پرونده ویژه: دگرباش بودن، رابطه داشتن (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)
افراد به دلایل مختلف اقدام به هم نوایی با اجتماع می کنند.
یعنی رفتارها و عقاید خود را مطابق با جامعه اکثریت شکل میدهند تا بدین صورت: 1)مورد
آزار و اذیت قرار نگیرند، 2)دوست داشته شوند، 3)مورد حمایت اکثریت قرار بگیرند، 4)مورد
تایید باشند، 5)صاحب جایگاهی در اجتماع بشوند، 6)احساس امنیت داشته باشند...
آیا تمایل افراد به ازدواج قانونی و یا برقراری پیوندی عاطفی
با یک فرد ثابت تحت تاثیر پدیده هم نوایی به وجود میآید یا عوامل دیگری در شکلگیری
این تمایل دخیل هستند؟ اصولا هر رابطهای با
هدف برطرف شدن نیازهای دو طرف به وجود میآید، چه یک رابطه دوستی باشد، چه یک
رابطه کاری و چه یک رابطه بین دو همسر. بنابراین برای پیدا کردن دلیل تمایل افراد
به ازدواج و یا داشتن پیوند عاطفی با یک فرد ثابت، باید به بررسی نیازهای افراد پرداخت
و با شناخت آنها، شناخت بهتری از خود به دست آورد. گاهی بروز این نیازها ریشه در ساختار بیولوژیک
و یا فیزیولوژیک فرد دارد و گاهی هم تحت تاثیر هنجارها و باید و نبایدهای اجتماع و
یا پدیده همنوایی شکل میگیرند و یا شاید هر دو.
به عنوان مثال نیاز فرد به غذا هنگام گرسنگی یک نیاز بیولوژیک میباشد. نیاز فرد به برقراری رابطه جنسی نیز یک نیاز
بیولوژیک میباشد. اما نحوه تهیه غذا، نوع
غذایی که فرد تمایل به خوردن آن دارد و یا نحوه برقراری رابطه جنسی همه میتوانند
تحت تاثیر محیط زندگی فرد قرار گرفته باشند و بنابراین از شهری به شهر دیگر و یا
از کشوری به کشور دیگر متفاوت باشند. اما
هر چقدر هم که این غذاها و نحوه تهیه آنها متفاوت باشد، نهایتا باید یک سری مواد
مشخصی به بدن فرد برسد تا نیازهای بدن او را برطرف کنند. همچنین نیاز به برقرار رابطه
جنسی و یا حتی برخورداری از یک رابطه عاطفی میتواند در ابتدا تحت تاثیر هورمونها
در بدن بوجود آمده باشند، اما اینکه چگونه به این نیازها پاسخ داده شود و پدید
آمدن ازدواجهای قانونی و مذهبی و یا تحمیل تبعیت از مراسم و سنتها در رابطه با
چگونگی برقراری یک رابطه جنسی و عاطفی میتواند باعث همنوایی فرد با جامعه در این
زمینه بشود.
چه نیازهایی باعث تمایل فرد به ازدواج می شود؟
بر اساس نظریه تکامل ممکن است این گونه توضیح داده شود که
نسل انسانهایی ادامه پیدا کرده که به دلایل ژنتیکی تمایل به برقراری روابط پایدار
با یک زوج ثابت و پرورش فرزندان داشتهاند و در عوض نسل انسانهایی که چنین نیازی
را نداشتهاند منقرض شده است، چرا که حتی اگر در نتیجه رابطه جنسی صاحب فرزند میشدهاند
به دلیل عدم مراقب صحیح از فرزندان، آنها از بین میرفتهاند. همچنین حتی میتوان اینطور توضیح داد که افرادی
که تمایل به برقراری رابطههای تک همسری داشتهاند از سلامت بیشتری برخوردار هستند
چرا که احتمال دچار شدن آنها به بیماریها منتقل شده از طریق جنسی کم بوده است و
در نتیجه هم نسل آنها ادامه یافته است. بنابراین شاید نیاز به برقراری یک رابطه پایدار
در ژنتیک انسانها برنامهریزی شده است، که همین نیاز باعث ادامه نسل انسانهایی
شده که دارای آن بودهاند.
اما از طرف دیگر شاهد آن هستیم که افراد قانونها و مراسم
مختلفی را برای یک ازدواج موفق تعریف کردهاند.
به عنوان مثال تعیین مهریه. آیا میتوان این را نیز بر اساس نظریه تکامل
توضیح داد؟ به عنوان مثال نسل کسانی ادامه یافته است که قانونها و مراسم مختلفی
را برای اطمینان از بقای یک پیوند بین دو همسر تعریف کردهاند. حتی اگر اینطور
باشد، بنابراین علاوه بر نیاز خود افراد به برقراری یک رابطه پایدار، یک سری
مکانیسمهای اجتماعی هم باید باشند تا روابط بین افراد ادامه پیدا کنند.
تا اینجا بیشتر به نظر میرسد که پدیده ازدواج و یا برقراری
پیوند بر اساس نیازهایی اتفاق میافتد که نهایتا ریشه در ژنتیک فرد دارند. اما سوال مهم اینجاست که نقش آگاهی انسان و
پدیده همنوایی تا چه اندازه روی ازدواج تاثیر دارند. مثلا اینکه افراد تمایل دارند حتما قبل از سن
مشخصی ازدواج بکنن آیا مربوط به همنوایی میشود و یا مربوط به اینکه انسانها در
بازه سنی مشخصی میتوانند صاحب فرزندان سالمی بشوند و نسل انسانهایی ادامه یافته
که تمایل ژنتیکی به برقراری پیوند زناشویی در آن بازه سنی مشخص داشتهاند. آیا پریشانی فرد در صورتی که موفق به یافتن
همسر مناسب نشود مشابه پریشانی فردی گرسنه است که موفق به یافتن غذا نشده است و
بنابراین غیر قابل اجتناب؟ آیا همجنسگراها
نیز نیاز به برقراری یک پیوند دائمی با یک شریک جنسی مشخص را به ارث بردهاند و در
صورتی که موفق به یافتن یک زوج مناسب نشوند دچار پریشانی غیر قابل کنترل میشوند؟ زمانی که یک فرد همجنسگرا تحت فشار خانواده
اقدام به ازدواج با فردی از جنس مخالف میکند و در حقیقا برخلاف نیازهای بیولوژیک
و فیزیولوژیک خود عمل کرده است، آیا مجبور به همنوایی شده است؟ زمانی که افراد متاهل اقدام به برقراری روابط
مخفیانه میکنند، آیا نشاندهنده این نیست که ازدواج آنها برخلاف تمایل ذاتیشان
انجام گرفته است و صرفا بخاطر همنوایی است و الان بخاطر نارضایتی شدیدی که احساس
میکنند اقدام به برقراری روابط مخفیانه با کسانی میکنند که مطابق با تمایل و
نیازهای ذاتی ایشان میباشد؟ البته دلایل
رخ دادن مقولهای به نام "خیانت" متعدد هستند که در اینجا به آنها
نخواهیم پرداخت. این دلایل میتوانند بر اساس نیازهای بیولوژیک و فیزیولوژیک و یا
روانشناختی باشند.
همچنین یکی از نیازهایی که ممکن است انسان ها را به سوی
ازدواج سوق بدهد، نیاز به نوازش است. سالها
پیش روانشناسان متوجه شدند نوزادانی که در پرورشگاهها بغل گرفته نمیشدند، علی
رغم آنکه تغذیه خوب داشتند و از آنها به خوبی نگهداری میشد، بعد از مدتی از بین
میرفتند. در نتیجه روانشناسان متوجه شدند
که مورد نوازش قرار گرفتن یکی از نیازهای حیاتی انسان میباشد. اما آیا در بزرگسالی فرقی میکند که این نیاز
انسان تنها از سوی یک فرد ثابت پاسخ گفته شود و یا این امکان وجود دارد که فرد
نوازش مورد نیازش را از افراد مختلفی دریافت بکند؟ همچنین شاید کیفیت نوازش هم از
اهمیتی بالایی برخوردار است و به همین خاطر فرد تمایل به دریافت آن را تنها از
معشوق خود دارد. اما معشوقها چگونه به وجود میآیند؟ چرا فرد از بودن با یک نفر دچار شور و هیجان میشود،
اما با یک نفر دیگر نمیتواند آن شور و هیجان را تجربه بکند؟ بنا به نظریهای وقتی که فرد در کنار فرد دیگری
قرار بگیرد که باعث ترشح اکسی توسین در بدنش شده و مرکز لذت در مغزش هم تحریک میشود
و در کل در نتیجه یک سری اتفاقات شیمیایی در بدنش و تاثیراتی که این اتفاقات روی
قسمتهای مختلف مغز دارند ممکن است شدیدا به آن فرد وابسته شده و هر زمان که کنار او
قرار میگیرد شور و هیجان را تجربه کند.
اما طبیعتا معشوق باید دارای یک سری خصوصیاتی باشد تا بتواند آن تغییرات
شیمیایی را در بدن فرد "عاشق" بوجود بیاورد. این خصوصیات میتواند خصوصیات ظاهری، رفتاری،
جنسی و جنسیتی باشند. اما سوال دیگر اینکه چه چیزی تعیین میکند این خصوصیات چه
باشند؟ مثلا طبیعتا برای یک فرد همجنسگرا، فرد مقابل باید همجنس او باشد و برای یک
فرد دگرجنسگرا باید فردی از جنس مخالف باشد.
اما آیا برخورداری از یک جایگاه بالای اجتماعی، مشهور بودن، ثروتمند بودن و
یا دانشمند بودن معشوق میتوانند از جمله عواملی باشند که باعث تحریک شیمیایی فرد
عاشق بشوند؟ اگر چنین باشد چقدر پدیده همنوایی در بوجود آن تاثیر داشته، یعنی تا
چه اندازه تمایل فرد به همنوایی باعث شده از نظر جنسی و عاطفی در برابر انسانی
تحریک بشود که دارای معیارهای مورد قبول اکثریت جامعه است؟ در جایی که افراد زیبا
مورد توجه زیادی قرار میگیرند، که همین توجهات ممکن است باعث از بین رفتن روابط
پایدارشان و یا ایجاد استرس و تنش برای فرد مقابل بشود، آیا ممکن است افراد برای
اجتناب از این مشکلات، قید برخورداری از رابطه با یک فرد زیبا را بزنند تا در عوض
در رابطه با یک فرد معمولی بتوانند آرامش، امنیت و پایداری رابطه را تجربه بکنند؟
در صورتی که چنین بکنند، با توجه به اینکه برخلاف میل و نیاز ذاتیشان عمل کردهاند،
آیا ممکن است به مرور زمان دچار کسالت و یکنواختی و نارضایتی بشوند؟
در شهر پونا در هند شخصی به نام اشو زندگی میکرد که باور
داشت ما این نوازش را میتوانیم از افراد مختلفی دریافت بکنیم و این قراردادهای
اجتماعی است که ما را مجبور به رفتار در چهارچوبهای مشخص میکنند. محل اقامت اشو در پونا جایی بود که افراد مختلف
به برقراری روابط جنسی و عاطفی زودگذر اقدام میکردند. طبیعتا آنچه در آن فضا از اهمیت برخوردار بود
در ابتدا ظاهر افراد بوده است. در چنین
فضایی قطعا فرد بیشتر تحت تاثیر نیازهایی عمل میکند که در نتیجه محیط شیمیایی بدن
او و تحریکپذیری جنسیاش خودنمایی میکنند، نه بر اساس نیاز به آرامش و امنیت. اما برای شکل دادن یک رابطه پایدار چطور؟ آیا
نیازهایی که حکمفرمایی خواهند کرد تحت تاثیر همنوایی با جامعه اکثریت شکل گرفتهاند
یا آنها هم به نوعی تحت تاثیر بیولوژیک و ژنتیک فرد و بر اساس یک نظام اولویتبندی
ذهنی قرار دارند؟
همجنسگراها در شرایطی اقدام به برقراری رابطه با افراد
همجنس خود میکنند که در نتیجه آن از سوی اکثریت جامعه مطرود خواهند شد. بنابراین
در رابطه با همجنسگرایان شاید بتوان گفت که چیزی به نام پدیده همنوایی در انتخاب
شریک جنسی بیمعنی است. به بیان دیگر
نیازهای بیولوژیک و فیزیولوژیک فرد بر اجبار از سوی جامعه غلبه میکنند. بنابراین
در مرحله اول فرد خود انتخاب نمیکند که دگرجنسگرا باشد یا همجنسگرا. اما در مرحله بعد هنگامی که میخواهد اقدام به
انتخاب فردی به عنوان شریک جنسی و عاطفی خود بکند، یک سری معیارهایی را مد نظر قرار
خواهد داد. آیا این معیارها که ممکن است
شامل برخوداری فرد مقابل از تحصیلات و ثروت باشد تحت تاثیر همنوایی قرار دارند یا
ژنتیک؟ آیا تمایل ما به برقراری رابطه با یک فرد تحصیلکرده به همان اندازه ریشه
در ژنتیک دارد که تمایل ما به برقراری رابطه با یک فرد پر مو و یا بی مو؟ تا چه
اندازه آگاهی و اطلاعات انسانها میتواند باعث تغییر تمایلات یا عملکردشان در این
زمینه بشود؟ چقدر ترسها و تجربههای تلخ افراد باعث تغییر آگاهانه و یا غیر
آگاهانه تمایلات فرد در رابطه با انتخاب زوج میشوند؟ اگر فردی بخاطر تجربههای تلخی که با معشوق خود
داشته، برای برقراری رابطه بعدی اقدام به انتخاب فردی با معیارهایی متفاوت از
معیارهای غریزی خود بکند، آیا در رابطه جدید ممکن است واقعا شور و هیجان را تجربه
بکند و از صمیم قلب احساس رضایت داشته باشد؟
بنابراین تمایل افراد به ازدواج ممکن است تحت مخلوطی از
عوامل بیولوژیک، از جمله ژنتیک و عوامل محیطی از جمله میل به همنوایی باشد. در هر صورت تفکر در این زمینه به من هر چه شناخت
بهتر خود با هدف انجام انتخابهای آگاهانهتر، هر چند نسبی، ضروری است. این مقاله صرفا با هدف مطرح کردن یک سری
اطلاعات برای تعمق بیشتر نگاشته شده است و بنابراین از هر گونه نتیجهگیری پرهیز
خواهیم کرد.
هوداد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر