پرونده ویژه: تجاوز (شماره نهم، دی و بهمن 92)
تصمیم گرفتم تا با شروین نویسنده داستان بلند «فرار بزرگ» گفتگویی داشته باشم تا انگیزهاش رو برای نوشتن این داستان واقعی و تلخ با این لحن و گفتار متوجه بشم. همچنین شناختن کسی که مساله تجاوز رو برای خودش حل کرده، میتونه کمک بزرگی برای افراد دیگه باشه.
یاسمن
لطفاً یه بیوگرافی کوتاه از خودت بگو تا خوانندگان مجله بیشتر باهات آشنا بشند.
درود خدمت شما و مخاطبای مجله بسیار خوبتون، من شروین صبوری هستم متولد 1367، متولد تهرانم، شغل اصلیم ویراستاریه، از یه خوانوادهی بسیار شدید مذهبی
کمی در مورد داستان « فرار بزرگ» بگو؛ هدف ات از نوشتن این داستان چی بود؟
والا من میخواستم یه کتاب بنویسم راجع به زندگی گذشتم و حوادثی که واسه یه همجنسگرا با یه خوانوادهی مذهبی میافته حرف بزنم. که اگر یکی دیگه هم مثل من تو همچین شرایطی گرفتار شد یه ذهنییتی داشته باشه و بتونه از پس اون حوادث بر بیاد، بیشتر هدفم چیز یاد دادن به همفکرام بود.
چطور موفق شدی این خاطره تلخ رو چنان در وجودت حل کنی که بتونی از اون به طنز داستان بنویسی؟
یه چیزی که راجع به داستان میخوام بدونید اینه که این داستان یه اتفاق واقعیه ولی به زبان امروزی نوشته شده و یه سری جاهای این داستان بازخورد تخیلات خودمه، مثل اونجا که از خونهی غلامی میام بیرون و مثل هنرپیشهی فیلمای جنایی رفتار میکنم، اونجاها همش از تخیلات خودم استفاده کردم که بیشتر جنبهی آموزشی داشت، با این هدف که امکان داره هر کسی تو همچین شرایطی گیر کنه، این مدل فرار کردن تو همچین شرایطی منطقی به نظر میرسه، از نظر طنز بودن داستانم دقیقا همش از تخیلاتم استفاده کردم که شنونده رغبت کنه داستانو دنبال کنه و به اون نتیجهای که من میخوام برسه
اگر دقت کرده باشید اونجاهایی که به صورت راوی دارم داستانو تعریف میکنم بیشتر نکات طنز وجود داره وگرنه من خودم تو اون سن دقیقا یه شخصیت بی زبون و کم رو بودم.
راجع به اینم که گفتین چجوری این خاطره رو تو وجودم حل کردم باید بگم که من کلا از یه سنی به بعد تصمیم گرفتم که کلا از گذشته بیام بیرون و تو حال زندگی کنم ( گذشته هیچ خیری به هیچ احدی نرسونده به جز افسوس)
بازخورد دوستانت بعد از اینکه این داستان رو نوشتی چطور بود؟
یه سری از دوستان استقبال کردن و خیلی با شعور به این داستان واکنش نشون دادن ولی یه سریا واقعا نمیدونم چه فکری میکنن پیش خودشون، یه سریا توهین کردن بهم، یه سریا فکر کردن من هنوز همون شروین 13 سالم و اومدن یه سری پیشنهادا دادن به من که اینجا جای بازگو کردنش نیست، ولی چیزی که خیلی اذییتم کرد این بود که تو محیط مجازی تا یه جا یه خودی نشون میدادم یکی از اونا که داستانمو خونده بود پیدا میشد که بهم طعنه بزنه یا به هر صورتی منو کوچیک جلوه بده، که همین رفتارا باعث شد من به نوشتن همین یه فصل قناعت کنم و ادامش ندم
فکر میکنی چرا عده ای به خودشون اجازه دادن از تو درخواست نامربوط بکنن؟ چه ارتباطی بین رفتار اونها و محتوای داستانت میبینی؟
والا من دقیقا نمیدونم چه جوابی به این سوال بدم ولی یه چیزی که کاملا مشخصه اینه که این جامعه از نظر جنسی یه جامعهی بیماره و این فقط شامل همجنسگراها نمیشه کلا با هر گرایشی تو این جامعه زندگی کردن انسانها رو بیمار میکنه، اگر بیمار نبودن منو امثال من هیچ وقت قربانی این مدل تجاوزا نمیشدیم و متاسفانه این بیماری شدیدا واگیر داره و خیلی سریع به افراد جامعه انتقال پیدا میکنه (عین زامبی میمونن )
گفتی که با طعنه ها و تحقیرهای زیادی از جانب دوستانت مواجه شدی. آیا علت این رفتارها رو طنز بودن داستانت میدونی که باعث شد کسی باور نکنه داستان واقعی است و احترام بگزاره یا نه بنظرت افراد جامعه هنوز طرز برخورد صحیح با یک قربانی رو یادنگرفتن؟
طنز بودن داستان که یه مقوله کاملا جداست ولی راجع به احترام گذاشتن بعضی از این آدما حتی نمیدونن قربانی شدن یعنی چی، حتی یکی بهم پیام داده بود و با بی شرمی داشت از تجاوزایی که به زور به دیگران کرده واسه من تعریف میکرد و افتخار میکرد، میگفت داستان تو منو یادِ تجاوزایی که به یه سریا کردم میندازه، حتی داشت منو سرزنش میکرد و میگفت شماها خودتون تنتون میخاره. دیگه خودتون حساب کنید چقدر فقر فرهنگی تو این مملکت وجود داره.
بعد از ماجرای اون شب اون آقا رو باز هم دیدی؟
متاسفانه یا خوشبختانه من دیگه این آقارو ندیدم، بعد از اون داستان به جز چند تا کابوس شبانه چیزی از اون آقا به من نماسید.
فکر میکنی اگر خانواده ای مذهبی نداشتی بلایی که از سرگزروندی رو به والدینت اطلاع میدادی؟
بحث مذهبی بودن نیست بحث تربیت غلطِ خوانواده هاست حالا چه مذهبی باشن چه نباشن ولی به نظر من مذهب یکی از دلایل تربیت غلطِ خوانواده هاست، همش مذهب نیست ولی یکی از دلایل اصلیش مذهبه، اگه من درست تربیت شده بودم و انقدر تو محیط بسته مذهبی قرار نمیگرفتم صد در صد میرفتم میگفتم که چه بلایی سرم آوردن ولی متاسفانه من همیشه از خوانوادم میترسیدم
آیا این حادثه در نوجوانیات بر روی روابطات در جوانی تاثیر منفی گذاشت؟
صد در صد همینطور بوده، من اصلا دوران بچگی و نوجوانی و جوانیِ خوبی نداشتم، همیشه دچار یه سری توهمات بودم که آزارم میداد و در نهایت اون توهما به همون اتفاق تلخ گذشتم ختم میشد، فکرشو بکنید اولین رابطه سکسی یه آدم تجاوز به زور باشه، اونم تو اون سن، مسلما تاثیر خیلی زیاد و بدی تو سنین بعدی داره، مخصوصا یکی مثل من که اصلا بلد نبودم چجوری باید تو این جامعه رفتار کنم
درآخر اگر حرفی یا درد دلی داری خوشحال میشم بشنوم.
زیاد اهل درد دل کردن نیستم مگر تو یه سری شرایط خاص ولی یه حرف کوچولو با خوانندههای این مجله دارم هیچ وقت دیگرانو نسبت به گذشتشون نسنجید چون تو نمیدونی چی به اون گذشته حتی اگه بدونی بازم نمیتونی درک کنی اون چه حسی داره و یه حرف دیگه با کسایی که این بلا سرشون اومده دارم عزیزم از اینکه این بلا سرت اومده خجالت نکش و حتما با یکی حرف بزن و بهش بگو که چی بهت گذشته، هیچکس تورو مقصر نمیدونه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر