پرونده ویژه: تراجنسیتیستیزی (شماره دوازدهم، خرداد و تیر 93)
تن آزرده
گفتگو با بیتا اردلان
آرش سعدی
1. بیتا جان لطفا خودت رو برای خوانندگان اقلیت معرفی کن.
با سلام خدمت شما و همکاران و مدیر این مجله و همچنین هممیهنان خواننده این مجله. من بیتا اردلان متولد سال شصت و سه و 30 ساله دارای مدرک کاردانی کامپیوتر هستم. شغلم آزاده و ساکن یه شهر کوچیک در غرب ایران هستم، دارای سه خواهر و برادر که من نخودی بین اینها هستم (واسه شوخی گفتم نخودی چون در حال حاضر جزو اصلی هیچ کدومشون قرار نمیگیرم). من یکی از هزاران و شاید میلیونها نفر از گروه اقلیت جنسی و جزو ترنسسکشوالها هستم.
اینکه تا الان واسه تغییر جنسیت اقدامی کردم یا نه رو با یه خاطره از بچگیم شروع میکنم، از زمانی که یادم میاد یعنی دوران بچگی حدودا سه یا چهار ساله همیشه آرزو داشتم دختر بشم و تغییر جنسیت بدم، البته اون موقع نمیدونستم که میشه تغییر جنسیت داد ولی خواهر بزرگترم یه روز بهم گفت اگه یه پسر از زیر رنگینکمان عبور کنه دختر میشه و اگه یه دختر عبور کنه پسر میشه، از اون روزی که خواهرم این حرف رو بهم زد عاشق رنگینکمان شدم و آرزو میکردم که بارون بزنه و رنگینکمان پیدا بشه و من بتونم از زیرش عبور کنم، متاسفانه هر وقت بارون میآمد و رنگینکمان پیداش میشد اینقدر از من فاصله داشت که نمیتونستم برم و از زیرش عبور کنم و این برای من یه آرزوی دور از دسترس بود تا اینکه یه روز رنگینکمان بزرگی بعد از یه بارون پدیدار شد و من مثل یه آدم تشنه رفتم تا بتونم از زیرش رد شم ولی نشد که نشد، رنگینکمان به چشم من نزدیک میاومد ولی در واقعیت خیلی دورتر از اون چیزی بود که من میدیدم دقیقا شبیه یه سراب بود واسه من، ولی اینکه از کجا شروع کردم واسه تلاش واقعی و گرفتن مجوز تغییرجنسیت برمیگرده به روزی که فهمیدم من ترنس هستم، یعنی حدودا 10 یا 12 سال پیش فهمیدم مشکل ترنس دارم و البته اینکه چطور فهمیدم من ترنس هستم با خواندن یه مقاله از یک مجله بود، در حین خواندن مجله به یه عنوان رسیدم به نام «پسری با روان دخترانه» وقتی چشمم بهش افتاد گفتم چه جالب این در مورد من نوشته شده و چندین بار مقاله رو خوندم، مقاله در مورد یه ترنس امتواف مثل خودم بود و فهمیدم که منم یه ترنسم و از اون روز به بعد هر کاری از دستم برمیاومد برای اینکه به خانوادهام بگم من ترنسم میکردم ولی نشد رو در رو بشینم و بهشون بگم و این خیلی منو عذاب میداد. هر روز به این فکر میکردم چطور به خانوادم بگم من پسر نیستم و اینکه اونها چطور رفتار میکنن، برام عذاب آوار بود. تا اینکه دانشگاه تموم شد و رفتم سربازی، آخرهای سربازی به خودم گفتم دیگه نمیشه اینطور ادامه داد مرگ یه بار شیون یه بار به خانوادم میگم یا درک میکنند یا میکشنم و من از این زندگی مبهم خلاص میشم، خوشبختانه وقتی از سربازی برگشتم برادر کوچیکم فیلم «تغییر جنسیت در ایران» رو بهم معرفی کرد. وقتی داشتم میدیدمش برادر بزرگم آمد پیشم و اون هم دیدش و من فیلمو به همه خانوادم نشون دادم و همه ابراز تاسف کردن وقتی همه فهمیدن که یه همچین چیزی هم هست. من بهشون گفتم که منم ترنسم و این مشکل رو دارم. اولین مخالفت از طرف خواهر دومم شروع شد و گفت بیجا میکنی تو مثل اونها بشی تو مردی. برادر بزرگم گفت شاید راست بگه مگه نمیبینید رفتارش دخترونه است؛ ولی هیچ کدومشون راضی نشدن که این بحث رو ادامه بدیم و باز هم من موندم و احساس و زندگی نامعلوم آیندم. خیلی بهم فشار میآمد هم از نظر روحی هم احساسی، هم خانواده و بدتر ازهمه اجتماع تا اینکه با یکی از دوستان ترنسم آشنا شدم. با دیدن اون و زندگیش افسردهتر شدم، ترد شدن از خانواده و بی کسی و طرز برخورد بد مردم باهاش تا اینکه تصمیم به خودکشی گرفتم. همین دوست ترنسم شد فرشته نجاتم و منو برد بهزیستی و برام پرونده تشکیل داد و کارهامو انجام دادم. جا داره اینجا از کارکنان بهزیستی تشکر کنم واقعا خیلی کمک و حمایت کردن. کلاسهای رواندرمانی و گروهدرمانی کمک زیادی بهم کرد تا بتونم با این وضعیتم کنار بیام. تا اینکه بعد از حدود تقریبا یک سال تونستم مجوز اولیهای رو که ثابت میکرد ترنس هستم از بهزیستی بگیرم و بعد شروع کردم به گرفتن مجوز اصلی از پزشکی قانونی و دادگاه برای تغییر جنسیت و خوشبختانه با مشکلات زیادی تونستم مجوز رو بگیرم، ولی متاسفانه دادگاه یه مدت محدود رو برای من قرار داده بود که پزشکی قانونی چند ماه بعد از اون زمان محدود کمیسیون و مجوز منو برای تغییر جنسیت صادر کرد و دادگاه دیگه مجوز رو قبول نکرد، این اتفاق قبول نکردن دادگاه به خاطر اتمام وقت و راضی نبودن خانواده هر دو شدن بزرگترین مشکل من و باعث شد که روحیهام بدتر از قبل بشه تا اینکه دوباره خواستم خودکشی کنم تا اینکه دختر عموم به خانوادم گفت یه کم به فکر من باشن، خانوادم قول دادن که اگه باهاشون همکاری کنم و پیش یه روانشناس معتبر توی تهران برم هر چی دکتر گفت رو قبول میکنند ولی اگه دکتر گفت که من مشکل ندارم باید مرد باشم و مثل یه مرد زندگی کنم و من قبول کردم. خوشبختانه دکتر روانشناس ترنس بودن منو تایید کرد ولی باز خانواده قبول نکردن و گفتن حالا باید بری هیپنوتیزمدرمانی شاید اونجوری درمان بشی که دیگه ادامه ندادن و باز من هم به در بسته خوردم. من تلاش خودمو کردم ولی نمیدونم چرا آخرش به در بسته میخورم؟! و اینکه آیا تمایلی برای تغییر جنسیت دارم یا نه باید بگم تنها موردی که خواستارش هستم و پافشاری میکنم براش تغییر جنسیت هست که دلایل اصلی این تغییرجنسیت اولیش این هست که به خود اصلیم و شخصیتم برسم و دوم اینکه بتونم ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم، به نظر من تشکیل خانواده اصلی ترین جز زندگی هر فرد هست.
در مورد پروسه درمان باید بگم من فقط رواندرمانی رو تموم کردم و خیلی دوست دارم پروسه هورمونتراپی و لیزر صورتمو شروع کنم ولی مشکل اصلی الان برای این کار، خانواده و جامعه برای لیزر صورتم هستن، چون من شغل آزاد دارم و با مردم در ارتباطم شکل مردونم باعث میشه کسی بهم گیر نده ولی با صورت لیزر شده و تغییر شکل بدنم باعث مشکل برای کارم میشه که الان هم بدون مشکل نیستم با این شکل مردونهام.
2. موضوعی که البته ما برای گفتگو انتخاب کردیم، ترنسفوبیا است؛ اما پیش از آن من مایلم از شما بپرسم اطلاعات موجود درباره ترنسها به زبان فارسی چه قدر گسترده، متنوع و در دسترس است؟ آیا کسانی که میخواهند در زمینههای مرتبط با تراجنسیتی مطالعه کنند میتوانند منابعی دقیق، علمی و جامع پیدا کنند؟
اینکه اطلاعات موجود در مورد اقلیت جنسی در ایران چقدر هست و آیا در دسترس و مفید و متنوع باشه متاسفانه باید بگم که خیلی کم هست و بدبختانه اون چیزی هم که هست در دسترس نیست، ولی به جرات میتونم بگم که دو تا سایت مهم و در دسترس که در باره ترنس کار میکنند یکی سایت «ترنس گمنام» و دیگری «محتا» هست که من از همین جا از مدیران این دو تا سایت تشکر و قدردانی میکنم. البته من مجله چراغ رو هم هر از گاهی مطالعه میکردم که اطلاعات اون هم مفید بود ولی مجله چراغ اجازه چاپ در ایران رو نداره و در دسترس همگان نیست، این دو تا سایت محتا و ترنس گمنام هم در ابتدا با مشکل فیلتر گشتن رو به رو شدن که بعدا مدیران سایت تونستن سایتها رو قانونی کنن.
برای مطالعه در این زمینه متاسفانه فقط باید توی اینترنت دنبال منابع و یا مقالهای گشت که اونها هم محدود هستن چون اجازه چاپ مقاله و یا روزنامه و مجله در این مورد رو من توی ایران ندیدم به خاطر نوع طرز فکر و نگرش مردم و تعصب خاص جامعه. البته نمیشه پا روی حق گذاشت هستن مجلهها یا روزنامههایی که در این مورد متنی رو چاپ میکنند ولی خیلی خلاصه و محدود که البته این نوع مقالههای چاپ شده هم زندگی یکی رو به تصویر میکشن و اجازه ندارن بیشتر از اون چیزی که اجازه دارن چیزی رو چاپ کنند چون با اعتراض مردم و مسئولین مواجه میشن که خودم به شخصه این مورد رو توی زندگیم دیدم.
این که چرا منابع در مورد ترنس اینقدر در ایران کم هست دلیلش رو باید از مسئولین پرسید ولی چیزی که من دیدم و اطلاع دارم یکی از دلایل کم بودن منابع برمیگرده به نوع دید اجتماع و مسئولین در این رابطه، بیشتر مردم جامعه ما فکر میکنند که یک فرد ترنس یه انسان منحرف جنسیه و این طرز فکر باعث ترنسفوبیا توی جامعه شده و اگر هم کسی بخواد در این مورد اطلاعاتی رو برای آگاهی در دسترس مردم قرار بده با مخالفت مردم و مسئولین روبه رو میشه و چون متاسفانه بیشتر مسئولین هم خودشون هیچ گونه اطلاعی در این زمینه ندارن با مردم همسو شده و اجازه چاپ و انتشار مقاله و منابع قدرتمندی در این زمینه رو نمیدن، پیشنهاد من برای اینکه منابع کافی در جامعه ما باشه این هست که ابتدا باید چند نفر که اطلاعات کافی در این مورد دارن برای قدم اول با مسئولین ارتباط برقرار کرده و اونها رو آگاه کنند و بعد مسئولین هم همکاری کرده و چه خودشون و چه افرادی که مرتبط با این موضوع تحقیق میکنند رو یاری بدن و اجازه چاپ مقاله رو به این افراد بدن. واقعا این کمک کردن مسئولین کشور میتونه قدم بزرگی برای جامعه ترنس ایران باشه تا کم کم ریشه ترنسفوبیا از جامعه ما هم کنده بشه و افراد ترنس بتونن یه زندگی آرامی داشته باشن.
3. لطفا از دید خودت ترنسفوبیا رو شرح بده و برای خوانندگانی که صحبتهای تو را میخوانند از خاطرات خودت در این زمینه بگو.
از نظر من ترنسفوبیا میتونه چند تا علت داشته باشه که قویترین علتش برخورد بد مردم و جامعه نسبت به یه ترنس هست که همه ترنسها واسه یک بار هم شده درگیرش شدن ولی این ترنسفوبیا به نظر من چند شاخه داره: الف) ترس، ب) خشونت.
اینکه گفتم ترس یکی از عوامل ترنسفوبیا است رو توی زندگیم دیدم و براش دلیل دارم، بیشتر مردم از ترنسها ترس دارن و این ترسشون باعث ترنسفوبیا میشه، این گروه احساس میکنن ما انسانهای شیطانی هستم که ممکنه بهشون آسیب بزنیم. از این رو واسه اینکه به قول خودشون از طرف ما برای اونها مشکلی ایجاد نشه و یا مورد آزار و اذیت ما قرار نگیرن شروع میکنند به جبههگیری و اعمال خشونت علیه ما. در صورتی که این ما هستیم که باید از رفتار و طرز فکر این گروه بترسیم و از خودمون دفاع کنیم نه اونها، ما به کسی تعرض نکردیم و تا الان یه بار نشده کسی به خاطر تعرض و آزار و اذیت در هر موردی از یه ترنس شکایت کنه. یه خاطره که در این مورد میتونم ذکر کنم این هست (من به خاطر این وضعیتم با دخترعموم خیلی راحتم و به صورت ساده ایشون سنگ صبور و همراز من هستن که بیشتر مواقع درد دلهامو با ایشون میکنم، یه روز که دخترعموم داره درباره ترنس و من با دوستش صحبت میکنه دوستش برمیگرده و میگه از پسرعموت نمیترسی که دخترعموم میگه اینها ترس ندارن بلکه خیلی هم مهربونتر از بقیه آدمها هستن) وقتی این ماجرا رو شنیدم خیلی ناراحت شدم چون میدونستم که هیچ ترنسی تا به حال نشده کسی رو اذیت کنه و این مردم هستن که باعث آزار و اذیت نسبت به ما میشن، این ترس بیشتر در خانمها دیده میشه تا آقایون، شما قضاوت کنید که آیا باید از یه ترنس ترسید یا یه فرد عادی که میتونه هر کاری رو انجام بده، معذرت میخوام اینو میگم ولی کم نیستن دخترها و زنهایی که از طرف یه پسر و یا مرد عادی مورد تعرض و آزار و اذیت قرار گرفتن و حالا باید از ما ترسید یا از این نوع آدمها؟
درباره خشونت هم باید بگم که این رفتار خشونتآمیز و تحقیر و مسخره کردن متاسفانه تاریخ درازی در جامعه ما داره و امیدوارم که روزی برسه که ما توی جامعهمون دیگه همچین موردی نداشته باشیم، البته این مدل ترنسفوبیا مخصوص مردها است و کوچیک و بزرگ نداره، من شخصا خودم از یک جوان 14 یا 15 ساله تا یک پیرمرد 50 یا 60 ساله مورد تحقیر و مسخره کردن قرار گرفته شدم و چرا این اتفاق میافته رو واقعا جواب قانعکنندهای براش ندارم به جز اینکه توی جامعه ما آزار دادن افراد حال به خاطر ضعیف بودن و یا مشکل خاص داشتن یک قدرت نمایی محسوب میشه. البته این نوع ترنسفوبیا بیشتر برای ترنسهای امتواف یا همون مرد به زن توی جامعه اتفاق میافته.
در مورد خاطرات ترنسفوبیای خودم اگه بخوام بگم میشه یه کتاب، شما اگه از یه فرد ترنس در مورد ترنسفوبیا سوال کنید میگه هر روز در اجتماع مورد آزار و تبعیض و تحقیر مردم قرار میگیره و چارهای جز افسرده شدن و گوشهنشین شدن توی خونه و فرار از اجتماع رو نداره، بدبختی اینجا است که شهرهای کوچک بیشترین ترنسفوبیا داخلشون رخ میده، توی بیشتر موارد که خودم توی خیابون راه میرم (بدون آرایش و یا لباس نامتعارف) مورد فحش و یا تحقیر افراد قرار میگیرم، الان حتما خوانندهها میگن که آرایش نکن و لباس مردونه بپوش واسه همین توی پرانتز نوشتم بدون آرایش و لباس نامتعارف. متاسفانه ترنسها رفتار و راه رفتن و حرکاتشون و حتی نوع صداشون مشخصکننده عادی نبودنشون هست و من هم از این قاعده مستثنا نبوده و نیستم و خیلیها به خاطر تن صدام و راه رفتنم مورد تمسخرم قرارم دادن، چقدر وقتی توی خیابون راه رفتم افراد پشت سرم بهم فحشهای خانوادگی و رکیک دادن و من همیشه میگفتم چی کارشون کردم که دارن بهم فحش میدن (باور کنید با زنده کردن این خاطرات تلخ داره گریهام میگیره). اگه کاری کرده بودم مستحق فحش بودم ولی به کدامین گناه و بدون دلیل مردم به خودشون اجازه تحقیر کردن و فحش دادن رو دارن و متاسفانه هیچ وقت نتونستم از حقم دفاع کنم جز دق خوردن و لعنت کردن خودم و این زندگی و اون افراد. وقتی یه نوجوان 15 ساله فحشت میده نمیشه کتککاری کرد و مردم هم از اون حمایت میکنن. وقتی یه مرد 40 یا 50 ساله فحشت میده نمیشه بهش فحش داد و قانعش کرد و وقتی یه جوان بهت گیر میده و اذیتت میکنه کاری از دستت برنمیآد. دو تا از بهترین دوستای ترنسم به خاطر این رفتار مردم خونهنشین شدن و اصلا تا کار ضروری نداشته باشن بیرون نمیان چون به خاطر وضعیت جسمیشون تا اینکه وارد خیابون میشن مورد مسخره کردن و آزار و اذیت مردم قرار میگیرن. دو بار من و دوستم مورد زورگیری و خشونت قرار گرفتیم و چندین بار مورد تحقیر نوجوانهای 15 و یا 16 ساله که هیچ کاری از دستمون برنمیاومد، وقتی یه بچه توی خیابون پشت سرت داد میزنه و مسخرت میکنه اون موقع است که دوست داری یا بمیری یا یه نیرویی داشته باشی تا بتونی اون رو بکشی (شرمنده نمیتونم ادامه بدم، حالم داره بد میشه، به قول شاعر که میگه: زلیخا گفتن و یوسف شنیدن/ شنیدن کی بود مانند دیدن). حالا من دارم تعریف میکنم ولی وقتی این اتفاقها واسه من و دوستام افتادن دیدن حال ما تاسفبار بود، اینقدر این خاطرات با روح و روان من بازی میکنن که دوست دارم یه فراموشی بگیرم که دیگه یادشون نیافتم.
4. فکر میکنی که ترنسفوبیا ناشی از چیست؟ لطفا از تفکرت نسبت به تفکر جامعه و خانواده بگو.
ترنسفوبیا رو میشه ناشی از درک مردم نسبت به این مورد و نداشتن آگاهی کامل در این مورد بیان کرد. این یه مورد هم توی زندگیم اتفاق افتاده که نداشتن اطلاع کافی در مورد ترنس باعث ترنسفوبیا شده، از وقتی که فهمیدم من ترنس هستم خیلی جستجو و تحقیق انجام دادم واسه بهتر شناختن خودم و اینکه دلیل ترنس بودنمو پیدا کنم. چه سایتهای ایرانی و چه خارجی و چه کلیپها و فیلمهای مستند علمی زیادی رو دیدم. این تحقیقات باعث شد هم خودم بفهمم و هم اینکه دیگران رو آگاه کنم. گفتم که خیلی مورد ترنسفوبیا قرار گرفتم توی جامعه وقتی کسی تحقیرم میکرد یه جوری بهش نزدیک میشدم و درمورد ترنس براش توضیح میدادم. این کارم رو خیلی دوست داشتم ولی دوستان میگفتن چرا بهشون در مورد زندگیات میگی و جواب من به دوستام این بود: این افراد نمیدونن که ما چرا اینطوری هستیم واسه همین اذیتت میکنن و اگر بدونن دیگه کسی رو اذیتت نمیکنن. حداقل شاید من اولین کسی باشم که مورد آزار و اذیتشون قرار میگیرم و اگر یک ترنس دیگه رو دیدن این مشکل رو برای اون ترنس ایجاد نمیکنن و دقیقا هم همینطور بود. بعضیهاشون بعد از فهمیدن عذرخواهی میکردن و میشدن بهترین دوستم ولی واقعا جای تاسف داره که بعضیهاشون بدتر از روز اول میکردن، من به این اعتقاد دارم که ناآگاهی در مورد ترنس موجب این ترنسفوبیا میشه.
از تفکراتم پرسش کردین، چه سوال جالبی! من جواب واقعی رو بهتون میگم حال میخواین چاپش کنین یا نکنین به خودتون و اندازه آزادیتون توی چاپ این سوال و جواب داره: راستش از خانوادم دلگیرم، بهشون هم حق میدم هم نمیدم که ترنسفوبیا داشته باشن. پدر و مادر شصت و هفتاد ساله من درک این موضوع شاید براشون آسون نباشه و گاهی اوقات به خودم میگم اگر من جای اونها بودم چیکار میکردم؟ واقعا این بزرگترین معضل یه خانواده است که تنها راه حلش داشتن یه فکر باز و نداشتن غیرت بیجا و الکی در این مورده. در مورد خواهرها و برادرهام هم همینطور هست، تنها حمایتکننده من برادر کوچکترم هست که میگه دختر بودن یا نبودنت برام مهم نیست، بودنت مهمه ولی برادر دومم خیلی سخت با این موضوع برخورد میکنه و هضمش براش سخته. خواهرهام هم میگن دختر بودن یعنی بدبختی و برادر بزرگم هم با صحبت با مددکارهای بهزیستی یه کم نرمتر با این موضوع برخورد میکنه که البته جوابی که درمورد جراحی من میده باز هم ترنسفوبیا داخلش هست. این چیزهایی که درمود خانوادم گفتم بعد از چند سال کلنجار رفتن و مدام تکرار کردنم در این مورد توی خونه هست وگرنه روز اولی که من شروع به روشنسازی و صحبت درمورد خودم کردم ترنسفوبیای شدیدی توی خونه شروع شد. بعد از اینکه به بهزیستی رفتم و تشکیل پرونده دادم، از طرف بهزیستی خواستن بیان خونمون تحقیق که آیا من از بچگی رفتارم اینطوری بوده یا نه و من دروغ میگم یا راست؟ با گفتن اینکه از طرف بهزیستی میخوان بیان خونه و تمایل من به تغییر جنسیت چقدر خانواده منو زیر فشار قرار دادن، اولش مادرم میگفت: از زن کمتر میخوای آبرمون رو ببری؟ مردم چی میگن؟ فردا میافتیم جلوی زبون مردم و هی باید سرکوفت این و اون رو بشنویم، پدرم گفت برو بمیر، برو خودتو بکش و از این حرفها و برادر بزرگم هم وقتی ماجرا رو فهمید گفت که بلند شو از خونه برو بیرون اونوقت هر غلطی خواستی بکن و همچنان تحقیر و توهین پشت سر هم. منم در جوابشون گفتم: شما بهتر از هر کس دیگهای منو میشناسید و از رفتارم آگاهی دارید چقدر منو وادار میکردید رفتار پسرونه داشته باشم؟ چقدر گیر میدادید که زنونه صحبت نکنم و... حالا من این مشکل رو دارم حالا میخواید قبول کنید که من ترنسم یا نه؟ اگر اینو قبول ندارید پس من همجنسگرا هستم و مایلم با یه مرد ازدواج کنم تا یه زن، این حرفم خیلی روشون تاثیر گذاشت و به خاطر غیرتشون یه کم ملایمتر شدن ولی هنوز راضی به جراحی نیستن. برادر بزرگم میگه ما اجازه جراحی بهت نمیدیم میخوای همینجوری بمون ما اینطوری قبولت داریم، اگر هم میخوای از ایران برو، اونجا هر طوری دوست داری زندگی کن. یعنی به صورت غیر مستقیم دارن طردم میکنن، در مورد جامعه هم چی بگم؟ که نگفتنم بهتره از خونه میام بیرون تا از تحقیر خانواده درامان باشم تحقیر مردم توی خیابون شروع میشه و این رفتارها باعث شده من نسبت به خانواده دلسرد و از اجتماع بیزار باشم. دوست دارم از ایران برم ولی وقتی فکرشو میکنم برم اونجا چیکار کنم بدون پول و سرپناه اونجا چیکار کنم؟ آیا اونجا زندگیم بهتر از اینجا میشه؟ آیا میتونم اونجا تغییر جنسیت بدم؟ و یه چیز دیگه هست اینکه من ایران رو دوست دارم، دوست دارم توی کشور خودم زندگی کنم و تشکیل خانواده بدم. اگر نمردم و خانوادم بذارن.
5. فکر میکنی یک قربانی فوبیا، تبعیض و خشونت به خاطر هویت جنسی خودش، چگونه میتواند به این مسائل غلبه کند؟ یعنی چگونه با تبعیض روبرو شود تا کمترین آسیب را ببیند؟
چه سوالی پرسیدید، چی جواب بدم؟! توی جامعهای که ترنسفوبیا بیداد میکنه و خانواده هم تشدیدش میکنه چه کاری میشه کرد به جز اینکه یا خودتو توی خونه حبس کنی و یا اینکه بتونی توی اجتماع نقش بازی کنی که من روش دوم رو انتخاب کردم. من به خاطر اینکه سربار خانوادم نشم و بتونم کار کنم مجبورم نقش یه پسر رو توی جامعه بازی کنم و چقدر هم بد اینکار رو میکنم چون باز رفتارم بعضی جاها نشون میده مرد نیستم. واقعا از نقش بازی کردن خسته شدم. دوست دارم خودم باشم. من از بازی کردن متنفرم، متنفر.
6. اولین کاری که دیگران برای مبارزه با ترنسفوبیا باید انجام دهند از نظر تو چیست؟ همچنین فکر میکنی در ادامه چه کارها و برنامههایی باید اجرا شوند تا تراجنسیتیها بتوانند از حقوقی مساوی با دیگران برخوردار باشند و قربانی ترنسفوبیا نشوند؟
اولین کاری که دیگران برای مبارزه با ترنسفوبیا باید انجام بدن اینکه مطالعه و تحقیق در این مورد داشته باشن، قبلا هم گفتم تنها راه مقابله با ترنسفوبیا داشتن آگاهی در مورد ترنسه.
تنها کاری هم که باید واسه ترنسها انجام بشه تا قربانی ترنسفوبیا نشن اینه که تلوزیون و روزنامهها و رادیو همانطوری که برای معتادان جامعه برنامه ساختن و پخش کردن و روزنامه در موردشون اطلاعرسانی کردن و رادیو دربارهشون چند ساعت صحبت میکرد و از کارشناسان دعوت میکردن و دربارشون صحبت میکردن تا نظر جامعه رو نسبت به معتادها عوض کردن، همین کار رو هم درباره ما ترنسها انجام بدن تا ما هم بتونیم زندگی راحتتری داشته باشیم و این کار بیشتر از تلویزیون برمیآد چون مخاطب بیشتری داره. البته ناگفته نماند تا وقتی تعصب بیجا و نداشتن اطلاع در مورد ترنس هست تلویزیون هیچ قدمی برای ما برنمیداره. یادمه چند سال پیش توی یه جشنواره رئیس صدا و سیما چند دقیقه در مورد مشکلات جامعه صحبت میکرد که یکیش ترنس بود ایشون در حین سخنرانیشون گفتن که ما موردی توی جامعه داریم که خیلی جای بحث داره و ما مستنداتی داریم در این مورد ولی اجازه پخشش نیست، من میخوام بگم چرا جامعه ما اینقدر نسبت به جوامع دیگه کندتر در حال پیشرفته که یه مسئله پزشکی رو نمیتونن توی تلوزیون در موردش بحث کنن و این باعث شده جامعه ترنس اینقدر اذیت بشن، اگر یه فرد معتاد خودش با دستهای خودش باعث میشه مردم ازش متنفر بشن و اینقدر توی جامعه هنوز براش جا هست چرا واسه ما نباشه؟ ما که ناخواسته وارد این بازی شدیم چرا اینقدر منفوریم؟
7. لطفا از خاطرات خشونت و تبعیض ناشی از ترنسفوبیا که دوستان ترنس دیگرت به آن دچار شدهاند بگو.
دوستان ترنس افتوام (زن به مرد) راحتتر از ما ترنسهای امتواف (مرد به زن) در ایران زندگی میکنن، حداقل اونها از ترنسفوبیای جامعه در امانند و تنها ترنسفوبیای خانواده رو دارن.
دو تا از دوستان ترنسم از خانواده طرد شدن، بزرگترین بلا برای یه فرد بعد از ترنس بودن طرد شدن از خانواده است، خودم حاضرم بمیرم ولی طرد نشم چون دیدم که طرد شدن چه عواقب بدی داره. بیکسی و نداشتن یه سر پناه برای ترنسها عذابآورترین چیزه چون با روحیهای که ترنسها دارن تحمل کردنش خیلی سخته.
دو تا از دوستان ترنسم که ترنسفوبیا از خانواده بهشون تحمیل شده بود و از خشونت فیزیکشون صحبت میکردن، یکیشون میگفت که پدر و برادرهاش به درخت میبستنش و اینقدر میزدنش که از حال میرفته و دوباره با سطل آب میریختن سرش وقتی به هوش میاومد دوباره کتککاریشون شروع میشده. دوستم از خونه فرار میکنه و الان تهران زندگی میکنه خوشبختانه موفق به تغییر جنسیت شده، ولی میخوام بگم به کدامین گناه این همه خشونت بهش اعمال شد؟
یکی دیگه از دوستام میگفت مادرش به برادرهاش میگفته ببرید بکشیدش و لباس خونیش رو واسم بیارین و باز هم به کدامین گناه؟
من خوشبختانه مورد خشونت فیزیکی خانوادم قرار نگرفتم و فقط تنها ترنسفوبیا برای خودم تحقیر کردنم بوده ولی جای زخم یه روزی خوب میشه ولی جای حرف هیچ وقت. این تحقیرها باعث شده الان رابطه صمیمی با خانوادم نداشته باشم و هر روز ازشون فاصله بگیرم.
8. در انتها اگر سخنی هست که مایل هستی دیگرانی که مطلبت را میخوانند بشنوند، لطفا بگو.
در آخر خیلی حرف ناگفته داشتم که مجالی نبود واسه گفتنش و خیلی حرف واسه گفتن به خدا و مردم دارم از اینکه چرا زندگی من و دوستام اینطوری شده هنوز نه از طریق علمی تونستم جواب کاملی براش پیدا کنم و نه از طریق مذهب. به همه ما گفتن که خدایی هست که ما رو خلق کرده و اون این زندگی رو به ما داده، این زندگی پر از درد و رنج رو. خیلی از دوستان میگن بیتا اینقدر افسرده نباش بلکه خوشحال باش که هم احساس زن رو درک میکنی و هم مرد رو و این یه نعمت هست برات، میخوام بگم من این نعمت رو نمیخوام، من میخوام زندگی کنم، تشکیل خانواده بدم، بچه داشته باشم و بهشون عشق بورزم ولی با این وضعیت هیچ کدمشون رو ندارم و نخواهم داشت. ما ترنسها از جزئی ترین امکانات زندگی بیبهره هستیم، خانوادههامون قبولمون ندارن، کسی دوستمون نداره، مردم با نفرت باهامون برخورد میکنن، کار نداریم، عشق رو توی وجودمون کشتیم و هزاران چیز دیگه رو توی زندگیمون کم داریم، وقتی خدا که همه میگن از رگ گردن به ما نزدیکتره و از مادر برای ما مهربانتره اینقدر به ما ظلم کرده و ما رو اینطور خلق کرده چه انتظاری میشه از بنده همین خدا داشت. هر روز آرزوی مرگ داشتن خیلی بده ولی من هر روز آرزوی مرگ میکنم، دوست دارم بمیرم و برم اون دنیا شاید جواب این سوالاتمو اونجا بگیرم. بعضی وقتها میگم ما خلق شدیم برای عبرت بقیه، خدا ما رو خلق کرده واسه خنده و تحقیر بقیه مردم، ما خلق شدیم عذاب بکشیم و جهنم رو هم توی این دنیا ببینیم و هم اون دنیا، ما خلق شدیم تا تنها باشیم و جفتی برای ما نیست، ما از نوع پستترین مخلوقها هستیم، ولی به کدامین گناه؟ خیلی دوست دارم جواب سوالاتمو یکی بده...
از خانوادهها و جامعه تقاضا میکنم، خواهش میکنم، عذاب ما کم نیست خواهش میکنم شما بیشترش نکنید، ما خودمون نخواستیم این زندگی رو داشته باشیم درک کنید، ما هم مثل شما از نوع بشر خاکی هستیم ما افراد آخر زمانی و جهنمی نیستیم. در آخر، این هم حرف پایانیام که یکی از دوستام گفته:
«ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺩﺭﺩﯼ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺟﻨﺴﯿﺖ
ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﻣﺜﻞ ﺩﺭﺩﯼ ﮐﻪ ﻣﺴﮑﻨﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﻫﻢ
ﺧﻮﺑﺶ ﻧﮑﺮﺩ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﮐﺶ ﻧﮑﺮﺩ
ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺩﺭﮎ ﻧﮑﺮﺩﻥ آﺩﻣﺎﯾﯿﻪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻨﻦ
ﺩﺭﺩ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻣﻢ»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر