آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

چگونه یک دگرباش میتواند حرفهایش را به شعر بگوید؟ (قسمت پنجم)

شعر و اقلیت (شماره پنجم، اردیبهشت و خرداد92)
آرش ِ سعدی


در شماره‌ی پیشین، کار تقریبا تمام شد و از شما خوانندگان عزیز درخواست شد تا اگر ابهامی داشتید یا اگر خواستید مشکلتان رفع شود اشعارتان را برای اقلیت بفرستید، بنابرین از بین اشعار ارسالی یکی از آنهایی که توضیحشان با هم یکسان است را به نمایندگی بقیه انتخاب و در این شماره درباره‌‌اش بحث می‌کنیم.
شعر زیر از طرف یکی از خوانندگان مجله به اسم بهراد ارسال شده، با این توضیح که بهراد عزیز سعی در سرودن غزل داشته ولی چون بیت اول، بیت الهام شده به او بوده، نتوانسته آن را تغییر دهد و شعر را با قالب قطعه ادامه داده است.

1.من آن بتخانه ام کز دوری یار: 12
2.تبر بر دست ابراهیم دادند: 12

3.من آن دارم که منصورش بکردند: 12
4.گِل اندازان آن را سیم دادند: 12

5.گل پرورده‌ی باغ خودم را: 12
6.همی سالم بَرَند خونیم دادند: 13

7.چو آرامش برای درد پلکم: 12
8.همه لحظه مرا زاریم دادند: 12

9.درفشم، من درفش کاویانم: 12
10.ز گوهرها، مرا روزیم دادند: 12

11.از آن باشد که بهراد دردمند است: 13
12.مرا وعده که: «ما آییم» دادند: 12

نکته‌ای که به نظرم می‌رسد در ابتدا بگویم این است که باید آنقدر تمرین کنیم تا گنجیه‌ی واژگان ما در شعر، به واژگان امروزی‌تر مایل شود. همینطور در استفاده از تشبیهات و استعارات نیز باید سعی کنیم از موارد امروزی استفاده کنیم اینگونه زبان شعر برای خواننده خواناتر می‌شود. داستان‌هایی مثل بت‌شکنی ابراهیم، اعدام منصور حلاج یا درفش کاویان و ظهور منجی که در شعر بهراد آمده هرچند که توانسته در سیاق سخنش بنشیند و وصف حالش را انجام دهد اما «نو» نیستند. هر چه از ترکیبات نوتری در شعر استفاده کنیم، شعر جاودانه‌تر می‌شود. مساله بعدی درباره وزن شعر است. بهتر است در ابتدا وزن اولین مصرع سروده شده را بنویسید تا دقیقا بدانید طبق چه الگویی قرار است این مسیر را تا آخر شعر خود ادامه دهید:

هجابندی مصرع اول: مَ/ نان/ بُت/ خا/ نِ/ ءام/ کَز/ دو/ ری/ یِ/ یا/ ر
هجابندی کوتاه و بلند: کوتاه/ بلند/ بلند/ بلند/ کوتاه/ بلند/ بلند/ بلند/ بلند/ کوتاه/ بلند/ کوتاه
هجابندی بر اساس شکل: U-U----U---U

این الگو باید تا آخر شعر در هر مصرع تکرار شود. البته هرچه این الگو تغییر نکند برازندگی شعر بیشتر می‌شود اما با استفاده از اختیارات شاعری می‌توان تغییرات جزئی‌ای در الگوی یاد شده ایجاد کرد. چنان که پیداست در مصرع دوم این الگو یک تغییر جزئی دارد که چون آهنگ شعر را به هم نریخته و در دسته‌بندی‌های اختیارات شاعری است، بلامانع است.
این شعر مردّف است به این معنی که غیر از قافیه، ردیف دارد، طبیعتا سرودن شعر مردف سخت‌تر است. بنابرین اگر می‌بینید که ادامه شعر به دلیل ردیف استفاده شده، ناممکن است، می‌توانید شعر را تغییر دهید! نگران نباشید شعر جدیدی بنویسید این بار با قافیه‌ای نو و ردیفی بهتر و وزنی خوش آهنگ‌تر! می‌توانید با استفاده از غزل‌های دیگران از وزن‌های موجود بهره ببرید، برای مثل غزلی که در خاتمه به عنوان غزل اصلاح شده می‌آید با کمک از غزلی از سعدی است.
مصرع ششم این شعر نیز جایی که می‌گوید: «سالم بَرَند» به نظر می‌رسد که مجبوریم «برند» را سریع‌تر بخوانیم که از وزن شعر جا نیافتیم. یک هجا در این مصرع زیادی است. همین یک هجا باعث می‌شود که وزن این مصرع اشتباه باشد، همانطور که پیشتر گفته شد زیبایی شعر فارسی به رعایت کردن همین وزن است. اگر حتی یک هجا کم یا زیاد شود وزن غلط می‌شود. بنابرین این مصرع باید تغییر کند؛ حالا یا با اضافه کردن و حذف کردن یک سری کلمات یا دگرگونی کامل مصرع.
مصرع هفتم عملا نتوانسته به دلیل استفاده نادرست از کلمات آنچه که مقصود شاعر است بیان کند، مصرع هشتم خود گواه این موضوع است. هرچند که وزن و قافیه درست است اما باید در انتخاب کلمات دقت کنیم تا جملات درست بسازیم؛ جملاتی که ادوات و ارکان آن از نظر معنایی درست باشند. پس این مصرع نیز باید تغییر کند. گاهی تغییر یک مصرع به تغییر کل بیت منتهی می‌شود، جای نگرانی نیست، کل بیت را اگر لازم بود تغییر دهید.
استفاده از تخلص به عنوان امضای شاعر پای شعرش یا به هر عنوان و هدف دیگر، نباید اسلوب شعر را به هم بریزد. در قدیم رسم بر این بود که غزل‌ها با تخلص شاعر، منحصر به فرد می‌شدند. اما حالا شعرِ شاعر را با سبک وی می‌شناسند، مثلا کسی که بهمنی بخواند یا فاضل نظری بخواند، اگر شعر جدیدی از او ببیند بی‌درنگ می‌فهمد که شعر از آن کیست بدون اینکه در شعر، از تخلص استفاده شده باشد. در عصر حاضر لااقل اینجانب کمتر دیده‌ام که شاعری مُصر به استفاده از تخلص باشد. نکته‌ی بعدی اینکه بهتر است تخلص این انعطاف را داشته باشد که در معنای دیگری قابل استفاده باشد، بنابرین تخلصی برای خود انتخاب کنید که تیرِ چند نشان باشد. مثل شاعری که تخلص خود را « هالو» یا «فضول» یا چیزهایی از این دست می‌گذارد. در مصرع یازدهم استفاده از بهراد نادرست است چون وزن را به هم می‌ریزد. بنابرین این مصرع نیز باید اصلاح شود.
برای تشخیصِ درستِ مصرع‌هایی که باید اصلاح شوند، اول از همه باید شماره‌ی تعداد هجاهای هر مصراع را کنار آن یادداشت کنید که در شعر بالا با رنگ قرمز مشخص شده است. آنهایی که با بقیه فرق دارند باید اصلاح شوند که با رنگ آبی مشخص شده است.
با توجه به همه موارد گفته شده، از نظر و سلیقه‌ی من شعر می‌توان به صورت زیر تغییر کند:

1.دوره‌ی بت‌گری‌ام می‌گذرد همچو نسیم
2. جز مدارا چه کنم با تبر ابراهیم

3.دار منصور که برخاست کسی حاضر شد
4.گِل نیاندازد و جایش نستاند زر و سیم

5.دل من همچو گلِ لاله در این باغ شکفت
6.قدمت می‌شکند لاله‌ی این باغ، چه بیم؟!

7.همه شب گریه کنم، وقتِ فراقِ تو فقط
8.گریه‌ام گیرد و در چشم فقط اشک، مقیم

9. دیگران پیش تو با ارزش و لایق بودند
10. ما که بودیم که لایق‌تر از اینها بودیم

11. «توبه گویندم از اندیشه معشوق بکن
12. هرگز این توبه نباشد که گناهیست عظیم»


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر