دفتر مقالات (شماره ششم، تیر و مرداد 92)
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد
از درون تا بیرون جامعه دگرباشان، غالبا بر این عقیدهاند که این جامعه احساساتی غلیظتر و طبعی لطیفتر دارند. دلیلش هر چه که باشد، از تحمل رنج حاصل از تناقضات درونی ابتدایی و متفاوت بودن از سایرین گرفته، تا تفاوت فیزیولوژیکی احتمالی، حقیقتا بنظر میرسد که این صفت آنقدرها هم بیحساب به جامعه ما نمیچسبد. اگر این حقیقت را بپذیریم که چیره شدن احساسات در اکثر افراد و در غالب مواقع برابر است با بروز رفتارهای غیرعقلایی، بنابراین حاصل این احساسات غلیظتر، بروز بیشتر واکنشهاییست که چنان منطقی بنظر نمیرسد و میتواند در آینده حداقل پیامدهای منفی چون پشیمانی به همراه داشته باشد. از میان این واکنشها، آنچه که بسیار در میان جامعه دگرباش ایرانی و بخصوص در پروژههای گروهی ما به چشم میخورد، زودرنجی ماست، آنهم تا حدی که بقول حافظ گاه آهسته هم دعا نتوان کرد.
هر فردی میتواند از اتفاقات، کنشها، واکنشها، صحبتها و حتی اشارات اشخاص پیرامونیاش آزردهخاطر شود و اینکه او از چه رفتاری ناراحت خواهد شد و از چه رفتاری نه به بسیاری از عوامل، از جمله شخصیت فرد، موقعیتی که در آن اتفاق روی میدهد و حال و هوای فرد در آن لحظه بستگی دارد. زودرنجی به شرایطی گفته میشود که فرد در برابر کنشهای غیرمنطقی و حتی گاه منطقیِ مخاطببینش، خاطرش آزرده میشود، آن را تاب نمیآورد و احساس ناراحتی میکند. زودرنجی در چارچوب آسیبشناسی شخصیت قرار میگیرد و بهعنوان آسیبی اجتماعی بایستی بررسی شود. در بروز این ناهنجاری، عواملی چون وراثت، بیتوجهی و بیاحترامی نسبت به واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی افراد و فقر فرهنگی و رکود فکری نقش دارد. برخورداری از احساساتی غلیظتر میتواند باعث بروز واکنشهای غیر منطقی بیشتر شود که در نتیجه سدی در مقابل برداشت صحیح، منطقی و متناسب در برابر واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی فرد مقابل ما، که معلول کنش های او هستند، باشد. گذشته از عامل وراثت و فقر فرهنگی و رکود فکری که میتواند در میان تمام اقشار حاضر باشد، عامل طبع لطیفتر، به عقیده نگارنده عامل اصلی در بروز زودرنجی در میان جامعه دگرباش جنسی ایرانیست که متاسفانه اپیدمیوار، خوره جان اکثر فعالیتهای گروهی با اهداف خیرخواهانه کمک به احقاق حقوقمان شده است.
رفتارهای نسنجیده، که بدلیل شباهت عامل بروز آن، یعنی دخالت احساسات بیش از حد در اخذ تصمیم در امری مهم و حرفهای، به واکنشهای دوران کودکی چون قهرکردنها و ناز کردنها بهدلایل ساده و کماهمیتی از نظر بزرگسالان بعنوان نمادی از منطق، به واکنشهای کودکانه تعبیر میشوند؛ چنان در حرکتها و فعالیتهای کوییری فضای جامعه ما زیاد شده که حرکتی را بدون آن نمیتوان متصور بود. نمونه واکنشهایی چون ترک کردن گروه، یا حتی تهدید به ترک گروه، قهر از فضای گروه بدلیل کنار نیامدن با یک نفر یا یک کنش که حتی گاه متاسفانه منجر به ایجاد اختلال عمدی در کار گروه یا بخشی از آن میشود، بستن وبلاگ و رفتن از فضای وبلاگ نویسی دگرباشی فارسی که سونامی آن و عواملی دیگر در همین چند وقت گذشته به سردی امروزی این فضا انجامیده و حتی گاه واکنشهای ثانوی چون بستن تهمت به بخشی از گروه آنهم بر اساس تصورات شخصی و شنیدههای بیاعتبار که ناشی از عصبانیت و خروج منطق در نتیجه غلیان همان احساسات زیاد و شکسته شدن طبع نازک فرد است، چند پاره شدنهای حاصل از آن و بسیاری دیگر ناهنجاریهای موجود در جامعه امروز ما که ریشه در همین آسیب شخصیتی زودرنجی دارند، چنان زیاد شده که برای هر کسی که کوچکترین تماسی با این فضا و جامعه داشته باشد کاملا ملموس است. بنظر میرسد که بسیاری از این ناهنجاریها را در آینده با یک بازنگری در کنشها و واکنشهای خود میتوان پاک نمود.
نگارنده قصد محکوم کردن احساسات و منفی نگریستن این صفت مثبت را ندارد، آنچه که اینجا و در این برهه حساس بسیار حائز اهمیت است، حفظ همبستگی و پیش بردن فعالیتها در راستای احقاق حقوق است. اگر اهمیت فعالیتها و حرکتهایمان را امروز درک کنیم؛ امروز که دنیا بهشدت درگیر این موضوع است و فشار و خفقان بر گلوی تمام جامعه ما و بخصوص بر جامعه دگرباش جنسی بعنوان اقلیتی که صحبت کردن از آن هم در دین و فرهنگ و ادبیات حکومتی ایران تابویی سترگ است، بسیار شدید است؛ اگر درک کنیم که هر حرکتی میتواند انرژی و تمرکز خود را بجای حل اختلافات درونی و قهر و آشتی دادن این و راضی کردن آن به بازگشت به گروه، بر نجات یک نوجوان گرفتار طوفان تناقض درونی گرایش عاطفی و جنسیاش با فرهنگ جامعه، خواست پدر و مادر و آموزه های دینیاش از چنگال روانپریشان و فکر و حتی عمل به خودکشی بگذارد و یا نجات دیگری از مامورین امنیتی و نجات آن دیگری از چنگال خانواده و هزاران مشکل دیگر؛ آن وقت ضرورت بازنگری در آسیبهای شخصیتیمان که بر فعالیتهای گروهی ما بسیار تاثیر میگذارد و کنار گذاشتن زودرنجی که حقیقتا جز پشیمانی در آینده نتیجهای دیگری برایمان در برندارد را بهتر درمییابیم.
درد زودرنجی از آنجا نشات میگیرد که همواره توقع مثبتی از افکار و کنشها و واکنشهای طرف مقابل داریم، در حالیکه بخصوص در جامعه ما که دچار فقر فرهنگیست، این اتفاق همواره نمیافتد. در نتیجه انتظار داریم فرد مقابل همواره به واقعیات ما احترام بگذارد که این مهم با توجه به گستردگی افکار و عقاید همواره امکانپذیر نیست. در نتیجه، چه در مواقعی که منطق را به طرف مقابل میدهیم و چه در مواقعی که منطق طرف ماست، راه مقابله با زودرنجی و واکنشهای ثانوی حاصل از آن، مدارای بیشتر و بیشتر و تلاش برای اصلاح به مرور زمان است. با تمام این تفاسیر، درمان زودرنجی در دستان خود ماست که رفتارهای خود را نگاهی بیندازیم و برای کنترل احساساتی که در ما، بنظر میرسد میل بیشتری به در دست گرفتن فرمان دارند راه حلی منطقی بیابیم و صبرمان را در برابر کنشهای منطقی و غیرمنطقی افراد مقابل بیشتر کنیم.
ژوبین رها
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر