دفتر مقالات (شماره نهم، دی و بهمن 92)
تشریفات اداری و سلسله مراتب جنسیتی
طبقهبندی جنسیتی، مشاغل و حرفههای ویژهای را شکل میدهد و همچنین به درک ما از روابط بین مشاغل، به ویژه روابط هرگونه سلسله مراتب منجر شده است. ماکس وبر[1]، جامعهشناس کلاسیک در نوشتههای خود در زمینهی سلسله مراتب کاری، یکی از استنباطهای جامعهشناسی صریح را ارائه میکند. از دیدگاه او، ترتیبات دیوانسالاری لزوما امری سلسله مراتبی بوده و شامل تخصصی کردن، تقسیم ثابت کار و قوانین و مقررات شایستهسالاری میشود. او مزایای این نظام سازمانی را بیشتر از معایب آن میداند.
از نظر وبر، یکی از مزایای اولیه تشریفات اداری، این بود که سازمانها را فاقد شخصیت میکرد. چون قدرت دیوانسالاری در اصل، مبتنی بر موقعیتها است و نه افراد و در قوانین و قواعد به رمز درآمده است. دیوانسالاری اداری به دانش، مهارت یا ویژگی خاص فردی وابسته نیست.
به علاوه، قوانین، قواعد و ادارات تضمین میکنند که تجارت سازمانها، میتواند بدون در نظر گرفتن ماهیت روابط شخصی بین اعضای سازمان ادامه یابد. از این رو، اعتقا وبر به نظامهای دیوانسالاری مدیریت، بیشتر بر این باور استوار بوده که قوانین و قواعدی، هم ماهیت وظایف اداری و هم روابط بین جایگاهها را در سلسله مراتب مشخص میکند و کنترل سازمانیافته بر کنشهای اعضای خود را افزایش میدهد.
وبر بر جنبهی رسمی سازمانی تاکید میکند و دیوانسالاری را «گونهی ایدهآل» قلمداد میکند. برعکس، نخبگان متقدمتر، توجه خود را به کار غیررسمی تشریفات اداری و شیوههایی که این سازمانها در واقعیت به کار میگیرند معطوف میدارد؛ مثلا، همانطور که بسیاری اشاره کردهاند، در حالی که دیوانسالاریها به خاطر تکیه بر قوانین و مقررات، انگشتنما است، اما چنانچه تمام اعضا در تمام مدت از قوانین پیروی کنند، سازمانها از دیوانسالاری کمتری برخوردار خواهند بود. در حقیقت «کار برای اعمال سلطه» راهبردی در برابر قدرت دیوانسالارانه است از این رو، بررسیهای سازمانهای غیررسمی و تحلیل بعدی وبر از تشریفات اداری، چارهساز بوده است.
یک دیدگاه نهادهای جنسیتی، جنسیت را با دو شیوه، به این مباحث میکشاند، اول اینکه برخی میگویند که جنسیت، جنبهای از خود دیوانسالاری است، یعنی جنسیت این نظام رسمی سازمانها نهفته است.
در دومین مبحث با جنسیت به گونهای برخورد میشود که وارد جنبهی غیررسمی سازمان میشود. در دیدگاه اولی، دیوانسالاری، جنسیتی شده است، در حالی که در دومی، دیوانسالاریها به شیوههای جنسیتی ابراز میشود. ما به نوبت به هر یک از دیدگاهها خواهیم پرداخت.
از دیدگاه وبر، تاسیسات اداری، گونهای بدون جنسیت است که تاثیرگذاری آن ناشی از ویژگی بیشخصیت بودن، قاطع است. نخبگان بحث جنسیت، با این مبحث مشکل دارند و به شیوههایی که جنسیت، از طریق آنها سلسله مراتب و قدرت در سازمانها را شکل میدهد، توجه میکنند. در سالهای اخیر، زنان به سمت مشاغل مدیریتی هجوم آوردهاند؛ اما احتمال این که بتوانند به مشاغلی که نیازمند اعمال قدرت بر منابع و یا مردم است، دست یابند در مقایسه با مردان، بسیار کمتر است.
از این رو، از عدم دسترسی به قدرت به عنوان سقف شیشهای یاد میشود.
سقف شیشهای در چندین جا قابل مشاهده است. اول، در بین مشاغل مدیریتی؛ پیشرفت زنان به سطوح بالای تصمیمگیری کم بوده است؛ مثلا در سال 2001، فقط پنج زن به عنوان [2]CEO، در 500 شرکت بزرگ استخدام شدند.
همچنین زنان، نسبت به مردان، قدرت و اختیار کمتری در دیگر مشاغل از جمله حرفههای نظامی، اتحادیههای کاری و حرفهای دارند.
تحقیقات در زمینهی سقف شیشهای بر محرومیت زنها از اعمال قدرت در مشاعل، حکایت میکند. در این بررسیها، تاکید بر دستیابی نافرجام زنان به مشاغلی است که اعمال قدرت در آنها، یک ضرورت به شمار میرود. جنسیت نیز به طور غیررسمیتر وارد روابط دیوانسالاری شده است. این مورد دوم مدتهاست که مورد توجه جامعهشناسان واقع شده است.
در واقع ویلیام فوت وایت[3] در مقالهاش به رستورانها اشاره کرده و اینکه چگونه جنسیت وارد روابط کارکنان با دیگران شده و بر جریان کار تاثیر گذاشته است. وایت بر این باور بود که اکثر مردان با این انتظار پرورش مییابند که بر زنان اعمال قدرت کنند. پس در کارهایی که باید از یک زن دستور بگیرند، احساس ناراحتی میکنند. او در پژوهشی در مورد رستورانها، راهکارهای متفاوتی را برای آنکه مردان «پیشخدمت» آشپز از دستور گرفتن مستقیم از یک زن سر باز بزنند، معرفی کرده است. این بررسی به ایجاد یک رشته پژوهشی در زمینهی شیوههایی که جنسیت وارد روابط اجتماعی محیط کار میشود، کمک کرد.
در تحقیقات پیرس[4] در زمینهی بنگاههای حقوقی، او به توضیح روابط بین وکلا و دستیاران آنها که عمدتا دارای مشاغل زنانهای هستند میپردازد. هرچند که وکلا و دستیاران مورد مطالعهی او در وظایف یکسانی همچون پژوهشهای قانونی و نوشتن مشغول بوده و در بسیاری از جنبهها به یکدیگر وابسته بودند؛ اما رابطه بین این موقعیتها قویا جنسیتی بود. همانطور که پیرس میگوید: «از لحاظ ساختاری، برای زنان موقعیت دستیاران، طراحی شده تا بتوانند مردان عالیرتبه را حمایت کنند و محتوای کار آنها با مفاهیم فرهنگی ما در زمینهی رفتار با همسران و مادران سنتی سازگاری دارد». از این رو، از دستیاران انتظار میرود که از وکلا تمکین کرده و به آنها خدمت کنند و در عوض، وکلا هم برای انجام کارهای مراقبتی روی دستیاران تکیه میکنند.
دستمزدهای مبتنی بر جنسیت
جنبهی دیگر کار، به عنوان نهاد جنسیتی شده، ناشی از تاثیر جنسیت بر ارزشهای نسبی مربوط به انواع مختلف کار است. جوامعی که ارزش بیشتری به مرد میدهند، این ارزیابی را به نهادهای دیگر انتقال میدهند. فعالیتهایی که توسط زنان انجام میشود، کمارزشتر از عملکرد مردان جلوه داده میشود. در محیط کار، ارزش نسبی فعالیتها را میتوان از لحاظ اقتصادی به صورت دستمزدها و به صورت نمادین به شکل منزلت و حیثیت شغلی تعیین کرد. در هر دو صورت، مردان و فعالیتهای مردانه، ارزش بیشتری از زنان و فعالیتهای زنانه دارند.
دستمزد زنان از مردان کمتر است، این اختلاف درآمدها «صرف نظر از چگونگی تعریف آنها (مثلا، سالانه در مقابل هفتگی، میانگین در برابر متوسط)، در تمام گروههای نژادی/قومی، در مقولههای تحصیلی، در چرخهی زندگی، در میان دستهبندیهای مفصل شغلی و در فرهنگها تداوم داشته است» شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت، اغلب به صورت نسبت درآمدهای زنان به درآمدهای مردان نشان داده میشود.
غالبا این نسبت به صورت میانگین دریافتی از زنان و مردان که تمام وقت و سالانه کار میکنند، نشان داده میشود.
در سال 2000 شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت، تقریبا 72% بوده است؛ یعنی دستمزد زنان طبقهی متوسط تمام وقت که همهی سال را کار کرده، مختصری کمتر از ¾ دستمزد مرد طبقهی متوسط تمام وقت است. شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت، در طی زمان نوسان داشته، به طوری که از نیمهی دههی 1970 سیر نزولی ولی از 1995 تا 2000 سیر صعودی داشته است.
این نزول در شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت، در بین امریکایی، افریقاییتبار و اسپانیاییها نیز اتفاق افتاده است؛ مثلا در 1970، دریافتی زنان امریکایی، افریقاییتبار 66,9% میزانی بود که مردان امریکایی، افریقاییتبار دریافت میکردند. این نسبت در سال 1990 به 81% رسید. وضعیت مشابهی در بین سفیدپوستان و اسپانیاییها نیز وجود داشت. با وجود این در 5 سال گذشته (این مقاله در سال 2000 نوشته شده است)، تمام گروههای جنسیتینژادی از دریافت کمتری به نسبت مردان سفیدپوست که بالاترین میزان دریافتی را در همهی گروهها دارند، بهرهمند بودهاند.
شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت تا حدی تحت تاثیر سن میباشد. در کل، دریافتی زنان جوانتر در مقایسه با دریافتی مردان جوانتر به دستمزد زنان مسنتر نزدیکتر است؛ مثلا در سال 1990، زنان 2529 ساله از 81,8% دستمزدی که مردان در این سن دریافت میکردند، برخوردار بودند. برعکس، شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت بین سن 4549 سالگی برابر با 57,8% بود.
پژوهشگران نشان میدهند که دو دلیل برای توضیح اینکه چرا شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت با سن تغییر میکند، وجود دارد. اولی شامل تفاوتهای گروهی میشود؛ کارکنان جوانتر، کار خود را در جهانی آغاز میکنند که نسبت به گذشته از برابری جنسیتی بیشتری نسبت به آنچه که افراد مسنتر شروع کرده بودند برخوردار است. به علاوه، این تفاوتها در شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت تا حدی، تفاوتهای چرخهی زندگی را در مشاغل زنان و مردانه، منعکس میکند.
ممکن است درآمد زنان و مردان در آغاز کار، در اکثر موارد یکسان هم باشد که بعدها در سنین بالاتر پس از رویدادهایی مانند ازدواج و بچهدار شدن بیشتر میشود، این توضیحات نشان میدهد در حالی که امکان دارد شکاف دستمزدی مبتنی بر جنسیت کاهش یافته باشد، با این حال، درآمد زنان و مردان در اثر تغییرات دورههای زندگی، همچنان متفاوت است.
تقریبا در همهی مشغل، زنان کمتر از مردان درآمد دارند، حتا در مشاغلی که زنان درصد بیشتری را تشکیل میدهند. براساس نتایج یک پژوهش که به تازگی انجام شده، بودیک[5] نشان میدهد که حتا با وجود صلاحیتهای قابل مقایسه و یکسان، مردان بیش از زنان درآمد دارند. با توجه به دستمزدها و رشد آن، با چشمپوشی از ترکیب جنسیتی شغل، برتری مردان تقریبا نسبت به زنان بیشتر است.
دستمزد جنسیتی در بین کشورها متفاوت است؛ مثلا در 1997، زنان سوئدی 89% درآمد مردان را دریافت میکردند و در مقایسه با یونان و هلند، اختلاف حقوقی تقریبا 71% بود. این طرحها، تاثیر عوامل مختلف را منعکس میکند که شامل: تفاوتهای ملی در سطوح و گونههای تبعیض جنسیتی، سیاستهای دولتی، ساختارهای شغلی و باورهای فرهنگی، میشود.
کشور کانادا که سالها، اولین رتبهی شاخصهای توسعهی جهان را کسب نموده، در میان زنان و مردان در سال به طور میانگین رقمی حدود 9112 دلار تفاوت دستمزد داشته است. تاثیر عواملی چون سن، تاهل و وضعیت اقلیت و سالهای تحصیل و هفتههای کاری در سال بر روی میزان دستمزد به عنوان متغیر وابسته ورد سنجش و ارزیابی واقع شد.
نتایج نشان داده که میزان دستمزد، با سن رابطهی مستقیم داشت؛ ازدواج مردان باعث افزایش دستمزد و برای زنان با کاهش دستمزد همراه بود. شرایط اقلیت در مردان و زنان به طور مساوی به کاهش دستمزد منجر شد. سالهای تحصیل باعث افزایش دستمزد میشد ولی برای مردان بیشتر از زنان. در نوع کار نیز، اغلب مشاغل سرپرستی در اختیار مردان بوده و بنابراین، میانگین دستمزدشان بیشتر از زنان بود.
در خصوص هفتههای کاری در سال، مردان در این شاخص، به اندازهی تقریبا دو هفته بیشتر از زنان کار میکردند. بر اساس تئوریهای سرمایهی انسانی که به ویژگیهای فردی افراد و تئوری روابط جنسیتی که به ساختارها توجه دارند و در این تحقیق به کار برده شد، نتایج نشان داد که به ازای دو هفته کار بیشتر مردان نسبت به زنان در هر سال و با تحصیلات مساوی، چگونه میتوان تفاوت 9112 دلاری دستمزد میان زنان و مردان را تبیین کرد و فقط ساختارهای تبعیضآمیز این واقعیت را توجیه میکند. ساختار مشاغل طوری است که مردان در مشاغل بالاتر با دستمزد بیشتر و زنان در مشاغل پایینتر و با دستمزد پایینتر استخدام میشوند.
همچنین نتایج نشان میدهد که بین جنسیت و درک از تبعیض، رابطه وجود دارد و زنان وجود دستمزد بیشتر مردان، بالا بودن موقعیتهای شغلی آنان و دادن امکانات آموزشی به زنان را در مقابل مردان در سازمانها درک میکرده و احساس تبعیض میکنند.
تعیین ارزش مشاغل
چرا دریافتی زنان کمتر از مردان است؟ توجه جامعهشناسان و اقتصاددانان به این پرسش، تمایل برای داشتن اینکه چه چیزی ارزش مشاغل را تعیین میکند و چرا درآمد برخی مشاغل بیشتر است را نشان میدهد. درک چگونگی تعیین دستمزدهای مشاغل، مبحث پیچیدهای است و شیوههای بسیاری برای بررسی این موضوع وجود دارد، با وجود این، برای ما، پرسش مربوطه این است که چگونه جنسیت به فرآیند تعیین دستمزد ارتباط پیدا میکند. جامعهشناسان میگویند که دستمزد هر شغل، تابع ویژگیهای گوناگون است.
یکی از این ویژگیهای مهم، سطح مهارت شغل میباشد. از دیدگاه اقتصاددانان نئوکلاسیک، مهارتها منعکسکنندهی بهرهوری است که به واسطهی آن، کارکنان ماهرتر خیلی بیشتر از آنهایی که مهارت کمی دارند، به ارزش شرکت میافزایند.
کارکنان از طریق سرمایهگذاری در تواناییها و فعالیتهایی که آنها را مولدتر میکند، مهارت کسب میکنند.
در حالی که ممکن است این سرمایهگذاری در ابتدا پرهزینه باشد، اما به خاطر بازهی آیندهی آن، صورت میگیرد. مجموعهی کاری مهارتهایی که کارگران از این طریق کسب میکنند، نشاندهندهی سرمایهی انسانی آنهاست.
همانطور که پیشتر مطرح شد، سرمایهی انسانی از لحاظ نظری شامل هر چیزی است که بهرهوری کارکنان را افزایش میدهد. با وجود این، رایجترین معیارهای سرمایهی انسانی، شامل سرمایهگذاری انسانی، مانند سالهای تحصیل و آموزشهای حین کار است. بر اساس نظریهی سرمایهی انسانی مشاغلی که نیازمند سرمایهگذاری بیشتر کارکنان است (مثلا تحصیلات دانشگاهی، آموزشهای فنی و غیره) نسبت به سایر مشاغل، درآمد بیشتری دارند؛ بنابراین، درآمد بیشتر برای این مشاغل، وسیلهای است برای پاداش دادن و جبران سرمایهگذاری کارکنان، در همان حال که کارفرماها میتوانند از سرمایهی انسانی کارکنان سود ببرند؛ چون به نظر میرسد که این کارکنان، نسبت به کارکنان واجد سرمایهی انسانی کمتر، دارای بهرهوری بیشتری هستند.
پاداش دادن و جبران سرمایهگذاری کارمنان در زمینهی سرمایهی انسانی، بدون شک برای برآورد کارفرماها مهم است؛ اما این تنها موضوع مورد توجه نیست، کارفرمایان ممکن است در هنگام تنظیم دستمزد به عوامل دیگری نیز توجه کنند.
به ویژه آنها باید توان نسبی کارکنان را در سطح مهارتهای ارائه شده، در نظر داشته باشند. برای هر شغل خاص، توان نسبی «تحت تاثیر فرصتهای خارجی این شغل برای افرادی با همان مهارتها» وجود دارد.
تمام کارفرمایان باید ارزش نسبی مشاغلی را که ارائه میکنند توضیح دهند.
نظریهی سرمایهی انسانی، از رابطه بین مهارت و تنظیم دستمزد استباط کلی ارائه میدهد که به ما کمک میکند تا بیشتر در این موضوع کند و کاو کنیم.
تاکید نظریهی سرمایهی انسانی بر نقش کارفرمایان در کمک به افزایش سطح مهارتهای شغلی میباشد و ارزش نسبی آنها، نقطهی آغاز ماست.
جامعهشناسان میگویند فرآیندهایی که طبق آنها، کارفرمایان این ارزشها را انجام میدهند و در نهایت دستمزدها را تعیین میکنند، منعکسکنندهی جامعه است. مطابق این دیدگاه، مهارت به گونهای اجتماعی ساخته میشود. این امر توضیح میدهد که چه مشاغلی ماهرانه بوده و درآمد آنها بالاتر است.
به علاوه، شیوههایی که از طریق آنها، کارفرمایان به نیروی موجود کار پاسخ میدهند، تاثیر فرآیندهای اجتماعی را نشان میدهند؛ بنابراین درحالی که نظریهی سرمایهی انسانی، نقطهی آغازین برای درک تعیین حقوقها به شمار میرود، مباحث اقتصادی، بسیاری از شیوههایی را که از طریق آنها، عوامل اجتماعی وارد این فرآیند میشوند را بررسی میکند.
ارزیابی شغل و برساخت اجتماعی مهارت
نظریهپردازان سرمایهی انسانی، مهارت را به عنوان سرمایهگذاری که بهرهوری را افزایش میدهد تعریف میکنند؛ بنابراین مشاغلی که به مهارت بیشتر نیاز دارند، باید درآمد بیشتری از مشاغل با نیازمندی مهارت کمتر، داشته باشند. چگونه کارفرمایان در راستای ضروریات مهارتی مشاغل تصمیمگیری میکنند و دیگر عوامل لازم برای تعیین سطح پرداختها را تعیین میکنند.
این موضوع توجه پژوهشگران را تا حد چشمگیری به خود معطوف داشته است. به ویژه تحقیقات، شیوههایی که کارفرمایان، از آنها برای تکنیکهای ارزیابی مشاغل استفاده میکنند، مورد بررسی قرار میدهند.
ارزیابی شغل روشی است که برای تعیین درآمد شغل و توجیه میزان نسبی درآمد به کار گرفته میشود. کارفرمایان از ارزیابی شغلی برای چگونگی پرداخت دستمزد مشاغل مختلف استفاده میکنند و فمینیستها از آن برای نشان دادن تبعیض جنسیتی در تعیین حقوق استفاده کردهاند؛ بنابراین، یکی از راهها برای نشان دادن اینکه چگونه فرآیندهای واقعی تعیین دستمزد از اصل نظریهی سرمایهی انسانی سرچشمه میگیرد، بررسی فرآیند ارزیابی شغل است.
اینگلند[6]، مقادیر مفیدی از ارزیابی مشاغل را ارائه میدهد: «در تمام شیوههای ارزشیابی شغل، این ضروریات شغلی است که ارزیابی میشود، نه عملکرد فردی که کار به او واگذار شده است. بدیهی است که در هر شغلی، افراد متفاوت، مقادیر متفاوتی دریافت میکنند چون شایستگی و سابقهی کاری آنها با یکدیگر متفاوت است.
با وجود این در محل هر شغلی، دارای دامنه درآمد میباشد که در آنها چنین تفاوتهای فردی محدود میشود». شاغل را میتوان طبق روشهای مختلف، از رتبهبندی سادهی «ارزش درآمد» گرفته تا نظامهای پیچیدهتر تعیین دستمزدها، بر اساس نظام اصلی ارزیابی کرد. تمامی این روشها بر مبنای این باورند که میتوان بیطرفانه مشاغل را طبق ارزش آنها نزد کارفرما، رتبهبندی کرد. ممکن است این ردهبندی، توسط کارفرمایان یا مدیران آنها، شرکتهای مشاور خارج از سازمان یا اتحادیهها و نمایندگان کارگران صورت گیرد.
هرچند که ارزیابی مشاغل، روشی است که مدتها مورد استفاده کارفرمایان بوده، اما به تدریج استفاده از آن توسط افرادی آغاز شده که تمایل به شناخت و اصلاح تبعیض جنسیتی در تنظیم دستمزد داشتهاند. دستمزد بگیران در واشنگتن از اولین افرادی بودند که ارزیابی شغلی را به این روش انجام دادهاند.
یک مطالعهی ارزیابی شغلی که از سوی یک شرکت مشاور برون سازمانی انجام گرفته بود به این نتیجه رسید که مشاغل عمدتا زنانه، درآمد کمتری نسبت به مشاغل عمدتا مردانه دارند، حتا اگر نمرهی ارزیابی آنها یکسان باشد. هنگامی که مقامات ایالتی از توضیح علت امر بازماندند، اتحادیه نمایندهی کارگران، دادخواستی را علیه تبعیض جنسیتی ارائه کرد.
هرچند در نهایت، اتحادیه، از پیگیری پروندهی خود در دادگاه منصرف شد. مقامات ایالتی در قرارداد خارج از دادگاه با تسویه حساب توافق کردند که به موجب آن حقوق مشاغل زنانه عمدتا افزایش یافت.
روشهای ارزیابی مشاغل در ایالات دیگر و مناطق بومی، از جمله اورگون[7]، ایالت نیویورک، شهر سنخوزه[8]ی کالیفرنیا مورد استفاده قرار گرفته است. این روشها برای اصلاح سوگیری جنسیتی در پرداخت دستمزدهای مشاغل طراحی شده بود. قابل توجهتر از همه، ارزیابی ارتقا، نشان داد مشاغلی که بر حسب الزامهای مهارتی، شرایط کار و مانند اینها با مشاغل مردانه مقایسه میشدند، اغلب در سطوح مختلف و بر حسب ترکیب جنسیتی تعدیل میگردید. این نتایج، موضوعی را که در دستمزدها، بر اساس فرآیندی به لحاظ جنسیتی خنثا تنظیم میشوند را زیر سوال برد و در عوض، منشا منبع چشمگیر سوگیری جنسیتی را آشکار ساخت.
درواقع، همانطور که اینگلند میگوید: «اگر یک برنامهی مجزای ارزشیابی شغلی برای تنظیم دستمزد در یک دولت یا بنگاه به کار گرفته میشد، تقریبا همواره برای حرفههای زنان نسبت به مردان، دستمزد بیشتری از آنچه که کارفرمایان تعیین میکنند قایل میشدند».
این واقعیت که مشاغلی که زنان به آن میپردازند نسبت به مشاغل مشابه مردانه، میانگین دستمزد کمتری دارد، منجر به یافتههای مناسب و خوبی گردیده است. توجه داشته باشید که تاثیر ترکیب جنسیتی مشاغل، شبکهای است که پس از کسر عوامل دیگر، به تفاوت دستمزد بین زنان و مردان مانند تفاوت در سرمایهی انسانی، ویژگیها و الزامات مهارتی، شغلی و منابع شرکت کمک میکند. به علاوه، هم زنان و هم مردان، در مشاغل عمدتا زنانه، از کسر دستمزد متضرر شده و هر دو جنس در کارهای عمدتا مردانه از افزایش دستمزد بهرهمند میشوند.
ارزشیابی شغلی کمک کرد تا یک منبع مهم سوگیری جنسیتی در تعیین حقوق آشکار شود.
با وجود این، در سالهای اخیر، معلوم شد که خود این روشها متضمن سوگیری میباشند؛ بنابراین، پژوهشگران این پرسش را مطرح کردند که آیا ممکن اسنت به طور عینی، ارزش مشاغل را اندازهگیری کنیم. یک عامل احتمالی سوگیری در ارزشیابی مشاغل، هنگامی اتفاق میافتد که مشاغل عمدتا زنانه، نمرهای پایینتر از میزان شایستگی خود دریافت کنند، در حالی که مشاغل عمدتا مردانه ارتقای رتبه میگیرند.
همانطور که این مبحث نشان میدهد، سوگیری جنسی ممکن است به شیوههای بیشمار نامحسوس و غیرارادی وارد فرآیند تعیین دستمزد شوند. حتا رویهی ارزشیابی شغلی که به قصد شناسایی و اصلاح منایع سوگیری جنسیتی انجام میشود نیز ممکن است باعث بیارزش کردن مشاغل زنانه گردد. چرا باید مشاغلی که عمدتا زنان به آن میپردازند در مقایسه با مشاغل مشابهی که مردان به آنها میپردازند، درآمد کمتری داشته باشند؟
بیارزش کردن مشاغل زنانه
دستمزد یک شغل توسط عوامل متعددی تعیین میشود. مهارتهای لازم برای یک شغل و نیروی بازار و عرضه و تقاضا برای آن نوع شغل، مطمئنا مهمترین عوامل به شمار میروند.
با وجود این، در عین حال این بحث نشان داده است که تعیین دستمزد، تحت تاثیر نیروهای دیگر نیز میباشد. به ویژه افراد و گروههایی که دستمزدها را تعیین میکنند، تحت تاثیر استنباط فرهنگی از «ارزش» مشاغل و ارزشهایی که به مهارتهای گوناگون اختصاص مییابد، قرار میگیرند. در جوامعی که به طور سنتی برای دستاوردهای مردانه و مردانگی بیشتر از دستاوردهای زنان و زنانگی ارزش بیشتری قایل میشدند، اگر شاهد این امر باشیم که ارزشهای فرهنگی در تعیین میزان حقوق تاثیرگذار است حیرت آور نیست، در شرایط مساوی، اگر فعالیتها و مشاغل مردانه، در مقایسه با فعالیتها و مشاغل مشابه زنانه، ارزش بیشتری دارند.
زمانی که این سوگیریها وارد فرآیند تعیین دستمزد میشوند، در گذر زمان نهادی شده و تثبیت میشوند.
در حالی که کارفرمایان و نمایندگان آنها، نقش مهمی در تعیین دستمزد ایفا میکنند، انگیزهها و ظرفیت آنها برای بیارزش کردن مشاغلی که توسط زنان و اقلیتهای نژادی اداره میشود، در بین سازمانها و مشاغل، متفاوت است؛ مثلا بارون[9] و نیومن[10] به این نتیجه رسیدند که تمایل به بیارزش کردن مشاغل زنانه و اقلیتها، در مشاغل «عمومیتر» و بزرگتر، نسبت به مشاغلی که معیار عملکرد آنها مبهمتر است، بیشتر میباشد. تلاش کارکنان و سازمانها نیز بر دستمزد انواع مختلف مشاغل تاثیرگذار است.
هرچقدر که کارکنان قدرتمندتر باشند، احتمال آنکه بتوانند بر دستمزد شغلشان تاثیر بگذارند، بیشتر است.
از لحاظ تاریخی، کارکنان مرد، بهتر سازماندهی شدهاند و بنابراین در مذاکره بر سر دستمزدشان قدرت بیشتری دارند. هرچند زنان در زمینهی مبارزات کاری پیشینهی طولانی دارند به عنوان مثال، اتحادیه صنفی کارکنان ماهر در مشاغل عمدتا مردانه تولیدی، در قرن بیسم، جزء قدرتمندترینها بوده است با این حال برخی میگویند که مردان، به ویژه سفیدپوستان صرف نظر از مهارتها و نیروی بازار برای سازماندهی و تقاضای دستمزد بیشتر از همتایان زن، قدرتمندتراند.
در سالهای اخیر، زنان و اقلیتهای نژادی، برای حضور در عملیاتهای گروهی در بخش عمومی فرصتهای بیشتری داشتهاند؛ بنابراین، جای تعجب نیست که اتحادیههای عمومی از قدرتمندترین حامیان دستمزد برابر باشند.
منابع در دفتر مجله موجود است
دوموزی
[1]. Max Weber
[2]. این عنوان در ایران تقریبا معادل مدیر عامل یا رییس هیات مدیره است.
[3]. William Foote Whyte
[4]. Jennifer Pierce
[5]. Michelle J. Budig
[6]. Paula England
[7]. Oregon
[8]. San Jose
[9]. James N. Baron
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر