بازتاب (شماره نهم، دی و بهمن 92)
بازتاب نظرات، انتقادات و پیشنهادهای خوانندگان
م.ب: میبخشید من خیلی دوس دارم نشریه اقلیت رو داشته باشم، چه جوری میتونین واسم بفرستین؟ من کیش زندگی میکنم و هزینهاش هرچی باشه پرداخت میکنم، فقط من چون به نت زیاد دسترسی ندارم نمیتونم ایمیل چک کنم، میتونین شماره تماس بدین یا از همین جا درخواست باید بدم؟
اقلیت: اقلیت یک مجله اینترنتی است و نه کاغذی، شما با استفاده از فیسبوک یا وبلاگ مجله میتوانید شمارههای مجله را تهیه کنید، همچنین با زدن یک ایمیل میتوانید شمارههای مجله را یک جا داشته باشید.
ف.س: خوشحالم که شما داخل منجم هم هستید. من 7 شماره قبلی اقلیت رو خوندم و خیلی از مطالبش استفاده کردم. امیدوارم شما و همکارانتون در ادامه راه موفق و موید باشید. نمیدونم در برنامتون هست یا نه اما چقدر خوب میشد درباره بهداشت روابط هم هر شماره به صورت جداگانه یه قسمتی داشته باشید. در قسمت معرفی مشاهیر هم ای کاش به نمونههای غیر هنری همجنسگراها اشارهای میکردید. در کل تشکر
ک.ا: من میخواهم عضو دوماهنامه الکترونیکی شما بشوم، چگونه امکانپذیر هست؟
اقلیت: چنانچه خوانندهای بخواهد شمارههای جدید اقلیت را داشته باشد، کافی است یک ایمیل به شناسه الکترونیکی اقلیت بزند و درخواست اشتراک دوماهنامه را کند تا مجله برای ایشان ارسال شود.
ک.ه: سلام، در بین مطالبی که گذاشتین موضوعی درباره پناهندگی اجتماعی هست؟ اگر هست کدوم شماره؟ مرسی
اقلیت: مجله بیشتر به مسائل مربوط به دگرباشان داخل ایران میپردازد. اما در شمارههای آینده در رابطه با پناهندگی پرونده مفصلی خواهیم داشت.
ن.د: سلام، میخواستم بدونم چه جوری میتونم برای اقلیت مطلب بفرستم؟
اقلیت: شما هر مطلبی که تمایل دارید برای ایمیل مجله در فورمت وورد word ارسال کنید تا در مجله منتشر شود.
م.آ: سلام دوستان.. بشدت نیاز به یک مشورت اخلاقی دارم..ممنون میشم اگر کمکم کنید..
مدت زیادی دنبال بی اف بودم.بیش از دو سال.در این مدت یه3/4باری سکس داشتم اما سکس فرند نداشتم چون فقط دنبال بی اف بودم.. ضمنا چون بی اف پیدا نمیشد تقریبا بیشتر این دو سال رو افسرده بودم.
اخیرا با یکی آشنا شدم ../من22سالمه اون 18سالشه/ پسر خوبیه خیلی منو دوست داره، دل نازکه ،منم دوسش دارم.اما میدونم اونی که میخوام نیست.چون از نظر روحیه و شخصیت در قواره همدیگه نیستیم.مثلا وقتی باهم راه میریم تو خیابون ،حرف کم میاریم.. و هنوز در روابط اجتماعیم بطور ناخوداگاه دنبال شخصی هستم که نیمه گم شدم باشه..طوری که از نظر شخصیت و فکر تجانس داشته باشیم.همو کامل کنیم.
به هرحال..باهم سکس داریم و چون دوستم داره ،دیگه افسرده نیستم.
من بهش وفادار هستم اینو بهش گفتم .اما اون انتظار بی افی داره..ولی من از این لفظ دوری میکنم.
و همیشه این دلهره تو دلم است که اگر در این حین کسی که نیمه گم شدم است رو پیدا کنم..و با این دوستم کات کنم ، احساس خیانت بهم دست میده .و این از همین الان آزارم میده.
از طرف دیگه رابطه ای که باهاش دارم باعث شده افسردگیم از بین بره و اگر بخوام باهاش کات کنم به دوزخ تنهایی برمی گردم.یه بار بهش گفتم فعلا فقط ترای هستیم و ناراحت شد..
بنظرتون راه صحیح چی است..
راهی که عاقبت..نه من بکسی خیانت کنم و وقتی هم که مطمئن شدم کسی که میخوام رو پیدا کردم نه به این دوستم ضربه وارد بشه.
تشکر
جوابیه هوداد، روانشناس بالینی: در هر رابطه ای دو طرف انتظاراتی دارن از هم که باید صادقانه گفته بشه و در صورتی که امکان برآورده شدن اون انتظارات هست رابطه ادامه پیدا بکنه. با توجه به اینکه دوست شما ازتون انتظار بی افی داره اما شما در دلتون به دنبال نیمه گم شده خودتون هستین، باید این رو بهش بگین تا اون هم مطلع باشه از نیت قلبی شما. دو تا اتفاق میفته، یا تصمیم میگیره علی رغم این مسئله به رابطش با شما ادامه بده، و یا اینکه تصمیم میگیره رابطش رو با شما قطع بکنه. اگر ادامه بده که شما به مقصود خودتون رسیدین و ضمن با صداقت موفق شدین که این رابطه رو برای محافظت از خودتون دربرابر تنهایی حفظ بکنین، اما اگر تصمیم گرفت از شما جدا بشه، گرچه تنهایی بعدش برای شما خیلی سخت خواهد بود، اما همیشه به خودتون افتخار خواهید کرد که از نظر احساسی بهش خیانت نکردین و باهاش صادق بودین حتی زمانی که میدونستین ممکنه به ضرر شما تمام بشه. نهایتا تصمیم با خود شماست دوست عزیز.
س.ت: در مورد خاطره آشکارسازی با نریمان، شماره ششم سرویس راز اقلیت، میخواستم بگم این متن یا غیر واقعی و تخیلی هستش یا شما هنوز از یک خانواده سنتی ( سنتی در ایران در کنار مذهبی همراه است) تعریف درستی ندارید.
پاسخ یکی از خوانندهها، ک.م: شاید باور این ماجرا در بعضی موارد سخت باشه، اما مطمئنا کاملا محال و غیر قابل باور نیست؛ دست کم یکی مثل من خوب حسش می کنه، چون خودش مشابه این ماجرا رو از سر گذرونده
ی.ه: میخواستم به ابراهیم.ب نویسنده مطلب «دردنامه» در باشگاه نویسندگان شماره ششم منتشر شده بگم عزیزم کسی که سوال بعد از سلامش سایز فلان شما بوده رو بهتره خود شما قبل از اینکه اون حرف اضافه تری بزنه صحبتت رو باهاش قطع کنی. نه اینکه ناراحت شی که چرا بدون گفتن دلیل اون دیگه جوابم رو نداد
ب.م: پیرامون مطلب «توالتنویس شهر تنهاست» از آرش سعدی که در پرونده ویژه شماره پنجم منتشر شده میخواستم بگم یعنی واقعا مشکل ما این اسم گذاری هاست ؟حال بر فرض که تمام همجنسگرایان به خود بگویند دگر باش -یا هر اسم زیبای دیگری شما روی آن اسرار دارید- به نظر شما این تغییر دردی از تنهای ،انزوا ،طرز تفکر ویا حتی جبر حاکم ایجاد میکند . البته به این موضوع واقفم که تلاش شما فرا تر این مقاله است و همیشه تلاش صمیمانه ی شما برای من قابل احترام است ولی با این وجود از تمرکز شما بر روی این تغییر اسم متعجبم.
جوابیه آرش سعدی: نه قطعا با یک اسم گذاری حل نمیشود. از نظر من، خیلی بیشتر از یک اسم و رسم باید کار کرد. اما معتقدم که از کانال زبان و ادبیات میشه به طور خیلی تاثیرگذاری کار انجام داد.
م.ع: در مورد جزوه فرزندان ما که ترجمه وارتان پاکباز هست و در شماره چهارم منتشر شده خواستم بگم اﺷﻜﺎﺭ ﺳﺎﺯﻱ ﻛﺎﻣﻼ ﺑﺴﺘﮕﻲ ﺑﻪ ﺑﺎﺯ ﻳﺎ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺩاﺭﻩ...ﻭﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﺑﺴﻴﺎﺭﻱ اﺯ ﻣﻮاﺭﺩ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻧﺪ اﻳﻦ اﺷﻜﺎﺭﺳﺎﺯﻱ ﺑﺮاﻱ ﻓﺮﺩ ﺧﻂﺮﻧﺎﻙ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻪ اﺯ ﻧﻆﺮ ﻓﻴﺰﻳﻜﻲ ﻭﭼﻪ اﺯ ﻧﻆﺮ ﺭﻭﺣﻲ.....ﻣﺎ اﻻﻥ ﺩﺭ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﻱ ﺧﻴﻠﻲ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ﻫﻢ اﻳﻦ ﻣﺸﻜﻞ ﺭﻭ ﺩاﺭﻳﻢ...ﻓﺮاﻧﺴﻪ...اﻣﺮﻳﻜﺎ ﺩﺭ اﻛﺜﺮ اﻳﺎﻟﺘﻬﺎﺵ..... ﻭﭼﻪ ﺑﺴﺎ اﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﻫﻤﺠﻨﺴﮕﺮا ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﻓﺮاﺭ اﺯ ﻛﺸﻮﺭ ﺷﺪﻥ, ﻭﺗﺮﻧﺴﻬﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻫﺎﻱ ﺗﻬﺮاﻥ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺗﻦ ﻓﺮﻭﺷﻲ ﻣﻴﺸﻮﻧﺪ ﺗﺎ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺯﻧﺪﮔﻴﻪ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﺎﻣﻴﻦ ﻛﻨﻨﺪ, ﭼﻮﻥ اﺯ ﺧﺎﻧﻮاﺩﻩ ﻃﺮﺩ ﺷﺪﻥ...
....................................
نکاتی پیرامون مجله ماها و هومان
پس از مصاحبه با واراند، سردبیر مجله ماها، در شماره هشتم اقلیت که به مناسبت تولد آن مجله صورت گرفته بود، نکاتی روشنتر شد که در این راستا اقلیت تصمیم گرفت تا خلاصهای از «مصاحبه با بابک» را که در شماره هشتم مجله ماها به منظور فعالیتهای گروه هومان منتشر شده بود، بازنشر دهد.
گروه سردبیری
با بخشی از تاریخ خود آشنا شویم
مصاحبه با بابك، از فعالان سابق گروه هومان
(گروه دفاع از حقوق همجنسگرایان ایران)
اكثر ما اسم گروه هومان را اینجا و آنجا شنیدهایم. تاریخ گروه هومان و مبارزات و تلاشهای آن بخشی از
تاریخ همجنسگرایان ایران و مبارزات آنهاست و نباید گذاشت كه تاریخ ما فراموش شود. اما هومان چه بود؟ چطور شكل گرفت؟ چه كاری میكرد؟ اعضا آن چه كسانی بودند؟ چه اهدافی داشت؟ چرا منحل شد و... همه اینها سئوالاتی بودند كه باید پاسخی برای آنها مییافتیم. بابك یك همجنسگرای ایرانی است كه در اروپا سكونت دارد. او از فعالان گروه هومان بوده و به ایران هم رفت و آمد میكند. مدتی پیش فرصتی پیش آمد تا پای صحبت ایشان نشسته و سئوالات خود را مطرح كنیم.
ماها
كی و چرا از ایران خارج شدید؟
من جزو یكی از اقلیتهای دینی تو ایران هستم، به دلیل فشار زیادی که به من وارد میشد، از كشور خارج شدم. اما از چند سال قبل به این طرف شروع كردم به رفت و آمد به كشور. چون كشورم را دوست دارم و دلم میخواهد شرایطی پیش بیاید كه بتوانم برای همیشه در ایران سكونت كنم.
شما گویا از بچههای فعال گروه هومان بودهاید. چطور شد كه هومان را تشكیل دادید؟
بلافاصله بعد از سختگیریها نسبت به همجنسگرایان در ایران شروع شد. هرچند که پیش از انقلاب نیز سختگیریها و اعدام همجنسگرایان زیاد بود.
شما میتوانید با مراجعه به آرشیو روزنامههای بعد از انقلاب، اطلاعیههای دادستانی و كمیتهها و پاسداران انقلاب درباره دستگیری و حتی اعدام همجنسگرایان را در آنها پیدا كنید. خوب این سركوبها در خارج از كشور و به خصوص در بین همجنسگرایان كشورهای غربی بازتاب خیلی گستردهای داشت و همه شوكه شده بودند و سازمانهای همجنسگرایان غربی تظاهرات زیادی در حمایت از همجنسگرایان ایران و در اعتراض به اعدام ها، در مقابل سفارت ایران در كشورهای گوناگون برگزار كردند كه به صورت جسته و گریخته (و البته جهت دار) در روزنامههای داخل هم منعكس میشد.
در سال 1368 وقتی سازمان ایلگا كنفرانس جهانی خودش را در استكهلم پایتخت سوئد برگزار كرد یكی از مباحث جانبی كنفرانس مسئله اعدام همجنسگرایان ایران بود و در روز پایان كنفرانس هم یك راهپیمایی برگزار كردند كه سخنرانان به موضوع ایران هم اشاره كردند و گویا یكی از بچههای ایرانی هم در آنجا حضور داشته. بعد از این بود كه جرقه دست زدن به یك حركت جمعی از طرف همجنسگرایان ایران زده شد و مدتی بعد یكی از بچههای گی ایرانی مقیم سوئد مطلبی در یك روزنامه گیهای سوئد نوشت و از ایرانیان گی كه ممكن بود خواننده آن روزنامه باشند درخواست كرده بود كه با ایشان تماس بگیرند و به دنبال آن یك سری تماسها برقرار شد كه نتیجه آن اولین نشست مؤسسان گروه هومان بود و دقیقا یادم میآید كه آن روز مصادف بود با روز شنبه 27 بهمن ماه 1369. من هم در آن نشست شركت كرده بودم و تعداد كل حاضرین هم 12 پسر و یك دختر بود كه یكی از این 13 نفر هم ساكن نروژ، كشور همسایه سوئد بود. این اولین نشست، در ساختمان صلیب سرخ در شهر استكهلم برگزار شد چون در آن زمان یكی از بچههای همجنسگرای ایرانی در بخش اطلاعرسانی درباره اچآیوی و ایدز این سازمان كار میكرد و او توانست اتاقی مجانی برای جلسه بگیرد.
نتیجه آن نشست شما چه بود؟
در آنجا درباره ضرورت تشكیل یك گروه برای ایرانیان همجنسگرا و اهمیت آن بحث شد و بعد از توافق سر اسم گروه و اینكه چه كارهایی باید انجام دهد هم توافقاتی صورت گرفت كه عمده آنها از این قرار بود: تعیین اسم گروه هومان (گروه دفاع از حقوق همجنسگرایان ایران)، تصویب یك اساسنامه و تعیین یك هیئت مدیره 3 نفره، كه یكی از وظایف هیئت مدیره تهیه یك آدرس پستی برای گروه، افتتاح یك شماره حساب، تماس مرتب با اعضا، تشكیل جلسه سالانه و انتخابات جدید و انتشار یك مجله به عنوان ارگان گروه و تلاش برای دور هم جمع كردن همجنسگرایان ایرانی در خارج از كشور بود كه به عنوان صدای كل همجنسگرایان ایران در داخل و خارج باشد و بتواند در آینده به شكلی با بچههای داخل هم تماس برقرار كند و در آگاهیرسانی و متشكل شدن بچههای داخل كمك كند.
بعد از آن شروع كار چطور بود؟
تهیه آدرس كار سختی نبود، چون در عصر روزی كه كنفرانس پایان یافت سخنگوی سازمان همجنسگرایان سوئد كه از جریان باخبر شده بود، از همه شركتكنندگان برای یك نشست دوستانه دعوت كرد و در آن نشست اعلام كرد كه سازمان آنها با تمام وجود از حركت ما حمایت میكند و برای شروع كار ما میتوانیم روی حمایت آنها حساب كنیم. در نتیجه مسئله آدرس هومان خود بخود حل شد و ما توانستیم از آدرس پستی آنها استفاده كنیم، چون آنها ساختمان بزرگی در مركز شهر استكهلم دارند. همچنین ما برای شروع كار به بودجه نیاز داشتیم كه تقاضانامهای برای حمایت مالی هم به آنها تحویل دادیم و چیزی حدود 2 هزار كرون به ما كمك كردند كه پول حداكثر 2 آگهی را میداد. خود اعضا هم حق عضویت سالانه خودشان را پرداخت كردند. بعد از آن هیئت مدیره یك آگهی درباره تشكیل گروه هومان و آدرس آن به زبان انگلیسی نوشت و آن را برای تعداد زیادی از مجلات همجنسگرایان در كشورهای مختلف ارسال كرد (آن روزها اینترنت نبود) كه بعضی از آنها استقبال كرده و خبر تشكیل یك گروه ایرانی همجنسگرایان را چاپ كردند. همین باعث شد كه تعداد كمی از ایرانیان گی در كشورهای دیگر از جمله آمریكا، كانادا، انگلیس، آلمان و فرانسه با ما تماس گرفتند. دقیقا یادم نیست، ولی نتیجه همین تماسها بود كه بعدا جلسهای با شركت دوستانی از كشورهایی كه گفتم با شركت خود بچههای ساكن سوئد، در استكهلم تشكیل شد و همین بچهها در برگشت به كشور محل سكونت خود هر كدام شعبه گروه هومان را درآن كشور تاسیس كردند كه بعضی بیشتر و بعضی كمتر موفق بودند.
انتشار مجله ارگان گروه به اسم مجله هومان كه با حداقل امكانات و خیلی ابتدایی تهیه و پخش میشد كم كم وضع بهتری به خود گرفت و ما توانستیم از انستیتوی بهداشت سوئد برای انتشار این مجله تقاضای بودجه كنیم. این انستیتو از دولت مستقل است ولی دولت سوئد سالانه پولی در اختیار آن میگذارد تا به سازمانها و گروههای غیرانتفاعی كمك كند.
سازمان همجنسگرایان سوئد كه تا حدودی در این انستیتو نفوذ دارد ما را با آن آشنا كردند و بودجهای كه این موسسه سالانه در اختیار هومان میگذاشت به ما امكان داد تا مجله را با كیفیت بهتری تهیه و منتشر كنیم. البته این را هم بگویم كه بودجهای كه به هومان داده میشد كفاف همه فعالیتها را نمی داد. مثلا زنگ زدن به خارج و تماس با بچههای كشورهای مختلف، یا مسافرت یا...، همه بچهها از جیب خودشان پرداخت میكردند، چون ما سالانه گزارش كاملی از اینكه بودجه تحویل گرفته شده صرف چه كارهایی شده را میبایست به آن انستیتو گزارش میدادیم و در صورت تائید آنوقت میتوانستیم برای سال بعد درخواست بودجه كنیم. تا یادم نرفته این را هم بگویم كه مؤسسهای در نروژ هم به شعبه هومان در آن كشور كمك محدودی میكرد و بچههای هومان در لس آنجلس آمریكا جشنهایی همراه با صرف غذا برگزار میكردند كه تعداد زیادی در آن شركت میكردند و پول بدست آمده از طریق فروش بلیط ورودی صرف مخارج گروه میشد.
گفتید كه هومان تلفن مشاورهای هم داشت. ممكنه بیشتر توضیح دهید؟
بله هومان مدتی بعد از شروع فعالیت یك خط تلفن به اسم سنگ صبور هم راه انداخت كه در سوئد بود و روزهای چهارشنبه به مدت 2 ساعت باز بود كه یك نفر پشت آن مینشست و افراد همجنسگرای ایرانی، چه از سوئد و چه خارج از سوئد كه سئوالی درباره همجنسگرایی یا ایدز یا هر مشكلی داشتند میتوانستند زنگ بزنند و درد دل كنند یا راهنمائی شوند. البته گاهی دوستان یا افراد خانوادههای همجنسگرایان هم زنگ میزدند تا اطلاعاتی درباره همجنسگرایی بدست آورند. تلفن سنگ صبور تا سالهای آخر فعالیت هومان كار میكرد ولی بعدا تعطیل شد.
به غیر از تلفن سنگ صبور و انتشار مجله، هومان چه فعالیتهای دیگری داشت؟
تشكیل جلسات هیئت مدیره، جواب دادن به نامههایی كه میرسیدند، پست كردن مجله به تعداد زیادی از ایرانیان (چندین نسخه هم به داخل كشور ارسال میشد)، برگزاری جشنها به مناسبت نوروز، شركت در جشن پراید همجنسگرایان سوئد در استكهلم و یك بار هم در پاریس، سعی در ایجاد شعب گروه در كشورهای مختلف و كمك به تقویت شعب موجود، چاپ آگهی برای مجله هومان و تلفن سنگ صبور در نشریات و مجلات ایرانی، همه اینها ازجمله فعالیتهای گروه بود.
شما در صحبتهای خصوصی از فریدون فرخزاد صحبت كردید. ممكنه این مسئله را برای خوانندگان بیشتر توضیح بدین؟
فریدون فرخزاد، یك شومن تلویزیون و یك همجنسگرای علنی بود و همه این را میدانستند. فریدون قبل از انقلاب در آلمان تحصیل و كار میكرد ولی بعد از انقلاب به ایران آمد كه مدت چندانی طول نكشید و دوباره به آلمان برگشت (با توجه به شرایط بعد از انقلاب). فریدون مثل خواهرش (فروغ فرخزاد) اهل شعر و ادب هم بود و كتاب شعر هم به فارسی چاپ این «در نهایت جمله آغاز است عشق» كرده از جمله كتاب شعر است كتاب را فریدون به دوستش سعید محمدی تقدیم كرده.
او در یك برنامه رادیویی نهضت مقاومت كه در آن زمان از كشور مصر به فارسی و برای ایران برنامه پخش میكرد همكاری داشت و مرتب به مصر رفت و آمد داشت. او همچنین برنامه های شوهای خود را در كشورهای مختلف كه ایرانیان پناهنده در آنجا بودند اجرا میكرد. در جریان تماسهای اولیه برای تشكیل گروه هومان، یكی از دوستان با ایشان تماس گرفت كه فریدون استقبال كرد، ولی به دلیل مشغولیت خودش در فعالیتهای سیاسی و شوهایی كه اجرا میكرد، امكان شركت عملی در فعالیتهای هومان را نداشت. به فاصله خیلی كوتاهی بعد از تشكیل گروه، متاسفانه فریدون در خانه خودش در آلمان به قتل رسید كه هنوز معلوم نیست عامل یا عاملان قتل چه كسانی هستند. جالبه كه فریدون در شوهای خودش گرایش جنسیاش را هم ابراز میكرد و همه میدانستند كه او همجنسگرا است. یكی از آرزوهای فریدون این بود كه به ایران برگردد و بتواند به عنوان نماینده مجلس انتخاب شود و در آنجا مسائل و حقوق همجنسگرایان را دنبال كند.
فعالیت هومان چه تاثیری در بین بقیه ایرانیان مقیم خارج داشت؟
برداشت من این است كه هومان در موقعیت خیلی مناسبی شروع بكار كرد. این سئوال مطرح شد كه چرا ما آزادی، حقوق بشر و دمكراسی اینجا را در ایران نداریم؟ آیا تقصیر از حاكمان ما است یا از فرهنگ ما؟ آیا این به خاطر وجود فرهنگ غیر دمكرات در جامعه است؟ چرا مردم ما نبود دمكراسی را تحمل میكنند و... همین سئوالات باعث شد كه نسخههای قبلی كنار نهاده شوند و كم كم همه چیز مورد نقد و پرسشگری قرار گیرد. تازه كشورهای معروف به اردوگاه سوسیالیست كه شامل شوروی و كشورهای اروپای شرقی میشد هم از هم پاشیده شد و این خودش بحران فكری نیروهای سیاسی، روشنفكران و فعالان فرهنگی ایرانی مقیم خارج را دوچندان كرد، بار و غم غربت و احساس رانده شدن از وطن هم بود. همه اینها زمینه طرح مسائل جدید، از جمله نقد نگاه سابق به همجنسگرایی را هموار كرد و به همین دلیل اعلام تشكیل گروه هومان و فعالیتهای آن با مانع و برخورد جدی از طرف هموطنان خارج مواجه نشد و در ابتدا همه تقریبا سكوت كردند تا اینكه كم كم یخها آب شد و اینجا و آنجا شروع به نوشتن درباره مسئله كردند. برای نمونه، كیهان لندن كه یك روزنامه با كیفیت و در بین ایرانیان خارج رواج دارد و در همه كشورها خوانده میشود، تا چندین سال از چاپ یك آگهی برای هومان (حتی پولش را هم میدادیم) خودداری میكرد. گروهها و مجلات فرهنگی ایرانی در خارج هم هر كدام به شكلی اخبار مجله هومان یا نامههای همجنسگرایان كه برایشان ارسال میشد را چاپ میكردند، اما گروههای سیاسی ایرانی ابتدا با احتیاط برخورد كرده و فقط سكوت كردند، اما سالها بعد متوجه شدند و برای اولین بار در تاریخ، اصل دفاع از همجنسگرایان را وارد برنامه خود كرد كه این یك پیروزی بزرگی بود. «راه كارگر ایران» یك گروه چپ بنام بود و مجله هومان هم مصاحبهای با آنها ترتیب داد. بعد از آن سه چهار گروه دیگر هم همین كار را كردند و امروز دیگر گروهی نیست كه با همجنسگرایی مخالفت كند. حتی نیروهای مذهبی دور و بر بنی صدر، رئیس جمهور سابق كه در خارج هستند هم به شكلی آزادی جنسی را وارد برنامه خود كردهاند.
آیا اعضا و فعالان هومان بیشتر پسران و مردان همجنسگرا بودند یا زنان و دختران لزبین هم در آن نقش داشتند؟
همانطور كه گفتم در اولین جلسه تشكیل هومان یك زن حضور داشت، بعدا تعداد بیشتری از زنان و دختران لزبین با هومان آشنا شدند و بچهها واقعا تلاش كردند این خانمها را قانع كنند كه بیایند و در گروه مسئولیت به عهده بگیرند، ولی این تلاش به جایی نرسید. تنها یك دختر لزبین به مدت دو سه سال، در بخش مالی گروه فعالیت زیادی داشت و خیلی كمك كرد و یك سالی هم در هیئت مدیره آن فعال بود، ولی این خانم كه تا امروز هم با هم دوست هستیم، هیچ مطلب یا مقالهای در مجله هومان ننوشت، حتی ترجمه هم نكرد و دلیلش را علاقه نداشتن عنوان میكرد.
ولی گویا یكی از انتقادات وارد شده به هومان این بوده كه به قول معروف مردسالار بوده و بیشتر درباره مردان و پسران گی مینوشته تا دختران و زنان لزبین؟
من توی مجله هومان نقشی نداشتم و هیچ مطلبی هم ننوشتم، ولی در ارتباط تقریبا نزدیكی با سردبیران و دست اندركاران مجله داشتم و این را صددرصد مطمئن هستم كه بدون استثنا هر مطلبی درباره لزبینها یا كلا زنان به مجله هومان میرسید، آن را چاپ میكردند. دلیلش هم این بود كه میخواستند مجله و گروه را از صرفا گی بودن در بیاورند. من یادم هست كه برای انجام مصاحبه با یك خانم لزبین چقدر بچهها زور زدند ولی تا آخرش هم حاضر به مصاحبه نشد، خوب وقتی خود لزبینها عقب مینشینند طبیعی است كه مجله بیشتر مردانه میشود.
به این دلیل من با مردسالار بودن هومان و مجله آن موافق نیستم و علت اصلی را ضعف فعالیتی زنان و دختران لزبین میدانم. حالا گیریم كه هومان مردسالار بود، خوب چرا خود زنان لزبین دور هم جمع نشدند و كاری نكردند؟ اینجاست كه ضعف فعالیتی آنها روشن میشود. بد نیست بدانید كه تقریبا همزمان با تشكیل گروه هومان، تعدادی از لزبینهای ایرانی در ایالت كالیفرنیا در آمریكا گروهی بنام حاشا برای خود درست كردند، ولی چندان طولی نكشید كه از هم پاشید ولی هیچوقت دلیل از هم پاشیدگی آن را اعلام نكردند.
یك چیز دیگر را هم دوست دارم اضافه كنم كه شاید این یك اشكال كلی ما باشد. و آن این است كه وقتی چند نفری دور هم جمع میشوند و سعی میكنند بر اساس اطلاعات نسبی خودشان كاری بكنند، طبیعی است كه كارشان خالی از نقص و اشكال هم نباشد. ولی همینكه اراده كردهاند و زور میزنند و وقت میگذارند خودش كلی ارزش دارد. حالا من نوعی گی یا لزبین، وقتی میبینم كه حركتی شروع شده، نباید از دور بنشینم و هی انتقاد كنم.
باید بروم جلو بگویم حركت شما درست است اما این ضعف و اشكال هم دارد و من یك گوشه كار را میگیرم كه این ضعف كه به نظر خودم عمده هست را رفع میكنم. بعضی از افراد متاسفانه اینكار را نمی كنند بلكه هی دورادور انتقاد میكنند و همین چند نفری كه زور میزنند را هم دلسرد میكنند. در جایی خواندم كه به مجله شما هم انتقاد شده بود و درست همان انتقادات وارده به هومان را به شما هم نسبت داده بودند.
با خودم گفتم اینها باز سر و كلهشان پیدا شده تا افراد را دلسرد كنند. حالا همان افرادی كه به هومان انتقاد میكردند، تا به حال چند مطلب درباره زنان و لزبینها برای خود شما فرستادهاند كه چاپ نكردهاید؟ چقدر مجله شما را معرفی كرده اند؟ هیچی. آیا ارزش مجله شما از فلان سایت ایرانی كه یك مطلب نیم بند درباره مسئله جنسی نوشته كمتر است كه به فلان و بهمان سایت غیر گی لینك میدهند، ولی به مجله شما نه؟ حالا مجله شما هم حتما بدون اشكال نیست، ولی همانطور كه خودتان بهتر میدانید، توان و دانش و نیروی شما در همین حد است. آیا بهتر نیست كه به جای دور نشستن و گفتن لنگش كن، افراد بیایند و یك گوشه كار مجله كه فكر میكنند نقص دارد را بگیرند و كمبودها را رفع كنند؟ و یا با ارسال مطالب و ترجمه و... ضعفها و كمبودها را جبران نمایند؟ ولی میبینید كه نه، این دسته از افراد همان حرفه خودشان یعنی انتقاد از راه دور را ترجیح می دهند، ولی جای خوشحالی است كه تعداد این افراد زیاد نیست و من خوشحالم كه بنا به صحبت خودتان در مورد مجله شما وضع بهتر است و لزبینها به خصوص در تهران به همكاری با مجله رو آوردهاند.
چطور شد كه هومان به فعالیتهایش خاتمه داد؟
این سئوال جواب طولانی لازم دارد و امیدوارم حوصله شنیدن داشته باشید، چون به نظر من مهم است كه آیندگان این چیزها را بدانند.
از ابتدای فعالیت هومان، تنها چند نفر محدودی در اروپا فعالیت جدی داشتند، زور میزدند، تماسها را برقرار میكردند، دنبال جمع آوری كمك مالی برای انتشار مجله بودند، خود مجله را سردبیری میكردند و مطلب می نوشتند و... خوب هر كسی بعد از یك مدت فعالیت خسته میشود و احتیاج به استراحت دارد یا دوست دارد كه دیگران هم بیایند و مسئولیت قبول كنند. از طرف دیگر، دختر لزبینی كه در شعبه هومان در آمریكا فعالیت میكرد و یك لزبین دیگر كه دورادور با هومان تماس داشت، مرتب انتقاد میكردند كه هومان مردانه هست و به زنان لزبین توجه نمیكند. به همین دلیل در ماه اكتبر 2001 جلسهای در آمریكا برگزار شد كه دو نفر از بچههای اروپا هم در آن شركت كردند. قبل از آن، تمام جلسات هومان در سوئد برگزار میشد.
از صحبتهای مقدماتی قبل از جلسه هم قرار بر این بود كه همه چیز به عهده برگزاركنندگان جلسه در آمریكا واگذار شود، از جمله تصمیم گرفتند كه جلسه باز باشد و هر كس میخواهد شركت كند، ولی ذهنیت این بود كه این بار فرصت و امكانی فراهم شود تا لزبینها كه این همه شاكی بودند بیایند و خودشان آنطور كه میخواهند تصمیمات و دستور جلسه را پیش ببرند.
از همان ابتدای جلسه، یكی از آن دخترانی كه ادعا میكرد عضو هومان نیست ولی در كنار هومان هستش، این مسئله را مطرح كرد كه كلا اسم هومان باید عوض شود و به جای اسم هومان (گروه دفاع از حقوق همجنسگرایان ایران)، باید اسم گروه فراهنجارهای ایرانی را انتخاب كنیم یا چیزی شبیه این كه دقیق یادم نیست ولی از آنجا كه هدف راضی كردن افراد و تشویق آنها به همكاری بود حاضرین قبول كردند كه اسم پیشنهادی پذیرفته شود. بعد از آن همان دختر بلافاصله پیشنهاد داد كه باید كل اساسنامه هومان را هم عوض كنیم و یك سری پیشنهادات هم آورده بود. این دو مسئله باعث بحثهای زیادی شد و به خصوص دو نفری كه از اروپا رفته بودند با پیشنهاد تغییر اسم و اساسنامه مخالف بودند و بحثهای مفصلی هم در گرفت. در وقت استراحت، یكی از بچههای (مرد) ساكن آمریكا گفت اساسنامه و اینكه چه چیزی در آن نوشته شود مهم نیست، مهم این است كه افراد مسئولیت بگیرند و كار كنند و از آنجا كه ما می خواهیم و دوست داریم كه این بار لزبینها مسئولیت بیشتری بگیرند، پس بهتر است با اساسنامه و اسمی كه خودشان پیشنهاد میكنند موافقت شود، چون در آن صورت برای گرفتن مسئولیت رغبت بیشتری هم خواهند داشت. در نتیجه تمام پیشنهادات آنها درباره اسم و اساسنامه پذیرفته شد.
بعد نوبت انتخاب هیئت مدیره جدید رسید. وقتی افراد داشتند خود را كاندید میكردند یا دیگران را كاندید میكردند، یكی از حاضرین، همان دختری كه خودش را عضو هومان نمیدانست و پیشنهاد تغییر اساسنامه و اسم هومان را هم داده بود، كاندید كرد ولی در كمال تعجب جواب داد كه من عضو هومان نیستم و نمیخواهم در فعالیتهای گروه شركت مستقیم داشته باشم. این برخورد آب سردی بود كه روی حاضرین ریخته شد. ای بابا، تو كه این همه برای تغییر اسم و اساسنامه زور میزدی و همه هم به این دلیل قبول كردند كه دیگه هومان به مردانه بودن متهم نشود، قبول كردند و حالا هم اسم و هم اساسنامه همان چیزی است كه میخواستی، پس چرا نمیآیی مسئولیت بگیری؟ مگر قبلا نمیگفتید كه هومان مردانه است پس چرا تو كه لزبین هستی كاندید نمیشوی كه هومان از مردانه بودن خارج شود؟ كلی بحث در این باره هم صورت گرفت ولی بینتیجه بود.
این چیزها هم باعث افسردگی و هم ناراحتی فعالان قبلی شد و بچههای اروپا گفتند ما مسئولیتی نخواهیم گرفت. با این اسم و اساسنامه جدید ما احساس غریبی میكنیم و چون بعد از سالها فعالیت احتیاج به استراحت داریم و گروه نیازمند نیروهای تازه است، ما مسئولیتی نمی گیریم، اما به خاطر اهمیتی كه برای بودن گروه قائل هستیم قول میدهیم كه با افراد هیئت مدیره جدید هر گونه كمك و همكاری بكنیم. سرتان را درد نیاورم، در پایان كار چند نفر مسئولیت گرفتند كه شامل سه زن و دو مرد میشد و آن دختری كه خودش را عضو نمیدانست هم قول داد كه كمك كند ولی بدون آنكه عضو هیئت مدیره باشد كه بعد از آن هیئت مدیره جدید كه همه به جز یك نفر ساكن آمریكا بودند، تماسها و فعالیتها را ادامه ندادند. البته یادآوری كنم كه آن خانمی كه گفتم، شماره 18 مجله هومان (آخرین شماره مجله) را در همان حول و حوش زمانی سردبیری كرد كه در سخن سردبیر باز هم یك سری انتقادات قدیمی به هومان و مردانه بودن و... تكرار كرد و بعد از آن دیگر شماره جدید چاپ نشد، چرا كه هیئت مدیره جدید همانطور كه گفتم تماسها را ادامه نداد. اما زمانی تیر خلاص به هومان شلیك شد كه بعضی از بچههای مقیم آمریكا (از جمله همین خانمی كه شماره 18 را سردبیری كرد)، در آخر همان جلسه عنوان كردند كه در هومان نباید به داخل ایران كار داشته باشیم و گروه هومان فقط باید به عنوان یك گروه خارجی در امریكا و اروپا در كنار اقلیتهای جنسی و گروههای زنان و صلح و حقوق بشر كار كند. در حالی كه كلا فلسفه تشكیل هومان از همان ابتدا این بود كه با جمع كردن همجنسگرایان ایرانی در خارج، انتشار مجله به زبان فارسی، زدن وب سایت فارسی و غیره، بتواند در داخل تاثیر بگذارد و به مرور با بچههای داخل تماس برقرار كند و فعالیتها را در داخل به پیش ببرد و تمام فعالیتهای قبلی هومان هم در همین مسیر بود، چون هدف نهایی هم همین بود كه وضع همجنسگرایان در داخل كشور بهبود پیدا كند، وگرنه همجنسگرای آمریكایی یا اروپایی خودش خیلی جلوتر از ماست و اگر من ایرانی مقیم اروپا به ایران كار نداشته باشم، دیگر چه لزومی هست كه گروه ایرانی تشكیل بدهم یا با یك ایرانی مقیم آمریكا تماس بگیرم و با او همكاری كنم؟ خیلی راحت میتوانم به عنوان یك شهروند یك كشور اروپایی در همین گروههای موجود در كشور محل سكونتم وارد فعالیت شوم و بچههای اروپا كه این را دیدند، كلا از گروه كنار گرفتند و به این طریق هومان هم متلاشی شد.
ولی هنوز هم یك سایتی به اسم هومان الای وجود دارد؟
من با هر سایت و وبلاگ و مجلهای كه به شكلی به مسائل همجنسگرایان بپردازد موافقم، گیرم كه كلی اشكال هم داشته باشد یعنی بودن را بر نبودن ترجیح میدهم، چون بهتر از هیچی است، اما دایر بودن سایتی به اسم هومان الای را واقعا توهین به گروه سابق هومان و اهداف آن میدانم و ایكاش فرد یا افراد پشت این سایت اسم سایت خودشان را عوض كنند و از اسم هومان سوء استفاده نكنند. چون هومانی دیگر وجود ندارد و هومان به بخشی از تاریخ گذشته فعالیت همجنسگرایان ایران تبدیل شده.
این سایتی كه به اسم هومان الای هستش در واقع از اسم و شهرت هومان سوء استفاده كرده و آن را بیجهت پشتوانه و اعتباری برای خود كردهاند. شما ببینید در این سایت چند مطلب جدید نوشته شده؟ تمام این سایت شامل چندین مقاله و مطلب هستش كه چندین سال قبل نوشته شدهاند؛ یعنی زمانی كه سایت اصلی هومان در اروپا فعالیت میكرد در آن سایت قرار داشتند و وقتی هومان در اروپا كارش را تمام كرد، اینها بلافاصله همان مطالب را كپی كرده و در سایت خود گذاشتند و بعد از آن حتی یك مطلب جدید هم در سایت خود ننوشتهاند. شاید متوجه شدهاید كه اینها در سایتهای خود مثلا سازمان پیجیالاو یا مجله شما یا وبلاگهای بچههای داخل را معرفی نمیكنند هم به نظر من یك بخش عمده آن به همین دلیل است كه آنها اعلام كردهاند كه كاری به ایران ندارند و این درست برعكس اهداف و فعالیتهای هومان هست و به این دلیل هم معتقدم كه اینها صرفا از اسم هومان سوءاستفاده كرده و میكنند.
در مورد ساویز شفایی بگوئید گویا ایشان خیلی فعال بودهاند؟
طبق اطلاعاتی كه من بعد از شروع همكاری ساویز با هومان بدست آوردم، ایشان در سال 1356 كه در دانشگاه شیراز بوده، برای اولین بار گویا درباره همجنسگرایی در آن دانشگاه صحبت كرده ولی نه متن سخنرانی و نه نوشته ایشان را ندیدهام. ساویز بعدا به آمریكا میرود و با گروههای مختلفی، از گروههای طرفدار صلح و محیط زیست گرفته تا گروههای طرفدار حقوق زنان، تا گروههای مدافع حقوق همجنسگرایان، فعالیت میكند.
حدود سه سال بعد از شروع فعالیت هومان هم با ما تماس گرفت و یك تنه شعبه هومان در فلوریدای آمریكا را به وجود آورد و از منطقه كالیفرنیا كه در واقع اولین شعبه هومان در آمریكا در آنجا شكل گرفت بسیار دور بود. ساویز یك امكان و توان بسیار خوبی برای هومان بود، به خصوص كه علنی بود و از اینكه با مجلات و روزنامهها مصاحبه كند و از او عكس بگیرند یا در كنفرانسها به عنوان نماینده هومان شركت كند هیچ واهمهای نداشت. خوبی دیگر ساویز علاقه و آشنایی او با ادبیات بود كه در رساندن پیام همجنسگرایان از زبان خودش به او كمك میكرد. ساویز شماره 14 مجله هومان را سردبیری كرد (سردبیری مجله هومان تا حدودی به صورت ادواری بود و سعی میشد كه هر شماره را یك نفر سردبیری كند تا نظرات هر چه بیشتری مجال طرح شدن داشته باشند)، ساویز همچنین به عنوان نماینده هومان و به اتفاق مادرش در چهاردهمین كنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایران در آمریكا شركت كرد و سخنرانی جالبی هم ایراد نمود. مادرش هم به عنوان مادر یك همجنسگرا در همان كنفرانس سخنرانی كرد كه دیدم شما متن سخنرانی مادر ساویز را در ویژهنامه «همجنسگرایی و خانواده» به همراه شماره چهار ماها چاپ كرده بودید. ساویز شعر هم میگفت و گویا كتاب شعر هم بیرون داده ولی من ندیدهام.
از اینها گذشته ساویز در نوشتن نامه و مطلب برای مجلات ایرانی غیر گی هم نسبتا فعال بود. ولی ساویز بیشتر تمایل داشت كه دیگران را به شركت در كارها و گرفتن مسئولیت تشویق كند. متاسفانه ساویز بیماری سرطان هم داشت و مسلما مبارزه با این بیماری خیلی از نیروی او را تحلیل میبرد، كه متاسفانه چند سال قبل هم بر اثر همین بیماری درگذشت. روانش شاد.
در مورد فعالیت همجنسگرایان داخل كشور چه نظری دارید؟
شرایط همجنسگرایان داخل خیلی بهتر از سابق شده اما تا رسیدن به یك وضع ایدهآل هنوز راه درازی در پیش است. اینترنت در آشنا شدن همجنسگرایان به مسائل و خواستهها و احساس خودشان خیلی كمك كرده.
تعدادی از دوستان وبلاگ دارند و... اما هنوز كه هنوز است شاید بتوان گفت كه درصد بالایی از همجنسگرایان به شناخت كافی از گرایش جنسی خود نرسیدهاند ولی انتشار مجلات، وجود اینترنت و سایتهای فارسی زبان همجنسگرایان این امیدواری را تقویت میكند كه همجنسگرایان ایران در مسیر صحیحی كار میكنند و خواه ناخواه به آزادی خود دست خواهند یافت. هر چه تعداد بیشتری از دوستان وارد فعالیت شوند به همان نسبت رسیدن به آزادی هموارتر خواهد شد. مهم این است كه هر كسی در حد خود كاری بكند. منظورم این است كه احساس مسئولیت و عمل به آن خیلی مهم است، به نظر من هر چند كه وبلاگ زدن و یا چاپ مجله در جای خودش ارزشدار و مفید است ، اما تجربه همه جا این را به ما میگوید كه بدون متشكل شدن همجنسگرایان و ایجاد گروهها و سازمان خاص برای دفاع از حقوق خود، رسیدن به نتایج ملموس مشكل خواهد بود. هدف من نسخه پیچیدن نیست و دوستان داخل خود بهتر میدانند كه چه میكنند و چه باید بكنند.
با تشكر از صحبتها و اطلاعاتی كه در اختیار ما گذاشتید. برایتان آروزی موفقیت میكنیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر