پرونده ویژه: تراجنسیتیستیزی (شماره دوازدهم، خرداد و تیر 93)
سایههای جسمانی
آرشِ سعدی
در دوم دسامبر سال ۲۰۱۲ پس از تلاش مستمر کنشگران حقوق تراجنسیتیها و همچنین تحقیقات بسیار روی عصبشناسی، ساختار مغز و ژنوم افراد تراجنسیتی، انجمن روانپزشکی آمریکا (APA) اعلام کرد که «اختلال هویت جنسی» را از لیست بیماریهای روانی حذف و بهجای آن شاخص «بیقراری جنسیتی» Gender Dysphoria را جایگزین میکند. بهاینترتیب، تراجنسیتیها دیگر بیمار محسوب نمیشوند اما اگر چنانچه احساس آنها از هویت جنسی و جنسیتیشان با بیقراری، اضطراب و افسردگی همراه باشد، فرد برای شاخص بیقراری جنسیتی مورد درمان قرار خواهد گرفت.(1)
برای فوبیا داشتن نسبت به چیزی که بیماری نیست و اختیاری نیست، بلکه علمی است و شخصی است نمیتوان بهانهای داشت؛ اما با همه اینها امروز میبینیم که همچنان ترنسفوبیا در سرتاسر کره خاکی موج میزند. در ایران وضع اگرچه برای عمل تغییر جنسیت بد نیست اما نگاه جامعه از دوست و فامیل گرفته تا افراد دولتی، نسبت به تراجنسیتیها تبعیضآمیز و تحقیرآمیز است. پرونده حاضر سعی دارد با همکاری چند ترنسسکشوال به این مساله بپردازد، ازین رو در ادامه گفتگویی خواهم داشت با منصور، فردی که سابق بر این ترنسسکشوال مرد (FTM) بوده و حالا بعد از همه سختیها عمل فالوپلاستی را انجام داده است. گفتههای او از این نظر اهمیت دارند که تا آخرین مرحله تغییر جنسیت پیش رفته و تلخیهایی را که یک ترنسسکشوالِ نوعی میتواند کشیده باشد، تحمل کرده است.
1. منصور جان لطفا بگو ترنسسکشوالها در ایران چه جایگاهی دارند؟
(قبل از جواب دادن به سوالهای شما بهتر هست یه توضیح کوتاه در مورد افرادی که تمایل به جراحی تغییر جنسیت دارن بدم. با توجه به تجربیات من و افراد زیادی که از کشورهای مختلف دیدم متوجه شدم دو دسته افراد تمایل به این جراحیها دارند. افرادی که ترنسسکشوال هستن و افرادی که مبدلپوش هستن. بین این دو دسته افراد با وجود شباهتهای بسیار زیاد تفاوتهای اساسی هم وجود دارد که بعدا اگر فرصت باشه در مورد این دو گروه بیشتر توضیح می دم. با توجه به این موضوع من در صحبتهام بهجای کلمه ترنسسکشوال از کلمه ترنسجندر استفاده میکنم که شامل همه این افراد باشه.
من از واژه تغییر جنسیت استفاده میکنم در حالی که شاید بعضی از دوستان تمایل داشته باشن از واژه تطبیق جنسیت استفاده کنن. ولی من دوست ندارم با کلمات بازی کنم و اینطور در نظر میگیرم که وقتی تغییر جنسیت گفته میشه همه ما واقف هستیم که جنسیت جسم تغییر پیدا میکنه و با ماهیت، هویت و روح فرد یکسان میشه. این جراحیها از چند مرحله مختلف تشکیل شدن که افراد مختلف با توجه به خواستههاشون این جراحیها رو انتخاب میکنن که اگر فرصت باشه من بعدا باز در مورد اینکه چه کسانی تا چه حد این جراحیها رو انجام میدن بیشتر توضیح میدم.)
در جواب این سوال من نمیتونم یک کلمه بگم جایگاه خوبی و یا جایگاه بدی دارن. ترجیح میدم موقعیت افراد ترنس را در ایران با کشورهای دیگه رو به طور کوتاه مقایسه کنم و شما ببینین که جایگاه ما چگونه هست. این اجازه رو به خودم میدم که این مقایسه رو انجام بدم چرا که در آلمان زندگی میکنم و دوستان بسیار زیادی از کشورهای مختلف در دنیای مجازی دارم و راجع به کشورهای دیگه اطلاعاتی دارم.
در بسیاری از کشورهای آسیایی به خصوص کشورهای عربزبان از جمله عراق، سوریه و غیره جراحی تغییر جنسیت مجاز نیست و این جراحیها وجود ندران. با این حساب باید بگم ما ایرانیها شانس آوردیم که خانوم ملکآرا تونستن با تلاش فراوان در زمانهای گذشته، فتوای تغییر جنسیت رو شخصاً از آقای خمینی بگیرن. شاید اگر ایشون نبود الان وضع ما هم مثل کشورهای عربی بود. این تلاش و تلاشهای دیگری که دوستان بعد از فتوا انجام دادن باعث شد که دولت ما رو قبول کنه و امکانات جراحی رو تامین کنه. خیلی از مسئولین در شهرستانها اطلاعات کافی در این زمینه ندران و در روند گرفتن مجوز ممکن هست بعضی از دوستان دچار مشکل شوند که دوستان ترنس در هر شهر با فعالیتهایی که انجام میدن باعث میشن این مسئولین آگاهی پیدا کنن. به نظر من این موضوع کاملا طبیعی هست چرا که در آلمان هم خیلی از مسئولین و روانشناسها اطلاعاتی راجع به این موضوع ندران و فقط روانشناسهای خاص و جاهای خاص در این رابطه فعال هستن.
افراد ترنس میتونن با داشتن نامه که نشون میده این فرد اجازه پوشیدن لباس مورد نظرش رو داره، به خیابان بیان و از طرف مامورین مشکلی براشون پیش نمیاد. مامورین اکثرا به افراد ترنس زن که خیلی زننده لباس میپوشن و یا آرایش غلیظ دارن تذکر میدن که میدونین مامورین در ایران به افراد دیگر هم تذکر میدن. شرایطی که الان از طرف دولت ما در ایران داریم خیلی بهتر از گذشته هست.
در گذشته بارها افراد ترنس از طرف پلیس بازداشت میشدن ولی امروزه شرایط شاید کامل خوب نباشه ولی خیلی بهتر از گذشته هست و این حاصل تلاش دوستان ترنس در تهران و دیگر شهرهای ایران هست که باز اگر وقت باشه من بعدا راجع به فعالیتهایی که ترنسهای ایرانی انجام میدن بیشتر توضیح میدم.
2. فکر میکنم اولین باری که به یک ترنسسکشوال به خاطر آنچه هست یا نیست، فشار روانی وارد میشود، از محیط خانواده و از طرف والدین است. آیا با من موافقی؟ از تجربه روابط خودت با خانوادهات بگو
مشکل بزرگی که ما در ایران داریم جامعه هست. بهتر بگم دید جامعه و رفتاری که دیگران با افراد ترنس دارن. خانواده نقش بسیار بزرگی رو ایفا میکنه. اگر خانواده از فرزند ترنسش حمایت کنه، کنارش باشه و تنهاش نزاره فرد میتونه زندگی خوبی داشته باشه. دلگرمی داشته باشه.
ولی اگر خانواده نه تنها حمایت نکنه بلکه مانعی هم بشه، تاثیرات منفی بسیار زیادی روی زندگی فرد و روحیهاش میزاره. چرا که ناخواسته از خانواده فاصله میگیره و دچار کمبود محبت هم میشه. خانوادههای ایرانی اگر در تلویزیون راجع به ترنسسکشوال بشنوند این مساله رو قبول میکنن و حتی همدردی هم میکنند ولی اگر فرزند همین خانواده بگه که پدر، مادر من هم ترنس هستم خانواده نه تنها قبول نمیکنن بلکه مخالفت میکنن. درصد بسیار بالایی از ترنسهای زن از طرف خانواده طرد میشن و تنها در شهر زندگی میکنن. هیچ کس هم سراغشان را نمیگیرد که کجا و چگونه زندگی میکنند با چه پولی در کدام خانه؟ من امیدوارم روزی دولت از طریق بهزیستی بتونه خوابگاهی، جایی رو برای دوستانی که از طرف خانواده طرد میشن در نظر بگیرن که این افراد از طرف جامعه در امان باشند. متاسفانه هستن خانوادههای ایرانی که به خاطر آبرو جگرگوشه خودشان را تنها میگذارند که من رو یاد زنده به گور کردن دختران در زمان گذشته میاندازه. این هم یک جور زنده به گور کردن هست...
جامعه که گفتم منظورم، دوست، همکلاسی، فامیل و همکار هم هست. وقتی کسی در خیابان فرد ترنس رو (قبل از جراحی) میبینه از این ور خیابان داد میزنه که فلانی دوجنسه است. یا در مدرسه همکلاسیها از کلمات ناپسند استفاده میکنن. خوب الان شما فرض کنید در یک جامعهای هستین و دیگران شما را مسخره میکنند، اذیت میکنن.
یک سوال: آیا شب قبل خواب گریه نمیکنید؟ چرا گریه میکنید خسته میشوید از شنیدن کلمات ناپسند، از اینکه به خواستههایتان بخندند، گریه میکنید. متاسفانه مردم ما بسیار راحت دل دیگران را میشکنند و برایشان مهم نیست که دیگران آن لحظه چه حسی دارند. افراد ترنس جسم خودشان را نمیتوانند قبول کنند و به اندازه کافی این موضوع فرد را آزار میدهد و بعد جامعه نمک بر زخم این افراد میپاشد.
من شخصاً خاطرات بدی از ایران دارم که وقتی اسم ایران میاید تمام این خاطرات برایم زنده میشوند و دوست ندارم به ایران برگردم با اینکه الان تمام جراحیهای من تمام شده هست ولی درد به دلم دارم.
من هرگز خنده دوستانم را که گفتم مادرم برایم تفنگ میخرد اگر امتحاناتم خوب باشند فراموش نمیکنم، هرگز حس بدی را که وقتی مربی تیم نحوه راه رفتن من را در جمع مسخره کرد فراموش نخواهم کرد. هرگز کلماتی را که در دانشگاه دورادور به گوشم خورد فراموش نمیکنم. بارها در خیابان با دیگران گلاویز شدم دعوا کردم هرگز فراموش نمیکنم.
افراد ترنس بیشتر ترجیح میدهند با ماشین خیابان بروند که کمتر کسی ببیندشان و کمتر حرف بشنوند. من از شنیدن کلمه دوجنسه خسته شدم.
در آلمان هم افراد ترنس از طرف جامعه آنطور که باید پذیرفته نمیشوند ولی وضع بهتری نسبت به ما ایرانیها دارند چون در اینجا کسی در مسائل شخصی دیگران دخالت نمیکند، سوال نمیپرسد، کنجکاو نمیشود ولی در ایران ما باید حتی به بقال سر کوچه هم حساب پس بدهیم.
در مقابل هستند خانوادههایی که تا آخرین نفس کنار فرزنداشون میمونن و همه حرفهای فامیل دوست آشنا رو به جان میخرند. متاسفانه جامعه فضولی داریم که دوست دارد همیشه راجع به مسائل شخصی دیگران نظر بدهد و همین تعارض فکر اشتباه جامعه که در زندگی دیگران دخالت میکند باعث آزار افراد ترنس و خانوادههایشان میشود.
در مقایسه با آلمان، باید بگم افراد ترنس در آلمان مشکلات کمتری با خانوادههایشان دارند از این جهت که در اینجا آدمها تنها و مستقل زندگی میکنن و وابستگی مالی نسبت به خانواده ندارند و رابطههای عاطفی مثل ایرانیها هم ندارند به همین دلیل هر موقع که بخواهند میتوانند برای جراحی اقدام کنند چون نان شبشان قطع نمیشود؛ اما نحوه زندگی در ایران متفاوت هست و این افراد با خانواده زندگی میکنن و وابستگی مالی دارن و مجبور میشوند که به حرف پدر مادر گوش بدهند.
من فکر میکنم اگر نحوه زندگی ما تغییر کند مشکلات ما هم کمتر خواهند شد که مطمئناً نیاز به زمان هست.
افراد ترنس در ایران با هم از طریق اینترنت یا انستیتو روانپزشکی و جاهای دیگر دوست میشوند و بسیاری از این دوستیها پایدار میمانند. ترنسهای زن گاهی برای خودشان پارتی میگیرند. دور هم جمع میشوند، میخوانند، میرقصند و حتی با هم گریه میکنند. ترنسهای مرد هم برنامههای مختلفی دارند از جمله کوهنوردی. هر هفته در بهزیستی این امکان هست که دور هم جمع شوند و راجع به مشکلاتشون حرف بزنند ولی متاسفانه همه اینا در همه شهرهای ایران امکانپذیر نیست و به نظر من ترنسهای هر شهر باید به نوبه خود تلاش کنن که امکانات را در آن شهر بیشتر کنند. این افراد به هم کمک میکنند، با هم همدردی میکنن و میتونم بگم با وجود اختلفهای سلیقهای بین افراد اتحاد خوبی هم هست که افرادی که جراحی کردن اطلاعات را در اختیار افرادی که هنوز جراحی نکردن میگذارند. الان شما میتوانید با یک کلیک در اینترنت کلی اطلاعات راجع به ترنس در ایران به دست بیارید که نتیجه زحمات تکتک دوستان هست که تونستن وبلاگ داشته باشن و حرف و اطلاعاتشون رو با دیگران تقسیم کنند در حالی که در گذشته کسی که میخواست عمل کنه باید اطلاعات و آدرسها رو از زیر سنگ پیدا میکرد.
خیلی از این افراد متأهل هستن و تونستن بعد از جراحی با کسی که دوسش دارن ازدواج کنن و در مقابل کسایی هستن که عشقشون رو به خاطره مشکلاتی که دارند از دست میدهند. البته این مساله ازدواج هم جزئیات زیادی دارد که بعدا اگر فرصت شد راجع به ازدواج ترنسها در ایران و خارج از ایران صحبت میکنم.
یه نکته دیگه هم هست که من تا حالا به خاطر این جریانها و موقعیتم سه بار دانشگاه عوض کردم. داره 28 سالم میشه و هنوز لیسانس نگرفتم. آره من جراحیام کامله الان ولی بابتش زندگیمو خیلی چیزا رو دادم. من همه چیمو دادم که این جراحی کامل شه. تا تو موقعیتش نباشی درک نمیکنی.
حالا اگه بشه دیگه تو آلمان لیسانس میگیرم. هدفم الان ساختن زندگیه. اول بدنم رو ساختم که وجود داشته باشم. از این به بعد زندگی میسازم که خیلی از هم سن و سالام فکر میکنم عقبم.
3. ترنسسکشوالها (تراجنسیها) یک گروه از ترنسجندرها یا تراجنسیتیها هستند. ترنسهای مرد به زن و ترنسهای زن به مرد. نمیخواهم زیاد درگیر این مفاهیم تئوری شویم اما اگر ممکن است توضیح بده که این گروههای مختلف چگونه قربانی تبعیض و فوبیای دیگران میشوند. دیگرانی که چیزی جز دوگانه زن و مرد برایشان تعریف نشده و کم هم نیستند. آیا گروه خاصی از این رده هستند که بیشتر از بقیه قربانی ترنسفوبیا شوند؟ چگونه؟
بهتر است از واژههای ترنس مرد و ترنس زن استفاده کنین چون عبارت ترنس مرد به زن حس خوبی به ترنس زن نمیدهد و ترنس زن به مرد هم حس خوبی به من نمیدهد. چرا که این کلمه برای شما فقط یک کلمه هست ولی برای من میتونه یه زندگی رو یادآور باشه. در مقایسه ترنسهای زن و مرد با هم باید بگم ترنسهای زن مشکلاتشون خیلی زیاد هست و قابل مقایسه با مشکلات ما نیست. آنها حتی از دوران کودکی مورد تجاوز قرار میگیرند و بیشتر از طرف خانواده تحت فشار هستن چون هیچ خانواده ایرانی حاضر نیست فرزندش را که پسر میبیند به عنوان دختر قبول کند.
همه این مشکلاتی که ما داریم ریشه در فرهنگ تاریخ و تعارض فکر جامعه ما دارد. بارها خبر مرگ ترنسهای زن را شنیدم که از طرف کسی یا خانواده کشته شدن.
در ابتدای صحبتم به مبدلپوشها اشاره کردم که تمایل برای تغییر جنسیت دارن که این افراد بیشتر از طرف جامعه و یا با خانواده به مشکل برمیخورند. چون این افراد در سنین بالاتر تیپ و خواستههایشان تغییر میکند و این تغییر شوکی به خانواده وارد میکند که باعث میشود شدیدا مخالفت کنند.
ولی افراد ترنس از دوران کودکی هویتشون معلوم هست و با زمان، خانواده به این رفتارها عادت میکند و فرد با جراحیهایش شوک خاصی به خانواده وارد نمیکند. ترنسها بعد از جراحی مشکلات کمتری دارند ولی افراد مبدلپوش بعد از جراحی ممکن هست دچار افسرگی و انزوا شوند. در حالت کلی میتونم بگویم مبدلپوشها مشکلات بیشتری دارند و بعد ترنسهای زن و در آخر ترنسهای مرد.
فعالان حقوق زن باید به مشکلات ترنس زن رسیدگی کنن که تعداد ترنسهای زن نسبت به مرد خیلی زیاده و مشکلاتشون خیلی زیاده. خیلی بهشون تجاوز میشه و از طرف خانواده، برادر و فامیل تهدید میشن. کسایی که فعال حقوق زن هستن باید مدافع حقوق اینا هم باشن چون اینا هم زن هستن. حالا چه قبل عمل چه بعد عمل و اتفاقا اینا نسبت به دیگران بیشتر در معرض تجاوز و آسیبهای اجتماعی هستند.
متاسفانه فعالان حقوق زن یا از وجود اینا خبر ندارن یا اونا هم که دارن کلا مشکلات رو نمیدونن یا زن حساب نمیکنند که دفاع کنن. چند سال پیش هم تو اینترنت دیدم عدهای دور هم به اسم ترنس زن جمع شدن که دخترن و تیپ پسرونه دارند، پس ببین چه قدر اطلاعات کم هست که حتی اسمها رو هم نمیدونن و وقتی من گفتم اشتباهه، شدم آدم بدهی قصه.
خیلی از فعالان چه همجنسگرا چه بقیه به اسم ما خیلی اطلاعات غلط میدن و وقتی ما میگیم حرف ما رو قبول نمیکنند و فقط دوست دارن ساختهی ذهنیشون رو ادامه بدن.
4. فیلم سینمایی آیینههای روبرو، ماجرای زندگی یک تراجنسیتی مرد است مثل شخصیت سابق تو. این فیلم را دیدی؟ اگر دیدی چه قدر منطبق با حقایق است و فکر میکنی کارگردان باید چه چیزهای دیگری را یا چه چیزهایی را بهتر از این، نمایش میداد؟ فیلمها و مستندهای زیادی نیز در این رابطه ساخته شده است. فکر میکنی اینها چه قدر روشنکننده و مفید هستند؟ اگر قرار باشد بگویی در مبارزه با ترنسفوبیا جای یک چیز خالی است، آن چیست؟
من این فیلم را ندیدم چون جراحی داشتم و بعد دانشگاه بودم. من با کسایی در تماس هستم که از گذشته من خبر ندارند به همین دلیل وقت نکردم تنها باشم که این فیلم را ببینم ولی از دوستان راجع بهش شنیدم و دوستی برایم در فیسبوک تعریف کرد. قبل از جواب دادن باید بگویم که من شخصیت سابق یا جدید ندارم. من همان آدم هستم با همان اخلاق، رفتار، فکر و شخصیت. با انجام جراحیها فقط جسم من تغییر کرده هست و از نظر روحی آرومتر شدم همین. جراحیها نمیتوانند تعارض فکر و شخصیت آدم را تغییر بدن.
من یه زندگی مرده در نوستالژی دارم که فراموشش کردم و هر از گاهی جهت کمک کردن به دوستان در این زمینه فعال هستم. من همون آدمم...
تشکر میکنم از کارگردان و همه عوامل که این فیلم را تهیه کردن که بتوانند به ما کمک کنند، آگاهی بدهند و فروش هم داشته باشند.
در زمان قدیم که کلمه ترنس در ایران بسیار جدید بود مجلات مختلف با چاپ مطالبی غلط راجع به افراد ترنس با موضوع دوجنسه سعی داشتن فروش خوبی داشته باشند و امیدوارم هدف این فیلم فقط فروش نبوده باشد بلکه کمک به جامعه ترنس ایرانی باشد. دوستی گفت که این افراد قبل از تهیه فیلم با افراد ترنس صحبت کردن که بتونن درست به تصویر بکشن ولی این فیلم نتونسته زندگی یک ترنس رو نشون بده.
میشه گفت فیلمی هست که توش از عبارت ترنسسکشوال استفاده شده. نمیدونم شما فیلم «Boys Dont Cry» رو دیدهاید؟ در این فیلم خارجی که داستانش واقعی هست و تلخ تمام میشود میتوان زندگی یک ترنسجندر رو دید.
با توجه به قوانین حکومتی، مطمئنا عوامل فیلم «آینههای روبرو» دستشان بسته بوده و نمیتوانستن راحت بسیاری چیزها را به نمایش بگذارند و دقیقا مشکل ما هم همان چیزهاییست که نشان داده نمیشوند. در قسمتی از این فیلم فرد ترنس را نشان میدهد که بد غذا میخورد و من از این قسمت فیلم شدیدا انتقاد میکنم.
چرا که تا توانستن فرد ترنس مرد را لات نشان دادن و این باعث میشود جامعه نسبت به ما دید منفی داشته باشد در حالی که من دوستان زیادی دارم که مدارک تحصیلی بالایی دارند و هیچ کدام به این شکل غذا نمیخورند و همه بسیار مردان متشخصی هستن.هویت با خصلت فرق دارد و اینگونه غذا خوردن و لات بودن، بعضا یک نو خصلت هست که تمام قشر یک جامعه اینگونه رفتار نمیکنند.
متاسفانه خیلیها مرد بودن را با لات بودن اشتباه گرفتن و فکر میکنن اگر در حرف زدنشان کلمات ناپسند استفاده کنند خیلی مرد هستن.
در حالی که مرد بودن یک هویت هست و لات بودن یک خصلت. مردان لات هم هستن، مردان متشخص هم هستن. ما نمیتوانیم یک خصلت را به تصویر بکشیم و آن را نماد و سمبل یک جامعه کنیم چرا که در جامعه ترنس ایرانی همه جور آدم از شهرهای مختلف، خانوادههای مختلف و مدارک تحصیلی مختلف هستن.
5. منصور، تو حالا خارج از ایران زندگی میکنی. آنجا وضع چطور است؟ نگاهها چطور است؟ آیا معیارهایی برای مقایسه با ایران وجود دارد؟ اگر ترنسفوبیا آنجا کمتر است فکر میکنی نتیجه چه فعالیتی است؟
در جواب سوال اول کمی در این مورد صحبت کردم. مشکلات ما در ایران بیشتر هست و تنها دلیلش جامعه ماست. ایران مردم مسلمانی دارد و بعضی خانوادههای مذهبی ممکن است بیشتر مخالفت کنند و این یعنی اسلام هم میتواند تاثیرگذار باشد ولی از آنجایی که دولت اجازه جراحی را به ما میدهد نقش اسلام کمرنگ میشود.
مطمئنا در آلمان هم مردم دخالتهایی در زندگی همدیگر دارند ولی اینجا کسی به خودش اجازه نمیدهد که خیلی راحت به دیگری توهین کند یا نظر دهد و همونطور که گفتم افراد ترنس وابستگی مالی به خانواده ندارن چون اینجا کار میکنن و میتوانند جدا زندگی کنند ولی در ایران مشکل کار وجود دارد به خصوص قبل از جراحی فرد ترنس را برای کار قبول نمیکنند چون در ظاهر چیز دیگری میبینند و در مدارک اسم و ظاهر دیگری میبینند.
اینجا افراد ترنس زیادی دیدم و گاهی در جلساتشون شرکت میکنم و درصد بسیار بالایی گفتن که خانوادهشان مخالف جراحی آنها هست ولی با این وجود جراحی کردن و یا میکنن. دوستانی در اینجا دارم که سالهاست با خانوادهشان ارتباط ندران؛ یعنی این موضوع ترنس هنوز در جهان جا افتاده نیست که هنوز در کشوری مثل آلمان افراد ترنس مشکلات زیادی دارند و همیشه سعی میکنند اطلاعرسانی کنند و با کارها و برنامههای مختلف فعال هستن که من هم سعی میکنم اطلاعاتی که اینجا به دست میآورم را در اختیار دوستان در ایران قرار بدهم. من از فرصت استفاده کرده توضیح کوتاهی راجع به نحوه گرفتن مجوز در آلمان میدهم چرا که دوستان زیادی را دیدم که برای نحوه مجوز گرفتن در ایران خیلی ایراد گرفته بودند. در ایران فرد باید از دادگاه اقدام کند و با حکم دادگاه هست که فرد مجوز میگیرد و برای جلسات مشاوره به انیستیتو روانپزشکی میرود؛ ولی در آلمان فرد دادگاه نمیرود و فقط با نامه روانشناس میتواند هورمون بگیرد و جراحیها را انجام بدهد به همین سادگی.
خیلیها فکر میکنند نحوه گرفتن مجوز در ایران سادهست و انتقاد میکنن که متاسفانه این دوستان اطلاعاتی راجع به کشورهای دیگر ندارند تا سادگی را ببینند. در آلمان کلا سیستم پزشکی اینطور هست که فرد مراجعهکننده هر چه بخواهد دکتر همان کار را باید انجام دهد. اینجا در جلسات مشاوره فرد را برای جراحی آماده میکنند؛ چه ترنس باشد و چه مبدلپوش.
مخالفت نمیکنند، نه نمیگویند، چون اینطور فکر میکنند که این یک نظر و تصمیم شخصی هست و ما دخالت نمیکنیم فقط کمک میکنیم. به همین دلیل در اینجا افراد زیادی هستند که ازدواج کردن، دارای فرزند هستن ولی بعد تغییر جنسیت میدهند که من شخصاً این افراد را درک نمیکنم ولی احترام میگذارم چرا که به من ربطی ندارد.
بارها دیدم که میگویند در ایران برای مجوز اجازه پدر لازم هست که باید بگویم پدر من ۶ ماه بعد از جراحی من متوجه شد که من بیمارستان بودم. دوستان زیادی هم در سنّ ۱۸ سالگی به تنهایی مجوز را گرفتن و دادگاه برای حکم دادن نیازی به نظر والدین ندارد. اگر برای بعضی دوستان میگویند که پدرت باید رضایت دهد دلیلش این است که آنها نمیخواهند این فرد جراحی کند و با این حرف سعی میکنن تاخیر در کارهایش بیاندازند که بیشتر فکر کند و برگه مجوز را فقط به دست خود فرد میدهند چرا که ممکن است فرد دیگر بگیرد و پاره کند. یک پدری مجوز را گرفته بود و پاره کرده بود و از آنجا که مجوز، حکم دادگاه است پاره کردنش چند ماه حبس دارد.
با توجه به شرایط بد جامعه ما اگر دولت از ما حمایت نمیکرد فکر کنم الان همه ما را زنده زنده میسوزاندن.
6. در ایران مریم خاتون ملکآرا توانست نظر آیتالله را برگرداند و آن فتوای تاریخی را بگیرد. از نظر عدهای این نقطه عطفی در تاریخ مبارزات ترنسسکشوالیته ایران است. فکر میکنی این فتوا از زمان صدور تا به الان چه قدر موثر بوده است؟ یعنی آن شرایطی که ملکآرا و بقیه ترنسسکشوالها از آن انتظار داشتهاند آیا محقق شده است؟
اگر خانوم ملکآرا آن فتوا را نمیگرفت که الان ما هم مثل کشورهای عربی نمیتونستیم جراحی کنیم چرا که در اسلام پوشیدن لباس جنس مخالف حرام است. همه ما مدیون تلاش این بانوی بزرگوار هستیم که روحش شاد. در آن سالها اینکه خانوم ملکآرا تونسته موفق شه تحسینبرانگیز هست و ما تا عمر داریم دعاگو هستیم. من صدای ایشان را یکبار پشت تلفن شنیدم و خانوم بسیار مهربانی بود. بعد از این فتوا دوستان دیگر هم تلاشهای زیادی کردن که بتونن از طرف بهزیستی مورد حمایت قرار بگیرن و با زمان و این تلاشها الان موقعیت ما خیلی خوب هست طوری که همه میدانند که در ایران این جراحیها وجود دارد و تحسین میکنند؛ ولی از جهتی هم منطقی به نظر نمیاد که کشوری هجنسگرایی را ممنوع اعلام میکند ولی جراحیهای تغییر جنسیت وجود دارند. این سوال را بارها و بارها از من پرسیدن که چرا اینگونه هست که در جواب گفتم چون اسلام در حکومت کشور من هست و همجنسگرایی در اسلام حرام است به همین دلیل حکومت اجازه نمیدهد؛ ولی خوشبختانه در زمان قدیم پیامبر اسلام چیزی راجع به ترنسکشوال نمیدانسته و حرفی نزده وگرنه الان ما هم مثل همجنسگراها قربانی افکار غلط میشدیم.
تلاشی که خانوم ملکآرا کرد امروزه همچنان از طرف دوستان زیادی چه در ایران چه خارج از ایران ادامه دارد. دوستان که در ایران هستن گاهی کنفرانس میگذارند و سعی میکنن از هر طریقی اطلاعرسانی کنند و در این زمینه بعضی از مسئولین و دکترها همکاری میکنند.
7. روزی به نام آیداهوت یا روز مبارزه با همجنسگراستیزی و تراجنسیتیستیزی در تقویم جهانی وجود دارد. آیا برای این روز، تراجنسیتیهایی که دوست تو هستند یا حتی خود تو که یک زمانی در جنس نامتعلق به خودت بودهای، برنامهای دارید؟ برای ما از شرح این برنامهها بگو و بگو که دیگران چه کار باید بکنند تا ترنسفوبیا کمتر شود.
من شخصاً اعتقاد دارم نه تنها در این روز بلکه همیشه باید فعال بود، من و همدردهای من خیلی سختی کشیدیم تا جراحی کنیم و باید کارهایی را به سهم خودمان انجام دهیم تا نسل جدید سختیهای کمتری بکشن و من این را وظیفه خودم میدانم به همین دلیل گاهی در اینترنت با دادن اطلاعات از آلمان و زندگی خودم سعی میکنم کمک کنم و دوست دارم با نشون دادن زندگی خودم به دیگران ثابت کنم که این هویت من بیماری نیست چرا که اگر من بیمار بودم نمیتونستم به تنهایی به اینجا برسم و در حین دنیای مجازی حرفهایی زیادی هم شنیدم ولی وقتی میبینم میتونم به دوستان انرژی مثبت بدهم و کمکشان کنم همه این حرفها را تحمل میکنم. من در اینترنت عکسام را هم میگذارم ولی هیچ وقت صورتم را نشان نمیدهم. دلیلش هم این است که من از مردم ایران کینه دارم با حرفهایشان من را خیلی ناراحت کردن و باعث شدن من از وطنم خارج شوم. به امید روزی که جامعه ما هم دست از این رفتارهای ناشایست بردارند تا من و امثال من در وطن خودمان راحت زندگی کنیم.
8. فکر میکنی چرا اتحاد مدنی بین اقلیتهای جنسی ایرانی وجود ندارد؟ بعضا دیده میشود که همجنسگرایان، تراجنسیتیها را مایه بدنامی خودشان میدانند چون که در جامعه این دو را با هم اشتباه میگیرند یا برعکس ممکن است این حس در تراجنسیتیها به وجود بیاید. صرف نظر از اینکه مقصر کیست، باید چه قدمی برداشت تا اتحادی لااقل مانند پیوستگی اقلیتهای جنسی در کشور همسایه، ترکیه، در ایران ایجاد شود؟
همجنسگراها هم مشکلات خاص خودشان را در ایران دارند و متاسفانه ناآگاهی جامعه ما در مورد اقلیتهای جنسی باعث میشه که طوری حرف بزنند که به یه همجنسگرا یا ترنسسکشول بربخورد و این باعث عصبانیت این اقلیتهای جنسی میشود؛ مثلا در همین سوالات شما دو عبارت شما را من دوست نداشتم چون حس بدی به من داد. هر کدام از ما باید به نوبه خودمان در مورد هویت خودمان اطلاعرسانی کنیم ولی متاسفانه اقلیتهای جنسی ایران که دوست دارن فعالیت کنند در نحوه فعالیت مشکل دارند.
من بارها در فیسبوک دیدم که افراد همجنسگرا راجع به ترنسها صحبت میکنند و سعی میکنند فعال باشند که این کار را من نمیپسندم چرا که هر فردی باید از جانب خودش حرف بزند و در اقلیتهای جنسی دیگر دخالت نکند بلکه فقط شنونده باشد. هر کدام از ما باید راجعبه حس مشکلات هویت و گرایش خودمان حرف بزنیم.
در کشور ترکیه هم مثل هر کشور دیگر ترنسها بهتر بگویم اقلیتهای جنسی مشکلاتی دارند و دقت کرده باشین میبینید که چقدر قوی و پیوسته و جدی فعال هستن و در شهرهای مختلف دفاتری دارند که دور هم جمع میشوند، با هم صحبت میکنن، تفریح میکنند و در کنار هم در این راه قدم برمیدارند و یک همجنسگرای ترک راجع به ترنسها حرف خاصی نمیزند بلکه فقط راجع به هویت خودش صحبت میکند. من فکر میکنم ما ایرانیها باید در ابتدا نحوه فعال بودن را یاد بگیریم و بعد با هم اتصال پیدا کنیم. همین کار ترکها در آلمان بیشتر جداگانهتر شده است. اینجا افراد ترنس مرد دور هم جمع میشوند.
افراد ترنس زن جدا و همجنسگراها هم جدا جمع میشوند و هر از گاهی همه اینها با هم هستن. ولی متاسفانه ما نه تنها دور هم جمع نمیشویم بلکه از شنیدن نظرات همدیگر فرار میکنیم و دوست داریم فقط خودمان راجع به همه گروههای اقلیت جنسی صحبت کنیم که من خودم هر بار دیدم فرد دیگری راجع به ترنس صحبت میکند جلوگیری کردم.
ما حتی خارج از ایران از جانب ایرانی فراری هستیم. من خودم تو بدو ورودم اینجا دوست ایرانی زیاد پیدا کردم که همجنسگرا بودن. گفتم تیاس هستم ولی حتی رفتار و دید اونها پسندیده نبود. بهتر بگم آدمهای دیگه بهتر از همجنسگراها ما رو درک میکنن. من حتی تو آلمان باز از ایرانیا فراریام.
تا از کسی مطمئن نشم که کیه و چه فرهنگی داره نزدیک نمیشم. من همیشه باید مواظب انتخاب دوستام باشم. به همین دلیل فقط تو اینترنت هستم و تو دنیای واقعی نزدیک همجنسگراها و اینجور مسائل نمیشم.
9. در آخر اگر سخنی باید اضافه کنی، لطفا بگو.
از خانوادهها میخوام بجای دعوا با صحبت کردن و منطق با فرزندنشون کنار بیان.
از کسانی که با افراد ترنس رابطه عاطفی میگیرن هم میخوام که از اول خوب فکرشون رو بکنن که اگر نمیخوان از اول بگن نه اینکه وسط راه تنهاش بزارن و توهین کنن اصلا کار درست و انسانیای نیست.
از خود افراد ترنس هم میخوام که تا آخرین نفسشون امید داشته باشن و تلاش کنن، خودشون رو باور کنن. شما اون چیزی نیستین که دیگران میگن شما اون چیزی هستین که خودتون فکر میکنین.
و در آخر یکی از آرزوهام رو بهتون میگم اینکه این جراحی که من انجام دادم و در ایران نیست، روزی ایران هم این جراحی فالو رو داشته باشه و یا من خودم بتونم کاری کنم که امکانش در ایران باشه. گرچه جراحی بسیار سنگین و سختی هست که پر از مشکلات هست و هنوز در کشورهای پیشرفته هم مشکلاتی داره.
(1) «A Milestone Change by the APA.» LGBT Weekly. N.p., n.d. Web. 12 Jan. 2013. http://lgbtweekly.com/2012/12/13/a-milestone-change-by-the-apa.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر