آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ اردیبهشت ۹, دوشنبه

چرا همجنسگرایی دهم شد؟

سرمقاله (شماره سوم، دی و بهمن91)

در پایان هر سال، گروه‌های تجاری، فرهنگی و رسانه‌ای آمار جالبی از فروش یا میزان مراجعه مخاطبان خود منتشر می‌کنند. ویکی‌پدیا، دانش‌نامه آزاد نیز فهرست ده صفحه‌ی برتر خود به زبان‌هایی که پشتیبانی می‌کند را منتشر کرده. نکته قابل توجه در این فهرست، رتبه‌ی دهم صفحه‌ی همجنسگرایی در آمار ویکیپدیا‌ی فارسی است. اما چرا باید از بین مقالات متعدد، «همجنسگرایی» در سال 2012میلادی به عنوان یکی از ده صفحه پربازدید ویکیپدیا مطرح شود؟ پاسخ به چنین پرسشی ما را با بخش قابل توجه‌ای از مردم ایران آشنا می‌کند. بخشی که به اینترنت و فضای مجازی دسترسی دارند و برای جستجو به داده‌های آن رجوع می‌کنند. این قشر از جامعه که عموما از طبقه‌ی متوسط مدرن هستند، تشکیل دهنده‌ی بزرگترین پایگاه اجتماعی کشورند و تاثیر بسزایی بر دیگر اقشار جامعه دارند. 
دانشنامه‌ی آزاد ویکیپدیا در سال 2001میلادی تاسیس شد و امروز یکی از برترین و پربازدید ترین سایت‌های جهان است. هر فردی با ثبت نام در این سایت می‌تواند مقاله‌ای ایجاد و یا ویرایش کند. این دانشنامه در برگیرنده‌ی 279 زبان است و بخش فارسی آن نزدیک به 300هزار مقاله دارد. اگرچه در سال‌های اخیر گاهی اقدام به مسدود کردن این دانشنامه‌ی آزاد شده‌است اما تاکنون این سایت در دسترس کاربران ایرانی بوده و هست. تهیه مقالات دانش‌آموزی و دانشگاهی از این سایت یکی از دلایل موفقیت و محبوبیت آن در میان کاربران ایرانی است. 



به واقع مشاهده چنین صفحه‌ای نشان دهنده‌ی پرسش‌های بیشمار کاربران فارسی زبان اینترنت است که می‌خواهند درباره مساله همجنسگرایی بدانند. این که چه میزان از این کاربران همجنسگرا و چه میزان همجنسگراستیز یا افرادی بوده‌اند که به دانستن درباره چنین موضوعی علاقه داشته‌اند، در دسترس نیست اما می‌توان حدس زد جامعه ایرانی تشنه‌ی دانستن درباره همجنسگرایی و دگرباشی جنسی است. از طرف دیگر می‌دانیم ویکی پدیا هرگز نمی‌تواند پاسخگوی پرسش‌های عمیق یک جامعه باشد و باید منابع متعددی برای یافتن پاسخ کاربران فارسی ایجاد کرد. 
امکان ویرایش آزاد در ویکی پدیا به مخاطب دگرباش دو نکته را یادآوری میکند. اول اینکه ممکن است فردی دگرباش‌ستیز یا کم دانش که خود از اقلیت‌های جنسی نیست، برای القای دانسته خود با منبع مخدوش یا حتی بدون منبع توضیحات غیرواقع و اطلاعات نادرست را به مخاطب بیشمار ویکی پدیا قالب کند. از سوی دیگر مسئولیت بزرگ دگرباشان جنسی یعنی آگاهی دادن از دگرباشی برای رسیدن به حقوق خود را تقویت میکند. هیچ کس جز دگرباشان نمیتوانند در چنین موضوعاتی مشارکت کنند و عدم مشارکت آنان حتما و قطعا برایشان گران تمام خواهد شد. 
چندسال پیش گروهی از اقلیت‌های جنسی اقدام به تاسیس یک دانشنامه آزاد در حوزه دگرباش کردند. پرسش ابتدایی هر فعالیت دگرباش باید درباره خروجی آن باشد. به نظر میرسد ویکی پدیای تازه تاسیس از سوی یک گروه اقلیتی به دلیل نبودن اعتماد افراد دگرباش‌هراس به دگرباشان پروژه‌ی از پیش شکست خورده‌ بود. در حالی که جامعه دگرباش ایرانی نیاز به منابع پایه فارسی برای رجوع به چنین سایت‌هایی دارد، ایجاد ویکی پدیای دگرباش نشان دهنده‌ی اشتباه محاسباتی آن گروه در تعریف اولویت‌ها و برآمدن کار با توجه به پتانسیل‌های خود بود. برای مثال، گروه موسس که قصد فعالیت در دانشنامه‌ی آزاد را داشتند میتوانستند با تاسیس یک گروه منسجم، نسبت به مهندسی اطلاعات در سایت پربازدیدِ ویکی پدیا منشاءِ اثر شوند. 
هرچند که پیش از جستجو و یافتن هر پاسخی یک پرسش وجود داشته؛ تا زمانی که برای کاربران پرسشی درباره همجنسگرایی، دو جنسگرایی و دوجنسگونه‌گان نباشد، هیچ فردی به دنبال پاسخ و منابع مطالعاتی نمی‌رود. لازم است برای ایجاد هر منبع اطلاعاتی یا تقویت آن، یک پرسش بزرگ درجامعه به وجود بیاوریم. پرسش، چالش‌های فکری تازه‌ای در ذهن افراد جامعه میگذارد و دسترسی آسان به پاسخ‌های درست ما را به سوی آگاهی جامعه سوق میدهد. برای رسیدن جامعه به دانستن درست درباره خودمان بکوشیم و از کوشش خود دست نکشیم. 

۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

سیزده: اشکال در دانلود

متاسفانه گروهی از خوانندگان اقلیت به دلیل مشکلاتی موفق به دانلود شماره چهارم نشده‌اند. از جمله دلایل آن استفاده از فیلترشکن و پروکسی‌هایی‌ست که هرگونه دانلودی را با اختلال رو به رو می‌کنند. از این روی خواهش مندیم بدون استفاده از پروکسی خاصی اقدام به دانلود از سرور خارجی و مطمئن مدیافایر کنید. 
همچنین مدیافایر با تغییر قالب و گرافیک صفحه دانلود خود موجب سردرگمی گروه دیگری از دوستان گردیده. همان طور که در عکس مشاهده می‌کنید، باید بر روی قسمت سبز رنگ کلیک کرده تا اقلیت را دانلود کنید. 
ما برای دریافت بهتر اقلیت به دنبال سرورهای امن و بدون فیلتر بسیاری گشتیم اما متاسفانه تا امروز مورد خاصی را پیدا نکردیم. امیدواریم با تقویت مجله مستقلمان بتوانیم در نیمه‌ی دوم سال امکان دانلود مستقیم از هاست اختصاصی اقلیت را فراهم آوریم. 
فعلا بهترین راه برای دریافت شماره جدید و آرشیو مجله فرستادن ایمیل به مجله اقلیت است. با سپاس از شما که ما را همراهی می‌کنید. 
aghaliatmagazine@gmail.com


۱۳۹۲ اردیبهشت ۱, یکشنبه

اقلیت چهارم منتشر شد

شماره چهارم دوماه‌نامه اقلیت (اسفند91 و فروردین92) منتشر شد

در این شماره می‌خوانید: 

ازدواج اجباری
بررسي ازدواج اجباری دگرباش‌ها در پرونده ویژه 

ازدواج دگرباش‌ها از ديد جامعه‌شناختي 
پرسئوس و کاوه اهورايي 

چرا برخي لزبين‌ها با ‌يک مرد ازدواج مي‌کنند؟
نگاه روان‌شناختي از صدرا اعتمادي 

مردان همجنس‌گرايي که با زنان ازدواج مي‌کنند 
هوداد 

وهم 
گفت‌وگو با یک ترنس 

قربانی 
سامان درخشان 

ما تنها نيستيم و تنها ما نيستيم! 
عماد فهيم 


بهداشت لزبین
پرونده‌ای درباره‌ی بیماری‌های مقاربتی در ارتباط جنسی لزبین‌ها‌

بهداشت جنسي لزبين‌ها 
یاس آسمون 

خشونت خانگي در روابط بين زنان لزبين 
یاس آسمون 

کابوس يک بيماري 
متین محمدی 

نامه‌اي به عشق خاموشم 
بهار


پسران درد 
درنگي در داستان پسران عشق، اثر قاضي ربيحاوي 
مزدک زنديک 


فرزندان ما 
پرسش و پاسخي براي والدينِ جوانان و بزرگ‌سالانِ گي، لزبين، باي‌سکسوئل و ترنس سکسوئال 
ترجمه وارتان پاکباز از جزوه‌ی پی‌فلگ برای والدین همجنسگرا 


به همراه
بهاریه‌ نود و دو

باشگاه نویسندگان 
کلوپ ِ قلم اقلیت

و دفتر مقالات 
مجمع نویسندگان و مترجمان اقلیت

mediafire -4,870 KB


۱۳۹۲ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

روایت سپانلو از یک عشق اقلیتی در اثر جدیدش

معرفی کتاب (شماره یکم، شهریور و مهر91)



دفتر شعر «گزیده ی افسانه ی شاعر گمنام» که به تازگی توسط نشر افق و با قیمت 3800 تومان انتشار یافته است، حکایت شاعری است که نه تنها گمنام نیست بلکه در آستانه سالخوردگی به زبانی شناسنامه‌دار در شعر رسیده است. محمد علی سپانلو شاعر ،مترجم و مولف بیش از پنجاه کتاب است . او نشان شوالیه نخل (بزرگترین نشان فرهنگی فرانسه) و جایزه ی ماکس ژاکوب را دریافت کرده است .
در مقدمه ی این کتاب چنین آمده است:
«هلاکو خان را چون بغداد مسخر شد، قضات و مشایخ و حاجیان و واعظان ومعرفان و گدایان و کشتی گیران و شاعران و قصه خوانان را جدا کرد و فرمود: ایشان در آفرینش زیادتند. حکم فرمود تا همه را در شط غرق کردند. (به نقل از اخلاق الاشراف عبید زاکانی) 
اما یک شاعر قصه گو زنده ماند. شاید برای زینت بزم فاتحان، لازم بود که بیاید، حتی از آینده».
در بند بیست و سوم از کتاب به نام مصادره چنین آمده است :
«البته...، البته...، چه دانه‌های کمیابی که در سفره‌های یغما پیدا نمی‌شود؟ در تپه‌های خاک (ویرانه‌های قصر بزرگان) گاهی به جای ارزن، ما سکه‌ی طلا می‌یابیم و با فراغ بال منقارمان را با آن تمیز و تیز می کنیم. هر صحنه ای که دیدیم ،چهچهه زنان ،برای شما شرح می دهیم: 
آن دو سر بریده، سیه چشم، با نیم تاج گوهر، بر دو ستون سر در، زیباترین تقارن و تزئین بود.
آزایشی به هفت قلم، خورشیدگوشواره‌ی الماس، دریاچه‌ی زمردِ پیشانی
تقدیرشان نتیجه ی عشق حرمسرا. 
کمبود صحنه اما لبخند دلفریبِ دو معشوقه، دو خانم برهنه که زیر خاک در هم غنوده اند، آنجا وفور پا و غیاب سر است، البته!»
در کتاب تواریخ چنین آمده است: «...خادم چیزی به گوش خلیفه گفت و فرمانی گرفت. اندکی بعد طبقی زرین آوردند... دو سر بریده از دو زن زیبا که هریک نیم تاجی به سر و گوهرهایی به گوش و پیشانی داشتند. گفت خبر شدم که آنها با هم عشق می ورزند. سر آنها را بر دروازه های حرم می آویزم، برای عبرت دیگران».
ر.نوروز

۱۳۹۲ فروردین ۲۶, دوشنبه

خودت باش (قسمت دوم)

کتاب اقلیت، کتاب نوشت (شماره دوم، آبان و آذر91)

در شماره اول بخش یکم از جزوه‌ی خودت باش را منتشر کردیم. با توجه به استقبال خوانندگان از این جزوه، دوستانی که مایلند کل جزوه را دریافت کنند، از طریق ایمیل مجله با ما ارتباط بگیرند. 
گروه سردبیری

هیئت‌های مذهبی «گی‌های سابق[1]» و «روان‌درمان‌گری‌های ترمیمی[2]» چه؟ آیا فایده‌ای دارند؟
پاسخ کوتاه: نه. نه تنها این اقدامات بی‌اثرند، بلکه غیرضروری هستند و به احتمال زیاد به شما آسیب می‌زنند.

برخلاف آن‌چه «راون‌درمان‌گران ترمیمی» و «هیئت‌های مذهبی گی‌های سابق» مدعی هستند، از آن‌جا که هم‌جنس‌گرایی «انتخابی» نیست، شما نمی‌توانید «نظرتان را تغییر دهید» ‌که گی، لزبین، بای‌سکسوئل یا ترنس‌جندر هستید. در حقیقت تمامی رشته‌های پزشکی و جوامع متخصصین این اقدامات را رد کرده و آسیب‌های جدی این روش‌ها که حتی به خودکشی منجر می‌شود اثبات شده است.

چند نکته‌ی اصلی که باید بدانید:
در ۱۹۹۰، جامعه‌ی روان‌پزشکی آمریکا به طور رسمی اعلام کرده‌است، که شواهد علمی نشان داده است که روان‌درمان‌گری‌ ترمیمی بی‌اثر است و می‌تواند بیش‌تر از سود رساندن زیان بار باشد.
در ۱۹۹۷، جامعه‌ی روان‌پزشکی آمریکا بار دیگر به صورت عمومی درباره‌ی به اصطلاح «روان‌درمان‌گری‌ ترمیمی» که هم‌چنین به نام روان‌درمان‌گری‌ وارون‌سازی یا تبدیلی[3] شناخته می‌شود هشدار داده است.
در ۱۹۹۸، جامعه‌ی روان‌پزشکی آمریکا اعلام کرده است که مخالف روان‌درمان‌گری‌ ترمیمی است و در بیانه‌ای رسمی اعلام کرده است، «مقالات و نوشته‌های علمی در حوزه‌ی روانشناسی، صریحاً و قویاً اثبات می‌کنند، که درمان‌هایی که مدعی تغییر گرایش جنسی هستند بی‌اثرند. هرچند خطرات محتمل در آن‌ها بسیار کلان‌اند، از جمله افسردگی، تشویش و رفتارهای خودویران‌گر (خودکشی)»
جامعه‌ی روان‌پزشکی آمریکا در سیاست‌گذاری شماره‌ی H-160.991 تصریح می‌کند که «این سازمان مخالف به کارگیری روان‌درمان‌گری « ترمیمی» یا « وارون سازی» است که مبتنی بر این فرض است که هم‌جنس‌گرایی فی‌نفسه یک نابه‌هنجاری روانی است یا بنا به این فرض سزاوار است که شخص هم‌جنس‌گرا گرایش جنسی‌اش را تغییر دهد.»
در ۲۰۰۱، رئیس کل بهداری دولت فدرال که مسئول بهبود بهداشت جنسی و ارتقاء رابطه جنسی سالم است تصریح کرده است که هم‌جنس‌گرایی «شیوه‌ی زندگیِ انتخابیِ برگشت‌پذیر» نیست.
بسیاری از والدین عضو Pflag شخصاً شاهد اثر مخرب این به اصطلاح «روان‌درمان‌گری‌ ترمیمی» بر فرزندانشان بوده‌اند. اعضای Pflag بر این باورند، که آموزش جامعه بر اساس حقایق علمی و نظر کارشناسان معتبر و نه بر اساس انگاره‌های مذهبی یا دانش‌نماهای[4] تبلیغیِ هیئت‌های مذهبیِ گی‌های سابق و مدافعان روان‌درمان‌گری‌ ترمیمی ضرورت دارد.
شناختن این گروه‌ها و نام‌های گوناگونی که با آن فعالیت می‌کنند ضرورت دارد. در پایان جزوه لیست برخی از آن‌ها آورده شده است.

هویت جنسی چیست؟ ترنس‌جندر به چه معنی است؟
پاسخ کوتاه: بیش‌تر افراد خود را تحت عنوان مذکر یا مونث معرفی می‌کنند، ولی برای برخی از ما، آن‌گونه که خود را باز می‌شناسیم و آن‌چه احساس می‌کنیم با جنسیتی که به هنگام تولد به ما نسبت داده‌اند هم‌خوانی ندارد.

هویت جنسی فرد، احساس درونی اش درباره‌ی مذکر یا مونث بودنش است. هویدایی جنسی[5] چگونگی نمایش جنسیت فرد به جهان است. همه‌ی ما هویت جنسی و شیوه‌ی هویدایی‌ داریم.
ترنس‌جندر کسی است که هویت جنسی یا هویدایی جنسی‌اش با انتظارات متداول از جنسیت فیزیکی‌اش متفاوت است. واژه‌ی «ترنس‌جندر» برای توصیف اشکال گوناگون ولی به هم پیوسته‌ای از افراد به کار می‌رود، که از واژه‌ها و مفاهیم متفاوتی برای معرفی خود استفاده می‌کنند که شامل ترنس‌سکسوئل‌ها[6] (همه‌ی ترنس‌سکسو‌ئل‌ها نیازمند یا خواهان جراحی تغییر جنسیت نیستند)، زنان با ویژگی‌های مردانه[7]، مردانی با ویژگی‌های زنانه، زنانِ مردانه پوش یا مردانِ زنانه پوش[8]، دگرباشان جنسی[9]، دو جنسه[8]، بوچ‌ها[10]، ترنس‌مَن‌[12]، ترنس‌وومن[13] و غیره. مانند سایر افراد، ترنس‌جندرها می‌توانند گی، لزبیین یا بای‌سکسوئل باشند. ترنس‌جندر بودن کاملاً طبیعی است، مهم‌ترین چیز، این است که خودتان باشید.

برای دریافت نسخه‌ی کامل جزوه‌ی خودت به ایمیل مجله پیام بدهید


من فکر می‌کردم افراد LGBT به شکل خاصی رفتار می‌کنند. اگر در کلیشه‌ها جا نمی‌شوم باز هم LGBT هستم؟
پاسخ کوتاه: کلیشه‌ها را نادیده بگیر. برخی در آن‌ها جا می‌شوند، برخی نه. خودت باش.

افراد LGBT هم‌چون افراد استریت، به شیوه‌های مختلف رفتار می‌کنند. کلیشه‌ها برآمده از جهل و پیش‌داوری و تعصب‌اند. گاه کلیشه‌ای درباره‌ی یک گروه، تمام اعضای آن را در بر نمی‌گیرد. گاه تعداد کمی و گاه تعداد بیش‌تری از آن‌ها را دربرمی‌گیرد. ولی یک کلیشه هرگز دربرگیرنده‌ی تمام اعضای یک گروه نیست.
به عنوان مثال، ممکن است بشنوید مردان گی ورزشکار و عضلانی نیستند. بسیار خوب، درباره‌ی دیو کوپایا[14] و اسرا توالو[15] چه می‌گویید؟ که ده سال در لیگ سراسری فوتبال NFL بازی می‌کردند. یا شیرجه‌زن و برنده‌ی مدال طلای المپیک گِرگ لوگانیس[16] چه طور؟ تمام این مردان و بسیاری مردان ورزشکار دیگر گی هستند.
برخی مردان گی خشن هستند و برخی دیگر نه. هرکدام که باشند، مهم نیست و اشکالی ندارد. عین هم‌این مساله درباره‌ی زنان لزبین و بای‌سکسوئل هم هست. کلیشه‌های بسیاری درباره‌ی لزبین‌ها هست. برخی زنان در آن‌ها جا می‌شوند برخی نه. نگران کلیشه‌ها نباشید؛اجازه ندهید که آن‌ها هویت شما را تعریف کنند، چه در آن‌ها جا می‌شوید چه نه. راه‌های بروز هویت LGBT به تعداد آدم‌های روی زمین متنوع است.
برخی در واکنش به کلیشه‌ها سعی می‌کنند کاملاً عکس آن‌ها عمل کنند. برخی مردان که از جنسیت‌شان مطمئن نیستند ممکن است فوق‌العاده نرینه رفتار کنند، مانند برخی مردان گی که از ترس آشکار شدن گرایش‌شان چنین می‌کنند. برخی زنان لزبین هم به دلیل مشابه رفتاری فوق‌العاده زنانه پیش می‌گیرند.
به یاد داشته باش نیازی نیست به کسی چیزی را ثابت کنی. فقط، خودت باش.

من هم‌واره خود را در جامعه‌ی GLBT منعکس نمی‌بینم. آیا منابعی برای جوانان رنگین پوست وجود دارد؟
پاسخ کوتاه: بله- به طور فزاینده منابع بسیاری برای جوانان LGBT رنگین پوست و هم‌چنین سایر کسانی که هویت‌های چندگانه دارند موجود است (جوانان معلول، بی‌خانمان و جز این‌ها)

به عنوان یک جوان LGBT رنگین پوست، ممکن است با مسائل مختلفی روبرو شوید که بر تجارب، رفتارها و چگونگی بیرون آمدن‌تان از پستو درباره‌ی گرایش جنسی و هویتی جنسی‌تان ازجمله سنت‌های خانوادگی و فرهنگی، دست‌رسی به منابع و شرایط مهاجرتِ قانونی‌‌تان اثر بگذارد. ممکن است در تصمیم‌گیری برای بیرون آمدن از پستو، به خطر انداختن رابطه‌تان با والدین و دوستان در بافت قومی/نژادی‌تان سخت باشد یا ممکن است احساس پذیرفته شدن به عنوان رنگین پوست در گروه‌های LGBT سفید پوستان را نداشته باشید.
LGBT و رنگین پوست بودن اثرات و معضلاتِ چندگانه در جامعه‌ی ما در پی دارد، LGBT بودن در جامعه نژادی‌تان و هم‌چنین دست و پنجه نرم کردن با تعصب نژادی و جهالتی که در بخش‌هایی از جامعه‌ی LGBT با آن رو به رو می‌شوید. ولی افراد LGBT در هر جامعه و فرهنگی هستند، و منابع رو به رشدی برای شما و خانواده‌تان موجود است.

لازم است نگران HIV و AIDS باشم؟
پاسخ کوتاه: همه باید درباره‌ی HIV و AIDS آگاه باشند.

جوان بودن مانع AIDS گرفتن‌تان نمی‌شود. بسیاری از کسانی که در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ عمرشان هستند و امروزه با AIDS زندگی می‌کنند، در نوجوانی مبتلا شده‌اند. به این‌که کیستید-LGBT، استریت، زن، یا مرد- ربطی ندارد، بلکه آن‌چه انجام می‌دهید شما را در خطر ابتلا به HIV قرار می‌دهد.
از آن‌جا که یورش HIV/AIDS واگیردار است، بسیاری از مردم بر این باور بودند که HIV/AIDS مساله‌ای مربوط به هم‌جنس‌گرایان است. جامعه‌ی GLBT در آغاز اپیدمی، بسیج شد تا واکنشی را فرمول‌بندی کند که در بر گیرنده‌ی آموزش و آگاه‌سازی جوامع، گسترش دید برای مقابله با انگ‌ها، گسترش شیوه‌های پیش‌گیری و به کار بستن شیوه‌های مراقبت و درمان مناسب برای افراد مبتلا باشد. تا کنون گسترش اپیدمی ادامه داشته است و خساراتی بر بسیاری از جوامع بین‌الملی تحمیل کرده. هنوز، با وجودِ آمارهای منکوب کننده از گسترشِ HIV/AIDS در جوامع مورد بررسی دیگر، بسیاری هنوز می‌خواهند، که باور کنند HIV/AIDS بیماری گی‌ها است.
حقیقت این است که GLBT بودن شما را به AIDS مبتلا نمی‌کند. هم‌چون سایر بیماری‌های مقاربتی (STDs)، رفتارهای خاص جنسی، مصرف مواد مخدر و عوامل دیگر می‌تواند شما را در خطر ابتلا به HIV قرار دهد، ویروسی که منجر به بیماری AIDS می‌شود. همه باید در باره‌ی حقایق مربوط به AIDS آگاه شوند.
HIV از تماسِ جنسی با شخص مبتلا، تزریق اشتراکی و یا استفاده از سرنگ مشترک (عمدتاً برای تزریق مواد مخدر) با شخص مبتلا، یا با عاملِ کمتر متداولِ انتقال خون یا خونِ لخته‌شده‌ی شخص مبتلا منتقل شود(امروزه این امر در کشورهایی که خون برای وجود آنتی‌بادی‌های HIV آزمایش می‌شود بسیار نادر است). کودکانی که از زنان مبتلا به HIV به دنیا می‌آیند، ممکن است هنگام تولد یا شیردادن با پستان مبتلا شوند. با وجود آن‌که پژوهش‌ها اطلاعاتِ معتبرِ بسیاری آشکار کرده، اطلاعات نادرست یا گمراه کننده‌ی بسیاری که برآمده از هم‌جنس‌گراستیزی است به صورت گسترده منتشر می‌شود، پس همواره به هنگام تحقیق در زمینه‌ی HIV/AIDS به منبع توجه کنید.

آیا آدم‌ها من را می‌پذیرند؟
پاسخ کوتاه: برخی شما را می‌پذیرند و برخی نه.

پیش‌داوری، تعصب و تبعیض در همه‌جای آمریکا و جهان وجود دارد. علیه آمریکایی‌های آفریقایی‌تبار، علیه لاتین‌تبارها، علیه عرب‌ها، علیه آسیایی‌ها، علیه زنان، علیه مردمانِ فقیر، علیه کهن‌سالان و جوانان، علیه افراد معلول و علیه بسیاری دیگر تبعیض وجود دارد. چیره شدن بر تبعیض و تغییر برخوردها نیازمند زمان است.
اگر گی، لزبین، بای‌سکسوئل یا ترنس‌جندر هستید با پیش‌داوری و تعصب برخورد خواهید کرد. بر جامعه‌ی ما «فرضِ هتروسکسوئل بودنِ همه» حاکم است. ما را خانواده‌ها، مدارس، مذاهب و رسانه‌ها به گونه‌ای آموزش داده‌اند، که فرض کنیم همه استریت‌اند و ما را معمولاً بر این می‌دارند که علیه آنان که استریت نیستند یا استریت به نظر نمی‌رسند، تبعیض قایل شویم. این «فرض» به تازگی شروع به دگرگون شدن کرده است. هم‌چنین، جامعه‌ی ما فرض‌هایی در باب معنی پسر یا دختر، زن یا مرد بودن دارد و افراد را بر اساس پیروی از این پیش‌فرض‌ها قضاوت می‌کند.
پیش‌داوری‌هایی که با آن‌ها رو به رو می‌شوید می‌تواند نسبتاً ملایم باشد، مثلاً این‌که مردم شما را استریت فرض کنند در صورتی که نیستید و با اشتباه‌شان شما (و خودشان) را معذب کنند. ولی می‌تواند خیلی بدتر از این‌ها باشد. افراد LGBT در خطر ضرب و شتم، بیرون انداخته شدن از منازلشان، و اخراج از شغلشان قرار دارند آن‌هم تنها به خاطرِ گی، لزبین، بای‌سکسوئل یا ترنس‌جندر بودن. تبعیضاتی که افراد LGBT با آن رو به رو می‌شوند، در صورتی که عضو جمعیت‌های تحت تبعیض دیگری هم باشند، می‌تواند چندگانه شود. مردم معمولاً از آن‌چه نمی‌فهمند، می‌ترسند، و با آن‌چه مایه‌ی ترسشان است دشمنی می‌ورزند. این مبنای پیش‌داوری و تعصب است و وقتی این تعصب و پیش‌داوری به سمت LGBT ها نشانه می‌رود به آن «هوموفوبیا یا هم‌جنس‌گراهراسی» می‌گویند.
هم‌جنس‌گراهراسی، بای‌هراسی و ترنس‌هراسی هرچه مردم بیش‌تر و بیش‌تر درباره‌ی LGBT ها آگاه می‌شوند مورد تردید و پرسش قرار می‌گیرد. روی‌کردها و برخوردها درحال تغییراند که بخشی به واسطه‌ي صداقت و فاش‌گویی LGBTها در باره‌ی کیستی‌شان است. تغییر روی‌کردها و رفتارها دلیل دیگری هم دارد و آن ایستادان سایر مردم دوشادوش LGBTها و بیان این است که، «آن‌ها دوست، فرزند یا برادرمن‌اند و من به آن‌ها افتخار می‌کنم.»

به شدت احساس تنهایی می‌کنم. با چه کسی می‌توانم صحبت کنم؟
پاسخ کوتاه: تنها ماندنتان ضرورتی ندارد، آن بیرون، هستند کسانی که می‌توانند کمکتان کنند.

عمده‌ی نوجوانان، مگر آن‌ها که والدینشان در باب مسائل جنسی بسیار باز هستند، از داشتن هر احساس یا تجربه‌ی جنسی‌ای، استریت یا گی، احساس شرم‌ می‌کنند.
پیش از هر چیز، پی‌بردن به این‌که LGBT هستید آسان نیست. پیش‌دواری و تعصب موجود در جامعه، ممکن است منجر به این شود که بخواهید احساس‌تان را، حتی از خودتان، پنهان کنید و این می‌تواند در شما احساس تک افتادگی و تنهایی ایجاد کند.
بهترین کاری که می‌توانید انجام دهید این است که معتمدی بیابید، که بتوانید با او صحبت کنید. ممکن است این یک نفر را هم‌این حالا بشناسید؛ یک دوست، پدر یا مادر، خواهر یا برادر، یا پدر و مادر یکی از دوستانتان یا برادر یا خواهر بزرگ‌ترشان. ممکن است بزرگ‌سالی باشد که قبلاً به او اعتماد کرده‌اید و می‌دانید که می‌توانید دوباره به او اعتماد کنید.
ولی، اکنون، پیش از آن‌که با خودتان آسوده و خرسند نشده‌اید، از صحبت کردن با هر کسی که فکر می‌کنید ممکن است شما را قضاوت کند یا مخالف LGBTها است، بپرهیزید. می‌توانید با طرح موضوع هم‌جنس‌گرایی یا بای‌سکسوئالیتی در حالت کلی واکنش اشخاص را بررسی کنید. سوال‌هایی مانند این بپرسید، «برنامه‌ای درباره‌ی هم‌جنس‌گرا بودن دیدم، شخصاً هم‌جنس‌گرایی را می‌شناسی؟» یا «بعضی بچه‌ها در مدرسه پسری که بای‌سکسوئل است را مسخره می‌کنند، این کار به نظرت نادرست است؟» یا «شنیده‌ام یکی از دخترها لزبین است و والدینش به این خاطر او را از خانه بیرون انداخته‌اند. این کارشان چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟»
وقتی سوال‌هایی از این دست می‌پرسید باید توجه داشته باشید پاسخ افراد، نظر شخصی‌شان درباره‌ی شما نیست. آن‌ها مقصود اصلی پرسش‌های‌تان را نمی‌دانند. ممکن است، نظر منفی‌ای درباره‌ی LGBTها در این موقعیت داشته باشند، ولی درباره‌ی گی، لزبین، بای‌سکسوئل یا ترنس‌جندر بودن شما واکنش بسیار متفاوتی نشان دهند.
اگر کسی را نمی‌شناسید که در حرف زدن با او راحت باشید، که حامی و فهیم باشد، به یکی از شماره‌های‌ پشتیبانی که در انتهای جزوه آمده زنگ بزنید. این‌گونه می‌توانید با یک نوجوان یا بزگسال صحبت کنید. لازم نیست نامتان را بگوید و آن‌ها سعی نخواهند کرد شما را وادار به کاری کنند.
اگر آمادگی صحبت با کسی را ندارید، می‌توانید با خواندن منابع و اطلاعاتِ جوانانِ دیگر در وب‌سایت‌هایی که در انتها‌ی جزوه فهرست بندی شده‌اند، بر آگاهی خود بیافزایید. برخی سازمان‌ها آدرس‌های ایمیلی ارائه می‌کنند که از طریق آن می‌توانید پرسش‌هایتان را به صورت محرمانه برایشان بفرستید. لطفاً به خاطر داشته باشید، به هنگام برقراری هر تماسی، خوب بررسی و قضاوت کنید، چه از تلفن استفاده می‌کنید چه از اینترنت و یا با کسی حضوری صحبت می‌کنید.
هر راهی را که انتخاب می‌کنید، حرف زدن بدون شک کمک می‌کند. حرف زدن با دیگران و داشتن صداقت و صراحت می‌تواند راهی استوار در ارتباط با دیگران در زندگی و جامعه‌ی رنگارنگ و گوناگونِ LGBT باشد. هم‌چنین، به وضوح درخواهید یافت که تنها نیستید.
وارتان پاکباز

1. Ex-gay
2. Reparative therapy
3. Conversion therapy

4. Pseudoscience دانش‌نما، به تئوری‌ها، گزاره‌ها، روش‌ها و مقالات به ظاهر علمی گفته می‌شود که عده‌ای نه مبتنی بر شیوه‌های علمی بلکه در جهت منافع شخصی یا فرقه‌ای و با داشتن پیش‌فرض‌هایی که ساختشان با پژوهش علمی در تضاد است، با رنگ و لعابی به اصطلاح علمی طرح می‌کنند (که معمولاً کج فهمی و بی‌سوادی نگارنده در این ظاهرسازی هم موج می‌زند).
5. Gender experession
6. Transsexuals تراجنس
7. Masculine women
8. Drag queen مردان و زنان هم‌جنس‌گرایی که از پوش و ویژگی‌های ظاهری جنس مخالف استفاده‌ می‌کنند.
9. Gender queer
10. Two-spirit
11. Butches
12. transmen
13. transwomen
14. Dave Kopay
15. Esera Tuaolo
16. Greg Louganis


جدال با رمان «تصویر دوریان گری»

کتاب اقلیت (شماره دوم، آبان و آذر91)


جدال با رمان «تصویر دوریان گری» 
پرونده‌ای درباره‌ی رمان «دوریان گری» اثر «اسکار وایلد»



ندا

جدال ذهنی من با متن اسکار وایلد، بر اساس کتابی است به نام «تصویر دوریان گری» نوشته «اسکار وایلد» به ترجمه «رضا مشایخی» و ویراستاری «همایون جوانمردی»، چاپ سال 1388 توسط «انتشارات جامی» با همکاری «انتشارات کمانگیر».
رمان «تصویر دوریان گری» از نظر من حول محور شخصیت «لرد هنری» میچرخد و شخصیت اصلی داستان اوست. اعتقاد دارم این رمان در ستایش زیبایی های لرد هنری نوشته شده و نه زیبایی ابدی «دوریان گری» [...]


ندا

اخطار: مقاله حاوی جملاتی است که پلات داستان را لو میدهد.تمایل شخصی من این است که مخاطب این مقاله در صورتی که کتاب را نخوانده است از خواندن مقاله صرف نظر کند [...]


مهران

اسکار وایلد، دانش آموخته ی ادبیات یونان در دانشگاه آکسفورد انگلستان بود. شخصیت بسیار موفقی داشت، شخصیتی مشهور که همه دلشان می خواست جای او باشند، بسیار گرم و خوش زبان و شیک پوش بود و در دانشگاه اساتیدی چون جان راسکین و والتر پیتر دو نویسنده معروف به او آموزش می دادند [...]

روانکاوی شخصیت «دوریان گری»

کتاب اقلیت (شماره دوم، آبان و آذر91)

اخطار: مقاله حاوی جملاتی است که پلات داستان را لو میدهد.تمایل شخصی من این است که مخاطب این مقاله در صورتی که کتاب را نخوانده است از خواندن مقاله صرف نظر کند.

از نگاه من دوریان گری یک «شخصیت انگار که»1 است. او به نظر نرمال میرسد.در نظر اول دوست داشتنی و باهوش، مهربان و دلچسب است و انسان ها را به شدت به خود جلب میکند اما در او چیزی درست کار نمی کند و هر کسی که با او سر و کار دارد دیر یا زود به این نکته پی می برد.از جمله بازیل نقاش که دست به کار کشیدن پرتره او شده است و آن را مهمترین اثر خود می داند، در فصل نخست خطاب به لرد هنری و در دفاع از رفتارش نسبت به زیبایی دوریان گری و تصویری که در حال خلقش است میگوید: «علت اینکه من مایل نیستم این تصویر را به معرض نمایش بگذارم همین است.می ترسم اسرار خودم را فاش کنم و در نتیجه به روح خود خیانت کرده باشم». در فصل 11 اسکار وایلد به عنوان دانای کل حال بازیل را نسبت به دوریان اینگونه توصیف میکند: «زیبایی خارق العاده اش که نقاش هنرمندی چون بازیل هالوار و عده دیگری را اینطور مفتون و شیفته ی خود نموده است». او لرد هنری را که به عدم وابستگی معروف است در نگاه اول شیفته خود می کند چنانکه اسکار وایلد باز از جایگاه دانای کل در فصل نخست پس از ملاقات اتفاقی لرد هنری و دوریان گری، احساسات لرد هنری را اینگونه بیان میکند: «لرد هنری چشمش را به جوان دوخته بود و فکر میکرد که راستی چهره ی گلگون و زیبا و چشمان آسمانی و خوشحالش و این حلقه های طلایی موهای انبوه در صورتش حالتی به او داده که فورا بیننده را مجذوب و مطیع میکند». او دیگران را هم شیفته و مفتون خود کرده است.در فصل 11 کتاب اسکار وایلد درباره تاثیری که دوریان بر دیگران گذاشته میگوید: «مردها وقتی او را میدیدند، دشنام ها و ملامت هایی که در غیابش شنیده بودند فراموش کرده خواهی نخواهی زیر بار تسلط دنیاییِ عدیم المثالش مسکوت و مبهوت میماندند». .به تدریج و در روند داستان خوانندگان داستان و کاراکتر ها و تیپ های درون داستان متوجه می شوند که جای لنگ زدن کار دوریان، معامله ایست که او با خدای برآورده کردن آرزوها انجام داده است، او جوان می ماند و تصویرش پیر شده و آثار کارهای بد دوریان در تصویر نمایان می گردد.
دوریان به طور مداوم علائق و هنرهایش را جابه جا میکند بلکه به چیزی که می خواهد باشد برسد.در فصل 11 کتاب شرح مفصلی از یاد گرفتن مهارت های متعدد و دوباره یاد گرفتن های او داده می‌شود.
دوریان به مثابه یک «شخصیت انگار که» در ابتدا بسیار مهربان است، عاشق به نظر میرسد و تمام علائم یک رابطه عمیق را دارد اما مخاطبین این مهربانی یا عشق به تدریج متوجه سردی او میشوند.رابطه دوریان با سیبیل وین و بازیل که در هر دو این سردی چنان پیش میرود که اولی خودکشی و دومی به قتل میرسد را میتوان دو نمونه از چندین نمونه رفتار دوریان دانست.برای کمی نزدیک تر شدن به این فضا به رابطه دوریان و سیبل وین در دو کات از ابتدا و انتهای داستان نگاهی کوتاه میاندازم.در فصل چهارم دوریان در غیاب خانم وین با شور و هیجان از هنر او برای لرد هنری تعریف میکند و از لرد مصرانه میخواهد برای دیدن نمایشی که وین در یک تماشاخانه محقر اجرا میکند بیاید.جملات پراکنده ای که در سطور بعدی میآید همه از فصل چهارم کتاب هستند.دوریان خطاب به لرد هنری درباره سیبل وین میگوید: «زنی به تمام معنی است و یک روزی خواهد رسید که نقل زبان همه بشود. دختری 17 ساله، یک صورتی مثل گل، یک سر کوچک با موهای خرمایی که دورش پیچیده، چشم هایی مثل چاه عشق عمیق، لب ها مانند برگ گل سرخ.در عمرم چیزی از این زیباتر و طنازتر ندیده بودم. نمیدانید تا چه پایه این دختر را دوست دارم و به تمام معنی عاشقش شده ام». اما دوریان در فصل هفتم وقتی که از سیبل وین میشنود که عشقش را بالاتر از هنر میداند و دیگر نیازی نمیبیند تا بازی کند بلکه آماده عشق ورزیدن به دوریان است چرخشی ناگهانی و به شدت سرد نسبت به دختر پیدا میکند.هنگامی که سیبل وین به دوریان میگوید «اکنون من به جوهر واقعی عشق لطیف و پاک پی برده ام، دیگر به این عشق های ساختگی نیازی ندارم.آمدیم و من با هزار زحمت باز یک سر و صورتی به بازی روی سن دادم، خب، آن وقت به عشق پاک و این شعله سوزان بی حرمتی نمیشود؟ شما مرا روشن کردید». دوریان خطاب به سیبل وین میگوید: «شما عشق را در دل من کشتید». عکس العملی بی نهایت متضاد با آنچه خود و سیبل وین و دیگران از او توقع داشتند که این عکس العمل منجر به ناامیدی مفرط دختر و خوکشی اش میگردد. روند سردی درباره بازیل و تمام افرادی که دوریان با آنها در ارتباط است در تمام داستان دیده میشود. یک نمونه دیگر پسری است که عاشق دوریان بوده است. آلن جوانی بسیار باهوش، اما بدون طبع هنری است.تحت تاثیر تلقیناتی که دوریان از هنر بیان میکند کمی البته به هنر علاقه مند است اما کمی و آن هم در همان اندازه که خدای او یعنی دوریان به او میگوید .اسکار وایلد شرح کوتاهی از عشق آنها در کتاب حاضر میدهد: «دوریان و آلن 5 سال پیش خیلی با هم مانوس بودند.تقریبن از هم جدا نمیشدند.ولی ناگهان بین آنها جدایی افتاد. از آن به بعد اگر همدیگر را میدیدند، دوریان گری تبسمی میکرد ولی آلن هرگز». الن نیز بعدن تحت تاثیر فرمانی که دوریان پس از سالهای جدایی به او برای محو کردن جسد بازیل میدهد، خودکشی میکند.
دوریان و هر «شخصیت انگار که» پس از رفتن دیگری و قطع رابطه‌اش لطمه نمیخورد/نمیخورند.او/آنها به سادگی روابط دیگری را آغاز میکند/می‌کنند. چنانکه از همان ابتدای داستان با آمدن لرد هنری، بازیل به طور طبیعی از زندگی دوریان خارج میشود، با آمدن سیبل وین همه از زندگی دوریان خارج میشوند و بعد با مرگ سیبل وین زندگی همچنان برای دوریان ادامه دارد، پس از قتل بازیل همچنان زندگی دوریان به طور طبیعی ادامه دارد.
ویژگی یک «شخصیت انگار که» در این است که به هر کسی و هر چیزی راضی است، برای همه کس و همه چیز آماده است، خود را به هر کسی میدهد، سبک زندگی اش و ایدئولوژی اش با زندگی جنسیش تغییر میکند و با هر پارتنری که عوض میکند کل زندگی‌اش تغییر میکند بدون آنکه درد و رنج یا سوگواری و احساس خلاء داشته باشد.این چند ویژگی را به راحتی میتوان در دوریان گری دید.البته این ویژگی ها یک عکس العمل آنی هم از طرف دیگران دارد و آن این است که مخاطبین این اعمال به سرعت این حالات را حس کده و دچار دلزدگی میشوند.این برخورد دیگران را هم نسبت به دوریان میتوان در تمام کتاب مشاهده کرد.
«دوریان/شخصت های انگار که» به عنوان کودک در حد یک تصویر تقلیل یافته است/یافته اند.تصویری که والدین یا اولیای آنها در معرض تماشای دیگران میگذاشتند تابدین وسیله به آنان اثبات کنند تا چه حد مطابق ایده آل ها هستند.آنها فقدان «رمان خانوادگی» را با تمام وجود درک کرده اند.همان سناریو هایی که کودکان درباره والدینشان میسازند که پدرم این است و مادرم آن.در فصل دهم زمانی که دوریان تصمیم میگیرد تصویرش را به اتاق مطالعه قدیمی جایی که دوریان در زمان طفولیت خود تکالیف مدرسه اش را انجام میداده ببرد، پس از گفتگوهایش با ننه لیف، پیرزنی که از او در آن خانه اشرافی نگه داری میکرده، متوجه میشویم که دوریان به شدت از پدربزرگش که او را بزرگ کرده وحشت دارد.پدربزرگی که تمام تلاشش را کرده بود تا دوریان در انزوا و بدون کمترین آمیزشی با مردم به سر برد.
به طور کل، دوریان یک نقاب خالی و نارسیسیستیک است.ساختار این نقاب خالی در نهایت از هم پاشیده شده و جنون جایگزین آن میشود.
ندا


منابع

1. تصویر دوریان گری / اسکار وایلد؛ ترجمه رضا مشایخی؛ ویراستار همایون جوانمردی.تهران: نشر جامی،1388.
2. مکتب لکان:روانکاوی در قرن بیست و یکم / میترا کدیور.-تهران: نشر اطلاعات، 1381.

دوریان یک فاحشه فکری

کتاب اقلیت (شماره دوم، آبان و آذر91)

جدال ذهنی من با متن اسکار وایلد، بر اساس کتابی است به نام «تصویر دوریان گری» نوشته «اسکار وایلد» به ترجمه «رضا مشایخی» و ویراستاری «همایون جوانمردی»، چاپ سال 1388 توسط «انتشارات جامی» با همکاری «انتشارات کمانگیر».
رمان «تصویر دوریان گری» از نظر من حول محور شخصیت «لرد هنری» میچرخد و شخصیت اصلی داستان اوست. اعتقاد دارم این رمان در ستایش زیبایی های لرد هنری نوشته شده و نه زیبایی ابدی «دوریان گری». اعتقاد دارم اسکار وایلد با «تصویر» او یک گافین داستانی ارائه داده است و دوریان یک فاحشه فکری است. شخصا ترجیح میدادم اسم کتاب چیزی شبیه به «افکار لرد هنری» بود تا «تصویر دوریان گری».

فصل اول
این رمان پر است از بیانات خردمندانه و تعلیم اصول رابطه داشتن با دیگران و البته اخلاقیات. این سه از نظر من توسط لرد هنری انتشار پیدا می‌کنند و عامل اجرای آن دوریان گری است.
رمان ساختارهای ذهنی خواننده را به چالش میکشد گاه بدون اینکه به طور مستقیم این نبرد را آشکار کند. در صفحه 30 از کتاب نامبرده شده پاراگراف سوم لرد هنری خطاب به «بازیل» ( نقاشی که تصویر را خلق میکند ) می‌گوید: «بازیل عزیزم، این تصویر شاهکار شماست یا اینقدر تابلو در این طرف و آن طرف چیده بودند که نمی‌توانستم مردم را ورانداز کنم که البته بیشتر متاسف می‌شدم .«لرد هنری در این جملات نظام باورهای زیبایی شناسانه و اخلاق گرایانه خواننده را به نقد کشیده و مانیفستش را درباره چشم چرانی بیان می‌کند. او اعتقاد دارد که با هیچ معیاری نمی‌توان چشم چرانی را تعریف و محکوم کرد زیرا از نگاه او چشم چرانی در یک گالری بر روی بدن های انسان ها و بر روی تابلو ها یکسان و حتی نگاه کردن انسان ها که متونی هستند باز و قابل تاویل در هر ثانیه، عملی است پسندیده تر از نگاه کردن تابلوها که متونی هستند بسته شده.
اسکار وایلد به منفعل بودن انسان معترض است.این دیدگاه من نسبت به مانیفست هایی است که او در رمانش گاه گاه از زبان شخصیت ها و یا در بیان حالات شخصیت ها اعلام میکند.فکر میکنم اعتراض او به انفعالی رفتار کردن یک انسان عاشق در فصل نخست، صفحه 43 زمانی که نقاش با لرد هنری صحبت میکند به خوبی بیان میشود: «نقاش کمی فکر کرده و سپس جواب داد:مرا دوست دارد؟مطمئن هستم که مرا دوست دارد.چون من جز تمجید و ستایش از او کاری نداشته ام، حتی بعضی اوقات بطوری سررشته ستایش از دستم بیرون میرود که به محض اینکه عبارتی از دهانم پرت میشود، پیش خودم منفعل میشوم...که من تمام روح خودم را به کسی داده ام که مانند گلی با او بازی میکند». اسکار وایلد با بیان این جملات انفعال را به دو شکل تقسیم میکند.انفعال در شکل اول زمانی پدیدار میشود که بازیل/نماینده انسان منفعل تمام تلاشش را میکند تا آنکه دوستش دارد، توجهی بیش از آنچه به دیگران دارد به بازیل/نماینده انسان منفعل معطوف دارد. بازیل/نماینده انسان منفعل تمام آنچه در چنته دارد را خرج میکند.این تلاش خستگی ناپذیر انفعال اول است.انفعال دوم زمانی است که بازیل/نماینده انسان منفعل موفق شده و آنکه دوستش دارد به او توجه میکند بیش از دیگران. بازیل/نماینده انسان منفعل هر چه در چنته داشته خرج کرده.او پوچ و خالی است.هیچ چیز برای نمایش نیست.مایوس و بدون سلاح دست به احمقانه ترین کارها خواهد زد تا با چیزی بیش از قبل به آنکه دوستش دارد حمله کند اما چیزی نیست.پس سکوت میکند.این خلسه ی بدون تلاش خسته کننده انفعال دوم است.چرخه ای تکرار شدنی که هر بار با عدم توجه آنکه دوستش دارد شروع و با توجه او به پایان میرسد.
حقیقت اول این است: خاطره در برابر مرگ، نامیرا و جاودانه است اما ضعف مفرطی از خود در برابر پیری نشان میدهد، فرسوده میشود.صاحبِ خاطره در بازگشت و دوباره خاندن خاطره که حالا دیگر همان خاطره ی نوزاد نیست و یک خاطره ی پیر است به گونه ای دیگر خاطره را میبیند.یک خاطره ی دیگر.خاطره ای تحریف شده و تبدیل شده به چیزی که در حال به یاد صاحب خاطره می‌آید. خاطره نابود شده و دوباره به شکلی دیگر متولد گردیده.نکته اینجاست که گفتیم « حقیقت اول این است» پس حالا حقیقت دوم این است که: حقیقت اول نقض شده و خاطره میرا و نابود شدنی است اما دوستان، به قدرت نهفته در «نکته» ها بی توجه نباشیم. نکته در این جاست که خاطره دوباره متولد شده.نامیراست.در فصل نخست صفحه 43 مناظره بین هنری و بازیل، هنری احتمالن بر اساس دیدگاهی که در بالا مطرح کردم به بازیل میگوید: «روزی که حس کنید آن آهنگ دلفریب دیگر در صورتش نیست که قلب را مجذوب کند یا نکته تاسف آور این است که در آن روز شما دیگر این آدم امروز نیستید.»
برای زندگی در دنیایی که پر است از انسان های قابل اعتماد کافی است به خودت اعتماد داشته باشی در غیر اینصورت هر لحظه از زندگی، عذابی است از زندگی میان انبوه انسان های غیرقابل اعتماد.این هم شاید نکته ای باشد که وایلد در انتهای فصل نخست میخواهد بگوید.جایی که از قول بازیل شمرده و آهسته مینوسید: «زندگانی هنری من روی دوریان گری قرار دارد، آن را پامال نکنید.هنری فکر کنید.اعتماد مرا از خود سلب نکنید».



فصل دوم
در نگاه اول به چهره ای دارای استانداردهای زیبایی، شاید بتوان مجذوب «زیبایی اولیه» شد، زیبایی که در نگاه های بعدی همانی نیست که بوده. حداکثر چیزی که من در نگاه اول فکر میکنم قابل دریافت باشد.این «عشق در یک نگاه» اگر تنها و تنها ناظر به جذابیت یک چهره ی زیبا باشد به نظرم قابل قبول است اما اگر احساساتی شبیه به این باشد که از نگاه لرد هنری در فصل دوم صفحه 48 بیان میشود: «به جوان چشم دوخته بود و فکر میکرد به راستی صاحب این چهره ی بی نهایت زیبا کسی است که هنوز آلوده نشده است، روح صفا و پاکی از تمام وجناتش ساطع میشود» آنگاه تمام سالها اعتقاد به عشق در یک نگاه از دید من به احتمال قریب به یقین، تلف کردن وقت بوده.
بیایید فرض کنیم سه نفر در اتاقی نشسته اند.نفر اول به شدت تحت تاثیر سخنان نفر دوم است. تغییر محسوس و غیرقابل انکاری که در چهره ی نفر اول بوجود میآید را تنها نفر سوم ( به یک شرط ) میتواند درک کند زیرا نفر اول که تحت تاثیر قرار گرفته خودش را نمیتواند ببیند.او تنها نفر دوم را میبیند.نفر دوم که تحت تاثیر قرار داده هیچ کس را نمی‌بیند. او فقط خودش را می‌شنود. می‌ماند نفر سوم به شرط اینکه با نفر اول وجه اشتراک نداشته باشد.
شاید در فصل دوم جایی که مثلث عشقی (از دیدگاه من این سه نفر، بازیل و دوریان و هنری، مثلثی عشقی را تشکیل داده اند) در اتاق نشسته اند و هنری با ژست مخصوص مدرسه ایتن سخنسرایی میکند و بازیل از دوریان می‌خواهد حرکت نکرده و «مثل یک بچه آرام» باشد و دوریان هم در حال ثبت شدن روی بوم نقاش است، بتوان این فرضیه را دریافت. 
هر وقت نسبت به درستی چیزی/جریانی/گفته‌ای/کسی، یقین داشتی، شک نکن که در اشتباهی، چون همیشه نیروی مقاومتی وجود دارد تا آن جریان/گفته/چیز/کس را منحرف کند.به عنوان مثال همین جملاتی که من گفتم بدون شک درست است پس حتمن نیرویی وجود دارد که آن را نقض یا خدشه دار کند.نتیجه این است که جملات من به طور مطلق درست نخواهد بود یعنی هر وقت نسبت به درستی چیزی/جریانی/گفته‌ای/کسی، یقین داشتی، شک نکن که در اشتباه نیستی.این ذهنیتی بود که بعد از مناظره بین دوریان و لرد هنری برایم ایجاد شد در فصل دوم صفحه 57 بخصوص در جایی که دوریان خطاب به لرد می‌گوید: «من با عقیده شما شریک نیستم». و لرد به دوریان میگوید: «ممکن است حالا همین نظر را نداشته باشید. اما روزی خواهد رسید که شما پیر و شکسته و زشت شوید. فکر، پیشانیتان را پرچین کند و لب های گلگون شما بر اثر شرب مدام شراب و شهوت پژمرده شود. آن روز شما با من هم عقیده خواهید شد».

فصل سوم و چهارم
پس «عشق در یک نگاه» عبارتی است برای پوشاندن بزدلی.حقیقت امر «ترس در یک نگاه» است.تو در میان جماعتی همسان که تو و زندگیت را به ابتذال و روزمرگی انداخته اند در حرکتی و به دنبال یک انسان متفاوت.ناگهان چهره ای متفاوت از دیگران ظاهر میشود.میترسی چنانکه در تاریکی زیرزمینی در حرکتی و تنها نور چراغ قوه‌ای تو را همراهی بکند و ناگهان چهره‌ای را جلوی خودت ببینی به همان اندازه میترسی. اما نگرانی ات از روزمرگی مانع از فرار تو از چهره ی جدید میشود. توجیه میکنی که من با این انسان متفاوت خواهم توانست به تفاهم و تکامل برسم و ما میتوانیم یکدیگر را درک کنیم. آنگاه اسم این ترس را میگذاری «عشق در نگاه اول» و به سمت به ابتذال کشیدن این تفاوت جدید و تولید یک روزمرگی دیگر حرکت خود را آغاز میکنی. این ایده سالها در ذهن من بود تا زمان خواندن فصل سوم کتاب، صفحات 73 به بعد که لرد با سرگذشت دوریان آشنا شده است بخصوص صفحه 74 که لرد با خود میگوید: «چه خاصیت اینگونه موجودات عجیب همین است که در روشنایی ناگهانی و اعجاب آوری متظاهر میگردند و در آن ظاهر ساده تصویر اشیاء به هم نزدیک میشوند تا تشخص معنوی بیابند، مثل اینکه خودشان تصویری هستند از زیبایی کاملتر و اسه ای از حقیقتی عیانتر».
همانی که عاشقش شدی، عاشقِ دیگری است.بی شک از دیدگاه من لرد هنری عاشق دوریان گری است و در فصل چهارم این حقیقت برایش آشکار میشود وقتی که دوریان برایش از عشقش به سیبل وین میگوید.
من تعریفی از فاحشه دارم: کسی که تحت تاثیر سخنان دیگری است.در فصل چهارم فاحشه بودن دوریان و فاحشگیش در برابر سخنان لرد هنری بیشتر از قبل برایم آشکار شد جایی که او در صفحه 90 به لرد از عشقش به بازیل میگوید و با نقل قول از خود لرد خطاب به او میگوید: «یک روزی میگفتید که هیچ چیز حساسی در شما کمترین تاثیری ندارد جز زیبایی، فقط در مقابل زیبایی پاک و مطلق چشمتان از اشک پر میشود.باور کنید هنری که من این دختر را جز از خلال پرده اشکی که در چشمهایم حلقه زده بود نمیدیدم».
سود بردن از پنهان بودن حقیقت تنها دلیل برای پنهان کردن آن است.این ذهنیت نیز سالها همراهم بود و خواندن اسکار وایلد در صفحه 91 از فصل چهارم بهانه ای شد که با شما آن را به اشتراک بگذارم جایی که کتاب به ما میگوید: «طرز رفتار ساختگی همه اشان واضح و روشن و ذره ای جذابیت ندارند.اما هنرپیشه ها، از این عادات معمولی مستثنی هستند. هنری! چرا شما به من نگفتید که تنها هنرپیشگان لیاقت این را دارند که دوست داشته شوند؟» شاید چون هنری نمیخواست حقیقت فاش شود و دوریان را از دست بدهد.سود هنری در پنهان بودن حقیقت بود.
اعتراف به عشق، اعتراف است به جنایت، به قتل دو شخصیت. او و خودت که هر دور را کشته ای و دو انسان تازه متولد شده را بدون هیچ پشتیبان و مدافعی در دنیای غریب، بی انتها و دایره شکل عشق رها کرده ای. نگاه کنید به دوریان و هنری.در فصل چهارم صفحه 92 دوریان و هنری در گفتگوهایی رمزآلود که میتوان با کدگشایی از این گفتگوها به یک ابراز عشق مرد به مرد رسید به این طرز تفکر رسیدم.لرد به دوریان میگوید: «نمیتوانستید که در این موضوع با من حرف نزنید.تا آخر عمر شما جزئیات زندگی تان را برای من خواهید گفت» و دوریان در جواب میگوید: «راست است.حق دارید.من نمیتوانم چیزی را از شما مخفی کنم.شما یک اثر غریبی در من نهاده اید.اگر وقتی مثلن».
گاهی، کوچک بودن و گاهی، کوچک شدن نشانه ی کمال است.دوریان خودش را کوچک میکند.دوریانی که از نگاه تمامی انسان ها مظهر بزرگی و کمال است. او کمال را در سیبل وین میبیند. 
سیبل وینی که از نگاه دیگران کوچک و خرد و حقیر است. «به تنها کسی که علاقه دارم همان سیبل وین است. به من چه که از کجا آمده؟ از سر زیبا تا پاهای کوچکش هم نمونه ای است از کمال. هر شب میروم و بازی کردنش را میبینم و هر شب در نظرم عزیزتر و زیباتر جلوه میکند».
احمق باش اما حماقتت را تسری نده.اینجا در صفحه 96 از فصل چهارم، اسکار وایلد چیزی را مستقیم به من نگفت اما جمله ای در دهان دوریان گذاشت تا خطاب به لرد هنری بگوید که مرا مجبور کرد به او در مورد حماقتش تذکر بدهم.دوریان نقشه هایی برای سیبل وین دارد و البته انتظار دارد که لرد هنری هم او را درک کرده و حمایت کند و میگوید: «من کمترین دلواپسی ندارم چون حتم دارم که به نبوغش(نبوغ سیبل وین)اعتراف خواهید کرد.آن وقت او را از چنگ این پیر یهودی نجاتش میدهیم».



فصل پنجم و فصل ششم
کمی به غیرت و مفهوم آن فکر کن و زمانی که تعریفی پیدا کردی که خودت هم از آن راضی بودی من را در جریان بگذار.منتظر میمانم حتا اگر قرن ها.با شما هستم دوست عزیزم.من که مفهوم غیرت را درک نکردم.امیدوارم شما چیزی پیدا کرده باشی و به من بگویی.اما چرا به آن فکر کردم؟برادر سیبل در شرایطی متوجه میشود که پدرش که بود و چگونه خودش به دنیا آمده است و در برخورد با دوستی سیبل و دوریان برآشفته میشود که این برآشفتگی ناشی از غیرت تا پایان رمان و هنگام مرگ رقت بارش ادامه دارد.این در فصل پنجم صفحه یکصد و پانزده به اوج خود میرسد.مفهوم غیرت از دید یک برادر.
اگر دیگری را آگاه کردی(خودِ آگاه کردن دیگران البته مسخره و پوچ است)لطفن به او حسادت نکن.کدام احمق به نتیجه کار خودش حسادت میکند؟وقتی که با کمک ِ تو از تو سریع‌تر حرکت کرد و به آگاهی‌های بیشتر رسید. دوست من هر وقت متوجه شدی کسی از تو آگاه تر است بدان که از بالا به او نگاه میکنی و میتوانی او را به خوبی تجزیه و تحلیل کنی یعنی که تو از او آگاه تری.لطفن بعد از اینکه کسی را از خوابیدن در سرمای قطب جنوب بیدار کردی دوباره مجبورش نکن بخوابد و یا خودت به خواب بروی.در فصل ششم حسادتی احمقانه در بازیل مشاهده میشود وقتی که متوجه شده تابلویی که خلق کرده است، حس زیبایی شناسی دوریان را بیدار کرده.این در گفتگوی صفحه 118 بین بازیل و هنری دیده میشود.پس بازیل عزیز به نتیجه کار خودت حسادت نکن.
بازیل در صفحه 119 فصل ششم بدون اینکه به حرفهای هنری توجهی کند سرسختانه و با تکیه به اخلاقیات مندرسش میگوید: «هنری اعتراف کنید که یک کلمه از این حرف هایی که گفتید دیگر باور ندارید.اگر دوریان زندگیش از صفا و خوشی افتاد، شما بیش از هر کس دیگری ملول میشوید.ارزش شما بیش از آن است که خودتان ادعا دارید». میگویم و با خودم فکر میکنم وقتی «دیگری» اظهار نظری میکند و تو در جواب میگویی: «نه، من شک ندارم که تو خودت به این حرف اعتقاد نداری از صمیم قلب، تو یه چیز دیگه ای و داری تظاهر به بدی میکنی».این جملات تو دقیقن به این معنی است که : «دیگری عزیزم، من کاملن به حرف های تو اعتقاد دارم اما چون میترسم حقیقت را قبول کنم پس بیا و بزرگواری کن و خودت حرف خودت را پس بگیر تا این بار از روی دوش من برداشته شود».
بعد از صحبت های عجیب و غریب بین هنری و بازیل، در صفحه 120 دوریان وارد شده و میگوید: «هنری عزیزم، بازیل عزیزم، به من تبریک بگویید.من هیچ وقت به این خوشحالی و خوشی نبوده ام. این شادکامی من، مثل همه کامیابی های واقعی ناگهانی شد.یک عمری در انتظار چنین فرصتی گذراندم» و من فکر میکردم بزرگترین اشتباه انسان این است که عمر خود را تلف کرده تا به دیگری بفهماند تصمیمی که گرفته اشتباه است.
دوریان التماس میکند و توصیف میکند.توصیف زیبایی سیبل وین.صفحه 121 فصل ششم.اعتقاد دارم توصیف زیبایی کسی را پیش دیگری کردن چیزی جز التماس برای گرفتن تایید از دیگری نیست.
دوریان در توصیف لب گرفتن از سیبل وین میگوید که به نظرش «تمام زندگی ام در یک نقطه ایده آلی از سعادت و خوشی متمرکز شد». میدانم به من خرده خواهید گرفت که من عاشق نشده ام اما اینطور نیست.با اینحال طعم تلخ طعنه را میخرم و میگویم بهتر است ادامه اش ندهی دوریان عزیزم.این کاملن شخصی بود.
با این حال هر وقت از تو پرسیدند: «حق با من است؟» پاسخ مثبت بده زیرا همه افسرده هستند.کاری که لرد هنری با شعور در قبال خیالپردازی های یک صورت زیبا بنام دوریان و مغز تهی و تحت تاثیرش انجام میدهد.صفحه 122 فصل ششم
از اینکه دست پرورده ات، تمام آنچه به او یاد دادی را دروغ بنامد و تو را دروغگو، شاد باش زیرا هر چه به او یاد دادی را به خوبی فرا گرفته.توضیح اضافه ای ندارم.
این روزها گاهی با صدای بلند میخندم، وقتی که تصویر دوریان گری را میخانم.با اینحال خیلی غمگینم.
در آخر فصل ششم در این شک ندارم که استاندارد زیبایی برای دوریان همان کسی است که او دوستش داشت.
از فصل های بعد بگذریم که اگر شما این فصل ها را تا به اینجا خوانده باشید آنگاه خواندن نظرات من در حالی که سطور را به هم ربط داده ام زجر آور است.از اینجا به بعد من فقط نظراتم را مینویسم و انتظار دارم خواننده هوشیار بگردد و نظرات من را در صورت تمایل با فصلهای مختلف انطباق دهد.
لرد هنری عزیزم، برای کسی که خودش را دوست دارد آینه هدیه نمیگیرند.آن کس محتاج تعریف دیگران است او محتاج تایید دیگران است نه تایید خودش از خودش در آینه وگرنه لرد گرامیِ من فرق شما با بازیل چه خاهد بود؟بازیل احمقی که اگر الان زنده بود حتمن یک دوربین عکاسی داشت و یک فوتوشاپ...لردِ عزیزم او/دوریان خودش را قبول دارد او/دوریان خودش را دوست دارد مهم برایش تایید دیگران است.
برای اثبات چیزی هرگز از بدیهیات استفاده نکن.بدیهیات انقدر روشن و نورانی هستند که چشم را کور میکنند و آنوقت چیزی دیده نمیشود تا به اثبات برسد.
دوریان گری و جوانی اش که ابدی بود و تصویرش که پیر میشد. ما و دل و ذهنمان که هیچ وقت باور نمی‌کند پیر شده و بدنمان که فرسوده و نکبت می‌شود.اسکار وایلد عزیزم اقتباس از بدن انسان آزاد است اما کاش منبع اقتباس را می‌نوشتی، وگرنه چه فرق بین تو و داریوش مهرجویی.
اسکار وایلد با کشتن بازیل توسط دوریان، کشتن خدا توسط ذهن انسان معاصر را به تصویر کشید.
اگر ابله با دیدن آثار کار خود لبخند میزد، شب خورشید داشت و روز 28 ساعت بود. بازیل عزیزم به کسی مربوط نیست که دیگری چه میکند.این اصلی ترین قانون اخلاق مداری است در دنیا یا میتوانست باشد.
لطفن نگو دیگری درباره من چه فکر میکند من خود یک دیگری هستم.
کسی که گفت همه چیز شوخی است و چیزی جدی وجود ندارد، در جدی ترین حالت است.
کاری جدی شروع کردیم.شکستن هنجارها را میگویم.برای نابود کردن این هنجار شکنی میخاهی کنار بازیل‌ها باشیم؟ بازیل‌ها پوچ اما مهلک.

دو نکته در پایان
یک: میان غوغا و هیاهو از لابلای گرد و غبار زیر ستیغ آفتاب وقتی که پوستت از عرقت میسوزد لحظه ای است ناب لحظه ی دیدن چهره ی زیبای او آنطرف میدان
دو: اشاره های اسکار وایلد به گل، بوییدن گل، زنبور، اسم گذاری برای گل، هدیه دادن گل، چیدن گل ... یک اعتراض است به اینکه زیبایی را نمادین کردن مرگ مفهوم زیبایی است.
ندا

۱۳۹۲ فروردین ۲۴, شنبه

زندگی نامه ی اسکار وایلد

کتاب اقلیت (شماره دوم، آبان و آذر91)

اسکار وایلد، دانش آموخته ی ادبیات یونان در دانشگاه آکسفورد انگلستان بود. شخصیت بسیار موفقی داشت، شخصیتی مشهور که همه دلشان می خواست جای او باشند، بسیار گرم و خوش زبان و شیک پوش بود و در دانشگاه اساتیدی چون جان راسکین و والتر پیتر دو نویسنده معروف به او آموزش می دادند. از خانواده ای سرشناس می آمد و به واسطه ی نمایش نامه هایش بارها در تیتر خبر های آن روزها بود.«اهمیت ارنست بودن» موفق ترین نمایشنامه ی او بود که بارها در صحنه های تئاتر به نمایش درآمد.قصه های کوتاهش نیز در زمره ی بهترین داستانهای قرن بیستم انگلستان قرار گرفت.اما اثر جاوادنه ی او «تصویردوریان گری» می باشد که خود او هم این رمانش را متمایز از دیگر کارهایش می دانست. 
از معروف ترین کارهای او می توان به مجموعه داستان های کوتاه شاهزاده ی نیکبخت و قصه های دیگر(1888)، رمان معروف تصویر دوریان گری(1891)، نمایش نامه ی بادبزن لیدی ویندرمر(1892)، نمایش نامه ی سالومه(1893)، نمایش نامه ی زن بی اهمیت(1893)، نمایش نامه ی اهمیت ارنست بودن(1895)، نمایش نامه ی شوهر دلخواه(1895)، و چکامه ی زندان ردینگ(1898) اشاره کرد.
وایلد در 1884 با کونستانس لوید ازدواج کرد و از او صاحب دو پسر شد اما زندگی مشترک او با همسرش 9 سال بیشتر دوام نداشت. او در ابتدا برای امرار معاش سردبیری یک مجله تحت عنوان «دنیای زنان» را به عهده گرفت ولی چند سال بعد که نمایشنامه ها و داستانهایش از او یک قهرمان ساختند، زندگی او را به شکوه خاصی رساندند. او اهل مال‌اندوزی نبود و کمتر بزم و مجلسی بود که او به آن نمی‌رفت. اسکار وایلد معتقد بود که وظیفه‌اش نسبت به خود آن است که از زیبایی‌های جهان بهره مند شود و می خواست زندگی اش را در زیبایی به پایه ی هنر برساند. تا اینکه به دلیل روابط همجنسخواهانه‌اش به زندان افتاد و دوران تیره ی زندگی‌اش شروع شد.



وایلد همواره با جوانان خوش سیما معاشرت می کرد و طبقه ی حاکم نیز از گرایش های او به همجنس هایش آگاه بود و تا حدی آن ها را تحمل می کرد. نظام وقت انگلستان، همجنس گرایی را جرم می‌دانست و برای آن مجازات های سنگینی وضع کرد بود. او دلباخته‌ی لرد آلفرد داگلاس شد و این دلباختگی جرقه‌ای برای از بین رفتن هر آن چیزی بود که این سالها به دست آورده بود. وایلد پس از اولین ملاقات با او در دفتر یادداشتش مى نویسد: «تنها راه رهایى از یک وسوسه، تن دادن به آن است.» پدر لرد آلفرد از این ماجرا خمشگین بود و با پی گیری های متعدد در نظام قضایی انگلستان و شهادت چند نوجوان و نهایتا اقرار خود لرد آلفرد داگلاس، وایلد برای دو سال راهی زندان شد.او در جواب به سوال قاضی که از او پرسید :«آیا می دانی افکاری که در آثارت بیان شده به حال اجتماع و اخلاق زیان آور است؟ (اشاره به تمایل او به همجنس)» پاسخ داد: «هنرمند نمی‌تواند دارای فکر و عقیده باشد؟». در سه ماهه‌ی پایانی دوران حبس‌اش نامه‌ای طولانی به آلفرد داگلاس نوشت که چند سال پس از مرگ‌اش با کوشش روبرت هارت دیویس منتشر شد. «از اعماق» یک تراژدی اصیل است. وایلد هیچ دستاویز و بهانه‌ای ندارد که با آن خود را برهاند. او حقیقتی را درک کرده بود که کلیدی برای رسیدن به آرامش است و جامعه‌ی هموفوب از گزند رساندن به چنین دستاوردِ والایی ناتوان خواهد بود. «از اعماق» مانیفست یک نابغه برای ادامه‌ی زندگی‌ست.
اسکار وایلد در سال 1856 در شهر دابلین پایتخت ایرلند جنوبی زاده شد و پس از رهایی از زندان به پاریس رفت. در آنجا در مسافرخانه‌ای ارزان ساکن شد تا جایی که توانایی گذراندان زندگی خود را به دلیل فقر نداشت و نهایتا به علت بیماری مننژیت در سن 44 سالگی درگذشت.
مهران


منابع

1. از اعماق [نامه‌ای از زندان به لرد آلفرد داگلاس]، اسکار وایلد، مریم امینی، نشر مرکز، چاپ اول: ۱۳۸۸، ۱۸۰۰ نسخه
2. http://redfox_mz.persianblog.ir/post/739
3. وایلد ، اسکار(1379)،سالومه، اهمیت ارنست بودن، بادبزن خانم ویندرمر، ترجمه ی محمد سعیدی، چاپ سوم، تهران: علمی و فرهنگی.
4.http://radiozamaneh.com/culture/khaak/2011/12/06/8733

۱۳۹۲ فروردین ۲۳, جمعه

پرونده ویژه: پورنوگرافی

پرونده ویژه: پورنوگرافی (شماره دوم، آبان و آذر91)


صنعت پردرآمد، لذت پرهزینه

شایان.میم

تابستان سال گذشته به خواست گروهی از دوستان تن به سفری ناخواسته دادم. یکی از همسفران ما چند ساعت پیش از شروع سفر با فردی که نمی شناخت رابطه جنسی برقرار کرده بود. او روزی دو بار ارتباط جنسی برقرار میکرد. در مسافرت مدام به دنبال تماشای فیلم های پورن بود تا جایی که حتی در من نیز این علاقه را ایجاد کرد. در آن سفر سه روزه او موفق شد با فردی ارتباط جنسی برقرار کند. از همان موقع از خودم می‌پرسیدم آیا تصاویر جنسی یا همان پورنوگرافی موجب این گونه رفتار های پرخطر در او شده است یا میل شدید او به رابطه جنسی علاقه به پورن دیدن را در او ایجاد کرده؟ [...]


دوموزی

کلمه‌ی پورنوگرافی (و یا اصطلاحا آثار پورنو) از واژه‌ی یونانی (πορνογραφία pornographia)، ساخته شده است. ترکیبی از دو واژه‌ی (πόρνη pornē) «فاحشه» یا (πορνεία pornea) «فحشا» و (γράφειν graphein) «نوشتن/ثبت کردن» که کلمه ی گراف به معنای «مثال/تصویر» هم از آن گرفته می‌شود. در کل به معنای «نوشته‌ی توصیف کننده و یا تصویر کننده‌ی فاحشگی و فعالیت روسیپیانه». آنچه که در ادبیات کهن فارسی و جهان اسلام به «الفیه و شلفیه» معروف بود [...]


کاوه اهورایی

اختراع تصویر متحرک در اوایل 1900، یک رسانه ی جدید برای عرضه پرونوگرافی و اروتیک به وجود آورد.البته قبل از آن تصاویر و کتابهای زیادی به رشته ی تحریر درآمده بودند. مثل رمان fanny hill از John Cleland که زمان انتشار آن به سال 1748 در انگلستان بر می گردد. به طور کلی پورنوگرافی از قبیل فیلم های مستهجن زشت و ناپسند محسوب می شد و تلاش شد که سرکوب شوند و البته با درجاتی از موفقیت نیز همراه بودند. انگلستان اولین قانون جهان در مورد منع پورنوگرافی را در اکتبر 1857 تصویب کرد. پورنوگراف ها فعالیت های خود را تنها به صورت زیرزمینی یا در خانه یا در کلاب های خصوصی و یا در سینماهای شبانه، ادامه دادند. در سال 1970 فیلم های پورنو تا حدی مشروعیت به دست آوردند و در 1980 پورنوگرافی به صورت ویدیوهای خانگی به توزیع گسترده تری دست پیدا کرد. رشد اینترنت در اواخر 1990 و اوایل 2000 راه توزیع پورنوگرافی را نیز تغییر داد و قوانین سانسور را در سراسر جهان پیچیده و قانون‌مندتر کرد [...]


متین محمدی

نوجوانان پس از بلوغ نسبت به غرایز جنسی خود کنجکاو می شوند. عمده آنها برای پاسخ سوالات خود و رفع کنجکاوی نیاز به تجربه کردن یا مشاهده و شنیدن تجربیات دیگران دارند. زمانی که تجربه ارتباط جنسی برای افراد دور از دسترس یا ناممکن باشد، آنها رو به تماشا و شنیدن تجربیات دیگران می آورند. اما شنیدن کی بود مانند دیدن؟ [...]


پرسیوس

این که پورنوگرافی[2] تأثیرات بسیار مضری بر مصرف‌کنندگان دارد یا نه، به یک مسئله بحث برانگیز –نه تنها برای مردم عادی بلکه حتی برای دانشمندان علوم رفتاری– تبدیل شده است.
بنا بر تعریف کمیسیون ریاست جمهوری و کمیسیون ملی ایالات متحده امریکا درباره پورنوگرافی و اعمال مستهجن، این دو: [...]