باشگاه نویسندگان (شماره ششم، تیر و مرداد 92)
امیدوارم خوب باشید، خواستم یه سری مطالب رو خدمتتون بگم که به دوستان همجنسگرا بگید. دیگه خودتون هم این کاره اید و چه تو نت و چه بیرون، با این دوستان حشر و نشر داشتید و اخلاقشون دستتون هست. متاسفانه ماها یه مقداری تو برخوردهامون با هم دیگه مشکل داریم. حالا دیگران که با ما برخورد بدی دارن هیچ، ما خودمون هم خودمون رو درک نمیکنیم و گاهی باعث تحقیر و دلشکستگی همدیگه میشیم. البته موارد زیادی هست و خودتون هم میدونید و دیدید. اما یه نمونش رو که این دو روزه خودم دیدم و خیلی اعصابم رو به هم ریخته، خدمتتون عرض میکنم. البته هم برا این که درد دلی کرده باشم و آروم بگیرم، هم این که گوشزد کنید به دوستان که یه کم رعایت کنن من با شرایطی که هست و میدونید و مشکلاتی که سابقا برام پیش اومده بود، دیگه تقریبا این قصه رو بوسیده بودم و گذاشته بودم کنار. البته نه این که میل و حسش نباشه. بود. ولی دیگه جراتش نبود. تقریبا پنج شش سالی هست که ارتباطی نداشتم. این چند روزه دیدم بدجور تو فشارم. گفتم اقلا بگردم شاید تو فیسبوک کسی رو پیدا کنم. همین که یه همصحبت هم باشه و آدم باهاش صحبت کنه، خیلی آروم میکنه چند نفر رو اد کردم؛ تو سنین مختلف. سنهای بالا که معمولا محافظهکار میشن و میترسن و باس آهسته آهسته و با مدارا باهاشون پیش رفت. دوستان سن پایین هم تو همون دقایق اول، میرفتن سر اصل مطلب البته از این جهت قابل تحسینه. اما همین که مشخصات رو میپرسیدن یا میدیدن سن من زیاده یا از قیافم خوششون نمیومد، یا در مورد سایز و پوز و این چیزها میپرسیدن، دیگه جواب نمیدادن. خوب ممکنه از یکی خوشت بیاد و از یکی خوشت نیاد. حق هم داری. اما همین رو به طرف مقابل بگو. بگو که سنت بالاست. بگو قیافت برام جذاب نیست. بگو پوزت به من نمیخوره. بگو تمایل به ادامه ارتباط ندارم. اما این که قطع کنی و جواب ندی، آخه چه معنایی داره؟ آخه فکر نمیکنی این نحوه برخورد باعث تحقیر طرف مقابل میشه؟ نمیگی این یه حرکت توهین آمیزه؟ والا به خدا این قدر که من از طرف دوستان دگرباش تحقیر و اذیت شدم، از طرف متدینهای مذهبی شیش آتیشه اذیت نشدم (هر چند فکر میکنم اونها بیشتر ما رو درک میکنن. چون اکثرشون به خاطر دور بودن از جنس مخالف، چنین گرایشهایی دارن؛ اما به قول خودشون، اسلام دستشون رو بسته) حالا از این شوخی گذشته، آدمی که به خاطر گرایش جنسیش، از جامعه طرد شده، از کار بیکار شده، همکاراش ازش فاصله گرفتن، دوستاش ازش بریدن، از درون و بیرون در فشاره، تنها جایی رو که احساس میکنه میتونه یه کم آرامش پیدا کنه، کنار آدمهاییه که گرایشی مثل خودش دارن و درکش میکنن. وقتی اونها هم آدم رو طرد کنن، دیگه این آدم چه خاکی میتونه بریزه تو سرش؟ شرمندم که پر حرفی کردم. دلم خونه. گفتم شاید با گفتن این حرفها یه کم آروم بگیرم و درد دلی کرده باشم.
ابراهیم.ب
سلام ابراهیم.ب
پاسخحذفلطفا اگه هنوز هستید با من تماس بگیرید. بی صبرانه منتظرم.