زندگی اقلیتی: اعتیاد جنسی (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)
انتشار کتاب پاتریک کارنس1 در سال 1983 باعث شد که عبارت اعتیاد جنسی2 مورد توجه زیادی قرار بگیرد. مفهوم اعتیاد جنسی وضعیتی را توصیف میکند که تمایلات، رفتارها و یا افکار جنسی، به مقدار خیلی زیاد و خارج از کنترل فرد میباشند. منظور از اعتیاد، رفتاری است که خارج از هنجارهای معمول جامعه بوده و باعث میشود توانایی فرد از نظر عملکرد مفید، در انجام کارهای مختلف زندگی و یا برقراری روابط سالم تحت تاثیر منفی قرار بگیرد. اعتیاد جنسی ممکن است همراه با شخصیتهای وسواسی، اختلالات روانی، اعتماد به نفس پایین، رفتارهای خودتخریبی و یا شرطی شدن رفتاری باشد. البته باید توجه کرد که سکسولوژیستها هنوز بر سر اینکه اختلالی به نام اعتیاد جنسی وجود دارد به توافق نرسیدهاند و یا در صورت وجود داشتن چنین اختلالی هم تعریف واحدی از آن ندارند. برخی متخصصان اعتقاد دارند که اعتیاد جنسی یک اختلال بالینی مشابه با اعتیاد به الکل یا مواد مخدر است. برخی دیگر باور دارند که اعتیاد جنسی یک شکلی از رفتار وسواسی-اجباری است، بنابراین آنرا رفتار جنسی اجباری مینامند. این در حالی است که برخی نیز بر این باورند که اعتیاد جنسی صرفا یک داستان خیالی بوده که تحت تاثیر فرهنگ و چیزهای دیگر شکل گرفته است. کسانی که ادعا میکنند چیزی به نام اعتیاد جنسی وجود ندارد، میگویند که مطرح کردن این پدیده صرفا یک راهی است برای تحمیل قانونهای اجتماعی بر افرادی که از نظر جامعه معتاد جنسی به حساب میآیند.
گرچه توافقی بر سر وجود داشتن یا نداشتن اختلالی به نام اعتیاد جنسی وجود ندارد، تعریف مشخصی از آن در دست نیست و حتی قرار نیست در پنجمین نسخه از کتاب تشخیص اختلالات روانی و روانپزشکی (DSM-5) نامی از آن برده شود، اما با توجه به اینکه کسانی هستند که به اعتقاد خودشان از چیزی به اسم اعتیاد جنسی رنج میبرند و تقاضای کمک دارند در اینجا به آن میپردازیم. بنا به گفته برخی از محققان، اعتیاد جنسی لزوما به دلیل علاقه افراطی فرد به رابطه جنسی نیست، همان طور که اختلالات خوردن ربطی به غذا ندارد و قماربازان به دنبال پول نیستند. افرادی که اعتیاد جنسی دارند، در حقیقت کسانی هستند که مشکلات اساسیتری همچون استرس، اضطراب، افسردگی و یا احساس گناه دارند که باعث شدهاند این افراد دست به رفتارهای پُرخطر جنسی بزنند. این افراد مدام اقدام به برقراری روابط جنسی تحت شرایطی میکنند که باعث آسیب رساندن به خودشان، دوستانشان و یا خانوادهشان میشود. به عنوان مثال کسانی که بیشتر درآمدشان را صرف روابط جنسی میکنند، یا بیشتر وقتشان را صرف جستجو برای شرکای جنسی احتمالی از طریق اینترنت میکنند. رفتار آنها باعث میشود زندگی شخصیشان، زندگی اجتماعیشان و شغلشان در معرض خطر قرار بگیرد و سلامتیشان بخاطر بیماریهایی که از طریق جنسی منتقل میشوند همچون ایدز به خطر بیافتد.
آمار قابل استنادی از شیوع این اختلال وجود ندارد، اما برخی از تحقیقات نشان دادهاند که این اختلال از شیوع بیشتری بین مردها، مخصوصا مردان همجنسگرا برخوردار است.
دلایل ابتلا به این اختلال هنوز شناخته نشدهاند. آیا این اختلال به دلیل میزان غیر طبیعی برخی مواد شیمیایی (نوروترانسمیترها) همچون دوپامین و یا سروتونین در مغز به وجود میآید و یا مشابه رفتارهای وسواسگونه شکل میگیرد؟ آیا اختلالی است مرتبط با مشکلات تمرکز و توجه مانند بیشفعالی، اختلال در کنترل تکانهها و یا مدیریت احساسات؟ در هر صورت مدلهای مختلفی برای تشریح آن میتوانند وجود داشته باشند که مدل تشبیه آن به یک شکلی از اعتیاد تنهای یکی از آنهاست.
تحقیقات زیادی روی روشهای درمان صورت نگرفته. یک روش ممکن است از نظر شناختی باشد. به بیمار آموزش داده میشود هر زمان که تمایل ایجاد برقراری رابطه جنسی در او اوج میگیرد و احساس میکند که قادر به کنترل آن نیست، از خود بپرسد، اگر این کار را انجام ندهد چه اتفاقی برای او میافتد؟ آیا بلایی سر او میآید؟ با پرسیدن این سوال مجبور میشود که تمایلاتش را مدام تحت بررسی قرار دهد و درگیر یک مکالمه ذهنی میشود. همچنین شرکت در گروههای حمایتی که اعضا از مشکل مشابهی رنج میبرند میتواند کمک موثری باشد. این گروهها باعث میشود فرد خود را در میان جمعی بیابد که میتواند روی دریافت کمک فکری و عاطفی از آنها حساب کند. در مواقع ضروری میداند کسانی هستند که بتواند با آنها تماس بگیرد و یا کسانی هستند که حاضرند به حرفهای او گوش دهند و با احساسات او همدلی کنند.
نکته مهمی که ارزش تکرار مجدد را دارد، اما این بار به شکل دیگری، این است که اعتیاد جنسی به هیچ وجه مربوط به علاقه به عمل جنسی نمیشود و همچنین به این معنی نیست که تمایل به برقراری رابطه جنسی اشتباه است. در حقیقت اعتیاد جنسی به وضعیتی اتلاق میشود که فرد بطور مکرر و زیاد اقدام به برقراری روابط جنسی پرخطر میکند و پس از برقراری رابطه جنسی احساس پشیمانی دارد، کار و زندگی او تحتالشعاع رفتارهای پرخطر جنسیاش قرار میگیرند و از نظر خانوادگی، روابط عاطفی، مالی، احساسی و سلامتی، آسیبهای جدی میبیند؛ بنابراین برقراری رابطه جنسی به خودی خود نیست که اختلال به حساب میآید و افراد همجنسگرا به هیچ وجه نباید احساس کنند که روابط جنسی که برقرار میکنند مورد انتقاد قرار گرفته است. بلکه تمایل افراطی فرد به برقراری روابط جنسی پرخطر که منجر به آسیبهای مختلف و رنج و ناراحتی برای او میشوند به عنوان اختلال شناخته میشوند.
برخی تحقیقات پیشنهاد میکنند که هر رفتاری که باعث افزایش میزان یک سری از مواد شیمیایی خاص مانند آدرنالین و یا دوپامین در بدن بشوند، به دلیل احساس لذتی که این مواد تولید میکنند باعث گرایش فرد به تکرار آن رفتارها میشود. خاصیت پاداشی افزایش این مواد شیمیایی از یک طرف و از طرف دیگر وجود احساسات منفی و شرمساری ناخودآگاه یک همجنسگرا، اعتمادبهنفس پایین، تصور بد نسبت به بدن خود (مردان همجنسگرا خیلی نسبت به داشتن یک بدن عالی حساس هستند)، فرد را در معرض خطر ابتلا به اعتیاد جنسی قرار میدهد. رابطه جنسی تبدیل به یک راهی برای مقابله با استرس و پرت کردن حواس فرد از مشکلاتش میشود. مردان همجنسگرا باید به احساسات منفی خیلی زیادی غلبه کنند تا اینکه با آنچه هستند کنار بیایند. آنها سالها از سوی اطرافیان و جامعه در معرض پیامهای غیر مستقیمی بودهاند که همجنسگرایی را یک عمل ناپسند یا گناه معرفی میکردهاند. مردانگی آنها زیر سؤال برده شده و آزارهای مختلفی را تحمل کردهاند. به آنها گفتهشده که ارتباط جنسیشان غیر طبیعی است. در جوامع مختلف یک اجماع قوی بر محکوم کردن روابط همجنسگرایانه وجود دارد که همین ابراز انزجار جامعه در فرد درونی میشود و ممکن است به صورت یک ندای وجدان از درون فرد همجنسگرا باعث احساس شرمساری او شده و هنگامی که خودش را با افراد دگرجنسگرا مقایسه میکند احساس حقارت کند. گویی که جایگاه اجتماعی همجنسگرایان پایینتر از دگرجنسگرایان است. فرد همجنسگرایی که چنین کولهبار سنگینی از احساسات منفی را با خود حمل میکند، هنگامی که در برقراری رابطه عاطفی هم شکست میخورد و نمیتواند ارضا عاطفی را تجربه کند، ممکن است شروع به برقراری روابط جنسی نه باهدف لذت بردن از آنها، بلکه با هدف التیام بخشیدن به احساس پوچی، ناامیدی و بیهدفیاش بکند. هنگامی که فرد به دلیل خشم سرکوبشده و تنفر از خود تمایلات مازوخیستی یا همان خودآزاری داشته باشد، این رفتار شکل خود تخریبی به خود میگیرد؛ بنابراین دست به برقراری رابطه جنسی با افرادی میزند که هیچ علاقهای به آنها ندارد و یا تحت شرایطی رابطه جنسی برقرار میکند که برایش آزاردهنده است. هنگامی که این رفتار از کنترل او خارج شود، ارتباطات اجتماعی او را دچار مشکلات اساسی کند، سلامت او را در معرض خطر قرار دهد و به جایی برسد که خود فرد دچار بحران شده، از وضعیتی که دچارش شده شکایت کند و خواستار تغییر باشد، میتوان گفت که او یک معتاد جنسی شده است. البته همان طور که گفته شد برخی ادعا میکنند که چیزی به نام اعتیاد جنسی وجود ندارد و برخی دیگر هم مخالف چسباندن چنین برچسبی به افراد هستند؛ اما با توجه به وجود افراد که خود را دچار این مشکل میدانند و خودشان خواستار درمان هستند، نیاز هست که از یک مفهومی برای توصیف وضعیت ایشان استفاده شود.
در پایان باید یادآوری شود که روابط جنسی بین همجنسگرایان همانند خود همجنسگرایی از نظر روانشناسی به رسمیت شناخته شده است. مقولهای که اینجا مورد بحث قرار گرفت اعتیاد جنسی بود که هیچ ربطی به رابطه جنسی که با هدف کسب لذت صورت میگیرد ندارد. بلکه منظور از اعتیاد جنسی اقدام مکرر فرد به برقراری رابطههای جنسی آسیبرسان با هدف التیام استرس، اضطراب، افسردگی، خودکمبینی و یا تعارضهای عاطفی-درونی وی میباشد.
روانشناس بالینی
هوداد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر