فرهنگسرای اقلیت: کتاب اقلیت (شماره دوازدهم، خرداد و تیر 93)
بازی با «من»: سرنوشتی به جز بیان شدن نداریم
رامتین شهرزاد
ادبیات همجنسگرایی، در ساختار ایرانی خودش، دریاچهای است تیره و غمگین. لبریز از ناکامیها و اندوهها. شاعرها، نویسندهها و مترجمهای این ژانر ادبی، از جمله خودم، بیشتر در کار بیان آنچه بودهاند، ذهن و روانشان را آزرده است. در نتیجه اندوه است حرف نخست را میزند. کمتر ما دنبال شادیها بودهایم، دنبال بیان زندگیای بودهایم که امیدوار باشد و لبریز از آینده.
«مرا بنواز، مالِ خودت هستم» رمانی است از مدیسون پارکِر، اول آپریل 2013 در 224 صفحه توسط انتشارات هارمونی اینک منتشر شده است. این رمان، حرف از زندگی میزند و امیدواری. نمونهای است از آنچه دوست داشتم در زبان فارسی هم نوشته میشد. هرچند زبان این رمان انگلیسی است و موضوع آن ساده: پسری دبیرستانی است عاشق نواختن پیانو و در کنار، همجنسخواه است. رمان از چشمان او روایت میشود هرچند روایت دانای کل است. وبسایت آمازون(1) درباره کتاب نوشته است:
«لوکاس تِیت از تمسخر دیگران رنج میبرد، چون طبیعت و ظاهری حساس دارد. وقتی دیگران او را دست نمیاندازند، فقط توجهای به او نشان نمیدهند و خودش هم نمیداند کدام وضعیت بدتر از دیگری است. تنها آرامش زندگی او در موسیقی است، احساس میکند همه عشقشان را نسبت به او دریغ کردهاند. او بیشتر از هر چیزی محتاج یافتن یک دوست است. با وحشت شخصی او، یکی از همکلاسیهای مدرسه و همچنین مادر خودش، دنبال این هستند تا دوستپسری برایش بیابند، هرچند لوکاس هیچوقت رسماً به آنها برونآیی نداشته و همجنسخواهیاش را اعلام نکرده است. مادرش برای او یک بازیکن فوتبال انتخاب کرده است که تعریفی است کامل از آنچه بانی تپش قلب آدمی میشود، در همین حال همکلاسیاش دختری به نام تِریش او را بهسمت تنها همجنسگرای علنی دبیرستانی شهر سوق میدهد. در همین حال لوکاس عاشق پسری دیگر است، پسری که برای دوستدختر خود میتواند شعری چنین رمانتیک بنویسد و تنها شنیدن این شعر قلب لوکاس را ذوب میکند. هر سه انتخاب بهنظر خیلی دورتر از حد و مرزهای او است و انگار پا از گلیماش بخواهد به بیرون دراز کند. لوکاس مطمئن است شانس ماندن با هیچکدام از آنها را نخواهد داشت – تا زمانی که استعدادش در موسیقی به او این قدرت را میبخشد تا به دیگران اجازه دهد به قلباش راهی باز کنند.»
رمان برای نوجوانان نوشته شده است و مُهر توصیه به کتابخانههای آمریکای شمالی بر آن خورده است تا به نوجوانان توصیه شوند و توسط آنان خوانده شوند. زبان کتاب ساده است ولی از نظر محتوا غنی است، ساده پیش میرود اما چیزی را از کنار نمیگذارد. به خوانندهاش نمیگوید او همجنسخواه است و بقیه زندگی او را پنهان نگه دارد، کاملاً بر خلاف این، نویسنده نقطه به نقطه همگام با لوکاس پیش میرود و زندگی او را همراه با احساساتاش دنبال میکند و نشان میدهد در این میان موضوعی ساده و حقیقی هم وجود دارد به نام سکس و آمیزش و اینکه آدمی درنهایت باید با آن روبهرو بشود و در این میان چه ساده هم میتواند به بیراهه رود. مدیسون پارکر به نوشتن در ژانر دگرباشی جنسی روی آورده است تا کمک کند موضوعاتی خوانده شوند که باید در دنیای معاصر ما علناً بحث شوند. مانندِ موضوع قلدری در مدارس و همینطور اعتماد بهنفس پایین همجنسخواهان و مواردی که به احساسات، سلامت جسم و روان و همچنین مواردی که به ساخت آینده این نوجوانان مربوط میشود.
خُب، این ماجرای نگارش زندگی همجنسخواهان برای خواننده نوجوان به قصد و نیت آگاهی دادن به آنان در امریکا است، کشوری که این روزها قدمی بزرگ بهسمت قانونی کردن ازدواج همجنسگرایان خود برداشته است، اما برای ما چه دارد؟ برای ما این سؤال را همراه خود پیش میکشد که چرا ادبیات دگرباشی جنسی ایرانی تلاش میکند تا غیرعادی باشد، تلاش میکند دست بر روی اندوهها و دلمشغولیها بگذارد و بیشتر آوانگارد باشد تا کلاسیک، ولی در کنار آن تلاش نمیکند تا زندگی را نقش بزند، ساده، همانطوری که وجود دارد. این موضوعی است که همراه با خواندن این رمان پیش کشیده میشود: داستانی ساده، جذاب و همراه با سؤالهایی فراوان برای خواننده خلق شده است، این رمان دیده میشود و تبلیغ میشود و به کتابخانهها هم میرسد. ما این مورد آخر را هنوز نداریم که بروی به کتابخانه یک مدرسه و چنین رمانهایی را در قفسه برای خوانده شدن نوجوانان همان مدرسه ببینی. خُب، ولی این دلیل هم نمیشود تا به انکار این واقعیت بپردازیم که «من» باید نوشته شود و این من باید بهدست خوانندهاش برسد چون ما هیچ چارهای نداریم به جز بیان شدن خودمان توسط خودمان. چارهای نداریم بهجز نوشته شدن و بهجز ثبت شدن، چون من تنها نیست، من هزارها نفر ایرانی است که باید پشتِ سر همدیگر بمانند تا بشود زندگی ساخت و بشود زندگی را پیش برد. زندگی برای ما سخت بوده است، درست، هرچند میتوانیم با صرفِ نوشتن، بعضی مسائل را برای نسلهای بعدی ساده کنیم، مسائلی که کوچک نیستند و واقعاً دلیلی ندارد همه با تجربه و خطا به تمام حقایق زندگی دست پیدا کنند. دلم میخواست نوجوان بودم و در سالهای راهنمایی یا دبیرستان، رمانی مثل این را خوانده بودم. دلم میخواست اشتباهات کمتری در زندگیام میکردم، دلم میخواست تا زمانش بود خودم میشد نه وقتی که دیگر دیر شده بود تا خودم باشم، چون بیاندازه از دست داده بودم، مخصوصاً عشق و محبت انسانهای نزدیک به خودم را که دیگر امکانپذیر نبود به آن دست پیدا کنم. زمان زندگی همین الان است، زندگی را بنویسیم.
(1) http://www.amazon.com/Play-Me-Yours-Library-Edition/dp/1623809193/ref=sr_1_1?ie=UTF8&qid=1374153847&sr=8-1&keywords=madison+parker
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر