس از چند روز تمام می‌شود.
به هر حال یاهو در ایران جای خالی یک کلوب یا یک سایت معرفی بزرگ را پر می‌کرد و بدون شک امروز باید خواسته‌های جنسی به جای اصلی خود یعنی سایت‌های دوست یابی جنسی برگردد. یادمان نرود که سایت‌هایی مانند ام‌جی جای پیدا کردن عشق نیست. ام‌جی برای آشنایی گی‌ها و سایر اقلیت‌های جنسی است. کسی نمی‌تواند در این شبکه اجتماعی جنسی دغدغه‌ی صرفا عاطفی داشته باشد و آن را به سایرین تعمیم و تحمیل نماید. اگر از عشق و انسان شناخت داشته باشیم درمیابیم که در گذر زمان احساسات قوی شکل می‌گیرند که ضامن بقای رابطه عاطفی ما میشوند. گرفتن رابطه از طریق یاهو یا ام‌جی یا ابزارهایی مانند اینها مانند خواستگاری رفتن است و گفتن این حرف سنتی که «بین زن و مرد به مرور عشق به وجود میاد» و با این خیال باطل یک رابطه باطل شکل میگیره.

فرزند ال‌جی‌بی‌وان

پرونده ویژه: مرثیه‌ای برای یاهو (شماره سوم، دی و بهمن91)

گفتگوی با سالی، یکی از کاربران چت روم یاهو
به خاطر علاقه اش به سالوادور دالی، اسم مستعار سالی رو انتخاب کرده. 22سالشه و تهران زندگی می کنه. دوازده ساله بوده که با برادرش به روم میره و یک سال بعد اولین تجربه‌ی خودش رو در اتاق‌های گفتگوی یاهو داشته. او از جمله کسانی بود که روی تاک روم ال‌جی‌بی وان صحبت می‌کرد. افرادی که روی تاک می‌رفتند یک خانواده تشکیل دادن و سالی فرزند خانم رسولی شده بود! توضیحات بیشتر رو در مصاحبه با سالی بخونید.
شایان.میم

 
 
یادته اولین روم که رفتی اسمش چی بود؟
هوم، آره. داداشم اولین بار منو برد توی روم. اون موقع آی دی نداشتم. شاید وقتی 12سالم بود. رفتیم تو یک روم هایی که یوزر ها خودشون باز می کردن. اسمش دقیقا یادم نیست ولی توش تهران داشت.

اولین رومی که خودت تنهایی رفتی چی؟

اولین رومی که خودم تنهایی رفتم یکی از همین روم ها بود. اون موقع زیاد اطلاعات نداشتم اولا. نزدیک 13سالم بود. فکر می کردم هموسکشوالیتی یک حس موازی با زندگیه که قراره با همسرم که جنس مخالفه داشته باشم. برای همین نمی دونستم که می تونه رومی برای این منظور باشه. رفتم تو یکی از روم هایی که به اسم تهران بود. اول تا یک مدت نشستم و نگاه کردم.

یعنی اولین روم ویژه همجنسگرایان رو بعد از شناختن خودت رفتی؟
اولین رومی که مختص به اقلیت های جنسی باشه حدودا 15سالم بود که پسر خالم به من معرفی کرد. همون ال جی بی وان خودمون.

اون موقع خودتو شناخته بودی؟ یا ال جی بی وان توی این مسیر به تو کمک کرد که بشناسی؟
آره، حسمو کامل درک کرده بودم. یعنی می دونستم من این رو دارم. و قرار نیست کنده بشه. اما اون تبلیغ هایی که از طرف همه ی رسانه‌هایی که باهاش رو به رویی برای دگرجنس گرایی بود همش. من همیشه به این موضوع فکر می کردم که وقتی بزرگ شدم چی میشه؟ مجبورم ازدواج کنم؟ مجبورم حسم رو قایم کنم؟ ولی اون موقع فهمیده بودم که هویتم این طوریه. کششی ندارم نسبت به جنس مخالف. ولی از این که در آینده مجبورم کنند که عوض بشم می ترسیدم.
قسمت دوم سوالت رو یک جور دیگه جواب میدم تا نتیجه بخش‌تر باشه. من دو سال فقط به صورت صامت توی روم بودم. و برای همین توی این دو سال روم به خودی خود روی فضای ذهنیم تاثیر نذاشت. ولی خوب کسایی بود که باهاشون آشنا می‌شدم و چیزهایی یاد می‌گرفتم. روم بیشترینکمک رو بهم وقتی کرد که 17سالم بود. اون دوران خیلی بهم بد می‌گذشت. یک بار اتفاقی صدای روم رو روشن کردم و باورت نمیشه چقدر حیجان زده شدم. روم کمکی به این که خودمو بشناسم نکرد، بعد اون هم ولی کمک بزرگی بود. چون واقعا به هم نوعانی که مثل خودم بودم نیاز داشتم که بتونم باهاشون صحبت کنم. اونجا فکر می‌کردم که یک جای امن هست که هیچ کسی به من آسیبی نمی‌رسونه.

برگردیم به 13سالگی. گفتی تنهایی روم های قدیمی یاهو می رفتی که ادمین ها ایجاد می کردن و هنوز اون شکل رو به خودش نگرفته بود. اونجا با کیا ارتباط می گرفتی؟ دنبال چی بودی؟
اونجا هم دنبال خواسته‌های جنسیم بودم، خواسته‌های جنسی نه صرفا رابطه جنسی، دوستی هم بود، ولی می‌خواستم با پسر ارتباط داشته باشم. اولین پسری هم که باهاش ارتباط داشتم از توی همون روم پیدا کردم. دنبال چیزهایی بودم که یک هوموسکشوال هست. ولی معمولا اولین کسایی که باهاشون بودم بایسکشوال بودن. اون موقع هنوز نفهمیده بودم رابطه جنسی یا عاطفی یا هرچیز دیگه‌ای رو بدون حاشیه و به آسونی داشته باشم. برای همین اون موقع به دنبال کسایی به نام «گی» نبودم. دنبال کسایی بودم که بتونه با پسرها هم باشه.

اون زمان خودت رو نشناخته بودی. یعنی بعد از شناخت خودت و اومدن توی روم ال جی بی وان فقط دنبال افراد گی بودی؟
اون موقع هویتم رو شناخته بودم ولی به طبیعی بودن هوستم پی نبرده بودم. دوست هم نداشتم تغییرش بدم و احساس بدی نداشتم. فقط فکر می‌کردم این حسم منحصر به خودم و شاید افراد خیلی کمی هست.
ولی خوب بعد از این که برای اولین بار ال‌جی‌بی اومدم، کلا دنبال گرایش خاصی نبودم. حال نمیده زیاد لیبل بزنی، برا فقط مهم بود طرفم بفهمه من پسرم. تا وقتی که اینو می‌فهمید من پسرم و می‌تونست با یک پسر رفتار کنه برام فرقی نداشت چه گرایشی داره. ضاتا ما آدم ها گرایش 100درصد نداریم. مرز بندی این موضوع منو اذیت می‌کنه.

خوب تو صدای روم رو اتفاقی باز کردی. از اون لحظه بگو، چی شنیدی، چه حسی داشتی؟
بعد از 2سال که میشه 15-17سالگیم، صدای روم رو اتفاقی باز کردم و اولین صدایی که شنیدم، صدای مامان رسولی بود. بعد صدای چندتا از بچه ها رو شنیدم که باهم خیلی خوب بودن. همش می خندیدن و من حسی که در اون لحظه داشتم دقیقا مثل این بود که وارد کشوری شدم که توش همجنسگرایی آزاده و همه کسایی که دور و برم‌اند همجنسگرا هستند و آزادن و دارن از خودشون و حسشون و روزگارشون میگن. اون لحظه اونقدر توی بدنم آدرنالین ترشح شد که لرز گرفتم.

دوست نداشتی همون لحظه بری روی تاک و حرف بزنی؟
همین کار رو کردم. با این که داشتم از هیجان به خودم می پیچیدم و خیلی خجالت میکشیدم و تو فضای خیلی عجیب و حس عجیبی بودم به طور تاک رو میگرفتم و چند کلمه صحبت میکردم. همن توی دقیقه های اول بود که رسولی منو به عنوان بچه اش پذیرفت.

جو روم بین افرادی که روی تاک می اومدن و صحبت می کردن با افرادی که فقط توی رم تایپ می کردن یکی بود؟ منظورم کسایی که بیشتر به دنبال رابطه های خودشون بودند.
نه به هیچ عنوان فکرش رو هم نکن. من دو سال تو فضای تایپ و خواسته های خودم بودم. هیچ وقت این حسی که گفتم رو نداشتم. به نظرم چون اون روابط فامیلی الکی که بینمون به وجود اومده بود، همه‌ی حرف‌ها، توهم‌ها، و همه‌ی چیزهایی که می‌گفتیم یک حس خیلی خوب به همه‌ی ما می‌داد. حس پذیرفته شدن. کسی نمی‌ترسید که حسش برای کسی عجیب باشه. حتی خیلی‌ها چند نوع شخصیت داشتن. شاید حتی داشتن شخصیت پنهان درونشون رو اینطوری به شوخی و خنده ارضا می‌کردند. رابطه مثل رابطه‌ی جمعیت‌های دوستی بود ولی توی تایپ هر کسی دنبال کار خودش بود.
البته من بهترین دوستامو توی همین روم پیدا کردم. دوستانی که بیرون از اینترنت هم باهاشون رابطه داشتم و دارم و واقعا دوسشون دارم.

تو خواسته های خودت مثل رابطه یا ارتباط جنسی رو روی تاک مطرح می کردی؟
مطرح می‌کردم ولی شاید توی رتبه‌ی سوم یا چهارم بود روی تاک. چون همهمون دوست داشتیم تو خلسیه حضور تو اون فضای توهمی از این که پذیرفته شدیم، از این که قدرت داریم، ارضا میشدیم.

از خانواده ای که تشکیل شده بود بگو. چطور این خانواده شکل گرفت؟
یک کم بیشتر می‌گم شاید از بنیاد تشکیل این خانواده و بعد از خودش. چه لزومی داشت خانواده تشکیل بشه؟ چون 99درصد کسایی که اونجا بودیم، افرادی بودیم که از طرف خانواده هامون پذیرفته شده بودیم ولی به شرطه این که هیچ وقت نمی‌فهمیدن ما چی هستیم. شاید این موضوع این نیاز رو ایجاد کرده بود که ما خانواده و فامیل ایجاد کنیم. برای این که ما نزدیکانی داریم که خیلی ما رو قبول دارند و واقعا هم لذت بخش بود. وقتی اولین بار رفتم اونجا تا حدی روابط ایجاد شده بود و من هم که وارد شدم بچه‌ی کوچیک خانواده هستم.

یادمه یک شجره نامه از خانواده ال جی بی وان تهیه شد. این خانواده چقدر بزرگ بود؟ الان که روم بسته شده هنوز با هم در ارتباط هستند؟
شجره‌نامه‌ی اسچیزوفرنیک رو هم من نوشته بودم ولی خوب بر اساس آدم‌های واقعی با شخصیت های توهمی. تو راس روم مموش به عنوان مادربزرگ همه بود و بعد به ترتیب می‌اومد پایین. خانم قاشوق، خاله‌ها و بعد هم خاله زاده‌ها. من با بعضی هاشون هم هنوز رابطه دارم. حتی رابطه بیرون اینترنت. قبلا هم گفتم چندتا دوست خوب هم از بین بچه ها بینمون بودن.
البته به جز این خاله‌ها یک عمو هم داشتم (خنده)

بله عمو شایان(خنده)! روم های یاهو باز بودن و ادمین خاصی نداشت. افراد دگرجنسگرا و یا هوموفوب هم توی روم می اومدن. اونا چه تاثیری روی روم میزاشتن؟ واکنش ها چطور بود؟
ما چندتا دوست خوب هم از دگرجنسگراها داشتیم. دختر و پسر، ولی این وسط کسایی بودن که به هر دلیلی حال نمی‌کردن با ما و می اومدن بد و بیراه میگفتن و سعی میکردن فضا رو متشنج کننند و میشد. این جور موقع ها روم بهم می‌ریخت و دعوا می‌شد چون حس امنیت یک هو از بین میرفت.

کسی رو میشناسی که احساسات هوموفوب داشت اما با حرف زدن توی روم این حسش از بین رفته باشه و حامی همجنسگرایان شده باشه؟
نه، چون اصولا کسایی می‌اومدن که نیومده بودن چیزی بفهمند صرفا میخواستند اذیت کنند. چه همجنسگرا و چه غیر همجنسگرایان، دنبال جایی بودن که بتونند اذیت کنند. چون روم ما به نظرم آروم ترین روم ایرانی یاهو بود. نه بوتری بود نه هکری نه کسی تاک کشی می‌کرد، واقعا همه اومده بودن صحبت کنند. برای همین اذیت کردن راحت تر بود.

روزی که متوجه شدی یاهو قصد داره روم های خودش رو ببینده چه حسی پیدا کردی؟
این اواخر حسی که من به روم داشتم این بود که مثل یک خونه مادربزرگ قدیمی بود. همه‌ی آشنا ها ازش رفته بودن. جوش عوض شده بود. بوتر و هکر بهش اضافه شد بود و دیگه کسی هم باهم خوب نبودن. برای همین هم دلم برای قبلناش تنگ بود. واقعا وقتی بسته شد انگار اون خونه قدیمی تخریب شد.

آخرین روز روم‌های یاهو به ال‌جی‌بی‌وان رفتی؟
نه، کلا غصه‌ام گرفته بود و نمی‌خواستم بیشتر بشه.

الان از سرویس های دیگه چت که روم های باز و عمومی دارن استفاده می کنی؟ دنبال یک جایگزین نبودی؟
چرا دنبال یک جایگزین امن بودم. چون این اواخر دیگه روم بیشتر از بچه ها پر از اسپم و بوتر بود.

اگر در پایان حرفی داری بگو؟
روم وقتی توی زندگی من اومد که واقعا بهش نیاز داشتم. شاید یک جواب کاذب به نیازم بود. ولی هر چی بود تو اون شرایط یک آرام‌بخش خوبی بود. واقعا خوشحال میشدم که همون فضا ادامه پیدا می‌کرد بدون اسپم و مزاحم ولی فضاش و بسترش بد شد و از دست رفت.

پاسخ به ابهامات

پرونده ویژه: مرثیه‌ای برای یاهو (شماره سوم، دی و بهمن91)

گفتگو اختصای اقلیت با یکی از کارمندان یاهو
سوالات بسیاری در مورد بسته شدن اتاق‌های گفتگوی یاهو وجود دارد که قسمتی از آنها را شاید بتوان در فضای اینترنت جواب گرفت. اما ابهاماتی وجود دارند که با تلاش فراوان بلاخره موفق شدم با یکی از کارمندان یاهو، ارتباط برقرار کنم و مصاحبه ای کوتاه که در ادامه ، برگردان آن را به فارسی میبینید، انجام دهم و برای رفع این ابهامات قدمی برداشته باشم. «او» با شرط مخفی ماندن هویتش حاضر به همکاری با اقلیت شد. اما پیش از آن مایلم به قسمتی از متنی که یاهو در این باره، در وبلاگ خود منتشر کرده نگاهی بیاندازیم.
مهران
«جو تغییر می‌کند! به روزشدگی‌هایی از ویژگی‌های یاهو مسنجر
اینجا در وبسایت یاهو، امید داریم که بتوانیم زندگی روزمره را امیدبخش و سرگرم‌کننده کنیم. بیش از هر وقت دیگر، توجه ما به محصولات ساختاری‌ای که بسیار زیبا هستند و به زندگی ما معنا می‌بخشند، جلب شده‌است. بعضی اوقات این بدان معناست که ما باید تصمیمات اساسی و قاطع بگیریم. به عنوان مثال حذف مواردی که احساس می‌کنیم ارزش زیادی برای شما ندارند. این موضوع به ما کمک می‌کند که انرژش بیشتری را صرف خلق تجارب و اطلاعاتی کنیم که یاهو را به سرگرم‌کننده ترین و مفرح‌ترین وسیله برای گذران وقت تبدیل می‌کند.
با در نظر گرفتن این موضوع، ما تصمیم گرفته ایم که بعضی از تولیدات یاهو را متوقف کنیم. این تصمیم ما را قادر خواهد ساخت که مجددا بر روی به روز کردن محصولات یاهو و البته ایجاد محصولات جدید تمرکز کنیم. شما می‌توانید جزئیات بیشتری را که شامل موارد حذف شده از وب سایت یاهو می‌شود در موارد زیر مشاهده کنید.

تالارهای گفتگوی عمومی یاهو مسنجر[1]
تالارهای گفتگوی عمومی یاهو مسنجر در 14 دسامبر 2012 بسته خواهند شد.

پینگ‌باکس یاهومسنجر[2]
از آنجایی که از 14 دسامبر 2012، پینگ‌باکس دیگر در یاهو مسنجر قابل دسترس نخواهد بود اگر آن را بر روی وبلاگ یا شبکه‌های اجتماعی خود نصب کرده‌اید، لطفا این قسمت را کلیک کنید تا چگونگی حذف آن را یاد بگیرید.[3]

توانایی رد و بدل کردن اطلاعات از طریق مسنجر زنده ویندوز مایکروسافت[4]
یاهومسنجر از تاریخ 14 دسامبر 2012 دیگر قادر به تبادل اطلاعات نخواهد بود. علائم و سازه های Microsoft Windows Live Messenger ، همچنان بر روی لیست دوستان شما ظاهر می‌شوند اما فعال نمی‌باشند و اگر شما سعی کنید که پیغام‌های فوری به دوستانتان بفرستید، پیغام‌ها ارسال نخواهند شد.»


آیا یاهو قصد دارد چت روم های عمومی خود را بازگرداند؟
در واقع یاهو هیچ تصمیمی برای بازگشت تالارهای گفتگوی خود ندارد. سرویس هایی چون پالتاک ، آی سی کیو ، زامبل ، چت‌زی و اسکایپ[5] برای گفتگو میان کاربران اینترنتی وجود دارد اما یاهو هیچ کدام از اینها را تایید نمی‌کند. به نظر می‌رسد حتی با این تغییرات کلی، یاهو دیگر حتی شانس برگرداندن تالارهای گفتگوی خود راهم ندارد، شاید در این بین به نظر برسد که یاهو غروری دارد که باعث می‌شود به حرف مشتریان خود گوش ندهد. با این حال افراد می توانند به سرویس های دیگر رجوع کنند و از یاهو مسنجر برای اطلاع رسانی به دوستان خود استفاده کنند.

چگونه می توان در مورد بسته شدن این چت روم ها با یاهو بحث کرد؟ عده ای معتقدند، دیگر لزومی ندارد که یاهو مسنجر را در لپ تاپ های خود داشته باشند چرا که روزانه با صدها نفر در تالارهای مختلف بیشتر از یک دهه هم صحبت بوده اند و یاهو حالا این امکان را از آنها گرفته‌است.
با وجود این حقیقت که سوءاستفاده های فراوانی از تالارهای گفتگوی یاهو می‌شد و ربات های زیادی برای تبلیغات به آن هجوم می‌آوردند، چت روم‌های یاهو، محلی برای کاربران زیادی بود که با یکدیگر گفتگو می کردند، دوستان جدیدی پیدا می کردند و با افراد با زمینه های مختلف ارتباط می گرفتند. حداکثر ظرفیت اتاق های گفتگو 50 کاربر بود و ما می‌دیدیم که خیلی از این اتاق ها همه ساعت، پر بودند، به این معنا که مردم هنوز از این تالارها استفاده می کردند. به هر حال، یاهو در فروم‌های خود فضایی را برای بحث و تبادل نظر ایجاد کرد و همچنین کاربران زیادی از طریق ایمیل با یاهو درین زمینه ارتباط گرفتند.

یاهو برای کاربرانی که 15 سال از چت روم‌های عمومی آن استفاده کردند آیا برنامه ای دارد؟ عده ای از آنها معتقدند که گوگل هم موتور جستجوی قوی‌تری نسبت به یاهو دارد، هم سرویس ایمیلی بهتر، اسکایپ تجربه‌ی تماس تصویری با کیفیت‌تری را ارائه می‌دهد، دانشنامه آزاد ویکی پیدیا اطلاعات جامع تری دارد و فیسبوک ایده های اجتماعی بهتری را ارائه می‌دهد، حتی بلینگ[6] نقشه‌های بهتری را فراهم آورده است.
شاید همه‌ی اینها درست باشند، عده‌ای از کارشناسان همچنین معتقدند که شاید تنها دلیلی که باعث می‌شد در این فضای رقابتی شدید، یاهو همچنان زنده بماند، تالارهای گفتگوی آن بود. اما مدیران یاهو برنامه‌های دیگری برای کاربران خود ارائه خواهند داد.

آیا یاهو در بروز رسانی تالارهای گفتگوی خود مشکل داشت؟

در موارد زیادی گزارش شده بود که نسل جدید وسایل الکترونیکی مانند آی‌پد توانایی دسترسی به این تالارها را نداشتند. همچنین زمزمه‌هایی از ویندوز 9 شنیده می‌شد! یاهو می‌بایست یا این تالارها را حذف می‌کرد یا اینکه برای بروز رسانی آنها با تک تک سیستم عامل‌های موجود در دنیا که هر روز تغییر می‌کنند، کاربران خود را مدام با قعطی و تعطیلی روم‌ها روبرو می‌کرد.

آیا دلیل اصلی بسته شدن تالارهای گفتگوی یاهو، مشکلات مالی بود؟
نه لزوما! یاهو سالها تلاش می‌کرد با ربات‌هایی که به آن هجوم می‌آوردند مقابله کند که هر بار شکست می‌خورد، با بسته شدن این تالارها، بسیاری از این سوءاستفاده‌هایی که توسط رباتها انجام می‌شد از بین رفت.

آیا یاهو به قطع ارتباط افرادی که از این طریق، روزانه با یکدیگر در تماس بودند، فکر کرد؟
بله، ولی یاهو بارها به دلیل سوءاستفاده‌های جنسی و قاچاق و تبلیغات‌های دروغینی که در چت روم‌هایش اتفاق می‌افتاد، مورد سوال قرار می‌گرفت. قطع ارتباط افراد یا جلوگیری از استفاده‌های خلاف وجدان اخلاقی، کدام یک باید انتخاب شود؟ ما مطمئن هستیم، افرادی که یکدیگر را به خاطر بسته شدن این تالارها از دست داده اند، اگر در روابط دوستی خود مصرّ باشند، می‌توانند باز یکدیگر را در تالارهای گفتگوی دیگر پیدا کنند.

یاهو برای رفع این مشکلات چرا از برنامه نویسان و متخصصین مجرب بهره نگرفت؟
یاهو بارها و بارها، قدرت خود را در این زمینه محک زد و نهایت تلاش خود را تا آخرین روزها قبل از تصمیم گیری درباره حذف چت رومها، به کار گرفت، نباید اینطور فکر کرد که یاهو از این تصمیم خوشحال است به هر حال ما یکی از امکانات تفریحی یاهو را حالا دیگر نداریم.

بستن تالارهای گفتگو به نفع شرکت‌های رقیب نیست؟
شاید در کوتاه مدت اینطور به نظر برسد ولی سرویس یاهو سابقه‌ی طولانی خود را درین مسیر رها نخواهد کرد. هرچند که طبق برآوردهای شده در واحد آمارگیری یاهو، تنها حدود 20 درصد از کاربران یاهو، از تالارهای گفتگوی عمومی آن، استفاده می‌کردند. شما همچنین در گزارشی که سال2007 انتشار یافت، دیدید که 75 درصد استفاده کنندگان از این تالارها، رباتها بودند.

یاهو برای دگرباشان نیز، تالارهایی را اختصاص داده بود، کشورهای دگرباش ستیز اغلب، مکان امنی برای دوستیابی دگرباش‌ها فراهم نمیکنند، این تالارها فضای مناسبی برای آنها بود، بهتر نبود که دستِ کم یاهو تالارهای ِ با این ضرورت را حذف نمی‌کرد؟
باید این را در نظر گرفت که یاهو مسئول رفتار نظام‌های حاکم بر کشورهای دنیا نیست، ما امیدواریم که وضع بهتر شود، اما این امکان وجود داشت که تالارهای باقی مانده به شدت از طرف کاربران شلوغ شوند و افراد زیادی پشت درهای بسته منتظر بمانند، همچنین احتمال سوءاستفاده های دیگر نیز وجود داشت.



[1] Paltalk.com
[2] Icq.com
[3] Zumbl.com
[4] Chatzy.com
[5] Skype.com
[6] Bling

آینده‌ی هر جایی جز یاهو

پرونده ویژه: مرثیه‌ای برای یاهو (شماره سوم، دی و بهمن91)


اولین مساله‌ای که بعد از شنیدن خبر حذف چت‌رومهای یاهو مرا به فکر واداشت، این بود که چه اتفاقی برای سرویس‌های دیگر می‌افتد؟ چت‌روم‌ برای یاهو به مانند یک سردردی بود که با مُسکنی قوی، آن را ریشه‌کن کرد، البته عوارضی هم برایش داشت، شاید ناله‌های کاربرانش اولین دودی باشد که در چشم یاهو رفت، خیلی از کاربران یاهو پس از شنیدن این خبر، اظهار کردند که یاهو دیگر آن یار قدیمی که ساعت‌ها وقتشان را با «او» سپری می‌کردند نیست. اما به نظر می‌رسد خودخوری مدیران یاهو در کنار شکیبایی آنها موجب می‌شود سرویس‌های تراز اول هم به زودی به معضل یاهو دچار شوند. آن چیزی که گریبان یاهو را گرفت و چت‌رومهایش را از او جدا کرد، به زودی به عنوان عامل سرطانی به گوگل، فیسبوک، نیم‌باز، پالتاک و دیگر سرویس‌های اجتماعی هجوم می‌آورد؛ ربات‌ها، سواستفاده‌گری‌ها، هرزنامه‌ها و... .
گوگل، از همان ابتدا، خود را با عدم ارائه چت‌روم‌هایی از نوع چت‌رومهای یاهو راحت کرد، در عوضِ این کمبود، موتور جستجوی خود را وسعت بخشید، با کمپانی‌های معروف شراکت کرد. در واقع دقیقا دست روی نقطه‌ضعف‌های سرویس‌های دیگر گذاشت و تا توانست خدمات خود را بهتر و بیشتر نمود. شاید گوگل بیشترین بُرد را از ضربه خوردن شرکت یاهو کرد، او قبلا در رقابت با فیسبوک گوگل پلاس را رونمایی کرد، اما به این اندازه که یاهو را زمین زد، نتوانست در برابر فیسبوک قد برافرازد. با این حال اگر گوگل، برنامه نویس‌های خود را راضی نگه ندارد، دیر یا زود هرزنامه‌هایی که پیشتر به یاهو سرازیر می‌شدند، گوگل را هم که تا کنون در زمینه‌ی جلوگیری از این هرزنامه ها موفق بوده، زمین‌گیر خواهد کرد.
فیسبوک، غول دیگری که مدتهاست قوانینش در مقابل هرزنامه‌های جنسی، تصاویر پورن و دوستی‌های ناهنجار[1] نادیده گرفته می‌شود. حالا که چت‌روم‌های یاهو نیستند، چه جایی بهتر از فیسبوک برای دوست‌یابی؟! پروفایل‌هایی که مشخصات و علاقه‌مندی‌های افراد را در خود دارد به انضمام عکس‌هایی که هر شخصی در پروفایل خود بارگذاری کرده. آن گوشه، یک مسنجر کوچک هم هست، فقط می‌ماند که یکی درخواست دوستی بدهد و دیگری بپذیرد، همان مسائلی که در چت‌روم‌های یاهو اتفاق می‌افتاد، حالا به طور فزاینده‌تری در فیس‌بوک رخ می‌دهد. امکان ایجاد گروه و صفحه یادآور امکان ایجاد اتاق‌های گفتگو در یاهو در اوایل راه اندازی چت‌روم‌هایش است، به اشتراک گذاری عکس‌ها و فیلم‌ها، پیوند زدن افراد به عکس‌ها، اظهار نظر هرکس درباره آن عکس‌ها و هزاران برتری و مزیت دیگر برای کاربرانی که دنبال دوست هستند. افراد غیر حقیقی[2] که در چت‌روم‌های یاهو خود را آنگونه نشان می‌دادند که می خواستند و نه آنگونه که هستند حالا با عکس‌های جعلی و اطلاعات ناقص و مبهم خانه‌ای نو برای خود یافته اند. برای گردآوری این پرونده، خاطرات زیادی را در مورد چت‌روم‌های یاهو شنیدیم که منتخبی از آنها در همین پرونده، منتشر شده‌اند، خاطراتی که گواه به این موضوع می‌دهند که فیسبوک دیگر آن فیسبوک سابق نیست! اگر روی دگرباش‌ها تمرکز کنیم، خواهیم دید در طرفی دگرباش‌هایی که کم هم نیستند، حضور دارند که دو پروفایل در فیسبوک دارند، یکی که در آن معمولا عکس واضحی از خود ندارند و با دگرباشان دیگر در ارتباط هستند خواه آشنا یا غریبه و یکی دیگر هم برای دوستان دگرجنس‌گرا _ حتی دگرباش‌هایی در پوشش دگرجنسگرا_ و خانواده و فامیل. در طرف دیگر هم دگرباش‌هایی با همان یک پروفایل حقیقی خود که با تمام دوستان و آشنایان و غریبه ها از دگرباش گرفته تا دگرجنسگرا، در ارتباط هستند. دگرباش‌ها می‌توانند همچنین به یکدیگر قبل از دوستی پیام خصوصی بدهند و از خصوصیاتی که برایشان از طرف مقابل اهمیت دارد، کسب اطلاع کنند. پروفایلها، صفحه ها و گروه هایی وجود دارند که تولید هرزنامه[3] می‌کنند، عکس‌های پورن و جنسی به اشتراک می‌گذارند و یا فیسبوک را محلی برای تبلیغات اجناسشان دیده‌اند، هرچند که بعد از پیگیری‌هایی، مدیریت فیسبوک آن افراد را از شبکه‌ی خود حذف می‌کند، اما آیا مگر می‌تواند، خوراکی که یاهو برای آنها ترتیب داده بود، از چشمانشان بگیرد و تشنگی ِ مانده را با بی‌اعتنایی پاسخ گوید؟
آیا این یک چت‌روم دیگر نیست؟ ابزار[4]هایی که افراد را دعوت می‌کنند برای وقت‌گذرانی از آنها استفاده کنند تا آنجا که یک بار کلیک کردن باعث می‌شود یک تبلیغات نامطلوب روی صفحه‌ی همه‌ی دوستان و آشنایان بنشیند. هرزنامه‌هایی که هر روز از طریق پیام خصوصی یا فرستاده‌ای روی نوار زمان افراد مزاحمت ایجاد می‌کنند. لو رفتن عکس‌های شخصی، پروفایل‌های دروغین، رباتها و... .
این همان مهلکه ایست که یاهو به سبب چت‌روم‌هایش در آن افتاد، باید دید فیس‌بوک برای مقابله جدی با آن چه کار میکند، حالا که دیگر چت‌روم‌ها هم نیستند؛ با پشتوانه‌ی صدها میلیونی استفاده‌کننده‌ها، حرکت‌های اجتماعی و افشاگری‌های خبری، آیا می‌تواند خود را ازین مهلکه‌یِ مشکل‌گذر عبور دهد؟
چت‌روم‌های یاهو، با نعش خود چاله‌هایی را پر کرده بود که سرویس‌های دیگر به راحتی روی جاده‌ای هموار از ارتباطات حرکت می‌کردند. حالا که این چاله‌ها به صحنه‌ی این جاده‌ها برگشته، سرویس‌های ریز و درشت دیگر چگونه می‌تواند از آنها عبور کنند؟ این مشکلات تنها بر سر راه گوگل و فیسبوک نیست، پیش از این هم سرویس‌هایی چون پالتاک و نیم‌باز و دیگر سرویس‌ها، دچار سردرگمی میان ربات‌ها بودند، حالا هم که چت‌روم‌های یاهو رفته، مسلما هرزنامه‌نویس‌ها و ربات‌ها بیکار نخواهند نشست و حجم زیادی از کارایی این شکبه‌ها را کم می‌کنند. به راستی که دود حذف ‌چت‌روم‌های یاهو در صورت عدم نظارت سخت‌تر و مدیریتِ آمرانه‌تر، در چشم تک‌تک شبکه‌های پل‌گونه‌ی ارتباطی دیگر خواهد رفت.



[1] منظورم از هنجار، آن چهارچوبی است که فیسبوک انتظار دارد، کاربرانش در آن حیطه فعالیت کنند، برای مثال افراد فقط با کسانی دوست شوند که آنها را می‌شناسند.
[2] Fake people
[3] spam
[4]   App, Application

آرش سعدی