دفتر مقالات (شماره نهم، دی و بهمن 92)
زنان تمدنهای برجسته
زنان در تاریخ چین
بعد از بررسی زنان ایران و یونان نگارنده به این نتیجه رسید که گویی زنان ثروتمند و ممتاز هر تمدن بیش از زنان فقیر پست جامعه بردهوار زندگی میکردند در ایران دیدیم که شایسته نبود نام زنان محترم بعد از مرگشان بر روی سنگ قبر ثبت شود و یا در طول حیاط در اجتماعات ظاهر شوند. همین طور زنان محترم یونانی به واسطه خون اشرافی خود از دستیابی به تحصیلات عالیه دور بودند در حالیکه فاحشگان ممتاز که از نظر احترام جایگاه پایینتری داشتند به این نعمت دسترسی داشتند و زنان طبقه فقیر و کارگر برخلاف زنان اشراف به راحتی در اجتماع رفت و آمد میکردند زیرا حضور آنها و فعالیت آنها کمکی به اقتصاد خانواده محسوب میشده. اکنون به بررسی زنان چینی و نقش احترام و اشرافیت در میزان آزادی های شخصی آنها میپردازیم.
بیایید با عجیبترین سنت چینیها آشنا شویم. سنت «بستن پا» این سنت حدودا از قرن ده میلادی (۹۵۰) تا اوایل قرن بیستم (۱۹۱۲) در چین مرسوم بوده است. در این دوره پای دخترها را از سنین ۳ سالگی تا ۱۱ سالگی با پارچههای بلند محکم میبستند و بین کفش چوبی قرار میدادند تا پا رشد نکند و کوچک باقی بماند بر اثر فشاری که پارچه و کفشهای چوبی به استخوان نرم کودک وارد میآوردند و مانع از رشد آن میشدند پا به شکلی نافرم رشد میکرد و درد بسیاری را برای کودک به ارمغان میآورد به طوری که مثالی چینی میگوید «یک سطل اشک چشم بهای یک جفت پای زیبا» این زنان اشرافزاده با پاهایی کوچک تا آخر عمر توانایی راه رفتن در مسیرهای طولانی را از دست میدادند و به هنگام راه رفتن به نوعی جهش وارانه قدم برمیداشتند که گویی از نظر مردان دلربا بوده است. یکی دیگر از دلایل پنهان این رسم وحشتناک را میتوان علیل کردن زن و مانع فرار او شدن دانست. البته باز هم این بهای احترام و اشرافیتی بود که زنان چینی همچون همحسهای ایرانی و یونانی خود میپرداختند و زنان فقیر چین دچار چنین دردی نمیشدند زیرا صد البته حضور آنها و کارشان برای درآمد خانواده لازم و ضروری بود. قربانیان این سنت در زندگی به ناتواناییهای همیشگی دچار میشدهاند. هدف از بستن پاها، متمايز كردن زنان طبقه بالاي جامعه از زنان عادي و همينطور جلوگيري از « انحراف » زنان بود. بستن پاها كنترل زنان را آسانتر ميكرد زيرا درد ناشي از آن چنان شديد بود كه حتي طي كردن مسافتهاي كوتاه را بدون ياري ديگران ناممكن ميساخت. در بين طبقات بالاي جامعه چين، اگر دختري فاقد پاهاي كوچك بود، احتمال يافتن همسري مناسب براي او بسيار ضعيف بود. رسم بستن پاها ادامه پيدا كرد تا زماني كه سلسله مانچو در سال ۱۹۱۱ سرنگون شد. با شكلگيري جمهوري جديد، پس از گذشت يك هزار سال اين رسم غير قانوني اعلام شد.
زنان چینی مد پرست نبودند و تغییر در جامه در جنس آن بود نه ظاهر و مدل آن.
چینی ها باور داشتند که دلیل وجود قوانین اخلاقی کنترل امیال جنسی است برای پرورش کودک. ایشان کودک را علت وجود خانواده میدانستند. با این طرز تفکر عدم وجود همجنسگرایی ثبت شده در تاریخ چین دور از انتظار نیست.
داشتن فرزند پسر شایستهتر از داشتن فرزند دختر بود؛ زیرا پسر بهتر در کشتزارها کار میکرد و در میدان جنگ میجنگید. در مواقع سختی اگر دختری به دختران خانواده اضافه میشد کودک را رها میکردند تا بمیرد. اگر کودکی از این خطرات جان سالم بدر میبرد با عطوفت و محبت تعلیم داده میشد. والدین فرزندان را کتک نمیزدند و کودکان تا پیش از 7 سالگی در اندرونی خانه پیش زنان بسر میبردند. در 7 سالگی پسران به مدرسه فرستاده میشدند و بشدت از زنان دور نگه داشته میشدند. از سن ده سالگی پسران مجاز بودند با مردان و روسپیان معاشرت کنند و باز هم مانند یونان و ایران دور بودن جنس زن از مردان باعث وفور همجنسگرایی شده بود که البته میتوان آن را نوعی همجنسگرایی موقت دانست که به دلیل عدم دسترسی به زنان بسیاری از مردان تا زمانی که همسر شایستهای کسب کنند به سراغ آن میرفتند. از آن سو حفظ پاک دامنی بر دختران چنان سختگیرانه اجرا میشد که اگر دختری دامانش آلوده به مردی میشد دست به خودکشی میزد اما پاکدامنی بر مردان مجرد اهمیتی نداشت. در چین روسپیان دارای مجوز بودند و دستهای از آنها که دختران نغمهزن نام داشتند با سخنان حکیمانه و شعر و موسیقی جوانان را سرگرم میساختند. این دختران معمولا از ادب و فلسفه چیزی میدانستند و رقص و موسیقی بلد بودند.
قبل از ازدواج آزادی بی حصر مردان و در بند بودن شدید زنان مانع از ایجاد عشق بین زن و مرد میشد. به همین دلیل در ادبیات چین به ندرت میتوان داستانی عاشقانه یافت؛ اما عشق بین مردان به وفور در افسانههایشان یافت میشود و از این نظر چینی ها به یونانیان رفتهاند. زنان پیش از بیست سالگی و مردان پیش از سی سالگی ازدواج میکردند.
با توجه به جامعه بستهی چین برای زنان هیچ نشانهای آشکار از همجنسگرایی زنانه در تاریخ و اسناد چین نمیتوان یافت اما بی شک این به معنی عدم وجود همجنسگرایی زنانه نمیباشد چه بسا زنانی که همه عمر نگران پاکی دامن خود بودند و بعد از ازدواج هم به دلیل ازدواج های قراردادی کمتر عشق و علاقهای شکل میگرفت. بعید است که زنان عشق و محبت را در آغوش یکدیگر جستجو نکرده باشند. از نظر چینی ها زناشویی را با عشق کاری نیست. مراسم نامزدی گاهی حتی پیش از تولد فرزند انجام میگرفت و عروس همراه شوهرش در خانه پدرشوهر یا نزدیک به آن منزل میکرد و از صبح تا شب وظیفه رسیدگی به امور منزل و کار کردن برای خانواده شوهر را داشت. عروس جوان زمانی رنج هایش تمام میشد که خود پیر شود و صاحب عروس و نوه شود. تهیدستها یک زن بیشتر نمیگرفتند اما توانگران معمولا چند همسر داشتند. با این وجود عزت و احترام همیشه متعلق به همسر اول بود و این همسر اول بود که در زمان پیری بر دیگر زنان فرمان میراند و البته میزان اعتبار زن اول به تعداد فرزندان و جنسیت آنها بستگی داشت. با این حال تمام زنان در خانه ها چیزی بیشتر از برده نبودند و زن اول هم تنها حکم رئیس کارخانه تولید مثل را داشت. احتمالا در دوره قبل از کنفوسیوس (مشهورترین فیلسوف، نظریه پرداز سیاسی و معلم چینی است که در چین باستان زندگی میکرد در ۵۵۱ پیش از میلاد) مادرسالاری حکم فرما بوده و افراد مادران خود را میشناختند و به پدران خود کاری نداشتند. با وجود این همه، در بند بودن زنان باز هم وضعیت آنها را در دورهای طولانیتر از زنان دیگر تمدنها میتوان بهتر دانست.
زنان چینی حتی تا قرن سوم میلادی میتوانستند عهدهدار مشاغل بزرگ شوند و زنان ممتاز چینی بر خلاف زنان اشراف زاده یونانی با فرهنگ بودند و شعر میسرودند به طوری که خواهر مورخ چینی پان کو (100 میلاد) به نام پان چائو که زنی فاضل بود بعد از مرگ برادر کتاب او را تمام کرد. در دربارهای چینی کم نبودند ملکههای زیرکی که با هوش و زیبایی خود از پشت پرده بر ملت حکومت کردند و کشور را با هوش زنانه خود اداره کردند؛ اما با این همه در دوران کنفوسیوس پدران از قدرت مطلق در خانه برخوردار بودند.
در چین رسمی وجود دارد که زنان بیوه برای اثبات وفاداری خود بعد از مرگ شوهر دست به خودکشی میزدند. شوهر با زن خود به احترام و ادب سخن میگوید اما زن و فرزند را همطراز خود نمیداند و زنان در بخش جدایی از منزل ساکن هستند و اگر ارتباط مردان با زنان فاحشه را ندید بگیریم جامعه چین جامعهای بشدت مردمحورانه است که در آن زیبایی و فرهیختگی زن اهمیت ندارند بلکه پرکار بودن و فرزندزایی و فرمانبرداری او مهم است.
بانوی ادیب چینی پان هوپان در رسالهای مشهور جایگاه زن را در چین چنین توصیف میکند:
«در میان انواع انسان فروترین جایگاه انسان از آن ماست. ما بخش ضعیف بشریت هستیم. پستترین کارها برعهده ماست و باید باشد... کتاب قوانین مرد و زن بحق اعلام میکند: اگر زن شوهری دارد به مراد دل، برای تمام عمر دارد و اگر زن شوهری دارد خلاف مراد دل، برای تمام عمر دارد.»
قدیمیترین شواهد مربوط به همجنسگرایی در چین به قرن شانزده تا یازده در سلسله «شَنگ» بر میگردد. اسناد تاریخی رسمی چین نشان میدهد که در سلسسله «چین» و «هان» (770 سال قبل از میلاد) همجنسگرایی در بین مردان نه جرم بوده و نه پدیدهای غیراخلاقی از یازده امپراتور سلسله «هان» ده امپراتور معشوق همجنس و یا روابط همجنسگرایانه داشتند و این نوع روابط برای طبقات بالای جامعه چین پذیرفته شده بوده. همجنسگرایی زنان نیز در چین باستان پذیرفته شده بوده، به زنان همجنسگرا «موجینگزی» گفته میشده.
وضعیت اجتماعی زنان مصر
در دولت مصر زنا با محارم امری كاملاً عادی محسوب میشد. شاه اغلب خواهر و گاه دختر خود را به همسری خویش اختیار میكرد به این بهانه كه خون خاندان سلطنتی را پاك و پاكیزه نگاه دارد. به همین جهت عادت همسری با خواهران از شاه به همه طبقات مردم سرایت كرد.
در شعر مصری قدیم كلمات (برادر) و (خواهر) همان معنی (عاشق) و (معشوق) زمان ما را داشته است و اگر زنی را به همسری اختیار میكردند او را خواهر خود میخواندند. فرعون علاوه بر خواهر خود زنان دیگری نیز داشته است كه از میان اسیران جنگی برمیگزیده یا بزرگان مملكت یا شاهزادگان بیگانه به او هدیه میكردهاند. ولی توده مردم، مانند همه افراد ملتهای دیگر که درآمد متوسطی دارند، به یک زن قناعت میورزیدند. ظاهراً چنان به نظر میرسد که زندگی خانوادگی منظم بوده و از لحاظ اخلاقی و حدود تسلط افراد خانواده، با آنچه در میان ملل متمدن این زمان وجود دارد اختلافی نداشته است. تا زمان سلسله هایی که انحطاط مصر با آن سلسله ها آغاز شده، طلاق بندرت اتفاق میافتاده است. هرگاه زن زنا میکرد، شوهر میتوانست، بدون دادن هیچ حقی، او را از خانه بیرون کند، ولی اگر به دلیل دیگری زن را طلاق میداد، ناچار بود قسمت بزرگی از املاک خانواده را به وی واگذارد.
وضع اجتماعی زن، در آن زمان، از وضعی که زنان بسیاری از ملتها در زمان حاضر دارند، بالاتر بوده است. ماکس مولر در این خصوص میگوید: «هیچ ملت کهنه و نویی نیست که در آن مقام و منزلت زن به پایة مقام و منزلت زنان وادی نیل رسیده باشد.» نقشهایی که از آن زمانهای باستانی برجای مانده زنان را به صورتی نشان میدهد که آزادانه در میان مردم میخورند و میآشامند و در کوچه و بازار، بی آنکه کسی نگهبان ایشان باشد یا سلاحی به دست داشته باشند، در پی کارخویش میروند و با آزادی کامل به کارهای صنعتی و بازرگانی میپردازند.
سیاحان یونانی که عادت داشتهاند بر زنان خود سخت بگیرند، از مشاهده این آزادی زنان در مصر تعجب کرده و مردان مصری را که در تحت تسلط زنان خویش به سر میبرند، استهزا کردهاند. دیودوروس سیسیلی، به صورتی مسخرهآمیز، این مطلب را نقل میکند که در درة نیل، یکی از شرایطی که در قبالة نکاح ذکر میشود آن است که مرد باید از زن خویش اطاعت کند. زنان مالک میشدند و ملک خود را به ارث میگذاشتند؛ یکی از اسناد قدیمی تاریخی به این نکته اشاره میکند و آن وصیتنامهای است از زمان سلسله سوم که در آن زنی به نام نب- سنت درباره قسمت شدن زمینهایی که دارد، برای فرزندانش وصیت کرده است. خشپسوت و کلئوپاترا به تخت سلطنت مصر نشستند و همانند پادشاهان سلطنت کردند.
شاید این منزلت عالی که در مصر برای زنان بود از این پیدا شده که در آن سرزمین، تسلط زن یا مادرشاهی بر تسلط مرد یا پدرشاهی غالب بوده است.
گواه بر این مطلب آن است که نه تنها زن خانه بزرگ و کاملی داشته، بلکه تمام اراضی کشاورزی به زنان منتقل میشد. فلیندرزپتری در این خصوص چنین میگوید: «مرد تا دورههای اخیر، هنگام زناشویی، به نفع همسر خود، از تمام املاک و درآمدهای آینده خود صرف نظر میکرده است.» سبب زناشویی با خواهر آن نبوده است که برادر از عشق خواهر بیتاب میشده، بلکه مردان میخواسته اند، به این ترتیب، از میراث خانواده که از مادر به خواهر انتقال مییافته، بهرهبرداری کنند و نمیخواسته اند که این ثروت به چنگ بیگانگان بیافتد. باید دانست که تسلط زن رفته رفته کمتر میشد؛ شاید این در نتیجه آداب و عادات تسلط پدر و پدرشاهی بوده است که بعد از تسلط هیکسوسها در مصر رواج یافته و کشور از گوشهگیری کشاورزی بیرون آمده و از مرحله صلح به مرحله جنگ استعماری رسیده است. در روزگار بطالسه نفوذ یونانیان به اندازهای شد که حق طلاق گرفتن که از مختصات زن در دورههای گذشته بود، از چنگ او خارج شد و از آن پس تنها به دست مرد افتاد. چیزی که هست، حتی در این زمان هم این تغییر تنها شامل طبقات عالیه مملکت میشد و عامه مردم مطابق همان عادات قدیمی رفتار میکردند. شاید تسلط زن بر امور مخصوص وی سبب آن بوده که کشتن کودک خیلی به ندرت در مصر اتفاق میافتاده است. دیودوروس نقل میکند که از خواص مصریان یکی آن بوده است که هر طفل که بدنیا میآمده از تربیت و پرستاری کامل برخوردار میشده؛ مطابق قانون، اگر پدری فرزندش را میکشته، ناچار بایستی سه شب و سه روز تمام بچه مرده را در آغوش خود نگاه دارد. تعداد افراد خانواده ها زیاد بود و چه در کاخها و چه در کوچهها، اطفال فراوان دیده میشد؛ بعضی از توانگران چنان بودند که بسختی میتوانستند حساب فرزندان خود را نگاه دارند.
حتی در مسئله نامزدی و اظهار عشق و زناشویی حق تقدم با زن بوده است؛ به همین جهت است که حجب و حیا که البته نباید با وفاداری اشتباه شود، در نزد مصریان فراوان نبوده و از مسائل جنسی با چنان صراحتی سخن میگفتهاند که امروز هرگز چنان سخنی نمیگوییم.
پسران و دختران، پیش از زناشویی، میتوانستند آزادانه یکدیگر را ببینند، قیود اخلاقی در این باب وجود نداشت. گفته شده که در دوران بطالسه، یکی از زنان فاحشه توانسته است با پولهایی که اندوخته بود هرمی بسازد.
همجنسگرایی نیز در مصر طرفدارانی داشته است. در کتیبه های مصری موبدان برخی معابد از داشتن رابطه با مردان درون معابد منع شدهاند. به مردانی که رفتار زنانه داشتند و با مردان رابطه جنسی داشتند «Hmt» گفته میشده. در یکی از افسانههای مصر که در چندین کتیبه به آن اشاره شده آمده است که «ست» یکی از خدایان مذکر با «هورس» یکی دیگر از خدایان مذکر رابطه جنسی برقرار کرده.
قدیمیترین تصویر از رابطه همجنسگرایانه در مقبره «نیانخخنوم» و «خنومهوتپ» در نزدیکی شهر ممفیس یافت شده، در این تصویر دو مرد (صاحبان مقبره) دیده میشوند که همدیگر را در آغوش گرفتهاند و یکدیگر را در حالتی که نوک بینیها به هم رسیده میبوسند، این نوع بوسه در تصویرگری مصری نماد بوسه عاشقانه بوده.
اما متاسفانه شواهدی دال بر وجود همجنسگرایی زنانه وجود ندارد. تنها میتوان از روی آثار همجنسگرایی مردان و آزادی بیشتر زنان مصر نسبت به همجنسهای خود در تمدن های دیگر حدس زد که همجنسگرایی میان زنان نیز رواج داشته است.
منابع در دفتر مجله موجود است
یاس آسمون
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر