دفتر مقالات: شماره سوم (دی و بهمن91)
هویت کوئیر مجموعه مقالاتی از مسعود ایرانی است که در صفحه شخصی فیسبوک خود منتشر کرده است. از ایشان اجازه گرفتیم تا مجموعه مقالاتشان را در دفتر مقالات به یادگار بگذاریم. در این شماره دو بخش «هویت کوئیر» و «در چیستی ِ هویت کوئیر» را میخوانید.
بخش نخست:
این که از کدامین کوئیر سخن میگوئیم نخستین موضوع و دغدغهی من است؛ کوئیر با چه مختصاتی؟ در چه جهانی و کدامین سپهر معنائیک؟ کوئیر به مثابهیِ سوژهیِ شناسا، خودنگر و خویش دریابنده؟ کوئیر ِ ناظر به مضمون و معنا و منش همجنس خواهانه که دغدغههایِ غلیظ و مرزبندیهایِ پررنگِ نه تنها هویتی، بلکه فلسفی و ایدئولوژیک دارد؟ یا کوئیر ِ معطوف به فیگور و استایل و مُد و رتوش که از سوئی زیر گرانش ِ موج اسنوبهایی که گفتمانِ پست مدرن برمیانگیزد فربه میشود و از جانبی دیگر، خاستگاه در تراکم آماریِ اسپرمها و چگالیِ وزنِ بیضههایش دارد؟
مسئله، تنها زیستِ کوئیر نیست که هماره بر لبهی مرزهایِ سیال زیسته است؛ گاه از حاشیه به متن و گاه حاشیه را بر متن ترجیح داده است به هوایِ زیستن و دلهرهی بودن؛ این دلهرههایِ زیستی، امروز به سازمان و تشکیلات و یک دستگاهِ هوموساکر مخوف و مافیایی سترگ گره خورده است که زیست اقلیتها را یا درون فرهنگ سازمان دهی میکند یا به نابودیِ خرده فرهنگها کمر بسته است! همان گونه که جهان به شدت تراجنسیتی میشود و به سوی شرم زدائی ِ مقولهی جنسیت، اگر نه به تاختن اما بر گام برداشتن، گرم رُوانه همت بسته است؛ در سپهرهای منطقه ای نیز عزمی معکوس چشم انداز زیست اقلیتها را عمومن و زیستِ کوئیر را به طور ویژه در نشیبِ چالشهایِ بنیادین هویتی خواهد لغزاند؛ چرا که نظامهای دگماتیکِ تمامیت خواه، شالودهیِ همهی معارضات را در دایرهای هویتی به تصور میکشند، چیزی که دقیقن امروز پاشنهی آشیل ِ آنها تواند شد.
مسئله امروز این است که زیر سیطرهی دالهای اعظم جهان امروز؛ کوئیر، هویتِ خویش را هزینهیِ سایههایِ این دالهایِ اعظم نسازد. فوق صفر ِ واژنها و مقعدهایِ مصرف، نباید هزینههایِ هویتی را توسعه داد وگرنه در صندوق یکی از همین چرخههای مصرفگر، به تجزیه میروی.
تاریخ کوئیر را در هر آینهای به بازرسی و رصد بنشینیم، با دستهای از همین دالها تصادم خواهیم داشت، چرا که تاریخ و سامانههایِ هترو، کولاژی از این دالها را سرطانی و هیولاوار وسعت و تکثیر بخشیده و بر ارکان خویش استیلا داده است؛ تاریخ درهم جوشی که به نشانهگانِ این دالها در مذهب، شیطان، اسطوره، حقیقت، تمدن، سکس، خشونت، طنز و رقص و این روزها به مدیا و ابزار نیز آغشته و آلوده است.
این است که هرجا انگشت میچسبانی،به رشته ای از شکافها و تعارضهایِ جنسیت محور مثل مردسالاری یا هویت انگاری چون سویههای افراطی فمینیستها برمیخوری، که جهان را هر یک از زاویهای، به چرک و بو نشاندهاند. هرجا مینگری، چیزی، عفونت ترشح میکند؛ شاید ایمان، شاید خونی که در رگهای باور به لخته افتاده است، چیزی انگار در حال سقوط است. بسا یک ارزش که در تنشی عفونی با ارزشی دیگر غوطه میخورد، مسخ میشود و از اقمار جنسیتی و شالودههایِ تمامی گرایشهای جنسی، به یک میزان قربانی می گیرد. تصوری است نادرست که بگوئیم آن که طیفِ آماریاش، چون جامعهیِ هترو، وسیع تر است، کمتر تلفات میدهد. نعشی که در بازهیِ درازدامن تاریخی که برآن سوار بوده است یارایِ تاراندنِ مگسهایش از پیکر بوگرفتهاش نیست چسبیدنهایِ هیستریک و سادیستیاش به فالوس دالِ اعظم، بیشتر در چشم میآید.
دلوز میاندیشد که دال اعظم، شلیک کنندهیِ این تباهیهاست و اگر اقلیتی که زیر چکمهیِ سرکوب این دالها،بر مصارف هویتیاش، پهلو میچرخاند از شعاع ِ مسموم این اقتدارهایِ سرکوبگر، نپرهیزد خود در معرض ِ تبدیل شدن به توتالیتریزه ترین فاشیستها در صورت تکیه زدن بر اریکهی قدرت است و حال چه فرق که از کدامین جبهه کشته دهی وقتی پسرانی در لشگر دشمنت باشد؟ مگر ما خود از قبیلهیِ هترو گسیختن توانیم وقتی در لایهها و طبقاتی از آنها، خواهرانی و برادرانی بر فرش کولیانِ روزگار سپرده داریم؟
حال اگر این دال اعظم را به زعم بدیو، در پدیدار امر جنسی، لذتهایِ مطلق و هدونیزمی ِ اپیکوری بیابیم، نتیجه چون کرکس زرین بال خاور، بر پهنه یِ آسمان بر ما بال خواهد کوفت که با کدام کوئیر، میتوان، به یغمایِ فرصتهایِ از دست شدهیِ تاریخی ــ اجتماعی، مبادرت جست که خونبهایِ پسرانِ مقتول در لشگر دشمن را نیز تکافو کند؟ هرچند در مرزهایِ جنسیتی و گرایشهایِ جنسی، نه آنان دشمناند و نه این سو بر ما و بر خون انسان، خوانی سرخ خنیاگری میکند.
محور سخن کوئیر اینجاست که در منظومه یِ گرایش ِ اقمار جنسی، نوعی زیبا شناسی، از جسم انسان به صحنهیِ انگارههای انسانی خود پرتاب و غالب کرده است که در امتدادِ ابتر ِ زیبا شناسی دگرجنسخواهان، بسط و فربهی یافته است، بر چرخش زیباشناسی آدمی، پاشنه ای دیگر جسته و حفر کرده است و این تعویض مفصل در فقراتِ زیباشناختی مهره داران، به هیچ روی گسیخته از سازوکارهایِ هورمونیک و ژنتیک و کارکردهایِ هیپوتالاموس و غدد فوق کلیوی وی نبوده و اساسن خانه کرده در متابولیزم هورمونی و مکانیزمهایِ روان تنانهیِ افراد همجنسخواه، شکل و گسترش مییابد. کجا سراغ دارید تنوع ِ توزیع و ترشح هورمونهای استروژنیک، بیس و إشل ِ تفسیر اخلاقی، و مبنای طرد و اقلیت سازیِ گروهی و تعارض شان با دیگر گروه ها واقع شود؟!
هویت کوئیر در سازمان بخشیدن به بنیاد منشهای اصیل خویش، در نخستین مطالبهاش در پی آنست که اخلاق را در امری فراجنسیتی و فراگرایشی بر علیه تابوها ارتقا دهد تا کنشگر کوئیر را بتوان بر پایههایِ چنین اخلاقی، به زیست مسئولانه ذیل چندفرهنگیهای جوامع متعهد ساخت وگرنه سخن در هویت کوئیر از همین ابتدا نقش بر آب و گره بر باد است.
سخن را در تحلیل گفتمانهای کوئیر ذیل دالهای اعظم پیخواهیم گرفت. امیدوارم از نقد بیبهره نباشیم.
این که از کدامین کوئیر سخن میگوئیم نخستین موضوع و دغدغهی من است؛ کوئیر با چه مختصاتی؟ در چه جهانی و کدامین سپهر معنائیک؟ کوئیر به مثابهیِ سوژهیِ شناسا، خودنگر و خویش دریابنده؟ کوئیر ِ ناظر به مضمون و معنا و منش همجنس خواهانه که دغدغههایِ غلیظ و مرزبندیهایِ پررنگِ نه تنها هویتی، بلکه فلسفی و ایدئولوژیک دارد؟ یا کوئیر ِ معطوف به فیگور و استایل و مُد و رتوش که از سوئی زیر گرانش ِ موج اسنوبهایی که گفتمانِ پست مدرن برمیانگیزد فربه میشود و از جانبی دیگر، خاستگاه در تراکم آماریِ اسپرمها و چگالیِ وزنِ بیضههایش دارد؟
مسئله، تنها زیستِ کوئیر نیست که هماره بر لبهی مرزهایِ سیال زیسته است؛ گاه از حاشیه به متن و گاه حاشیه را بر متن ترجیح داده است به هوایِ زیستن و دلهرهی بودن؛ این دلهرههایِ زیستی، امروز به سازمان و تشکیلات و یک دستگاهِ هوموساکر مخوف و مافیایی سترگ گره خورده است که زیست اقلیتها را یا درون فرهنگ سازمان دهی میکند یا به نابودیِ خرده فرهنگها کمر بسته است! همان گونه که جهان به شدت تراجنسیتی میشود و به سوی شرم زدائی ِ مقولهی جنسیت، اگر نه به تاختن اما بر گام برداشتن، گرم رُوانه همت بسته است؛ در سپهرهای منطقه ای نیز عزمی معکوس چشم انداز زیست اقلیتها را عمومن و زیستِ کوئیر را به طور ویژه در نشیبِ چالشهایِ بنیادین هویتی خواهد لغزاند؛ چرا که نظامهای دگماتیکِ تمامیت خواه، شالودهیِ همهی معارضات را در دایرهای هویتی به تصور میکشند، چیزی که دقیقن امروز پاشنهی آشیل ِ آنها تواند شد.
مسئله امروز این است که زیر سیطرهی دالهای اعظم جهان امروز؛ کوئیر، هویتِ خویش را هزینهیِ سایههایِ این دالهایِ اعظم نسازد. فوق صفر ِ واژنها و مقعدهایِ مصرف، نباید هزینههایِ هویتی را توسعه داد وگرنه در صندوق یکی از همین چرخههای مصرفگر، به تجزیه میروی.
تاریخ کوئیر را در هر آینهای به بازرسی و رصد بنشینیم، با دستهای از همین دالها تصادم خواهیم داشت، چرا که تاریخ و سامانههایِ هترو، کولاژی از این دالها را سرطانی و هیولاوار وسعت و تکثیر بخشیده و بر ارکان خویش استیلا داده است؛ تاریخ درهم جوشی که به نشانهگانِ این دالها در مذهب، شیطان، اسطوره، حقیقت، تمدن، سکس، خشونت، طنز و رقص و این روزها به مدیا و ابزار نیز آغشته و آلوده است.
این است که هرجا انگشت میچسبانی،به رشته ای از شکافها و تعارضهایِ جنسیت محور مثل مردسالاری یا هویت انگاری چون سویههای افراطی فمینیستها برمیخوری، که جهان را هر یک از زاویهای، به چرک و بو نشاندهاند. هرجا مینگری، چیزی، عفونت ترشح میکند؛ شاید ایمان، شاید خونی که در رگهای باور به لخته افتاده است، چیزی انگار در حال سقوط است. بسا یک ارزش که در تنشی عفونی با ارزشی دیگر غوطه میخورد، مسخ میشود و از اقمار جنسیتی و شالودههایِ تمامی گرایشهای جنسی، به یک میزان قربانی می گیرد. تصوری است نادرست که بگوئیم آن که طیفِ آماریاش، چون جامعهیِ هترو، وسیع تر است، کمتر تلفات میدهد. نعشی که در بازهیِ درازدامن تاریخی که برآن سوار بوده است یارایِ تاراندنِ مگسهایش از پیکر بوگرفتهاش نیست چسبیدنهایِ هیستریک و سادیستیاش به فالوس دالِ اعظم، بیشتر در چشم میآید.
دلوز میاندیشد که دال اعظم، شلیک کنندهیِ این تباهیهاست و اگر اقلیتی که زیر چکمهیِ سرکوب این دالها،بر مصارف هویتیاش، پهلو میچرخاند از شعاع ِ مسموم این اقتدارهایِ سرکوبگر، نپرهیزد خود در معرض ِ تبدیل شدن به توتالیتریزه ترین فاشیستها در صورت تکیه زدن بر اریکهی قدرت است و حال چه فرق که از کدامین جبهه کشته دهی وقتی پسرانی در لشگر دشمنت باشد؟ مگر ما خود از قبیلهیِ هترو گسیختن توانیم وقتی در لایهها و طبقاتی از آنها، خواهرانی و برادرانی بر فرش کولیانِ روزگار سپرده داریم؟
حال اگر این دال اعظم را به زعم بدیو، در پدیدار امر جنسی، لذتهایِ مطلق و هدونیزمی ِ اپیکوری بیابیم، نتیجه چون کرکس زرین بال خاور، بر پهنه یِ آسمان بر ما بال خواهد کوفت که با کدام کوئیر، میتوان، به یغمایِ فرصتهایِ از دست شدهیِ تاریخی ــ اجتماعی، مبادرت جست که خونبهایِ پسرانِ مقتول در لشگر دشمن را نیز تکافو کند؟ هرچند در مرزهایِ جنسیتی و گرایشهایِ جنسی، نه آنان دشمناند و نه این سو بر ما و بر خون انسان، خوانی سرخ خنیاگری میکند.
محور سخن کوئیر اینجاست که در منظومه یِ گرایش ِ اقمار جنسی، نوعی زیبا شناسی، از جسم انسان به صحنهیِ انگارههای انسانی خود پرتاب و غالب کرده است که در امتدادِ ابتر ِ زیبا شناسی دگرجنسخواهان، بسط و فربهی یافته است، بر چرخش زیباشناسی آدمی، پاشنه ای دیگر جسته و حفر کرده است و این تعویض مفصل در فقراتِ زیباشناختی مهره داران، به هیچ روی گسیخته از سازوکارهایِ هورمونیک و ژنتیک و کارکردهایِ هیپوتالاموس و غدد فوق کلیوی وی نبوده و اساسن خانه کرده در متابولیزم هورمونی و مکانیزمهایِ روان تنانهیِ افراد همجنسخواه، شکل و گسترش مییابد. کجا سراغ دارید تنوع ِ توزیع و ترشح هورمونهای استروژنیک، بیس و إشل ِ تفسیر اخلاقی، و مبنای طرد و اقلیت سازیِ گروهی و تعارض شان با دیگر گروه ها واقع شود؟!
هویت کوئیر در سازمان بخشیدن به بنیاد منشهای اصیل خویش، در نخستین مطالبهاش در پی آنست که اخلاق را در امری فراجنسیتی و فراگرایشی بر علیه تابوها ارتقا دهد تا کنشگر کوئیر را بتوان بر پایههایِ چنین اخلاقی، به زیست مسئولانه ذیل چندفرهنگیهای جوامع متعهد ساخت وگرنه سخن در هویت کوئیر از همین ابتدا نقش بر آب و گره بر باد است.
سخن را در تحلیل گفتمانهای کوئیر ذیل دالهای اعظم پیخواهیم گرفت. امیدوارم از نقد بیبهره نباشیم.
بخش دوم: در چیستی ِ هویت کوئیر
این که هویت ساخته میشود یا پدیدار ِ دادههای جنسی و تنانه است عام تر از تعریف کوئیر است ولی در چشم انداز ما قرار دارد؛
ساخت ـ گشائی ِ هویتِ کوئیر، در خُرد کردن و ریزش همین سنخ از پرسش هاست که در کار سلاخی ِ آدمی پیش میروند و باز آدمی، نیش و لب از استخوانِ پرسش سبک نکرده ساطور بر رانِ و خاصرهیِ هویتاش مینهد. هویتی که با ابعاد و چگالی ِ پروبلماتیکاش، مدام ویبره دوانده است زیر باسن ِدالهای اعظم، امروز ورژنِ کارآمدِ این هویت را باید از کدامین قنارهی سرکوب یا تبعیض به زیر کشد؟ یا از کدامین گسترههای معنایی صید کند؟
از فاکتورهای کنترلی کدامین نظام فوکویی؟ از تاخوردگیاش در زنجیرههایِ رمزگانی ِ ژنتیک؟ یا از کـُدهای محیطی و سوبژکتیویتهیِ دگرجنسگرا که زیر پوست اگویِ او،پیوسته تپش ها و پالسهایِ شیزوفرنیک و پارانویائی، تخم ریزی میکنند؟ و یا چالشهایی که بر ریتم رگههایِ لوگوس باوری او در جهان امروز، نشتر میکشند با همهی ابزارهای رسانهای، منطق سرمایه، شومن بازیهای سیاسی و کلیشه سازیهای قربانی طلب و... .
تـعـریـفِ من، که می خواهم اینجا بر تاس داوری اش برنشانم از هویتِ یک چیز و از هویتِ کوئیر چیزی دیگرست:
هویت، در چهره ی مطلق اش را فرو میکاهم» به کلیدخوردنِ پروتکلهایِ معنائیک از شخصیت. معنا وارگی رنگ و نور و کنترپوآن درخامهای که در کار آغشته گی به رنگ و طعم زبانیاش، بر بوم و کانتکس خود نعوظ میکند بخشی از این پروژهی هویتی ِ معطوف و ناظر به معناست.
اما در گفتمانِ اقلیتها، که فاقد چنین کانتکسی هستیم پروژههایی که صرفن ناظر به پروتکلهای معنائیک باشند با سدی از نشانهگانِ معنایی و دالهایِ ناهمخوان مواجه و مجبور به عقب نشینی میشوند حتا پیشترک که تو به خود آئی و باره کشی بر باروی شخصیتات، حصارهای معنا زیر اتوریته یِ دالِ اعظم، از هم پاشیده، تهی شده و گسیختهاند و بر هستههایِ إگویِ ناهمرنگ فرمانِ آتش گشودهاند.
برای همین، پرسهی هویت یابیما «اقلیتها» نه در کار معنایابی و معنا بخشی، بلکه در کار ِ سازمان دهی ِ نامعناها، گام برمیدارد و طبقه بندی میشود، گویی دیر زمانی، در لابیرنتِ ماهورها سرگردانی و هنوز باید بر بُراده و شیشهها به سلوک خیزی. جنین پیشاپیش مطرودِ هویت کوئیر نیز، با همین جنس سلوک در زمین ِ نامعناهاست که نطفه میاندازد، اما که گفته است که نامعناها، همیشه به بیمعنایی و چرخههایِ تهی از معنا سر میخمانند؟! به عکس، در بلشویکهایِ باروز میبینیم نامعنا به سانِ گرگی، که در مقعد خزیده است، از فزونی و تفاوتِ معنا، فربهی میدزدد. سامانههایِ معنایی با گریز معنا از سیطرهی أبرَدالها و نیروگذاری در زهدانِ آلترناتیوها و پتانسیل کاراکترهاست که سر بر سینوسهایِ تشعشع خم و شیر معنا را میمکند. پمپاژ خونی تازه تر به پکیجی از جمهوریِ ریلهایِ معنابخش زندگی! کنتراستِ تفاوت هماره به مثابهیِ پراکسیسی طبقاتی عمل میکند و سرمایهی هر اقلیتی بوده است که جغرافیای بایر تاریخ را با خودآگاهیاش، به شخم و تیار انداخته است.
تعالی کوئیر حجم نمییابد، وزن نمیپذیرد، از لودگیهایِ جنسی، استبراء و بر مقعد فرهیختهگی نمیدمد مگر بر نعش این تفاوتها، روحی متفاوت و صلائی تازه و رویکردی با ارزـ آغازههای نوین و دگرسان، بـردمیده شود. پوست اندازی کوئیر زیر سیطرهی فراروایتها، سایههایِ یونگ را تداعی میکند که وجه مرضی آن با فرضهایِ بهنجارش قابل قیاس نیست. برآمده از چنین مقدماتی است که میتوانیم بگوئیم: هویتِ کوئیر نیز، به سان دیگر اقلیتها،با فاصلهای که از أبرَ دالها کسب میکند؛ تعریف خود را به سپهر تمایز و خودآگاهی ِ پرتاب میدارد و سرشتِ ذاتا پروبلماتیک و چالش خیزش را در شالودهیِ قهقرائی ِ همهی کانالهایِ زبانی و دلالت گریِ فرهنگ و سنتهایش، رسوب میدهد،غلظت میبخشد» تا مگر جهان زیر گسیل ِ انفجاریِ إسپرمهایِ او ران صاف سازد و واژن بگشاید!
حال ضعف اینجاست که تعریفهای مبتنی بر فاصله، سلبی است و بخشی اندک از کارکردهایِ هویتی را هاشور می زنند؛ بخشی که جهشهایش هرچند پویا و عصیان خیزیِ نهادِ اقلیتها را تضمین، اما انتروپی زایشیشان را با خیزابهایِ سونامی وار پیوند نمیزند. بسی همچنان، باید تاخت و واگشایی هویت را تا فروپاشی ِ مرزهای دالِ اعظم چشم گرفت. آنچه این قسمت از نوشتار مدعی است که برنهاده است تعریف هویت در پروتکلهایِ معنائیک و برنهادنِ هویتِ اقلیتها، در سویهیِ فرامعناهاست که سطوح ِ نگاتیو ِ هویت را زیر بار تمایزی خویش میگیرند.
استوار بر زین همین استدلال است که میگوئیم: تنها در خانهی تأویل و هرمنوتیک دالهاست که پارهای از خرده فرهنگها میتوانند نسبتِ خویش را با زبان و جهانِ أبرَ دالها رتوشی هویتی بخشیده و گـُردهای از این زخم به زخم دیگر بچرخانند. فرضن، میتوان یک فرهیختهی مذهبی را نیز حائز هویتِ کوئیر برشمرد ولی جهانِ معنایی ِ او نه لزومن و نه إستقرائن با خوانشهایِ رادیکالِ در سپهر مذهبی همسو نمیافتد. فارغ از این که تاویل خود دورترین فاصله با سامانههایِ شفافِ معنابخشی است، به همین دلیل ترجیح این است که به انرژی فرامعناها آویخته شویم که ظرفیت انسانی، فرهنگی و جهانشمولِ آنها بیشتر است.
در بخشهای دیگر، تازیانهی پرسش ها را بالای عناصر پوزیتیو هویت نیز، خواهیم چرخاند. نقدی بر إنگاره هایِ طرح شده در این بخش اگر هست، خوانندگان دریغ نفرمایند.
این که هویت ساخته میشود یا پدیدار ِ دادههای جنسی و تنانه است عام تر از تعریف کوئیر است ولی در چشم انداز ما قرار دارد؛
ساخت ـ گشائی ِ هویتِ کوئیر، در خُرد کردن و ریزش همین سنخ از پرسش هاست که در کار سلاخی ِ آدمی پیش میروند و باز آدمی، نیش و لب از استخوانِ پرسش سبک نکرده ساطور بر رانِ و خاصرهیِ هویتاش مینهد. هویتی که با ابعاد و چگالی ِ پروبلماتیکاش، مدام ویبره دوانده است زیر باسن ِدالهای اعظم، امروز ورژنِ کارآمدِ این هویت را باید از کدامین قنارهی سرکوب یا تبعیض به زیر کشد؟ یا از کدامین گسترههای معنایی صید کند؟
از فاکتورهای کنترلی کدامین نظام فوکویی؟ از تاخوردگیاش در زنجیرههایِ رمزگانی ِ ژنتیک؟ یا از کـُدهای محیطی و سوبژکتیویتهیِ دگرجنسگرا که زیر پوست اگویِ او،پیوسته تپش ها و پالسهایِ شیزوفرنیک و پارانویائی، تخم ریزی میکنند؟ و یا چالشهایی که بر ریتم رگههایِ لوگوس باوری او در جهان امروز، نشتر میکشند با همهی ابزارهای رسانهای، منطق سرمایه، شومن بازیهای سیاسی و کلیشه سازیهای قربانی طلب و... .
تـعـریـفِ من، که می خواهم اینجا بر تاس داوری اش برنشانم از هویتِ یک چیز و از هویتِ کوئیر چیزی دیگرست:
هویت، در چهره ی مطلق اش را فرو میکاهم» به کلیدخوردنِ پروتکلهایِ معنائیک از شخصیت. معنا وارگی رنگ و نور و کنترپوآن درخامهای که در کار آغشته گی به رنگ و طعم زبانیاش، بر بوم و کانتکس خود نعوظ میکند بخشی از این پروژهی هویتی ِ معطوف و ناظر به معناست.
اما در گفتمانِ اقلیتها، که فاقد چنین کانتکسی هستیم پروژههایی که صرفن ناظر به پروتکلهای معنائیک باشند با سدی از نشانهگانِ معنایی و دالهایِ ناهمخوان مواجه و مجبور به عقب نشینی میشوند حتا پیشترک که تو به خود آئی و باره کشی بر باروی شخصیتات، حصارهای معنا زیر اتوریته یِ دالِ اعظم، از هم پاشیده، تهی شده و گسیختهاند و بر هستههایِ إگویِ ناهمرنگ فرمانِ آتش گشودهاند.
برای همین، پرسهی هویت یابیما «اقلیتها» نه در کار معنایابی و معنا بخشی، بلکه در کار ِ سازمان دهی ِ نامعناها، گام برمیدارد و طبقه بندی میشود، گویی دیر زمانی، در لابیرنتِ ماهورها سرگردانی و هنوز باید بر بُراده و شیشهها به سلوک خیزی. جنین پیشاپیش مطرودِ هویت کوئیر نیز، با همین جنس سلوک در زمین ِ نامعناهاست که نطفه میاندازد، اما که گفته است که نامعناها، همیشه به بیمعنایی و چرخههایِ تهی از معنا سر میخمانند؟! به عکس، در بلشویکهایِ باروز میبینیم نامعنا به سانِ گرگی، که در مقعد خزیده است، از فزونی و تفاوتِ معنا، فربهی میدزدد. سامانههایِ معنایی با گریز معنا از سیطرهی أبرَدالها و نیروگذاری در زهدانِ آلترناتیوها و پتانسیل کاراکترهاست که سر بر سینوسهایِ تشعشع خم و شیر معنا را میمکند. پمپاژ خونی تازه تر به پکیجی از جمهوریِ ریلهایِ معنابخش زندگی! کنتراستِ تفاوت هماره به مثابهیِ پراکسیسی طبقاتی عمل میکند و سرمایهی هر اقلیتی بوده است که جغرافیای بایر تاریخ را با خودآگاهیاش، به شخم و تیار انداخته است.
تعالی کوئیر حجم نمییابد، وزن نمیپذیرد، از لودگیهایِ جنسی، استبراء و بر مقعد فرهیختهگی نمیدمد مگر بر نعش این تفاوتها، روحی متفاوت و صلائی تازه و رویکردی با ارزـ آغازههای نوین و دگرسان، بـردمیده شود. پوست اندازی کوئیر زیر سیطرهی فراروایتها، سایههایِ یونگ را تداعی میکند که وجه مرضی آن با فرضهایِ بهنجارش قابل قیاس نیست. برآمده از چنین مقدماتی است که میتوانیم بگوئیم: هویتِ کوئیر نیز، به سان دیگر اقلیتها،با فاصلهای که از أبرَ دالها کسب میکند؛ تعریف خود را به سپهر تمایز و خودآگاهی ِ پرتاب میدارد و سرشتِ ذاتا پروبلماتیک و چالش خیزش را در شالودهیِ قهقرائی ِ همهی کانالهایِ زبانی و دلالت گریِ فرهنگ و سنتهایش، رسوب میدهد،غلظت میبخشد» تا مگر جهان زیر گسیل ِ انفجاریِ إسپرمهایِ او ران صاف سازد و واژن بگشاید!
حال ضعف اینجاست که تعریفهای مبتنی بر فاصله، سلبی است و بخشی اندک از کارکردهایِ هویتی را هاشور می زنند؛ بخشی که جهشهایش هرچند پویا و عصیان خیزیِ نهادِ اقلیتها را تضمین، اما انتروپی زایشیشان را با خیزابهایِ سونامی وار پیوند نمیزند. بسی همچنان، باید تاخت و واگشایی هویت را تا فروپاشی ِ مرزهای دالِ اعظم چشم گرفت. آنچه این قسمت از نوشتار مدعی است که برنهاده است تعریف هویت در پروتکلهایِ معنائیک و برنهادنِ هویتِ اقلیتها، در سویهیِ فرامعناهاست که سطوح ِ نگاتیو ِ هویت را زیر بار تمایزی خویش میگیرند.
استوار بر زین همین استدلال است که میگوئیم: تنها در خانهی تأویل و هرمنوتیک دالهاست که پارهای از خرده فرهنگها میتوانند نسبتِ خویش را با زبان و جهانِ أبرَ دالها رتوشی هویتی بخشیده و گـُردهای از این زخم به زخم دیگر بچرخانند. فرضن، میتوان یک فرهیختهی مذهبی را نیز حائز هویتِ کوئیر برشمرد ولی جهانِ معنایی ِ او نه لزومن و نه إستقرائن با خوانشهایِ رادیکالِ در سپهر مذهبی همسو نمیافتد. فارغ از این که تاویل خود دورترین فاصله با سامانههایِ شفافِ معنابخشی است، به همین دلیل ترجیح این است که به انرژی فرامعناها آویخته شویم که ظرفیت انسانی، فرهنگی و جهانشمولِ آنها بیشتر است.
در بخشهای دیگر، تازیانهی پرسش ها را بالای عناصر پوزیتیو هویت نیز، خواهیم چرخاند. نقدی بر إنگاره هایِ طرح شده در این بخش اگر هست، خوانندگان دریغ نفرمایند.
مسعود ایرانی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر