بازتاب(شماره دوازدهم، خرداد و تیر 93)
ر.م: درباره مطلب «ساویز، پدر دفاع از حقوق اقلیتهای جنسی ایران» در سرویس یاد اقلیتی شماره هفتم، میخواستم بگم فعالیتهای اجتماعی پدر و مادرپذیر نیست چون بروز میکنند که از سالاری توسط پدر، مادر، مرد، زن، حاکم و محکوم جلوگیری کنند. فرهنگ مربوط به فعالیتهای اجتماعی لزوما همسان با فرهنگ موسسات انتفاعی یا غیر انتفاعی و یا خیریههای کمکرسان به بیماران نیازمند به کمک نیست که کاراکتری به نام موسس و بنیانگذار و پدر را به خود وصله کند. در فعالیتهای مدنی با دادن اشتباه عنوانهای بیمسما به افراد برای قدرشناسی از آنان ناخواسته تلاش در فروکاهیدن آن جریان اجتماعی نمیکنند .
منطق فعالیتهای مدنی این است که اولین دارند، آخرین دارند، بهترین دارند، بدترین دارند، تندترین دارند و کندترین دارند ولی پدر و مادر ندارند. فعالیتهای مدنی بی پدر و مادرند. در غیر این صورت اصلا فعالیت مدنی نیستند.
ساویز شفائی عزیز و دوست داشتنی پدر نه ولی او یکی از اولینها، بینظیرترین ها و سختکوشترینهای دفاع از حقوق اقلیتهای جنسی ایران بود. یادش گرامی
پ.ر: جای سواله چرا اقلیت که در شهریور در صفحه سوم هوزهات (منجم) بود، در این ماهها 5 روز به 5 روز آنلاین میشه.
م.ی: من بیش از 10 سال هست که در مورد موضوعات جنسی و روان انسان، تحقیق و مطالعه میکنم. تا جایی که من اطلاع دارم به جز نشریه اقلیت، چندین نشریه دیگه هم در حال فعالیت هستن و فقط اقلیت نیست که فعالیت میکنه:
1. هومان: اولین مجله همجنسگرایان ایرانی
2. ماها: مجله الکترونیک همجنسگرایان ایرانی
3. چراغ: نشریه دگرباشان ایرانی
4. ندا: نشریه دگرباشان ایرانی
5. رها: رادیو همجنسگرایان ایرانی (البته اطلاعی از فعالیتشون در حال حاضر ندارم)
6. دلکده: ماهنامه ادبی همجنسگرایان ایرانی
7. رنگین کمان: فصلنامه دگرباشان ایرانی
8. همجنس من: نشریه لزبین های ایرانی
9. من مثل تو: نشریه مجله و کتاب های دگرباشان
دوم که متاسفانه در مورد دانلود و تهیه این مجلات به دلایلی دچار مشکل شدم. به دلایل شرایط مکانی دسترسی کامل به اینترنت با سرعت مناسب ندارم و کمی هم از نظر زمانی محدودیت دارم. ضمنا برخی از سایتهای این مجلات برای دانلود دچار مشکل هستن برای نمونه لینک دانلود پارهای از شمارههای مجله چراغ در سایت پسر حذف شده و یا با مشکل دانلود مواجه هستش و در آخر خودتون بهتر در جریان تحریم ایران از هر نظر من جمله سرعت اینترنت و فیلترینگ هستید. خواستم از شما راهنمایی بگیرم که چطور با صرف کمترین وقت میتونم این مجلات رو تهیه کنم. آیا برای شما در صورت دسترسی مقدور هست که ارسال بفرمایید یا منبع و مرجع مناسبی رو معرفی کنید؟ یافتن نسخه کامل این کتاب بسیار پر اهمیت هستش که متاسفانه ظاهرا فقط در سایت آمازون به فروش میرسه که برای من قابل تهیه نیست. اگر اطلاعی در مورد نحوه تهیهاش در ایران بدید، ممنون میشم.
نام کتاب: Guy Hocquenghem : Theorising The Gay Nation PDF Ebook By Marshall, bill
با سپاس از شما
اقلیت: غیر از آنچه که نام بردید، مجلات دیگری هم در این زمینه وجود دارند. اما مجلاتی که نام بردید، در حال حاضر هیچ کدام دیگر منتشر نمیشوند.
تیم اقلیت نیز، اکثرا داخل ایران هستند من جمله سردبیر مجله، لذا مشکلاتی که شما با اینترنت دارید، اقلیت نیز دارد. اما میخواهیم به شما نوید دهیم که به زودی توسط دوستان اقلیت، سایتی تاسیس خواهد گردید که آرشیو تمام این مجلات در آن موجود باشند.
ایلیا: سلام به شمایی که داری ایمیل منو میخونی .میدونم خیلی لوس و کلیشهای شده اگه بگم میخواستم درد دل کنم ولی چیزی به جز این نیست. گاهی تنهایی آنقدر بهت فشار میاره که فقط دوس داری با هر کسی که شده فقط چند لحظه صحبت کنی فقط کافیه تو رو بفهمه، میگردی دنبال یه شماره، یه آدرس، یه خاطره، یه آدم، یه دوست ولی... هیچی... خالی مثل قلبت.
من ایلیام، بیست وسه سالمه و... و یک همجنسگرا. حتی مطمئن نیستم همجنسگرا هستم یا نه. من با همه فرق میکنم تا چشم باز کردم به دنیا وکنجکاو شدم دنیا رو بشناسم فهمیدم من از یه دنیای دیگهام از دخترا خوشم نمیاومد، از پسرا هم. هیچ دوست خیلی صمیمی نداشتم به جاش همیشه تو رویاهام با یه مرد زندگی میکردم. حتی حالا هم بعد از اون سالها هنوز هم اون مرد همون مرده، یه مرد که تمام خاطراتم مال اونه اما چه فایده فقط تو رویاهام.
بچگی با تمام سختیهاش گذشت توی روزهای سختتر نوجوانی بودم حالا دیگه تفاوتم با همه داشت از درون آزارم میداد داشتم میشکستم. از خودم بدم میاومد. خودم رو سرزنش میکردم و گناهکار میدونستم. اون روزام گذشت و من شروع کردم به جستجو که چرا؟ چرا من؟ وقتی فهمیدم من تنها پسر دنیا نیستم که دوست دارم با یه مرد زندگی کنم یکی از روزهای خوب بود.
ولی باز هم من فرق میکردم. سایتها پر بود از پیغامهای کسانی که دنبال پارتنر سکس میگشتن ولی من سکس نمیخواستم. دنبال محبت بودم عشق، دوست داشتن، فداکاری این که مردی باهام باشه که دلواپسم شه اگه مریض شدم، سفر بریم،کوه. اصلا بریم یه جای خیلی خیلی دور میدونی من یه پدر میخواستم.
من زندگیم کامل نبود و نیست اما نداشتههام مهم نیست چیزی که جاش همیشه خالی بود، پدر بود. یکیشو دارم تو شناسنامه، هیچ وقت اونی که میخواستم نبود. چیزی که براش مهم بود این بود که کاری نکنم آبروش خدشهدار شه. از خوانوادهام جدا شدمگفتم جدا زندگی کنم همه چی درست میشه، نشد.
نوبت روانشناس سکستراپ گرفتم. فرانسه مدرک گرفته بود. دکترو میگم. رفتم پیشش گفتم: من دوست دارم با یه مرد زندگی کنم.
میدونی چی گفت؟ پرسید: پوزیشنت چیه؟ انگار من حرفی از سکس زده بودم. رفت و آمدهام به مطب آقای دکتر نتیجه نداشت حتی قرصهایی که میگفت برای اضطراب خوبه. بهش میگفتم من مضطرب نیستم میگفت هستی. دلیل این که فکر میکنی آغوش یه پیرمرد آرومت میکنه اینه که اضطراب داری.
من مضطرب نبودم. دکتر سکستراپ دارای مدرک دکترا از فرانسه دروغ گفته بود. داروها برای اضطراب نبود اونها برای معالجه روانپریشی بود. حالا میفهمم چرا اون روزها آنقدر اصرار داشت با یه دختر سکس داشته باشم، از تجربیات لذتبخشش صحبت میکرد، از این که حیف تو نیست؟ ولی قرصها تاثیری به جز عصبی و بیخواب شدنم نداشت. از اون ماجرا یک سال، شایدم دو سال میگذره. من قرص نمیخورم چون روانی نیستم. هیچ وقت مرد مورد علاقهام رو پیدا نکردم. حتی پارتنر سکس هم ندارم. شاید چون خیلی احساساتیام. شعر مینویسم و گاهی نوشته، آهنگ گوش میدم و شبها هم گریه میکنم البته گاهی هم روزها. میدونم مرد نباید گریه کنه ولی من مرد نیستم من آدمم.
هنوز هم گاهی مردی رو میبینم و به خودم میگم خودشه ولی نه خودش نیست، زن داره یا شایدم یه پسر همسن خودم. اگه بهش بگم بیا با هم باشیم چه فکری میکنه. شاید بزنه زیر گوشم و بگه گم شو. قول میدم سعی کنم گریهام نگیره ولی شرط میبندم برسم خونه بد گریهام بگیره، بچه سوسول، بچه ک...
خیلی حرف زدم، نه؟ این جای دلم گیر کرده بود. نمیدونم چرا این قدر تنهایی چرا هیچ آغوشی تو دنیا برای من جا نداره. دستهای سرد و آغوش خالی و باز هم توی رویا من و یه مرد با موهای سفید روی تخت کنار پنجره و سکوتی که با یه آه به هم میخوره. نمیدونم کی هستی حتی مطمئن نیستم ایمیلمو کامل خونده باشی، نمیدونم راجع به من چی فکر میکنی. چیزی که مهمه اینه که کمی سبکتر شدم. نمیدونم آخرش چی میشه. تنها چیزی که میدونم اینه که... نه واقعا هیچی نمیدونم.
یه انتقاد داشتم چرا تمام زوجهای شما در مصاحبه پرونده ویژه «دگرباش بودن، رابطه داشتن» شماره یازدهم، دو تا آدم جوان هستند؟ کاش کسی به ما (کسانی که به پارتنر مسنترعلاقهمندند) هم اهمیت میداد. ما که متاسفانه بارها دیدم از سوی دگرباشها هم به سخره گرفته میشیم. همه از همآغوشی با یه آدم جا افتاده به عنوان یه کار چندشآور یاد میکنن و اگه به یه همجنسگرای جوون که درخواست دوستی تو سایت MJ فرستاده بگی دنبال دوستِ جوون نیستی مطمئن باش در مؤدبانهترین حالت میگه: عقدهای.
از شما میخوام تو این روزای سخت که هرکسی فکر خودشه یه ذره هوای ماها رو داشته باشید. ممنون که به حرفام گوش دادی. مراقب خودت باش.
اقلیت: ایلیای عزیز، اقلیت، انتخاب شما را برای درد دل، ارج مینهد. همچنین نوشته زیبای شما در شماره دوازدهم (شماره پیش رو) منتشر شد.
انتقاد شما به پرونده ویژه درباره زوجها، به جاست. اقلیت امروز در جایگاهی است که باید با این دست مشکلات روبرو شود. دگرباشان جنسیای که ما میشناختیم در این زمینه منفعل بودند و دست ما در گستردهتر کردن پرونده ویژه، کمی بسته بود. امیدوار هستیم که با همیاری شما بتوانیم مطالبی در این زمینه برای دگرباشان جنسی دیگر داشته باشیم.
آ.ی: درود بر شما. بعضی از کارهاتون رو دیدم که خیلی خوب و عالی بودن. یکم میخواستم باهاتون درد دل کنم تا اگه جایی داشت تو مجلتون چاپ بشه. پسری 23 ساله هستم که در 7 سالگی مادرم را از دست دادم و کمی بعد از آن، پدر بد سرپرستم که فقط به فکر اعتیادش بود رهایم کرد و الان هم بیخانمان و بد حال در شهر گدایی میکند.
گفتن این حرفها آسان نیست. از درون احساس شکست و حقارت میکنم. من فرزند آخر هستم. یکی از برادرانم هم مثل پدرم معتاد شد و آواره! و دیگری هم رفت دنبال زندگی خودش. خدا رو شکر! و سال به سال هم حالی ازم نمیپرسه و نمیگه که داداش جانم خرت به چند؟! یکی از خواهرام هم عاشق پسر معتاد و بیکار و الافی شد و خودش هم معتاد شد! سر خود عقد کرد و بعد از مدتی خودکشی کرد. دو خواهر دیگرم ازدواج کردن و زندگیشونو میکنن خدا رو شکر. البته یکیشون طلاق گرفته. من هم که همجنسگرا هستم و این همه دردی که توی زندگیم میکشم کافی نبوده که خدای مهربونم درد بیدرمانی به دردام اضافه کرده!
من کارشناسی نرمافزار خوندم و الحمدلله معتاد نیستم اما کاش معتاد بودم و همجنسگرا نبودم! من از گرایشم راضی نیستم و به آن نمیبالم! من همجنسگرا هستم اما به شدت مخالف گرایش خودم هستم. (با دیگران کاری ندارم). شاید به خاطر سختیها و دردهاییه که تو این راه کشیدم... درمان هم نمیشوم. اگر راهی باشد مشتاقانه آن را میپیمایم. کاش مسئولین و مردم به جای طرد کردن ما و حیوان خطاب کردن ما کمی به فکر راه چاره و راه درمان بودند! به شدت افسردگی گرفتم و جز خودکشی به چیز دیگهای فکر نمیکنم. دکتر روانپزشک مراجعه کردم و چون هزینهی سنگین مشاوره رو نتونستم بدم یک کلمه هم با من صحبت نکرد! چون فقط به فکر پول بود. حیف از کلمهی دکتر! بیافی داشتم که بایسکشوال بود اما سه سال با هم بودیم و تازگیا ترکم کرده و ضربهی خیلی بزرگی بهم زده. برای معافیت سربازی همسکشوالی میخواستم اقدام کنم که زودتر هرطور شده مشغول به کار بشم. اما با گرفتن برگه معرفی به متخصص پشیمون شدم و ترجیح دادم اعزام به خدمت بشم. من که هنوز از گرایش خودم راضی نیستم چطور میتونم با گرفتن این معافی همجنسگرایی رو بچسبونم به پیشونیم؟! از طرفی دیگه با نگاه کردن به مقعد و کارهای این چنینی به حدی به غرور و شخصیتم برخورده که هنوز از فکر کردن بهش احساس تنفر و پشیمونی میکنم. زندگی من به شدت سخت شده دائم فکر خودکشی میکنم. از کسی نمیتونم طلب کمک کنم.
اقلیت: دوست گرامی، چنانچه نیاز به مشاوره دارید، کارشناسان و روانشناسان اقلیت میتوانند، به طور رایگان، شما را کمک کنند. برای این منظور با اقلیت تماس بگیرید.
ه.ع: سلام. ممنونم از کمکهایی که میکنید. اگر مقدوره شمارههای مختلف مجله رو میخوام. نمیدونم از کجا باید تهیه کنم تا اینکه تو منجم با این ادرس جیمیل برخورد کردم. ممنون میشم برام میل کنید. شاد باشید.
اقلیت: چنانچه به شمارههای مجله دسترسی ندارید به سایت اقلیت رجوع کنید تا بتوانید شمارگان مجله را بدون فیلتر دانلود کنید. از آنجا که تمام شماره های مجله داخل یک ایمیل جای نمیگیرند تنها راه یا استفاده از گوگل درایو است یا اینکه از طریق اینجا شمارگان مجله را دانلود نمایید.
س.ا: سلام، من س هستم ٢٨ سالمه لزبينم، تو يه سرى مشكلات خيلى زياد روحى گير كردم ولى هيچوقت نميتونم مثل بقيه آدما مثل هتروها با يه نفر بشينم حرف بزنم، از درگيرىهاى ذهنيم و مشكلاتم بگم. حتى اگرم نتونه كمك يا راهنماييم كنه حداقل بدون اينكه تحقيرم كنه و سعى كنه بهم بفهمونه كه من مريضم و بايد دنبال مريضيم رو بگيرم، به حرفام گوش كنه و دركم كنه. ١١ ساله كه هر مشكلى كه داشتم فقط ريختم تو دلم و دم نزدم، ولى الان ديگه نميتونم بايد حرف بزنم از غمم بگم با كسى كه از خودم باشه كسى كه از ته دلش درك كنه. ديگه نميتونم ديگه دارم تموم ميشم.
ن.و: با سلام. عرض ادب و احترام خدمت تمامی مسئولان و تحریریهی مجله وزین اقلیت. بسیار عالی است. نمیدانید چقدر از این که دارید این گونه کار نشر را با قدرت و مستمرانه ادامه میدهید شادمانم. بینظیر است. میخواهم به احترامتان بلند شده بایستم وکلاه از سر بردارم. بعد از سالها که دست به قلم نبرده بودم به طور جدی به خاطر درس ودانشگاه وکارشناسی و ارشد و... واقعا چیزی برای عرضه کردن نداشتم. مدتی است دوباره شروع کردهام و این بار مطالبم را برایتان میفرستم. نمیدانید ذوق این که مجلهای هست تا حرفم را بیان کند چقدر به من روحیه و امید میدهد تا بنویسم و بنویسم.
اقلیت: مجله از آن شماست و وجود خوانندگان و نویسندگانی چون شما باعث استمرار اقلیت می شود. خوشحال خواهیم شد تا از قلم شما در اقلیت بهره بریم.
ف.ف: چرا اینقدر در شماره یازدهم، غلط املایی و دستوری داشت مجله؟
اقلیت: لطفا ذکر بفرمایید که در کدام قسمت از مجله غلط املایی و دستوری وجود دارد، گاهی اوقات رسمالخط خاص نویسنده این شبهه را به وجود میآورد که او غلط نوشته در حالی که اینگونه نیست و هر نویسندهای مدل خاصی را برای نوشتههای خود دارد.
ص.آ: سلام. چند وقتی بود که با مجلهی شما آشنا شده بودم و مطالب رو دنبال میکردم. چند وقتی هستش که تصمیم به فعالیت اجتماعی در زمینهی همجنسگرایی گرفتم. رو جامعهی دوستانم و اطرافیانم خیلی تاثیر گذاشتم و ذهنشون رو در این زمینه روشن کردهام. من ماجراهای خیلی زیادی رو پشت سر گذاشتم و دوست دارم که تجربیاتم رو با هم حسهام در میون بذارم. خوشحال میشم که بتونم با دستاندرکاران مجله آشنا بشم و به مجله کمک کنم.
اقلیت: با سپاس از شما، در هر زمینهای که تمایل داشته باشید میتوانید با اقلیت همکاری کنید. نوشتن مقاله آزاد یا سفارشی، ترجمه کردن، شعر و داستان، عکس و گرافیک و هر چیزی که فکر میکنید از جانب شما امکانپذیر است.
ب.م: در رابطه با پرونده ویژه خودکشی شماره هشتم، میخواستم بگم که من خیلی دوست دارم خودمو بکشم، هر روز بهش فکر میکنم، کاش شب تولدم جراتشو پیدا کنم، کاش بتونم خودمو راحت کنم، اینقدر زجز کشیدم که دیگه نمیخوام با زجر بمیرم. میخوام یه مرگ راحت داشته باشم، کاش تا روز تولدم بتونم یه راه بیدرد برای مردنم پیدا کنم.
ج.م: در رابطه با مطلب «میخواهم خودکشی نکرده، خودم را بکشم» از فرهود سلطانی، مربوط به پرونده ویژه شماره هشتم، میخواستم بگم که خیلی قشنگ بود. منم با وجود اینکه دور برم شلوغه ولی واقعا تنهام. یکی از سرگرمیام شده فک کردن به چه جوری مردن.
ر.م: در رابطه با گفتگو با میکائیل مربوط به پرونده ویژه شماره هشتم، میخواستم بگم که من تا حالا به فکر خودکشی نبودم و نیستم و میترسم، چرا؟ از دردش و از اینکه در حین جان دادن باشم و یکی بیاد نجاتم بده. بعد تحمل توجیهات خونواده برام سخته. آزادانه راه رفتن برام سخت میشه. پس ممکنه افسردگی بگیرم که از اینم میترسم. شاید بهم بگن دیونه، روانی، بیعرضه، عرضه خودکشی رو نداشت حالا خودشو به دیونگی زده. خلاصه از حرف دیگران میترسم.
در رابطه با سلسله مقالات هویت کوییر که در شماره هشتم چاپ شدند:
• ب.م: با سلام و خسته نباشید، خوب میدانم نویسنده این مقاله دارای فهمی عمیق از آثار فروید، نیچه، لکان و فلسفههای مدرن و مخصوصا روانکاوی فرویدی میباشد که خود به تنهایی قابل تحسین است. ولی آنچه این مقاله را برای خیلیها دشوار میکند، پیشزمینهای است که برای فهم این مطالب لازم است. هرچند شاید کمی بدبینانه به نظر آید ولی به این باورم که درصد بالایی از خوانندگان حتی اسم کوچک فروید را هم نمیدانند.
حال از دیدگاه شما کسی با این مشخصات توان آگاهی از معانی سنگین تصعید، دال، مرحله مقعدی، و یا حتی لیبیدو را دارا میباشد؟ پیشنهاد من برای نویسندهی توانای این مطالب این است که مانند پیج نیچهشناس که به خوبی جایگاه خود را در میان پیروان نیچه پیدا کرده است، پیجی مشابه راهاندازی کرده و گسترش دیدگاههای خود را برای طیف کوچکتری معطوف کند. اینگونه هم بازخورد مطالب برای نویسنده امیدوارانهتر خواهد بود هم مکانی است که لزوم به توضیح و تشریح کلمات نخواهد شد. البته این راه حل دیگری نیز برای ادامه این مطالب در اقلیت وجود دارد و آن آسان کردن ادبیات متن و استفاده نکردن از اصطلاحات تخصصی روانکاوی و فلسفی است. هر چند خوب میدانم این مهم برای هیچ نویسندهای آسان نیست. با تشکر.
• ب.ب: سلسله مطالبی رو که تحت عنوان هویت کوئیر تو این پیج منتشر میکنید میخونم اما شک دارم حتی خود نویسنده هم متوجه نوشتههاش بشه! آدم یاد نثر مصنوع و متکلف ادبیات کلاسیک ایران میافته مثل کلیله و دمنه، مرزباننامه و... با این تفاوت که نویسنده این سطور با استفاده از بازی کلمات، ژست روشنفکری به خودش گرفته. هدف از نوشتن فهمیده شدنه، وقتی سطور و جملات نامفهومند چه فایده.
• ن.ه: با احترام تمام برای نویسنده باید بگم تکلف در نثر از ارزش علمیاش کم میکنه.
ا.ا: در رابطه با مطلب پردهنشینی زنان همجنسگرا (بخش دوم) در دفتر مقالات شماره هشتم، میخواستم بگم که در اندیشه زرتشت زن و مرد برابر هستند و زن ایرانی همیشه تا پیش از اسلام ارزش و آزادی و احترام داشتند. در باور زرتشتی و باستان ایران مانند اسلام انسان را نمیکشن به هر دلیل. نخست اینکه کتاب زرتشتیان گاتهاست که سرودههای زرتشت است و هیچ حرفی از همجنسگرایی نزده است. دوم اینکه چرا از زنانی همچون یوتاب و ماندانا و... حرفی نمیزنید؟ چرا از زنان سرکارگر در زمان ساخت تخت جمشید حرفی نمیزنید؟ ما در ایران باستان اله آناهیتا داشتیم نماد احترام به زن و زایش خدای آبها و میترا خدای روشنایی و... مقالات و کتب پروفسور ریچارد فرای را بخوانید. منابع معتبر زیادند و باید دید که دیدِ کلی چطوره. بله در اوستا عمل همجنسگرایی و سکس جرم شلاق داره ولی اوستا نوشته موبدان است و گاتها سرودههای زرتشت هیچ حرفی از همجنسگرایی نزده است.
در بینش زرتشتی انسان باید با علم روز پیش رود. امروزه هم همجنسگرایی نه بیماری ست نه گناه. هزاران سال پیش قوانین شاید برای الان ما غیر منطقی و خندهدار به نظر برسد و ما باید با دانش زمان پیش برویم. من به هیچ آیینی وابسته نیستم اما در ایران باستان حقوق بشر بهتر از الان ایران و خیلی کشورها بوده است.
جوابیه یاس آسمون: مقالات زنان پرده نشین، بررسی زنان همجنسگرا در تاریخ است و برای این بررسی به وضعیت کلی زنان در جوامع نگاهی انداختیم. زنانی که شما نام بردید اگر در منابع معتبر تاریخی اسمهایشان ذکر شده باشد همگی زنانی قابل احترام هستند، اما هدف عموم جامعه زنان است نه موارد خاص و حتی اگر در زندگی این زنان نام برده بررسی دقیق انجام گیرد به سخن نگارنده سری زنان پردهنشین میرسیم که حتی موفقیت زنان در نتیجه وجود قدرت در بین مردان خاندانشان و دادن اجازه مردان به این زنان جهت فعالیت بوده است.
منابع استفاده شده در این سری مقالات از کتابهای معتبر تاریخی بوده و هدف نویسنده بررسی همجنسگرایی در ادیانی مانند اسلام و زرتشت نبوده و نیست. چه بسا که حقیقت جوامع همیشه از دین حاکم بر آن جوامع دور بوده است. صرف وجود خدایان زن به معنی جایگاه خوب زنان در تاریخ نیست. علت به وجود آمدن خدایان زن دلایل دیگری داشته که باز کردن و توضیح دادن این دلایل در اینجا نمیگنجد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر