آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۳ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

بی‌عنوان


فرهنگسرای اقلیت: باشگاه نویسندگان (شماره هشتم، آبان و آذر 92)


تو مرد می‌خواهی برای ادامه‌ی زیستن. برای درمان درد‌هایت. برای نشاندن لبخند روی لب‌هایت. تو مرد می‌خواهی برای رسیدن به آرزوهایت. رسیدن به فرزند‌های نداشته‌ات. مردی می‌خواهی برای نان روزت. تو مرد می‌خواهی برای ارگاسم‌های احتمالی‌ات. برای معاشقه‌های پنهانی‌ات. تو مرد می‌خواهی که سر بگذارد روی زانو‌هایت و تو برایش عاشقانه‌های اخوان بخوانی. مرد می‌خواهی تا سر بگذاری روی سینه اش و برایت فروغ بخواند. مرد می‌خواهی که دست در دست، شانه به شانه نظاره‌گر کنسرت شهرام ناظری باشی. با تو زمزمه کند ترانه‌هایش را. تو مرد می‌خواهی که برایت حافظ بخواند. پای ظرف‌شویی وقتی دست‌هایت تا ساق در آب و کف است برایت شاملو بخواند. برایت از پناهی حرف بزند. آرشیو کاست‌های شجریان داشته باشد. با تو روی مبل خانه‌ات فیلم‌های فلسفی فرانسوی ببیند. آهنگ‌های مورد علاقه‌ات را از بر باشد. شجریان گوش کند. با سکوت‌هایت درگیر نباشد. از روند زودگذر سنت نترسد وقتی هراس داری تو را در آغوش امنش پنهان کند. تو برایش مرد من سیمین غانم بخوانی و... زیاد است. اما مهم این است که تو مرد می‌خواهی نه زنی را که مردانه دوستت دارد اما با ظرافت زنانه درکت می‌کند. تو مرد می‌خواهی. جنس مهم است نه کیفیتش.

2
دستش را فرو کرده بود توی گلویش. اول چایی نیم ساعت پیش را بالا آورد. بعد کمی آب. ته‌مانده‌ی غذای ظهر هم بالا آورد. باید بالا می‌آورد. همه چیزهای خورده و نخورده را. آن‌قدر انگشت کرده بود توی حلقش که تمام راه گلویش زخم شده. آنقدر که همراه زردآب‌ها خون بالا می‌آورد. زردآب‌هایی با رگه‌های قرمز. باید بالا می‌آورد. خودش را. فکرهایش را. همه‌ی آنچه که داشت. همه‌ی آنچه را که نداشت و هر چیزی که دیده بود. بالا بالا می‌آورد تا سبک شود. معده‌اش که خالی شد. آب گرفت روی ته‌مانده‌هایش. همه‌ی خودش را ریخت توی فاضلاب. بیرون خزید. با صورت عرق کرده و رنگ پریده روی مبل نشست. آرام به معشوقه‌اش لبخند زد. دست گردن دوستش انداخت؛ اما تصویرها برگشتند. بالا آورد روی دوستش. روی معشوقه‌اش که حالا شب‌ها زیر بهترین دوستش می‌خوابید.

فروغ

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر