یادداشت مهمان (شماره نهم، دی و بهمن 92)
در بخش نخست پیرامون جذابیت و تعریف آن، اولویتهای جذب و اهداف جذب صحبت کردیم. در بخش دوم به شخصیت افراد و جذبه و دفعه آنها پرداختیم. بخش سوم اختصاص به واکاوی جذبه و دفعه و مسائل پیرامون این موضوع خواهد داشت.
قوانین ذهنی بر این باورند که خوشبختی یعنی رضایت، مهم نیست چقدر یا چه چیز جذب میشود اگر شما از آن راضی باشید احساس خوبی از آن جذب به دست خواهید آورد.
ایرج
جذابیت یا دافعه؟
زمانی که ذهن ما پیرامون مسئلهای میچرخد، دقت یا حساسیت ما در مورد همان مسئله بیشتر میشود و بالطلبع مسائلی که حول این موضوع هستند بیشتر توجه ما را جلب میکنند. در حقیقت اطراف ما همیشه یک اتفاقی در حال رخ دادن است که مربوط به این مسئله است. همه انسانها در حال گذارن زندگی خویش بصورت عادی هستند و همه چیز روال عادی خود را دارد ولی این دید ما است که عوض شده، دقت و کانون تمرکز و توجه ما بر روی موضوع یا مسئله خاصی منعطف شده است.
بر مبنای قانون جذب، شما همان اموری را به زندگی خود جذب خواهید کرد که بر آنها متمرکز میشوید.
قانون جذب رازی در خود دارد و آن اینکه اگر انرژی و توجهتان را برای هر امری صرف کنید؛ همان را جذب زندگیتان خواهید کرد. اگر بر امور مثبت و بر خوبیها متمرکز بمانید؛ به طور خودکار، اموری مثبت و خوبیهای بیشتری را جذب زندگیتان میکنید و اگر بر امور منفی و بر کمبودها متمرکز شوید؛ همانها را جذب زندگیتان خواهید کرد.
زمانی که پژواک تنهایی در زندگی نواخته شود، روی به سمت یافتن همدمی برای گذر از این پژواک حرکت خواهیم کرد اما باید معیارهایی را در نظر گرفت و سپس راهی این مقصود مهم شد. صرفا گذر از تنهایی معیار و ملاک خوبی برای پیمودن این پژواک نیست.
زندگی ما پژواکی از درون ماست و آنچه در درون داریم همواره تحت اختیار ماست. اینکه با چه کسی طرح رفاقت داشته باشیم؛ کجا سفر کنیم؛ چه اتومبیلی بخریم؛ در کجا زندگی کنیم و همهی هر آنچیزی که نیاز به تصمیمگیری ما برای عملی شدن آن وجود دارد همواره از درون ما نشات میگیرد و عملی میشود.
مهم است به چه فکر میکنید و چه آرزویی دارید؛ هر فردی که جذب شما میشود یا شما او را جذب میکنید با همه خصوصیاتش در اختیار شماست، شما با اختیار خود و دریافتن اینکه او حائز شرایط دوستی با شماست او را بر میگزینید و او نیز متقابلا همین گونه شما را با شرایط خود تطبیق میدهد.
شناخت متقابل، کلید جذب
برای پیمودن هر مسیر، برای ابتکار در هر امور، برای شروع زندگی نو، برای شروع ارتباط با هر فردی نیازمند شناخت افکار و روحیات و مسائل پیرامون آن هستیم. برای پیمودن مسیر باید شناخت حاصل کنیم که در طول مسیر چه چیزی لازم است همراهمان باشد و در طی مسیر چه چیزهایی هست و مسیر چگونه است، برای ایجاد ابتکاراتی در امورات باید گزینش کنیم که پیرامون چه موضوع نیازمند اتکار هستیم، برای شروع زندگی نو باید دانست که چه چیز از گذشته باید توشه راه آینده برای پیشگیری از خطا باشد و چه نقاطی؛ نقاط اتکا و قابل بهره برداری خواهد بود، برای شروع روابط با افراد باید همه این موارد را بکار گرفت. هموار بودن مسیر شناخت و درک متقابل در شناخت دو طرف جدیترین مرحله است.
بهتر است باور داشته باشیم که ورود هر شخص به زندگی ما باعث تغییراتی در ابعاد مختلف خود و زندگیمان به وجود خواهد آمد، این تغییرات در جهت هماهنگی و پیشبرد روابط دو طرف اهمیت بسزایی دارد زیرا بر اساس این تغییرات میزان آشنایی عمیقتر و صمیمیتها افزایش مییابد.
سوق منطقی و کنترل شده این تغییرات باعث شناخت بهتر و عمیقتر خواهد شد و آیندهی روابطی که بر اساس شناخت صحیح و عمیق شکل گرفتهاند روشنتر و قابل انعطافتر خواهد بود. همان حکایت خشت اول میتواند تعمیم به شناخت اولیه نیز داشته باشد و هرچه شناخت عمیقتر و واقعیتر آیندهای به مراتب بهتر و رابطهای محکمتر.
نمیتوان از سایر عوامل دخیل که در بخش دوم اشاره شد گذشت، همچون: شخصیت و طراز اجتماعی، خانواده و اطرافیان و تمام عواملی که باعث انتخاب شروع روابط و ادامه آن میشوند و این خود ما هستیم که میزان اهمیت آنها را تعیین میکنیم.
در صورتی که روابط بر اساس تاثیراتی که از اطرافیان به وجود آمدهاند شکل گیرد در نهایت مضمون رابطه به درستی درک نخواهد شد.
حاشیههای روابط
در هر رابطهای که به هر علت شروع میشود همچون روابط دوستانه مابین کارمندان یک اداره یا روابط دوستانه بین دانشجویان یک دانشگاه یا روابط خاصتر، وجود دیدگاههای مشترک باعث بست و عمیقتر شدن آن رابطه و وجود تفاوتهای دیدگاهی در هر زمینه همچون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... میتواند باعث ایجاد قطبی منفی در جذب و ادامه رابطه باشد.
باید به این نکته توجه داشت که در هر موردی از رابطه چه دوستانه چه کاری چه دانشگاهی و همچنین عاشقانه، نباید بیش از حد به عمق مسائل پیرامون طرف مقابل پرداخت و این به این دلیل است که شاید فضای خصوصی وی مورد کنکاش ما قرار گیرد و این خود باعث بروز اتفاقات خاص قرار گیرد، البته این فضای خصوصی در روابط عمیقتر همچون روابط عاشقانه باید بسیار کوچک باشد زیرا نیاز به شناخت عمیق و واقعی در این روابط بسیار حائز اهمیت و مورد نظر است.
همانگونه که ما در یک زمان واحد میتوانیم فقط به هدایت یک اتومبیل بپردازیم، در یک زمان واحد هم میباید به آشنایی و شناخت یک نفر فکر کنیم، این به این معناست که آشناییهای متعدد بیشتر از آنکه ما را به سر منزل مقصود برساند به همان مقدار ما را از مقصد دور میکند و ما دچار تفاوت سلیقهای خواهیم شد که شاید سالها ما را درگیر خود کند و در نهایت گذر عمر فقط حاصل ما از این ابتلا شود.
پایان بخش نهایی شعری است تقدیم به دیدگان دوستان دگرباش:
آن کس که بدم گفت بدی سیرت اوست
وان کس که مرا گفت نکو خود نیکوست
حال متکلم ز کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر