یاد اقلیتی (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)
اخلاق زمانی سازنده است که آگاهانه و متکی بر اطلاعات درست و دقیق و در ارتباط با زمان و مکان و موضوع داوری باشد. اخلاق زمانی ارزشمند است که در ترفیع و تاکید ارزشهای انسانی بکار رود. اخلاق زمانی پویا و ماندگار است که کاربرد آن در درازمدت به بهسازی و بهزیستی بیانجامد.
اخلاق پویا در خدمت محافظت گروهی ویژه و یا برای لطمه زدن و یا نادیده گرفتن حق و آزادی دیگر گروهها به کار نمی رود. اخلاقهای فرمایشی اگر که بر پایه فرضیات، کلی بافی، اغراق و افراطهای ذهنی است به کجفکری میانجامد. اخلاق فرمایشی اگر در دفاع از دیدگاه محدود گروهی غالب و یا فرصتطلب باشد دیگر اخلاق نیست بلکه بهانهای برای انحصاری کردن دستورالعملهائی است که بیعدالتی را میگستراند.
دستورهای مذهبی و سنت که دلالت و قضاوت خود را بر پایه حدیث و روایات و شواهدی از زمان و مکانی بیارتباط با واقعیات امروز قرار میدهند، کاربردی برای زمان حاضر ندارند. در شناخت و بررسی همجنسگرایی بجای کارگیری بهانه و توجیهات پوسیده و جمعبندیهای کورکورانه و اطاعت از باورهای کهنه (که به ریا اخلاق خطاب میشوند)، نیاز به اخلاقی پویا در کنجکاوی و پژوهش و عدالت و صداقت است. شاید در تکرار متداولها و در درجا زدن در رایج و معمولی و سنت سهولتی باشد. شاید در همصدایی با عوام و عوامپسندانه، امنیتی باشد اما رشد اجتماعی و سیاسی نیازمند چالش و ارزیابی نظامهای کهنه است. در مسئولانه برخورد کردن و رفتار نمودن نیاز به شهامت سیاسی و جسارت اخلاقی است. برای منطقی و عادلانه بودن لازم است که پیشداوریها و باورهای کهنه را مرور کرد و اگر کاربرد و معنی ندارند، به کنارشان گذارد.
لازمه خوشاندیشی و عدالت، مقابله با جهل و کجفکری و تعصبها ست. موانع مذهبی و اخلاقی شناخت ارتباطهای عاطفی و جنسی را مشکل میکند و آنها را در محدوده خصوصی و شرمآورها و ناگفتنیها جای میدهد. خشونت علیه همجنسگرایان باعث میشود که حضور و آشکاری اجتماعی آنان محدود بوده و جز نمونههای افراطی و اغراق شده، مدلهای محسوس برای قضاوت کمیاب باشد.
باورهایی که بر اساس کم دانستن، فرار از دانستن و یا زشت انگاشتن و وقیح پنداشتن است، افراد را به تعصب و ناآگاهی سوق میدهد. آنگاه که تنها خشونتهای جنسی به شمار میآیدمی آید و ارتباط وگرایش و تمایل و همبستگیهای عاطفی و دلبستگیها نادیده میماند، قضاوت و ملاک اطلاعات محدود و گمراهکننده است و دلالت و رفتار نشانه انحراف فکری.
از اساسیترین اصول برای درک همجنسگرایی، متمایز دانستن آن و متفاوت شناختن آن از «همجنسباز» است. پسوند «بازی» دال بر همبازی بودن نیست بلکه نشانهای از بازی بازیگر غالب با بازیچه مغلوب است. همجنسبازی در گروه بهرهکشی جنسی است. «همجنسبازی» یا پدیده «بچهبازی» (بهتر بگویم کودکآزاری) متعلق به فرهنگ تجاوز، اغوا، وسوسه و بهرهکشی جنسی است. در عمل جنسی از انتخاب و اختیار دوجانبه نشانهای نیست و قربانی «بازیچه» قرار گرفته و حق و احترام و مرتبه و منزلتی ندارد. «همجنسبازی» چون دیگر خشونتهای جنسی گاه به اجبار، ناچاری، تسلیم به خواسته غالب و سر فرود آوردن در مقابل تجاوزگر و حتی با حضور رفتارهای خشونتآمیز است. شناخت و مقابله با خشونت، آزار، آسیب، تجاوز و بهرهکشی جنسی لازم است. این شناخت شاید کمک کند که ما آن را با «گرایش» یکسان نشماریم.
همجنسگرایی متکی بر گرایش و ارتباط سالم و با تاکید بر تصمیم و انتخاب آزاد و دوجانبه است. همجنسگرایی رابطهایست که عادلانه، آگاهانه، آزادانه و مشتاقانه است. دو فرد با آگاهی از گرایش خود با قبول مسئولیت در مقابل یکدیگر و با شور و شوق رابطه برقرار میکنند. لذت، لذتی متقابل است و نه بهرهکشی لذتستان از لذتدهنده.
گرایش زمانی سالم است که به آزار و آسیب روانی، جسمانی، احساسی، بیولوژیکی و یا بهداشتی (اشاعه آگاهانه بیماریهای مقاربتی) منجر نمیشود. گرایش زمانی سالم است که در محدوده سنتی اجبارها و نقشهای تکلیف شده جنسی (غالب و مغلوب و فاعل و مفعول) نمیماند. گرایش زمانی قابل دفاع است که شوقآفرین و ارتقاءدهنده است.
تنفروشی به دلیل نیاز مالی و بهرهکشی جنسی به بهانه تفنن و تجربه در این معادله نمیگنجد. اگر ارتباط و رفتار جنسی منجر به خودآزاری و یا دیگرآزاری شود باید آن را آسیب و آزار خواند. در آن صورت رفتار جنسی وسیله انجام آزار بوده و بنابراین رفتار خشونت و آزار است نه لذت جنسی. من و دیگر همجنسگرایانی که به آگاهی و مسئولیت اجتماعی معتقدیم، آماده مقابله با پرخاشگری جنسی و آسیبهایی چون کودکآزاری، تجاوز و اشاعه بیماریهای جنسی به علت بیمبالاتی هستیم. متاسفانه همجنسگراستیزان و متعصبان بیزار از همجنسگرایی، عاجز از درک تفاوت گرایش و آزارهای جنسی بوده و با زشتانگاریهای خود هر ارتباطی را در محدوده تجاوز محک زده و نفی میکنند. عامل دیگری که به همجنسگراستیزی کمک میکند، وجود تعاریف سنتی از جنسیت و نقشهای متحجر جنسی برای مرد و زن میباشد. اگر دستورالعملهای سنت و مذهب مرد را مالک هویت جنسی زن، رئیس خانواده، فاعلی توانمند در وسوسه و اغوا بشمار آورد و زن را در نقش یک مطیع مرد و موظف و مسئول ارضای نیازهای مردی و محتاج به او تعریف کند، اگر ارتباطهای جنسی در محور بهرهکشی مرد و تمکین زن تعریف شود جایی برای برابری، انتخاب و گرایش باقی نمیماند. در فرهنگی با نقشهای تعیین شده برای زن و مرد در رفتار جنسی، همجنسگرایان ناقض این نقشها دیده شده و در نظام جنسی آن پذیرفته نمیشوند.
مرد همجنسخواهی که نتواند در درازمدت، همراه دگرجنسگرایان به بهرهکشی و بازیهای جنسی با «مفعول» زن ادامه دهد تا «مردی» خود را ثابت کند و زن همجنسگرایی که تاب نیاورد که گرایش جنسی خود را در قالب ارضای مرد محدود کند، در انحراف از رفتارهای چنین نظامی شناخته خواهند شد.
قسمتی از فراگیری نقش جنسی برای یک مرد نوجوان، متلک گفتن به دختر، دختربازی، کلفتبازی، جندهبازی و خانمبازی و بالاخره فارغالتحصیل شدن در نقش «مرد خانه» است. همجنسگرایی که خود را در مقام یک تجاوزگر تثبیت نکرده و وظیفه «خطیر» خود را در فرهنگ مردسالاری بازی نمیکند، خود مواجه با تنبیه و طرد شده و در مقام تحقیر «زنباره» خوانده شده و به او عنوان «اواخواهر»، بچه خوشگل و یا مزلف داده میشود. مردی که در مردسالاری به مرتبه جنسی لذتستان و تجاوزگر نرسد، خود در نزول در این نظام، مضحکه و طرد شده و تجاوز به او مجاز میشود. انگشت رساندن، لب گرفتن، دست انداختن و آزار نوجوانی که شکل و شمایل و یا رفتاری «مردانه» ندارد، متاسفانه در دبستان و دبیرستان و کوچه و بازار ناپیدا نبوده و مثال فراوان دارد.
در فرهنگ مردسالار توان و خواهش جنسی زن زمانی ارزش و اعتبار دارد که در خدمت ارضای مرد است. زن آزاده و یا همجنسگرایی که هویت جنسی خود را مایملک مرد و نقش جنسی خود را تمکین و ارضای مرد بشمار نیاورد، در نظام مردسالار، ناقض وظیفه «زنانگی» لقب گرفته، هویت و تمایل جنسی او بیمعنا و بیارزش خوانده شده و طرد میشود. زنی که «مردخواه» نباشد، در دنیای مردسالارانه زنی کامل محسوب نمیشود و گرایش او جز شوخی بیاهمیتی بشمار نمیآید. همجنسگراستیزی در خدمت مردسالاری و ستم جنسی به کار میآید. همجنسگراستیزی تثبیتکننده قوانین و محظوراتی است که ایفای نقشهای جنسی را ضرورت میبخشد و به تاکید و بقای وظایف جنسی تعیینشده کمک میکند. خوار شمردن و آزار همجنسگرایان، هشداری است تا زن و مرد در قالب نقشهای تکلیف شده خود باقی بمانند و به بازی غالب و مغلوب، فاعل و مفعول و زن و مرد ادامه دهند و کنترل، غلبه و برتری مرد را حفظ نمایند.
همجنسگراستیزی/گریزی و بیزاری، مجموعه سفسطهها و تحریف و تعبیرهای متعصبانه است. نادیده انگاشتن عواطف، گرایشها و همبستگیها و تاکید بر تجاوزها و خشونت و نابرابریها است. همجنسگراستیزی/گریزی، فریبکاری و تقلب در شمارش اعداد و آمار است. به بازی اعداد و تفسیر مزورانه و ارائه آن در ذهن همجنسگراستیزان نگاهی بیاندازیم:
در برابر هزاران میخانه، محل ملاقات، فیلم، ویدئو، کتاب و مجله سکسی، فحشای خانگی و خیابانی که برای دگرجنسگرایان موجود است، همجنسگرایان نیز در تعدادی محدود مشتری بازار جنسی هستند، اما فریبکاران اخلاقی اعداد را معکوس جلوه داده و همجنسگرایان را تنها مصرفکنندگان این بازار خطاب میکنند. در مقابل دهها کودکآزاری و تجاوز به خردسالان توسط دگرجنسگرایان، یکی دو مورد مشابه بین همجنسگرایان یافت میشود. چرا فریبکاران مبلغ همجنسگراستیزی از درک آمار و ارقام طفره رفته و تاکید دارند که کودکآزاری و همجنسگرایی یکی است؟ چرا بجای جلوگیری از بیماری ایدز به حمله و محکوم کردن همجنسخواهان میپردازند؟ و چرا مدعیان اخلاق از یک سو مخالف وصلت و زندگی پایدار همجنسگرایان هستند و از سوی دیگر آنان را محکوم به ارتباطهای ناپایدار میکنند؟ چرا با وجود بالا بودن نرخ طلاق، خیانت و روابط بیفرجام میان دگرجنسگرایان، تنها رابطه همجنسگرایان مورد حمله قرار میگیرد و بیارزش قلمداد میشود؟
چرا زمانی که دو همجنس با تلاش و تصمیم و برنامهریزی و مقابله با سیستم قضایی میتوانند به خواسته خود برای داشتن فرزند برسند، تصمیم آنان بیارزش شناخته میشود ولی هزاران بارداری ناخواسته و اتفاقی میان دگرجنسگرایانی که نه قصد و نه توان نگهداری از فرزند را دارند طبیعی بشمار میآید؟ چرا منطق و آمار و واقعیت در چشم همجنسگراگریزان نادیده میماند و ذهن آنان تنها از شعارهای دروغین، خشم و کینههای بیاساس، وحشتهای واهی و حدس و فرض و گمان نادرست اشباع است؟
ایرانیانی که مدعی نوآوری و تازهخواهی هستند و جز با کامپیوتر 300 مگاهرتز و حداکثر شتاب حاضر به کار نیستند و ماشین تحریر را قدیمی و کهنه میدانند، هنوز شعار سنتگرایی و کهنهپرستی میدهند و شناخت و درک همجنسگرایی را تازه و زود میدانند؟ چرا مزوران همجنسگراستیز به بهانه «اولویت نداشتن» موضوع همجنسگرایی، مروج تنبلی فکری و اجتماعی و فرهنگی میشوند و دسیسه سکوت را تشویق میکنند؟ چرا مدعیان روشنفکری و آزادیخواهی و حقوق انسانی، از مسئولیت خود طفره رفته و عوام و مذهبیون را مقصر میدانند؟ خود را خوشفکر میخوانند و متجدد میدانند، اما نصیحت میکنند که ایرانیان و مسلمانان سنتگرا هستند و ظرفیت و شعور درک این پدیده را ندارند، خود را مدافع حقوق همه خطاب کرده اما همجنسگرایان را از «همه» حذف میکنند، خود را حامی آزادی شمرده اما را نیاز سیاسی میخوانند؟
در ایرانی بودن یا غیر ایرانی بودن، مسلمان و یا بیدین، زن و یا مرد بودن نه افتخاری است و نه ننگی، رفتار ما و آنچه به نام هویت اکتسابی و یا انتخابی خود میکنیم، میتواند باعث غرور و یا شرم شود. همجنسگرا بودن و یا دگرجنسگرا بودن و یا هویت قومی، مذهبی و ملی نه دلیل شرم است و نه بهانه افتخار؛ اما اگر غیر ایرانی بودن به تبعیض علیه ایرانی برخیزد، اگر سفید پوست به تحقیر انسانی با پوست تیره بپردازد، اگر مرد زن را ذلیل و ضعیفه بداند، اگر مسلمان خود را برتر و بهایی و یهودی را بیدین و کافر خطاب کند و اگر دگرجنسگرا هویت خود را طبیعی و همجنسگرا را منحرف بشناسد، آن وقت هویت جنسی، مذهبی، ملی و نژادی سبب خودپرستی و بهانه تحقیر دیگران شده و باعث شرم و ننگ است. در «دگرآزاری» نه افتخاری است و نه غروری. نفی دیگران و برتر شمردن خود شرمآفرین است. انحصاری کردن امتیازات برای گروهی ویژه و دریغ آن از بقیه اقلیتها، رفتاری ضد اجتماعی و ضد اخلاقی است که باید با آن مقابله کرد. غرور همجنسگرایان، نه غرور به هویت جنسی است، بلکه افتخار به بقا آوردن، سالم ماندن و مسئولانه رفتار کردن در فرهنگی است که اطلاعات دریغ شده، حقوق پایمال گردیده و ستیز و آزار و بیزاری در انواع تحقیرها، تبعیضها و آسیبها رایج است. غرور همجنسگرایی زمانی معنی دارد که همجنسگرا نه به هویت جنسی خود بلکه به رشد، پایداری، سلامت اخلاقی، صداقت و مسئولانه رفتار کردن خود افتخار کند. دگرجنسگرا زمانی میتواند از هویت جنسی خود خرسند باشد که آن را بهانهای برای آزار و خوار شمردن دیگران نکرده باشد.
همجنسگرایان محتاج دلسوزی، تحمل و یا قبول مشروط نیستند. «دلسوزی» برحال مفلوک، «تحمل» آن کس که کمارزش به حساب آمده و «قبول مشروط» به نام مرحمتی و لطفی در حق آنان که در قبولشان تردید است، نشانههای دیگر عدم برابری بوده و بر اساس خودبرترشماری غالب و تحقیر ضمنی اقلیت است. آنچه همجنسگرایان میخواهند، عدالت در قضاوت، مسئولیت در رفتار و سلامتِ پندار و اندیشه در میان دگرجنسگرایان است. آنچه همجنسگرایان میخواهند خاتمه دادن به وقیحپنداری و زشتانگاریهاست. آنچه همجنسخواهان میخواهند سلامتسازی ذهنهای آلوده از حدس و گمان و فرضهای مضر و غلط است. آنچه ما میخواهیم پاکسازی مذهب و سنت از خشونت و کینه است. همجنسگرایان در مقابل رفتاری سالم و به دور از خشونتهای جنسی، امیدوارند که دگرجنسگرایان نیز با انتخابی آگاهانه و مسئولانه به گسترش آگاهیها و مقابله با تعصبها بپردازند.
بقول خانم اعظم طالقانی «جنسیت در ایران معنای خوبی ندارد» حق با ایشان است. تا زمانی که جنسیت در محدوده مالکیت و تجاوز و وسوسه و اغوا تعریف شود، نمیتواند معنای خوبی داشته باشد. تا زمانی که بینش از همجنسگرایی در جوک و متلک و فحش و شوخی خلاصه شود، ما در آلودگیهای ذهنی درباره جنسیت و همجنسخواهی در جا خواهیم زد.
نواندیشی و دگراندیشی قسمتی از رشد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است تا زمانی که آسیبهای زنستیزی، ستم جنسی و همجنسگراستیزی/آزاری/گریزی و بیزاری ناشناخته و ناگفته باقی بماند، نمیتوان ضرری را که از آن حاصل میشود مهار کرد. بیایید تبعیض و تعصبها را بهتر بشناسیم، محیط فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی خود را التیام بخشیم و به گوناگونی گرایشهای جنسی افراد و تنوع در هویتها احترام بگذاریم. همجنسگرایان قسمتی از اقوام و آشنایان و دوستان و همکاران ما هستند، آسیب به آنان، آسیب به بافت اجتماعی است که دربرگیرنده جنس و رنگ و نژاد و گرایشهای متفاوت است.
برگرفته از وبسایت هومان
ساویز شفائی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر