فرهنگسرای اقلیت: باشگاه نویسندگان (شماره هفتم، شهریور و مهر 92)
اول لعنت به من.
بیش باد.
با بیعقلی تابستون گرمم رو به یه زمستون بد تبدیل کردم
دیگه واسه گریه کردن نیازی به آهنگ غمگین و شعرای مریم و فروغ نیست
اشکام کم آوردن دیگه فقط قلبم گریه میکنه
یخ زدم از سرما
اما امشب داغ عشق قدیمی تازه شد
سرش رو سینهم بود و داشتم به آرامش میرسیدم
آروم آروم. آرومتر از آروم
آروم، ساکت مثل وقت طلوع آفتاب و گنگ بودن سحر و شب
فقط من و اون و صدای سکوت.
زنگ درو زدن.
رفت.
لعنت بر مردمآزار
بازیار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر