سالنامه 92: اقلیت 6 (شماره دهم، اسفند 92)
یاد اقلیتی: داستان یک همکاری
• من مثل تو
میخواهم نقطه آغاز مطلبم را در جایی بگذارم که برمیگردد به سه سال پیش...
• گفتگو با حسین غریبه؛ بنیانگذار مجله «من مثل تو»
حسین غریبه، یکی از وبلاگنویسان دگرباش، تصمیم میگیرد که در پایان هر سال، به تنهایی مجلهای به صورت سالنامه منتشر کُند که به موضوعاتی...
• سخن سردبیر؛ قسمتی از سرمقاله شماره اول «من مثل تو»
راست گفتی، عاشقی پیداست از زاری دل؛ ناله دلمان آمدهایم بازگوییم!...
راز اقلیت: ده نکته طلایی که نباید به هنگام آشکارسازی فراموش کنید
در زندگی همهی ما وقتهایی بوده که احساس کردهایم «حالا دیگر باید بگویم!» موقعیتهایی در ارتباط نزدیک با یک دوست، یک همکلاسی، یک همکار یا حتی عضوی از خانواده. این موقعیتها معمولاً اتفاقی پیش میآیند. از قبل پیشبینی شده نیستند و هیجان زیادی را بر ما تحمیل میکنند. لحظههایی که من اسمشان را میگذارم لحظههای فوران! حس میکنی این هویت پنهانی دارد از زیر آن ماسک بیرون میزند و دیگر نمیتوانی یا حتی نمیخواهی پنهانش کنی. توی این جور لحظهها آشکارسازی کردن احساس فوق العادهای به شما میدهد. احساس آزادی. سبکی و فراغ بال. اما باید مراقب باشید زود تسلیم این حس آرامش گذرا نشوید !...
کوششي براي پردهبرداري از درهاي ظاهرا بسته
نقد و بررسي داستان «قهوهخانه» نوشته خشايار خسته
قسمت اول، فرم:
با یک داستان تقریبا کوتاه مواجهیم که اندکی بیش از بیست صفحه است و با دو عکس از قهوهخانهای شروع میشود. ده قسمت دارد با یک صفحه مطلب آغازین از حمید پرنیان که به درآمدی میماند اگرچه چنین عنوانی ندارد.
داستان از زبان راوی که خودش نقشی محوری در ماجرا دارد بیان میشود. اگرچه کمتر تصویری از او بدست داده میشود. یعنی جز با تخیل نمیتوان چهرهای از او در ذهن ساخت. بله؛ میگوید که خوشکل نیست (در قیاس با دیگری) یا بوها برایش خیلی مهمند و... ولی چیزی بیش از اینها نداری که بتوانی خطوط رخسارش را بخوانی...
پرونده ویژه: جمعه سیاه
• روایتی از شکلگیری روز ملی
• بیانیه جمعی از دگرباشان
• حکایتی از روزهای رفته
• روز اقلیتهای جنسی ایران و حرفهای من
• روز ملی
• روزی برای یادآوری...
• روزی برای ملی شدن صنعت همیاری!
• روزی برای ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر