پرونده فرهنگ دگرباشستیز (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)
همه زیبایی را دوست دارند. همه آسایش را دوست دارند. همه خوب زیستن و انسان بودن را دوست دارند.
هوموفوبیا نوعی فرهنگ پذیرفتهشدهی اجتماعی است که از باورها و اعتقادات افراد نشأتگرفته است و بهشدت تحت تأثیر افکار و نگرش به ارث رسیده بر اساس باورها و ارزشهای فردی یا اجتماعی است. در مورد هوموفوبیا از گذشته تاکنون بحثهای زیادی شده است، برای اینکه بحث به حاشیه و تکرار جملات گذشته کشیده نشود، ذکر همین نکته کافی است که از این کلمه بهعنوان یک اصطلاح جهت توصیف شرایطی که در آن یک عامل غیر عرف، یا احساسی که فرد را در موقعیتی قرار داده که دارای فعالیت بیش از حد باشد طوری که بارهای اطلاعات جانبی، قادر به همراهی کردن فرد در این موقعیت نخواهند بود، یاد میشود.
تفاوت بارزی که هوموفوبیا با سایر فوبیاها دارد این است که در هوموفوبیا بیشتر ترس از یک نوع گرایش جنسی مطرح می-شود و به عبارتی یک نوع سبک زندگی دگرباشی، با علامت منفی زیر رادیکال برده میشود. طوری که گفتمان دگرباش، در نزد اکثر گروههای سیاسی، حقوق بشری و دمکراسیخواه که از تبعیض و ظلم به وجود انسانیت حرف میزنند و آن را تجزیهوتحلیل میکنند بهکلی کمرنگ، نادیده و به حاشیه راندهشده است و شاید تنها پیشرفتی که حاصل شده، این باشد که هوموفوبیا بهعنوان یک تبعیض نژادی، کاملا مورد قبول قرار گرفته است. تبعیضی که ما آن را به وضوح در شبکههای خانوادگی و اجتماعی میبینیم. البته در بسیاری از موارد معضل از این فراتر رفته، طوری که امروزه حتی آن را بهعنوان یک نوع تبعیض در ارزشهای خانوادگی شاهد هستیم و شاید اولین تبعیضی باشد که امروزه افراد به صورت مجاز از آن استفاده میکنند. به یاد داشته باشیم، زمانی که انسان به خاطر جنسیت، نژاد یا گرایش جنسی مورد تبعیض و خشونت قرار بگیرد، دردناکترین واقعیت زندگی آنها در حال رقم خوردن است.
گاهی، همین افراد دموکراسیخواه در گفتگوهای مختلف بیان میکنند که در حال حاضر هوموفوبیا مسئلهی برخی جوامع از جمله جامعهی ایران نیست. همین افراد باورشان بر این است که مطالبات حقوق بشری باید اولویتبندی شوند و با توجه به پیچیدگیهایی که برای جامعهی ایران تعریف میکنند، هوموفوبیا را در این اولویتبندیها قرار نمیدهند؛ اما باید گفت: کسانی که خود را بهعنوان فعال یا مدافع حقوق بشری معرفی میکنند باید خود را در مقابل هرگونه تبعیض، نادیده گرفتن حقوق شهروندی و زیر پا رفتن موجودیت یک انسان که با هیچ یک از قوانین طبیعت ناسازگار نیست، مسئول، موظف به اعتراض و حتی تلاش برای رفع آن کنند. شاید این افرادی که حقوق بشری را اولویتبندی میکنند، عاملان اصلی خشونت علیه دگرباشان نباشند، اما یقین داشته باشید که ناظران ساکت این ماجرا هستند. خیلی دور نشویم، در خلوت خود، از خود بپرسیم: مگر انکار کردن هویت وجودی یک انسان از طرف دولتمردان، اشد مجازات در قانون و بدترین برخوردها در سطح جامعه، خود گویای این قضیه نیست که این مسئله یکی از اولویتهای جامعهی ایران باشد؟!
حقوق بشری و ادعای آزادیخواهی زمانی در یک جامعه تجلی میکند که تکتک افراد به انواع تبعیضها معترض باشند. همهی دگرباشان باید در قبال این قضیه احساس مسئولیت بکنند چون اگر در خلاف جهت وجودی خود حرکت کنیم؛ در درجهی اول خود یک پرورشدهندهی هوموفوبیای پنهان در وجودمان خواهیم بود. همهی ما در جامعههایی زندگی میکنیم که اکثریت جنسی (دگرجنسگرایان) ذهنیت مناسبی نسبت به دگرباشان ندارند. خیلی از این افراد واقعاً نمیدانند که آیا مشکل آنها با لفظ خود کلمهی دگرباشی است یا تصویری است که گروهی از مردم در ذهن این افراد ایجاد کردهاند. دلیل اصلی آن میتواند فضاسازی ذهنی غلط و وحشتبرانگیزی باشد که حکومتها بهوسیلهی ابزارهای مختلفی از جمله رسانههای وابسته، به خورد جوامع دادهاند.
خوب میدانیم که مردم، چگونه کلمات را میبینند. به همین خاطر وقتی کلمهی دگرباشی به گوش آنها میرسد، همواره یک تصویر ثابت و یگانه در ذهن آنها ایجاد میشود و ترس از همین تصویرها است که فوبیایی در درون افراد ایجاد میکند؛ زیرا آنها تصاویر را در این شرایط، همانطور که به آنها القا شده است میبینند، نه آنطور که باید ببینند. چقدر تلاش کرده-ایم تا با ابزارهایی که در اختیارمان داریم، خواه قلم باشد یا شعر یا هر چیزی دیگر، این مفهوم و برداشتها را از ذهنها پاک کنیم و معنایی جدید برای آنها جایگزین کنیم. به خاطر بسپاریم که مردم معانی را به لغات میدهند و همین مردم، قادرند که این معانی را از لغات بگیرند و آنها را تغییر دهند، لغتی جدید خلق کنند و ذهن را به فضایی سبزتر ببرند.
در کنار این مسائل این را فراموش نکنیم که هرکسی حق دارد از چیزی خوشش بیاید یا نیاید. مشکل زمانی شروع میشود که ما به خودمان حق بدهیم که بر اساس خوشایند یا ناخوشایندی، دست به اقدام بزنیم و نفرت خود را در عمل نشان دهیم. باید دید که چه وقتی انسان دست به ایجاد آزار و اذیت برای دیگران میزند. انسان وقتی با چیزی دشمنی میکند که نسبت به آن چیز جاهل باشد. چیزی که مسلم است اینست که سطح آگاهی طرف هر چه کمتر باشد، واکنش بدتری نشان میدهد و برعکس. بهراستیکه انسانها تحمل کردن را یاد میگیرند اما تنفر با آنها متولد میشود.
شاید با ذکر یک مثال بتوانیم راحتتر موضوع را به چالش بکشانیم. فرض کنید هوا بهشدت تاریک است و شما در حال رفتن به سمت مقصدتان هستید. در یک لحظه، گروهی از افراد مسیر را بر شما میبندند. قاعدتا تاریک بودن مسیر به همان اندازه خطرناک خواهد بود که این افراد خطر دارند. حال این مثال را از یک جهت دیگر در قالب جامعه پیاده کنیم. ندادن اطلاعات در مورد افراد دگرباش به محیط پیرامون و اینکه این افراد هم وجود دارند، زیر پوست این شهر نفس را به عاریه میکشند و در طول روز زیر نقابهایشان با ما معاشرت دارند، به همان اندازه ضربه را به سیطرهی وجودی ما میزند که ما این ضربهها را میتوانیم از یک فرد هموفوب بخوریم. به یاد داشته باشیم که هموفوبها دو دستهاند: گروه اول، افرادی که بر اساس پیشینه نشستی که با یک دگرباش دارند درجهی خاصی از فوبیا در وجود آنها شکل گرفته است. گروه دوم، فوبیایی که افراد در یک گفتوگو از دگرباشی برداشت میکنند؛ بنابراین، بهترین راه وارد مذاکره شدن با یک هموفوب، بالابردن سطح آگاهی است. چراکه، بنیان هوموفوبیا، ناآگاهی و نادانستهها است. این ناآگاهی فردی و جمعی ترس را هم دامن میزند.
از دیگر دلایل اصلی رواج هوموفوبیا، نوع لحن و گویشی است که افراد در مورد گرایشهای جنسی به کار میبرند. وقتی این نوع از لحنها در یک جامعه به کار برده میشود، در اصل نوعی فراخوانی برای زیر سوال بردن یک هویت ظاهر میشود. در مقابل، مردم هم احساس میکنند که باید نسبت به این وضعیت، واکنش نشان دهند. چرا که تصور مردم بر این است که رسوخ این عامل خارجی در جامعه آنها، نوعی استعمار قلمداد میشود. البته اصولا انسانها در برابر تفاوتها موضعگیری می-کنند. حال جامعه به همان اندازه که سنتیتر و بستهتر باشد، موضعگیریها هم به همان اندازه شدیدتر خواهد بود.
در دید بسیاری، همجنسگرایی یک عمل جنسی صرف است و نه بیشتر. اگر کمی نزدیکتر به دید این افراد نگاه بیندازیم؛ میبینیم که این افراد همجنسگرایی را یک نوع سبک زندگی میدانند که توسط پارهای از افراد انتخاب میشود. غافل از اینکه همجنسگرایی نوعی هویت انسانی است که توسط همین افراد و چه بسا من و شما در حال سرکوب شدن است. بیایید یکبار هم که شده برای لحظهای و بدون توجه به وضعیت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی حاکم بر محیط زندگیمان، به عمیقترین، پیچیدهترین و در عین حال سادهترین احساس افراد، در خلوت اتاق خود (ذهنمان) احترام بگذاریم. یادمان باشد، همهی افرادی که در مقابل دگرباشی اردوکشی میکنند، لزوما در حیاط خلوت خود احساس یکسانی نسبت به دگرباشان ندارند. چه بسا، گروهی از این افراد مخالفت با دگرباشی را بهعنوان یک چالش فردی در خود، میبینند. این افراد به نوبه خود قربانی ظلم، یکجانبهگرایی و جهانی تکبعدی بودهاند و در این راه هزینههای زیادی پرداخت کردهاند. حال برای جبران این هزینهها از هیچ کوششی دریغ نمیکنند. یادمان باشد که هر فردی سزاوار احساس خود است. به امید روزی که در آن هیچ مبارزهای از هیچ انسانی علیه هیچ تفاوتی وجود نداشته باشد.
پایدار باشید...
بهروز زانیار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر