فرهنگسرای اقلیت (شماره یازدهم، فروردین و اردیبهشت 93)
تادیب
احساس اینکه عادت ماهانهای
که لیز میخورد خون از روی رانهایت
احساس اینکه آبستنی
که هر آن فشار میدهدَت بیاید بیرون...
ولی من فقط احساسِ کرختیِ بعد از یک استمنا اَم
یا احساس لذت آغشته به گناه، بعد از اولین بوسه!
آویزان بر ریسمانِ زمختِ شرع
که برای تنپوشهای پنهانِ هر شبم
میپذیرم تادیب شوم!
از آن فشار
تا این فشار
فاصلهاش چند ماده در قانون است
که لیز میخورد خون از روی رانهایت
احساس اینکه آبستنی
که هر آن فشار میدهدَت بیاید بیرون...
ولی من فقط احساسِ کرختیِ بعد از یک استمنا اَم
یا احساس لذت آغشته به گناه، بعد از اولین بوسه!
آویزان بر ریسمانِ زمختِ شرع
که برای تنپوشهای پنهانِ هر شبم
میپذیرم تادیب شوم!
از آن فشار
تا این فشار
فاصلهاش چند ماده در قانون است
داغِ سرما
در بسته شد
کوبیدمش
و به صدا خاندمش «هی دوست»
تنم در احتراقِ سرمایِ نبودنت میسوزد
ببین، برایت دانههای کوچک برف آوردم
به من بگو،چطور گردنبندی ببافم
از زمهریر روزهای نبودنت
که بیاویزیاش
همچون پلاک گمشدهی خانهای
که من به دور قلبم آویختم...
کوبیدمش
و به صدا خاندمش «هی دوست»
تنم در احتراقِ سرمایِ نبودنت میسوزد
ببین، برایت دانههای کوچک برف آوردم
به من بگو،چطور گردنبندی ببافم
از زمهریر روزهای نبودنت
که بیاویزیاش
همچون پلاک گمشدهی خانهای
که من به دور قلبم آویختم...
چنار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر